شادی از آن احساسات خوب انسانی است که بودن‌اش آرزوی همیشگی بشر است. همه‌ی ما شادی را دوست داریم و از نبودن‌اش رنج می‌کشیم. اما خوب اصولا شادی در زندگی‌های ما محبوبی نایاب است! برای همین است که “تجارت شادی” همیشه یکی از پرسودترین و تضمینی‌ترین راه‌های کسب درآمد بوده است. طنز هم یک واکنش ادبی ـ هنری به همین احساس نیاز است: شاد بودن با شاد شدن! قبلا هم نوشته‌ام که “شاد ماندن” مهم است و نه “شاد بودن”!

چند روز پیش این مصاحبه‌ی جذاب با دانیل گیلبرت روان‌شناس شادی را در وبلاگ‌های مدرسه‌ی مدیریت هاروارد خواندم. این مصاحبه نکات بسیار جالبی در مورد شادی و تأثیر آن بر زندگی انسان‌ها داشت که بد ندیدم خلاصه‌ای از آن را این‌جا بنویسم:

ـ آدم‌ها معمولا تأثیرات مثبت اتفاقات خوب و تأثیرات منفی اتفاقات بد را بر احساس شادی‌شان بیش از حد برآورد می‌کنند و البته این را هم در مواجهه با اتفاقات خوب و بد واقعا احساس می‌کنند. آن‌ها حتا دوره‌ی زمانی تأثیر اتفاقات خوب / بد را اشتباه ارزیابی می‌کنند. این در حالی است که در تحقیقات مشخص شده به‌ندرت اتفاق خوب یا بدی در زندگی ما رخ می‌دهد که تأثیرات احساسی‌‌شان روی شادی، بیش از سه ماه طول بکشد.

ـ این نگاه ما به اتفاقات خوب یا بد است که باعث ایجاد احساس شادی یا غم نسبت به آن‌ها می‌شود. یک مثال خیلی جالب که در مصاحبه به آن اشاره شده در مورد پیت‌ بست طبل‌زنی بود که در سال ۱۹۶۲ از گروه بیتل‌ها جدا شد. او این روزها یک طبل‌زن نه‌چندان معروف است. یک بار از او که شانس عضویت در بزرگ‌ترین گروه موسیقی قرن بیستم را از دست داده بود پرسیدند در این مورد چه احساسی دارد. فکر می‌کنید پاسخ پیت چه بود؟ او گفت: “من الان بسیار شادترم نسبت به زمانی که شاید عضو بیتل‌ها می‌بودم.”

ـ اغلب آدم‌ها در برابر نامرادی‌ها و غم‌ها از آن‌چه فکر و احساس می‌کنند، محکم‌تر هستند.

ـ شادی مصنوعی (مثلا دیدن یک فیلم طنز) مشخصا یک شادی طبیعی (ناشی از یک اتفاق خوب در زندگی) نیست؛ اما این احساس شادی، واقعی است و از نظر تأثیر تفاوتی با شادی طبیعی ندارد!

ـ خیلی وقت‌ها ما بعد از یک اتفاق بد، دیگر نمی‌خواهیم دنبال چیزهای نو و خوب و شادی‌آفرین بگردیم. تجربه نشان داده که همیشه در پی اتفاقات بد، اتفاقاتی شادی‌آفرین رخ می‌دهند؛ اما مشکل این‌جا است که ما به دنبال آن‌ها نیستیم!

ـ نوابغ غمگینی مثل بتهوون و ون‌گوگ و همینگوی استثنا بوده‌اند! هیچ رابطه‌ی مستقیمی میان غمگین بودن و خلاقیت وجود ندارد.

ـ مهم‌ترین منبع شادی “زندگی اجتماعی” است. “شبکه‌ی اجتماعی” شما است که شادی‌های زندگی‌تان را می‌سازد.

ـ مهم‌ترین مسئله در مورد شادی “بسامد” آن است؛ نه “شدت” آن! در واقع تحقیقات ثابت کرده‌اند که آن‌چه باعث حفظ شادی انسان می‌شود، تعداد اتفاقات خوب در یک بازه‌ی زمانی است؛ نه میزان خوب بودن و شادی‌آفرینی آن اتفاقات. به‌عبارت دیگر طول شادی مهم است نه عرض آن! همین مسئله نشان‌دهنده‌ی اهمیت بسیار زیاد اتفاقات کوچکِ شادی‌آفرین در زندگی روزمره‌ی ماست. “شاد ماندن” ـ و نه “شاد بودن” ـ مثل کم کردن وزن است. هیچ نسخه‌ی شفابخشی وجود ندارد. باید با تمرین و در طول زمان این مهارت را کسب کرد. بنابراین به شادی‌های کوچک زندگی روزمره هر چقدر می‌توانید اهمیت بدهید!

ـ چه چیزهایی باعث ایجاد شادی در زندگی روزمره می‌شوند؟ پیشنهادهای آقای گیلبرت این‌هاست: مدیتیشن، ورزش، خواب کافی و نوع‌دوستی. کمک به دیگران اثر شگفت‌انگیزی بر احساس شادی دارد. آقای گیلبرت ضمنا پیشنهاد می‌دهد که هفته‌ای دو بار سه چیزی را که به‌خاطر آن‌ها به خودتان مباهات می‌کنید، جایی بنویسید و برای کس دیگری هم تعریف کنید چرا این‌ها افتخارات شما هستند!

ــ “احساس خوب” با “احساس شادی” متفاوت‌اند. لزوما هر احساس خوبی شادی‌آفرین نیست!

