«من نمی‌خواستم این کار رو بکنم؛ تو مجبورم کردی!» «من گفتم این غذا رو بخوریم، تو خواستی این غذای جدید را امتحان کنی!»  احتمالا با چنین گزاره‌‌هایی در زندگی‌ روزانه‌ی‌مان زیاد روبرو شده‌ایم و بارها خودمان هم آن‌ها را به کار برده‌ایم! متخصصان روان‌شناسی اجتماعی می‌گویند بیان چنین گزاره‌هایی نشان آن است که شما در یکی از مهارت‌های ارتباطی ضعف دارید: جسارت!

ارتباط جسورانه وقتی روی می‌دهد که شخصی تلاش می‌کند حقوق خود را بدون آسیب دیدن به دیگران به دست آورد. این نوع ارتباط با درک و پذیرش این‌که هر کسی حق انتخاب و کنترل زندگی خود را دارد آغاز می‌شود. فرد جسور به جای فکر کردن، دست به عمل می‌زند! (چنان‌که خیلی از مشکلات انسان‌ها به همین دلیل به وجود می‌آیند که ما بلد نیستیم جسور باشیم!) خیلی وقت‌ها گفتن یک «نه» ساده می‌تواند ما را از بسیاری مشکلات در آینده نجات دهد؛ چیزی که معمولا با نمی‌توانم و نمی‌شود نگفتن‌اش را توجیه می‌کنیم!

خوب حالا اگر فهمیدیم جسور نیستیم، چطور این مشکل را حل کنیم؟ راه‌حل به خاطر سپردن اصول رفتار جسورانه است که در ادامه به آن‌ها اشاره می‌کنیم:

۱٫ مردم غیب‌گو نیستند؛ باید آن‌چه را می‌خواهید به صراحت به آن‌ها بگویید.

۲٫ عادت، بهانه‌ی انجام هر کاری نمی‌تواند باشد. وجود الگو به معنای عدم امکان ایجاد تغییر نیست!

۳٫ شما نمی‌توانید دیگران را خوش حال کنید. شما می‌توانید خودتان را خوش‌حال کنید؛ درست مثل دیگران که می‌توانند خودشان را خوش‌حال کنند!

۴٫ قبول کنید که همیشه این احتمال وجود دارد که رفتار شما از سوی مخاطبین شما (از اعضای خانواده و دوستان گرفته تا هم‌کاران و مشتریان)‌ تأیید نشود. این مسئله هیچ ربطی به شخصیت و جای‌گاه شما و به بیان بهتر آن کسی که هستید، ندارد.

۵٫ هر موقع تمایل به گریز و فرار و از انجام کاری یا گفتن چیزی داشتید، از خود بپرسید: «بدترین چیزی که ممکن است برای من پیش بیاید چیست؟» قبل از ترسیدن، عواقب آن کار را مشخص کنید. اگر عواقب منفی آن بر مزایای آن غلبه داشت، آن کار را نکنید (عملا می‌بینید که خیلی وقت‌ها عواقب کار آن‌قدر که فکر می‌کردید بد نیستند!)

۶٫ قربانی نباشید؛ به دیگران اجازه ندهید برای شما تصمیم بگیرند. به خود بگویید: «من آن‌قدر قدرت دارم که کسی حق ندارد از من سوء استفاده کند.» (فقط لطفا جوگیر نشوید و از روی احساس قدرت زیاد، کسی را قربانی نکنید!)

۷٫ نگرانی در مورد چیزی آن را تغییر نمی‌دهد؛ بلکه باید کاری کرد.

۸٫ شما در جهت خیر و سعادت خود تلاش بسیاری می‌کنید. اگر کسی این موضوع را قبول ندارد، مشکل او است و نه شما. شما در مورد اعمال و رفتار خود باید فقط به یک نفر پاسخ دهید: شخص شخیص خودتان! (البته لطفا نصیحت‌های منطقی را بپذیرید!)

۹٫ اگر قصد دارید جسور باشید، به عواقب آن خوب فکر کنید. به هر حال هر عملی را عکس‌العملی است مساوی و در جهت مخالف! بنابراین انتخاب جسور بودن احتمالا بستگی دارد که آن عکس‌العمل از نتیجه‌ی این عمل قوی‌تر باشد یا نه.

در انتها امیدوارم که بتوانیم در عین جسور بودن، اعتماد به نفس زیادی هم نداشته باشیم؛ چیزی که متأسفانه در ایران امروز و به‌ویژه در محیط‌های کاری مهندسی، گوهری نایاب است.

