چگونه از دیگران کمک بخواهیم بدون این‌که احمق به نظر برسیم

نوشته‌ی: جودی گلیکمن / ترجمه‌ی: علی نعمتی شهاب

یاد گرفتن چگونگی درخواست کمک از دیگران ـ و این‌که چطور آن را به شکل درست انجام دهیم ـ برای انجام درست کارهای‌مان و فراهم آوردن زمینه موفقیت شخصی‌مان ضروری است. شما ممکن است از این‌که احمق به نظر بیایید بترسید، اما ترسیدن از درخواست کمک از دیگران و نگرفتن کمکی که به آن نیاز دارید نابخشودنی است؛ به‌ویژه وقتی ریسک خیلی بالایی وجود داشته باشد. درخواست کمک در محل کار چیز خوبی است. در واقع درخواست کمک از دیگران از راه درست آن می‌تواند نشان دهد شما چقدر باهوش هستید! این کار نشان می‌دهد که شما قضاوت خوبی دارید و هم‌چنین نشان می‌دهد که شما می‌دانید که چه چیزی را می‌دانید و چه چیزی را نمی‌دانید.  علاوه بر آن کمک گرفتن، از هدر رفتن زمان، انرژی و منابع بسیار زیادی جلوگیری می‌کند.

البته مسئله تنها درخواست کمک نیست؛ بلکه انجام این کار از روش درست آن است. اخیرا من مرد جوانی را ـ که در حوزه مسکن مشغول به کار است ـ تعلیم می‌دادم. او می‌خواست یک مذاکره قدم به قدم با رئیس‌اش در مورد آغاز کردن یک پروژه محلی برای دلالان شرکتی که در آن کار می‌کرد، داشته باشد. مرد جوان چندین بار از من پرسید: “من چطور باید این کار را انجام دهم؟” یا “من چگونه باید در این مورد فکر کنم؟” من هر بار به او تعارف کردم که اختیار دارید؛ خودتان بهتر می‌دانید!

به جای این کار برای دست یافتن به بهترین پاسخ در مورد استراتژی که در این مقاله مطرح می‌شود بیاندیشید ـ و نشان دهید چقدر باهوش هستید. دفعه بعدی که کمک نیاز داشتید:

  1. سؤال‌تان را با آن چیزی که می‌دانید شروع کنید. اول مشق شب‌تان را انجام دهید! اطلاعات کافی را در مورد مسئله یا مشکل‌تان در آن زمینه خاصی که با آن مواجه هستید، جمع‌آوری کنید. به طرف مقابل ایده‌ای در مورد این‌که تا این لحظه چه کاری را تمام کرده‌اید و چه چیزهایی را می‌دانید بدهید و سپس صحبت‌تان را با گفتن این‌که چه چیزی در مورد این مسئله یا مشکل برجسته است، شما در کجا یا در مورد چه چیزی درگیری دارید یا در مورد چه چیزی به کمک نیاز دارید، ادامه دهید.
  2. سپس جهت‌گیری را که نیاز دارید بیان کنید و از طرف مقابل برای بازخور یا ایده دادن در مورد آن یا شفاف‌سازی موضوع کمک بخواهید. در مورد این‌که فکر می‌کنید پاسخ باید چه باشد اظهارنظر کنید. تنها این را نپرسید که: “من چگونه باید به دلالان کمک کنم؟” به جای آن یک مجموعه اقدامات را پیشنهاد کنید و از رئیس‌تان بازخور بگیرید: “من در مورد فرستادن یک حجم انبوه از ای‌میل برای دلالان فکر می‌کنم؛ اما در مورد این‌که آیا این کار اثربخش‌ترین شکل ممکن کمک به آن‌ها است مطمئن نیستم … نظر شما در مورد این روش کار چیست؟”
  3. اگر جهت‌گیری لازم برای حل مسئله را نمی‌دانید، راهنمایی‌های ملموس بخواهید. به‌جای پرسیدن این‌که “چه کار باید بکنم؟” به صورت خاص در مورد ابزارهایی که برای این‌که خودتان آن تصمیم‌ را بگیرید سؤال کنید؛ مثلا یک تحلیل مشابه که اخیرا انجام شده یا یک الگو (Template) برای یک کار مشخص. یک راه دیگر این است که از طرف مقابل بخواهید شما را به فردی که قبلا روی یک پروژه یا اقدام مشابه کار ارجاع بدهد.

در اغلب موارد با پرسیدن سؤالات دشوار به شکل هوشمندانه در کارتان پیشرفت خواهید کرد.

منبع

دوست داشتم!
۰

نوشته‌ی: جودی گلیکمن / ترجمه‌ی: علی نعمتی شهاب یاد گرفتن چگونگی درخواست کمک از دیگران ـ و این‌که چطور آن را به شکل درست انجام دهیم ـ برای انجام درست کارهای‌مان و فراهم آوردن زمینه موفقیت شخصی‌مان ضروری است. شما ممکن است از این‌که احمق به نظر بیایید بترسید، اما ترسیدن از درخواست کمک از دیگران و نگرفتن کمکی که

خلاقیت زورکی!

صفحه‌ی مدیران روزنامه‌ی دنیای اقتصاد در این وانفسای نبود یک رسانه‌ی تأثیرگذار و همه‌گیر در زمینه‌ی علم مدیریت واقعا جالب است و من همین‌جا به دست‌اندرکاران این صفحه خسته نباشید می‌گویم. از جمله مطالب جذاب این صفحه زندگی‌نامه‌ی میلیاردهای امروزی دنیا است که برای من بسیار جذاب است و از زندگی این آدم‌های بزرگ چیزهای زیادی یاد گرفته‌ام.

هفته‌ی پیش داشتم این مطلب را از همین سری زندگی‌نامه‌ها می‌خواندم که زندگی‌‌نامه‌ی یک میلیارد ژاپنی به نام ماسایوشی سان است. این مطلب ایده‌ی بسیار جالب و عجیبی را در دل خود داشت: سان در حین تحصیل در دانشگاه کالیفرنیا تصمیم گرفت هر روز حداقل یک ایده کارآفرینانه خلق کند!!! ادامه‌ی مطلب را که بخوانید متوجه می‌شوید که آقای سان با مجبور کردن خودش به این کار بسیار سخت، به کجا رسید.

بعد از خواندن این مطلب به یاد یک نکته در مورد خودم افتادم. راست‌اش به نظرم می‌آید که اغلب عقب‌ماندگی‌های ما بدون تعارف به دلیل تنبلی است و درمان تنبلی هم چیزی نیست جز اجبار. مثلا من مدتی در مورد وبلاگ نوشتن تنبل شده بودم و برای حل این مشکل، تصمیم گرفتم هر روز حتما یک پست بنویسم؛ گیرم که آن پست از نظر کیفی خیلی هم مطلب سطح بالایی نباشد. این مهم بود که خودم را به نوشتن مجبور کنم؛ چون می‌دانستم این طوری به صورت غیرمستقیم یک چیز دیگر هم برای‌ام اجباری می‌شود. هر پست وبلاگ من (حتی مثلا گزاره‌ها که نقل قول هستند) از یک ایده‌ی مرکزی شروع می‌شود و گسترش می‌یابد.این همان چیزی است که مهم‌تر از نوشتن مستقیم در وبلاگ است: فکر کردن و ایده‌سازی.

فکر کنم نزدیک ۷ سالی باشد که همیشه یک دفترچه‌ی کوچک یادداشت همراه‌ام هست و ایده‌هایی که به ذهنم می‌رسد را در آن یادداشت می‌کنم تا یادم نرود و بعدا سر فرصت به آن‌ها بپردازم. این دفتر واقعا همه جا همراه من است: خانه، محل کار، دانشگاه، مسافرت، مهمانی و خلاصه همه‌جا و داشتن آن هم دل‌گرمی است و هم سرگرمی!

شاید جالب باشد که بگویم ایده‌ی داشتن چنین دفتری را از از کتاب جزیره‌ی سرگردانی خانم سیمین دانشور گرفتم؛ جایی که سلیم نامزد رسمی هستی (و نه عشق واقعی‌اش مراد) چنین دفتری دارد و به صورت کاملا اتفاقی (!) دفترش را پیش هستی جا می‌گذارد و ادامه‌ی ماجرا که به بحث ما مربوط نیست.

من هم مثل سلیم خودم را در نوشتن ایده‌های خودم و حتی دیگران (!) محدود نمی‌کنم؛ در دفتر من می‌توانید انواع و اقسام مطالب را از مدیریت و آی‌تی گرفته تا شعر و داستانک و نقل قول و … پیدا کنید! نکته‌ی مهم‌تر این‌که هیچ وقت به خودم نمی‌گویم این ایده بد است و به درد نمی‌خورد؛ هر چیزی را که به ذهنم می‌رسد ثبت می‌کنم (اگر چه ممکن است خیلی از ایده‌ها از دفترچه بیرون نیایند؛ اما بالاخره براساس قانون پارتو ۲۰ درصدشان ایده‌های درست و حسابی خواهند بود و همین برای من کافی است.)