ـ و آخرین نکته این‌که هر کسی برحسب شرایط زندگی خودش شیوه‌ی خاصی برای “شادی” دارد. روش “شاد ماندن‌تان” را پیدا کنید.

خلاصه کنم: ببینید کی و با چه چیزی احساس شادی می‌کنید. شادی‌های کوچک زندگی‌تان را کشف کنید و تعداد آن‌ها را در زندگی‌تان تا می‌توانید بالا ببرید. حواس‌تان باشد که باید “شاد باشید” نه این‌که “شاد بشوید!”

دوست داشتم!
۱۲

شادی از آن احساسات خوب انسانی است که بودن‌اش آرزوی همیشگی بشر است. همه‌ی ما شادی را دوست داریم و از نبودن‌اش رنج می‌کشیم. اما خوب اصولا شادی در زندگی‌های ما محبوبی نایاب است! برای همین است که “تجارت شادی” همیشه یکی از پرسودترین و تضمینی‌ترین راه‌های کسب درآمد بوده است. طنز هم یک واکنش ادبی ـ هنری به همین احساس

پیش از شروع:

  1. برای دیدن مطالبی که این پست برگزیده‌ی آن‌هاست، می‌توانید فید لینک‌دونی گزاره‌ها   را در فیدخوان یا گودرتان دنبال کنید.
  2. لینک‌های توصیه شده توسط من با رنگ قرمز نمایش داده می‌شوند.
  3. برای مرور سریع‌تر مطالب، لینک‌هایی را که از نظر من تنها خواندن عنوان‌شان کفایت می‌کند، با پس‌زمینه‌ی زرد رنگ نمایش می‌دهم.

جامعه‌شناسی، سلامت و روان‌شناسی و کار حرفه‌ای:

در ستایش امید (دکتر علی رضا مجیدی؛ یک پزشک) (عااالی! به‌ترین مطلب هفته برای من.)

مورد کاربرد داستان و فیلم در زندگی حرفه‌ای (امیر مهرانی؛ The Coach)

حکایت : کلاه‌فروش (عاااالی!)

دل شکستگی انسان را می‌کشد (خبرگزاری مهر) (هعیییی!)

آشنایی با بهترین غذاهای شادی‌آور

هفت میلیارد نفر جمعیت “زنده” جهان ، در مقابل ۱۰۷ میلیارد “مرده

مدیریت و کارآفرینی:

چرا کارکنان از سازمان می‌روند؟ و چرا کارکنان در سازمان می‌مانند؟ (در هر سطحی مدیر هستید این دو تا نوشته را پرینت بگیرید بزنید جلوی روی‌تان! من هر دوی‌شان را این روزها خوب درک می‌کنم …) (شهرام کریمی؛ یادداشت‌های صنایعی)

پارادوکس راه‌آهن (ابراهیم حیدری که بی‌سر و صدا وبلاگ‌ش را راه انداخته!)

حوزه تمرکز سیستم پاداش (بهاره حسینی؛ The Notes) (این چیزهایی که بهاره در مورد سیستم ارزیابی عملکرد می‌نویسه آرزوست!)

انتشار پیش‌نویس نسخه‌ی پنجم PMBOK (نادر خرمی‌راد)

پایان عصر پسر حاجی‌ها (علی واحد؛ وبلاگ رادمان)

اهمیت کارراهه‌ی شغلی (افشین دبیری؛ مدیریت منابع انسانی)

۱۴ زن خلاق و پیشروی «سیلیکون وَلی» (دکتر علی رضا مجیدی؛ یک پزشک)

رتبه‌بندی صد شرکت برتر اول (رتبه‌بندی IMI100 سال ۹۰)

فناوری اطلاعات و ارتباطات:

راه‌های عبور از خطای ۴۰۴ (شاهوار)

تروجانی که ممکن است باعث قطعی اینترنت شود (مصطفی لامعی؛ iClub)

هشت اقتباس ویندوز ۸ از لینوکس (آزادراه)

کتاب امنیت گوگل (Google Security Book) (ترجمه به فارسی؛ مجله‌ی اینترنتی گویا آی‌تی)

موافقت اروپا و آمریکا با خرید موتورولا توسط گوگل

ترافیک ۱۳۰ اگزابایتی اینترنت همراه تا چهار سال دیگر

فناوری حذف اشیا و افراد مزاحم در پس‌زمینه عکس تنها با یک دکمه! (فارنت)

جدایی سونی از اریکسون کامل شد! (فارنت)

تهدید به خاموشی جهانی اینترنت توسط هکرهای “ناشناس” (خبرگزاری مهر)

معرفی برترین وب‌سایت‌های جهان/ گوگل جهانی‌ترین وب سایت شناخته شد (خبرگزاری مهر)

Almost 8 new Internet users added worldwide every second (infographic) | Royal Pingdom

Must-have Certifications for IT Pros

۲۰۱۱ سال حکم‌رانی بدافزارها بود

۷۰ میلیون دلار صادرات نرم‌افزار داشته‌ایم! (کو پس!؟)

رسانه‌های اجتماعی:

فیسبوک : حقوق ۵۰۰ هزار دلاری به اضافه پاداش ۴۵ درصدی برای زوکربرگ (زومیت)

اقتصاد:

زیر ذره‌بین چرا در مهار بحران‌ها، موفق نیستیم؟ (افشین چاروسه)

عراق، چین و هند دارنده‌ی بالاترین رشد اقتصادی در سال‌های آینده (حجت قندی؛ اقتصادانه)

