در کامنت‌های پستی که چند وقت پیش به صورت مهمان از من در وبلاگ دوست خوبم امیر مهرانی منتشر شد، گفتگوهای بسیار جالبی در مورد وضعیت صنعت آی‌تی در ایران در گرفت. من آن‌جا به چند نکته در مورد صنعت نرم‌افزار ایران اشاره کردم که بعد از دیدن این خبر عجیب به نظرم رسید شاید بد نباشد در قالب یک پست مستقل درباره آن‌ها بنویسم. خبر کوتاه و جالب است: قرار است استفاده از نرم‌افزارهای تولید خارج در دستگاه‌های دولتی ممنوع شود!

شاید بدیهی‌ترین و خنده‌دارترین اشکال این تصمیم طبق معمول “کارشناسی!” این باشد که در صورت اجرای آن، احتمالا از این به بعد باید استفاده از هر گونه نرم‌افزار تولید بلاد کفر از ویندوز و آفیس مایکروسافت گرفته تا نرم‌افزارهای تخصصی مثل اتوکد ممنوع شود! (خوب یک دفعه قانون کپی‌رایت را هم قبول کنید دیگه! شما که نمی‌خواهید از نرم‌افزارهای “آن‌ها” استفاده کنید!)

اما بیایید فرض را بر این بگذاریم که منظور استاد، نرم‌افزارهای سازمانی و شرکتی بوده است. خوب بازار نرم‌افزار ما در این حوزه چگونه است و چه ظرفیت‌ها و توان‌مندی‌هایی داریم؟ ابتدا به  چند نمونه زیر توجه کنید:

الف ـ ۴-۵ سالی است که طرح‌های جامع فناوری اطلاعات و معماری سازمانی در ایران مد شده. اما به‌عنوان کسی که ۴ سال است دارم در این حوزه فعالیت می‌کنم به جرأت می‌گویم هیچ وقت خروجی‌های این پروژه‌ها به درد کارفرما نخورده است! چرا؟ به دو دلیل: ۱- مشاورین ما از وضعیت واقعی و توان موجود در بازار فناوری اطلاعات خبر نداشته‌اند و راه‌حل‌های‌شان فاصله زیاد با تکنولوژی موجود در دسترس داشته است.۲- فعالان بخش نرم‌افزار ایران به تولید نرم‌افزار براساس نیازهای مشتری اهمیتی نمی‌دهند!

ب ـ ۴ سال است که قرار است نرم‌افزار جامع سازمان مالیاتی از شرکت بول فرانسه خریداری شود. اتحادیه تولیدکنندگان نرم‌افزار با دستور مستقیم رئیس‌جمهور جلوی این کار را گرفتند. اما اگر از شرایط عجیب و غریب مناقصه‌ای که توسط سازمان مالیاتی برگزار شد بگذریم، حقیقتا اگر این حضرات می‌توانستند این کار را انجام دهند، تا الان ازشان خبری می‌شد. لازم نبود که نرم‌افزاری در حد بول تولید کنند؛ اگر می‌توانستند لااقل باید یک پروتوتایپ از نرم‌افزار جامع مالیاتی کشور درست می‌کردند! (فکر می‌کنم هفته پیش بود که خبر نهایی شدن قرارداد سازمان مالیاتی با شرکت بول منتشر شد.)

ج ـ همین اواخر شرکت ما در طرح پیاده‌سازی سیستم‌های BPMS در سازمانی ناظر بود. پیمان‌کار محترم که یک شرکت معروف نرم‌افزاری است بدون شناخت از فرایندهای موجود سازمان، می‌خواست سیستم‌اش را بدون هیچ تغییری در سازمان پیاده کند و انتظار هم داشتند سازمان قبول کند که کارشان درست است! حالا این‌که BPMS اصلا ابزاری است که به جای سیستم‌های غیرمنعطفی مثل ERP آمده و قرار است سازمان با استفاده از آن بتواند هر فرایند دانش ـ محور را به صورت الکترونیکی مدل‌سازی و اجرا کند هم لابد مهم نیست!

د ـ شرکتی را دیدم که مدعی ارایه سیستم مدیریت دانش به سازمان بود؛ اما اصلا نمی‌دانست که سیستم‌های نرم‌افزاری مدیریت دانش هدف‌شان و کاربردشان چیست و سیستم مدیریت دانش‌شان هر چیزی بود الا مدیریت دانش! (در واقع یک سیستم ساده گردش مستندات را داشتند به کارفرماهای بدبخت‌شان قالب می‌کردند!)

از این مثال‌ها تا بخواهید در بازار نرم‌افزار ایران پیدا می شود. در عمل ما ده‌ها شرکت نرم‌افزاری داریم که تمام تمرکزشان بر تولید نرم‌افزارهای اداری، دفتری و حسابداری است. ده‌ها شرکت دیگر داریم که دارند مثلا پورتال و نرم‌افزارهای سازمانی تولید می‌کنند و می‌فروشند. اما از همین بین هم اگر بررسی دقیقی کنید، می‌بینید چیزی بین ۶۰ تا ۷۰ درصدشان نرم‌افزارهای اوپن سورسی هستند که صرفا فارسی‌سازی شده‌اند (و متأسفانه اغلب‌شان هم این‌قدر صداقت ندارند که به این موضوع اعتراف کنند و مدعی تولید یک نرم‌افزار از ابتدا هستند.)

فاجعه این‌جا است که شرکت‌های ایرانی تمرکزشان را بر روی تولید پکیج‌های نرم‌افزاری گذاشته‌اند و می‌خواهند هر قفلی را با یک کلید ـ نرم‌افزارشان ـ باز کنند. سفارشی‌سازی با متناسب با نیازهای سازمان و این‌ها را باور نکنید! تا جایی که من دیده‌ام بسیاری از این شرکت‌ها علی‌رغم داشتن عناوین پرطمطراق تحلیل‌گر سیستم و … از تهیه یک مستند ساده براساس اصول مهندسی نرم‌افزار عاجزند (کافی است به سازمان‌های متعددی دولتی و حتی غیردولتی که با هزینه‌های کلان، نرم‌افزاری را به صورت سفارشی یا پکیج خریداری کرده‌اند مراجعه کنید تا این موضوع را در عمل مشاهده کنید. در بسیاری از موارد شرکت فروشنده که ممکن است شرکتی معروف یا ناشناخته باشد حتی یک راهنمای کاربری ساده هم برای سیستم‌اش در اختیار کارفرمای بنده خدا نگذاشته است؛ چه برسد به مستندات تحلیل و طراحی سیستم که به‌ویژه در مورد نرم‌افزارهای سفارشی باید حتما به کارفرما تحویل داده شوند.) این‌جا هم درست همان آفت تضمین کیفیت و ایزو خودنمایی می‌کند: وجود تحلیل‌گر و استفاده از متدولوژی‌ها برای این است که اگر کسی مدعی شد، یک کتاب‌چه قطور مستندات تحلیل و طراحی را به او نشان بدهیم! یعنی صرف وجود مستندات کفایت می‌کند و کاربرد عملی آن‌ها مهم نیست!

