- و اینک چهل سالگی: ای خضر پیخجسته، مدد کن به همتم … - ۰۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
- لینکهای هفته (۶۳۶) - ۳۱ فروردین ۱۴۰۳
- حکمتها (۸۵) - ۱۳ فروردین ۱۴۰۳
تنها حسرت من در زندگی این است که چرا فرد دیگری نیستم!
وودی آلن
تنها حسرت من در زندگی این است که چرا فرد دیگری نیستم!
وودی آلن
در این دو هفتهی اخیر بزرگداشت خالقِ “ناخدا خورشید” استاد ناصر تقوایی برگزار شد. حرفهای استاد در این برنامه خواندنی است:
ـ گاهی فیلمهای خوبی میبینیم که از زندگی قلابی ما زندگیتر هستند. آن زندگی که در طول سالها ساخته میشود، در فیلم باید در عرض دو ساعت با تمام ظرافتها ساخته شود. هنگام مطالعه کتاب، فرصت دارید اگر متوجه موضوعی نشدید برگردید و دوباره آنرا بخوانید اما در سالن سینما چنین فرصتی برای کسی وجود ندارد. پس فیلمساز هم باید آنچنان هوشمندانه کار کند که کارش نیاز به ورق زدن و برگشت به عقب نداشته باشد؛ هرچقدر هم موضوع فیلم پیچیده باشد، کارگردان باید زبان بیان آن را پیدا کند. سینما چیزی فراتر از زندگی است. زمان در سینما ارزش دیگری دارد که با ساعت معمولی سنجیده نمیشود. همین فشرده کردن زندگی در مدت زمان کوتاه فیلم است که کار دشواری به حساب میآید. اینکه چه مسائلی را نادیده بگیریم و چه چیزهایی را در فیلم به کار بگیریم.
ـ در این میان، فرم فیلم به اندازه دیالوگهای آن تاثیرگذار است. فرم اگرچه بیزبان است اما بیشتر از گفتوگوها شما را در جریان فیلم قرار میدهد. همه سینما گفتوگو نیست و تماشاچی حرفهای، از راههای متفاوتی موضوع فیلم را در مییابد. استنباط من از سینما اینگونه است که تماشاچی نیز باید در کار ما شریک شود؛ تماشاگر باید با فیلم درگیر شود، نه اینکه از «الف تا ی» کارگردان را بپذیرد. هرگز چیزهایی را که تماشاگر میشناسد در فیلم کش نمیدهم. گاهی اوقات برای شیرفهم کردن تماشاگر موضوع را کش میدهید اما موجب گمراهی بیشتر آنها میشوید. این مسائل نیاز به توقف ندارد، چرا که تماشاچی بهسرعت آنها را دریافت میکند.
ـ فیلم خوب بدون وجود یک ساختار خوب غیرممکن است. ساختار، نثری است که یک نویسنده برای روایت داستانش انتخاب میکند. برای هر داستان شیوه بهخصوصی وجود دارد که داستان بتواند در آن نمود پیدا کند. انتخاب یک ساختار باعث میشود که فیلم سنگینتر یا قابل هضمتر شود. قصههای خوب زیادی در سینما داشتهایم که بهدلیل عدم وجود ساختار مناسب برای روایت، از بین رفتهاند. برعکس این قضیه هم وجود دارد؛ قصههای بسیار ساده وقتی به دست فرد کاردان سپرده شود، میبینید چه ویژگیهایی پیدا میکنند و چه کشفیاتی در روایت داستان پیدا میشود.
ـ سینما برای من حرفهای برای ارتزاق نبوده؛ زمانی که تمایل داشته و در ذهنم فیلم تازهای بوده، کار کردهام. تازگی فیلم نه بهعنوان اینکه برای فروش در گیشه باشد، بلکه از این منظر که توان سینما را برای روایت قصه بالا ببرد و ابعادی از زندگی را تصویر کند که در فیلمهای قبل نبوده است. از اینرو هیچگاه خودم را به چیزی عادت نمیدهم.