اجماع واشنگتنی این نیست که شما می‌فرمایید (مجلۀ اقتصادی IRPD ONLINE JOURNAL)

The World’s Most Powerful People List – Forbes (رتبه‌بندی سالانه‌ی فوربس)

رتبه هفدهم اقتصاد ایران در جهان

افزایش شاخص‌های سهام در بازارهای جهانی با اعلام حمایت چین از یونان

پایان دوران فعالیت رابرت زولیک در بانک جهانی

دوست داشتم!
۱

پیش از شروع: برای دیدن مطالبی که این پست برگزیده‌ی آن‌هاست، می‌توانید فید لینک‌دونی گزاره‌ها   را در فیدخوان یا گودرتان دنبال کنید. لینک‌های توصیه شده توسط من با رنگ قرمز نمایش داده می‌شوند. برای مرور سریع‌تر مطالب، لینک‌هایی را که از نظر من تنها خواندن عنوان‌شان کفایت می‌کند، با پس‌زمینه‌ی زرد رنگ نمایش می‌دهم. جامعه‌شناسی، سلامت و روان‌شناسی و کار حرفه‌ای: در ستایش امید (دکتر علی

مربیان و بازیکنان تلاش می‌کنند تغییراتی در بازی ایجاد کنند تا بتوانیم به‌تر بازی کنیم و گل‌های بیش‌تری به‌ثمر برسانیم؛ این مهم‌ترین مسئله در فوتبال است. نمی‌دانم چه اندازه از کارهایی که انجام می‌دهیم خلاقانه است. این مسئله را آن‌هایی که تاریخ فوتبال را دنبال می‌کنند باید بگویند که ما در سطح متفاوتی بازی می‌کنیم یا نه.” (سرخیو بوسکتس؛ این‌جا در مورد بارسلونا!)

بوسکتس به نکته‌ی خوبی اشاره کرده: همیشه باید در کار خلاقیت داشت. باید روش‌های انجام کار را تغییر داد. اما بخش بعدی حرف بوسکتس درست نیست که نمی‌داند آیا این خلاقیت، سابقه داشته یا نه؟ بنابراین خوب است آدم در کار و زندگی خلاقیت داشته باشد؛ ولی به‌شرط این‌که بدانید این خلاقیت، آیا واقعا خلاقیت جدیدی است یا نه؟ 

دوست داشتم!
۰

“مربیان و بازیکنان تلاش می‌کنند تغییراتی در بازی ایجاد کنند تا بتوانیم به‌تر بازی کنیم و گل‌های بیش‌تری به‌ثمر برسانیم؛ این مهم‌ترین مسئله در فوتبال است. نمی‌دانم چه اندازه از کارهایی که انجام می‌دهیم خلاقانه است. این مسئله را آن‌هایی که تاریخ فوتبال را دنبال می‌کنند باید بگویند که ما در سطح متفاوتی بازی می‌کنیم یا نه.” (سرخیو بوسکتس؛ این‌جا در

ـ در زمانه‌ی پرهیاهوی ما، اعتراف به کاستی ـ لااقل اگر خوب بسته‌بندی شده‌ باشد ـ خیلی آسان‌تر از تأیید شایستگی‌هایی است که پنهان هستند، عمیق‌اند و خود شخص هم هرگز به‌تمامی باورشان ندارد.

ـ «دریافت و الهام» امتیاز انحصاری شاعران و هنرمندان نیست؛ گروهی هم‌واره بوده‌اند، هستند و خواهند بود که فرشته‌ی «دریافت» ملاقات‌شان می‌کند، همان‌هایی که شغل‌شان را آگاهانه انتخاب کرده‌اند و با شیفتگی انجام می‌دهند. آن‌ها ـ پزشک، معلم، باغبان یا هر شغل دیگر ـ مادام که از شیفتگی برای کشف چالش‌های تازه تهی نشوند، کارشان ماجراجویی پرفراز و نشیب و پیوسته‌ای خواهد بود. دشواری‌ها و شکست‌ها هرگز کنجکاوی‌شان را سرپوش نمی‌گذارد. پشته‌ای سؤال تازه از پی پرسشی که پاسخ می‌دهند، پدیدار می‌شود. «الهام» هر چه باشد، زاییده‌ی «نمی‌دانم‌»های پیوسته است.

پ.ن. نقل‌قول‌های بالا برگرفته‌اند از خطابه‌ی نوبل خانم ویسلاوا شیمبورسکا شاعر سرشناس لهستانی و برنده‌ی نوبل ادبی ۱۹۹۶ که هفته‌ی پیش درگذشت. این جملات را چند سال قبل از یک شماره‌ی قدیمی هم‌شهری جوان (بخش مهمان هفته) ـ که متأسفانه ننوشته‌ام چه شماره‌ای بوده ـ یادداشت کرده‌ام. جملاتی درخشان در ستایش خود، بودن و شور و شیفتگی.

پیشنهاد می‌کنم در مورد خانم شیمبورسکا این نوشته‌ها را هم بخوانید:

متن کامل خطابه‌ی نوبل خانم شیمبورسکا (که با ترجمه‌ای که من از آن نقل قول کردم، فرق دارد.)