حالا بگذریم از این‌که هیچ شرکتی در ایران به تولید نرم‌افزاری غیر از نرم‌افزارهای حسابداری و دفتری و انواع و اقسام پکیج‌های به درد نخور اصلا فکر نمی‌کند!

برگردیم به سراغ خبر. متن خبر به شکلی است که به نظر می‌رسد ممنوعیت شامل هر گونه نرم‌افزاری که کدنویسی‌اش در خارج از کشور انجام شده می‌شود. بنابراین نرم‌افزارهای اوپن‌سورس فارسی شده هم از این به بعد ممنوع هستند! اگر از این‌که من نمی‌دانم MIS تولید شده در خارج از کشور یعنی چه و این‌که اساسا وزارت صنایع و معادن چرا در حوزه نرم‌افزار دخالت می‌کند هم بگذریم؛ چند نکته به نظر من باید در این ماجرا مورد توجه قرار گیرد:

۱٫ بدنه‌ کارشناسی صنعت نرم‌افزار آدم‌های ضعیفی نیستند و ما کدنویس‌های بسیار خوبی داریم. اما اشکال کار در این است که اولا: فرایند مهندسی نرم‌افزار در کشور ما خیلی جدی گرفته نمی‌شود و ثانیا: همه فعالان این صنعت، در حال کپی پیست کردن ایده‌های نخ‌نما و تکراری دیگران هستند (آخر ما چند نرم‌افزار حسابداری و اتوماسیون می‌خواهیم؟ چرا کسی روی نوشتن یک واژه‌پرداز فارسی خوب مثل زرنگار سرمایه‌گذاری نمی‌کند؟‍)

۲٫ اصولا ارتباط خوبی میان مشاوران مدیریت آی‌تی و شرکت‌های کدنویس ما وجود ندارد. در واقع این‌جا باز می‌خواهم بر نکته‌ای که در مورد کیس اینفوسیس برای من جالب بود تأکید کنم: اینفوسیس نیاز کارفرما را از شناخت و تحلیل مسئله تا ارایه Solution نرم‌افزاری پوشش می‌دهد. ما چنین شرکتی در ایران نداریم. این مشکل را در مثال طرح‌های جامع فناوری اطلاعات که بالا زدم می‌بینیم: RFPهای ما مشاوران آی‌تی، برای یک شرکت کدنویس اجرایی نیست و از سوی دیگر، خود شرکت‌های کدنویس هم تمایلی به نوشتن نرم‌افزار براساس سفارش مشتری ندارند. حالا ممکن است گفته شود که شرکت‌های بزرگ غربی ـ مثل SAP و اوراکل ـ هم همین‌جوری هستند؛ اما انصافا آیا راه‌حل‌های ارایه شده توسط شرکت‌های نرم‌افزاری ایرانی بلوغ محصولات این شرکت‌های معظم را دارند؟ فرق است بین راه‌حلی که در هزاران شرکت سراسر دنیا طراحی و آزمایش شده و بهبود یافته و برای ده‌ها شکل مختلف کسب و کار، فرایندها و گردش اطلاعاتی استاندارد را شناسایی و در راه حل خود منظور کرده است با راه‌حل‌هایی که اغلب براساس مطالعه چند کتاب مثلا حسابداری یا منابع انسانی یا حداکثر مطالعه چند شرکت محدود یا بهره‌گیری از نظرات چند مشاور تهیه شده‌اند. اصلا حتی اگر انعطاف‌پذیری اولی را هم در نظر نگیریم، شرکت‌های داخلی اصرار دارند که راه‌حل‌های خود را به زور به خورد کارفرمای بدبخت بدهند و انتظار دارند کارفرما خودش را با محصول آن‌ها وفق بدهد و نه برعکس!  (این مشکل سر دراز دارد: چند وقت پیش اعلام شد که قرار است برای BPMS توسط دولت! استاندارد تهیه شود. حالا براساس کدام تجربه و دانش می‌خواهند این کار را انجام بدهند، خودشان می‌دانند!)

۳٫ و چند علامت سؤال بزرگ در این زمینه: چرا تفکر “اختراع دوباره چرخ” این‌قدر در ذهن مسئولین دولتی ما وجود دارد؟ چرا باید بودجه و زمان محدودمان را صرف ساختن دوباره نرم‌افزارهایی کنیم که بقیه ساخته‌اند؟ (راستی سیستم عامل ملی به کجا رسید؟) بحث مزیت نسبی کشور چطور؟ ما در تولید چه نرم‌افزارهایی توان‌مند هستیم و سراغ کدام حوزه‌ها نباید برویم؟ آیا کسانی که این تصمیم را گرفته‌اند، قابلیت پنهان و عجیب و غریبی در صنعت نرم‌افزار ایران کشف کرده‌اند که ما خبر نداریم؟ و چندین سؤال‌ بی‌جواب دیگر!

از آن‌جایی که زور ما به دولت نمی‌رسد و بنده هم اساس کدنویس نیستم، فکر می‌کنم فعلا به‌تر است به  همان ایده اینفوسیس بچسبم و برای کاهش شکاف بین کار مشاوران آی‌تی و  مهندسان آی‌تی تلاش کنم. اگر توهم نزده باشم، این یکی از دستم بر می‌آید!

