ماجرای تعقیب قضایی توافق اپل با ۵ ناشر بزرگ آمریکایی برای افزایش قیمت کتاب‌های الکترونیک را حتمن شنیده‌اید. جان ژانگ استاد مدرسه‌ی مدیریت وارتون دانشگاه کلمبیا در این مقاله‌ی جذاب به بررسی این ماجرا پرداخته است. نکات اصلی این مقاله را با هم مرور می‌کنیم:

ـ تا پیش از ظهور پلت‌فرم آی‌تونز اپل، مدل فروش در تجارت الکترونیک مدل “عمد‌ه‌فروشی” بود. در این مدل بین تولیدکننده و خریدار، زنجیره‌ای از بنگاه‌های واسطه قرار می‌گیرد. آمازون دقیقن این نقش را بازی می‌کند: از ناشران به‌صورت عمده‌ می‌خرد و خرده‌فروشی می‌کند. نکته‌ی کلیدی ماجرا که باعث شد تا ناشران بزرگ علیه آمازون متحد شوند این بود که در این مدل هر دو طرف ناشر و واسطه می‌خواهند منافع خود را بیشینه کنند و این دو با هم در تناقض‌اند. استراتژی آمازون این است که با فروش همه‌ی کتاب‌های الکترونیک با قیمت ۹٫۹۹ دلار، مردم را به خرید کیندل و در نتیجه فروش بیش‌تر کتاب الکترونیک و افزایش سود در بلندمدت ترغیب کند؛ اما این مدل دست ناشران را می‌بندد و منافع آن‌ها را کاهش می‌دهد.

ـ در مقابل مدل عمده‌فروشی، مدل دیگری با نام “مدل حق امتیاز” (Agency Model) در دنیای امروز بر بستر اینترنت ایجاد شده است. در این مدل که نماد آن آی‌تونز است، تولیدکننده یا ناشر، محصول خود را مستقیمن به خریدار می‌فروشد: در این‌جا با پلت‌فرمی مواجهیم که به هر کس اجازه می‌دهد در برابر تنها ۳۰ درصد از هر فروش، فروش‌گاه شخصی خودش را راه بیاندازد. بنابراین هر کس حق دارد هر چقدر که دوست دارد روی محصول‌ش قیمت بگذارد. به‌همین علت این ناشران بعد از توافق پنهانی با اپل، آمازون را به در پیش گرفتن این مدل فروش ترغیب کردند و در نتیجه آمازون تحت فشار ناشران بزرگ مجبور شد قیمت خرده‌فروشی‌ش را افزایش دهد.

ـ حالا سؤال این‌جاست که کدام مدل برای مصرف‌کنندگان مناسب‌تر است؟ آیا وزارت دادگستری در تعقیب قضایی اپل و شرکای ناشرش حق داشته است؟ ژانگ می‌گوید که براساس تحلیل‌های اقتصادی که انجام داده این مشخص شده که مدل عمده‌فروشی از نظر اقتصادی مدل بهینه‌ای نیست. مشکل همان ویژگی اصلی این مدل است: هر یک از حلقه‌های زنجیره قصد دارد حاشیه‌ی سودش را بیشینه کند و این باعث می‌شود که قیمت نهایی افزایش یابد. ژانگ این مشکل را “حاشیه‌‌ی سود مضاعف” می‌نامد.

ـ اما راه‌حل مشکل “حاشیه‌ی سود مضاعف” چیست؟ مشخص‌ترین راه‌حل استراتژی یکپارچه‌سازی افقی رو به جلو است: تأسیس فروش‌گاه‌هایی برای فروش محصولات به‌صورت مستقیم به مصرف‌کننده‌ی نهایی. همان کاری که اپل با فروشگاه‌های‌ش انجام داد. اما این کار برای همه مقدور نیست: هم منابع زیادی می‌طلبد و هم تنوع محصول فراوانی. این‌جاست که “مدل حق امتیاز” وارد می‌شود و براساس آن پلت‌فرمی مانند آی‌تونز، این امکان را به همه می‌دهد تا فروش‌گاه خود را تأسیس کنند و با قیمت مورد نظر خودش محصول را بفروشند. نکته‌ی مهم ماجرا این‌جاست که در این‌جا هدف هر دو طرف ناشر و صاحب پلت‌فرم بزرگ‌تر کردن کیک است و نه افزایش سهم خودشان از کیک. بنابراین آن‌ها نمی‌توانند از یک قیمت بهینه‌ی مشخص بالاتر بفروشند؛ چون مشتری نمی‌خرد و در نتیجه همه ضرر می‌کنند.

ـ در دنیای اینترنت به‌دلیل ماهیت ذاتی این محیط، هر تولیدکننده‌ای که یک سطح حداقلی از تنوع در محصولات را داشته باشد می‌تواند فروشگاه خود را تأسیس کند و محصولات‌ش را با قیمت رقابتی به‌صورت مستقیم به مصرف‌کننده‌ی نهایی بفروشد. در این‌جا مشکلات دنیای واقعی وجود ندارد: نه به منابع بسیار زیادی نیاز است و نه به تنوع محصول بسیار زیاد. ژانگ می‌گوید در بلندمدت این مدل در برابر مدل عمده‌فروشی برنده خواهد بود و برای مصرف‌کننده هم بهینه این است که این اتفاق بیافتد.

ـ در مورد خاص ماجرای اپل و ناشران و آمازون باید به چند نکته توجه کرد:

۱- در بلندمدت با گسترش کاربرد مدل حق امتیاز و افزایش قیمت کتاب‌ها، تولیدکنندگان کتاب‌خوان‌ها مثل آمازون، مجبورند قیمت کتاب‌خوان‌ خود را کاهش دهند تا از صرفه به‌مقیاس مشتریان بیش‌تر برای خرید کتاب‌های الکترونیک استفاده کنند.

۲- برعکس اتهام تلاش برای ایجاد انحصار به اپل و ناشران اگر مدل عمده‌فروشی آمازون برنده شود، آمازون در تحمیل قیمت خود به ناشران انحصار ایجاد می‌کند. در این حالت جدا از کاهش انگیزه‌ی ناشران، سرمایه‌‌ی در دسترس آن‌ها برای سرمایه‌گذاری روی فناوری‌های پیش‌رفته و ایجاد کتاب‌های الکترونیکی که با عکس، ویدئو و محتوای تعاملی روی شبکه‌ی اینترنت هم‌راه باشند، کاهش می‌یابد. ضمنا وزارت دادگستری توجه نکرده که آمازون هم دقیقن برای افزایش حداکثری سهم بازار خود و ایجاد انحصار در بلندمدت، قیمت کتاب‌ها را در یک رابطه‌ی باخت ـ باخت با ناشرین پایین نگه داشته است.

۳- مدل حق امتیاز باعث می‌شود تا ناشرین مجبور باشند کتاب‌ها را روی تمام پلت‌فرم‌های موجود عرضه کنند و در نتیجه انحصار روی عرضه‌ی کتاب‌خوان‌ها هم شکسته می‌شود.

۴- جالب‌تر از همه: در مدل حق امتیاز ناشرین مجبور به رقابت با هم در عناوین مشابه هستند! دیگر قیمت ثابت نیست و در نتیجه هر کس تمایل دارد کتاب خودش را با کم‌ترین قیمت به مصرف‌کننده بفروشد.

ـ چه عاملی باعث می‌شود که یک واسطه مدل نمایندگی را در برابر مدل عمده‌فروشی انتخاب کند؟ در تحقیق آقای ژانگ و همکاران‌شان این نتیجه به‌دست آمده: “اگر فروش الکترونیکی باعث کاهش فروش در حالت سنتی شود، واسطه‌ها مدل حق امتیاز و ایجاد پلت‌فرم را انتخاب می‌کنند؛ اما اگر فروش الکترونیکی به افزایش فروش به‌شکل سنتی منجر شود، مدل عمده‌فروشی و قرارداد مستقیم با تولیدکننده را بر می‌گزینند. ضمنا افزایش رقابت بین واسطه‌ها باعث افزایش تمایل به ایجاد پلت‌فرم می‌شود.”

تحلیل بسیار جالبی بود!

