خوب کم‌کم کلیات در حال تمام شدن هستند و داریم وارد موضوعات اصلی مربوط به توسعه‌ی کسب و کارهای کوچک می‌شویم. این هفته درباره‌ی موضوعی حرف می‌زنیم که از نظر من در این سلسله درس‌‌ها مهم‌ترین موضوع است: برای راه‌اندازی کسب و کار کوچک‌مان باید چه اطلاعاتی داشته باشیم؟ این سؤال بسیار مهم و کلیدی است. من غالبا در مباحث مربوط به کسب و کارهای کوچک، دیده‌ام که به این موضوع توجه نمی‌شود و یکی از اصلی‌ترین دلایل شروع کردن به نوشتن این سلسله درس‌ها تأکید بر اهمیت این موضوع بود که: برای راه‌اندازی یک کسب و کار کوچک، تنها به اطلاعات بازار و مشتریان نیاز نداریم! موضوعات بسیار زیاد دیگری هستند که باید به آن‌ها فکر کنیم.

اما این اطلاعات حیاتی که این‌قدر درباره‌شان صحبت می‌کنیم چیستند؟ در مطالعات یک پروژه‌ی پژوهشی که سال گذشته برای یک نهاد دولتی در زمینه‌ی سیاست‌گذاری دولت برای حمایت از کسب و کارهای کوچک انجام دادیم، به مدل زیر برای مطالعه‌ی وضعیت یک کسب و کار کوچک در چارچوب تعاملات‌ش با محیط پیرامونی آن دست یافتیم:

این مدل تمامی اطلاعاتی که برای توسعه‌ی یک کسب و کار کوچک باید آن‌ها را در اختیار داشت نشان می‌دهد و در آن تنها به محیط بیرونی بنگاه اکتفا نشده؛ بلکه مهم‌ترین عواملی که در درون بنگاه هم باید مورد توجه مالک بنگاه باشند در نظر گرفته شده است.

خیلی ساده و مختصر و مفید این مدل دارد به ما می‌گوید که: یک کسب و کار در یک نگاه کلان هم‌چون فرایندی است که در آن تعدادی ورودی به محصولات / خدمات مورد انتظار مشتریان تبدیل می‌شوند. در این فرایند ما با عوامل زیر سر و کار داریم:

الف ـ ورودی‌های صنعت: طبق الگوی فرایندی هر صنعت، یک سیستم باز است که برای تولید محصولات یا عرضه‌ی خدمات خود نیازمند گروهی از ورودی‌ها است که باید طی فرایندهای درونی بنگاه‌های فعال در سطح صنعت پردازش و تبدیل شوند. هر صنعت بسته به نوع فرایند و تابع تولید آن، دارای ورودی‌های خاص خودش است. در یک نگاه کلی می‌توان ورودی‌های صنعت را در چهار دسته‌ی نیروی انسانی (متخصصان، کارکنان و …)، منابع (منابع مالی ـ همان پول خودمون! ـ، مواد اولیه و …)، فناوری (هم فناوری سخت مثل ماشین‌آلات و دستگاه‌ها و هم فناوری نرم مانند نرم‌افزارها و پلت‌فرم‌های نرم‌افزاری) و دانش و اطلاعات (شامل: دانش فنی Know How، دانش مدیریت و کارآفرینی و اطلاعات و آمار صنعت مورد نظر.)

ب ـ فرایند پردازش صنعت: بنگاه‌های کوچک و متوسط صنعت فاوا با دریافت ورودی‌ها مذکور و ترکیب و به‌کارگیری و پردازش آن‌ها در قالب مدل کسب و کار خود، محصولات و خدمات فاوا را به مشتریان عرضه و از این راه کسب درآمد می‌کنند. فرایند پردازش در سطح هر صنعت خود شامل سه بخش است:

۱- محیط کسب و کار: منظور از محیط کسب و کار، وضعیت محیط اقتصادی کلان کشور و عوامل تأثیرگذار بر همه‌ی کسب و کارها بدون در نظر گرفتن صنعت و حوزه‌ی فعالیت آن‌ها است. در این‌جا وضعیت کلی اقتصاد کشور (نرخ رشد اقتصادی، نرخ بی‌کاری، نرخ تورم، وضعیت رکود در اقتصاد و …)، فرایندهای راه‌اندازی و مدیریت کسب و کار و تجاری‌سازی ایده‌ها و … بررسی می‌شوند. همین‌جا باید اشاره کنم یک منبع خوب اطلاعاتی در این زمینه گزارش Doing business iran بانک جهانی است که هر ساله براساس خوداظهاری نهادهای سیاست‌گذار اقتصادی کشورمان تهیه می‌شود. در زبان فارسی هم این سایت به اطلاع‌رسانی در مورد این موضوع براساس اقدامات انجام شده توسط دولت جمهوری اسلامی ایران می‌پردازد که منبع بسیار مهم و قابل توجهی است.

۲- محیط خاص صنعت مورد نظر: هر بنگاه علاوه بر فعالیت بر بستر محیط کسب و کار کلان کشور، در محیط خاص صنعت خود نیز فعالیت دارد. در این‌جا مسئله‌ی اصلی، تحلیل نوع حوزه‌های فعالیت‌ اصلی در سطح صنعت است. در حال حاضر در کشور در صنعت مورد نظر چه بنگاه‌هایی فعال‌اند؟ کدام محصولات و خدمات در حال حاضر ارائه می‌شوند و کدام‌ حوزه‌ها توجهی نشده است که می‌شود به آن‌ها وارد شد؟ جایگاه ایده‌ی نو یا ایده‌ی بهینه‌ساز ما در این صنعت در کجاست؟ و سؤالاتی دیگر از این دست.

۳- بنگاه: سطح بنگاه، خردترین سطح تحلیل در نگرش به صنعت است. در نگرش به بنگاه از این زاویه‌ی دید، هدف تعیین عوامل درونی است که بر توان بنگاه برای حضور و رقابت در صنعت اثرگذارند. برای تعیین مهم‌ترین عوامل تأثیرگذار می‌توان از مدل سه عاملی: منابع انسانی (چه مهارت‌های فنی / مدیریتی / بازاریابی و … در سازمان مورد نیاز است؟)، فرایندها (در سازمان کارها ـ مثلا طراحی محصول، بازاریابی، فروش و … ـ به چه ترتیبی انجام می‌شوند و مسئول‌شان کیست؟) و فناوری (به چه فناوری‌ها و ابزارهای فناورانه‌ای نیازمندیم؟ تا چه حد لازم است از فناوری پیش‌رفته استفاده کنیم؟ و …) استفاده کرد.