دوست داشتم!
۰

در کامنت‌های پستی که چند وقت پیش به صورت مهمان از من در وبلاگ دوست خوبم امیر مهرانی منتشر شد، گفتگوهای بسیار جالبی در مورد وضعیت صنعت آی‌تی در ایران در گرفت. من آن‌جا به چند نکته در مورد صنعت نرم‌افزار ایران اشاره کردم که بعد از دیدن این خبر عجیب به نظرم رسید شاید بد نباشد در قالب یک

مهندس مؤمنی مدیرعامل شرکت ما حاسب سیستم قرار است سه‌شنبه هفته آینده در مورد چالش‌های مدیریت پروژه‌های فناوری اطلاعات در دانشکده مدیریت و اقتصاد دانشگاه صنعتی شریف سخنرانی داشته باشند. اگر به این موضوعات علاقه دارید، شرکت در این جلسه توصیه می‌شود. اطلاعات بیش‌تر این‌جا. (ضمنا من هم احتمالا آن‌جا باشم، فرصت خوبی است که دوستان نادیده را از نزدیک ببینیم!)

اما معرفی دو وبلاگ: مهندس فرهنگ فصیحی را همه بچه‌های صنایع پلی‌تکنیک می‌شناسند. امروز وبلاگ ایشان را در این‌جا دیدم. خانم مهندس دیداری از هم‌کلاسی‌های ما در دوره MBA پلی‌تکنیک هم این‌جا در مورد تجربیات‌شان در مدیریت یک استارت‌‌آپ با موضوع کاری بسیار جالب می‌نویسند.

دوست داشتم!
۱

مهندس مؤمنی مدیرعامل شرکت ما حاسب سیستم قرار است سه‌شنبه هفته آینده در مورد چالش‌های مدیریت پروژه‌های فناوری اطلاعات در دانشکده مدیریت و اقتصاد دانشگاه صنعتی شریف سخنرانی داشته باشند. اگر به این موضوعات علاقه دارید، شرکت در این جلسه توصیه می‌شود. اطلاعات بیش‌تر این‌جا. (ضمنا من هم احتمالا آن‌جا باشم، فرصت خوبی است که دوستان نادیده را از نزدیک

چند روز پیش مطلبی ترجمه کردم در مورد نحوه کار کردن با یک مدیر بد. حالا در این پست می‌خواهم براساس تجربه خودم در این چند سال توصیه‌هایی را برای مدیران از زبان یک کارشناس بنویسم. در واقع در این پست می‌خواهیم ببینیم مدیران چه کارهایی را به‌تر است انجام دهند و چه کارهایی را نه. طبعا این نوشته براساس مباحث رفتار سازمانی و اصول ارتباطی نوشته نشده و ادعایی هم در مورد علمی بودن ندارد. صرفا مجموعه‌ای است از تجربیات من در مورد کار کردن به‌عنوان یک کارشناس و دقت در رفتارهای مدیرانی که با آن‌ها  کار کرده‌ام و مطالبی که این‌ور و آن‌ور خوانده‌ام. خوب برویم سر اصل مطلب:

۱- یاد بگیرید که چطور درست تصمیم بگیرید و مسئولیت تصمیم‌تان را هم به‌عهده بگیرید: برای اولی مهم‌ترین و اصلی‌ترین راه یاد گرفتن اصول روان‌شناسی تصمیم‌گیری و شناخت خطاهای تصمیم‌گیری است. حتی اگر مدیر نیستید یاد گرفتن این مباحث از نان شب برای‌تان واجب‌تر است! (بعضی‌های‌اش را در ادامه می‌نویسم.) دومی هم بیش‌تر یک تعهد اخلاقی است.

۲- هیچ وقت یک تصویر ثابت از فرد در ذهن‌تان نسازید: آدم‌ها هر روز تغییر می‌کنند. از آن بدتر این است که شما در روزهای کار اول فرد یا براساس یک عملکرد نسبتا خوب یا حتی عالی در یک مقطع زمانی تصویری بسازید و بخواهید همیشه بر مبنای آن در مورد فرد قضاوت کنید. (حالا توهم زدن در مورد فرد را فاکتور گرفتم!) حواس‌تان باشد آدم‌ها نقاط ضعف و قوت دارند. هنر شما به‌عنوان مدیر استفاده اثربخش از نقاط قوت آدم‌ها است و بازخور دادن در مورد نقاط ضعف فرد است.

۳٫ هیچ وقت احساسات را در تصمیم‌گیری دخالت ندهید: از این یکی بیش از هر چیزی در دوران کاری‌ام ضربه خورده‌ام. احساس شما در مورد من کارشناس، احساس شما در مورد یک موضوع یا احساس شما در مورد فرد دیگر ربطی به تصمیمی که می‌خواهید بگیرید ندارد. خیلی روراست می‌گویم که بیش‌ترین نمودش این است که وقتی فردی باید سازمان را ترک کند و شما دل‌تان به حال‌اش می‌سوزد؛ چون ممکن است دودش به چشم همه برود و تنها یک نفر قربانی نشود (همان چیزی که احسان این‌جا نوشته.)

۴٫ همیشه برای دریافت خروجی کار فرد با توافق خودش زمانی را مشخص کنید: اگر این کار را نکنید، ممکن است هیچ وقت خروجی را نگیرید! ترجیح شخصی من این است که در این فاصله زمانی مدیرم مدام از من نپرسد که کار به کجا رسید.

۵٫ انتظارات‌تان چه از نظر رفتاری و چه از نظر کاری به صورت شفاف برای فرد مشخص کنید و مطمئن شوید فرد منظورتان را دقیقا درک کرده است: من نمی‌توانم بپذیرم مدیری که با ایشان کار می‌کنم بدون این‌که به من بگوید از من چه می‌خواهد، از من ایراد بگیرد که شما آن‌جوری که من می‌خواهم نیستی.

۶٫ مختصر و مفید حرف بزنید! لازم نیست یک موضوع را از هزار دیدگاه مختلف توضیح دهید یا برای‌اش صد تا دلیل بیاورید. ساده و مؤثر و کوتاه حرف بزنید! حوا‌س‌تان باشد که طرف مقابل‌تان هم از درک و شعور برخوردار است!

۷٫ در انتخاب واژه‌های‌تان دقت کنید: گاهی یک واژه از نظر شما اشکالی ندارد، اما در عمل عکس‌اش رخ می‌دهد! این موضوع خیلی حساس است. پیشنهاد می‌کنم برای درک این موضوع ادبیات داستانی را خیلی دنبال کنید تا بتوانی موقعیت‌های مختلف مواجهه انسان‌ها با یکدیگر را به‌تر درک کنید.

۸٫ ادب آداب دارد: باور کنید یاد گرفتن و عمل کردن به اصول ابتدایی آداب معاشرت اصلا بد نیست!