پ.ن. برای Agency Model معادل به‌تری دارید؟

دوست داشتم!
۲

ماجرای تعقیب قضایی توافق اپل با ۵ ناشر بزرگ آمریکایی برای افزایش قیمت کتاب‌های الکترونیک را حتمن شنیده‌اید. جان ژانگ استاد مدرسه‌ی مدیریت وارتون دانشگاه کلمبیا در این مقاله‌ی جذاب به بررسی این ماجرا پرداخته است. نکات اصلی این مقاله را با هم مرور می‌کنیم: ـ تا پیش از ظهور پلت‌فرم آی‌تونز اپل، مدل فروش در تجارت الکترونیک مدل “عمد‌ه‌فروشی”

باز هم کمی تأخیر … 🙂

یش از شروع:

  1. برای دیدن مطالبی که این پست برگزیده‌ی آن‌هاست، می‌توانید فید لینک‌دونی گزاره‌ها را در فیدخوان یا گودرتان دنبال کنید.
  2. لینک‌های توصیه شده توسط من با رنگ قرمز نمایش داده می‌شوند.
  3. برای مرور سریع‌تر مطالب، لینک‌هایی را که از نظر من تنها خواندن عنوان‌شان کفایت می‌کند، با پس‌زمینه‌ی زرد رنگ نمایش می‌دهم.

جامعه‌شناسی، سلامت و روان‌شناسی و کار حرفه‌ای:

مدیریت آشفتگی فکری (امیر مهرانی؛ The Coach) (عاااالی! یکی از به‌ترین مطالب هفته)

چگونه عادت های خوب را در خودمان نهادینه کنیم؟ (نارنجی) (عاااااالی!)

۱۰ راه برای افزایش تمرکز و کارایی محیط کار (نارنجی)

پنج نکتۀ زیرکانه برای ابراز مخالفت با رئیس (محمد سالاری)

شوخی با مدل‌های یکپارچه! (افشین دبیری؛ وبلاگ مدیریت منابع انسانی) 😀

 مدیریت و کارآفرینی:

بومی سازی: درست یا غلط؟ (بهاره حسینی) (سؤال خوبی است!)

تکنیک MECE (ابراهیم حیدری)

مدیریت پروژه چابک (علی واحد؛ وبلاگ رادمان)

چگونه یک مربی و مرشد خوب برای خودمان پیدا کنیم؟! (مصطفی مهدی‌زاده؛ نویسنده‌ی مهمان وبلاگ یک پزشک)

گرومینگ بک لاگ محصول (اسد صفری؛ دنیای چابک)

کارآفرینی نیازی به تجربه ندارد

فناوری اطلاعات و ارتباطات:

راه‌های «عملی» برای تقویت وبلاگستان (دکتر علی رضا مجیدی؛ یک پزشک) (خیلی حرف حساب!)

گوگل برای مالکیت فایل‌های کاربران تا کجا به پیش می‌رود؟! (آزادراه)

مایکروسافت، نام نسخه‌های مختلف ویندوز ۸ را اعلام کرد (دکتر علی رضا مجیدی؛ یک پزشک)

چه بر سر اندروید می‌‌آید؟ (تحریریه‌ی آن‌لاین عصر ارتباط)

آزادراه تقدیم می‌کند: اوبونتو برای تازه‌واردها (آزادراه) (کتاب آموزشی اوبونتو)

چهار مطلب در راستای معرفی گوگل‌درایو توسط گوگل در این هفته: رونمایی رسمی گوگل از سرویس گوگل‌درایو (فارنت) و فضای جیمیل به ۱۰ گیگابایت افزایش یافت  و سرویس SkyDrive مایکروسافت با ۷ گیگابایت فضای رایگان (دو خبر دوم از وبلاگینا) و اینفوگرافی: مقایسه سه سرویس دراپ‌باکس، گوگل‌درایو و اسکای درایو (فارنت)

۱۰ امکان جالبی که جستجوگر گوگل دارد و کمتر از آن‌ها استفاده می‌شود

پیش‌بینی سهم ۶ میلیارد مشترکی بازار تلفن همراه دنیا تا پایان ۲۰۱۲

شبکه‌های اجتماعی:

فیس‌بوک بیش از ۹۰۰ میلیون کاربر فعال ماهانه دارد 

صنعت فاوا در ایران:

اساسنامه شرکت زیرساخت تأیید شد 

گواهی مدیریت امنیت اطلاعات خارجی منتفی شد (ISMS ایرانی! چه شود …)

اختصاص بودجه ۴۰ میلیارد تومانی به پژوهش‌های فناوری اطلاعات

الزامی شدن تأیید هویت در پرداخت‌های الکترونیکی

آغاز رده‌بندی ملی آثار نرم‌افزاری

اقتصاد:

اقتصاد آنلاین آمد (سایت خبری تحلیلی اقتصاد ایران و جهان که با همت گروهی از دوستان روزنامه‌نگار حرفه‌ای ما که با جریان اصلی اقتصاد جهان همراه‌اند راه افتاده است. معرفی این سایت توسط صادق الحسینی در کاتالاکسی)

سایت شخصی دکتر محمد طبیبیان عزیز هم این هفته شروع به کار کرد!

اقتصاد ایران در گزارش صندوق بین المللی پول (مجلۀ اقتصادی IRPD ONLINE JOURNAL) (بسیار خواندنی!)

گیک‌ها و اقتصاد تجربه‌محور (نارنجی)

بدهی خارجی ایران ۶٫۳ میلیارد دلار کاهش یافت/ امارات بدهکارترین در خاورمیانه

نرخ بهره ی بانکی در آمریکا تا پایان سال ۲۰۱۴ ثابت ماند

دوست داشتم!
۰

باز هم کمی تأخیر … 🙂 یش از شروع: برای دیدن مطالبی که این پست برگزیده‌ی آن‌هاست، می‌توانید فید لینک‌دونی گزاره‌ها را در فیدخوان یا گودرتان دنبال کنید. لینک‌های توصیه شده توسط من با رنگ قرمز نمایش داده می‌شوند. برای مرور سریع‌تر مطالب، لینک‌هایی را که از نظر من تنها خواندن عنوان‌شان کفایت می‌کند، با پس‌زمینه‌ی زرد رنگ نمایش می‌دهم. جامعه‌شناسی، سلامت و روان‌شناسی

از امشب رسما وارد متن درس‌های توسعه‌ی یک کسب و کار کوچک می‌شویم و هر هفته به یکی از موضوعات مطرح در توسعه‌ی کسب و کارهای کوچک می‌پردازیم.  لازم است همین ابتدا به یک نکته‌ی مهم اشاره کنم: هدف اصلی از طرح این سلسله مطالب در این‌جا این است که علاقه‌مندان راه‌ا‌ندازی کسب و کارهای کوچک بدانند باید به چه موضوعاتی فکر کنند و چه کارهایی انجام دهند. در واقع هدف، طرح چارچوبی برای راه‌اندازی یک کسب و کار کوچک است. بنابراین لطفن فراموش نکنید که هر کدام از درس‌های ارائه شده دارای جزئیات بسیاری است که آشنایی با آن‌ها نیازمند مطالعه و مطالعه و مطالعه است. من سعی می‌کنم بسته به موضوع برخی منابع خوب برای مطالعه را هم خدمت دوستان عزیز معرفی کنم.

اما اولین درس. همه‌ی ما هدف‌مان راه‌اندازی و توسعه‌ی یک کسب و کار کوچک است؛ اما آیا می‌دانیم که اصلن به چه کسب و کارهایی کوچک می‌گویند؟ این هفته می‌خواهیم به این سؤال جواب بدهیم.

شاید در نگاه اول کسب و کار کوچک، بنگاهی به‌نظر برسد که دارای درآمد به‌نسبت محدود و اندازه‌ی کوچکی است. این دیدگاه تقریبا درست است؛ اما دقیق نیست. مثلا از این دیدگاه احتمالن شرکتی مثل اینستاگرام یک میلیارد دلاری کسب و کار کوچک به‌نظر نمی‌آید! بنابراین این سؤال پیش می‌آید که یک کسب و کار کوچک واقعن چه نوع کسب و کاری است؟

با بررسی تعاریف رسمی کسب و کار کوچک در کشورهای مختلف می‌بینیم که تعریف بنگاه‌های کوچک و متوسط در کشورهای مختلف جهان بیش‌تر بر تعداد کارکنان مبتنی است؛ هر چند میزان دارایی (ژاپن)، میزان سرمایه‌ (کره‌ی جنوبی) و میزان فروش (مالزی) نیز جزو معیارهای اصلی تعریف یک بنگاه به‌عنوان بنگاه کوچک و متوسط محسوب می‌شوند.

