درس‌هایی از فوتبال برای کسب‌و‌کار (۲۶۲): ستون فقرات کار تیمی

“با بوفون، بارزالی و بونوچی ما مثلث BBC را داریم. آن‌ها گروهی از دوستان شگفت‌انگیز هستند که رابطه‌ای جادویی با هم داریم. دوستی عمیقی بین ما وجود دارد که باعث می‌شود همه چیز را با هم در میان بگذاریم. ما نقاط قوت و ضعف خودمان را داریم؛ اما زمانی که به کسی اهمیت می‌دهید روی شکست‌ها تمرکز نمی‌کنید و تنها کیفیت آن‌ها را می‌بینید. در نهایت هر ۴ تای ما برای کارمان زندگی می‌کنیم و با روح و قلب‌مان بازی می‌کنیم. اگر اشتیاق و رابطه‌ی انسانی نباشد نمی‌توانید در بلندمدت نتیجه بگیرید. قلب اصلی‌ترین چیز است و پس از آن تلاش، کیفیت، شخصیت و میل به پیروزی اهمیت دارد. بدون قلب، درک یکدیگر و هم‌بستگی نمی‌توانستیم نتایج این چند سال را کسب کنیم.” (جورجو کیه‌لینی؛ این‌جا)

راست‌ش را بخواهید تعریفی به این جذابی از این‌که کار تیمی یعنی چه، تا به‌امروز نخوانده بودم. یوونتوس سال‌های اخیر یکی از تیم‌های جذاب اروپا بوده است. تیمی که بتواند در سه سال دو بار به فینال لیگ قهرمانان برسد، آن هم با وجود رقبای بسیار ثروت‌مند انگلیسی و اسپانیایی و حتی فرانسوی، یعنی به‌معنی واقعی تیم است. البته برای اثبات این موضوع مثال‌های دیگری را هم می‌شود زد، از جمله این‌که بعد از شروع فاجعه‌بار در فصل ۱۶-۲۰۱۵ در انتها باز هم یووه بود که برای پنجمین فصل پیاپی قهرمان اسکودتو شد.

در میان عوامل موفقیت یوونتوس شاید نقش لوزی (!) BBC یووه از همه پررنگ‌تر باشد. دفاع آهنینی که حتی ستاره‌های بارسا هم بعد از معجزه‌ی نیوکمپ مقابل پی‌اس‌جی هم نتوانستند از سد آن بگذرند (و هنوز حیرت‌زده‌ام چرا در برابر رئال مادرید در فینال این دیوار غیرقابل نفوذ، شکست!)

کیه‌لینی به‌عنوان یکی از اضلاع این لوزی حرف‌هایی خواندنی درباره‌ی این زده که یک تیم چگونه ساخته می‌شود و قوام می‌یابد و ماندگار می‌شود. آن جملاتی که پررنگ کرده‌ام را بخوانید!

دوست داشتم!
۲

“با بوفون، بارزالی و بونوچی ما مثلث BBC را داریم. آن‌ها گروهی از دوستان شگفت‌انگیز هستند که رابطه‌ای جادویی با هم داریم. دوستی عمیقی بین ما وجود دارد که باعث می‌شود همه چیز را با هم در میان بگذاریم. ما نقاط قوت و ضعف خودمان را داریم؛ اما زمانی که به کسی اهمیت می‌دهید روی شکست‌ها تمرکز نمی‌کنید و تنها

درس‌هایی از فوتبال برای کسب‌و‌کار (۲۶۱): خبر خوش: همیشه می‌شود بهتر شد!

“بازی مقابل لاتزیو، برای ما خیلی مهم است و باید متمرکز بمانیم. در دیدار مقابل یوونتوس هم باید سبک خودمان را حفظ کنیم تا بتوانیم به نتیجه‌ی دل‌خواه برسیم. ما در شرایط خوبی قرار داریم اما مطمئن هستم می‌توانیم بهتر از این کار کنیم. بازیکنان خوبی دارم اما هنوز با اوج فاصله داریم و این باید به ما اعتماد به نفس زیادی بدهد. ما هنوز کار خاصی نکرده‎ایم. هنوز با جایگاه مدنظرمان در جدول یا سبک فوتبالی مدنظرمان فاصله داریم.” (استفانو پیولی؛ این‌جا)

البته پیولی نتوانست به هدفی که آرزوی‌ش را داشت برسد و قبل از پایان فصل از اینتر اخراج شد. اما نکته‌ای که در سخنان او پررنگ کرده‌ام برای‌م جالب بود: این‌که هنوز با اوج در فاصله هستیم و می‌توانیم بهتر شویم، خود می‌تواند یک عامل اعتماد به‌نفس‌‌بخش باشد! در واقع باور داشتن این نکته‌ی ساده که در مواجهه با مشکلات، لازم نیست دست روی دست بگذاریم و با تلاش کردن می‌توانیم کم‌کم به‌سوی قله‌ی اوج گام برداریم، خودش به ما اعتماد به‌نفس می‌دهد که برای به‌تر شدن همین حالا دست به‌کار شویم. 🙂