این دفترها (که به تازگی جلد پنجم‌شان را شروع کرده‌ام) اصلی‌ترین منبع نوشته‌های من در این وبلاگ هستند. این دفترها کاربرد دیگری هم دارند: هر از چند گاهی ورق‌شان می‌زنم و سیر اندیشه و دغدغه‌های خودم را مرور می‌کنم. خیلی وقت‌ها اشتباهات‌ زندگی‌ یا شیوه‌ی تفکرم را در این دفترها پیدا می‌کنم و تغییراتی که در این سال‌ها در منِ وجودی‌ام ایجاد شده برای‌ام آشکار می‌شود. خلاصه داشتن‌ این دفترها و خواندن‌شان برای من لذتی بی‌پایان دارد! (اسمایلی نارسیسیسم!)

وقتی زندگی‌نامه‌ی آقای سان را خواندم به این فکر افتادم که یک قدم جلو بگذارم: از امروز خودم را مجبور می‌کنم که هر روز حتما یک ایده‌ی جدید تولید کنم و در دفترم بنویسم؛ خدا را چه دیدی شاید یکی‌اش گرفت و من هم میلیاردر شدم!

پ.ن. مدت‌ها است که دارم دنبال یک رسانه‌ می‌گردم که بشود در آن ایده‌هایی در مورد مدیریت و آی‌تی را نوشت و در مورد آن‌ها بحث کرد. فرندفید و توئیتر را امتحان کردم؛ ولی خیلی آن شکلی که من می‌خواستم نبودند. هدف اصلی این پست فقط اشاره به کار جالب آقای سان نبود؛ می‌خواستم بگویم که از این پس هر از چند گاهی پست‌هایی در این‌جا خواهیم داشت که فقط شامل یک ایده است و همین‌جا از همه‌ی خوانندگان این وبلاگ دعوت می‌کنم که در مورد این ایده‌ها اظهارنظر کنند.

دوست داشتم!
۰

صفحه‌ی مدیران روزنامه‌ی دنیای اقتصاد در این وانفسای نبود یک رسانه‌ی تأثیرگذار و همه‌گیر در زمینه‌ی علم مدیریت واقعا جالب است و من همین‌جا به دست‌اندرکاران این صفحه خسته نباشید می‌گویم. از جمله مطالب جذاب این صفحه زندگی‌نامه‌ی میلیاردهای امروزی دنیا است که برای من بسیار جذاب است و از زندگی این آدم‌های بزرگ چیزهای زیادی یاد گرفته‌ام. هفته‌ی پیش

چگونه رزومه ننویسیم!؟

هفته‌ی پیش من یک آگهی برای فرصت شغلی که در شرکت‌ ما وجود دارد در گودر نوشتم و تا الان چیزی حدود ۲۰ رزومه یا درخواست کار دریافت کرده‌ام. اغلب این رزومه‌ها دارای اشکالاتی هستند که تقریبا برای من از قبل، قابل پیش‌بینی بود. اشکالاتی که از توجه نکردن به چند اصل ساده در نگارش رزومه به وجود می‌آیند. بنابراین بد نیست که با هم مروری داشته باشیم بر چند اشتباه اساسی در رزومه نوشتن یا ارایه‌ی درخواست کار با توجه به شرایط ایران:

۱٫ قبل از رزومه دادن سؤال بپرسید / بدون رزومه درخواست کار بدهید: راست‌اش من فقط وقتی سؤال کردن قبل از رزومه دادن را می‌پذیرم که فرد مقابل، آدم شناخته شده و معتبری باشد. فلسفه‌ی وجود رزومه در این است که فرد استخدام‌کننده سوابق مختصری از شما بداند؛ حالا هم برای این‌که ارزیابی کلی از شخصیت حرفه‌ای شما داشته باشد و هم برای این‌که ببیند تخصص شما به درد کاری که او می‌خواهد می‌خورد یا خیر؟ بنابراین وقتی از شما رزومه درخواست کردند، لطفا همان رزومه را بفرستید!

۲٫ هر طور که دوست داشتید رزومه‌ را بنویسید: رزومه یک تمپلیت مشخص دارد (منظورم از نظر عناوینی است که باید داخل‌اش وجود داشته باشد.) این حداقل‌ها به نظر من این‌ها هستند:

  • اطلاعات عمومی در مورد خودتان شامل: نام و نام خانوادگی، سال تولد، وضعیت تأهل، در مورد آقایان وضعیت نظام وظیفه، نشانی و تلفن منزل و شماره‌ی تلفن همراه‌تان و البته ای‌میل (یک آدرس ای‌میل درست و حسابی مثلا براساس اسم‌تان نه همان آی‌دی که شب‌ها با دوستان‌تان باهاش چت می‌کنید!)
  • سوابق آموزشی: مقاطع تحصیلی ـ ترجیحا دانشگاهی البته اگر دبیرستان جایی مثل سمپاد درس خواندید حتما بنویسید ـ (و لطفا پایین‌تر از دبیرستان را نروید. کسی برای من رزومه فرستاده که فقط به کودکستان‌اش اشاره نکرده!) در این بخش به صورت دقیق به این موارد اشاره کنید: رشته‌ی تحصیلی و گرایش، نام دانشگاه (اگر بدترین دانشگاه دنیا هم درس خوانده‌اید حتما اسم‌اش را بنویسید. من اگر واقعا آدم حرفه‌ای باشم به دانشگاه شما تا تجربه‌ی کاری‌تان را نبینم خیلی توجه نمی‌کنم. اگر هم تازه می‌خواهید وارد بازار کار بشوید و سابقه‌ی کار هم ندارید، باز هم دانشگاه‌تان را بنویسید. اگر ننویسید ممکن است من تصور کنم خدای نکرده با یک عدد برادر کردان جدید مواجهم!)، سال ورود ـ و اگر فارغ‌التحصیل شده‌اید سال فراغت از تحصیل. معدل‌تان را هم بنویسید بد نیست ولی ضروری محسوب نمی‌شود.
  • تجربیات / پروژه‌های تحصیلی: وقتی تازه می‌خواهید وارد بازار کار بشوید چاره‌ای ندارید جز این‌که پروژه‌های تحصیلی‌تان را به‌عنوان تجربه در رزومه بیاورید. اما بعدتر که تجربه‌دار (!) شدید، لطفا این بخش را یا پاک کنید یا این‌که فقط پروژه‌های درست و حسابی‌تان را نگه دارید (مثلا من در رزومه‌ام فقط پروژه‌ی پایان‌نامه‌ام را آورده‌ام.) این اشتباه را خیلی از ما در نوشتن رزومه مرتکب می‌شویم که اولا پروژه‌های‌ تحصیلی‌مان را از تجربیات کاری‌مان جدا نمی‌کنیم و ثانیا اگر ۳۰ سال سابقه‌ی کار هم داشته باشیم هنوز می‌شود عنوان پروژه‌ی مثلا زمان‌سنجی خط تولید باک در شرکت X را در رزومه‌مان پیدا کرد! (این یکی مال خودم بود که الان دیگر در رزومه‌ام نیست.)
  • سوابق شغلی: این یکی حساس‌ترین بخش رزومه است. جایی که شما دقیقا باید به کارفرمای احتمالی نشان بدهید که چه کاره‌اید و تخصص شما چیست؟ و همین جا است که بزرگ‌ترین و مهم‌ترین اشتباهات ما رخ می‌دهد. پایین‌تر درباره‌ی این بخش صحبت خواهم کرد.
  • مقالات و تألیف‌ها و افتخارات: لطفا این‌جا هم مقاله‌های سر کلاسی‌تان را ننویسید. اگر واقعا در کنفرانسی یا مجله‌ی معتبری مقاله داشتید یا کتابی چاپ کرده بودید یا جایزه‌ی خفنی گرفته بودید بنویسید.
  • مهارت‌ها: این بخش هم بعد از سوابق شغلی از بقیه‌ی بخش‌های رزومه اهمیت بیش‌تری دارد که در مورد آن هم پایین‌تر توضیح خواهم داد.
  • علاقه‌‌مندی‌ها، معرف و …: راست‌اش در ایران این بخش از رزومه را معمولا کسی نگاه نمی‌کند و اصلا به‌تر است که در رزومه‌تان نباشد. از ما گفتن بود! علت‌اش خیلی راحت قابل حدس است: برای کارفرما هیچ اهمیتی ندارد که شما عاشق مطالعه یا موسیقی هستید، ورزش‌کارید و کوه می‌روید و … در صورتی که این‌ها اتفاقا می‌توانند به طرف نشان بدهند که شما آدم خلاقی هستید یا از نظر بدنی سالم هستید! در مورد معرف‌ها هم در ایران همه می‌دانیم اگر کسی معرف باشد، معمولا همان پارتی محترم شماست! از طرف دیگر می‌دانید که ما ایرانی‌ها چه عادت‌های قشنگی در زدن برای هم‌دیگر داریم؛ کاری که حتی خیلی وقت‌ها به صورت ناخودآگاه اتفاق می‌افتد. اگر هم معرف‌تان استاد دانشگاه باشد که معمولا پیدا کردن‌اش کار ساده‌ای نیست!

۳٫ خودتان ندانید که چه کاره‌‌اید: پارسال در یک مصاحبه‌ی استخدامی، مصاحبه‌کننده از من پرسید که تخصص‌ات را در یک جمله برای من تعریف کن. شرح این ماجرا را این‌جا نوشته‌ام. قبل از رزومه نوشتن هدف‌گذاری کنید که چه کاره هستید و چه کاره می‌خواهید بشوید.