اصغر فرهادی آن قدر شناخته شده است که لازم نباشد دربارهی او توضیحی بدهیم. او این هفته یک افتخار دیگر برای سینمای ایران کسب کرد و برندهی نخل طلایی بهترین فیلمنامهی جشنوارهی فیلم کن شد. حرفهای اصغر فرهادی در کارگاه فیلمسازیش در جشنوارهی جهانی فیلم فجر امسل، چند هفته از برنده شدن در کن، جذاب و تأملبرانگیز هستند و نشان میدهند که چرا موفقیتهای فرهادی اتفاقی نیست:
ـ ساخت یک ایده بستگی به عمق آن در ذهن شما دارد. ایدهای را که سالها در ذهن شما وجود دارد و هیچگاه فراموش نمیکنید، باید ساخت. من برای «درباره الی» ایدهای نداشتم بلکه تنها عکسی داشتم از فردی که در غروب کنار دریا ایستاده است و انگار کسی از نزدیکانش در دریا غرق شده و او منتظر است. این عکس از ۲۲ سالگی همراه من بود و در ۳۵ یا ۳۶ سالگی توانستم آن را بسازم. این عکس آنقدر در ذهنم ماند که فکر کردم چیزی دارد که باید آن را بسازم. بنابراین بعد از اینکه سالها ایدهای در ذهن شما باقی ماند و فکر کردید شما را رها نمیکند، باید شروع کنید و ایدهی خود را گسترش دهید.
ـ اگر بهترین جوایز دنیا را هم به شما بدهند فیلمی را که دوست نداشتید، نسازید. ما عمر کوتاهی داریم و باید مشخص کرد که چه نوع فیلمسازی میخواهید باشید. اینکه از فیلم ساختن لذت میبرید یا از فیلمساز بودن. درصورتیکه از فیلمساز بودن لذت ببرید این اتفاق زمانی خواهد بود که فیلم روی پرده برود و جایزه بگیرید و دیگران از آن تعریف کنند.
ـ من از فیلم ساختن لذت میبرم و سر صحنه همه کارهایی را که انجام میدهم، دوست دارم. این سخن به معنای خوشحال بودن نیست و اگر کسی چهره مرا سر صحنه ببیند برعکس هم فکر میکند. وقتی هم فیلم «جدایی نادر از سیمین» تمام شد آخرین جملهای که به گروه گفتم این بود که اگر هم این فیلم همین جا متوقف شود ما به اندازه کافی لذت بردیم.
ـ ۹۵ درصد فیلم از ناخودآگاه شما ناشی میشود پس توصیه میکنم نقدهای آثارتان را نخوانید زیرا باعث میشوند خود را بشناسید و دیگر چیزی برای کشف در خودتان باقی نخواهد ماند تا با کمک آن آثارتان را خلق کنید.
موفقیت همانند یک روز تولد خاص است که وقتی از راه رسید، میبینی همانی هستی که بودی.
آدری هپبورن
علیرضا خمسه از آن دست بازیگرانی است که از او خاطرات شیرینی بهخاطر داریم. از “هشیار و بیدار” تا “پایتخت” بر ما هم همانند این کمدین مونقرهای این روزها هم عمری گذشته است … حرفهای علیرضا خمسه در مصاحبه با روزنامهی “بهار” بسیار خواندنی هستند:
ـ چطور این روحیه کودکانه و شادمانی را در خودتان زنده نگه داشتهاید؟ آیا راهکار خاصی وجود دارد؟
زنده نگه داشتن این حس نیاز به یک جهانبینی و نگرش دارد و آن چیزی جز امید به تغییر و اصلاح، امید به حاکمیت خیر و خیرخواهی و امید به آینده نیست.
ـ کدام عامل باعث شد تا بتوانید دنیای کودک و نوجوانان را درک کنید؟ حرفه بازیگریتان به شما کمک کرد یا تحصیلاتتان در زمینه روانشناسی؟
این مسئله به شناخت بازمیگردد. شما میتوانید یک پزشک باشید، اما از جهان کودکان شناخت درستی داشته باشید و اگر یک رفتگر یا آهنگر هم باشید، همین شناخت را داشته باشید. درعینحال میتوانید یک روانشناس یا بازیگر باشید، اما شناختی از دنیای کودکان نداشته باشید. از طرفی این درک از امید به آینده و سازندگی شکل میگیرد و کسانی که به ساختن روزهای بهتر رسیدهاند بهاین شناخت رسیدهاند. این شناخت یعنی درک ضرورت آینده.