دوست داشتم!
۰

“بازی مقابل لاتزیو، برای ما خیلی مهم است و باید متمرکز بمانیم. در دیدار مقابل یوونتوس هم باید سبک خودمان را حفظ کنیم تا بتوانیم به نتیجه‌ی دل‌خواه برسیم. ما در شرایط خوبی قرار داریم اما مطمئن هستم می‌توانیم بهتر از این کار کنیم. بازیکنان خوبی دارم اما هنوز با اوج فاصله داریم و این باید به ما اعتماد به

درس‌هایی از فوتبال برای کسب‌و‌کار (۲۶۰): آلگری و جادوی نگرش درست

زمانی که ماسیمیلیانو آلگری بعد از ۴ سال حضور در میلان و کسب تنها یک اسکودتو جایگزین آنتونیو کونته‌ی موفق در یوونتوس شد، شاید کم‌تر کسی فکر می‌کرد که او بتواند در یووه‌ی تازه اوج گرفته موفق شود. اما کارنامه‌ی سه فصل حضور استاد آلگری در یووه، نشان از آن دارد که همه‌ی پیش‌بینی‌ها در مورد او و توان‌مندی‌های‌ش اشتباه بودند. او در این سال‌ها از ۱۲ جام ممکن ۷ جام را برد و ۴ جام را هم در فینال از دست داد. اما چگونه آلگری این یوونتوس جذاب را ساخت؟ ابتدا بیایید چند گزینه‌گویه را از میان اظهارات وی در طول همین فصل اخیر با هم مرور کنیم:

من از بازیکنان‌م خواسته‌ام تمام تمرکز خود را روی نتایج یووه و بهبود کیفیت بازی تیم قرار دهند و مهم‌تر از همه سعی کنیم در مراحل پایانی مسابقات شرایط را بهتر مدیریت کنیم.”

“به بازیکنان‌م گفته‌ام که تنها به بازی پیشِ رو فکر کنند و هیچ عجله‌ای نداشته باشند. باید قدم به قدم پیش رفت. نباید به این فکر کرد که یک ماه دیگر چه اتفاقاتی ممکن است بیفتد.

“تیم ما باید فوق‌العاده باشد و همین‌طور حریف را اذیت کند زیرا دلیلی ندارد که شما برنده نشوید.

همیشه تغییر نکاتی تازه به‌همراه دارد و بعد از آن اطمینان به شرایط جدید حاصل می‌شود. ما تحت هر شرایطی به فکر بهبود کیفیت خود هستیم؛ زیرا من بازی کردن با ۸ دفاع صرفا برای کمتر گل خوردن را دوست ندارم و معتقدم بین خطوط باید تعادل حاکم باشد.”

من تا به حال ندیده‌ام تیمی بدون فدا کردن خودش برای قهرمانی، جنگیدن تمام عیار برای توپ و تلاش فراوان موفق به فتح عنوانی شود. شاید یک یا دو بازی را بدون این شرایط بتوان برد اما برای تداوم نیاز به افکار خاصی است.

فینال آن دیداری نیست که شما بازی می‌کنید، بلکه آن دیداری است که شما محکوم به پیروزی هستید.

من یک رؤیاپرداز هستم و همین‌طور یک واقع‌بین و نتیجه‌گرا. ما پروسه رشد را پشت سر می‌گذاریم. من از عمل‌کرد بازیکنان راضی هستم و در چند سال اخیر گام مهمی رو به جلو برداشتیم. یوونتوس حالا در اروپا از احترام برخودار است. این مهم‌ترین دستاورد من در سه سال حضور در اینجاست.

اگر بخواهم خلاصه‌ی نکات مورد نظر استاد آلگری را خلاصه جمع‌بندی کنم؛ باید بگویم که راز جادویی آلگری تمرکز روی “نگرش درست” است. شما با نگرش درست می‌توانید هر قله‌ای را فتح کنید. به‌نظر می‌رسد برای داشتن یک نگرش درست، چه در کسب‌وکار و چه در زندگی، باید به‌دنبال مجموعه کلیدواژه‌هایی گشت که می‌توانند چون تکه‌های پازل در کنار هم تصویر کاملی را از الگوی ذهنی، رفتاری و کاری مورد انتظار برای موفقیت ارائه دهند. اگر بخواهیم از نگاه آلگری به این کلیدواژه‌ها نگاه کنیم می‌توانیم به این کلیدواژه‌ها برسیم:

۱- چشم‌انداز: شما باید هدف نهایی و جایی که می‌خواهید به آن برسید را به‌خوبی بشناسید. چشم‌انداز یک رؤیای شدنی است!

۲- پیش‌رفت گام به گام: برای رسیدن به آن هدف، باید آهسته اما مستمر و پیوسته پیش رفت.

۳- انعطاف‌پذیری: این‌که چیزهایی درست کار نمی‌کنند، نشانه‌ی این است که نیاز است تغییراتی انجام شود. این تغییر هم در کل مسیر می‌تواند اتفاق بیفتد (آلگری چندین بار سیستم بازی یووه را در طول این سه فصل تغییر داده) و هم می‌تواند به‌صورت مقطعی انجام شود (مثل تغییراتی که هر مربی از جمله آلگری در طول هر بازی در تیم انجام می‌دهد.)