۴٫ ندانید که برای چه کاری دارید رزومه می‌دهید: این یکی دیگر فاجعه است. چند باری که برای پروژه‌های شرکت درگیر رزومه گرفتن بوده‌ایم، به وضوح این را دیده‌ام. چند نکته در این زمینه:

  • لطفا برای خودتان و شخصیت حرفه‌ای‌تان احترام قائل باشید. این طور رفتار نکنید که (حتی در اوج نیاز) برای هر جایی و هر کاری رزومه بفرستید. باور کنید این کار شأن شما را پایین می‌آورد. برای چند جای محدود اما متناسب با شرایط خودتان رزومه بفرستید.
  • برای کاری که بلد نیستید یا نمی‌دانید چیست رزومه نفرستید. وقتی من برای پروژه‌ی آی‌تی آگهی می‌دهم و روزمه‌ی مهندس کشاورزی را دریافت می‌کنم که هیچ سابقه‌ای در حوزه‌ی ‌آی‌تی ندارد واقعا درمی‌مانم که طرف چه فکری کرده!
  • در رزومه فرستادن به تناسب سن و سال‌ و تجربه‌ی کاری‌تان و هم‌چنین رده‌ی سازمانی شغل مورد نظر توجه کنید. من برای یک رده‌ی کارشناسی رزومه‌ی یک آدم با سی سال سابقه‌ی مدیریت را گرفته‌ام!!!

۵٫ اغراق یا خالی‌بندی کنید: هر چقدر از این اشتباه بد بگویم کم گفته‌ام. خیلی از ما در رزومه نوشتن هدف اصلی‌مان را گرفتن شغل مورد نظر تحت هر شرایطی تعریف می‌کنیم و در نتیجه … این کار چند مشکل بنیادین دارد:

  • یا طرف مقابل می‌فهمد یا نمی‌فهمد. اگر بفهمد که وای به حال‌تان و اگر نفهمد هم که بعدا می‌فهمد و این دفعه بیش‌تر وای به حال‌تان!
  • اصولا دروغ‌گویی کار خوبی نیست؛ قبول دارید؟
  • با دروغ گفتن اعتبارتان را به خطر می‌اندازید.

باز هم دلیل بیاورم!؟ بنابراین لطفا همانی را بنویسید که هستید؛ نه بیش‌تر و نه کم‌تر!

۶٫ تجربیات شغلی‌تان را به شکل مناسبی ننویسید: هیچ کاری بدتر از لیست کردن نام هزار تا پروژه‌ای که انجام داده‌اید یا دویست تا مسئولیتی که داشته‌اید، بدون هیچ گونه توضیح اضافی نیست. یا حتی بدتر از آن نوشتن تجربیاتی که نداشته‌اید و به زور می‌خواهید طرف مقابل را متقاعد کنید که داشته‌اید! چند تا نکته برای نوشتن بخش تجربیات شغلی رزومه‌تان:

  • از آخرین شغل‌ یا تجربه‌تان شروع کنید و به ترتیب تا پایین پیش بروید و تجربیات‌تان را بنویسید. لطفا سازمان‌هایی که در آن‌ها کار کرده‌اید تفکیک کنید. سال / تاریخ ورود و سال / تاریخ خروج‌تان را بنویسید. علت خروج از آن شغل را هم به نظر من ننویسید به‌تر است (چون خیلی وقت‌ها ما به علت دعوا کردن یا دلایل صرفا مالی کارمان را عوض می‌کنیم که نوشتن این علت واقعی در رزومه  باعث می‌شود تصویر نامناسبی از ما در ذهن طرف مقابل پدید بیاید؛ این‌که مثلا آدم دعوایی هستیم یا فقط به دنبال پول بیش‌تر. اگر هم کارفرما به هر علتی عذرتان را خواسته باشد، دیگر بدتر.)
  • برای هر سازمان تجربیاتی را که داشته‌اید از آخر به اول به تفکیک بنویسید (یعنی آخرین تجربه را اول بنویسید؛ زیر آن تجربه‌ی یکی مانده به آخر و همین طور ادامه بدهید.) این‌که در چه سالی یا در چه بازه‌ی زمانی درگیر چه کاری بوده‌اید، مسئولیت شما چه بوده و نتیجه‌ی کارتان به کجا انجامیده است. مثلا من در سال ۸۹ درگیر پروژه‌ی مهندسی مجدد فرایندهای شرکت X بوده‌ام، پست من در پروژه مدیر فنی پروژه بوده و خروجی کارم، مستندسازی فرایندهای شرکت، تحلیل وضعیت موجود فرایندها و ساختار سازمانی، شناسایی نقاط شکست سازمان در به‌کارگیری ابزارهای سیستمی مدیریت و نهایتا طراحی و استقرار وضع مطلوب فرایندها بوده است.
  • لزومی ندارد همه‌ی تجربیات‌تان را بنویسید. لطفا فقط مهم‌ترین‌های‌شان را بنویسید. این طوری رزومه‌تان هم مختصر و مفید می‌شود!
  • تجربیات کوتاه مدت و ناموفق‌تان را در رزومه نیاورید؛ حتی اگر باعث شود که در رزومه‌ی شما یک دوره‌ی زمانی خالی ایجاد شود (من اوایل ام‌سال حدود یک ماهی در یک شرکت معروف مشاوره کار کردم؛ ولی به دلایلی که بیش‌تر به دلیل اشتباه در انتخاب محیط کارم بود، آن‌جا را ادامه ندادم. سابقه‌ی کارم در آن‌جا در رزومه‌ی من نیست؛ چون باعث می‌شود کارفرمای احتمالی تصور کند من همیشه در وفق دادن خودم با یک محیط جدید مشکل دارم.)

۷٫ بخش مهارت‌های رزومه‌تان زیاده از حد پر و پیمان باشد: راست‌اش ترجیح من همیشه خالی گذاشتن بخش مهارت‌ها و حداقل اکتفا کردن به نوشتن مهارت‌های مربوط به زبان انگلیسی و نرم‌افزارهای رایانه‌ای است. مهارت‌های فنی که بلد هستید از تجربیات‌تان در پروژه‌ها (به‌ویژه وقتی به صورت عینی بنویسید چه کرده‌اید) قابل استخراج است. من حتی با نوشتن درس‌های گذرانده شده در دانشگاه و اساتیدی که با آن‌ها درس داشته‌اید (هر چقدر هم معروف باشند) هم کاملا مخالفم؛ چه برسد به ردیف کردن انواع و اقسام مثلا دانش‌ها و مهارت‌هایی که خودتان با مطالعه (؟) به دست آورده‌اید. تنها استثنا در این‌جا دوره‌های آموزشی رسمی است که برای آن‌ها مدرک دارید. البته باز هم هر چقدر خلاصه‌تر و هر چقدر مدرک معتبرتر را بنویسید، به‌تر است!

من براساس تجربه‌ی خودم در حوزه‌ی مدیریت و آی‌تی در این‌جا صحبت می‌کنم. هیچ وقت آدمی را که همه کار (از استراتژی و فرایند گرفته تا منابع انسانی و مالی و حسابداری) بلد است یا آدمی که هزاران ابزار و نرم‌افزار و … بلد است (مثلا شونصد تا زبان برنامه‌نویسی می‌داند!) را جدی نگرفته‌ام و نخواهم گرفت. این کار به نظر من دقیق‌ترین مصداق همان اشتباه شماره‌‌ی ۵ است؛ هر چقدر هم که بقیه باور کنند، من باور نمی‌کنم!

۸٫ و چند توصیه‌ی کلی برای به‌تر شدن رزومه‌تان:

  • مختصر و مفید بنویسید: رزومه‌ی ۱۰ صفحه‌ای برای آدمی که سی سال سابقه‌ی کار دارد هم زیاد است چه برسد به بنده‌ای که ۵-۴ سال سابقه‌ی کار بیش‌تر ندارم. چند نفر از دوستان بسیار حرفه‌ای و کار درست من با سابقه‌ی کار بالای ده سال رزومه‌شان دو صفحه بیش‌تر نیست و همین دو صفحه هم دقیقا اندازه‌ی یک رزومه‌ی ۱۰ صفحه‌ای تأثیرگذار است.
  • در انتخاب واژه‌ها بسیار دقت کنید: بار معنایی واژه‌ها در نوشتن رزومه بسیار مهم است؛ مخصوصا در بخش‌هایی مثل تجربیات کاری یا مهارت‌ها. لطفا دقیق باشید.
  • تمپلیت رزومه‌تان را ساده نگه دارید: گذاشتن عکس‌تان و کشیدن انواع و اقسام گل و بلبل‌ها، استفاده‌ از رنگ‌های متفاوت و … همه اشتباهات بزرگی هستند. منِ‌ کارفرما می‌خواهم تخصص شما را بسنجم؛ با شکل و قیافه‌ی شما یا رزومه‌تان کاری ندارم! این البته به این معنا نیست که اصلا هم به سر و شکل رزومه‌تان نرسید و از فونت‌های بسیار بد و ناخوانا، جدول‌بندی‌های نامناسب و … استفاده کنید. به نظرم فرستادن رزومه به صورت PDF هم برای جلوگیری از احتمالاتی مثل متفاوت بودن ورژن نرم‌افزار ورد کارفرما یا فونت‌های روی سیستم‌ها، مناسب‌تر است؛ مگر این‌که درخواست کارفرما فرمت دیگری باشد (لطفا هیچ وقت رزومه‌تان را در قالب فایل اکسل یا حتی پاورپوینت نفرستید!)
  • حواس‌تان باشد رزومه‌تان را به چه کسانی می‌دهید! این در راستای همان نکته‌ی احترام قائل شدن برای شخصیت حرفه‌ای خود است. هر چقدر کم‌تر در دسترس باشید به‌تر است!