۹٫ بین آدمی که خوب کار می‌کند و بقیه فرق بگذارید و اجازه بدهید همه این را بفهمند: بدون شرح!

۱۰٫ نقد عملکرد کنید و نه نقد شخصیت: نقد شخصیت رفتار تهاجمی فرد و نهایتا دعوا را در پی دارد!

۱۱٫ یاد گرفتن اصول علمی مدیریت: هر چند شاید مدیران براساس نظریه مهارت‌های سه گانه مدیریت براساس سطح سازمانی‌شان نیاز به سطوح متفاوتی از مهارت فنی، انسانی و نظری دارند؛ اما این بدان معنا نیست که نباید از اصول و ابزارهای مدیریت سر در بیاورند. به‌ خصوص در یک شرکت مشاوره مدیریت، آشنایی علمی با مدیریت ضروری است. پس به‌روز بودن را فراموش نکنید!

۱۲٫ هیچ وقت پشت کارشناس‌تان را در برابر کارفرما یا افراد بالادست خالی نکنید: باور کنید کوچک‌ترین حمایت شما، در عملکرد افراد زیردست شما بسیار تأثیرگذار است.

۱۳٫ یادتان باشد که فقط شما زندگی شخصی و مشکلات آن را ندارید: زیردستان‌تان هم زندگی خارج شرکت دارند. البته این به معنای آن نیست که به افراد اجازه دهید همیشه هر ضعف، اشتباه یا تأخیری را به بهانه مسائل شخصی توجیه کند.

۱۴٫ مرز صمیمیت و رفتار حرفه‌ای را برای زیردستان‌تان مشخص کنید: یکی از عوامل اصلی پاره‌پاره شدن سازمان و ایجاد گروه‌های غیررسمی همین است.

فعلا همین‌ها به ذهن‌ام می‌رسد. اگر چیز دیگری به ذهن‌ام رسید همین‌جا اضافه می‌کنم.

دوست داشتم!
۰

چند روز پیش مطلبی ترجمه کردم در مورد نحوه کار کردن با یک مدیر بد. حالا در این پست می‌خواهم براساس تجربه خودم در این چند سال توصیه‌هایی را برای مدیران از زبان یک کارشناس بنویسم. در واقع در این پست می‌خواهیم ببینیم مدیران چه کارهایی را به‌تر است انجام دهند و چه کارهایی را نه. طبعا این نوشته براساس

الان داشتم این پست را می‌خواندم که در مورد پیمایشی (همان Survey) است که توسط مؤسسه معظم فارستر بر روی پروژه‌های بهبود فرایند انجام شده است. نویسنده می گوید که در تحقیقات‌شان به این نتیجه رسیده‌اند که این پروژه‌ها به سه شکل انجام می‌شوند: ۱- تیم بهبود فرایند از تیم IT جدا (و در پاره‌ای موارد مستقل) است؛ ۲- مسئولیت اصلی با تیم IT است؛ ۳- مسئولیت اصلی با تیم بهبود فرایند است. بعد سؤال کرده کدام بهتر است؟

تجربه ما در پروژه‌های معماری سازمانی نشان‌دهنده آن است که به دو شکل می‌توان فرایندها را بهبود داد: ۱- با استفاده از مفاهیم و ابزارهای معمول بهبود فرایند (مثلا حذف فعالیت‌های تکراری یا غیرضروری، ادغام فعالیت‌های مشابه و …)؛ ۲- با استفاده از قابلیت‌های فناوری اطلاعات یا به به‌ عبارتی IT Capabilities (مثلا خودکار کردن برخی فعالیت‌ها مثل تولید گزارش‌ها، در دسترس قرار دادن کلیه اطلاعات لازم برای تصمیم‌گیری و …) اما نکته اساسی این‌جا است که این دو گونه فعالیت از هم منفک نیستند و هر دو تیم فرایندی و IT باید در کنار یکدیگر کار بهبود فرایندها را انجام بدهند؛ یعنی فرایند در عین حال از هر دو زاویه دید بهبود فرایند و قابلیت‌های IT بهبود داده شود.

بگذریم. نکته اصلی که در نوشته مذکور وجود داشت جایی بود که نویسنده به مفهوم بامزه راکی (RACI) در تصمیم‌گیری اشاره می‌کند و منظورش این است که وقتی مشخص شد کدام یک از سه حالت فوق کارامدتر است؛ باید مشخص شود ذی‌نفعان تصمیمات گرفته شده در پروژه بهبود فرایند چه کسانی هستند؟ او ذی‌نفعان تصمیمات را در ۴ دسته تقسیم‌بندی می‌کند:

۱- R (نماد Responsible): چه کسی مسئول تصمیم‌گیری است؟ (در این مثال تیم بهبود فرایند)

۲- A (نماد Accountable): چه کسی باید در مورد تصمیم‌های گرفته شده پاسخ‌گو باشد؟ (در این مثال مدیر واحد سازمانی مرتبط با فرایند)

۳- C (نماد  Contributing): چه کسانی باید در فرایند تصمیم‌گیری مشارکت کنند؟ (در این مثال کارکنانی که در انجام فرایند کنونی درگیرند و باید فرایند بهبود یافته را هم انجام دهند)

۴- I (نماد Informed): چه کسانی باید از تصمیم‌های گرفته شده مطلع شوند؟ (در این مثال واحدهای سازمانی که ورودی فرایند بهبود یافته را تأمین می‌کنند یا از خروجی آن استفاده می‌کنند)

خوب راکی تصمیم‌گیری شما چیست!؟

دوست داشتم!
۰

الان داشتم این پست را می‌خواندم که در مورد پیمایشی (همان Survey) است که توسط مؤسسه معظم فارستر بر روی پروژه‌های بهبود فرایند انجام شده است. نویسنده می گوید که در تحقیقات‌شان به این نتیجه رسیده‌اند که این پروژه‌ها به سه شکل انجام می‌شوند: ۱- تیم بهبود فرایند از تیم IT جدا (و در پاره‌ای موارد مستقل) است؛ ۲- مسئولیت