۴- تغییر برای رسیدن به تعادل: هدف از تغییر، رسیدن به تعادل است. هر سیستمی در حالت عادی در تعادل است؛ اما محیط پیرامونی آن و حتی محیط درونی آن سیستم همواره دست‌خوش تغییر هستند. بنابراین با بر هم خوردن تعادل (مثل بد بازی کردن یک تیم فوتبال یا نتیجه نگرفتن آن) لازم است تغییری ایجاد شود تا دوباره به حالت تعادل جدیدی برسیم.

۵- دل‌سرد نشدن: مسیرِ رسیدن به رؤیاها طولانی و پر از موانع است. برنده کسی است که جا نزند، بجنگد و از حرکت به‌سوی رؤیاهای‌ش دست برندارد؛ چرا که هیچ دلیلی وجود ندارد که شما برنده نشوید.

۶- وقف کامل خود روی رؤیاها: باید که جمله جان شوی تا لایق جانان شوی!

۷- احترام‌جویی: هر هدفی که داری نباید فراموش کنی که در نهایت “این نام نیک است که می‌ماند.” 🙂

نتایج آلگری در این سال‌ها ثابت کرده که بیش‌تر مربی لیگ است تا فینال‌ها. اما نگرش درست آلگری به پیش‌رفت حتما این نقیصه را هم برطرف خواهد کرد.

دوست داشتم!
۰

زمانی که ماسیمیلیانو آلگری بعد از ۴ سال حضور در میلان و کسب تنها یک اسکودتو جایگزین آنتونیو کونته‌ی موفق در یوونتوس شد، شاید کم‌تر کسی فکر می‌کرد که او بتواند در یووه‌ی تازه اوج گرفته موفق شود. اما کارنامه‌ی سه فصل حضور استاد آلگری در یووه، نشان از آن دارد که همه‌ی پیش‌بینی‌ها در مورد او و توان‌مندی‌های‌ش اشتباه بودند. او

درس‌هایی از فوتبال برای کسب‌و‌کار (۲۵۹): فرانچسکو توتی: خداحافظ آخرین گلادیاتور رمی …

آن تیم زیبای ایتالیای سال ۲۰۰۰ که در فینال یورو قربانی قانون تراژیک گل طلایی شد با تیمی که سال ۲۰۰۶ جام‌جهانی را بالای سر برد، یک چهره‌ی ویژه‌ی مشترک داشتند که هم‌چون یک کارگردان، “زیبایی ایتالیایی” را از آغاز تا پایان ره‌بری می‌کرد. گلادیاتور رمی که بیست و چند سال یکی از مظاهر اصلی زیبایی فوتبال و تعصب بود. یکی از آخرین‌های نسلی که ماندگاری را به بردن انواع و اقسام جام‌ها ترجیح دادند … فرانچسکو توتی این هفته گام آخر فوتبال‌ش را با رم برمی‌دارد و بعد، او هم به خیل ستارگانی می‌پیوندد که سال‌ها فراتر از زمین خیس فوتبال، درون قلب و جانِ‌ ما برای رسیدن به آمال و آرزوهای‌شان جنگیدند …

بیایید با هم چندین نقل‌قول از زبان گلادیاتور کهنه‌کاری بخوانیم که دیگر او را با آن پیراهن مسی‌رنگ نخواهیم دید:

“فوتبال برای من جایگاهی بیشتر از یک ورزش دارد. فوتبال همه‌چیز من است. بالاتر از آن اما عشق من به رم است، به طوری که هیچ چیزی بالاتر از آن برایم وجود ندارد. هنوز از بازی کردن لذت می‌برم و برای همین ادامه می‌دهم. تا زمانی هم که این علاقه و لذت ادامه داشته باشد، به بازی کردن ادامه خواهم داد. وقتی بازنشست شوم، دلتنگ حضور در کنار تیم خواهم بود. بازی کردن در کنار آن‌ها، شوخی کردن باهم و هر چیز کوچک دیگری مثل این. به زندگی پس از فوتبالم فکر نمی‌کنم، اما می‌دانم که مسیری کاملا متفاوت خواهد بود.” +

“رم برایم چه معنایی دارد؟ همه چیز، همه چیز! این شهر! نه صرفا به‌خاطر این‌که من اهل رم هستم. رم از دید من، زیباترین شهر جهان است؛ دریا، کوه، بناهای قدیمی، خورشید زیبا و شور و شوق مردم شهر بی‌همتا است. رم برای من هم‌معنی فوتبال است، همیشه طرفدار باشگاه بودم و رنگ‌های لباس رم در خواب من و اتاق من در کودکی نقش بسته بود. این پیراهن برای ۲۵ سال بر تن من بوده است، اولین و تنها پیراهن در عمرم؛ بازوبند کاپیتانی را نیز به بازوی‌م بستم. چه چیز دیگری می‌توانستم بخواهم؟+