ج ـ بازارها: محصولات و خدمات بنگاه‌ کوچک ما باید توسط مشتریان خریداری شوند. در واقع بدون وجود مشتری، وجود یک بنگاه معنادار نخواهد بود. از یک زاویه‌ی دید کلان، می‌توان مشتریان را به سه‌ دسته‌ی: مشتریان بخش دولتی، مشتریان بخش خصوصی و مشتریان خارجی تقسیم‌ کرد.

د ـ قوانین و مقررات: تمامی سه بخش فوق بر بستر قوانین و مقررات کشوری انجام می‌شوند؛ از جذب نیروی انسانی و منابع مالی و خرید مواد اولیه گرفته تا فروش محصولات در داخل و خارج کشور. قوانین و مقررات سه تأثیر کلی بر کسب و کار کوچک شما دارند:

۱- ایجاد محدودیت: مثلا خرید و فروش برخی کالاها در کشور ممنوع است.

۲- رسمیت بخشیدن به کسب و کار: مثلا شما برای راه‌اندازی کسب و کارتان باید شرکت‌تان را ثبت رسمی کنید و در اداره‌ی مالیات و بیمه پرونده درست کنید.

۳- حمایت‌گر و تسهیل‌کننده: دولت برای توسعه‌ی کسب و کارهای کوچک قوانین و مقررات حمایتی و تسهیل‌کننده‌ای دارد که با آگاهی از آن‌ها می‌توانید خیلی از کارهای به‌ظاهر سخت (مثلا تأمین منابع مالی، تجهیزات مورد نیاز و …) را راحت‌تر انجام دهید!

هر کدام از حوزه‌هایی که به آن‌ها اشاره کردیم، آن‌قدر گسترده‌اند و آن‌قدر ریزه‌کاری دارند که در چند پست کوتاه وبلاگی نمی‌شود به آن‌ها پرداخت. تمام هدف من در این‌جا نشان دادن این موضوع به کارآفرینان امروزی و آینده است که برای راه‌اندازی و توسعه‌ی کسب و کار تنها آشنایی با روال وام دادن فلان بانک و نوشتن طرح تجاری کفایت نمی‌کند. شما باید در هنگام طرح‌ریزی کسب و کارتان به تمامی حوزه‌های بالا حداقل فکر کنید و چه به‌تر که در موردشان تحقیق کنید و اطلاعات لازم را جمع‌آوری کنید.  البته براساس طرح درس‌مان در درس‌های آینده به برخی از این موضوعات (از جمله فرایندهای داخلی بنگاه) خواهیم پرداخت. من هم سعی می‌کنم در آینده‌ی نزدیک منابعی را برای آشنایی با جزئیات این حوزه‌ها و روش‌ها و ابزارهای مطالعه و تحلیل آن‌ها معرفی کنم.

پایان درس پنجم. هفته‌ی آینده به موضوع بسیار جذاب “ایده‌پردازی” که اولین گام عملی در راه‌اندازی کسب و کار کوچک ماست خواهم پرداخت.

پ.ن. علاقه‌مندان استراتژی و تحلیل کسب و کار هم به این مدل توجه بسیار کنند که برای تحلیل محیط رقابتی مدل بسیار جالبی است. 🙂

دوست داشتم!
۳

خوب کم‌کم کلیات در حال تمام شدن هستند و داریم وارد موضوعات اصلی مربوط به توسعه‌ی کسب و کارهای کوچک می‌شویم. این هفته درباره‌ی موضوعی حرف می‌زنیم که از نظر من در این سلسله درس‌‌ها مهم‌ترین موضوع است: برای راه‌اندازی کسب و کار کوچک‌مان باید چه اطلاعاتی داشته باشیم؟ این سؤال بسیار مهم و کلیدی است. من غالبا در مباحث

استراتژی از آن موضوعات جذابی است که همه دوست دارند دستی در آن داشته باشند. استراتژی یک زاویه‌ی دید و یک نوع نگاه بلندمدت و ژرف و عمیق به زندگی و کسب و کار است. تفکر استراتژیک رو به آینده دارد و چیزی است غیر از کارهای روزمره‌ی زندگی. برای همین اگر می‌خواهید “استراتژیک فکر کنید” لازم است به شیوه‌ی اندیشیدن‌تان تکانی بدهید و کارهایی را انجام بدهید که به شما در ایجاد آن دیدگاه بلندمدت کمک می‌کنند. چطور باید این کار را بکنید؟ با ایجاد عادت! عادت‌ها همیشه بد نیستند. عادت‌ها یعنی رفتارها و کارهایی که ما معمولا به‌صورت خودکار و ناآگاهانه آن‌ها را انجام می‌دهیم. بنابراین ایجاد عادت‌های درست یکی از راه‌های موفقیت در زندگی است.

در این‌ پست شش عادت استراتژیست‌های واقعی را با هم مرور می‌کنیم:

۱- پیش‌بینی می‌کنند: استراتژی نگاه به آینده است و آینده هم معمولا نامعلوم! بنابراین راهی جز پیش‌بینی آینده وجود ندارد.

۲- تفکر انتقادی دارند: زندگی روزمره یعنی پذیرش هر آن چیزی که برای ما پیش می‌آید. برای “تغییر” وضعیت موجود، پیش از هر چیز نیازمند درک “نیاز به تغییر” هستیم. برای این کار نباید هر چیز را در همان مواجهه‌ی اول بپذیریم. البته طبیعتا این فرق دارد با بدبینی! تفکر انتقادی تحلیل منطقی است نه احساسی.

۳- تفسیر می‌کنند: دیدن ظاهر موضوعات و نتیجه‌گیری که کار سختی نیست! متفکران استراتژیک، با بررسی اطلاعات تعداد زیادی منبع مختلف ساختارها و چارچوب‌ها و روندها را استخراج می‌کنند. آن‌ها پیش‌فرض‌ها را زیر سؤال می‌برند و فرضیه‌های خودشان را تعریف و آزمایش می‌کنند.

