تقریبا یک ماه از شروع سال جدید میگذرد و حالا کمکم زندگی دارد بهسمت و سوی عادی شدن و ملال پیش میرود. این نوشته قرار بود نوشتهی عیدانه باشد؛ اما با تنبلی و چیزهای دیگر (!) ماند تا امشب منتشر شود.
سالی گذشت و دوباره سال نو از راه رسید. روزهایی چند از لحظهی تحولی دیگر گذشته است و اندکی است که روزگاری نو آغاز شده است. تعارف که نداریم: سالی که گذشت گویی دریغ از سالهای گذشته بود. سالی سرشار از لحظات سخت برای تک تک ما. سالی که انگار میخواست ثابت کند غم و در همپیچیدگی روزگار جزئی جدا نشدنی از زندگی ما هستند با این حال زیبای نوروز در همین است که هرچند برای مدتی کوتاه، “سبکی تحملناپذیر هستی” که چاشنی واقعی زندگی است را به فراموشی میسپارد و لبخند و امید را به زندگی باز میگرداند.
سال ۹۶ برای من در ادامهی مسیر آزمون و خطای سه سال گذشته در جستجو و سرگردانی و تلاش بیوقفه گذشت. شاید بتوانم بگویم که بزرگترین دستاورد این سال، دست کشیدن حرکت در برخی مدارهای کاری اشتباه بود. دو ماه پایانی سال به بازسازی ایدهها تیم همکاران و طراحی نقشهی حرکتی آینده گذشت و ماه فروردین به فراهم آوردن مقدمات این آیندهی نو در سال جدید. خوشحالم که مجموعهی اتفاقات از عید نوروز تا بهامروز این یقین را در من ایجاد کرده که مسیر کاری سال جدید سرشار از اتفاقات هیجانانگیز خواهد بود.
وقتی به این فکر کردم که برای نوشتن پست عیدانه چه موضوعی را انتخاب کنم، پس از مدتی فکر کردن به این نتیجه رسیدم که بهتر است از برخی از عادتهای خوبی را که با تحمل چندین سال مرارت در زندگی ایجاد کردهام، بنویسم. عادتهایی که این روزها بخش ثابتی از سبک زندگی من محسوب میشوند. عادتهایی که باعث شدند تا من به نتایج شگفتانگیزی در زندگی دست پیدا کنم. چه کسی است که نداند رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود؟ راز این نوعِ رفتن چیزی جز ساختن عادتهای بزرگ در زندگیمان نیست.
حال این شما و ۵ عادت تأثیرگذار زندگی من:
اول ـ تخصیص زمان ثابت روزانه برای مطالعهی اخبار و مقالات کاری: بیش از ۶ سال است پست هفتگی لینکهای برتر هفته بهانتخاب من در گزارهها به صورت مستمر منتتشر میشود. برای انتخاب لینکهای این پست، من مجبور هستم هر روز اخبار و مقالات حوزههای کاری و مورد علاقهی خودم (یعنی حوزههای کسبوکار، مدیریت، اقتصاد، فناوری و مهارتهای زندگی) را مطالعه کنم. میتوانم بگویم این کار در زندگی من سه تأثیر مشخص داشته است:
- همیشه از آخرین تحولات و روندهای مربوط به حوزههای تخصصی کاری خودم مطلع هستم.
- با مسائل و راهکارهای موجود در حوزههای کاریام آشنا هستم و این آشنایی گاه به خلق ایدههای نوآورانه جذابی برای مسائل و چالشهای کاری میانجامد.
- این مطالعات به من کمک کردند تا بتوانم روی رشد شخصی خودم هم متمرکز باشم و در این زمینه نیز خوشهچینی داشته باشم.
دوم ـ پیادهروی: اساسا اگرچه به ورزش و بهویژه فوتبال علاقه فراوانی دارم (همین گزارهها را که دیدهاید!)؛ اما هیچ وقت ورزشکار حرفهای یا حتی آماتور نبودهام. با این حال سالهاست بهلطف نداشتن خودروی شخصی در تهرانِ پر از ترافیک برای رفتوآمد تا جایی که میشود بخشی از مسیر را با پای پیاده طی میکنم (اتفاق جالب اینکه اخیرا دفترمان هم بهفاصلهی نزدیکی از منزل منتقل شده و میتوانم هر روز پیاده به دفتر بروم و بازگردم.) پیادهروی فارغ از تأثیراتش روی سلامتی فیزیکی، برای من فرصتی برای فکر کردن و فکر نکردن است! روزهایی که ناراحتم، پیادهروی در سکوت همراه با گوش دادن به موسیقی باعث تخلیهی حسهای بد از درونم میشود. روزهایی هم که سردرگم هستم، پیادهروی باعث تا به مشکلات و چالشها فکر نکنم و ذهنم را از استرس آیندهای که در دستان من نیست، آزاد کنم. سرانجام اینکه در زمان مواجهه با مسائل سخت کاری، پیادهروی باعث میشود تا زمان مفصلی برای فکر کردن بهدور از عوامل حواسپرتکن محیط کار داشته باشم که گهگاه به کشفها و ایدهپردازیهای جالبی هم میانجامد!