گفت‌وگوی اختصاصی با «ویسواوا شیمبورسکا»؛ شاعر لهستانی برنده‌ی نوبل ادبیات ۱۹۹۶ (سعید کمالی دهقان)

عاشق آدم‌ها نیستم (ترجمه‌ی مصاحبه‌ای از شیمبورسکا؛ مجتبی پورمحسن)

درگذشت ویسلاوا شیمبورسکا (دکتر علی رضا مجیدی؛ یک پزشک)

(منبع عکس بالا این‌جا)

دوست داشتم!
۱

ـ در زمانه‌ی پرهیاهوی ما، اعتراف به کاستی ـ لااقل اگر خوب بسته‌بندی شده‌ باشد ـ خیلی آسان‌تر از تأیید شایستگی‌هایی است که پنهان هستند، عمیق‌اند و خود شخص هم هرگز به‌تمامی باورشان ندارد. ـ «دریافت و الهام» امتیاز انحصاری شاعران و هنرمندان نیست؛ گروهی هم‌واره بوده‌اند، هستند و خواهند بود که فرشته‌ی «دریافت» ملاقات‌شان می‌کند، همان‌هایی که شغل‌شان را

بدون توضیح اضافی؛ بخشی از مقدمه‌ی کتاب:

روزهای سرد آخر سال است و احتمالا خیلی از ما به‌دنبال عوض کردن شغل‌مان هستیم. ممکن است در محل کار فعلی‌مان دچار مشکل باشیم و ممکن هم هست که به هیجان ناشی از ایجاد یک تغییر در زندگی شغلی‌مان نیاز داشته باشیم. ممکن است تا به‌امروز به‌صورت تفننی کار کرده باشیم و حالا قصد داشته باشیم به‌صورت جدی وارد بازار کار شویم. ممکن است کاری که این روزها به آن اشتغال داریم با تخصص و علائق ما هم‌خوانی نداشته باشد و در نتیجه، بخواهیم به‌دنبال کار مناسب بگردیم. شاید هم یک جوان تازه فارغ‌التحصیل یا تازه‌کار باشیم که قصد دارد تازه وارد بازار کار شود.

در “راهنمای ساده‌ی کاریابی” به‌عنوان اولین کتاب الکترونیک وبلاگ گزاره‌ها دات کام سعی‌ کرده‌ام تا با جمع‌آوری و نظم‌بخشی به مطالب پراکنده‌ای که در مورد موضوع “فرایند کار پیدا کردن” نوشته و ترجمه کرده‌ام، راه‌نمایی ساده و جمع‌ و جور برای کاریابی تدوین کنم. امیدوارم که این راه‌نما چه برای جوانان تازه‌کار و چه برای افراد با تجربه‌ای که قصد دارند به هر دلیلی شغل‌شان را تغییر بدهند، مفید باشد.

لطفا نظرات‌تان را در مورد این کتاب با من از طریق آدرس ای‌میل من gozareha@gmail.com در میان بگذارید. این کتاب به‌تدریج و در صورت انتشار مطالب دیگری در زمینه‌ی “فرایند کار پیدا کردن” به‌روز خواهد شد. این کتاب آغاز راه انتشار کتاب‌های الکترونیک در وبلاگ گزاره‌ها است. ایده‌هایی دیگری را هم دارم که به‌تدریج شاهد آن‌ها خواهید بود.

این کتاب به‌صورت رایگان به‌عنوان یک کتاب الکترونیک روی سایت https://gozareha.com منتشر شده است. هر گونه انتشار آن روی سایت‌های اینترنتی یا رسانه‌ها‌‌ی چاپی و هم‌چنین هر گونه استفاده‌ی تجاری از محتوای کتاب بدون اطلاع من ممنوع است. بیایید با احترام به حقوق مؤلفین در دنیای مجازی، باعث تقویت فرهنگ انتشار کتاب‌‌های الکترونیک در فضای وب فارسی شویم؛ آن هم در این روزها که متأسفانه نشر کتاب در کشور با مسائل و مشکلات عدیده و کاملا جدی روبرو است.

کتاب الکترونیک “راهنمای ساده‌ی کاریابی” را از این‌جا به‌صورت مستقیم دانلود کنید.

دوست داشتم!
۴۱

بدون توضیح اضافی؛ بخشی از مقدمه‌ی کتاب: روزهای سرد آخر سال است و احتمالا خیلی از ما به‌دنبال عوض کردن شغل‌مان هستیم. ممکن است در محل کار فعلی‌مان دچار مشکل باشیم و ممکن هم هست که به هیجان ناشی از ایجاد یک تغییر در زندگی شغلی‌مان نیاز داشته باشیم. ممکن است تا به‌امروز به‌صورت تفننی کار کرده باشیم و حالا

طولانی اما بسیار بسیار خواندنی!

نویسنده: پیتر برگمان / مترجم: علی نعمتی شهاب

جولی آنکو سرپرست یکی از بخش‌های یک شرکت خرده‌فروشی که من با آن کار می‌کردم در خطر اخراج شدن قرار داشت. اشکال کار او عجیب بود: او دارای عملکردی عالی بود! او در طول یک سال گذشته برای ارتقای یکی از برندهای شرکت، کاری کرده بود که از مجموع نتایج افراد قبلی در ۵ سال گذشته بیش‌تر بود.

مسئله این بود که او مانند یک خرس کار می‌کرد. او از آن‌چه حد طاقت انسانی به نظر می‌رسید بیش‌تر کار می‌کرد و از دیگران نیز همین انتظار را داشت و اغلب، وقتی سایرین نمی‌توانستند پا به پای او کار کنند، جوش می‌آورد. جولی سبقت‌جو و انحصارگرا هم بود: او می‌خواست حرف آخر را در تمام تصمیماتی که به‌نوعی به برند او مربوط می‌شد خودش بزند؛ حتی زمانی که همکاران‌اش از نظر فنی اختیار تصمیم‌گیری در آن مورد را داشتند. او به دیگران خوب گوش نمی‌کرد، به ‌آن‌ها تفویض اختیار نمی‌نمود و به آن‌ها کمک نمی‌کرد که احساس خوبی در مورد خودشان یا گروه کاری‌شان داشته باشند. و به این ترتیب هر چند که او ساعات زیادی را به کار کردن می‌گذراند، اوضاع خراب‌تر می‌شد.