در ایران تعاریف مختلفی برای کسب و کارهای کوچک ارائه شده؛ اما نکته‌ی مهم این‌جاست که وجه مشترک تمامی این تعاریف تکیه بر “تعداد کارکنان” به‌عنوان معیار اصلی تعریف کسب و کارهای کوچک است. مهم‌ترین تعریف قابل استناد در این زمینه ـ که مخصوصا برای استفاده از تسهیلات و حمایت‌های دولتی لازم است به آن توجه شود ـ تعریف سازمان صنایع کوچک و شهرک‌های صنعتی ایران است که متولی اصلی حمایت از SMEها در ایران محسوب می‌شود. این سازمان کسب و کارهای کوچک را “کسب و کارهای دارای ۱ تا ۹ نفر پرسنل” می‌داند. اما این تعریف رسمی را می‌توان کامل‌تر هم کرد تا به‌تر درک کنیم که یک بنگاه کوچک یعنی چه. گفته شده بنگاه کوچک، بنگاهی است که سه ویژگی زیر را داشته باشد:

  • مدیریت بنگاه مورد نظر مستقل و و غالبا به‌صورت مدیر ـ مالک باشد.
  • سرمایه و مالکیت در اختیار یک فرد یا یک گروه کوچک (معمولا خانواده) است.
  • از سایر بنگاه‌ها مستقل باشد.

بنابراین از همین‌جا با هم این قرار را با هم بگذاریم که  کسب و کار کوچک تعریف‌ش چیست.

بعد از تعریف بنگاه‌های کوچک در ایران، لازم است کمی به‌ هم به نقش این بنگاه‌ها در اقتصاد بپردازیم. در نقاط مختلف جهان،بنگاه‌های کوچک و متوسط (SME) از نظر تعداد بنگاه‌ها، بخش اعظمی از بنگاه‌های اقتصادی کشورها را تشکیل می‌دهند. در واقع این روزها SMEها موتور محرک رشد و توسعه‌ی اقتصادی محسوب می‌شوند. SMEها باعث تقویت روحیه‌ی رقابت و کارآفرینی در اقتصاد، افزایش بهره‌وری و ایجاد اشتغال می‌شوند و از این جهت هر روز بر اهمیت آن‌ها افزوده می‌شود.

از نظر نقش بنگاه‌های کوچک در اقتصاد کشورها نیز برخی از مهم‌ترین ویژگی‌های مهم SMEها عبارتند از:

ـ  فراهم‌آوردن بستر راه‌اندازی کسب و کار شخصی خود برای افراد بامهارت و کارآفرین به‌دلیل نیاز به سرمایه‌های کوچک؛

ـ  منبع اصلی شناسایی و ظهور و آموزش و تجربه‌اندوزی استعدادهای کارآفرینان و افراد خلاق جامعه؛

ـ  منبع مهم نوآوری در محصولات، خدمات، فرایندها و تجربیات کاری جدید؛

ـ  فعالیت در نقاط جغرافیایی مشخص و بازارهایی که بنگاه‌های بزرگ امکان یا تمایل ورود به آن‌ها را ندارند؛

ـ  تکمیل‌کننده‌ی زنجیره‌ی تأمین آن‌ها و زنجیره‌ی ارزش صنعت محل فعالیت خود؛

ـ  انعطاف‌پذیر در مقابل تغییرات بازار و محیط کسب و کار؛

ـ  مزیت رقابتی در صرفه‌جویی در مقیاس تولید در برخی حوزه‌ها نسبت به صنایع بزرگ؛

ـ  تعداد مشاغل ایجاد شده‌ی بیش‌تر در مقایسه با بنگاه‌های بزرگ؛

ـ شکستن انحصار بنگاه‌های بزرگ.

می‌بینید؟ این‌ها همه دارند به ما نشان می‌دهند که:

۱- یک کسب و کار کوچک چقدر نقش بزرگی در رشد و توسعه‌ی جامعه دارد. جدا از این‌که این بیزینس کوچولو برای ما چه اثراتی خواهد داشت؛ انگیزه‌ی تأثیرات اقتصادی و اجتماعی‌ آن در جای خودش بسیار جذابیت کار را بالا می‌برد.

۲- یک کسب و کار کوچک عموما نقش مکمل صنایع بزرگ یا پیش‌گامی شدن در عرضه‌ی فناوری‌های جدید را ایفا می‌کنند. بنابراین برای پیدا کردن ایده‌های کسب و کاری‌مان به‌تر است این دو فضا را بگردیم.

پایان درس اول. در این درس یاد گرفتیم که یک بنگاه کوچک چیست. این بنگاه باید توسط یک نفر ـ یعنی شما به‌عنوان کارآفرین ـ راه‌اندازی شود. هفته‌ی آینده به این می‌پردازیم که کارآفرین چه کسی است و چه ویژگی‌هایی دارد.

دوست داشتم!
۵

از امشب رسما وارد متن درس‌های توسعه‌ی یک کسب و کار کوچک می‌شویم و هر هفته به یکی از موضوعات مطرح در توسعه‌ی کسب و کارهای کوچک می‌پردازیم.  لازم است همین ابتدا به یک نکته‌ی مهم اشاره کنم: هدف اصلی از طرح این سلسله مطالب در این‌جا این است که علاقه‌مندان راه‌ا‌ندازی کسب و کارهای کوچک بدانند باید به چه موضوعاتی

خوب این آخر هفته سر من وحشت‌ناک شلوغ شد. موعد تحویل چند تا پروژه که قرار بود با هم نباشد، روی هم افتاد و نتیجه‌ش هم این‌که پست “لینک‌های هفته” افتاد به‌امروز. بعد از پست جمعه شب، قصد داشتم هر وقت شد مطالب نخوانده را بخوانم و پست لینک‌های هفته را بنویسم که واقعن فرصت نشد. از لطف دوستانی که نگران غیبت من شده بودند، متشکرم. 😀 این هم از مزایای زیادی فعال بودن است دیگر …

از این هفته لینک‌های مربوط به صنعت فاوا در ایران را جدا می‌کنم و تعداد لینک‌های کلی بخش فاوا را هم به ده لینک کاهش می‌دهم. البته طبیعتا اگر لینک‌های صنعت فاوا در ایران زیاد نباشد، آن‌وقت فضا برای سایر لینک‌های فاوا باز می‌شود.

پیش از شروع:

  1. برای دیدن مطالبی که این پست برگزیده‌ی آن‌هاست، می‌توانید فید لینک‌دونی گزاره‌ها  را در فیدخوان یا گودرتان دنبال کنید.
  2. لینک‌های توصیه شده توسط من با رنگ قرمز نمایش داده می‌شوند.
  3. برای مرور سریع‌تر مطالب، لینک‌هایی را که از نظر من تنها خواندن عنوان‌شان کفایت می‌کند، با پس‌زمینه‌ی زرد رنگ نمایش می‌دهم.

جامعه‌شناسی، سلامت و روان‌شناسی و کار حرفه‌ای:

برداشت از خود (باید یک مطلب به‌زودی در باب “توهم در مورد خود” بنویسم! علی‌الحساب این نوشته‌ی کوتاه شهرام خان کریمی را در یادداشت‌های صنایعی ببینید.)

استراتژی لبخند (علی م.) (بسیار دوست‌ش داشتم.)

Live at Your Own Speed (بهاره حسینی؛ The Notes) (عاااالی! روش‌هایی برای یافتن آرامش در زندگی. البته عنوان‌ش را نگاه نکنید؛ مطلب فارسی است. یکی از به‌ترین نوشته‌های این هفته برای من.)

چالش‌های فراروی تغییر موفق (شهرام کریمی؛ یادداشت‌های صنایعی)

تغییر و مشکلات آن (وفا کمالیان؛ رفتار سازمانی و کاربردهای آن در مدیریت)

تغییر و مقاومت (وبلاگ تجربه؛ محسن صحراگرد)

آرتیست فراموش شده (امیر مهرانی؛ The Coach)

آنچه برای برقراری ارتباط مؤثر نیاز داریم (نیاز مبرم مدیران) (محمد سالاری)

۴ روش برای بهبود کارایی مغز (نارنجی)

بهترین شغل جهان در سال ۲۰۱۲: مهندس نرم‌‌افزار (نارنجی) (بقیه را هم بد نیست ببینید.)

مدیریت و کارآفرینی:

مدیر پروژه خوب (خلاصه‌ی یک کتاب عالی مدیریت پروژه به‌روایت علی واحد در وبلاگ رادمان؛بسیار مهم و خواندنی!)

گفت‌و‌گوبا مدیرعامل شرکت پوینده دهکده جهانی : منابع انسانی؛ اصلی‌ترین منبع تحقق برنامه‌های راهبردی (این هم یک گفتگوی جالب با وفا کمالیان عزیز که مال قدیم‌ترهاست اما من این هفته‌ تازه دیدم‌ش!)

زندگی مشترک مسالمت‌آمیز با یک کارآفرین (امیر مهرانی؛ The Coach)

برای پول درآوردن وبلاگ نزنید! (وبلاگ خواندنی آقای سید رضا علوی با عنوان “کارآفرینی اینترنتی و کسب و کار اینترنتی به زبان فارسی” که کشف این هفته بود!)