خیلی از ما شاید در ذهن‌مان دنبال یک فرصت خوب بگردیم برای کارآفرینی و راه‌انداختن کسب و کار خودمان. اغلب، انگیزه لازم برای این کار در ذهن ما وجود دارد؛ اما نمی‌دانیم باید چه کار کنیم و از کجا شروع کنیم. اگر به زندگی آدم‌های موفق دنیای کسب و کار هم نگاه کنید می‌بینید که تفاوت این آدم‌ها با دیگران تنها در تشخیص درست و به موقع نیاز انسان‌ها به یک محصول یا خدمت خاص بوده است. در واقع تفاوت این آدم‌ها با دیگران چیزی نبوده جز داشتن “ایده‌”‌های جالب، جذاب و کاربردی برای پاسخ‌گویی به “نیاز” دیگران که البته اجرای درست و به موقع آن ایده، باعث موفقیت‌شان شده است (اصلا در صفحات اول هر کتاب بازاریابی می‌خوانیم که بازاریابی معنایی جز تشخیص درست نیاز دیگران و پاسخ‌گویی به آن‌ها ندارد!) خوب حالا وقتی ایده نداریم چه بکنیم؟

امروز یکی از دوستان میلی فرستاده بود که پاسخ این سؤال را در خود داشت. در این سایت، در هر دقیقه به طور متوسط۱۰-۱۲ ایده جدید برای شروع یک کسب و کار (و البته عمدتا ایده‌های مربوط به کسب و کارهای اینترنتی) معرفی می‌شوند؛ ایده‌هایی که هر یک در جای خود جذاب و قابل تأمل هستند. نکته جالب سبک نمایش این سایت است؛ هر ایده چند ثانیه‌ای روی صفحه نمایش است و بعد ناپدید می‌شود! تا لحظه نگارش این مطلب تعداد ایده‌های معرفی شده در این سایت به عدد عجیب “۷۵۴۳۷۱” رسیده است!

خوب نتیجه می‌گیریم که برای کارآفرینی ایده‌‌ها بسیارند، منتها کسانی موفق‌اند که بتوانند آن معنای اصیل بازاریابی را به واقعیت تبدیل کنند!  من هم بروم دنبال کارآفرینی خودم! 🙂

دوست داشتم!
۰

خیلی از ما شاید در ذهن‌مان دنبال یک فرصت خوب بگردیم برای کارآفرینی و راه‌انداختن کسب و کار خودمان. اغلب، انگیزه لازم برای این کار در ذهن ما وجود دارد؛ اما نمی‌دانیم باید چه کار کنیم و از کجا شروع کنیم. اگر به زندگی آدم‌های موفق دنیای کسب و کار هم نگاه کنید می‌بینید که تفاوت این آدم‌ها با دیگران

یکی از دغدغه‌های اساسی برای هر کسی که می‌خواهد در یک رشته خاص کار کند و درس بخواند (و در واقع متخصص شود) این است که چگونه اطلاعات خود را به روز نگاه دارد: این‌که چگونه با تحولات روز پیش برویم، بدانیم موضوعات روز رشته تحصیلی یا کاری ما چیست، چه موضوعات جدیدی مطرح شده‌اند، موضوعات قبلی چه بوده‌اند و چه تغییراتی در طول زمان داشته‌اند، این‌که چه تئوری‌ها و ابزارهای حل مسئله‌ای وجود دارند و … همه و همه برای رشد تحصیلی و شغلی ما اهمیت دارند. کم‌ترین سود ناشی از این کار، این است که شما می توانید خودتان را در محل کارتان یا در میان هم‌کلاسی‌ها و اساتید، فردی مطلع و قابل اطمینان معرفی کنید؛ فردی که آن‌چه را باید، می‌داند و هم‌واره به دنبال یاد گرفتن چیزهای جدید است. اگر چنین آدمی باشید؛ مطمئن باشید که همیشه از نظر حرفه‌ای در موقعیت خوبی قرار خواهید داشت (وقتی دنبال کار بگردید می‌فهمید چه می‌گویم.) احساس رضایت شخصی از یاد گرفتن و توسعه دانش و مهارت‌های انسان هم که جای خود را دارد.

خوب حالا چطور به روز بمانیم؟ من تلاش می‌کنم از این پس هر از چند گاهی در مورد تجربیات خودم بنویسم. طبعا تجربیات من خاص رشته‌های مهندسی صنایع و مدیریت است؛ هر چند سعی می‌کنم طوری بنویسم که تا حد امکان برای دیگران هم مفید باشند. برای شروع این نکات کلی را داشته باشید تا بعدا دقیق‌تر صحبت کنیم:

۱٫ از دم‌دست‌ترین امکان ممکن شروع کنیم: اینترنت! اینترنت مهم‌ترین و به‌ترین منبع اطلاعاتی برای به روز ماندن است. چیزی که مهم است استفاده اثربخش از این منبع عظیم اطلاعاتی است. چند پیشنهاد در این زمینه:

– سایت‌های اصلی مرتبط با رشته تحصیلی و تخصص‌تان (سایت دانشکده‌های معتبر خارجی، سایت‌های مربوط به ژورنال‌ها و مجلات تخصصی، سایت‌های شرکت‌های مشاوره‌ای معتبر و …) را بشناسید و هر چند وقت یک بار سری به آن‌ها بزنید و در آن‌ها بگردید.

– خیلی از این سایت‌ها خبرنامه‌هایی (Newsletter) دارند که آخرین تحولات مربوط به آن رشته تخصصی را به صورت روزانه، ماهانه و … در اختیار شما قرار می‌دهند. در این خبرنامه‌ها عضو شوید و هر چند وقت یک بار (که البته نباید فاصله طولانی باشد) نگاهی به ای‌میل‌های دریافتی‌تان از آن سایت بیاندازید تا ببینید چه اتفاقات جدیدی افتاده است.

– خیلی از آدم‌های باتجربه و حتی آکادمیک وبلاگ‌ها یا سایت‌های فعالی دارند که در آن‌ها تجربیات و دیدگاه‌های خودشان را در مورد رشته تخصصی شان بیان می‌کنند. آن‌ها را بشناسید و با استفاده از گودر، نوشته‌های‌شان را دنبال کنید!

– سایت‌های ارایه‌کننده کتاب‌های رایگان برای دانلود از به‌ترین منابع اطلاعاتی هستند. حالا لازم نیست که همه کتاب‌ها را دانلود کنید؛ همین که سایت مربوطه را نگاه کنید تا ببینید چه عناوین کتاب‌هایی وجود دارند خودش هم آگاهی‌بخش است و هم انگیزش‌بخش (که بدانیم همی که چه نادانیم!)

۲- برنامه دروس دانشکده‌های مختلف خارجی و حتی داخلی (به‌ویژه پاورپوینت‌های درسی‌شان) منبع آموزشی بسیار عالی هستند. از گوگل برای یافتن آن‌ها غافل نشوید!