۴- تصمیم می‌گیرند: متفکران استراتژیک در مرحله‌ی “تحلیل” گیر نمی‌کنند! آن‌ها می‌دانند هدف از تحلیل، تصمیم‌گیری و اجرا است.

۵- هماهنگی ایجاد می‌کنند: تصمیمات استراتژیک معمولا دارای ذی‌نفعان (Stakeholders) بسیاری هستند که خیلی وقت‌ها هم منافع (Stake) متضادی دارند. هنر استراتژیست، هماهنگ‌ کردن و هم‌سوسازی این منافع متنوع و احتمالا متضاد است.

۶- یاد می‌گیرند: متفکران استراتژیک از هر گامی که برمی‌دارند درسی جدید می‌گیرند. آن‌ها از شکست‌ها و موفقیت‌ها می‌آموزند. و مهم‌تر این‌که این آموخته‌ها را در عمل هم به‌کار می‌گیرند.

می‌توانید برای تشخیص میزان استراتژیست بودن‌تان در این آزمون‌ آن‌لاین هم شرکت کنید. 🙂

این پست ترکیبی است از ترجمه و تألیف از این‌جا

دوست داشتم!
۱۵

استراتژی از آن موضوعات جذابی است که همه دوست دارند دستی در آن داشته باشند. استراتژی یک زاویه‌ی دید و یک نوع نگاه بلندمدت و ژرف و عمیق به زندگی و کسب و کار است. تفکر استراتژیک رو به آینده دارد و چیزی است غیر از کارهای روزمره‌ی زندگی. برای همین اگر می‌خواهید “استراتژیک فکر کنید” لازم است به شیوه‌ی

جری وایزمن این‌جا به نکته‌ی جالبی اشاره کرده: ریک پری در مبارزات انتخاباتی جمهوری‌خواهان برای انتخابات ریاست‌جمهوری سال ۲۰۱۲ ایالات متحده در ۵ ایالت اول برنده شد؛ اما به‌ناگاه آفتاب اقبال‌ش غروب کرد! وایزمن معتقد است که این سقوط از گفتگوی ریک پری با اندرسون کوپر از شبکه‌ی خبری سی‌ان‌ان آغاز شد:

کوپر از پری می‌پرسد: “طبق قوانین فعلی فرزند مهاجران غیرقانونی که در ایالات متحده متولد شده باشد، شهروند قانونی ایالت متحده می‌شود. آیا به‌نظر شما باید این تغییر کند؟”

پری در جواب می‌گوید: “بگذارید من برای‌تان توضیح بدهم منظور کوپر چیست.”

کوپر: “لازم نیست؛ شما فقط پاسخ من را بدهید.”

پری: “متوجه‌م. شما از من پاسخ می‌خواهید؛ اما من سؤال شما را آن‌طوری که دوست دارم جواب می‌دهم.”

همین اتفاق برای میت رامنی هم در یک گفتگوی تلفنی دیگر می‌افتد. آن‌جا رامنی در جواب سؤال مصاحبه‌گر که می‌پرسد: “به‌نظر شما در اذهان عمومی چه درک نادرستی نسبت به شما وجود دارد؟” درباره‌ی اوضاع اقتصادی نامساعد اقتصاد ایالات متحده صحبت می‌کند. بعد در برابر اصرار مصاحبه‌گر به سؤال خودش می‌گوید: “شما سؤال‌هایی که دوست دارید می‌پرسید؛ من هم به سؤال‌هایی که دوست دارم جواب می‌دهم.” مصاحبه‌گر هم کم نمی‌آورد و می‌گوید: “این پاسخ نبود؛ واکنش بود!”

آقای وایزمن می‌گوید هر دو نفر مرتکب این اشتباه شدند که به سؤالی که فکر می‌کردند پرسیده شده یا سؤالی که دوست داشتند جواب بدهند، پاسخ دادند و نتیجه‌ برای اعتبار آن‌ها در اذهان عمومی فاجعه‌بار بود. برای همین در هر گفتگویی ـ مخصوصا در جلسات و مذاکرات تجاری ـ دقیقا به سؤالی که پرسیده شده پاسخ بدهید، نه این‌که چیزی را بگویید که فکر می‌کنید لازم است گفته شود.

دوست داشتم!
۵

جری وایزمن این‌جا به نکته‌ی جالبی اشاره کرده: ریک پری در مبارزات انتخاباتی جمهوری‌خواهان برای انتخابات ریاست‌جمهوری سال ۲۰۱۲ ایالات متحده در ۵ ایالت اول برنده شد؛ اما به‌ناگاه آفتاب اقبال‌ش غروب کرد! وایزمن معتقد است که این سقوط از گفتگوی ریک پری با اندرسون کوپر از شبکه‌ی خبری سی‌ان‌ان آغاز شد: کوپر از پری می‌پرسد: “طبق قوانین فعلی فرزند

شد ۲۲ ماه! و چقدر هم پرلینک بود این هفته …

پیش از شروع:

  1. برای دیدن مطالبی که این پست برگزیده‌ی آن‌هاست، می‌توانید فید لینک‌دونی گزاره‌ها   را در فیدخوان یا گودرتان دنبال کنید.
  2. لینک‌های توصیه شده توسط من با رنگ قرمز نمایش داده می‌شوند.
  3. برای مرور سریع‌تر مطالب، لینک‌هایی را که از نظر من تنها خواندن عنوان‌شان کفایت می‌کند، با پس‌زمینه‌ی زرد رنگ نمایش می‌دهم.

جامعه‌شناسی، سلامت و روان‌شناسی و کار حرفه‌ای:

آدم بی‌پا و دیگران (به‌ترین مطلب هفته! روایت امید و ممکن کردن ناممکن‌ها …) (علی دادپی؛ اقتصاد، خرد، بازار و خانوار)

نه قانون موفقیت از نگاه دنیل آمن (این هم دومین مطلب عالی هفته!) (زینب جم؛ همینا)

کاری کنید دیگران دوست داشته باشند برای شما کاری کنند! (الهام اعتدالی؛ تجربه‌ها و ترجمه‌ها) (کشف این هفته!)