تخفیف یا تخریب؟! (پریا فرهادی؛ وبلاگ همینا)

سادگی، نهایت پیچیدگی است (این هم معرفی طراح اصلی اپل توسط جواد افتاده در “رسانه‌های اجتماعی”)

 پرداخت های متغیر (شهرام کریمی؛ یادداشت‌های صنایعی) (نوشته‌ی شهرام در مورد سبک‌های پرداخت ثابت و متغیر در طول چرخه‌ی عمر سازمان)

همکاری و نه دلالی (شایان شلیله)

چگونه با تازه‌واردها رفتار کنیم؟ (مهدی عرب عامری؛ PMPlus)

فناوری اطلاعات و ارتباطات:

آموزش وب‌مسترها ; راه‌هایی ساده برای ایجاد محتوایی قوی (دنیای فناوری اطلاعات) (بسیار خواندنی!)

ارتباط کامپیوترهای آلوده با اینترنت قطع می‌شود (حتمن این مطلب را در مورد یک ویروس بسیار خطرناک بخونید و رایانه‌تان را هم چک کنید.)

دانلود همه‌ی اطلاعات ویکیپدیا و استفاده از دانشنامه‌ی ویکیپدیا به صورت آفلاین (شاهوار) (به‌به!)

راه‌حل کاربردی ادوبی برای جایگزینی امضای دستی با امضای الکترونیکی اسناد (زومیت)

گوگل می‌گوید در ساخت اندروید از حمایت کامل Sun برخوردار بوده است (این هم بخشی از ماجرای شکایت اوراکل از گوگل) (زومیت)

Gmail خود را آنالیز کنید (عصر ارتباط)

نگرانی مخترع اینترنت از خطرات گوگل و فیسبوک

آیا شرکت‌های Apple و Valve در تلاش برای ساخت کنسول بازی جدیدی هستند؟ 

شبکه‌های اجتماعی:

عصر محتوای کوانتم (رسانه‌های امروز؛ مهران نصر) (عااالی!)

چرا فیس‌بوک برای گوگل خطرناک است؟ (زومیت)

صنعت فاوا در ایران:

گفت وگو با حمید شهریاری عضو شورای عالی مجازی (یک گفتگوی بسیار مهم در مورد مشکلات سیاست‌گذاری فاوا در کشور که منجر به تأسیس شورای عالی مجازی شد. آقای شهریاری را اول بار در هم‌اندیشی راهبردهای جامعه‌ی اطلاعاتی ایران از نزدیک دیدم. بسیار انسان روشن‌ و در حوزه‌ی فاوا بادانشی است و به‌دلیل جامعه‌ی روحانیت‌ش احتمالن یکی از تأثیرگذارترین آدم‌ها صنعت فاوا در سطح نظام حاکمیتی کشور.)

اساسنامه شرکت IT تصویب شد 

شبکه ملی اطلاعات هزار میلیارد تومان خرج برمی‌دارد (بررسی بودجه‌ی فاوا در سال ۱۳۹۰)

سایت‌های وزارت نفت همچنان قطع است

حجم تجارت الکترونیکی کشور به ۶۷ میلیارد تومان رسید 

اقتصاد:

۱۰ چیز که در مورد افشای اطلاعات کارت‌های بانکی مردم نمی‌دانید (دوستان ما در راه‌پرداخت نکات بسیار مهمی را در فضای غبارآلود و غیرکارشناسی که پس از این اتفاق به‌وجود آمد، نوشته‌اند.)

فقرا در جست‌و‌جوی گذشته، ثروتمندان به دنبال آینده (در جستجو در گوگل!)

مذاکره بهمنی با رئیس صندوق بین‌المللی پول برسر تحریم 

در جلسه‌ی سه روزه‌ی صندوق بین‌المللی پول چه گذشت؟

دوست داشتم!
۱

خوب این آخر هفته سر من وحشت‌ناک شلوغ شد. موعد تحویل چند تا پروژه که قرار بود با هم نباشد، روی هم افتاد و نتیجه‌ش هم این‌که پست “لینک‌های هفته” افتاد به‌امروز. بعد از پست جمعه شب، قصد داشتم هر وقت شد مطالب نخوانده را بخوانم و پست لینک‌های هفته را بنویسم که واقعن فرصت نشد. از لطف دوستانی که

همین چند روز پیش بود که فیس‌بوک، اینستاگرام را با رقم نجومی یک میلیارد دلار خرید. اینستاگرام فقط در ۱۷ ماه از صفر به یک میلیارد دلار رسید. اما این فقط یک نمونه‌ از ماجراهای شگفت‌انگیز این سال‌ها است. گوگل و فیس‌بوک و آمازون و قبل‌تر از آن‌ها اپل و مایکروسافت همه و همه از یک “گاراژ” شروع شدند: چند نفر جوان و یک ایده‌ی فوق‌العاده‌ که در زمان مناسب به بازار عرضه شد، دنیایی را زیر و رو کردند و به‌قول استیو جابز “ضربتی بر کهکشان زدند.” این اینفوگرافیک جالب را ببینید تا نمونه‌های دیگری از این جوانان موفق را ببینید.

آیا دست‌یابی به موفقیت مثل استیو جابز و بیل گیتس و گوگلی‌ها و فیس‌بوکی‌ها ممکن است؟ یا نه؛ خود آن‌ها و از آن مهم‌تر، جامعه‌ی محل زندگی‌شان دارای ویژگی‌ خاصی بودند که آن‌ها را به این نقطه‌ی درخشان رساند؟ شاید؛ اما همه‌ی ماجرا این نیست. این‌جا این سؤال مطرح می‌شود که پس چرا این همه افراد موفق در کسب و کار را در ایران هم داریم که آن‌ها هم از جایی شبیه “گاراژ” شروع کرده‌اند؟ ماجرای زندگی آقای بهروز فروتن بنیان‌گذار صنایع غذایی بهروز شاید تنها یک نمونه‌‌ی معروف‌‌ش باشد.

بنابراین باید بگوییم که راه‌اندازی و توسعه‌ی کسب و کارهای کوچک هم قواعد و اصولی دارد که با کمی اغماض در تمام دنیا مشابه‌اند. ماجرا از این قرار است که یک آدم خلاق یک ایده‌ی فوق‌العاده را در زمان مناسب تبدیل به یک محصول یا خدمت می‌کند و به بازار عرضه می‌کند. اما در پسِ همین یک جمله دنیایی نهفته است!

در دو سه سال اخیر با داغ شدن موضوع استارت‌آپ‌های اینترنتی در جهان و البته بنابر تأثیراتی که از گذراندن دوره‌ی MBA گرفتم، به‌ موضوع توسعه‌ی کسب و کارهای کوچک علاقه‌مند شدم. سال گذشته هم درگیر پروژه‌ای شدم که به‌ موضوع حمایت دولت از توسعه‌ی کسب و کارهای کوچک حوزه‌ی آی‌تی می‌پرداخت. با بررسی‌هایی که انجام دادم متوجه شدم که چند نکته در این مورد قابل توجه است:

۱- وجود تعداد زیادی از افراد خلاق و صاحب‌ ایده که به‌دنبال راه‌اندازی کسب و کار خود هستند (به‌ویژه در حوزه‌ی آی‌تی.)

۲- عدم آگاهی بسیاری از این افراد از اصول و قواعد علمی و عملی راه‌اندازی و توسعه‌ی کسب و کار.

۳- تعداد زیاد افرادی که بدون داشتن صلاحیت‌های علمی و فنی خود را به‌عنوان مشاور این حوزه معرفی می‌کنند و با نوشتن و برگزاری کلاس و سمینار، به افراد خلاق و مشتاق آدرس اشتباهی می‌دهند.

۴- و از همه جالب‌تر: تقریبا تمام تمرکز دروس کارآفرینی در ایران روی موضوع بسیار مهم “طرح کسب و کار” و “مدل کسب و کار” است؛ اما تمام ماجرا این نیست. برای راه‌اندازی و توسعه‌ی یک کسب و کار، لازم است یک فرد کارآفرین اطلاعات گسترده‌‌تری نسبت به اصول نوشتن “طرح کسب و کار” داشته باشد.