۳- خیلی از کتاب‌های درسی معتبر (منظورم Text Bookها است) روی سایت ناشرشان، بخش خاصی دارند که در آن، پاورپوینت‌های تدریس کتاب (که تقریبا تمام نکات اصلی کتاب را در بر می‌گیرند) و کیس‌های اضافه بر کتاب را به صورت رایگان قابل دانلود هستند. این یکی واقعا امکان‌ بی‌نظیری است؛ چون خیلی وقت‌ها شما به کتاب منتشر شده در سال ۲۰۱۰ دسترسی ندارید؛ ولی می‌توانید پاورپوینت‌های آن‌ را مطالعه کنید و به روز شوید! (حتی وبلاگ‌هایی وجود دارند که کارشان این است که پاورپوینت‌های کتاب‌ها ـ و مخصوصا آن‌هایی که روی اینترنت به صورت رایگان قابل دسترسی نیست ـ را برای دانلود ارایه می‌کنند.)

۴- آدم‌های مهم رشته‌تان را در داخل و خارج بشناسید: اساتید دانشگاه، نویسندگان کتاب‌های مرتبط، حتی مدیران و مشاوران برتر و … این جوری هر جایی که اسم طرف به گوش‌تان بخورد حساس می‌شوید که ببینید چه چیز جدیدی می‌توانید یاد بگیرید.

۵- این یکی برای من ذاتا یک تفریح است؛ تفریحی که البته بسیار هم مفید است: تفریح کتاب‌بینی! تقریبا سعی می‌کنم هر ماه سری به کتاب‌فروشی‌های انقلاب بزنم و کتاب های تازه منتشر شده را ببینم و ورق بزنم. خیلی وقت‌ها مدت‌ها دنبال مطلب یا کتاب خاصی بوده‌ام و در این سر زدن‌ها در به شکلی اتفاقی آن را پیدا کرده‌ام. در مورد رشته مدیریت و هم‌چنین رشته‌های اقتصاد و علوم اجتماعی، کتاب‌فروشی انتشارات آگاه روبروی در اصلی دانشگاه تهران با آن کتاب‌فروشان خوش‌برخورد و مطلع‌اش کاملا توصیه می‌شود (این برای من خیلی مهم است که اگر خودشان کتابی را نداشته باشند راه‌نمایی‌تان می‌کنند که از کجا کتاب را تهیه کنید.)

۶- مجلات و کنفرانس‌های داخلی را خیلی نباید جدی گرفت؛ ولی خوب بعضی‌های‌شان مفید هستند و می‌شود به آن‌ها اعتماد کرد. سایت‌های داخلی مفیدی هم هستند که می‌شود از آن‌ها استفاده کرد. (در مورد رشته مدیریت بعدا به مجله‌ها و سایت‌های داخلی مفید از نظر خودم اشاره می‌کنم.)

۷- خود کاری که انجام می‌دهیم؛ هر چند خیلی از اوقات به این نکته ساده و بدیهی توجه نمی‌کنیم!

۸- شبکه همکاران و دوستان: سعی کنید با آدم‌های به‌روز در ارتباط باشید تا هم بتوانید کلید واژه‌های لازم برای جستجوی مطالب مورد نیازتان (از طریق راه‌های ۱ تا ۶) را از آن‌ها به دست بیاورید و هم خود اطلاعات تازه را!

راه‌های دیگری هم هست که بعدا در موردشان صحبت خواهیم کرد. یادتان باشد: “این‌که بدانید چه نوع اطلاعاتی را از کدام منبع اطلاعاتی می‌توانید پیدا کنید، مهم‌ترین موضوع در به‌روز بودن و ماندن است.”

دوست داشتم!
۲

یکی از دغدغه‌های اساسی برای هر کسی که می‌خواهد در یک رشته خاص کار کند و درس بخواند (و در واقع متخصص شود) این است که چگونه اطلاعات خود را به روز نگاه دارد: این‌که چگونه با تحولات روز پیش برویم، بدانیم موضوعات روز رشته تحصیلی یا کاری ما چیست، چه موضوعات جدیدی مطرح شده‌اند، موضوعات قبلی چه بوده‌اند و

یکی دو روز پیش من مطلبی نوشتم تحت عنوان: “تخصص شما چیست؟” بازخورد این نوشته برای خودم بسیار جالب بود و به شکل بامزه‌ای از عصر ایران و پارسینه سر درآورد! (هر چند هر دو سایت اسم وبلاگ مرا به اشتباه “گذاره‌ها” ثبت کرده‌اند!) به دلیل همین بازخورد مثبت، تصمیم گرفتم نکته‌ای دیگر را به آن یادداشت اضافه کنم. ماهنامه گزیده مدیریت ـ که مقالات هاروارد بیزینس ریویو را با تأخیری چند ماهه منتشر می‌کند ـ برای علاقه‌مندان پی‌گیر رشته مدیریت در ایران شناخته شده است (هر چند مطالعه این نشریه به دلیل انتشار مقالات مختلفی در حوزه‌های عمومی مانند: بهداشت کار، مدیریت بر خود و … به همه کسانی که به نوعی در سازمان‌های مختلف شاغل هستند توصیه می‌شود.) در شماره ۷۵ گزیده مدیریت مقاله جالبی تحت عنوان “متخصص شدن” چاپ شده است. نویسنده این مقاله معتقد است تخصص واقعی باید از پس ۳ آزمون بربیاید:

۱- تخصص باید منجر به عملکرد همواره برتری نسبت به همتایان متخصص شود؛ ۲- نتایج عینی و ملموس ایجاد کند؛ ۳- قابل تکرار و اندازه‌گیری در آزمایشگاه باشد.

شاخص‌های جالب و خوبی است. نظر شما چیست؟

دوست داشتم!
۱

یکی دو روز پیش من مطلبی نوشتم تحت عنوان: “تخصص شما چیست؟” بازخورد این نوشته برای خودم بسیار جالب بود و به شکل بامزه‌ای از عصر ایران و پارسینه سر درآورد! (هر چند هر دو سایت اسم وبلاگ مرا به اشتباه “گذاره‌ها” ثبت کرده‌اند!) به دلیل همین بازخورد مثبت، تصمیم گرفتم نکته‌ای دیگر را به آن یادداشت اضافه کنم. ماهنامه گزیده

هفته پیش جایی برای مصاحبه استخدامی رفته بودم. تجربه بسیار جالبی بود و چیزهای زیادی یاد گرفتم. اما از همه جالب‌تر و بامزه‌تر جایی بود که مصاحبه‌گر (که مدیرعامل آن شرکت بود) از من پرسید: “شما فکر می‌کنی تخصصت چیه؟ در یک جمله به من بگو.” سؤال جالبی که تا آن لحظه بهش فکر نکرده بودم! سریع خودم را جمع کردم و جوابی دادم که مقبول نظر طرف مقابل هم بود.