(برگرفته از کتاب: مدیریت ارتباطات؛ نوشته‌ی: روی. ام. برکو و همکاران؛ ترجمه‌ی دکتر سید محمد اعرابی و داوود ایزدی؛ انتشارات دفتر پژوهش‌های فرهنگی؛ صص ۲۱۶-۲۱۲؛ با اندکی! تغییر)

دوست داشتم!
۸

«من نمی‌خواستم این کار رو بکنم؛ تو مجبورم کردی!» «من گفتم این غذا رو بخوریم، تو خواستی این غذای جدید را امتحان کنی!»  احتمالا با چنین گزاره‌‌هایی در زندگی‌ روزانه‌ی‌مان زیاد روبرو شده‌ایم و بارها خودمان هم آن‌ها را به کار برده‌ایم! متخصصان روان‌شناسی اجتماعی می‌گویند بیان چنین گزاره‌هایی نشان آن است که شما در یکی از مهارت‌های ارتباطی ضعف

هر کسی حتی اگر مدیریت هم نخوانده باشد حتما اصطلاح «مشتری ـ مداری» به گوشش خورده است. در دنیای رقابتی امروز، تولید در هر بازاری بدون توجه به خواسته‌ها و نیازهای مشتری محکوم به شکست است؛ البته طبعا نه در ایرانی که به دلیل انحصار در بسیاری از بازارها، اصلا مشتری اهمیتی ندارد! اما حداقل در دنیای مجازی که تا حدودی بازار رقابت برای دیده شدن و خوانده شدن داغ است، می‌شود به این موضوع توجه کرد. بسیاری از ما هر روز چیزهایی می‌نویسیم و می‌خوانیم و از طریق وبلاگ نوشتن و «هم‌خوان کردن» در گودر آن‌ها را انتشار می‌دهیم. اما یک سؤال اساسی این است که خوب دلیل این همه نوشتن و گودربازی چیست؟ چند پاسخ برای این سؤال به ذهنم می‌رسد:

۱٫ دوست داریم اثری از خودمان به جا بگذاریم! (جاودانگی کوندرا را بخوانید حتما!)

۲٫ دوست داریم دیگران را در لذت خوانده‌ها و شنیده‌ها و دیده‌ها و اندیشه‌های‌مان شریک کنیم.

۳٫ دوست داریم که با نوشتن در حوزه‌ی تخصصی‌مان، دانسته‌های‌مان را به دیگران یاد بدهیم.

۴٫ اصلا فقط دوست داریم خودمان را در دنیای بی در و پیکر آن‌لاین خالی کنیم و لاغیر و اصل هم مهم نیست که محتوای تولید شده توسط ما برای سایرین هم مفید یا لذت‌بخش است یا خیر (خوب گاهی آدم واقعا دلش می‌خواهد یک چیزی بنویسد و خودش را خالی کند.)

۵٫ ترکیبی از موارد فوق.

برای خودم گزینه‌ی ۵ پاسخ درست است؛ هر چند روی ۲ و ۳ خیلی تأکید دارم. این دو گزینه کاملا بر لزوم مشتری داشتن محتوای تولید شده توسط من وبلاگ‌نویس و آن دیگری گودر‌نویس (!) و هر کس دیگری که می‌نویسد و در فضای آن‌لاین و آفلاین منتشر می‌کند (از جمله: روزنامه‌نگاران محترم) تأکید دارند. اما دریغ که بسیاری از ما اصلا به این موضوع توجه نمی‌کنیم و به این فکر می‌کنیم که این‌که من از چیزی لذت می‌برم یعنی لزوما بقیه هم باید از آن لذت ببرند (رونوشت به خودم در مورد گودر!) و از آن بدتر این‌که بقیه بی‌خود می‌کنند خوش‌شان نیاید و اصلا برای من مهم نیست و این‌جور استدلال‌های مزخرف.

و همین می‌شود که مخاطب بسیاری از وبلاگ‌ها و نوت‌های گودر و از آن بدتر نشریات دنیای واقعی خود من نویسنده‌اش هستم و حداکثر چند تا از دوستانم که شاید آن‌ها هم فقط به خاطر روی‌دربایستی می‌خوانند!