بنابراین با توجه به درخواستی که برخی از دوستان از من کرده بودند، تصمیم گرفتم تا در این مورد دست به تحقیق بزنم و مجموعه مطالبی را برای افراد علاقه‌مند تهیه کنم. از این هفته این دوره‌ی آموزشی با طرح این مقدمه آغاز شد. طرح این دوره‌ی آموزشی شامل بیست درس به‌شرح زیر خواهد بود:

  1. تعریف و ویژگی‌های کسب و کارهای کوچک
  2. کارآفرین کیست؟
  3. مراحل توسعه‌ی کسب و کار کوچک
  4. نوآوری
  5. توسعه‌ی کسب و کار کوچک: چه اطلاعاتی باید داشته باشیم؟
  6. ایده‌پردازی
  7. مدل کسب و کار چیست؟
  8. تدوین مدل کسب و کار
  9. انتخاب شیوه‌ی مالکیت کسب و کار
  10. تدوین استراتژی برای کسب و کارهای کوچک
  11. سازماندهی
  12. منبع‌یابی
  13. تدوین فرایندها و سیستم‌ها
  14. انتخاب و توسعه‌ی فناوری
  15. بازاریابی و فروش
  16. اشتباهات معمول
  17. بهترین تجارب برای موفقیت
  18. چرخه‌ی عمر و بلوغ
  19. مدیریت عملیات
  20. شاخص‌های کلیدی موفقیت

هر یک از این درس‌ها در یک هفته در قالب یک پست مطرح خواهد شد. تلاش من بر این است که طی این بیست درس در کنار هم با کلیدهای اصلی راه‌اندازی و توسعه‌ی یک کسب و کار آشنا شویم. قطعا جزئیات بسیاری در این مجموعه پست‌ها امکان مطرح شدن نخواهند داشت؛ اما با در دست داشتن این کلیدها می‌توان به دنبال این جزئیات هم رفت. البته در آینده تلاش خواهم کرد تا برخی مباحث مهم‌تر را به‌صورت دقیق‌تر بررسی کنم. امیدوارم بعد از به‌پایان رسیدن این مجموعه‌ی بیست درسی، بتوانم با جمع‌بندی و توسعه‌ی مطالب مطرح شده و پرداختن به جزئیات ضروری دوره‌‌هایی آموزشی آن‌لاین و آف‌لاینی را هم در این زمینه طراحی و برگزار کنم.

سفر ما برای توسعه‌ی کسب و کار کوچک‌مان از همین امشب آغاز شد: در ۵ ماه آینده هر هفته دوشنبه‌ها در کنار هم خواهیم بود.

دوست داشتم!
۱۵

همین چند روز پیش بود که فیس‌بوک، اینستاگرام را با رقم نجومی یک میلیارد دلار خرید. اینستاگرام فقط در ۱۷ ماه از صفر به یک میلیارد دلار رسید. اما این فقط یک نمونه‌ از ماجراهای شگفت‌انگیز این سال‌ها است. گوگل و فیس‌بوک و آمازون و قبل‌تر از آن‌ها اپل و مایکروسافت همه و همه از یک “گاراژ” شروع شدند: چند

چند هفته‌ای است که به‌یاری توئیتر دوست‌داشتنی، مطالعه‌ی سایت‌های معتبر دنیا را در حوزه‌های مورد علاقه‌ام ـ یعنی همین زیرمجموعه‌های لینک‌های هفته ـ جدی گرفته‌ام و متأسفانه در این میان متوجه شده‌ام که چقدر مطالب خواندنی دارد از دست‌مان در می‌رود! فقط به‌عنوان نمونه دقت کنید به لینک‌های انگلیسی معرفی شده در دو بخش “فناوری اطلاعات و ارتباطات”  و “شبکه‌های اجتماعی” که در رسانه‌های داخلی بازتاب نداشتند. از جمله برای من عجیب است که دو خبر مهم بازسازمان‌دهی یاهو و اتهام ایجاد انحصار در بازار کتاب‌های الکترونیک وزارت دادگستری آمریکا به اپل را در هیچ سایت داخلی ندیدم! برای همین از این به‌بعد انتشار لینک‌های زبان اصلی را هم جدی خواهم گرفت.

پیش از شروع:

  1. برای دیدن مطالبی که این پست برگزیده‌ی آن‌هاست، می‌توانید فید لینک‌دونی گزاره‌ها را در فیدخوان یا گودرتان دنبال کنید.
  2. لینک‌های توصیه شده توسط من با رنگ قرمز نمایش داده می‌شوند.
  3. برای مرور سریع‌تر مطالب، لینک‌هایی را که از نظر من تنها خواندن عنوان‌شان کفایت می‌کند، با پس‌زمینه‌ی زرد رنگ نمایش می‌دهم.

جامعه‌شناسی، سلامت و روان‌شناسی و کار حرفه‌ای:

زندگی ما مبارزه برای آزادی است! (عنوان فرعی: زیستن سیاست مدارانه) (علی سرزعیم؛ دوستدار سقراط) (عاااالی! به‌ترین مطلب هفته برای من!)

ذهن صفر و یکی (محمد؛ یک دایناسور)

تجربه – یک سال زندگی عالی یا … (وبلاگ تجربه؛ محسن صحراگرد) (کشف جدید این هفته!)

کلاس‌های درس خندیدن در مهم‌ترین دانشگاه‌های دنیا (بریم؟)

محققان: خساست و بخشندگی ذاتی است

آیا ذهن ما از تکرار زیاد یک کلمه خسته می‌شود؟ | نسیمانه

How To Brand Yourself Like A Celebrity (Even If You Think You’re Not That Special)

مدیریت و کارآفرینی:

خرید و فروش در کسب و کارهای کوچک و بزرگ (محمد رضا محمدعلی؛ جعبه ابزار) (این هفته بعد از اعلام خرید اینستاگرام توسط فیس‌بوک بازار اظهارنظرهای کیلویی در وب فارسی در این زمینه بسیار داغ بود. در مقابل، محمد رضا یک تحلیل واقعن علمی و عالی ارائه کرده که باید حتمن بخونید!)

دفتر مدیریت پروژه آری یا نه؟ (مهدی عرب عامری؛ PMPlus)

گفت وگو با مدیرعامل گوگل : صحبت با استیو افتخار بزرگی بود

گفت‌و‌گو با جهان جابری، مدیر ارشد سابق شرکت سیسکو (مجله‌ی شبکه)

Pulse of the Profession (PMI Annual Report- Important!)

IS A SYSTEMS ANALYST A BUSINESS ANALYST? 

What is Content Marketing?

How GM Is Saving Cash Using Legos As A Data Viz Tool

How to Handle Your Project Management Mistakes

Five Easy Steps to Apply for the PMP

۳ Strategies to Adopt From Apple

How to Stop Your Business From Sinking Like the Titanic

The Optimistic Team for Project Management Success

فناوری اطلاعات و ارتباطات:

چگونه فناوری راه خود را به خانه‌های ما باز می‌کند (دکتر علی رضا مجیدی؛ یک پزشک)

آموزش الکترونیکی در ایران (اسما کروبی که امیدوارم بیش‌تر بنویسه!)

درآمد اپل از فروش آیفون بیشتر از کل درآمد کمپانی مایکروسافت! (آی‌میلاد)

۲۱ درصد مردم پیامک‌زدن را به تمامی روش‌های ارتباطی ترجیح می‌دهند! (فارنت)

احتمال خرید سهام RIM از طرف مایکروسافت (وبلاگینا)

پیش‌بینی گارتنر از رشد کند سرمایه‌گذاری جهانی در صنعت IT 

توافق مایکروسافت برای خرید اسکایپ: ۸.۵ میلیارد دلار

نقشه جامع دولت الکترونیکی رونمایی می‌شود

Anatomy of a Link- Infographic

Google Drive to Launch in April

Justice Dept. Sues Apple and Publishers Over E-Book Pricing; 3 Publishers Settle

Yahoo’s New Catch-All Units For Consumer, Regions And Technology Highlight Challenges In All Three

شبکه‌های اجتماعی:

Wikipedia Goes To College 

Social Discovery: The Next “Thing”?

Facebook Allows File Sharing With Rollout Of .Edu-Exclusive “Groups For Schools”

 Care: A Button For When Facebook’s Like Doesn’t Cut It

اقتصاد:

روزنامه‌نگاری بدون دانش اقتصادی (گفتگوی خواندنی با دوست عزیزم محمد صادق الحسینی درباره‌ی روزنامه‌نگاری اقتصادی در ایران)

برداشتی سریع از یک نمودار: سرمایه‌گذاری در بازارهای مالی ایران (کافه‌ی اقتصاد)

بهمنی استعفا کرد؛ دولت نپذیرفت

ارزش ۸۵۰ میلیون دلاری ذخایر طلای تازه کشف شده در ایران

No longer the dismal science? (درباره‌ی اقتصاد شادی!)