خوب فعلا همینا به نظرم می‌رسد. امیدوارم تجربیات من برای شما هم مفید بوده باشد.

پ.ن. یک راه‌نمای بسیار عالی در مورد بایدها و نبایدهای رزومه‌نویسی را قبل‌تر یکی از دوستان عزیز در این‌جا نوشته که پیشنهاد می‌کنم حتما بخوانیدش. ضمنا نوشته‌ی امیر مهرانی دوست بسیار عزیزم را در مورد کارهایی که نباید در مصاحبه‌ی استخدامی انجام داد را هم از دست ندهید.

دوست داشتم!
۳

هفته‌ی پیش من یک آگهی برای فرصت شغلی که در شرکت‌ ما وجود دارد در گودر نوشتم و تا الان چیزی حدود ۲۰ رزومه یا درخواست کار دریافت کرده‌ام. اغلب این رزومه‌ها دارای اشکالاتی هستند که تقریبا برای من از قبل، قابل پیش‌بینی بود. اشکالاتی که از توجه نکردن به چند اصل ساده در نگارش رزومه به وجود می‌آیند. بنابراین

وودی آلن در برابر زندگی

وودی آلن بزرگ‌تر و شناخته شده‌تر از آن است که بخواهم در موردش چیزی بگویم. فقط چند سطری از گفتگوی عالی که از استاد در مجله‌ی فیلم شهریور ماه منتشر شده:

ـ من فرصت‌های طلایی داشتم که به هدر دادم و هیچ کس هم غیر از خودم، مقصر نیست. آدم وقتی به سن خاصی می‌رسد، تازه متوجه می‌شود که فاقد آن استعداد و عظمت است.آدم در جوانی می‌خواهد به بزرگی و عظمت برسد؛ اما حالا یا به خاطر نبود فرصت یا نظم و برنامه‌ریزی یا شاید هم به خاطر نداشتن نبوغ و استعداد، نمی‌تواند به آن جایگاه بزرگی که می‌خواسته دست یابد. سال‌ها پشت سر هم می‌آیند و می‌روند و آدم متوجه می‌شود که من فقط یک آدم متوسط بوده‌ام، اما خب تمام تلاشم را کرده‌ام!

ـ من همیشه در یک چهارچوب کابوس‌گونه و با آگاهی از این واقعیت که خود زندگی یک چیز بی‌رحم، بی‌معنا و وحشتناک است به سر می‌برم.  خدا به کسانی که شانس‌شان خنثی بوده رحم کند؛ چرا که از بین این آدم‌ها، حتی زیباترین و بااستعدادترین‌شان چه نصیب‌شان می‌شود؟ یک عمر کوچک بی‌معنا در یک وادی لایتناهی.

ـ متأسفانه مرگ هم که آدم تمام عمر آن را مثل یک شمشیر بالای سرش حس می‌کند. هر چه هم نادیده‌اش بگیری و به‌اش کم‌محلی کنی، بالاخره یقه‌ات را می‌گیرد. فقط تنها کاری که از دست آدم برمی‌آید این است که دعا کند خیلی سریع و بدون درد باشد. یک بار توی یکی از فیلم‌های‌ام گفتم به‌ترین راهِ مردن این است که موقع خواب پس از گفتن شب به خیر و گفتن این‌که فردا می‌رویم موزه بخوابی و دیگر بلند نشوی!

دوست داشتم!
۰

وودی آلن بزرگ‌تر و شناخته شده‌تر از آن است که بخواهم در موردش چیزی بگویم. فقط چند سطری از گفتگوی عالی که از استاد در مجله‌ی فیلم شهریور ماه منتشر شده: ـ من فرصت‌های طلایی داشتم که به هدر دادم و هیچ کس هم غیر از خودم، مقصر نیست. آدم وقتی به سن خاصی می‌رسد، تازه متوجه می‌شود که فاقد آن

اشتباه کرده‌اید، خوب حالا باید چه کنید؟

هر کسی که بیش از یک روز در یک سازمان کار کرده باشد، حتما اشتباهی در کارش داشته است. در حالی که اغلب افراد می‌پذیرند که اشتباه کردن غیرقابل اجتناب است، در عین حال هیچ کس هم دوست ندارد مسئولیت اشتباه‌ها را بپذیرد. خبر خوب این است که اشتباه‌ها هر چقدر هم بزرگ باشند نمی‌توانند یک اثر دائمی بر زندگی شما باقی بگذارند. در واقع اغلب آن‌ها بخشی از تجربیات شما در زندگی و پیش‌نیازی برای نوآوری از طریق یادگیری فردی و سازمانی هستند. بنابراین اگر در کارتان مرتکب اشتباهی شده‌اید، نگران نباشید؛ به این فکر کنید که چه کسی هست که اشتباه نکرده باشد؟ شما می‌توانید به خوبی اشتباه‌های خود را جبران کنید و از این تجربه، برای یادگیری و رشد خود بهره‌‌برداری کنید.

نظر متخصصان چیست؟

براساس نظر پل شومیکر ـ مدیر پژوهش مرکز ماک برای نوآوری تکنولوژیکی در مدرسه مدیریت وارتون دانشگاه پنسیلوانیا و نویسنده مشترک کتاب اشتباه‌های درخشان ـ اغلب افراد نسبت به اشتباه‌ها‌شان واکنش احساسی بسیار زیادی نشان می‌دهند. آن‌ها “قضاوت یک طرفه‌ای در مورد پیامدهای مثبت و منفی اشتباه‌شان انجام می‌دهند؛ در نتیجه ضررها را بیش‌تر از منافع ارزیابی می‌کنند.” او می‌‌گوید نتیجه این امر آن است که آن‌ها احتمالا به پنهان کردن اشتباه‌ها‌شان ترغیب می‌شوند و حتی از آن بدتر، به استفاده از روش‌های نادرستی که غیربهره‌ور بودن‌شان ثابت شده است، ادامه می‌دهند. این “اشتباه در محاسبه هزینه از دست رفته (Sunck Cost Fallacy)” می‌تواند بسیار خطرناک و پرهزینه باشد.

بهتر است اشتباه‌ها را بپذیریم، از آن‌ها یاد بگیریم و به حرکت خود ادامه دهیم. شومیکر می‌گوید: “به پیش رو نگاه کنید و تصمیمات را براساس آینده و نه گذشته بگیرید.” کریستوفر گرگن ـ مدیر مرکز پروژه‌های رهبری کارآفرینی در دانشگاه دوک و نویسنده مشترک کتاب “کارآفرینان زندگی: افراد معمولی که زندگی‌های فوق‌العاده‌ای را می‌سازند” ـ معتقد است مفیدترین کاری که می‌توانید بکنید “تبدیل زمان رخ دادن یک اشتباه به زمانی باارزش برای ره‌بری است.”

در این مقاله چند اصل ساده برای تبدیل گاف‌های‌تان به یک معدن طلا برای خود و سازمان‌تان ارایه می‌شود:

به اشتباه‌تان اعتراف کنید و آن را فاش سازید

اولین و مهم‌ترین اصل: ضروری است که شفاف و صادق باشید و اشتباه‌تان را بپذیرید. هرگز دیگران را سرزنش نکنید. حتی اگر آن اشتباه یک اشتباه گروهی بوده است، نقش خودتان را بپذیرید. در مواردی که کسی از آن اشتباه متضرر شده است، از او عذرخواهی کنید. البته نباید خیلی زیاد عذرخواهی کنید یا گارد تدافعی بگیرید. کلید حل مسئله، عمل‌گرایی و تمرکز بر آینده است. اشتباه‌تان چگونه باید جبران شود؟ در آینده چه چیزی را به شکلی متفاوت انجام می‌دهید؟

وقتی اشتباه‌تان را پذیرفتید، بررسی آن مفید خواهد بود. بررسی اشتباه برای عذرخواهی نیست؛ بلکه یک تلاش هوشمندانه برای کمک به دیگران در فهمیدن اشتباه از یک زاویه دید متفاوت است. تصمیمات اشتباه یا فرایندهای ضعیف می‌توانند علت رخ دادن برخی اشتباه‌ها باشند؛ اما این بدان معنا هم نیست که هر نتیجه بدی یک اشتباه است. گرگن می‌گوید فهمیدن این‌‌که چه چیزی درونی و چه چیزی بیرونی است ـ یعنی چه چیزی در کنترل شما است و چه چیزی نه ـ مهم است. بیان اشتباه در قالب یک روش غیردفاعی به افراد کمک می‌کند تا این موضوع را ‌که چرا آن اشتباه اتفاق افتاده و چگونه می‌توان از آن در آینده اجتناب کرد، بهتر درک کنند.

روش‌های‌تان را تغییر دهید

اشتباه‌ها نقشی حیاتی در توسعه ره‌بری بازی می‌کنند. شومیکر می‌گوید: “بهترین اشتباه‌ها آن‌هایی هستند که هزینه کمی دارند اما فرصت یادگیری موضوعات زیادی را فراهم می‌آورند.” اگر آن خطا نتیجه یک تصمیم نادرست باشد، برای رئیس‌تان و دیگر طرف‌های ذی‌نفع را روشن کنید که چگونه از اشتباه‌های مشابه در آینده پیش‌گیری خواهید کرد. شما باید خیلی سریع قبل از این‌که افراد در مورد قابلیت‌ها یا تخصص شما قضاوت کنند واکنش نشان دهید. به گفته گرگن: “شما مجبورید زودتر از بقیه به محل اشتباه برسید، بر آن احاطه پیدا کنید و با آن درگیر شوید.”