اما هیچ کدام از این‌ها آن چیزی نبود که او را در خطر اخراج شدن قرار داده بود. مشکل اصلی این بود که او اصلا فکر نمی‌کرد که مشکلی دارد.

از من خواسته شد با او کار کنم و گام اول من مصاحبه با همه‌ی کسانی که با او کار می‌کردند، بود تا موقعیت را درک کنم و دیدگاه آن‌ها را به جولی منتقل کنم.

وقتی بازخوردها را به او منتقل کردم او پاسخی حیرت‌انگیز به من داد: “من نمی‌دونستم این کارها بده؛ اما خوب تعجب هم نکردم.” من پرسیدم چرا؟

“این بازخور درست همون چیزیه که من در شرکت قبلی دریافت کردم و به همین دلیل اون‌جا را ترک کردم.” می‌توانیم به جولی نگاهی بیاندازیم و به بی‌تفاوتی‌اش بخندیم؛ چرا که نتیجه‌ی بی‌علاقه‌گی او به کشف دلایل شکست‌‌های‌اش، باعث تکرار شکست‌ها می‌شود. اما این خنده، می‌تواند خنده‌ای عصبی باشد؛ چرا که بسیاری از ما ـ از جمله خود من ـ همین کار را می‌کنیم.

من معمولا از این‌که در بسیاری اوقات اتفاقی دوباره برای من رخ می‌دهد بدون این‌که خودم متوجه شوم، تعجب می‌کنم. من معتقدم که بسیاری از ما با بالا رفتن سن‌مان هوش‌مندتر می‌شویم. با این وجود، خیلی از اوقات همان اشتباهات گذشته را تکرار می‌کنیم. آن روی سکه ـ که آن هم چندان جالب نیست ـ این است که ما تعداد زیادی از کارها را درست انجام می‌دهیم و بعدها در تکرارشان شکست می‌خوریم.

یک دلیل ساده برای این موضوع وجود دارد: ما به ندرت زمان کافی را برای توقف، کشیدن یک نفس عمیق و تفکر درباره‌ی این‌که چه چیزی کار می‌کند و چه چیزی نه، در نظر می‌گیریم. همیشه کارهای زیادی برای انجام دادن وجود دارند و وقتی برای بازتاب نتایج وجود ندارد. من زمانی از خودم پرسیدم: اگر هر سازمان بتواند تنها یک درس را به کارکنان‌اش بیاموزد، چه چیزی بیش‌ترین تأثیر را خواهد داشت؟ پاسخ خیلی سریع و روشن به ذهن‌‌ام رسید: به آدم‌ها یاد بدهید که یاد بگیرند ـ این‌که چگونه به رفتار گذشته‌‌شان بنگرند و چیزهایی که درست کار کرده‌اند را کشف کنند و آن‌ها را تکرار کنند؛ آن هم در حالی که صادقانه دارند کارهای اشتباه گذشته را تغییر می‌دهند.

اگر کسی بتواند این کار را درست انجام دهد، هر چیزی خود به خود مورد توجه او قرار خواهد گرفت. به این شکل است که انسان‌ها دانش‌جویان مادام‌العمر می‌شوند. و به همین شکل است که شرکت‌ها به شکل سازمان یادگیرنده در می‌آیند. این امر نیازمند اعتماد به نفس، شفافیت و از بین بردن رفتار تدافعی است. چیزی هم در این میان هست که خیلی به آن نیاز نداریم: زمان زیاد!

در واقع این کار چند دقیقه بیش‌تر وقت نمی‌خواهد؛ اگر بخواهم دقیق بگویم تنها ۵ دقیقه کافی است: یک توقف کوتاه در آخر روز و کشف این‌که چه چیزی کار می‌کند و چه چیزی نه.

روش کار این‌گونه است:

هر روز پیش از ترک دفترتان زمان کوتاهی را برای تفکر در مورد اتفاقاتی که رخ داده کنار بگذارید. به تقویم‌تان نگاه کنید و برنامه‌های‌تان را با آن‌چه واقعا به وقوع پیوسته ـ جلساتی که شرکت داشته‌اید، کارهایی که به پایان رسانده‌اید، مکالماتی که داشته‌اید و آدم‌هایی که با ‌آن‌ها تعامل داشته‌اید (حتی اگر این تعامل درگیری بوده باشد!) ـ مقایسه کنید. سپس از خودتان سه مجموعه سؤال زیر را بپرسید:

  • اوضاع چطور پیش رفته است؟ چه موفقیت‌هایی را تجربه کرده‌ام؟ در برابر چه چالش‌هایی مقاومت کرده‌ام؟
  • امروز چه چیزهایی یاد گرفته‌ام؟ درباره‌ی خودم؟ درباره‌ی دیگران؟‍ چه کارهایی را می‌خواهم فردا متفاوت از امروز انجام بدهم؟
  • چگونه با دیگران تعامل داشته‌ام؟ لازم است کسی را مطلع بکنم؟ یا از کسی تشکر بکنم؟ یا از کسی سؤالی بپرسم؟ یا به او بازخورد بدهم؟

سؤالات بخش آخر برای نگهداشت و رشد روابط با دیگران بسیار باارزش است. زدن یک ـ یا حتی سه تا ـ ای‌میل وقت زیادی از شما نمی‌گیرد تا سپاس‌تان را از مهربانی کسی ابراز دارید، از دیگری سؤالی بپرسید یا آن یکی را در جریان وضعیت پروژه قرار دهید.