دوست داشتم!
۲

چند هفته‌ای است که به‌یاری توئیتر دوست‌داشتنی، مطالعه‌ی سایت‌های معتبر دنیا را در حوزه‌های مورد علاقه‌ام ـ یعنی همین زیرمجموعه‌های لینک‌های هفته ـ جدی گرفته‌ام و متأسفانه در این میان متوجه شده‌ام که چقدر مطالب خواندنی دارد از دست‌مان در می‌رود! فقط به‌عنوان نمونه دقت کنید به لینک‌های انگلیسی معرفی شده در دو بخش “فناوری اطلاعات و ارتباطات”  و “شبکه‌های

خوب قرار است از این پس پست ثابت مقاله‌ی هفته به‌صورت هفتگی مجددا منتشر شود. امیدوارم این‌بار ثبات قدم داشته باشم. 😉

در مقاله‌ی این هفته‌ اشکان کرباس‌فروشان این‌جا روی تک‌کرانچ مدعی شده که دنیای فناوری یک دنیای بازی با جمع صفر است. مروری داشته باشیم بر مهم‌ترین اجزای ایده‌ی جالب آقای کرباس‌فروشان:

ـ بازی با جمع صفر یعنی موقعیتی که در آن هر میزان تغییر در سود / ضرر یکی از بازی‌گران، به معنی تغییر در ضرر / سود دیگر بازی‌گران است. مجموع سود یا ضرر یک صنعت، مجموع سود یا ضرر تک‌تک بازی‌گران آن است. در واقع در این‌جا با یک وضعیت باینری یا صفر و یک مواجهیم.

ـ تاریخ نشان داده که فلسفه‌ی جک ولش که معتقد بود “یا در یک صنعت نفر اول یا دوم باش یا کلا آن را ترک کن” در صنعت فناوری معنادار است. بازی‌گر اصلی می‌تواند یک کسب و کار باثبات و حتا در حال رشد برای خودش بسازد. بقیه هم به‌تر است رقابت را فراموش کنند. به این اسامی توجه کنید: گوگل در بازار جستجو، فیس‌بوک در شبکه‌های اجتماعی، گروپان در خریدهای روزانه و آمازون در تجارت الکترونیک. البته احتمال اشتباه نفر اول یا رشد قابل توجه رقبا هم هست؛ اما نه‌چندان زیاد (مثلا نگاه کنید به جنگ بینگ مایکروسافت با گوگل و از آن سو جنگ گوگل پلاس با فیس‌بوک و میزان موفقیت آن‌ها.)

ـ در عمل هم در صنعت فناوری می‌بینیم که این وضعیت بازی با جمع صفر برقرار است: شما یا مک‌ می‌خرید یا پی‌سی و یا آی‌فون می‌خرید یا گوشی‌های اندرویدی!

ـ اما مثال صنعت ویدئو به ما نکته‌ی مهمی را یاد می‌دهد. در این صنعت با چهار نوع بازی‌گر طرفیم: تولیدکنندگان محتوا، توزیع‌کنندگان، بستر فناوری (مثلا سیستم‌های مدیریت محتوا) و تبلیغات‌چی‌ها. در عمل می‌بینیم که برای تولیدکنندگان محتوا بازی جمع صفر وجود ندارد: شما فیلمی را می‌بینید و خوش‌تان می‌آید و می‌روید سراغ فیلم‌های دیگر آن کارگردان یا بازی‌گران. اما برای خریدن یا اجاره‌ی فیلم باید تشریف ببرید کلوپ سر کوچه‌تان.

ـ همین مثال را می‌شود به دیگر بخش‌های صنعت فناوری هم تعمیم داد: درباره‌ی موضوعی جستجو می‌‌کنید و هزاران مقاله و مطلب را می‌خوانید و بیش‌تر ترغیب می‌شوید به خواندن در مورد آن موضوع، وقتی می‌خواهید به مسافرت بروید به یک شهر یا منطقه و در نتیجه صدها مطلب در مورد جاهای دیدنی و محل‌های اقامت و و رستوران‌ها و … آن‌جا می‌خوانید و خیلی مثال‌های دیگر. ولی وقتی خواستید بلیط سفر را بخرید، مجبورید به‌سراغ یکی از چندین آژانس مسافرتی موجود بروید. بنابراین اگر دقت کنید در این‌جا یک الگوی جالب را داریم می‌بینیم. محتوا به‌صورت یک عامل “کِشَنده” عمل می‌کند: مصرف محتوا باعث افزایش مصرف محتوا می‌شود!

ـ اما همان‌طور که در مثال سه جزو دیگر صنعت ویدئو این‌طوری نیست. همان‌طور که در مورد اجاره‌ی فیلم یا خرید بلیط سفر دیدید، ما در نهایت مجبوریم از میان توزیع‌کنندگان محدود محتوای مورد نظرمان، یکی را انتخاب کنیم. این در مورد سازندگان بستر فناوری و کسب و کارهای مبتنی بر تبلیغات هم معنادار است: هدف مصرف محتوا است؛سخت‌افزار و نرم‌افزار، توزیع‌کننده و تبلیغات‌چی همه وسیله‌اند! 🙂 برای همین است که دعوای گوگل و فیس‌بوک سر شبکه‌های اجتماعی این‌قدر بالا گرفته، برای همین است که مایکروسافت از افزایش یک درصد سهم‌ش در بازار جستجو خوش‌حال می‌شود و برای همین است که گوگل و اپل دارند هم‌دیگر را در صنعت موبایل می‌کُشند.

ـ بنابراین مثل این‌که باید بگوییم: محتوا را به‌‌خاطر بسپار؛ بقیه رفتنی‌اند. 🙂

دوست داشتم!
۳

خوب قرار است از این پس پست ثابت مقاله‌ی هفته به‌صورت هفتگی مجددا منتشر شود. امیدوارم این‌بار ثبات قدم داشته باشم. 😉 در مقاله‌ی این هفته‌ اشکان کرباس‌فروشان این‌جا روی تک‌کرانچ مدعی شده که دنیای فناوری یک دنیای بازی با جمع صفر است. مروری داشته باشیم بر مهم‌ترین اجزای ایده‌ی جالب آقای کرباس‌فروشان: ـ بازی با جمع صفر یعنی موقعیتی

به اولین پست لینک‌های هفته در سال جدید خوش آمدید! پوزش بابت تأخیر. 🙂

پیش از شروع:

  1. برای دیدن مطالبی که این پست برگزیده‌ی آن‌هاست، می‌توانید فید لینک‌دونی گزاره‌ها  را در فیدخوان یا گودرتان دنبال کنید.
  2. لینک‌های توصیه شده توسط من با رنگ قرمز نمایش داده می‌شوند.
  3. برای مرور سریع‌تر مطالب، لینک‌هایی را که از نظر من تنها خواندن عنوان‌شان کفایت می‌کند، با پس‌زمینه‌ی زرد رنگ نمایش می‌دهم.

مدیریت و کارآفرینی:

التزام، یک اصل اساسی برای موفقیت (یک علی)

انتشار کتاب راهنمای تدوین گزارش‌های پیش‌رفت (کتاب جدید نادر خرمی‌راد عزیز) 🙂

درسی از مدیرعامل Pinterest: برای شروع کسب و کار اینترنتی، راه خودتان را بروید (نارنجی) (خواندنی؛ اما ترجمه‌ش از افتضاح هم بدتره!)

درباره تحلیل کسب و کار  

نتیکت‌: آداب معاشرت فضای مجازی (به‌ترین لینک تعطیلات! بخونید حتمن.)

چرا library.nu تمام شد؟ (رضا قربانی؛ مدیر رسانه)

سه مشکل بزرگ اینترنت از نگاه اریک اشمیت (مهران نصر؛ رسانه‌های امروز)

اینفوگرافیک: در هر دقیقه در اینترنت چه می‌گذرد!؟ 

درصد کاربران هر روز اینترنت در ایران به تفیک رده‌های سنی (جادی؛ کی‌بورد آزاد)

تلاش استیو جابز به استخدام لینوس تروالدز و نابود کردن لینوکس (آزادراه) (چه جسارتا!)

یوتیوب برای آموزش (iClub؛ مصطفی لامعی)

دریافت یک میلیون نسخه اندروید برنامه ایسنتاگرام در ۲۴ ساعت! (فارنت)

بررسی Google Play سرویس جدید گوگل (تورتک)

طرفداران کتاب الکترونیک بیشتر مطالعه می‌کنند (نارنجی)

دکمه Start در ویندوز برای همیشه حذف شد (دنیای فناوری اطلاعات)

اینفوگرافیک: هر آن‌چه لازم است در مورد ویکی‌پدیا بدانید

سال ۲۰۱۲ به نام “زنان و دختران در ICT” نام‌گذاری شد

پیش‌ینی‌های بیزنس مانیتور از بازار تلفن همراه ایران: تعداد مشترکان ۸درصد افزایش می‌یابد/عبور ضریب نفوذ تلفن همراه ایران از ۱۰۰ درصد

رسانه‌های اجتماعی:

تفاوت بین رسانه‌های اجتماعی و شبکه‌های اجتماعی (جواد افتاده؛ رسانه‌های اجتماعی)

Facebook May Challenge Google+ with Enhancements to Search – SocialTimes

۶۲% Of Adults Worldwide Now Use Social Media (But Email Is Still More Popular)

How Social Sites Make Money – Infographic

اقتصاد:

آیا نرخ بی‌کاری معیار خروج از بحران است؟ (حامد قدوسی؛ یک لیوان چای داغ) (این مطلب عالی حامد را بخونید. جالبه که اقتصاددان‌ها این روزها دنبال شاخص‌های جای‌گزین برای GDP می‌گردند؛ از جمله‌ی شاخص‌های پیشنهادی: شاخص درآمد سالانه و شاخص شادی ناخالص داخلی!!!)