با نشان دادن این‌که شما بر مبنای اشتباه‌تان تغییر کرده‌اید، شما افراد بالادستی، همکاران و زیردستان‌تان خود را مطمئن می‌سازید که در آینده در مورد تصمیمات یا وظایف به همین اندازه مهم، قابل اعتماد هستید. شومیکر می‌گوید: “اگر شما قصد دارید هزینه اشتباه‌تان را پرداخت کنید، در برابر چیزی هم یاد بگیرید.” این کار در یک فرهنگ‌ سازمانی یادگیرنده نسبت به یک فرهنگ سازمانی متمرکز بر عملکرد ـ که در آن با اشتباه‌ها به صورتی خشن‌تر برخورد می‌شود ـ راحت‌تر است. اما بدون توجه به محیط سازمان، شما چنان‌که گرگن معتقد است باید مشخص کنید “چگونه اشتباه‌های‌تان را از بدهی به دارایی تبدیل می‌کنید.”

به شبکه پشتیبان‌تان تکیه کنید

گرگن می‌گوید: “تحقیقات ما نشان می‌دهد که یک شبکه پشتیبان سالم سه جزو دارد: روابط قابل اعتماد، دیدگاه‌های متفاوت و مکمل هم بودن.” از همکاران فعلی یا گذشته خود یا کسانی خارج از سازمان‌تان در مورد دیدگاه‌شان در مورد اشتباه شما و این‌که برای جبران آن چه می‌توانید بکنید، سؤال کنید. آن‌ها احتمالا توصیه‌های مفیدی در مورد این‌که چطور آن اشتباه را بررسی کنید و شهرت خود را به جای اول‌اش برگردانید، برای شما خواهند داشت.

اشتباه‌تان را فراموش کنید

به دست آوردن دوباره اعتماد به نفس پس از اشتباه کردن مشکل است. کلید حل این مشکل این است که به خطاهای‌تان اجازه ندهید شما را از امتحان کردن بترسانند. وقتی سایه یک اشتباه بر عملکرد شما سنگینی می‌کند، بر آینده تمرکز کنید. اگر آن اشتباه باعث شده سایرین تخصص شما را زیر سؤال ببرند، اطلاعات بیش‌تری به آن‌ها ارایه کنید تا اعتمادشان را مجددا کسب کنید. یادتان باشد که اشتباه کردن نشانه‌‌ای از ضعف یا بی‌عرضگی نیست و رها کردن خود از آن، نشان‌دهنده انعطاف‌پذیری و استقامت شما است. گرگن و شومیکر هر دو با این‌که بسیاری از کارفرمایان به دنبال افرادی هستند که اشتباه می‌کنند و آن‌ها را پشت سر می‌گذارند، موافق‌اند.

همه اشتباه‌ها با هم برابر نیستند

اشتباه‌ها از نظر درجه و نوع‌ با یکدیگر متفاوت‌اند و جبران بعضی‌ از آن‌ها ممکن است مشکل‌تر باشد. به نظر شومیکر جبران اشتباه‌های گروهی اغلب راحت‌تر است؛ زیرا تقسیم مسئولیت وجود دارد. اشتباه‌هایی که منجر به سلب اعتماد افراد می‌شوند می‌توانند پیامدهای دنباله‌دار و پشیمان‌کننده‌ای داشته باشند و بنابراین، بسیار حساس هستند. اگر اشتباه شما منجر به سلب اعتماد فردی نسبت به شما است، به آن فرد مراجعه کنید و از او صادقانه عذرخواهی کنید. از او بپرسید برای جبران اشتباه‌تان باید چه بکنید. صبر داشته باشید؛ فرد ممکن است برای بخشش به زمان زیادی نیاز داشته باشد.

اصولی که باید به خاطر بسپارید:

این کارها را بکنید:

  • مسئولیت ناشی از نقش خود در اشتباه را بپذیرید؛
  • به دیگران نشان دهید که از اشتباه‌تان درس گرفته‌اید و در آینده به شکلی متفاوتی عمل خواهید کرد؛
  • نشان دهید که در تصمیمات مشابه آینده قابل اعتماد هستید.

این کارها را نکنید:

  • گارد دفاعی بگیرید یا دیگران را سرزنش کنید؛
  • اشتباهی بکنید که اعتماد افراد را خدشه‌دار کنید (جبران این اشتباه‌ها بسیار مشکل است)؛
  • از تجربه کردن دست بردارید یا برای جلوگیری از اشتباه به عقب برگردید.

منبع (نویسنده: ایمی گالو؛ مترجم: علی نعمتی شهاب)

دوست داشتم!
۰

هر کسی که بیش از یک روز در یک سازمان کار کرده باشد، حتما اشتباهی در کارش داشته است. در حالی که اغلب افراد می‌پذیرند که اشتباه کردن غیرقابل اجتناب است، در عین حال هیچ کس هم دوست ندارد مسئولیت اشتباه‌ها را بپذیرد. خبر خوب این است که اشتباه‌ها هر چقدر هم بزرگ باشند نمی‌توانند یک اثر دائمی بر زندگی

۸ نکته برای انگیزش خود در کار و زندگی

آیا برای ایجاد انگیزه خود جهت انجام کارهای‌تان دچار مشکل هستید؟ مثلا می‌دانید که باید پروژه جدیدتان را شروع کنید یا رزومه‌تان را به‌روز برساندید؛ اما هیچ انرژی برای این کارها در خودتان نمی‌بینید؟

در این نوشته ۸ نکته ساده به‌یادماندنی و انگیزشی می‌خوانید که می‌توانید آن‌ها را جایی دم دست‌تان بگذارید برای زمان‌هایی که کمی انگیزه بیش‌تر برای کار کردن لازم دارید:

۱٫ کامل در برابر به‌ اندازه کافی خوب: در حالی که بسیاری از افراد عبارت “به‌ اندازه کافی خوب” را با متوسط بودن و کافی نبودن مرتبط می دانند، به اندازه کافی خوب یعنی همان به‌ اندازه کافی خوب! بسیاری از افراد حرفه‌ای به این دلیل که در کار خود فراتر از آن‌چه ضروری است می‌روند، آغاز کارهای جدید را به تعویق می‌اندازند. بار بعدی که یک کار را شروع کردید حدس بزنید که فکر می‌کنید کامل کردن آن کار چقدر طول بکشد (مثلا ۱۰ ساعت.) هدف شما این است که آن کار را در زمانی نصف پیش‌بینی‌تان تمام کنید. برای رسیدن به هدف‌تان به این فکر کنید که چگونه می‌توانید گرایش‌های کمال‌گرایانه خود را مهار کنید و چگونه در زمان صرفه‌جویی کنید تا تنها آن‌چه را باید تحویل دهید.

۲٫ کار را به روش خودتان انجام دهید: بسیاری از مشکلات در سازمان به این علت به‌وجود می‌آیند که کارکنان به روش‌های استاندارد سازمانی دل می‌بندند و به این فکر نمی‌کنند که شاید آن استانداردها با نیازهای کاری‌شان منطبق نباشند. بنابراین تلاش کنید که روش مناسبی برای انجام کار خود بیابید؛ به جایی این‌که دنباله‌رو دیگران باشید.

۳٫ انرژی‌تان را دنبال کنید: اگر فهرستی طولانی از کارهایی که باید انجام دهید را پیش روی خود دارید، اول آن کارهایی را انجام دهید که انرژی بیش‌تری برای‌شان دارید. آن کارهایی که بیش‌تر شما را به هیجان می‌آورند.

۴٫ گام‌های کودکانه بردارید: طبیعی است که بسیاری از وقت‌ها ـ به‌ویژه در مواجهه با وظایف پیچیده ـ دستپاچه شوید. در این‌گونه شرایط سعی کنید ساده‌ترین فعالیت ممکن برای خود را انتخاب کنید و اول آن را انجام دهید. تنها کاری که باید کنید انجام یک کار ساده و آسان است که مطمئنید می‌توانید آن را انجام دهید. سایر کارها را می‌توانید بعدا انجام دهید.

۵٫ باورهای منفی خود را همان اول کار چک کنید: بسیاری از افراد اندیشه‌های منفی چون این دارند: “من نمی‌توانم فلان کار را انجام بدهم؛ چون منظم نیستم، چون تمرکز ندارم” و مانند این‌ها. این باورها کمک‌رسان نیستند. فرض کنید در یک مسابقه ماراتن شرکت کرده‌اید و یک آدم ضعیف در اطراف شما به صورت مداوم می‌گوید: “تو نمی‌توانی این کار را انجام بدهی! تو موفق نخواهی شد!” اما یک راه به‌تر و یاری‌رسان دیگر هم وجود دارد: به این فکر کنید که “این کار وقتی که باید انجام شود، انجام خواهد شد! من به‌ترین کاری را که می‌توانم انجام می‌دهم و این فعلا کافی است.” از صداهای منفی درونی خود آگاه باشید و به جای آن‌که خود را به دردسر بیندازید برای تغییر آن‌ها به مشوق‌های یاری‌دهنده تلاش کنید.