تعصب (وبلاگ تجربه؛ محسن صحراگرد)

بیماری عقیده‌پرستی (این سخنرانی عالی استاد مصطفی ملکیان عزیز را بخوانید و برای سلامتی‌شان دعا کنید …)

نکته ۲۳۴: پنج وضعیت بدنی بی‌دردسر که موجب پرورش تفکر خلاق می‌شوند (جالب!) (سی‌صد و شصت نکته (کاربردی) در تفکر)

پنج روش کنترل ترس برای یک سخنرانی عمومی (مفید!) (مهران نصر؛ رسانه‌های امروز)

باز هم شوخی با مدل های یکپارچه! (این هم روایت خوش‌بختی در زندگی مشترک براساس مدل‌های منابع انسانی!) (افشین دبیری؛ مدیریت منابع انسانی)

نکاتی ساده برای داشتن محیط کاری مطلوب (مهم‌ترین مطلب هفته برای من! خواهش می‌کنم جدی بگیرید. من یک هفته است از شدت درد گردن و کتف از کار و زندگی افتادم …)

تنهایی مشکل کوچکی نیست اما راه‌حل دارد (واقعا!؟ :دی)

 مدیریت و کارآفرینی:

هزینه‌های استخدام و وجه دیگر هزینه‌های استخدام (آقای وفا کمالیان عزیز در وبلاگ رفتار سازمانی و کاربردهای آن در مدیریت مباحث مفیدی را در مورد استخدام شروع کرده‌اند و دارند به هر دو طرف استخدام‌کننده و استخدام‌شونده توجه می‌کنند. بسیار عالی!)

در جستجوی کار و نیروی کار (امیر مهرانی؛ The Coach) و هنجارهای کاری جامعه و دیگر مسائل (افشار محبی) و درس برای کار یا درس برای درس؟ (در ادامه‌ی مباحث مطرح شده در این پست من. آقای محبی زحمت کشیده‌اند و لینک‌های مطالبی که در این زمینه نوشته شده‌اند را هم جمع‌آوری کرده‌اند.)

مؤلفه‌های مدیریت پروژه (علی واحد؛ وبلاگ رادمان)

تغییر هنجارهای کاری جامعه – این‌بار اخلاق (این بحث جالب آقای آواژ عزیز را در روزنوشت‌های بهساد دنبال کنید حتمن!)

ایراد زیاد بودن شناوری چیه؟ (نادر خرمی‌راد)

معاشرت نمائید چون برادران و معامله کنید چون بیگانگان (علی رضا عباسی؛ مثل هیچ‌کس …)

هنر مشاوره گرفتن (محمد سالاری)

کلید موفقیت در بازاریابی: با مشتریان‌تان درددل کنید! (نویسنده‌ی مهمان وبلاگ یک پزشک)

Arianna Huffington On The Rise Of Empathy In America

رسانه‌های اجتماعی:

فراخوان ارسال مقاله به همایش روز رسانه های اجتماعی آغاز شد

توییتر و انقلاب مصر (نیام یراقی؛ یادداشت‌های مدیریت ریسک) (نتیجه‌ی این تحقیق، خیلی خیلی جالبه!)

میزان تأثیرگذاری تبلیغات در فیسبوک (نیام یراقی؛ یادداشت‌های مدیریت ریسک)

معروف‌ شدن در فیس‌بوک پولی شد

فناوری اطلاعات و ارتباطات:

با نمودارهای دانش، جستجوی گوگل هوشمندتر می‌شود (دکتر علی رضا مجیدی؛ یک پزشک)

دشواری‌های توسعه اپلیکیشن برای اندروید – چندپارگی اندروید (دکتر علی رضا مجیدی؛ یک پزشک)

بینگ با جستجو بر اساس تجربیات شخصی و شبکه‌های اجتماعی از راه می‌رسد (وبلاگینا)

برنامه‌نویسان گوگل از چه سیستم‌عاملی بهره می‌برند؟ (مامبوجامبو)

گوگل سفر خیالی ارسال یک ایمیل را به تصویر کشید (وبلاگینا)

ویکیپدیا: اگر در سایت ما آگهی می‌بینید ، سیستم شما ویروسی است (سعید امیرلو؛ وب‌بلاگ فارسی)

واحد IT سازمان‌ها مدیر زن نمی‌خواهد

انتشار ۶ میلیون ویروس در ۳ ماه

اعتماد به فناوری‌ پردازش ابری در حال افزایش است

 صنعت فاوا در ایران:

آخرین وضعیت سند جامع فناوری اطلاعات کشور (خبرگزاری مهر)

گردش مالی حوزهICT دو برابر شد (بنا به ادعای آقای وزیر!)

برگزیدگان دومین جشنواره فاوا

نتایج ارزیابی اولین دوره جایزه ملی کیفیت ICT مشخص شد

بودجه توسعه خدمات الکترونیکی کشور ۱۳۴ میلیارد ریال اعلام شد

اقتصاد:

سه تجربه ساده و یک سئوال (سؤال‌ جذاب نیام یراقی در یادداشت‌های مدیریت ریسک در مورد کوتاه‌مدت بودن ما ایرانیان …)

می‏سی‏سی‏پی (رابطه‌ی اقتصاد و فرهنگ و شاید هم برعکس‌ش در نمونه‌ی فقیرترین ایالت آمریکا) (وبلاگ خانه‌ی دوست کجاست)

چالش‌های جدید مدل اروپایی (علی دادپی)

عوام‌گرایی معمول چپ‌گراها (پویان مشایخ؛ خاکریز اقتصاد)

خودتان را برای مطالعات بومی توسعه آماده کنید (پیشنهاد حامد قدوسی در یک لیوان چای داغ به محققان جوان اقتصاد در ایران)

درباره افزایش نابرابری (قسمت آخر) (کافه‌ی اقتصاد)

سود و زیان یارانه هدفمند در گفتگوی روزنامه شرق با محسن رنانی: قسمت اول و قسمت دوم

اگر فریدمن بود درباره بحران اروپا چه می گفت؟ (حجت قندی؛ اقتصادانه)

شاخص اقتصاد دانش و رتبه ایران (افشین دبیری؛ مدیریت منابع انسانی)

بودجه ۵۶۶ هزار میلیارد تومانی روی میز دولت رفت

دوست داشتم!
۴

شد ۲۲ ماه! و چقدر هم پرلینک بود این هفته … پیش از شروع: برای دیدن مطالبی که این پست برگزیده‌ی آن‌هاست، می‌توانید فید لینک‌دونی گزاره‌ها   را در فیدخوان یا گودرتان دنبال کنید. لینک‌های توصیه شده توسط من با رنگ قرمز نمایش داده می‌شوند. برای مرور سریع‌تر مطالب، لینک‌هایی را که از نظر من تنها خواندن عنوان‌شان کفایت می‌کند، با پس‌زمینه‌ی زرد