چشم‌انداز اقتصاد جهان و جایگاه ایران (تحلیل عالی دکتر مصطفی بشکار)

افزایش قیمت ها در سال ۱۳۹۱ شامل چه چیزهایی خواهد بود؟ (تحلیل خواندنی دکتر علی دادپی)

اقتصاد ایران در سال ۱۳۹۰  (مجلۀ اقتصادی IRPD ONLINE JOURNAL) (بسیار خواندنی!)

انگلیس بزرگترین اقتصاد اینترنتی را دارد

Freakonomics » Who Owns Culture?

Does Empowering Women Improve the Economy? – Forbes

By 2050, 70% Of The World’s Population Will Be Urban. Is That A Good Thing

دوست داشتم!
۲

به اولین پست لینک‌های هفته در سال جدید خوش آمدید! پوزش بابت تأخیر. 🙂 پیش از شروع: برای دیدن مطالبی که این پست برگزیده‌ی آن‌هاست، می‌توانید فید لینک‌دونی گزاره‌ها  را در فیدخوان یا گودرتان دنبال کنید. لینک‌های توصیه شده توسط من با رنگ قرمز نمایش داده می‌شوند. برای مرور سریع‌تر مطالب، لینک‌هایی را که از نظر من تنها خواندن عنوان‌شان کفایت می‌کند،

صفحه‌ی مدیران روزنامه‌ی دنیای اقتصاد در این وانفسای نبود یک رسانه‌ی تأثیرگذار و همه‌گیر در زمینه‌ی علم مدیریت واقعا جالب است و من همین‌جا به دست‌اندرکاران این صفحه خسته نباشید می‌گویم. از جمله مطالب جذاب این صفحه زندگی‌نامه‌ی میلیاردهای امروزی دنیا است که برای من بسیار جذاب است و از زندگی این آدم‌های بزرگ چیزهای زیادی یاد گرفته‌ام.

هفته‌ی پیش داشتم این مطلب را از همین سری زندگی‌نامه‌ها می‌خواندم که زندگی‌‌نامه‌ی یک میلیارد ژاپنی به نام ماسایوشی سان است. این مطلب ایده‌ی بسیار جالب و عجیبی را در دل خود داشت: سان در حین تحصیل در دانشگاه کالیفرنیا تصمیم گرفت هر روز حداقل یک ایده کارآفرینانه خلق کند!!! ادامه‌ی مطلب را که بخوانید متوجه می‌شوید که آقای سان با مجبور کردن خودش به این کار بسیار سخت، به کجا رسید.

بعد از خواندن این مطلب به یاد یک نکته در مورد خودم افتادم. راست‌اش به نظرم می‌آید که اغلب عقب‌ماندگی‌های ما بدون تعارف به دلیل تنبلی است و درمان تنبلی هم چیزی نیست جز اجبار. مثلا من مدتی در مورد وبلاگ نوشتن تنبل شده بودم و برای حل این مشکل، تصمیم گرفتم هر روز حتما یک پست بنویسم؛ گیرم که آن پست از نظر کیفی خیلی هم مطلب سطح بالایی نباشد. این مهم بود که خودم را به نوشتن مجبور کنم؛ چون می‌دانستم این طوری به صورت غیرمستقیم یک چیز دیگر هم برای‌ام اجباری می‌شود. هر پست وبلاگ من (حتی مثلا گزاره‌ها که نقل قول هستند) از یک ایده‌ی مرکزی شروع می‌شود و گسترش می‌یابد.این همان چیزی است که مهم‌تر از نوشتن مستقیم در وبلاگ است: فکر کردن و ایده‌سازی.

فکر کنم نزدیک ۷ سالی باشد که همیشه یک دفترچه‌ی کوچک یادداشت همراه‌ام هست و ایده‌هایی که به ذهنم می‌رسد را در آن یادداشت می‌کنم تا یادم نرود و بعدا سر فرصت به آن‌ها بپردازم. این دفتر واقعا همه جا همراه من است: خانه، محل کار، دانشگاه، مسافرت، مهمانی و خلاصه همه‌جا و داشتن آن هم دل‌گرمی است و هم سرگرمی!

شاید جالب باشد که بگویم ایده‌ی داشتن چنین دفتری را از از کتاب جزیره‌ی سرگردانی خانم سیمین دانشور گرفتم؛ جایی که سلیم نامزد رسمی هستی (و نه عشق واقعی‌اش مراد) چنین دفتری دارد و به صورت کاملا اتفاقی (!) دفترش را پیش هستی جا می‌گذارد و ادامه‌ی ماجرا که به بحث ما مربوط نیست.

من هم مثل سلیم خودم را در نوشتن ایده‌های خودم و حتی دیگران (!) محدود نمی‌کنم؛ در دفتر من می‌توانید انواع و اقسام مطالب را از مدیریت و آی‌تی گرفته تا شعر و داستانک و نقل قول و … پیدا کنید! نکته‌ی مهم‌تر این‌که هیچ وقت به خودم نمی‌گویم این ایده بد است و به درد نمی‌خورد؛ هر چیزی را که به ذهنم می‌رسد ثبت می‌کنم (اگر چه ممکن است خیلی از ایده‌ها از دفترچه بیرون نیایند؛ اما بالاخره براساس قانون پارتو ۲۰ درصدشان ایده‌های درست و حسابی خواهند بود و همین برای من کافی است.)

این دفترها (که به تازگی جلد پنجم‌شان را شروع کرده‌ام) اصلی‌ترین منبع نوشته‌های من در این وبلاگ هستند. این دفترها کاربرد دیگری هم دارند: هر از چند گاهی ورق‌شان می‌زنم و سیر اندیشه و دغدغه‌های خودم را مرور می‌کنم. خیلی وقت‌ها اشتباهات‌ زندگی‌ یا شیوه‌ی تفکرم را در این دفترها پیدا می‌کنم و تغییراتی که در این سال‌ها در منِ وجودی‌ام ایجاد شده برای‌ام آشکار می‌شود. خلاصه داشتن‌ این دفترها و خواندن‌شان برای من لذتی بی‌پایان دارد! (اسمایلی نارسیسیسم!)

وقتی زندگی‌نامه‌ی آقای سان را خواندم به این فکر افتادم که یک قدم جلو بگذارم: از امروز خودم را مجبور می‌کنم که هر روز حتما یک ایده‌ی جدید تولید کنم و در دفترم بنویسم؛ خدا را چه دیدی شاید یکی‌اش گرفت و من هم میلیاردر شدم!

پ.ن. مدت‌ها است که دارم دنبال یک رسانه‌ می‌گردم که بشود در آن ایده‌هایی در مورد مدیریت و آی‌تی را نوشت و در مورد آن‌ها بحث کرد. فرندفید و توئیتر را امتحان کردم؛ ولی خیلی آن شکلی که من می‌خواستم نبودند. هدف اصلی این پست فقط اشاره به کار جالب آقای سان نبود؛ می‌خواستم بگویم که از این پس هر از چند گاهی پست‌هایی در این‌جا خواهیم داشت که فقط شامل یک ایده است و همین‌جا از همه‌ی خوانندگان این وبلاگ دعوت می‌کنم که در مورد این ایده‌ها اظهارنظر کنند.