ـ چطور در اجرای نقشهایتان خلاقانه و ایدهپردازانه عمل میکنید و به آنها بعد میدهید؟
ارائه ایده متناسب با هر نقش یعنی حضور شش دانگ داشتن سر کار. وقتی شما سر کار حضور تام و تمام دارید، جسم و روح و خلاقیتتان هم دراختیارکار قرار میگیرد. خیلی از همکارهای ما فقط چند دانگ از حضورشان را با خود سر کار میآورند. نسل جدید بهدلیل غیبت آموزش اینگونه عمل میکنند و متاسفانه انضباط در کار به نسل بعد منتقل نشده است. آن چیزی که ما قدیمیترها بهعنوان یک اصل در تئاتر آموختیم.
ـ خود شما کدام نقشتان را بیشتر دوست دارید و در ذهنتان باقی مانده است؟
من خیلی در گذشته یا آینده سیر نمیکنم. من مثل بچهها درحال به سر میبرم و بر این اساس، آن کاری را که درحالحاضر انجام میدهم بیشتر دوست دارم.
“سلمان” آژانس شیشهای حالا با گذر سالها امروز برای خودش یک کارگردان و بازیگر حرفهای است. حرفهای خواندنی بهروز شعیبی در مصاحبه با روزنامهی اعتماد ایدههای جذابی در زمینهی کار حرفهای دارد:
“من خودم تلاشم این بوده است که اینها هیچوقت شبیه هم نباشند اما هرکدام از این فیلمها را بگویید یا کارگردانش، کارگردان خوبی است یا تهیهکنندهاش، تهیهکننده خوبی است یا فیلمنامه خوبش است در نتیجه من بعد از این مرحله خیلی به این فکر نکردم که حالا من دارم تکرار میشوم یا نمیشوم به این فکر کردم که فرصت کار کردن با یک مجموعه خوب را از دست ندهم.”
“بازیگر کسی است که پشت بازیهایش قایم میشود، دیده نمیشود اما کارگردان نمیتواند خودش را پنهان کند. یعنی خودش هرکاری کند از فیلمش بیرون میزند. یعنی به هر حال آن تفکر اصلی که دارد، اعتقاداتی که دارد آن فکر اصلی که دارد عیان میشود. یک بخشی تکنیکی است و یک بخشی محتوایی، اما مرتب نقد میکنند که مثلا چرا این را در فیلمت قرار دادی؟ متاسفانه این مساله در ماجرای نقد ما بسیار زیاد شده است.”
“واقعیتش این است هیچوقت مسئلهی سینما برای من تفریح نبوده است. یعنی حتی به عنوان بازیگر سر یک فیلمی نرفتم که مثلا حالا از فضایش لذت ببرم و یک آرامشی داشته باشم. چون نمیتوانم. به هر حال بازیگری کارش کمتر است به نسبت کارگردانی. در کارگردانی قبل و بعد از همه با گروه درگیر هستی و تا زمان نمایش فیلم به لحاظ ذهنی هم درگیر هستی. بهخاطر همین بازیگری هم هیچوقت تفریح برایم نشده است.”
“من فکر میکنم مهمترین مشکل ما برای حرفهای محتواییمان نشناختن ابزار است. اگر ابزارمان را با تمام ابعاد و مختصاتش بشناسیم دیگر میدانیم حرفمان را در فیلمنامه باید چگونه تغییر دهیم، با چه جنسی و با چه ریتمی اجرا شود، آن اجرا با چه بازیگرانی و در چه نوع ساختاری در چگونه سینمایی باید باشد و …”
“هوشنگ کاوه (۱۳۰۵ بابل – ۱۳۹۲ سان فرانسیسکو) تهیهکننده، مدیر دوبله و مالک سینما عصر جدید در تهران، و از مردانی که در پایهریزی صنعت سینمای ایران نقش مهمی داشت. هوشنگ کاوه اواخر دهه ۳۰ بهعنوان مدیر برنامه سینما «دنیا» با هزار صندلی که از بهترین سینماهای تهران محسوب میشد مشغول به کار شد و در سالهای ۱۳۴۰ – ۱۳۴۵ مدیریت گروه سینماهای «مولن روژ» را به عهده داشت.” (ویکیپدیا)
شمارهی دی ماه ۹۲ مجلهی فیلم بهمناسبت درگذشت هوشنگ کاوه، مروری داشته است بر زندگی و فعالیتهای او در عرصهی سینما. در مطالعهی یادداشتهایی که در مورد زندگی استاد نوشته شده بود، چند درس از مهارتهای “متخصصان حرفهای” را هم دیدم که با هم اینجا مرورشان میکنیم:
۱- تجربه کنید تا کشف کنید! هوشنگ کاوه، در بسیاری از حوزههای سینما جزو اولینها بود و تقریبا بسیاری از فعالیتهای حرفهای را در عمل تجربه کرد: دوبله، بازاریابی، مدیریت سینما و بسیاری حوزههای دیگر.