اگر ما این تأمل را درباره‌ی روزی که گذشت نداشته باشیم، سزاوار از دست دادن این‌گونه ارتباطات غیرررسمی و باارزش هستیم. و اغلب ما این اشتباه را مرتکب می‌شویم. اما در جهانی که ما برای دستیابی به کوچک‌ترین خواسته‌مان به دیگران وابسته‌ایم، حفظ این روابط حیاتی‌اند.

پس از چند گفتگوی طولانی با جولی، او اثربخشی کم کردن سرعت‌ کارش و دیدن دیگرانی که دور و برش هستند را پذیرفت. او متوجه شد که او خیلی سخت و سریع کار می‌‌کرده و در حالی که نتایج با کیفیتی را تحویل می‌داده، علیه خودش کار می‌کرده است و به این ترتیب هم شغل خود را در معرض خطر قرار داده و هم اوضاع را برای دیگران سخت‌تر کرده است.

بنابراین به‌تدریج و در چارچوب یک نظم عالی، او شروع به تغییر دادن خودش کرد. کم‌کم دیگران هم تغییر یافتن او را درک کردند. من با این‌که می‌دانستم که همه چیز رو به راه است؛ برای‌اش پیامی گذاشتم که در طول چند هفته‌ی بعد اگر مشکلی داشت به من زنگ بزند؛ اما او همان روز عصر زنگ زد.

“سلام پیتر. فقط خواستم بدونی که تماس تو را دریافت کردم و خواستم از توجهی که به من داشتی تشکر کنم. من الان با اعضای تیم‌ در حال صرف چای هستم. چند روز دیگه بهت زنگ می‌زنم.”

و خوب، او چند روز بعد به قول‌اش وفا کرد.

منبع

دوست داشتم!
۸

طولانی اما بسیار بسیار خواندنی! نویسنده: پیتر برگمان / مترجم: علی نعمتی شهاب جولی آنکو سرپرست یکی از بخش‌های یک شرکت خرده‌فروشی که من با آن کار می‌کردم در خطر اخراج شدن قرار داشت. اشکال کار او عجیب بود: او دارای عملکردی عالی بود! او در طول یک سال گذشته برای ارتقای یکی از برندهای شرکت، کاری کرده بود که

پیش از شروع:

  1. برای دیدن مطالبی که این پست برگزیده‌ی آن‌هاست، می‌توانید فید لینک‌دونی گزاره‌ها  را در فیدخوان یا گودرتان دنبال کنید.
  2. لینک‌های توصیه شده توسط من با رنگ قرمز نمایش داده می‌شوند.
  3. برای مرور سریع‌تر مطالب، لینک‌هایی را که از نظر من تنها خواندن عنوان‌شان کفایت می‌کند، با پس‌زمینه‌ی زرد رنگ نمایش می‌دهم.

جامعه‌شناسی، سلامت و روان‌شناسی و کار حرفه‌ای:

نکته ۲۱۷ – قدرت روشنگری (عاااالی! به‌ترین مطلب هفته برای من.) (۳۶۰ نکته‌ی کاربردی)

رزومه را با خط نستعلیق نمی‌نویسیم، می‌نویسیم (عااالی!) (امیر مهرانی؛ The Coach)

مراقب باش خودت رو چی معرفی می‌کنی! (مهدی عامری؛ PMPlus)

سه “نباید” در قانع کردن دیگران (محمد سالاری)

خستگی پایان‌ناپذیر (چرا بعضی وقت‌ها هر چقدر می‌خوابیم باز هم خسته‌ایم!؟)

The Most Important Question You Can Ask – Tony Schwartz – Harvard Business Review

مدیریت و کارآفرینی:

درس‌هایی از فوتبال برای کسب و کار (وفا کمالیان؛ رفتار سازمانی و کاربردهای آن در مدیریت) (این همه من نوشتم؛ این دفعه روایت استاد را بخوانید!)

پنج وظیفۀ مهم یک رئیس خوب (محمد سالاری)

کارکنان فکری سازمان (شهرام کریمی؛ یادداشت‌های صنایعی)

از فکر کردن خسته نشویم (پریا فرهادی؛ همینا)

فناوری اطلاعات و ارتباطات:

«صنعت» اپلیکیشن‌های موبایل، نزدیک به نیم میلیون موقعیت شغلی در آمریکا ایجاد کرده است (دکتر علی رضا مجیدی؛ یک پزشک)

اپل با در اختیار داشتن تنها ۹ درصد بازار گوشی دنیا، صاحب سه چهارم سود بازار گوشی است (دکتر علی رضا مجیدی؛ یک پزشک)

آمازون به‌زودی فروشگاه‌های حقیقی خود را افتتاح می‌کند (وبلاگینا)

ولونیا نسل آینده جست‌و‌جوگر‌ها متولد شد

عرضه تلفن‌های هوشمند از رایانه‌های شخصی پیشی گرفت

برترین مرورگرها و سیستم عامل‌ها/ بدشانسی گوگل و آغاز خوب مایکروسافت (خبرگزاری مهر)

“اس. ام. اس” در مسیر بازنشستگی/ جدول معرفی قاتلان پیامک (خبرگزاری مهر)