مدتی پیش برای‌تان خلاصه‌ای از مصاحبه‌ی دانیل گیلبرت روان‌شناس شادی با سایت HBR را با عنوان طول و عرض شادی نوشتم. یک جای مصاحبه، گیلبرت به نکته‌ی بسیار جالبی اشاره کرده بود که به‌دلیل اهمیت‌ش به‌نظرم رسید به‌تر است در یک پست جداگانه به آن بپردازم. در مباحث ره‌بری سازمانی تئوری معروفی هست که به نام داگلاس مک‌گریگور روان‌شناس معروف آمریکایی ثبت شده است. این تئوری با عنوان “تئوری X و Y” می‌گوید که انسان‌ها در رابطه با کار، اصولا دو حالت دارند: تئوری X فرض‌ش بر این است که انسان‌ها ذاتا از کار بی‌زار هستند و تنبل. بنابراین باید تا می‌شود بهشان سخت گرفت تا درست کار کنند. تئوری Y برعکس است و معتقد است انسان‌ها در واقع به کار علاقه دارند؛ چون دوست دارند با چالش‌ها روبرو شوند و آن‌ها را حل کنند. بنابراین باید کار چالش‌برانگیز باشد تا آن‌ها از کار کردن خسته نشوند.

آقای گیلبرت به‌صورت غیرمستقیم جایی از مصاحبه‌اش به این تئوری اشاره می‌کند. او می‌گوید که ره‌بران دو شیوه برای تفویض کارها به همکاران‌شان دارند:

الف ـ “اگر این کار را تا فردا عصر به من تحویل ندادی، خودت هم از پس‌فردا صبح دیگر نیا.” (تئوری X)

ب ـ “فکر نمی‌کنم آدم‌های زیادی باشند که بتوانند این کار را ظرف یک روز انجام بدهند. اما من به تو اطمینان و ایمان کامل دارم که می‌توانی این کار را انجام بدهی. این کار برای کل گروه ما هم مهم است.” (تئوری Y)

خب شما اگر زیردست باشید کدام شیوه را می‌پسندید؟

دوست داشتم!
۹

مدتی پیش برای‌تان خلاصه‌ای از مصاحبه‌ی دانیل گیلبرت روان‌شناس شادی با سایت HBR را با عنوان طول و عرض شادی نوشتم. یک جای مصاحبه، گیلبرت به نکته‌ی بسیار جالبی اشاره کرده بود که به‌دلیل اهمیت‌ش به‌نظرم رسید به‌تر است در یک پست جداگانه به آن بپردازم. در مباحث ره‌بری سازمانی تئوری معروفی هست که به نام داگلاس مک‌گریگور روان‌شناس معروف


نوآوری تفاوت یک رهبر با یک پیرو را بازتاب می‌دهد.

استیو جابز

خوب طبیعتا این پست باید دیشب نوشته می‌شد؛ اما دچار یک سری مشکلات جسمی عجیب و غریب شده‌ام که نشستن و نوشتن را برای‌م سخت کرده … البته الان به‌ترم و امیدوارم به‌زودی سلامت کامل‌م را به‌دست بیاورم.

برویم سراغ درس این هفته: موضوع جذاب نوآوری که همه بارها و بارها در موردش شنیده‌ایم و خوانده‌ایم و نتیجه‌ی “نوآوری‌” را در قالب محصولات شرکت‌هایی مثل اپل و گوگل لمس کرده‌ایم. اما این “نوآوری” اصلا یعنی چه؟

واژه‌ی Innovation یا همان نوآوری خودمان، ریشه در کلمات لاتین in و novare دارد و معنای لغوی‌ش این است: “ساختن چیزی جدید برای ایجاد تغییر.” این کاری است که همه از پس‌ش برمی‌آیند: هر کسی بالاخره رؤیاها و خلاقیت‌های خاص خودش را دارد. و به‌همین دلیل است که از روز اولی که بشر پا به کر‌ه‌ی خاکی گذاشت، نوآوری جزوی از زندگی روزمره محسوب شده است: اجداد غارنشین ما هم نوآوری‌های فراوانی داشته‌اند! (کشف آتش، روش‌های شکار، ساخت ابزارهای دستی، کشف روش‌های کشاورزی و … باز هم بگم!؟) حتا عده‌ای می‌گویند که علت بقای انسان‌ها در طول تاریخ، نوآوری بوده است …

ولی نوآوری واقعا چیست؟ یک ایده‌ی جدید؟ یک محصول بسیار عالی مثل محصولات اپل؟ چیزی که ما را از رقبا متمایز کند؟ چیزی که حسابی پول‌ساز باشد؟ چیزی که دنیا را زیر و رو کند؟ نوآوری همه‌ی این‌ها هست و هیچ کدام هم نیست. تعریف علمی نوآوری عبارت است از: “برداشت و درکی جدید از یک ایده، عمل یا یک شی توسط یک فرد یا گروه مشخص به‌دست آید.” فقط توجه کنید که این “تازگی” و به عبارت دیگر “نو بودن” الزاما به‌معنی ایجاد دانش جدیدی نیست؛ بلکه می‌تواند ناشی از به‌کارگیری کاراتر و پیشرفته‌تر دانش موجود یا اصلاح و تعدیل آن باشد. بنابراین نوآوری همیشه ساخت چیزهای جدید نیست. نوآوری می‌تواند به‌سادگی به‌تر کردن وضعیت موجود باشد.

نوآوری ایده‌پردازی صرف هم نیست. این ایده تا به‌عمل درنیاید به هیچ دردی نمی‌خورد. دیدیم که نوآوری در لغت به‌معنای “ساختن” است. بنابراین باید ببینیم که نوآوری در عمل چطور اتفاق می‌افتد. مثل بسیاری از مفاهیم دنیای علم، نوآوری هم یک فرایند است. از جایی آغاز می‌شود و با طی تعدادی گام پی در پی به‌ نقطه‌ای ختم می‌شود. فرایند نوآوری را در شکل زیر می‌بینید:

می‌بینید که نوآوری در دو عنصر ایده و اجرا تشکیل شده است و بدون هیچ کدام از آن‌ها کامل نیست! بنابراین برای نوآوری لازم است هم یک ایده‌ی عالی داشته باشید (دقت کنید نگفتیم ایده‌ی جدید) و هم آن را عالی اجرا کنید. برای همین است که در داستان زندگی جابز می‌بینیم که خیلی وقت‌ها او ایده‌های عالی دیگران را می‌ربود، آن‌ها را عالی پیاده می‌کرد و یک محصول استثنایی تحویل جامعه می‌داد. خیلی از ایده‌های جابز جدید نبودند؛ اجرای عالی او بود که باعث موفقیت‌ش می‌شد.