“۲۵ سال پر از پیروزی، شکست، گل، لذت و ناراحتی. من در این سال‌ها احساسات متفاوتی را تجربه کرده‌ام و واقعا سخت است که بخواهم آن‌ها را براساس شدت‌شان رده‌بندی کنم. با این حال چیزی که با قاطعیت می‌توانم بگویم این است که هنوز هم برای پوشیدن پیراهن رم انگیزه دارم و می‌خواهم با تمام توانم برای این تیم کار کنم و احساسات و تجاربی جدید داشته باشم. برای من شرایط طوری است که انگار اصلاً این همه سال از حضورم در رم نگذشته است. در بیست‌و‌پنجمین فصل حضورم در رم همان انگیزه و تمایلی را برای بازی کردن دارم که در سال اول داشتم …+

“خوشحال می‌شوم که با خداحافظی من، پیراهن شماره ۱۰ رم هم بازنشسته شود؛ ولی از سوی دیگر این به معنای پایان رؤیای جوانانی است که دوست دارند پیراهن شماره ۱۰یی که توسط توتی پوشیده می‌شد را بپوشند. بر تن کردن این پیراهن، قدرت شخصیتی بالایی می‌خواهد. پیراهن شماره ۱۰، پیراهن پرابهتی است و همیشه با کسی که این پیراهن را برتن می‌کند، برخورد متفاوتی نسبت به سایر بازیکنان می‌شود.” +

قطعا اگر من به تیم دیگری می‌رفتم، می‌توانستم جام‌های قهرمانی بیش‌تری کسب کنم؛ ولی هیچ‌وقت نسبت به تصمیم‌م برای ماندن در رم حسرت نمی‌خورم؛ حتی برای یک ثانیه. من به حرف قلبم گوش دادم.+

عشق، پشت‌کار و تدوام و شجاعت گوش دادن به ندای قلب. خلاصه‌ی آن چیزی که توتی را در قلب همه‌ی هواداران فوتبال ماندگار کرد. توتی ـ همانند هم‌تیمی سابق‌ش باتی گل ـ راه ماندگاری در قلب‌ها را به‌جای ماندگاری با جام‌ها انتخاب کرد. حسابی دل‌تنگ‌ت خواهیم شد. خداحافظ کاپیتان!

دوست داشتم!
۲

آن تیم زیبای ایتالیای سال ۲۰۰۰ که در فینال یورو قربانی قانون تراژیک گل طلایی شد با تیمی که سال ۲۰۰۶ جام‌جهانی را بالای سر برد، یک چهره‌ی ویژه‌ی مشترک داشتند که هم‌چون یک کارگردان، “زیبایی ایتالیایی” را از آغاز تا پایان ره‌بری می‌کرد. گلادیاتور رمی که بیست و چند سال یکی از مظاهر اصلی زیبایی فوتبال و تعصب بود. یکی از آخرین‌های نسلی که

درس‌هایی از فوتبال برای کسب‌و‌کار (۲۵۸): تو آنی که رستم بود پهلوان؟

“اگر پیروز شویم می‌گویند به دلیل اشتباهات داوری بوده یا داور با بارسا بوده است، اگر ببازیم می‌گویند دوره درخشان بارسلونا به پایان رسیده است. ما فراتر از این هستیم که به این اظهارنظرها گوش دهیم. این حرف‌ها هیچ تأثیری روی عملکردمان ندارد. تنها هدف این منتقدان درگیری‌های لفظی و ایجاد جنگ روانی است.” (دنی آلوز؛ این‌جا)

ستاره‌ی بی‌بدیل مرحله‌ی نیمه‌نهایی لیگ قهرمانان اروپا مدافع راست یووه یعنی دنی آلوس بود. آلوس در سن ۳۴ سالگی هم‌چنان به‌ترین مدافع راست دنیا است. فارغ از کیفیت فنی، در این ۱۰ سال اخیر چیز دیگری دنی آلوس را از تمامی هم‌تایان‌ش جدا کرده است: قدرت ذهنی بالا. انگیزه‌ی دنی آلوس و عطش او برای پیروزی را در تک‌تک حرکات‌ش در زمین بازی می‌شود دید. او با وجود بردن ۳۳ جام هیچ وقت از تلاش برای برنده شدن سیر نشده است! 🙂 آلوس همیشه بزرگ‌ترین حامی و مدافع هم‌تیمی‌های‌ش در برابر حملات لفظی و حتی فیزیکی (!) حریفان بوده است. این قدرت ذهنی بالا یک جنبه‌ی دیگر هم دارد که شاید یکی از مهم‌ترین رازهای موفقیت دنی آلوس باشد. قسمت پررنگ‌ شده‌ی جملات دنی را ببینید: دیگران حق دارند از ما انتفاد کنند؛ اما ما هم حق داریم به این انتقادات گوش ندهیم! 

انتقاد دیگران شاید در به‌ترین حالت‌ش یک تلنگر باشد که جایی از کار می‌لنگد؛ اما این انتقاد به‌صورت مستقیم هیچ ارتباطی با تصمیمات و اهداف و عمل‌کرد ما نداشته و نخواهد داشت. متأسفانه حداقل تجربه‌ی شخصی من که نشان از آن دارد اغلب انتقادات تنها هدفی که ندارند اصلاح عمل‌کردها است. از آن بدتر این‌که خیلی از انتقادها برای پوشش ضعف‌ها و ناتوانی‌های خود منتقدین دز مقایسه با انتقادشونده بیان می‌شود و در نتیجه حتی گوش دادن به آن انتقاد هم فایده‌ای ندارد!