شاید کمی بد نباشد به این فکر کنیم که هدف از تولید محتوای ما چیست!؟‍

دوست داشتم!
۰

هر کسی حتی اگر مدیریت هم نخوانده باشد حتما اصطلاح «مشتری ـ مداری» به گوشش خورده است. در دنیای رقابتی امروز، تولید در هر بازاری بدون توجه به خواسته‌ها و نیازهای مشتری محکوم به شکست است؛ البته طبعا نه در ایرانی که به دلیل انحصار در بسیاری از بازارها، اصلا مشتری اهمیتی ندارد! اما حداقل در دنیای مجازی که تا

احتمالا همه ما در زندگی کاری‌مان با رؤسای بد روبرو شده‌ایم؛ کسانی که انگار زاده شده‌اند برای اذیت و آزار قشر مظلوم کارمندان و کارشناسان بی‌پشت و پناه! یک رئیس بد لزوما یک آدم اخموی بداخلاق نیست. در واقع می‌توان گفت عموما یک رئیس بد یکی یا چند تا از ویژگی‌های زیر را دارد:

  • علاقه شدیدی به کنترل کردن آدم‌های زیر دست‌اش دارد و نمی‌خواهد به آن‌ها در کارشان آزادی بدهد؛
  • رفتاری زشت و زننده دارد؛
  • کارهای محوله به زیردستان‌اش را با شیوه‌ای پرخاشگرانه عوض می‌کند؛
  • به شیوه‌ای سرد، با حفظ فاصله و غیردوستانه با دیگران رفتار می‌کند؛
  • تصویر شما و سازمان را در ذهن دیگران خراب می‌کند؛
  • کم‌مایه و ضعیف است؛
  • ساکت نمی‌شود! (وای وای وای از این یکی!)
  • برای شغلی که در آن قرار گرفته یا چالش پیش رو آدم مناسبی نیست.

حالا اگر با رئیس بدی مواجه شدیم چه بکنیم؟ شاید اولین راه‌حل این باشد که سازمان را ترک کنیم و ترجیح بدهیم از دست جناب رئیس فرار کنیم! اما از آن‌جایی که خیلی از رئیس‌ها شبیه هم هستند و البته آمار رؤسای بد هم در “مملکتی که داریم” کم نیست؛ شاید خیلی وقت‌ها فرار کردن باعث بدتر شدن وضع شود! بنابراین به‌تر است برخی تکنیک‌ها و تاکتیک‌های مواجهه و مدیریت رؤسای بد را یاد بگیریم تا در جای خودش از آن‌ها بهره بگیریم:

  • صبر و حوصله و سعه صدر خود را بالا ببرید! (خدا کمک‌تان کند!!!) نگذارید مسائل بی‌اهمیتی مثل رفتار جناب رئیس شما را درگیر خود کند. شما که بر مبنای سوابق او می‌دانید در اغلب موقعیت‌ها چطور رفتار خواهد کرد چرا در عمل عصبانی و شگفت‌زده می‌شوید؟
  • حجم مناسبی از اطلاعات را با کیفیتی مناسب فراهم کنید که واکنش‌های نامطلوب را کاهش دهد؛
  • روی همکاری‌هایی که می‌توانید انجام دهید و تفاوت‌هایی که می‌توانید در کار ایجاد بکنید تمرکز کنید (البته یادتان باشد این کار را با شیوه‌ای انجام دهید که رئیس‌تان سوء استفاده نکند و کارتان سخت‌تر نشود!)
  • خودتان را با درک این موضوع که همان‌ قدر که شما رفتار بد او را می‌شناسید، بقیه هم از بدرفتاری او خبر دارند، راحت کنید! این جور چیزها پنهان نمی‌مانند. اما اگر دیگران رفتارهای جناب مدیر را مسئله‌ساز نمی‌دانند، آن وقت نتیجه بگیرید که واقعا اشکال از محل کارتان است و به‌تر است همان گزینه “فرار” را در برابر “قرار” برگزینید!
  • روشی را برای لذت بردن از کارهایی که انجام می‌دهید بیابید. اگر اجازه بدهید که رفتار بد رئیس‌تان روی شور و شوق، تمرکز و روحیه شما تأثیر منفی زیادی بگذارد، باید کم‌کم به فکر “نقشه ب” باشید. و حتی اگر تصمیم گرفتید به دنبال کار دیگری بگردید، تا وقتی که کار جدید را پیدا کنید راحت و خوشحال باشید و از کارتان لذت ببرید.

موفق باشید!

منبع

دوست داشتم!
۱

احتمالا همه ما در زندگی کاری‌مان با رؤسای بد روبرو شده‌ایم؛ کسانی که انگار زاده شده‌اند برای اذیت و آزار قشر مظلوم کارمندان و کارشناسان بی‌پشت و پناه! یک رئیس بد لزوما یک آدم اخموی بداخلاق نیست. در واقع می‌توان گفت عموما یک رئیس بد یکی یا چند تا از ویژگی‌های زیر را دارد: علاقه شدیدی به کنترل کردن آدم‌های