۶٫ آن کار را انجام ندهید: از خودتان بپرسید “آیا واقعا باید این کار را همین الان انجام دهم؟” چه کارهایی باید حتما امروز انجام شوند؟ استفن کاوی ـ نویسنده کتاب مشهور ۷ عادت مردمان مؤثر ـ ماتریسی را پیشنهاد می‌کند که ۴ بخش دارد: ضروری / نه چندان فوری، ضروری / فوری، نه چندان ضروری / نه چندان مهم، نه چندان ضروری / فوری.) می‌توانید حدس بزنید باید وقت‌تان را بر روی کدام یک صرف کنید؟ اگر آن کار چندان ضروری یا چندان فوری نباشد، واقعا مجبور نیستید آن را انجام دهید. پس به جای عقب انداختن کارها، بعضی کارها را انجام ندهید!

۷٫ زمان‌بندی کنید: معمولا یکی از اشکالات همه ما انسان‌ها زمان‌بندی نکردن کارها است. بنابراین، از این پس وقتی یک کار ضروری / نه چندان فوری پیش آمد، زمانی را برای انجام آن مشخص کنید و آن را در تقویم کاری خود بنویسید. با خودتان قرار بگذارید که آن کار را سر وقت خود انجام دهید.

۸٫ به خودتان جایزه بدهید: وقتی با کاری روبرو می‌شوید که نمی‌خواهید آن را انجام بدهید، ولی در عین حال چاره‌ای جز انجام دادن آن ندارید، چه باید بکنید؟ راهی پیدا کنید که بخواهید آن کار را انجام دهید. مثلا: رفتن به کلاسی که دوست دارید، گرفتن یک حمام داغ یا حتی تماشای فیلم مورد علاقه‌تان. اگر این هم جواب نداد آن وقت می‌شود کارهای ناخوشایند را با ارزش‌های محوری که به آن‌ها معنا می‌بخشند مرتبط کرد. مثل این‌که من برای زندگی کردن به پول نیاز دارم؛ پس باید این کار را انجام بدهم تا بتوانم پول دربیاورم!

منبع (نویسنده: سی. جی. لیو / مترجم: علی نعمتی شهاب)

دوست داشتم!
۰

آیا برای ایجاد انگیزه خود جهت انجام کارهای‌تان دچار مشکل هستید؟ مثلا می‌دانید که باید پروژه جدیدتان را شروع کنید یا رزومه‌تان را به‌روز برساندید؛ اما هیچ انرژی برای این کارها در خودتان نمی‌بینید؟ در این نوشته ۸ نکته ساده به‌یادماندنی و انگیزشی می‌خوانید که می‌توانید آن‌ها را جایی دم دست‌تان بگذارید برای زمان‌هایی که کمی انگیزه بیش‌تر برای کار

چگونه نگذاریم که بهمان دروغ بگویند؟

کشف دروغ چیزی است که من آن را یک مهارت مدرن ضروری می‌دانم؛ مهارتی که شما برای بازپس گرفتن راستی و اعتماد در دنیایی که مملو است از اسپم‌ها، دوستان دیجیتالی دروغین، رزومه‌های پراغراق، اعداد دست‌کاری شده، رسانه‌های وابسته، دزدان باهوشِ هویت و … (سه نقطه را طبعا خودتان پر کنید. می‌دانید منظورم کیست!) به آن نیاز دارید. شما به آن نیازمندید؛ چرا که فناوری پیچیده‌ی امروزی و ماهیت بلادرنگ ارتباطات امروزی فرصت‌های دروغ‌گویی و فریب را چند برابر کرده است؛ تا جایی که دروغ‌گویی امروز تبدیل به یک بیماری مسری شده است.

یاد گرفتن  تکنیک‌های کشف دروغ که من به تفصیل در کتاب‌ام با عنوان “کشف دروغ: تکنیک‌های اثبات شده برای کشف فریب” به آن‌ها پرداخته‌ام، می‌تواند شما را در دنیای امروز مطمئن‌تر و ایمن‌تر کند. شما می‌توانید دروغ را کشف کنید، آن را مدیریت کنید، با آن مقابله کنید و حتی آثار منفی در معرض دروغ‌های بی‌شمار قرار گرفتن را از بین ببرید. وقتی توانایی‌های تحلیلی خود را افزایش دهید، کم‌تر دست به آزمون و خطا می‌زنید و آگاهانه رفتار می‌کنید، کم‌تر شرط‌بندی می‌کنید و اعتماد بیش‌تری به ادراکات و قضاوت‌های خود پیدا می‌کنید. این‌گونه است که شما بیش‌تر اعتماد می‌کنید، بدون این‌که محتاط، مشکوک یا متوهم باشید!

در این‌جا چند تکنیک جلوگیری‌کننده از دروغ‌گویی و در مرحله‌ی بعد کشف‌کننده‌ی دروغ را با هم مرور می‌کنیم:

تکنیک ۱٫ بفهمید چه کسی به دروغ‌گویی متمایل است و انگیزه‌های‌اش از این کار چیست. افراد فریب‌کار ویژگی دارند که قابلیت بالای پایش خود (high self-monitors) نامیده می‌شود. آن‌ها احساسات خود را تحت کنترل خود نگاه می‌دارند و در همان حال براساس توانایی طبیعی که برای دیدن دنیا از زاویه‌ی دید یک فرد دیگر دارند، به دقت مراقب احساسات دیگران هستند.

به‌علاوه پژوهش‌گرانی که روی موضوع دروغ‌گویی کار می‌کنند متوجه شده‌اند که افراد برون‌گرا بیش‌تر از افراد درون‌گرا دروغ می‌گویند و قدرت‌مندان راحت‌تر دروغ می‌گویند. از آن بامزه‌تر این‌که ما به آدم‌هایی که فکر می‌کنیم خودشان را فریب می‌دهند، راحت‌تر دروغ می‌گوییم! چون راست‌گویی و شناخته شدن به خاطر آن، هزینه‌ دارد! آدم‌ها از  دروغ‌گویی به کسانی که آن‌ها را دچار اشتباه می‌دانند، کم‌تر احساس گناه می‌کنند.

دروغ‌هایی که می‌گوییم در دو دسته‌ی کلی طبقه‌بندی می‌شوند: دروغ‌های حمله‌ای و دروغ‌های دفاعی. اولی شامل دروغ‌هایی است که برای به دست آوردن چیزی که به سادگی در دسترس نیست گفته می‌شود (مثلا رشوه دادن به یک نفر برای به دست آوردن یک قرارداد) یا دروغ‌هایی که برای ایجاد تأثیر مثبت تحویل مخاطب داده می‌شود (مثلا اغراق در فعالیت‌های نوع‌دوستانه‌ و خیریه‌تان یا خالی‌بندی در مورد میزان فروش‌تان در جلسه‌ی کمیته‌ی فروش شرکت.) دروغ‌های دفاعی شامل راست نگفتن برای فرار از یک مجازات یا یک موضوع شرم‌آور یا حفظ فردی دیگرـ چیزی که یکی از مهم‌ترین محرک‌های دروغ‌گویی به‌ویژه در میان زنان است ـ هستند.

تکنیک ۲٫ نشانه‌های کلامی و غیرکلامی دروغ‌گویی را بشناسید و از آن‌ها به‌عنوان پرچم‌های قرمز برای سؤال کردن استفاده کنید.

نشانه‌های کلاسیک کلامی دروغ‌گویی عبارتند از:

ـ فرار از مواجهه با دیگران با حالت عصبی (مثلا گفتن “من نه بو دم!” به جای “من نبودم.” )

ـ تأکید زیاد بر جزییات (مثلا گفتن این‌که “من اون ۲۰۰ دلار را ندزدیدم” به جای “من به عمرم یک سنت هم ندزدیدم.”)

ـ عقب‌نشینی محتاطانه (مثلا: “من با اون خانوم ـ منظورم خانوم لوینسکیه ـ رابطه‌ی نامشروع نداشتم.”)

ـ تکرار کامل یک سؤال برای خریدن زمان جهت آماده کردن جواب (“کی کافه را قفل کردم و رفتم؟ وایستا یک کم فکر کنم …”)

ـ ترکیب حالت بالا با تکرار بی‌وقفه‌ی یک عبارت مقدماتی خنثی (“کی کافه را قفل کردم و رفتم؟ وایستا یک کم فکر کنم. تا جایی که حافظه‌ام یاری می‌کنه … بهتر بگم تا جایی که می‌دونم … چیزی که من می‌دونم …” رسوایی واترگیت شکل اغراق‌آمیز ـ و اوج فاجعه‌ی ـ استفاده از عبارت‌های مقدماتی را نشان داد.

نشانه‌های غیرکلامی دروغ‌گویی عبارتند از:

ـ دروغ‌گوها قسمت بالای بدن‌شان را بدون تحرک نگه می‌دارند.

ـ آن‌ها مدام چشم‌های‌شان را می‌مالند یا به شکل دیگری به آن دست می‌زنند.

ـ پاهای‌شان را به سمت داخل جمع می‌کنند یا در جهت نزدیک‌ترین نقطه‌ی فرار (!) قرار می‌دهند.

ـ با اشیای روی میز بازی می‌کنند یا اشیای بزرگی مثل کیسه یا چمدان را روی میز می‌گذارند تا یک سد حفاظتی برای خودشان دست کنند.

ـ آن‌ها به صورت مستقیم و حق‌شناسانه به شما چشم می‌دوزند (برخلاف این افسانه که راست‌گوها به شما خیره می‌شوند!)