بنابراین شاید راه‌حل این باشد که:

۱- خودمان منتقد اصلی خودمان باشیم و برای کشف نقاط ضعف‌مان بی‌رحمانه خودمان را به چالش بکشیم.

۲- در میان دوستان و اطرافیان‌مان، تعدادی از افراد را که منتقدان دل‌سوزی هستند انتخاب کنیم و از آن‌ها بازخوردهای منظم بگیریم.

۳- در مواجهه با افراد همیشه منتقد، آرامش خود را حذف کنیم؛ چرا که انرژی و شور درونی ما ارزش‌مندتر از آن است که برای چنین انسان‌هایی از دست برود.

انتقادپذیر بودن یکی از اصول اساسی زندگی اخلاقی و متمدنانه است. اما از آن‌جایی که نه همه‌ی انتقادها وارد هستند و نه همه‌ی منتقدین بی‌قصد و غرض، اصل انتقادپذیر بودن هم همیشه برقرار نیست. نکته‌ی اصلی این نوشته این بود که در زمان مواجهه با نقد، ضمن کنار گذاشتن تعصبات و خودخواهی‌های خودمان باید به تعصبات و خودخواهی‌های پنهان خود منتقد هم توجه کنیم.

دوست داشتم!
۳

“اگر پیروز شویم می‌گویند به دلیل اشتباهات داوری بوده یا داور با بارسا بوده است، اگر ببازیم می‌گویند دوره درخشان بارسلونا به پایان رسیده است. ما فراتر از این هستیم که به این اظهارنظرها گوش دهیم. این حرف‌ها هیچ تأثیری روی عملکردمان ندارد. تنها هدف این منتقدان درگیری‌های لفظی و ایجاد جنگ روانی است.” (دنی آلوز؛ این‌جا) ستاره‌ی بی‌بدیل مرحله‌ی نیمه‌نهایی لیگ

درس‌هایی از فوتبال برای کسب‌و‌کار (۲۵۷): هم‌نشینی با خود

“تعطیلی بازی‌های ملی فرصت خوبی برای من است. در طول ۱۰ روز، من می‌توانم روی کارهای فردی‌ام مانند آمادگی بدنی و مسائل تاکتیکی تمرکز کنم. هم‌چنین خیلی خوب است که چند روز برای خودم دارم. وقتی بازی‌های زیادی دارید ـ مانند مدت اخیر ـ تنها می‌توانید خود را برای بازی بعدی آماده کنید و وقت زیادی برای خودتان ندارید. گاهی اوقات خوب است که زمانی هم برای کار روی شرایط خودتان داشته باشید.” (نمانیا ویدیچ؛ این‌جا)

معمولا یکی از چیزهایی که قربانی‌ِ کار می‌شود، خودمان هستیم. ما خودمان را فراموش کنیم چرا که خودمان را از کارمان جدا نمی‌دانیم. اما این تفکر درست نیست. به‌عنوان یک فرد باتجربه در این زمینه باید بگویم که زمانی می‌رسد که در درون‌تان با احساس تنهایی و خلأ وحشتناکی مواجه می‌شوید که نمی‌دانید با آن چه کنید. ویدیچ به‌گونه‌ای راه‌حلی را برای این مسئله ارائه داده است. همه‌ی در میان آوارِ کار و زندگی، به زمانی برای هم‌نشینی با خود نیاز داریم: یک آیینِ شخصی روزانه و هفتگی برای پرداختن به خود و خودشناسی، اندیشیدن درباره‌ی خودمان و ساختن خودی قوی‌تر برای مواجهه با سختی‌ها و چالش‌های زندگی و کار. این هم‌نشینی می‌تواند با هر آن چیزی همراه باشد که از آن لذت می‌برید: خواندن، نوشتن، ساز زدن، ورزش یا هر چیز دیگری. اما نباید از زندگی‌تان حذف شود. خلوت با خودتان را از خودتان دریغ نکنید! 🙂

دوست داشتم!
۳

“تعطیلی بازی‌های ملی فرصت خوبی برای من است. در طول ۱۰ روز، من می‌توانم روی کارهای فردی‌ام مانند آمادگی بدنی و مسائل تاکتیکی تمرکز کنم. هم‌چنین خیلی خوب است که چند روز برای خودم دارم. وقتی بازی‌های زیادی دارید ـ مانند مدت اخیر ـ تنها می‌توانید خود را برای بازی بعدی آماده کنید و وقت زیادی برای خودتان ندارید. گاهی اوقات خوب است که

درس‌هایی از فوتبال برای کسب‌و‌کار (۲۵۶): مفهوم واقعی ارزیابی عملکرد

“در هفته‌های اخیر بارها در مورد آخرین شانس من صحبت شده که حساب آن از ‏دستم در رفته است. یک رئیس فوق العاده تنها براساس جام‌هایی که به دست می‌آورید، [شما را] قضاوت نمی‌کند؛ ‏بلکه در زمان مناسب آن‌چه را که باید بگوید، به زبان می‌آورد. او به ما آرامش و اعتماد به نفس داد و با ‏این شرایط، شما بهتر کار می‌کنید.” (سینیشا میهایلوویچ؛ این‌جا)