سهم موبایل در جستجوی اینترنتی/ بهترین مرورگرها و موبایل‌ها در وبگردی (خبرگزاری مهر)

مهمترین رویدادهای امنیتی ۲۰۱۱

ارزش اپل برابر با مجموع مایکروسافت و گوگل (نارنجی)

Cisco’s Vision: Five Future Technology Trends

مردان، پیشتاز کاربری اینترنت در کشور

رتبه هشتاد و هفتم ایران در شاخص توسعه ICT +جدول (شاخص IDI)

آخرین وضعیت فناوری اطلاعات و ارتباطات در کشور این گونه اعلام شد

اقتصاد:

آینده اقتصاد ایران در چهار سناریو (بسیار مهم!) (حجت قندی؛ اقتصادانه)

شرکت های چندملیتی بازار نوظهور (اقتصاد آدینه)

تضاد در نرخ سود رقابتی بانک‌ها (مجلۀ اقتصادی IRPD ONLINE JOURNAL)

موز نخوریم؟! استغفرالله (مجلۀ اقتصادی IRPD ONLINE JOURNAL)

دیگر از سال ۹۱ بسته پولی نخواهیم داشت

کاهش ۷۵/۵ درصدی ارزش دلاری واردات کشور

بانک مرکزی ایران در یک بانک هند حساب روپیه باز کرد

دوست داشتم!
۰

پیش از شروع: برای دیدن مطالبی که این پست برگزیده‌ی آن‌هاست، می‌توانید فید لینک‌دونی گزاره‌ها  را در فیدخوان یا گودرتان دنبال کنید. لینک‌های توصیه شده توسط من با رنگ قرمز نمایش داده می‌شوند. برای مرور سریع‌تر مطالب، لینک‌هایی را که از نظر من تنها خواندن عنوان‌شان کفایت می‌کند، با پس‌زمینه‌ی زرد رنگ نمایش می‌دهم. جامعه‌شناسی، سلامت و روان‌شناسی و کار حرفه‌ای: نکته ۲۱۷ –

دیشب تا ظهر امروز درگیر بودم؛ و الا لینک‌های هفته خونده شده بودند!

پیش از شروع:

  1. برای دیدن مطالبی که این پست برگزیده‌ی آن‌هاست، می‌توانید فید لینک‌دونی گزاره‌ها را در فیدخوان یا گودرتان دنبال کنید.
  2. لینک‌های توصیه شده توسط من با رنگ قرمز نمایش داده می‌شوند.
  3. برای مرور سریع‌تر مطالب، لینک‌هایی را که از نظر من تنها خواندن عنوان‌شان کفایت می‌کند، با پس‌زمینه‌ی زرد رنگ نمایش می‌دهم.

جامعه‌شناسی، سلامت و روان‌شناسی و کار حرفه‌ای:

جلسه با خود (مریم مؤمنی؛ خواب زمستانی)

یک کار عالی بهتر از هزار کار خوب یا متوسط است (و یک چنین مطلبی هم بسیار عالی است!) (رضا قربانی؛ مدیر رسانه)

هنر برخورد با آدم‌های غیرمنطقی (دکتر علی رضا مجیدی؛ یک پزشک)

نمره شادمانی شما چند است؟ (من فقط غمگین نیستم؛ شاد هم نشدیم …)

نه روش برای تصمیم‌گیری درست

خاطرات بد گذشته را فراموش کنیم

اضافه‌کاری خطر ابتلا به افسردگی را افزایش می‌دهد (رونوشت به خودم)

شیر بنزین مغز است

 مدیریت و کارآفرینی:

کلاه تمرکز را به سر خود بگذارید (امیر مهرانی؛ The Coach)

ارزیابی عملکرد و تاثیر معیار گروهی (بهاره حسینی در The Notes درباره‌ی سیستم ارزیابی عملکرد شرکت‌شان نوشته که آن‌م آرزوست!)

مأموریت منابع انسانی (شهرام کریمی؛ یادداشت‌های صنایعی)

ترفند جالب اپل برای مطمئن شدن از قابل اعتماد بودن کارکنانش! (دکتر علی رضا مجیدی؛ یک پزشک)

به کام تولیدکننده، به ضرر ورزش (اینم یک نقد ورزشی ـ مدیریتی از امیر علی‌زاده‌ی عزیز در فریادنامه)

PMP یا فوق لیسانس (نادر خرمی‌راد)

این آدم‌های خوب، این شرکت‌های بد- ۱ و این آدم‌های خوب، این شرکت‌های بد – ۲ (نوشته‌های جالب علی واحد در مورد جنبه‌های فنی مدیریت یک شرکت نرم‌افزاری)

اهداف خود را قبل از جلسۀ مشاوره و دیدار با مشاور به‌طور مشخص تعیین کنیم (محمد سالاری)

The Days of “Manager Knows Best” Are Ending – Sujai Hajela (سایت HBR)

فناوری اطلاعات و ارتباطات:

توافقنامه جدید گوگل چیه و چه تاثیری تو زندگی ما داره (جادی؛ کی‌بورد آزاد) و در همین رابطه این نقد را هم در HBR بخوانید:

What Google’s Larry Page Doesn’t Understand – Maxwell Wessel

بهترین روز و زمان برای به‌روزرسانی وبلاگ از نظر دن زارلا (وبلاگ فارسی)

پنج موهبتی که دنیای اینترنت از ما گرفت! (مجله‌ی اینترنتی گویا آی‌تی)

اولین هک دنیا چگونه و کجا اتفاق افتاد؟ (مصطفی لامعی؛ iClub)