غرض این‌که وقتی ما رزومه‌های‌مان را پر می‌کنیم از کارهای مختلف و متنوع، ارزیابی تخصص ما برای دیگران مشکل می‌شود. این مهم است که دقیقا بدانیم چه کاری را خوب بلدیم یا حداقل به آن علاقه داریم. این‌جوری هم مطالعات‌مان و هم تجربه‌های‌مان در یک حوزه مشخص متمرکز می‌شود و وقتی این دو از یک سطحی بالاتر رفت، آن وقت بر مبنای اصل کمبود منابع عرضه (!)، انتخاب‌های شغلی‌مان هم افزایش خواهد یافت. دیگران هم براساس این‌که خودمان تخصص‌مان را بشناسیم ارزیابی بهتری در مورد ما خواهند داشت؛ یعنی می‌فهمند باید با چه زبان فنی با ما صحبت کنند و در چه حوزه‌ای باید آشنایی ما با ادبیات علمی یا تجربیات قبلی‌مان را محک بزنند.

آن قسمت سؤال آقای مدیرعامل که از من خواست در یک جمله تخصص‌ام را بیان کنم به نظرم آموزنده‌ترین بخش صحبت‌های او بود. منظورم این است که حواس‌مان باشد شرح شغل نمی‌خواهیم بنویسیم؛ باید واقعا مختصر و مفید بدانیم که تخصص‌مان چیست.  برای این مختصر و مفید نویسی پیشنهاد می‌کنم همین الان گوگل پروفایل خودتان را تکمیل کنید؛ چون باید در آن در بخش “What I do” خیلی ساده و کوتاه بنویسید که چه کار بلدید. یعنی در واقع عنوان شغل‌تان را بنویسید.

از همه این حرف‌ها گذشته فکر می‌کنم پیدا کردن عنوان تخصص‌مان تمرین خوبی است برای این‌که خودمان و دیگران بفهمیم “چه کاره‌ایم!”

دوست داشتم!
۸

هفته پیش جایی برای مصاحبه استخدامی رفته بودم. تجربه بسیار جالبی بود و چیزهای زیادی یاد گرفتم. اما از همه جالب‌تر و بامزه‌تر جایی بود که مصاحبه‌گر (که مدیرعامل آن شرکت بود) از من پرسید: “شما فکر می‌کنی تخصصت چیه؟ در یک جمله به من بگو.” سؤال جالبی که تا آن لحظه بهش فکر نکرده بودم! سریع خودم را جمع

نشسته‌ام و دارم فهرست مقالات کنفرانس بین‌المللی فناوری اطلاعات را می‌‌بینم و افسوس می‌خورم به حال جامعه علمی این کشور. متأسفانه باید این کلیشه را تکرار کرد که ما مدام از تولید علم و پیشرفت علمی سخن می‌گوییم و وقتی پای عمل می‌رسد …

در فهرست مقالات این کنفرانس نکات جالب و در عین حال تأسف‌برانگیزی به چشم می‌خورد:

۱٫ وفور تحقیقات غیرکاربردی و بدون ارزش افزوده و بعضا غلط (نمونه: “راهکارهای اصلاح الگوی مصرف در استفاده از اینترنت در سطح ملی” یا “تحلیل صنعت نرم‌افزارهای متن‌باز در ایران با استفاده از مدل پنج نیروی پورتر”)

۲٫ ترکیب‌های عجیب و غریب مدل‌ها  و تئوری‌ها که نتیجه‌ای جز پیچیدگی بی‌ثمر ندارند (نمونه: “ارائه چهارچوب تلفیقی BSC و EFQM جهت ارزیابی دانش سازمانی”)

۳٫ ارایه کارهای پیش پا افتاده و بسیار مقدماتی به‌عنوان مقاله و تحقیق (طراحی پورتال تدارکات الکترونیکی بر اساس زبان مدل‌سازی یکپارچه)

و بسیاری موارد دیگر از این دست.

در سال‌های اخیر تلاش کرده‌ام همیشه کنفرانس‌های علمی مرتبط با حوزه کاری و درسی‌ام ـ فناوری اطلاعات و مدیریت ـ را دنبال کنم (البته به دلیل اشکالاتی مثل موارد سه گانه مذکور هیچ وقت هم در این کنفرانس‌ها شرکت نمی‌کنم که وقت و پول و عمرم را تلف کنم!) و متأسفانه تا به امروز مقاله قابل توجهی را هم در این کنفرانس‌ها ندیده‌ام که واقعا چیزی را به دانش و تجربه من اضافه کند.

هدف از برگزاری این کنفرانس‌ها چیست؟ تشویق پژوهش؟ به اشتراک‌گذاری دانش؟ نمایش پیشرفت علمی کشور؟ آشنایی مدیران با تحولات روز؟ ارتقای رتبه علمی پژوهش‌گران د انشگاهی؟ یا صرف مقاله دادن و کنفرانس برگزار کردن؟ متأسفانه کنفرانس‌های ما قرار است ترکیبی از همه این هدف‌ها را کنار هم ارایه بدهند و خوب نتیجه‌اش هم معلوم است. چیزی که من از بررسی‌های‌ام روی کنفرانس‌های بین‌المللی غیرایرانی متوجه شده‌ام این است که کنفرانس علمی فقط هدف‌اش به اشتراک‌گذاری دانش میان پژوهش‌گران است و بس.