اما اهداف نوآوری برای بنگاه کوچک ما چه چیزهایی هستند؟ چرا باید نوآوری داشته باشیم؟ پاسخ این سؤال‌ها را خودتان به‌تر از من می‌دانید: در هر بازاری که بنگاه کوچک‌م را راه انداخته‌ام تعدادی رقیب دارم. برای رقابت با آن‌ها من باید خودم را از آن‌ها متمایز کنم. دو راه پیش رو دارم: قیمت پایین‌تر یا محصول متفاوت. نوآوری می‌شود ساختن همان محصول متفاوت!

نوآوری یک شکل مشخص ندارد و می‌‌تواند انواع مختلفی داشته باشد. فهرستی از انواع نوآوری را با هم مرور کنیم:

۱٫ نوآوری تدریجی در محصول (مدل‌های جدید گوشی‌های موبایل نوکیا) در برابر نوآوری رادیکال در محصول (آی‌فون اپل!)

۲٫ نوآوری تدریجی در مدل کسب و کار (انواع روش‌های تبلیغاتی گوگل که در نهایت به ادسنس تبدیل شدند) در برابر نوآوری رادیکال در مدل کسب و کار (آی‌تونز اپل که مدل کسب درآمد صنعت موسیقی را تغییر داد!)

۳٫ نوآوری تدریجی در بازار (کاهش تدریجی قیمت سیم‌کارت‌های همراه اول در سال‌های دورتر) در برابر نوآوری رادیکال در بازار (سیم‌‌کارت‌های ایرانسل که موبایل را برای همه قابل دسترسی کرد!)

۴٫ نوآوری تدریجی در فرایند (تلفن‌بانک) در برابر نوآوری رادیکال در فرایند (بانک‌داری آن‌لاین.)

و در پایان این پست کمی هم درباره‌ی فرایند تجاری‌سازی نوآوری‌ها: هدف هر نوآوری عرضه‌ی محصولی به بازار (که لزوما محصول جدید نیست) است که مشتری داشته باشد (که این مشتری هم لزوما بابت نوآوری پول نمی‌دهد!) بنابراین در پی فرایند نوآوری که به محصول ختم می‌شود، باید فرایند دیگری هم وجود داشته باشد که محصول را در اختیار مشتری نهایی بگذارد. این فرایند همان فرایند “بازاریابی” است. فعلا در همین حد حواس‌تان باشد که بازاریابی معادل تبلیغات یا فروش نیست و چیزی بسیار فراتر از آن است. بازاریابی که از کشف نیاز مشتری شروع می‌شود با تصمیمات استراتژیکی مثل: “زمان عرضه‌ی محصول به بازار” و “بازارها و گروه مشتریان هدف” ادامه می‌یابد و در نهایت به تبلیغات و فروش ختم می‌شود. البته باز هم همه‌ی ماجرا این نیست! در درس پانزدهم به‌شکل مفصل به موضوع بازاریابی و فروش خواهیم پرداخت.

پایان درس چهارم. هفته‌ی آینده به یکی از مهم‌ترین مباحث مطرح در توسعه‌ی کسب و کارهای کوچک می‌پردازیم: به چه اطلاعاتی نیاز داریم!؟

عکس آقای جابز از این‌جا و سایر عکس‌ها از این‌جا و این‌جا

دوست داشتم!
۰

نوآوری تفاوت یک رهبر با یک پیرو را بازتاب می‌دهد. استیو جابز خوب طبیعتا این پست باید دیشب نوشته می‌شد؛ اما دچار یک سری مشکلات جسمی عجیب و غریب شده‌ام که نشستن و نوشتن را برای‌م سخت کرده … البته الان به‌ترم و امیدوارم به‌زودی سلامت کامل‌م را به‌دست بیاورم. برویم سراغ درس این هفته: موضوع جذاب نوآوری که همه

معمولا همه‌ی ما این تجربه را داریم که سفر، موقع رفتن بیش‌تر از برگشتن طول می‌کشد! فرقی هم نمی‌کند یک سفر روزمره برای رسیدن به محل کار باشد یا یک سفر واقعی. پیریا راجوبیر و همکاران‌اش در تحقیق‌شان روی این موضوع کار کرده‌اند. در این تحقیق از ۱۲۷ دانش‌جوی مقطع کارشناسی خواسته شده تا احساس‌شان را مورد زمانی که سفرشان از خانه تا کلاس درس و بالعکس طول می‌کشد، گزارش کنند. نتیجه: آن‌ها احساس کرده‌اند برگشتن به خانه ۵ دقیقه کم‌تر طول می‌کشد! (۲۲ دقیقه در برابر ۱۷ دقیقه) علت چیست؟

محققان معتقدند علت‌اش این است که افراد به‌صورت ذهنی مقصد “خانه” را در یک محدوده‌ی بزرگ‌تر جغرافیایی تعریف می‌کنند؛ در حالی که مقصدهای ناآشنا یا نامحبوب (!) را در فضایی کوچک‌تر در نظر می‌گیرند.

جالب بود!

دوست داشتم!
۵

معمولا همه‌ی ما این تجربه را داریم که سفر، موقع رفتن بیش‌تر از برگشتن طول می‌کشد! فرقی هم نمی‌کند یک سفر روزمره برای رسیدن به محل کار باشد یا یک سفر واقعی. پیریا راجوبیر و همکاران‌اش در تحقیق‌شان روی این موضوع کار کرده‌اند. در این تحقیق از ۱۲۷ دانش‌جوی مقطع کارشناسی خواسته شده تا احساس‌شان را مورد زمانی که سفرشان

پیش از شروع:

  1. برای دیدن مطالبی که این پست برگزیده‌ی آن‌هاست، می‌توانید فید لینک‌دونی گزاره‌ها  را در فیدخوان یا گودرتان دنبال کنید.
  2. لینک‌های توصیه شده توسط من با رنگ قرمز نمایش داده می‌شوند.
  3. برای مرور سریع‌تر مطالب، لینک‌هایی را که از نظر من تنها خواندن عنوان‌شان کفایت می‌کند، با پس‌زمینه‌ی زرد رنگ نمایش می‌دهم.