ـ آن‌ها جلسه را با یک آه یا لبخند دروغین آغاز می‌کنند و وقتی با پرسش‌های سخت روبرو می‌شوند وضعیت استقرارشان را عوض می‌کنند.

تکنیک ۳٫ مراقب رفتار تحقیرآمیز باشید و در هنگام انتخاب همکاران تجاری یا اعضای تیم‌تان از آن‌ اجتناب کنید.

تحقیر آخرین پرچم قرمز است: وقتی فرد دهان‌اش را کج می‌کند و صورت‌اش حالت تمسخرآمیزی به خود می‌گیرد. تحقیر تنها حالت نامتقارن صورت است؛ بنابراین وقتی علائم‌اش را بشناسید تشخیص آن بسیار ساده است. پژوهش‌گری آن را به‌عنوان یک عامل مهم پیش‌بینی‌کننده‌ی جدایی در زوج‌ها بررسی کرده است. وقتی کسی از دست شما عصبانی است، هنوز شما را می‌بیند؛ ولی وقتی که کار به تحقیر بکشد، دیگر در میدان دید او نیستید! تحقیر یک احساس زهردار است؛ به‌ویژه وقتی با فریب همراه می‌شود.وقتی فردی به این نقطه رسید؛ دیگر به سختی می‌تواند از آن فرار کند.

تکنیک ۴٫ هیچ وقت اعضای تیم را زیر فشار کاری اهداف بلندپروازانه غیرواقعی نگذارید.

پژوهش‌ها نشان داده‌اند که کارکنان و هم‌کاران که به آن‌ها اهداف “بلندپروازانه” داده شده یا تحت فشار کاری شدید قرار گرفته‌اند، از ترس شکست فلج می‌شوند و در نتیجه، احتمالا تمایل بیش‌تری به دروغ‌گویی در مورد عملکردشان یا دست‌کاری در ارقام برای حفظ شغل‌شان خواهند داشت؛ به‌ویژه وقتی پاداش‌‌های‌شان نیز به آن اهداف بلندپروازانه و غیرقابل دسترسی متصل باشد. آن‌ها احساس می‌کنند که هیچ راهی جز دروغ‌گویی برای رسیدن به اعداد مشخص شده ندارند. از چنین موقعیتی اجتناب کنید.

منبع (نویسنده: پاملا میر)

پ.ن. قبلا مطلب دیگری با عنوان رابطه‌ی قدرت و دروغ از وبلاگ‌های هاروارد ترجمه کرده‌ بودم. پیشنهاد می‌کنم آن را هم بخوانید.

دوست داشتم!
۰

کشف دروغ چیزی است که من آن را یک مهارت مدرن ضروری می‌دانم؛ مهارتی که شما برای بازپس گرفتن راستی و اعتماد در دنیایی که مملو است از اسپم‌ها، دوستان دیجیتالی دروغین، رزومه‌های پراغراق، اعداد دست‌کاری شده، رسانه‌های وابسته، دزدان باهوشِ هویت و … (سه نقطه را طبعا خودتان پر کنید. می‌دانید منظورم کیست!) به آن نیاز دارید. شما به

سازماندهی محل کارتان در جهت دستیابی به بیش‌‌ترین بهره‌وری

نوشته‌ی جینا تراپانی

محل کارتان هم‌چون اتاقک خلبانی شما در طول روز کاری شما است. اگر شما نمی‌توانید گیچ‌ها (Gauges) و کنترل‌ها را به سرعت و به صورت اثربخش پیدا کنید، دچار مشکل شده‌اید. خوشبختانه چند تکنیک ساده سازمان‌دهی می‌تواند میز، پارتیشن و یا دفتر شما را برای ارتقای بهره‌وری کارتان مناسب سازند:

عرشه را تمیز کنید! آرنج‌ها و مغز شما برای انجام آن‌چه در آن به‌ترین هستند به فضا نیازمندند؛ بنابراین شما مجبورید که درهم‌ریختگی‌ها را منظم کنید. آن توده کاغذهای مختلف انباشته شده در آن طرف، جعبه‌های پر از مدارک در آن کنار و آن بروشورهای همایش پارسال را می‌بینید؟ همه‌شان باید بروند. “خارج از دید؛ خارج از ذهن” اصل هدایت‌گر ما در این‌جا است. هر چیزی را که به فکر کردن به آن به صورت روزانه نیاز ندارید کنار بگذارید (و حتی از آن به‌تر دور بریزید!) برای همه مستنداتی که به آن‌ها نیاز دارید یک محل معقول پیدا کنید و خود را به نگهداری آن‌ها در آن‌جا متعهد کنید. هر وقت این کارها را بکنید، یک آیتم کاری را که به فکر کردن یا تصمیم‌گیری نیاز ندارد کنار گذاشته‌اید.

فقط اقلامی را که مورد استفاده مکررتان هستند در دسترس نگهدارید. ابزارهای محل کار و کاغذهای‌تان را به دو گروه تقسیم‌بندی کنید: آن چیزهایی که باید دم دست‌تان باشند و آن‌هایی که نباید در این فضا قرار بگیرند. همین الان که پشت میزتان نشسته‌اید هر چیزی را که دست‌تان به آن می‌رسد و می‌توانید آن را لمس کنید در نظر بگیرید. آیا چیزی وجود دارد که خیلی کم از آن در طول هفته استفاده کنید؟ کنارش بگذارید (یادآوری: حواس‌تان باشد چیزی که خاک‌گرفته است، به این معنا است که نباید آن‌جا باشد!) حالا به این فکر کنید که آیا چیزی هست که به شکل مرتب از آن استفاده کنید و خارج از دسترس‌تان باشد؟ آن را جایی روبروی خودتان بگذارید. مثلا اگر از پانچ‌تان به ندرت استفاده می‌کنید، آن را در کمد وسایل پشتیبانی بگذارید. ولی اگر آدمی هستید که سریعا باید چیزهایی را یادداشت کنید، همیشه یک دفترچه و یک مداد را پهلوی پد موس‌تان بگذارید.

یک باند پرواز درست کنید! شما هر روز با تعدادی وسیله مشخص به سر کار می‌آیید: موبایل‌تان، کیف دستی، کیف پول، پاکت، دسته کلید، پول خرد و … . یک باند پرواز درست کنید که بتوانید وقتی از راه می‌رسید وسایل‌تان را در آن بگذارید و وقتی می‌روید وسایل‌تان را از آن بردارید. اگر کاغذهای گزارش‌ها و نامه‌ها هر روز میزتان را پر می‌کند، از یک “کازیه” برای نگهداری آن‌ها استفاده کنید. اطراف این کازیه را خلوت کنید و سپس، عملیات ثبت و خروج یا هر کار دیگری که باید روی محتویات آن انجام شود را هر روز انجام دهید.

چیزهای مرتبط را کنار یکدیگر بگذارید! زمانی را که دنبال ابزارها، گزارش‌ها یا کاغذهای‌تان می‌گردید را با گروه‌بندی چیزها براساس وظیفه کاری مرتبط‌تاشان کاهش دهید استامپ‌ها را نزدیک نامه‌ها، مدادها و خودکارهای‌تان را نزدیک دفترتان، پوشه‌های خام را نزدیک قفسه‌تان، جوهر را نزدیک پرینترتان، کاغذخردکن را نزدیک سطل زباله نگه‌دارید و … این واضح‌ترین توصیه سازمان‌دهی در جهان است تا وقتی که بخواهید نامه‌ای را ارسال کنید و استامپ‌های‌تان را پیدا نکنید …

خودتان را راحت کنید! شما اغلب زمان بیداری‌تان را در محل کارتان می‌گذرانید؛ پس می‌ارزد که به انتخاب درست میز و صندلی‌تان و تنظیم درست ارتفاع آن‌ها، انتخاب موس و صفحه‌کلیدی که برای مچ‌ها و دست‌های‌تان مناسب باشند و تنظیم درست کنتراست و رزولوشن مانیتورتان توجه زیادی بکنید تا چشم‌های‌تان و بدن‌تان در طول ساعت‌های طولانی‌ کار خیلی خسته نشوند. حواس‌تان باشد که معیار اصلی راحتی، بدن شما است!

به شیوه کارتان توجه کنید و برحسب نیاز آن را تنظیم کنید. بعد از سازمان‌دهی مجدد محل کارتان، دنبال کارهای دیگری که می‌توانید آن‌ها را اثربخش‌تر انجام دهید بگردید. اگر اغلب به فضای زیادی برای پخش کردن کاغذهای‌تان نیاز دارید از یک میز L شکل استفاده کنید که فضای لازم را به شما بدهد. اگر زمانی که مطلبی را تایپ می‌کنید به نوشته‌های روی کاغذ مراجعه می‌کنید، از یک کاغذگیر استفاده کنید. یک استاد قدیمی دانشگاه که راست‌ دست بود، از موس‌اش با دست چپش استفاده می‌کرد تا بتواند همزمان با دست راست‌اش مطالبی را یادداشت کند.