بگذریم از این‌که سینیشا میهایلوویچ (قاتل آن تیم درخشان ما در بازی ایران ـ یووگوسلاوی در جام جهانی ۱۹۹۸ فرانسه) دست آخر هم آخرین شانس‌ش را از دست داد و اخراج شد و البته از این هم بگذریم که تعاریف‌ش چقدر با سبک مدیریتی برلوسکونی در میلان تطابق دارد؛ اما آن قسمتی که پررنگ کرده‌ام بدون هیچ توضیح اضافی یکی از مهم‌ترین اصول مدیریتی است که معمولا در بازی‌های سیاسی (Organizational Politics) مرتبط با نظارت و ارزیابی عملکرد در سازمان‌ها نادیده گرفته می‌شود. 🙂 شاید بد نباشد این گفته را چاپ کنیم و روی میزمان بگذاریم و هر روز یک بار به خودمان یادآوری کنیم که ارزیابی عملکرد به‌معنای زیر سؤال بردن همکاران و مچگیری نیست؛ بلکه ابزاری است که به‌کمک آن ذهن‌ها هم‌سو و دل‌ها هم‌دل می‌شوند تا مسیرِ پیش‌رفت سازمان به‌سوی اهداف‌ش در کنار حرکتِ تک‌تک اعضای سازمان به‌سوی اهداف شغلی‌شان ساخته شود و تسهیل شود.

دوست داشتم!
۲

“در هفته‌های اخیر بارها در مورد آخرین شانس من صحبت شده که حساب آن از ‏دستم در رفته است. یک رئیس فوق العاده تنها براساس جام‌هایی که به دست می‌آورید، [شما را] قضاوت نمی‌کند؛ ‏بلکه در زمان مناسب آن‌چه را که باید بگوید، به زبان می‌آورد. او به ما آرامش و اعتماد به نفس داد و با ‏این شرایط، شما

درس‌هایی از فوتبال برای کسب‌و‌کار (۲۵۵): دو بال پرواز هر سازمان

“آلگری بار مسئولیت ما را نسبت به گذشته بیش‌تر کرده است. کونته برای ما نقش یک انگیزه‌دهنده و مشوق را داشت؛ اما آلگری روی تاکتیک‌ها و مدیریت فردی بازیکنان کار کرده است و در رسیدن تیم به جایگاه فعلی‌‌اش تأثیرگذار بوده است. قطعا کار گروهی و تیمی ما پیشرفت داشته است؛ چون در اولین فصل‌ ترکیب ما قدرت فعلی را نداشت اما با این حال قهرمان شدیم. آن سال کونته با قدرت روانی که به ما داد سبب موفقیت‌مان شد. یووه فعلی نمی‌تواند بدتر از یوونتوس بزرگ‌ دهه‌های اخیر باشد. اگر شما به اندازه کافی قوی باشید نتایج خود همه چیز را درباره وضعیت‌تان خواهد گفت.” (آندره‌آ بارزالی؛ این‌جا)

شاید حرف بارزالی بدیهی به‌نظر برسد؛ اما بسیار بسیار مهم است. بارزالی می‌گوید که هر سازمانی برای موفقیت هم نیاز به استراتژی و ساختار و فرایند و زیرساخت و ابزار دارد و هم نیاز به داشتن یک روح بزرگ جمعیِ هم‌سو در جهت دست یافتن به اهداف اصلی سازمان. “سیستم” و “ذهنیت” قوی دو بال موفقیت هر سازمانی را تشکیل می‌دهند. اما در دل حرف‌های بارزالی یک نکته‌ی مهم دیگر هم هست که شاید در نگاه اول به چشم نیاید: بارزالی درباره‌ی بازسازی یوونتوس پس از چند سال ضعف به‌واسطه‌ی ماجراهای کالچوپولی صحبت کرده است. بارزالی می‌گوید بعد از یک شکست سازمانی بزرگ برای بازسازی سازمان شما در درجه‌ی اول نیاز به بازاندیشی و تقویت ذهنیت سازمانی هستید‌ و وقتی که سازمان از نظر روحی به‌شرایط نسبتا پایدار رسید، آن‌وقت است که برای دست‌یابی به موفقیت‌های بزرگ و تداوم آن‌ها شما نیازمند توسعه‌ی سیستم قدرتمندی در تمامی ابعاد سازمانی هستید.

درباره‌ی ذهنیت درست، هفته‌ی پیش نوشتم. این‌که سیستم چیست موضوعی است که امیدوارم بتوانم در آینده بیش‌تر به آن بپردازم. فعلا این نوشته‌ی قبلی گزاره‌ها را بخوانید.