۲- متخصص باشید! استاد کاوه سرانجام از میان تجربیاتشان، یک حوزه را بهعنوان تخصصشان انتخاب کردند. امروز هوشنگ کاوه بهعنوان “مدیر حرفهای سینماداری” شناخته شده است. بنیانگذاری سینما “عصر جدید” و قبل از آن، به اوج رساندن مجموعهای از گروههای سینمایی، همه براساس تخصص ایشان در این زمینه بهانجام رسیدند.
۳- برندسازی شخصی کنید! در سالهای دههی ۴۰ و ۵۰ شمسی، حتی مفهوم “برند شخصی” هم هنوز اختراع نشده بود؛ اما آقای کاوه در آن زمان، تخصصشان را بهعنوان برند شخصیشان تثبیت کرده بودند.
۴- شایستگی متمایز کسب کنید و بیافرینید! در سالهای دور، “سینما دنیا” واقع در یکی از کوچههای فرعی لالهزار با ظرفیتی برابر ۲۲۰۰ نفر (!) یکی از سینماهای شناخته شدهی تهران بوده است. این سینما، همواره سالنی مملو از تماشاگر و فروشی بینظیر داشته است. نکتهی جالب ماجرا اینجاست که در همان کوچه، سینمای دیگری هم وجود داشته که مشتری خاصی نداشته است و در نتیجه میبینیم که هوشنگ کاوه برای سینمای تحت مدیریتش، مزیت رقابتی خلق کرده است.
۵- تخصصتان را واقعی کنید! مالک سینما دنیا، به گمان اینکه سینمای او دیگر به حدی از اعتباری رسیده که لازم نیست حقوق کلانی به کاوه پرداخت کند (و البته سینمایش هم به نام کاوه شناخته شود)، کاوه را برکنار میکند. نتیجه؟ کاوه سینما عصر جدید را تأسیس میکند و موفق میشود؛ اما سینما دنیا در مدت کوتاهی از صحنهی سینمای ایران حذف میشود.
یاد هوشنگ کاوه و تمام درگذشتگان سینمای دوستداشتنی ایران گرامی و روحشان غریق دریای رحمت حق باد.
پ.ن. نکتهی مهمی که هرگز نباید فراموش کنید: افراد موفق دنیای حرفهایها، “متخصص حرفهای” زاده نمیشوند؛ بلکه با یادگیری و تلاش در عمل، ساخته میشوند. دوست دارید مهارتهای متخصص حرفهای را بهدست بیاورید؟ برای شرکت در کارگاه متخصص حرفهای دورهی بعد ثبتنام کنید.
(منبع عکس)
ـ آیا دوست داشتید فوتبالیست بودید؟
میتواند جزو رؤیاهای شیرین باشد؛ اما اصولا رؤیایی نیست که من را خیلی به وجد بیاورد.
(از مصاحبه با رامبد جوان؛ اینجا)
*****
ـ “زن عوض کردن! این قراره چی رو عوض کنه؟ فکر میکنی چیزی رو حل میکنه؛ چیزی رو عوض میکنه؟”
ـ مرد میگوید: “من نمیدونم.”
(داستان کولینگا؛ نیمهی راه ـ مجموعه داستان خوبی خدا؛ نوشتهی سام شپارد و ترجمهی امیر مهدی حقیقت)
*****
رؤیاهای بزرگ و دوری داشته باش … (شعار کارتون بالا)
*****
رؤیای شما چگونه است؟ آیا به این فکر کردهاید خیلی وقتها بهعلت کوچک بودن و نزدیک بودن رؤیایتان اتفاقات مثبتی که دوستشان دارید برایتان نمیافتد؟ این، یکی از کشفهای بزرگ زندگی من بوده که رؤیا هر چه در ظاهر نشدنیتر و دورتر باشد، دست یافتن به آن شدنیتر و لذتبخش خواهد بود. رؤیای بزرگ مارتین لوترکینگ را در وبلاگ یک پزشک بخوانید!