منبع

دوست داشتم!
۰

نوشته‌ی جینا تراپانی محل کارتان هم‌چون اتاقک خلبانی شما در طول روز کاری شما است. اگر شما نمی‌توانید گیچ‌ها (Gauges) و کنترل‌ها را به سرعت و به صورت اثربخش پیدا کنید، دچار مشکل شده‌اید. خوشبختانه چند تکنیک ساده سازمان‌دهی می‌تواند میز، پارتیشن و یا دفتر شما را برای ارتقای بهره‌وری کارتان مناسب سازند: عرشه را تمیز کنید! آرنج‌ها و مغز

چطور جسور باشیم؟

«من نمی‌خواستم این کار رو بکنم؛ تو مجبورم کردی!» «من گفتم این غذا رو بخوریم، تو خواستی این غذای جدید را امتحان کنی!»  احتمالا با چنین گزاره‌‌هایی در زندگی‌ روزانه‌ی‌مان زیاد روبرو شده‌ایم و بارها خودمان هم آن‌ها را به کار برده‌ایم! متخصصان روان‌شناسی اجتماعی می‌گویند بیان چنین گزاره‌هایی نشان آن است که شما در یکی از مهارت‌های ارتباطی ضعف دارید: جسارت!

ارتباط جسورانه وقتی روی می‌دهد که شخصی تلاش می‌کند حقوق خود را بدون آسیب دیدن به دیگران به دست آورد. این نوع ارتباط با درک و پذیرش این‌که هر کسی حق انتخاب و کنترل زندگی خود را دارد آغاز می‌شود. فرد جسور به جای فکر کردن، دست به عمل می‌زند! (چنان‌که خیلی از مشکلات انسان‌ها به همین دلیل به وجود می‌آیند که ما بلد نیستیم جسور باشیم!) خیلی وقت‌ها گفتن یک «نه» ساده می‌تواند ما را از بسیاری مشکلات در آینده نجات دهد؛ چیزی که معمولا با نمی‌توانم و نمی‌شود نگفتن‌اش را توجیه می‌کنیم!

خوب حالا اگر فهمیدیم جسور نیستیم، چطور این مشکل را حل کنیم؟ راه‌حل به خاطر سپردن اصول رفتار جسورانه است که در ادامه به آن‌ها اشاره می‌کنیم:

۱٫ مردم غیب‌گو نیستند؛ باید آن‌چه را می‌خواهید به صراحت به آن‌ها بگویید.

۲٫ عادت، بهانه‌ی انجام هر کاری نمی‌تواند باشد. وجود الگو به معنای عدم امکان ایجاد تغییر نیست!

۳٫ شما نمی‌توانید دیگران را خوش حال کنید. شما می‌توانید خودتان را خوش‌حال کنید؛ درست مثل دیگران که می‌توانند خودشان را خوش‌حال کنند!

۴٫ قبول کنید که همیشه این احتمال وجود دارد که رفتار شما از سوی مخاطبین شما (از اعضای خانواده و دوستان گرفته تا هم‌کاران و مشتریان)‌ تأیید نشود. این مسئله هیچ ربطی به شخصیت و جای‌گاه شما و به بیان بهتر آن کسی که هستید، ندارد.

۵٫ هر موقع تمایل به گریز و فرار و از انجام کاری یا گفتن چیزی داشتید، از خود بپرسید: «بدترین چیزی که ممکن است برای من پیش بیاید چیست؟» قبل از ترسیدن، عواقب آن کار را مشخص کنید. اگر عواقب منفی آن بر مزایای آن غلبه داشت، آن کار را نکنید (عملا می‌بینید که خیلی وقت‌ها عواقب کار آن‌قدر که فکر می‌کردید بد نیستند!)

۶٫ قربانی نباشید؛ به دیگران اجازه ندهید برای شما تصمیم بگیرند. به خود بگویید: «من آن‌قدر قدرت دارم که کسی حق ندارد از من سوء استفاده کند.» (فقط لطفا جوگیر نشوید و از روی احساس قدرت زیاد، کسی را قربانی نکنید!)

۷٫ نگرانی در مورد چیزی آن را تغییر نمی‌دهد؛ بلکه باید کاری کرد.

۸٫ شما در جهت خیر و سعادت خود تلاش بسیاری می‌کنید. اگر کسی این موضوع را قبول ندارد، مشکل او است و نه شما. شما در مورد اعمال و رفتار خود باید فقط به یک نفر پاسخ دهید: شخص شخیص خودتان! (البته لطفا نصیحت‌های منطقی را بپذیرید!)

۹٫ اگر قصد دارید جسور باشید، به عواقب آن خوب فکر کنید. به هر حال هر عملی را عکس‌العملی است مساوی و در جهت مخالف! بنابراین انتخاب جسور بودن احتمالا بستگی دارد که آن عکس‌العمل از نتیجه‌ی این عمل قوی‌تر باشد یا نه.

در انتها امیدوارم که بتوانیم در عین جسور بودن، اعتماد به نفس زیادی هم نداشته باشیم؛ چیزی که متأسفانه در ایران امروز و به‌ویژه در محیط‌های کاری مهندسی، گوهری نایاب است.

(برگرفته از کتاب: مدیریت ارتباطات؛ نوشته‌ی: روی. ام. برکو و همکاران؛ ترجمه‌ی دکتر سید محمد اعرابی و داوود ایزدی؛ انتشارات دفتر پژوهش‌های فرهنگی؛ صص ۲۱۶-۲۱۲؛ با اندکی! تغییر)

دوست داشتم!
۸

«من نمی‌خواستم این کار رو بکنم؛ تو مجبورم کردی!» «من گفتم این غذا رو بخوریم، تو خواستی این غذای جدید را امتحان کنی!»  احتمالا با چنین گزاره‌‌هایی در زندگی‌ روزانه‌ی‌مان زیاد روبرو شده‌ایم و بارها خودمان هم آن‌ها را به کار برده‌ایم! متخصصان روان‌شناسی اجتماعی می‌گویند بیان چنین گزاره‌هایی نشان آن است که شما در یکی از مهارت‌های ارتباطی ضعف

تولید محتوا برای!؟

هر کسی حتی اگر مدیریت هم نخوانده باشد حتما اصطلاح «مشتری ـ مداری» به گوشش خورده است. در دنیای رقابتی امروز، تولید در هر بازاری بدون توجه به خواسته‌ها و نیازهای مشتری محکوم به شکست است؛ البته طبعا نه در ایرانی که به دلیل انحصار در بسیاری از بازارها، اصلا مشتری اهمیتی ندارد! اما حداقل در دنیای مجازی که تا حدودی بازار رقابت برای دیده شدن و خوانده شدن داغ است، می‌شود به این موضوع توجه کرد. بسیاری از ما هر روز چیزهایی می‌نویسیم و می‌خوانیم و از طریق وبلاگ نوشتن و «هم‌خوان کردن» در گودر آن‌ها را انتشار می‌دهیم. اما یک سؤال اساسی این است که خوب دلیل این همه نوشتن و گودربازی چیست؟ چند پاسخ برای این سؤال به ذهنم می‌رسد:

۱٫ دوست داریم اثری از خودمان به جا بگذاریم! (جاودانگی کوندرا را بخوانید حتما!)

۲٫ دوست داریم دیگران را در لذت خوانده‌ها و شنیده‌ها و دیده‌ها و اندیشه‌های‌مان شریک کنیم.

۳٫ دوست داریم که با نوشتن در حوزه‌ی تخصصی‌مان، دانسته‌های‌مان را به دیگران یاد بدهیم.

۴٫ اصلا فقط دوست داریم خودمان را در دنیای بی در و پیکر آن‌لاین خالی کنیم و لاغیر و اصل هم مهم نیست که محتوای تولید شده توسط ما برای سایرین هم مفید یا لذت‌بخش است یا خیر (خوب گاهی آدم واقعا دلش می‌خواهد یک چیزی بنویسد و خودش را خالی کند.)

۵٫ ترکیبی از موارد فوق.

برای خودم گزینه‌ی ۵ پاسخ درست است؛ هر چند روی ۲ و ۳ خیلی تأکید دارم. این دو گزینه کاملا بر لزوم مشتری داشتن محتوای تولید شده توسط من وبلاگ‌نویس و آن دیگری گودر‌نویس (!) و هر کس دیگری که می‌نویسد و در فضای آن‌لاین و آفلاین منتشر می‌کند (از جمله: روزنامه‌نگاران محترم) تأکید دارند. اما دریغ که بسیاری از ما اصلا به این موضوع توجه نمی‌کنیم و به این فکر می‌کنیم که این‌که من از چیزی لذت می‌برم یعنی لزوما بقیه هم باید از آن لذت ببرند (رونوشت به خودم در مورد گودر!) و از آن بدتر این‌که بقیه بی‌خود می‌کنند خوش‌شان نیاید و اصلا برای من مهم نیست و این‌جور استدلال‌های مزخرف.

و همین می‌شود که مخاطب بسیاری از وبلاگ‌ها و نوت‌های گودر و از آن بدتر نشریات دنیای واقعی خود من نویسنده‌اش هستم و حداکثر چند تا از دوستانم که شاید آن‌ها هم فقط به خاطر روی‌دربایستی می‌خوانند!

شاید کمی بد نباشد به این فکر کنیم که هدف از تولید محتوای ما چیست!؟‍

دوست داشتم!
۰

هر کسی حتی اگر مدیریت هم نخوانده باشد حتما اصطلاح «مشتری ـ مداری» به گوشش خورده است. در دنیای رقابتی امروز، تولید در هر بازاری بدون توجه به خواسته‌ها و نیازهای مشتری محکوم به شکست است؛ البته طبعا نه در ایرانی که به دلیل انحصار در بسیاری از بازارها، اصلا مشتری اهمیتی ندارد! اما حداقل در دنیای مجازی که تا