کنفرانس‌علمی جای یاد گرفتن و آشنا شدن مدیران با مفاهیم علمی نیست و جای کلاس درس را نمی‌گیرد. کنفرانس علمی جای آدم‌های ضعیفی نیست که از عهده انجام دادن کوچک‌ترین کار عملی و حتی نظری بر نمی‌آیند و به دلیل ساختار بیمار کنفرانس‌های علمی ایرانی، ده‌ها مقاله را در رزومه‌شان ردیف می‌کنند و ادعای پژوهش‌گر بودن را دارند. کنفرانس علمی جای کپی پیست کردن‌ و به هم چسباندن چند تا مقاله و حداکثر مباحث چند تا کتاب کنار هم نیست (چیزی که متأسفانه شاید حدود ۹۰ درصد مقالات را در بر بگیرد.) کنفرانس علمی جای ارایه مطالب و مدل‌های عجیب و غریب و غلط نیست! (یکی از دوستان که الان دارد در خارج از کشور دکترای فناوری اطلاعات می‌خواند به من می‌گفت که الان متوجه شده است که مدل پایان‌نامه‌ کارشناسی ارشدش در ایران که براساس‌اش یک مقاله هم در یکی از کنفرانس‌های بین‌المللی ایرانی ارایه داده، کاملا غلط است!)  و بسیاری موارد دیگر …

این را هم بگویم که تابستان امسال من در یک کنفرانس علمی داخلی با یک مقاله شرکت کردم که البته به مرحله ارایه شفاهی نرسید و تنها در کتاب کنفرانس چاپ شد. دیدن مقاله چاپ شده آدم حسابی کیف دارد؛ هر چند که الان به این فکر می‌کنم که کیفیت واقعی آن مقاله از نظر علمی شاید فرقی با مقالات این کنفرانس بین‌المللی نداشت و کاش، صبر می‌کردم و در این کنفرانس شرکت‌ می‌کردم!!!

از شوخی گذشته اگر واقعا می‌خواهید پژوهش جدی بکنید، ژورنال‌ها و کنفرانس‌های داخلی را بی‌خیال شوید. با این وضعیت تأسف‌بار تنها راه سنجش عیار واقعی یک پژوهش‌گر تلاش برای چاپ مقاله در یک ژورنال معتبر است (البته نه لزوما ISI‌های مورد تأیید وزارت علوم ایران که هر روز بیش‌تر از دیروز اعتبار خودشان و فرایند داوری‌شان معلوم می‌شود!) البته اگر هدف واقعی‌تان کار علمی است و نه صرف مقاله دادن، لذت بردن از چاپ آن و صد البته پز دادن!

دوست داشتم!
۲

نشسته‌ام و دارم فهرست مقالات کنفرانس بین‌المللی فناوری اطلاعات را می‌‌بینم و افسوس می‌خورم به حال جامعه علمی این کشور. متأسفانه باید این کلیشه را تکرار کرد که ما مدام از تولید علم و پیشرفت علمی سخن می‌گوییم و وقتی پای عمل می‌رسد … در فهرست مقالات این کنفرانس نکات جالب و در عین حال تأسف‌برانگیزی به چشم می‌خورد: ۱٫ وفور

این ترم برخلاف ترم قبل بسیار به درس خواندن راغب هستم و اگر فرصتی درس دهد (که البته متأسفانه کار نمی‌گذارد) دوست دارم بنشینم و درس بخوانم. راست‌اش اول فکر می‌کردم علت این موضوع جذابیت درس‌های این ترم دانشگاه است و شاید هم دوست‌داشتنی بودن استادهای این ترم‌مان (مخصوصا با در نظر گرفتن مواردی هم‌چون پاچه‌خواری از استادان عزیز برای این‌که بعدا ازشان ریکامندیشین بگیرم!) (;

ولی خوب پس از مدتی متوجه شدم که بخش مهمی از جذابیت درس‌های این ترم من به دلیل زیبایی و روانی و خلاصه ویژگی‌های بسیار مثبت کتاب‌های درسی آن‌ها است. کتاب‌هایی که این شانس را به ما داده‌اند که حتی اگر کاملا به روز هم نباشیم (یعنی کتاب ۲۰۰۹ را بخوانیم) حداقل مثل دوره لیسانس هم متعلق به ۵۰-۶۰ سال پیش نیستند و مال ۲-۳ سال اخیر هستند که خیلی هم البته ویرایش‌های جدیدترشان تفاوتی نکرده است.

از عوامل جذابیت این کتاب‌ها شاید مهم‌ترین‌شان کاربردی بودن‌شان باشد. ما در دوره لیسانس ۶ واحد تحقیق در عملیات را با زجر (!) خواندیم و پاس کردیم؛ اما امروز کتاب درسی‌مان این‌قدر زیبا و کاربردی نوشته شده (مثال‌های کتاب از کاربرد مثلا برنامه‌ریزی خطی را که ببینید می‌فهمید منظورم چیست) که من ادامه تحصیل در زمینه OR را در دوره دکترا به‌عنوان یک گزینه در ذهنم در نظر گرفته‌ام! (;

در عین حال چاپ زیبا، نکات حاشیه‌ای و زبان روان کتاب‌ها هم در جذابیت‌ آن‌ها بی‌تأثیر نیستند.

در همین راستا به نظرم می‌رسد شاید واقعا یکی از مهم‌ترین علل فرار ما دانشجویان ایرانی از درس خواندن همین وضعیت اسفناک کتب درسی‌مان باشد. من وقتی از خواندن کتاب درسی‌ام که به صورت کاملا تئوری نوشته شده، خوش‌خوان نیست و نگارش بدی دارد، از جذابیت‌های بصری و چاپ مناسب بی‌بهره است و … لذت نمی‌برم چرا باید با خواندن این کتاب‌ها خودم را عذاب بدهم؟

کاش مسئولان نظام آموزشی کشور فکری به حال کتاب‌های درسی کنند. و کاش‌تر (!) این‌که کتاب‌های درسی به‌ روز دنیا در اختیارمان قرار بگیرد.

در این فضا که دو آرزوی بالا خیلی خیلی دور از دسترس هستند، من چند راه‌کار را برای دسترسی هر چند محدود به سیستم آموزشی بین‌المللی استفاده می‌کنم که سعی می‌کنم بعدا در موردشان بیش‌تر بنویسم.

دوست داشتم!
۰

این ترم برخلاف ترم قبل بسیار به درس خواندن راغب هستم و اگر فرصتی درس دهد (که البته متأسفانه کار نمی‌گذارد) دوست دارم بنشینم و درس بخوانم. راست‌اش اول فکر می‌کردم علت این موضوع جذابیت درس‌های این ترم دانشگاه است و شاید هم دوست‌داشتنی بودن استادهای این ترم‌مان (مخصوصا با در نظر گرفتن مواردی هم‌چون پاچه‌خواری از استادان عزیز برای