دوست داشتم!
۰

صفحه‌ی مدیران روزنامه‌ی دنیای اقتصاد در این وانفسای نبود یک رسانه‌ی تأثیرگذار و همه‌گیر در زمینه‌ی علم مدیریت واقعا جالب است و من همین‌جا به دست‌اندرکاران این صفحه خسته نباشید می‌گویم. از جمله مطالب جذاب این صفحه زندگی‌نامه‌ی میلیاردهای امروزی دنیا است که برای من بسیار جذاب است و از زندگی این آدم‌های بزرگ چیزهای زیادی یاد گرفته‌ام. هفته‌ی پیش

در غالب سازمان‌های پروژه محور، یکی از بزرگ‌ترین مشکلات پیش روی مدیریت، گردش شدید نیروها در درون سازمان و همین طور ورود نیروها به سازمان و خروج سریع آن‌ها از آن‌جا است. حتی یک تجربه‌ی تلخ که ما در پروژه‌ی بسیار بزرگی که این روزها دیگر دارد بعد از دو سال کار مداوم و سخت به پایان می‌رسد داشتیم، ترک پروژه و شرکت توسط آدم‌هایی بود که در مراحل آغاز کار درگیر پروژه بودند و در فازهای بعد از فاز شناخت وضع موجود هر یک به علتی شرکت را ترک کردند و اطلاعات ذی‌قیمت‌شان در مورد پروژه را هم با خود بردند! (حالا از افزایش فشار کاری روی افراد باقی‌مانده حرفی نمی‌زنم.) خوب در برابر چنین مشکلی چه باید کرد؟

امشب این‌جا مقاله‌ای دیدم که به همین مسئله و تشریح راه‌کارهای حل آن پرداخته است. خلاصه‌ای از آن را این‌جا با هم مرور می‌کنیم. از نظر نویسنده (آقا یا خانم بوشه!) مشکلات پدید آمده از آمدن و رفتن آدم‌ها به چهار دسته تقسیم می‌شوند و هر دسته راه‌حل خاص خودش را دارد:

۱٫ از دست رفتن دانش (مشکلی که ما ابتدای هر پروژه داریم!): وقتی آدم‌ها مدتی در یک شغل کار می‌کنند، مأموریت کلی تیم خودشان و روش انجام کار را یاد می‌گیرند. وقتی تیم را ترک می‌کنند این دانش از گروه خارج می‌شود. دو راه‌حل کلی برای این مشکل وجود دارد:

۱٫۱٫ فعالیت‌ها را تا حد امکان استاندارد کنید تا انجام آن‌ها خیلی هم وابسته به دانش نباشد. مثلا وقتی پزشکی در اورژانس استخدام می‌شود، دیگر لازم نیست به او یاد داد که در موقعیت‌های بحرانی چه کند! این استاندارد کردن می‌تواند حتی وقتی آدم‌ها ثابت هستند هم انجام شود و بعدها تازه‌واردین را براساس آن آموزش داد.

۲٫۱٫ مطمئن شوید چند آدم متخصص و کارآزموده‌ی ثابت در تیم‌تان دارید؛ کسانی که دانش تولید شده را حفظ و نگه‌داری می‌کنند تا بعدها به تازه‌واردین منتقل کنند.

۲٫ تفکر متفاوت آدم‌ها: وقتی آدم‌ها مدتی در کنار هم کار می‌کنند دیدگاه مشترکی نسبت به کار و شیوه‌ی ارتباط با هم‌دیگر پیدا می‌کنند. تغییر در اعضای تیم باعث از بین رفتن این دیدگاه مشترک می‌شود. راه‌حل؟ چند راه‌حل وجود دارد. یکی این‌که تلاش کنیم نقش اعضای تیم را تا حد امکان از یکدیگر مستقل کنیم؛ به شکلی نیازی به ایجاد آن دیدگاه مشترک نداشته باشند. راه‌حل دوم رسمیت بخشیدن و استاندارد کردن روابط میان اعضای تیم است. علاوه بر این دو، ایجاد سیستم‌های مدیریت دانش و اطلاعات در سازمان و ثبت کلیه‌ی اطلاعات و دانش‌های در اختیار افراد در آن‌ها و سپس به‌اشتراک‌گذاری آن‌ها با دیگر اعضای تیم (از طریق سیستم‌های رایانه‌ای تحت شبکه‌ی مدیریت دانش / مدیریت اسناد و مدارک یا دیگر موارد مشابه) نیز برای موفقیت، ضروری است. وقتی چنین سیستمی ایجاد شود، اگر کارفرمایی با سازمان تماس بگیرد و من حضور نداشته باشم همکارم می‌تواند پاسخ‌گوی سؤال کارفرما باشد. هیجان‌انگیز است؛ نه؟

۳٫ تعهد ناکافی: وقتی آدم‌ها مدتی کنار هم‌دیگر کار می‌کنند، به گروه‌شان تعهد پیدا می‌کنند و گروه‌های غیررسمی به همین سادگی در داخل تیم‌شان پدید می‌آیند. بر همین اساس است که ورود عضو جدید به گروه‌ توسط اعضای قدیمی به دلیل نگرانی نسبت به تعهد او به راحتی پذیرفته نمی‌شود! چه باید کرد؟ به‌عنوان مدیر تیم یا طراح سازمان باید مطمئن شوید که خود شغل به تنهایی و ذاتا انگیزش‌بخش است (همان مباحث مربوط به غنی‌سازی شغلی، گسترش شغلی و گردش شغلی که همه به‌تر از من بلدید.) مثال جالب در این زمینه پرستاران یک شیفت بیمارستان هستند. در سیستم قدیمی هر پرستار مسئول بخشی از کار پرستاری برای همه‌ی بیماران بود: یعنی یک نفر مسئول پذیرش، یک نفر مسئول دارو دادن و … اما در سیستم جدید هر پرستار مسئول رسیدگی به همه‌ی کارهای مربوط به چند بیمار خاص است و بنابراین، هم انگیزه‌ی بیش‌تری برای کار می‌یابد و هم ارتباط عاطفی با بیمار برقرار می‌کند. خوب همین‌جا یک سؤال دیگر: با سواران مجانی (Free Riders، کسانی که همیشه هیچ کاری نمی‌کنند و از نتایج کار دیگران هم استفاده‌ می‌کنند) چه کنیم؟ برای حل این مشکل باید از نظر فنی کاری کنیم که فعالیت‌های هر یک از اعضای گروه کاملا شفاف و قابل اندازه‌گیری باشد. سپس عملکرد هر فرد در جلسات هفتگی به صورت کاملا دوستانه اما دقیق با حضور همه بررسی می‌شود. کسانی که نتوانند در سطح انتظاراتی که از آن‌ها می‌رود کار کنند، طبیعی است که باید تیم را ترک کنند.

۴٫ احساس عدم هویت: وقتی ما مدتی در شغلی فعالیت کنیم، در آن شغل احساس هویت می‌کنیم: “من کارمند بخش شبکه‌ی واحد آی‌تی سازمان هستم” برای فرد خوشایندتر است تا این‌که “من کارمند واحد آی‌تی هستم و همه کاری هم بلدم!” راه‌حل؟ بگذارید آدم‌ها در شغل‌شان احساس هویت کنند. آن‌ها را به یک کار خاص بگمارید و بگذارید آن‌ها افراد دیگری را که دارند همان کار را در سازمان شما انجام می‌دهند بشناسند و در همان گروه رشد کنند (یعنی مثلا تیم شبکه داشته باشید؛ نه تیم آی‌تی همه کاره!) علاوه بر آن سعی کنید آدم‌ها را با تخصیص آن‌ها به مدیران مختلف سازمان گیج نکنید. انتظارات و سبک مدیریت مدیران مختلف متفاوت است. علاوه بر آن، این کار مشکل دیگری هم دارد: فرد احساس می‌کند در سازمان هیچ کس به رشد شغلی او اهمیتی نمی‌دهد؛ چیزی که یک عامل انگیزه‌کش (!) بسیار جدی است. کار کردن زیر دست یک مدیر حداقل این احساس خوب را برای فرد به وجود می‌آورد که کسی هست که نگران رشد شغلی او باشد و او را به‌عنوان یک فرد با اهمیت (در حد خودش طبعا!) در سازمان به رسمیت بشناسد.

پ.ن.۱٫ امشب این وبلاگ بسیار خوب را هم کشف کردم که در زمینه‌ی راه‌کارهای آی‌تی برای اداره‌ی مؤثرتر کسب و کار می‌نویسد. این وبلاگ را هم به لیست گودری تخصصی‌نویسان‌تان اضافه کنید! (فقط امیدوارم اگر نویسنده‌ی این وبلاگ این‌جا را دید، فیدش را اصلاح کند تا کل مطلب در فید نمایش داده شود؛ نه فقط دو خط اول‌اش!)

پ.ن.۲٫ احسان اردستانی عزیز اولین دوستی است که به بازی وبلاگی من پاسخ داده است. نوشته‌ی احسان را از این‌جا بخوانید (قسمت مربوط به گودرش را بنده همین‌جا تکذیب می‌کنم؛ هر چند حقیقت همیشه تلخ است!)

دوست داشتم!
۱

در غالب سازمان‌های پروژه محور، یکی از بزرگ‌ترین مشکلات پیش روی مدیریت، گردش شدید نیروها در درون سازمان و همین طور ورود نیروها به سازمان و خروج سریع آن‌ها از آن‌جا است. حتی یک تجربه‌ی تلخ که ما در پروژه‌ی بسیار بزرگی که این روزها دیگر دارد بعد از دو سال کار مداوم و سخت به پایان می‌رسد داشتیم، ترک