جامعه‌شناسی، سلامت و روان‌شناسی و کار حرفه‌ای:

این هفته آقای آواژ در پست: تغییر هنجارهای کاری جامعه در مورد تفاوت‌ ذهنیت‌ نسل خودشان با نسل ما نوشتند. بعد آقای کمالیان در ادامه‌ی آن پست این‌جا  فراخوانی دادند و از نیروهای جوانی که تازه قصد دارند وارد بازار کار شوند خواستند تا بگویند چه انتظاری از سازمانی که قرار است در آن کار کنند دارند. بحث جالبی پای این دو مطلب شکل گرفته که توصیه می‌کنم حتمن آن‌ها را دنبال کنید. دوست داشتید پست پاسخ به فراخوان “دعوت از نیروهای آماده به کار”: دو گانه‌ی “انتظار” و “توهم”! من و پست Code First: حقوق انسانی یک برنامه‌نویس شاهین کیاست را هم ببینید.

نکته ۲۳۶: پل عشق، چگونگی ارتباط افکار و احساسات (سی‌صد و شصت نکته (کاربردی) در تفکر) (عاااااالی! به‌ترین مطلب هفته از نظر من!)

آدم خوب-آدم بد (علی سرزعیم؛ دوستدار سقراط) (حسابی ذهن‌م مشغول این نوشته شده …)

شجاعت تغییر جهت (مهرداد جوان؛ علم آن‌لاین) (کشف این هفته!)

اول شاخ غول را بشکنید! (شاهین شاکری؛ مدیران ایران)

رازداری، کارهای روزمره را سخت‌تر می‌کند (راست می‌گه!)

۱۱ توصیه برای رضایت مندی از زندگی (عالی!)

یک ساعت دویدن در هفته شش سال عمر متوسط را افزایش می‌دهد (خبرگزاری مهر)

فکر کردن به مرگ کیفیت زندگی را بهبود می‌بخشد (خبر خوبیه پس برای ماها!)

مدیریت و کارآفرینی:

رفتار سازمانی و کاربردهای آن در مدیریت – هزینه های ماندن یا رفتن؟ (این نوشته‌ی آقای وفا کمالیان عزیز را هرگز نباید از دست بدید!)

دوران تحصیل زمان خوبی برای کارآفرینی اینترنتی است؟ (سید رضا علوی؛ فارسی‌بیز)

طرز فکر شرکت‌های درحال تغییر در مورد بانوان و نتایج تحقیقات ۴ ساله‌ی شرکت مکنزی در مورد نقش بانوان در مدارج بالای سازمان‌ها (محمد سالاری) (جالب!)

قانون برد – برد (وبلاگ تجربه؛ محسن صحراگرد)

قلب اسکرام (اسد صفری؛ دنیای چابک)

سرگذشت مشهورترین میلیاردرهای جهان ; استیو بالمر ; کارمند میلیاردر (دنیای فناوری اطلاعات) (من بیش‌تر از قبل مطمئن شدم این بالمر خوش‌شانس‌ترین مدیر دنیای فناوری است!)

فناوری اطلاعات و ارتباطات:

پنج اشتباه ناموجه در ارتباط با تکنولوژی (مهران نصر؛ رسانه‌های امروز)

۱۰۰ شهری که بیشترین سرعت اینترنت را دارند (دکتر علی رضا مجیدی؛ یک پزشک)

۹۹ درصد سود بازار تلفن همراه در جیب اپل و سامسونگ! (فارنت)

شکست تجاری اندروید برای گوگل در سال ۲۰۱۰ (زومیت) (در این خبر اطلاعات جالبی در مورد دعوای حقوقی اوراکل با اپل وجود داره)

سرویس ترجمه گوگل، پرکارترین مترجم تاریخ!

فشار برای بررسی سوابق مدیرعامل یاهو (کردان یاهو :))

۷۲ شبکه تجاری LTE تاکنون راه‌اندازی شده است

شبکه‌های اجتماعی:

فیس‌بوک اپ‌سنتر خود را معرفی کرد (زومیت)

صنعت فاوا در ایران:

آخرین آمار کاربران اینترنت در ایران/ دسترسی ۳۳۴ دانشگاه به اینترنت

مدیرعامل خدمات انفورماتیک: ۶۰ درصد تراکنش‌های بانکی کشور الکترونیکی است!

 شبکه اختصاصی مخابراتی بانکی کشور تاسیس شد

شورای رقابت توسعه اینترنت توسط مخابرات را محدود کرد

دولتی‌ها ملزم به استفاده از IR. شدند

ممنوعیت جدید در استفاده از ایمیل‌ خارجی (به‌دستور وزیر ICT، بانک‌ها و مخابرات حق ارسال اطلاعات شخصی بنده و شما را به جی‌میل‌مان ندارند!)

اقتصاد:

معرفی و نقدی بر کتاب مایکل سندل: پول چه چیزهایی را نمی‌تواند بخرد؟ (حامد قدوسی؛ یک لیوان چای داغ)

ریسک بالا عامل تهدید کننده اقتصاد (پویان مشایخ؛ خاکریز اقتصاد)

اقتصاد درمان، رشته‌ای جذاب و رو به پیشرفت (مجلۀ اقتصادی IRPD ONLINE JOURNAL)

نحوه ادامه فعالیت بانک تات (مملکته داریم!؟)

ایران، دارای بالاترین ریسک پو‌لشویی در جهان (خسته نباشیم!)

خروج ۷۷۰ میلیارد دلار ارز از کشور طی ۳۱ سال (!!!)