دوست داشتم!
۰

“آلگری بار مسئولیت ما را نسبت به گذشته بیش‌تر کرده است. کونته برای ما نقش یک انگیزه‌دهنده و مشوق را داشت؛ اما آلگری روی تاکتیک‌ها و مدیریت فردی بازیکنان کار کرده است و در رسیدن تیم به جایگاه فعلی‌‌اش تأثیرگذار بوده است. قطعا کار گروهی و تیمی ما پیشرفت داشته است؛ چون در اولین فصل‌ ترکیب ما قدرت فعلی را

درس‌هایی از فوتبال برای کسب‌و‌کار (۲۵۴): آیا استعداد تنها چیزی است که برای موفقیت لازم داریم؟

“فکر می‌کنم کوتینیو توانایی رسیدن به سطح مسی و رونالدو را دارد. او به اندازه‌ی آن‌ها استعداد دارد و این را گاهی اوقات نشان داده است. ما باید این را بیشتر از او ببینیم. مهارت‌های او شگفت‌انگیز هستند … او هنوز جوان است اما باید سطح بازی خودش را بالاتر ببرد. باور دارم می‌تواند این کار را بکند. مسئله استعداد نیست؛ بلکه طرز فکر است. تنها علامت سؤالی که درباره کوتینیو وجود دارد ذهنیت‌ش است.” (امیل هسکی؛ این‌جا)

فوتبال در این تقریبا بیست و اندی سالی که من یادم می‌آید، بارها و بارها استعدادهای نوظهوری را به خود دیده که ستاره‌ی بعدی قرن به‌نظر می‌رسیده‌اند. از نسل زیدان‌ها و رونالدوها تا نسل رونالدینیوها و کمی بعدترش که به دو گانه‌ی بی‌رقیب مسی و کریس رونالدو رسیدیم، همواره چشم‌های تیزبین استعدادیاب‌ها و مربیان تیم‌های بزرگ به‌دنبال پیدا کردن الماس بزرگ و درخشان بعدی فوتبال بوده تا با کشف به‌موقع و صیقل دادن آن، جواهر بزرگ دیگری را به خزانه‌ی خود اضافه کنند. اما همین فوتبال در این سالیان طولانی ستاره‌های شاید بسیار بااستعدادی هم داشته که چون شمع کم‌فروغی لحظه‌ای درخشیده و بعد فراموش شده‌اند. پل گاسکوئین در زمان کودکی ما، آدریانو در زمان نوجوانی‌مان و شاید جک ویلشر در سال‌های اخیر نمونه‌هایی از این ستاره‌های با درخشش کوتاه‌مدت بوده‌‌اند. اما اگر بخواهیم به همین چند سال اخیر فوتبال نگاه کنیم، چه چیزی مسی و رونالدو را از سایر هم‌نسل‌های‌شان تا این حد متفاوت کرده‌ است؟

به‌نظر می‌رسد امیل هسکی در حرف‌های‌ش در مورد فیلیپه کوتینیو ستاره‌ی جوان برزیل و لیورپول که مدت‌ها است شایعه‌ی انتقال‌ش به بارسلونا به‌گوش می‌رسد پاسخ سؤال بالا را داده است. آن‌چه ستاره‌های درخشان را از رقبای کم‌فروغ‌شان متمایز می‌کند صرفا استعدادشان نیست. فوتبال و بسیاری حوزه‌های دیگر ستاره‌های درخشان بسیاری داشته‌اند که شاید از نظر استعداد در میان رقبا بهترین نبوده‌اند. پس موضوع این است که استعداد، صرفا برای موفقیت مورد نیاز نیست؛ بلکه به عوامل دیگری نیز نیاز داریم.

این عوامل دیگر که برای موفقیت در کنار استعداد به آن‌ها نیاز داریم چه چیزهایی هستند؟ امیل هسکی به یک عامل کلیدی اشاره کرده است: داشتن ذهنیت درست. ستاره‌ها دارای قدرت ذهنی لازم برای مدیریت زندگی حرفه‌ای خود هستند. اما داشتن ذهنیت درست در چه حوزه‌هایی برای ستاره‌ها مورد نیاز است؟ به‌نظر می‌رسد این موارد جز مهم‌ترین‌ها باشند:

  • اهداف و چشم‌انداز شخصی؛
  • جاه‌طلبی‌های حرفه‌ای؛
  • پول، ثروت و چیزهایی شبیه آن‌ها؛
  • شهرت؛
  • شناخت از جایگاه کنونی در مسیر شغلی و فاصله با چشم‌انداز آرمانی؛
  • انتخاب‌های درست برای ایجاد تغییر در مسیر شغلی (گام بعدی باید چه باشد؟)

ستاره‌های بزرگ بلدند که چطور این موارد و چیزهای دیگری شبیه آن‌ها را در مسیر شغلی‌شان مدیریت کنند. خبر خوب این است که اگر چه استعداد ذاتی است؛ اما ذهنیت درست را می‌توان با آموختن و کمک گرفتن از مربیان بزرگ به‌دست آورد. نقش مربیان (و مدیران) دقیقا همین است. این‌که به استعدادهای جوان سازمان‌شان هنر توسعه‌ی ذهنیت درست را بیاموزند. این‌که چه کسی چه استعدادی دارد که در آن می‌تواند تبدیل به یک ستاره‌ی درخشان شود، اولین گام در این مسیر است.