مایکروسافت اعطای گواهی به ۷ میلیون نفر طی ۲۰ سال گذشته را جشن گرفت (وبلاگینا)

شیرینی زنجفیلی ۵۹ درصد دستگاه‌های اندرویدی را جان بخشیده است/ نمودار (فارنت)

افزایش تعداد دستگاه‌های الکترونیک‌ آنلاین به ۵۰ میلیارد طی دهه آینده

پیش‌بینی‌های اینفورما از گوشی و ابزارهای الکترونیکی برای سال ۲۰۱۲

نقش اینترنت در رشد اقتصاد تا سال ۲۰۱۶/ افزایش خرید IT در سال جاری

معافیت‌ مالیاتی برخی از واحدهای فناوری اطلاعات

کاهش رتبه ایران در شاخص توسعه آی.سی.تی

گزارش اتحادیه بین‌المللی مخابرات در زمینه کاربرد اینترنت در جهان

با اینترنت ملی دسترسی به اینترنت جهانی محدود نمی‌شود

 رشد کند بازار جهانی پردازنده‌ها

رسانه‌های اجتماعی:

ورود فیس‌بوک به بورس

نقش فیس‌بوک در کاهش بیکاری در اروپا!!!

اقتصاد:

اگه یه کاره ای بودم!!! (تو آموزش و پرورش) (علی سرزعیم؛ دوست‌دار سقراط)

چرا ملت‌ها عقب می‌مانند؟ ریشه‌های قدرت، ثروت و فقر (حامد قدوسی؛ یک لیوان چای داغ)

نرخ بهره و بازار ارز (علی دادپی؛ اقتصاد، خرد، بازار و خانوار)

“بین یک صخره و شیئی سخت گیر کرده‌ایم” (حجت قندی؛ اقتصادانه)

دوست داشتم!
۱

دیشب تا ظهر امروز درگیر بودم؛ و الا لینک‌های هفته خونده شده بودند! پیش از شروع: برای دیدن مطالبی که این پست برگزیده‌ی آن‌هاست، می‌توانید فید لینک‌دونی گزاره‌ها را در فیدخوان یا گودرتان دنبال کنید. لینک‌های توصیه شده توسط من با رنگ قرمز نمایش داده می‌شوند. برای مرور سریع‌تر مطالب، لینک‌هایی را که از نظر من تنها خواندن عنوان‌شان کفایت می‌کند، با

“سولسشر بازیکن بزرگی بوده و من به هیچ عنوان در حد و اندازه‌های او نیستم. وقتی مردم این مقایسه را انجام می‌دهند به این فکر می‌کنم که من حتی ۱۰ درصد اوله هم نیستم. او فوق‌العاده بود. راستش را بخواهید چندان از مقایسه شدن خوشم نمی‌آید. وقتی در مکزیک بودم همیشه مرا با پدرم مقایسه می‌کردند که از این موضوع اصلا راضی نبودم. به نظر من هر کس باید با عملکرد خودش مقایسه شود.” (خاویر هرناندز مهاجم جوان منچستر یونایتد در مورد مقایسه‌اش با اوله‌گونار سولسشر؛ این‌جا)

جمله‌ی آخر را چه مدیر هستید و چه کارشناس، بزرگ پرینت بگیرید و جلوی چشم‌تان بچسبانید!‌ 🙂

دوست داشتم!
۳

“سولسشر بازیکن بزرگی بوده و من به هیچ عنوان در حد و اندازه‌های او نیستم. وقتی مردم این مقایسه را انجام می‌دهند به این فکر می‌کنم که من حتی ۱۰ درصد اوله هم نیستم. او فوق‌العاده بود. راستش را بخواهید چندان از مقایسه شدن خوشم نمی‌آید. وقتی در مکزیک بودم همیشه مرا با پدرم مقایسه می‌کردند که از این موضوع اصلا

ـ چیزی که من می‌توانم بر آن مسلط باشم و با آن تفریح کنم، کار کردن روی اید‌ه‌های جدید است.

ـ اگر شما اشتباه نمی‌کنید، این یعنی روی موضوعاتی که سخت هستند کار نمی‌کنید و این خود یک اشتباه بزرگ است.

ـ ویژه‌ترین و ارزش‌مندترین هدیه‌ای که انسان‌ها دارند، تخیل است. از آن استفاده کنید! به‌ویژه‌ آینده‌های ممکن برای خودتان را تصور کنید. پنج، ده و بیست سال بعد را. در این آینده‌ها کاوش کنید و آن‌چه که فکر کردن درباره‌ی آن شما را خوش‌حال و هیجان‌زده می‌کند، بیابید. سپس سعی کنید تا آن اتفاق را رقم بزنید.

پروفسورفرانک ویلچک؛ برنده‌ی جایزه‌ی نوبل فیزیک ۲۰۰۴؛ گفتگو با مجله‌ی دانش‌مند؛ شماره‌ی ۵۷۹، دی ۱۳۹۰

دوست داشتم!
۰

ـ چیزی که من می‌توانم بر آن مسلط باشم و با آن تفریح کنم، کار کردن روی اید‌ه‌های جدید است. ـ اگر شما اشتباه نمی‌کنید، این یعنی روی موضوعاتی که سخت هستند کار نمی‌کنید و این خود یک اشتباه بزرگ است. ـ ویژه‌ترین و ارزش‌مندترین هدیه‌ای که انسان‌ها دارند، تخیل است. از آن استفاده کنید! به‌ویژه‌ آینده‌های ممکن برای خودتان