سوم ـ فکر نکردن به گذشته: نمیگویم آدم نوستالژیکی هستم؛ اما همیشه درد از دست رفتنها و نشدنهای روزهای گذشته چون باری سنگین روی دوش من در مسیر زندگی همراهم بوده است. سوگواری برای گذشتهها اگر چه خیلی وقتها بیاختیار اتفاق میافتد؛ اما خوب باید اعتراف کنم فارغ از تأثیرات ویرانگرش روی حس و حالم، کار بسیار بیهودهای است؛ چون گذشته تغییری نمیکند! در سالی که گذشت تلاش کردم تا به گذشتهها تا حد امکان فکر نکنم. سخت بود؛ اما با ریاضت ذهنی بسیار ممکن شد. و حالا میبینم که حداقل گذشتهها دیگر کنترلی روی زندگی و احساس امروزم ندارند ( در این زمینه کتاب “وقتی نیچه گریست” شاهکار اروین یالوم به من بسیار کمک کرد. همهجوره پیشنهادش میکنم!)
چهارم ـ پیگیری کار تا تعیین تکلیف نهایی: اگر چه میدانم که کار را آنی کرد که تمام کرد؛ اما در طول سالیان اخیر من آدمی نبودم که کاری را تمام کنم. کارهای بسیاری را در زمان مناسب شروع کردم؛ اما چون حس و حال دنبال کردنشان تا به نتیجه رسیدن را نداشتم، فرصت بزرگی از کفم رفت. در مقابل روی کارهای بینتیجهی بسیاری وقت بیش از اندازه گذاشتم. نیمهی دوم سال گذشته زمانی بود برای تمرین تمرکز روی کارهایی که باید تمام میشدند و وانهادن کارهای بینتیجه و پذیرش شکست (که خودش نوعی بهنتیجه رساندن کار محسوب میشود!) بخشی از این داستان اجباری بود: سال ۹۵ مسئولیت پروژهای بسیار پردردسر را پذیرفته بودم و چارهای جز مدیریت دعاوی طرفین پروژه (شامل ۴ سازمان کارفرمای مختلف و دو پیمانکار) نداشتم ( و خدا را شکر که کار با بهترین وضعیت بهپایان رسید.) اما بعضی دیگر از کارها هم انتخابی بود: مثلا یک تجربهی دلنشین روزهای آخر سال خریدی بود که انجام داده بودم و کالای نقصدار تحویل گرفتم. برای اولین بار در عمرم تصمیم گرفتم ترسم از پیگیری مشکلم در خرید را کنار بگذارم و از فروشنده آنقدر پیگیری کردم تا کالای سالم را تحویلم داد. لذت بهنتیجه رساندن کار، مهمترین عامل انگیزشی در ادامه دادن به این مسیر است!
پنجم ـ تلاش برای گفتگو و درک متقابل همراه با حفظ حریم شخصی: اعتراف میکنم که همیشه از دیالوگ فراری بودهام. بخشی از ماجرا به ویژگیهای شخصیتیام برمیگردد: اینکه در برابر نظر مخالف بهصورت غیرارادی مکانیسمهای دفاعی درونیام فعال میشوند! بخشی از داستان اما به پیشزمینههای اشتباه ذهنی من در مورد دیگران، نیتشان از بیان نقد یا نظر مخالف و محق بودن یا نبودن آنها برای اظهارنظر در مورد موضوع مورد بحث برمیگردد. چیزی که سال گذشته با تمرین کردن یاد گرفتم این بود که شنیدن حرفهای دیگران فارغ از هر تفسیری میتواند مفید باشد (چه بسا که من خیلی وقتها در نظرم محق نباشم)؛ هر چند همچنان استراتژی “گوشِ در و دروازه” هم استراتژی بسیار مفیدی در روابط با دیگران است! بنابراین با تمرین کردن تلاش کردم تا حداقل برای خودم مرزهای شنیدن و نشنیدن سخنان دیگران را مشخص کنم تا برای حفظ حریم شخصی ـ و آرامش و انرژیام ـ بسته به موقعیت از میان سه استراتژی “جدال”، “گفتگو” و “سکوت و نادیدهانگاری” یکی را در مواجهه با دیگران برگزینم. چیزی که فعلا میتوانم بگویم این است که در حال حرکت از الگوی جدال به الگوی سکوت و نادیدهانگاریام حرکت میکنم؛ اما تلاش میکنم تا نقطهی تعادل گفتگو را هم در این میان کشف کنم.
ایجاد این عادتها روی آرامش و انگیزه و حتی موفقیتهای من تأثیرگذار بودهاند. حالا با این تجربهی شیرین امسال هم برای خودم چالشهایی را در نظر گرفتهام که امیدوارم در روزهای انتهای سال از آنها برایتان بنویسم.
شما چه عادتهای مفیدی را در زندگیتان ایجاد کردهاید؟ برایم بنویسید.
تقریبا یک ماه از شروع سال جدید میگذرد و حالا کمکم زندگی دارد بهسمت و سوی عادی شدن و ملال پیش میرود. این نوشته قرار بود نوشتهی عیدانه باشد؛ اما با تنبلی و چیزهای دیگر (!) ماند تا امشب منتشر شود. سالی گذشت و دوباره سال نو از راه رسید. روزهایی چند از لحظهی تحولی دیگر گذشته است و اندکی