بانک ملی: برای پاک‌سازی اسکناس‌ها بیش از ۷۰۰ میلیون تومان هزینه کردیم

دوست داشتم!
۱

پیش از شروع: برای دیدن مطالبی که این پست برگزیده‌ی آن‌هاست، می‌توانید فید لینک‌دونی گزاره‌ها  را در فیدخوان یا گودرتان دنبال کنید. لینک‌های توصیه شده توسط من با رنگ قرمز نمایش داده می‌شوند. برای مرور سریع‌تر مطالب، لینک‌هایی را که از نظر من تنها خواندن عنوان‌شان کفایت می‌کند، با پس‌زمینه‌ی زرد رنگ نمایش می‌دهم. جامعه‌شناسی، سلامت و روان‌شناسی و کار حرفه‌ای: این هفته آقای

اگر خواننده‌ی پست‌های فوتبالی گزاره‌ها بوده‌اید از میزان علاقه‌ی من به ژاوی هرناندز ـ هافبک میانی باشگاه بارسلونا و تیم ملی اسپانیا ـ باخبرید. ژاوی هنرمندی تکرارنشدنی است؛ ره‌بر ارکستر موزون و زیبای توتال فوتبال بارسا. بازی بارسا بدون ژاوی چیزی کم دارد؛ حتا اگر لیوی مسی نازنین ۵ تا ۵ تا گل بزند و اینیستا با دریبل‌های جادویی‌ش چشم‌های‌مان را بنوازد. به قول پپ: “ژاوی تاکتیک خالص است!”

اما این ژاوی دوست‌داشتنی چه دارد که او را از بقیه این‌قدر متمایز می‌کند؟ کارلو گارگانیزه نویسنده‌ی سایت گل اینترنشال این‌جا به ۵ ویژگی کلیدی ژاوی اشاره کرده که به‌نظرم همه‌ی ما می‌توانیم آن‌ها را از ژاوی یاد بگیریم و برای موفقیت‌ حرفه‌ای‌مان به‌کار ببریم. این ۵ ویژگی با تفسیر من (!) این‌ها هستند:

۱- چشم‌انداز و آگاهی: ژاوی در هر لحظه برآورد دقیقی از محلی که هست دارد. هم‌واره می‌داند کجاست، کجا باید باشد و به‌کجا باید برسد. همیشه در همان‌جایی هست که باید. می‌داند باید از این‌ نقطه به کدام نقطه‌ی زمین برود. شما چطور؟ می‌دانید کجایید و قرار است به کجا بروید؟

۲- تخصص: تخصص ژاوی پاس دادن است. این را همه می‌دانند و خودش به‌تر از همه. فرقی نمی‌کند: پاس بلند، متوسط و کوتاه. هر جور پاسی را که لازم باشد به‌ به‌ترین شکل ارسال می‌کند. تخصص شما چیست؟

۳- درک درست از وضعیت دیگران: هیچ آدمی در یک تیم یا سازمان، تنها نیست. به‌همین دلیل ژاوی فقط حواس‌ش به خودش نیست. او حواس‌ش هست که دیگران الان کجا هستند. چند لحظه بعد هم که جای‌شان تغییر کرد، دقیقن می‌داند چه کسی کجاست! دقت کنید که با بازی شدیدا پویای بارسا که در آن هم‌واره بازی‌کنان در حال عوض کردن جای‌شان هستند، این کار ژاوی چقدر بی‌نظیر است. شما چطور؟ از همکاران‌تان باخبرید؟ می‌دانید چه کار می‌کنند؟ خبر دارید چه کیفیت و مهارت‌هایی دارند؟

۴- مرد بازی‌های بزرگ: ژاوی همیشه وقتی چالش‌های بزرگ و سخت پیش می‌آیند، از راه می‌رسد و نتیجه را به‌کلی تغییر می‌دهد. خیلی وقت‌ها تفاوت بارسا با رقیبان‌ش نه داشتن لیو مسی، که داشتن ژاوی است. آیا واقعن در گروه یا سازمان‌تان تأثیرگذار هستید؟

۵- بازی‌گر تیمی: ژاوی مهارت کار تیمی را هم بلد است. ژاوی همیشه جایی هست که بازی‌کن هم‌تیمی‌ش توپ را به او پاس بدهد. ژاوی در زمین درست در همان لحظه‌ای که باید و به‌همان کسی که باید پاس می‌دهد. این‌ پست قبلی‌م را بخوانید تا بفهمید بازی‌گر تیمی یعنی چه!

(عکس استاد از این‌جا)

دوست داشتم!
۵

اگر خواننده‌ی پست‌های فوتبالی گزاره‌ها بوده‌اید از میزان علاقه‌ی من به ژاوی هرناندز ـ هافبک میانی باشگاه بارسلونا و تیم ملی اسپانیا ـ باخبرید. ژاوی هنرمندی تکرارنشدنی است؛ ره‌بر ارکستر موزون و زیبای توتال فوتبال بارسا. بازی بارسا بدون ژاوی چیزی کم دارد؛ حتا اگر لیوی مسی نازنین ۵ تا ۵ تا گل بزند و اینیستا با دریبل‌های جادویی‌ش چشم‌های‌مان

جفری جیمز این‌جا به نکته‌ی جالبی اشاره کرده است. او می‌گوید آدم‌های مستعدِ شکست خوردن، معمولا وقتی می‌خواهند کاری را شروع کنند می‌گویند: “من تلاش‌م‌ را می‌کنم … (I will Try)” (حالا در فارسی شد چهار کلمه برای این حرف ربط؛ به بزرگ‌واری خودتان ببخشید!) آقای جیمز معتقد است که این آدم‌ها با گفتن این جمله مجوز شکست خوردن‌شان را صادر می‌کنند: “اونا وقتی شکست خوردن به خودشون می‌گن: «خوبی‌ش اینه که من حداقل، تلاش خودم را کردم.»” آیا این چیزی جز یک بهانه است؟

بنابراین به‌جای گفتن “من تلاش‌م‌ را می‌کنم!” بگویید: “من این کار را انجام خواهم داد” یا از آن به‌تر: “من باید این کار را انجام بدهم!”

دوست داشتم!
۲۰

جفری جیمز این‌جا به نکته‌ی جالبی اشاره کرده است. او می‌گوید آدم‌های مستعدِ شکست خوردن، معمولا وقتی می‌خواهند کاری را شروع کنند می‌گویند: “من تلاش‌م‌ را می‌کنم … (I will Try)” (حالا در فارسی شد چهار کلمه برای این حرف ربط؛ به بزرگ‌واری خودتان ببخشید!) آقای جیمز معتقد است که این آدم‌ها با گفتن این جمله مجوز شکست خوردن‌شان را