اما هیچ‌وقت نباید فراموش کنید که حتی داشتن بالاترین استعداد و درست‌ترین ذهنیت هم هم‌چنان کافی نیستند. اگر از من بپرسید، بنیادی‌ترین اصل موفقیت، سخت‌کوشی و سخت‌کوشی و سخت‌کوشی در عین حفظ امید است. 🙂

دوست داشتم!
۳

“فکر می‌کنم کوتینیو توانایی رسیدن به سطح مسی و رونالدو را دارد. او به اندازه‌ی آن‌ها استعداد دارد و این را گاهی اوقات نشان داده است. ما باید این را بیشتر از او ببینیم. مهارت‌های او شگفت‌انگیز هستند … او هنوز جوان است اما باید سطح بازی خودش را بالاتر ببرد. باور دارم می‌تواند این کار را بکند. مسئله استعداد نیست؛

درس‌هایی از فوتبال برای کسب‌و‌کار (۲۵۳): آیا تو آن‌جایی که می‌خواهی هستی؟

“من فقط به این دلیل تصمیم به ترک بارسلونا گرفتم که جایگاهم را در ترکیب اصلی این تیم از دست داده بودم. همیشه سعی کرده‌ام درباره جایگاهی که در آن قرار دارم و مقصدی که می‌توانم بروم، واقع‌بین باشم. دیگر در ترکیب اصلی بارسا جایی نداشتم و به دلایل فنی دیگر آنقدر که دلم می‌خواست نمی‌توانستم به میدان بروم. کار آسان این بود که در بارسلونا بمانم و به جام بردن در کنار این تیم ادامه دهم و به پرستیژ و شهرتم اضافه کنم؛ اما من می‌خواستم در زمین بازی باشم و به همین دلیل دنبال راهی بودم که به هدفم برسم. با این حال رسانه‌ها این موضوع را طور دیگری جلوه داده‌اند و مسئله را پیچیده کرده‌اند. من فقط نمی‌خواستم نیمکت‌نشین باشم.” (داوید ویا؛ این‌جا)

روزهای ابتدایی سال است و خیلی از ما تازه وارد فضای کاری شده‌ایم. این روزها بسیاری از سازمان‌ها در حال جذب نیروهای مورد نیاز خود برای سال جدید هستند و قاعدتا فرصت‌های کاری خوبی در بازار کار وجود دارند. اما در همین روزها با افراد زیادی مواجه شده‌ام که در تصمیم برای تغییر شغل یا محیط کارشان دچار تردید شده‌اند و نمی‌‌دانند که آیا این تغییر می‌تواند مفید باشد یا خیر؟

درباره‌ی این‌که در چنین موقعیتی چگونه تصمیم بگیریم پیش از این نوشته‌هایی در گزاره‌ها داشته‌ام؛ از جمله این نوشته. اما در حرف‌های داوید ویا نکته‌ای بود که تا به‌امروز به آن توجه نکرده بودم. ویا می‌گوید خیلی وقت‌ها این‌که نمی‌توانیم تصمیم بگیریم که تغییری مهم را در زندگی‌مان ـ و از جمله در شغل‌مان ـ ایجاد کنیم، این است که نمی‌دانیم قرار است به کجا بریم و همین الان کجای آن مسیر کلی هستیم و در نتیجه مرحله‌ی بعدی زندگی‌مان قرار است چه باشد. همین است که اینرسیِ امروز بر ما غلبه می‌کند و تغییر را هر روز به فردا و از هر سال به سال بعد موکول می‌کنیم.

بدین ترتیب می‌توان گفت که چشم‌انداز و هدف بزرگ‌مان در زندگی، عامل اصلی تصمیم‌گیری در مورد ایجاد تغییر در زندگی‌مان هستند. چقدر آن‌ها را دقیق می‌شناسیم؟ چقدر به آن‌ها ایمان داریم؟ چقدر می‌دانیم که در مسیر حرکت به‌سوی آن‌ها در چه فاصله‌ای از مقصد ایستاده‌ایم؟ اگر در تصمیم‌گیری در مورد آینده دچار تردید هستید، شاید بد نباشد سؤالات پایه‌ای‌تری را امتحان کنید. 🙂

چرا، چگونه و کجا. پاسخ صادقانه و شفاف این سه سؤال ما را یک قدم به آینده‌ی جذاب دوست‌داشتنی‌مان نزدیک‌تر می‌کنند. این روزهای ابتدایی سال، زمان مناسبی برای فکر کردن و تصمیم هستند. بسم‌الله …

دوست داشتم!
۱

“من فقط به این دلیل تصمیم به ترک بارسلونا گرفتم که جایگاهم را در ترکیب اصلی این تیم از دست داده بودم. همیشه سعی کرده‌ام درباره جایگاهی که در آن قرار دارم و مقصدی که می‌توانم بروم، واقع‌بین باشم. دیگر در ترکیب اصلی بارسا جایی نداشتم و به دلایل فنی دیگر آنقدر که دلم می‌خواست نمی‌توانستم به میدان بروم. کار