خلاصه کنم: لذت بردن از تلاش برای رسیدن به یک رؤیای بزرگ، انرژی بیپایانی به آدم میدهد. امتحانش کنید!
آقای جعفری ما شما را بیشتر به عنوان یک بازیگر طنز میشناسیم. این بار شما بازیگر نقش پدر شهرزاد در «قاعده تصادف» بودید که خصوصیات آن را به شکل باورپذیری ایفا کردید. شما به ریسکش فکر نکردید؟
ـ این را باید بگویم که من در «نفوذی» هم این نقش را داشتم، اما در آن فیلم پدر ماجرا مظلوم واقع شده بود. اینجا ماجرا فرق میکرد و شاید دو نقش متفاوت باشد. اما بهطور کلی نه تنها بازیگری که زندگی هم سرشار از ریسک است. بازیگری که ریسک نکند چطور میتواند درست حرکت کند؟ من متوجه نمیشوم مثلا بازیگری میگوید من نقش قهرمان داشتهام همیشه و نمیخواهم ضد قهرمان بازی کنم تا مبادا محبوبیتم خدشهدار نشود. زندگی کلا ریسک است، نباید همه چیز یکنواخت شود. این لذتی ندارد و برایت عادی میشود. اتفاقا فیلمهایی مثل «قاعده تصادف» است که باعث میشود تو شبها بنشینی، تفکر کنی و تدبیر کنی که حالا چه کنم. من خودم به آقای بهزادی گفتم نقش را به من بده و کاری هم نداشته باش تا من درش بیاورم، خود آقای بهزادی کمی دو به شک بود، اما من چون کلا نقشهایی که فرد را به چالش میکشند را دوست دارم، ولی کمتر پیش میآید چون فیلمهای خوب کمتر ساخته میشود. اما این اتفاق در تئاتر بیشتر میافتد. من دنبال این هستم که آزار ببینم و از این آزار دیدن به این معنا که ذهنم مشغول شود لذت میبرم.
بهمن فرمانآرا از آن آدمهایی است که در هر مصاحبهاش باید منتظر کلی غافلگیری باشی. یکی از ویژگیهای مهم آقای فرمانآرا، توجهاش به دنیای حرفهایگری و فروش هنر و رد گزارههایی شبیه “هنر برای هنر” است. فرمانآرا برای سالها فروش را در سینمای حرفهای جهان تجربه کرده و بههمین دلیل، حرفهایاش در اینباره شنیدنی است.
هفتهی پیش در گفتگوی مفصل استاد با روزنامهی شرق، ایشان به دو اصل بسیار کلیدی برای موفقیت در دنیای کسب و کار اشاره کرده بودند:
۱٫ نظم، زیربنای فرصتسازی است: هنگام تحصیل هم در دانشگاه به این دلیل که کنار هالیوود بودیم، اول از همه انضباط را یاد میدادند. به این خاطر که میگفتند شما اگر بهترین فیلمنامه جهان را نوشتید ولی اگر چهار روز بعد از تاریخ مقرر تحویل دهید باز هم نمره مردودی میگیرید، چون دیگر فایدهای ندارد. برای اینکه میگفتند اگر انضباط نداشته باشید کسی در سینمای آمریکا شما را نمیپذیرد. چون اینجا همهچیز حرفهای است، بنابراین در دانشگاه نظم و انضباط در عالم سینما را یاد گرفتم و پدرم هم به ما قانون را یاد داد. ما در خانه همیشه قانون داشتیم؛ یعنی باید فلان ساعت و پیش از پدرم در خانه میبودیم.
۲٫ شما ایدهی محصول / خدمتتان را میفروشید و نه خودش را: فروش اگر از ابتدا فکر بازگشت سود و سرمایه نباشید و از سرمایهی بانک ملی هم در فیلمتان استفاده کنید باز هم تمام میشود. به هر جهت من از ابتدا به سینما به عنوان یک حرفه نگاه میکردم … من در فیلمهایم سرمایهگذاری نمیکنم. دلیلش هم این است، اگر شما موضوع فیلمتان را نتوانید به دو نفر بفروشید، خود فیلم را هم نمیتوانید به بقیه بفروشید.
توصیه میکنم بقیهی بخشهای این مصاحبهی جذاب و بانمک را هم از دست ندهید!