هفته‌ی پیش این شانس را داشتم که مقاله‌ی “مدیریت بر خود (Managing Oneself)” نوشته‌ی پیتر دراکر بزرگ را بخوانم و واقعا هم از آن لذت بردم. این از آن نوشته‌هایی است که باید حتما بخوانیدش تا از نزدیک تک‌تک واژه‌های آن را لمس کنید و لذت ببرید. می‌خواهم این‌جا فقط چند نکته‌ی کوتاه اما شگفت‌انگیز را از این مقاله بنویسم و بقیه‌اش را بگذارم تا خودتان بخوانید. این نکات ساده، اوج نکته‌سنجی و ذهن بی‌نظیر این پیر درگذشته‌ی مدیریت را نشان می‌دهند.

مدیریت بر خود به‌روایت پیتر دراکر پنج گام دارد: ۱٫ توانایی‌های من کدام‌اند؟‍  ۲- من چگونه کار می‌کنم؟ (عادت‌ها و سبک کاری و علایق من مثل: دوست داشتن کار کردن با دیگران یا ترجیح دادن تنها کار کردن.) ۳٫ ارزش‌های زندگی من کدام‌اند؟ ۴٫ من متعلق به کجا هستم؟ (یعنی با این توانایی‌ها، نظام ارزشی و آن علایق کجا باید کار بکنم؟) ۵٫ حالا براساس پاسخ‌های سؤالات قبل چه کار می‌توانم بکنم؟ این پنج گام با مکانیزم ساده‌ی بازخورد (feedback) روی هم تأثیرگذارند.

اما چند جمله‌ی ساده اما بی‌نظیر در این مقاله بود که مرا به‌شدت هیجان‌زده کرد:

ـ مردم بیش‌تر می‌‌دانند چه کاری را بلد نیستند؛ نه این‌که چه کاری را بلدند!

ـ تبدیل ضعیف به متوسط از تبدیل خوب به عالی سخت‌تر است!

ـ هیچ وقت نخواهید که خودتان را عوض کنید. تنها باید روش کارتان را عوض کنید!

ـ وقتی خودتان را در آینه می‌بینید دوست دارید چه آدمی را ببینید؟ این همان آدمی است که باید در دنیای واقعی بسازیدش.

ـ انتخاب گزینه‌ها در تصمیم‌گیری وابستگی تام دارد به نظام ارزشی افراد (برای همین ارزش‌های فردی‌تان را تعیین کردید. در واقع منظور این است که در تصمیم‌گیری در یک موقعیت یکسان، آن چیزی که باعث تصمیمات متفاوت می‌شود نظام ارزشی متفاوت افراد است.)

ـ اعتماد یعنی آشنایی با روش کار یکدیگر.

این مقاله عالی بود!!! واقعا عالی! متن انگلیسی‌اش را می‌توانید از این‌جا دانلودش کنید. ضمنا ترجمه‌‌ی فارسی این مقاله (که من هم آن را خوانده‌ام) در کتاب جستارهایی در رهبری با ترجمه‌ی آقای دکتر محمد ابراهیم محجوب و چاپ نشر نی منتشر شده است. این مقاله اولین مقاله‌ی کتاب است و تحت عنوان “راه‌بری خویش” ترجمه شده است.

مطالعه‌ی این کتاب و جدا از آن، مقاله‌ی بسیار خواندنی “مدیریت بر خود” را به همه توصیه می‌کنم. این مقاله یکی از ۱۰ مقاله‌‌ی پرخواننده‌ی مجله‌ی هاروارد بیزینس ریویو نیز بوده است.

دوست داشتم!
۵

هفته‌ی پیش این شانس را داشتم که مقاله‌ی “مدیریت بر خود (Managing Oneself)” نوشته‌ی پیتر دراکر بزرگ را بخوانم و واقعا هم از آن لذت بردم. این از آن نوشته‌هایی است که باید حتما بخوانیدش تا از نزدیک تک‌تک واژه‌های آن را لمس کنید و لذت ببرید. می‌خواهم این‌جا فقط چند نکته‌ی کوتاه اما شگفت‌انگیز را از این مقاله بنویسم

نویسنده: شاون ایچر/ مترجم: علی نعمتی شهاب

نیمه شب به تخت‌خوابم رفته‌ام. حالا ساعت دو صبح است و من هنوز بیدارم. استرس فکر کردن درباره‌ی کتاب‌ام ـ که به طرز خنده‌داری در مورد شادی است ـ من را بیدار نگه داشته. برای این‌که این موضوع را از سرم بیاندازم، لپ‌تاپم را باز کردم و کلیپ‌هایی را از سایت دیلی شو نگاه کردم. دیدن تبلیغاتی درباره‌ی یک قرص مشهور خواب‌آور من را به خنده انداخت: ۲۰ ثانیه‌ی اول تبلیغ به من قول می‌داد که اگر من این قرص را بخورم، همین الان به خواب خواهم رفت؛ در حالی که در ۴۰ ثانیه‌ی بعد یک صدای آرامش‌بخش به من می‌گفت که خوردن این قرص می‌تواند موجب بروز عوارض جانبی فوری، حملات قلبی ناگهانی، توهم، عصبانیت شدید، گاز گرفتن زبان‌ام و احتمالا خودکشی شود! بعد از چنان تبلیغی، فهمیدم که اگر آن قرص را بخورم، استرس بسیار بیش‌تری که در مورد عوارض جانبی آن خواهم داشت، نخواهد گذاشت که بخوابم.

من متوجه شدم که این لطیفه نیست: این یک تبلیغ واقعی است. و هم‌چنین فهمیدم که برنامه‌های آموزشی کنترل استرس در سازمان‌ها هم همین طوری هستند.

برای مجبور کردن شرکت‌ها و کارکنان‌شان برای جدی گرفتن استرس، در طول سی سال گذشته اغلب معلمان و مربیان روی تحقیقاتی تأکید کرده‌اند که نشان‌دهنده‌ی این بوده‌اند که استرس اولین تهدید سلامتی در آمریکا است و این‌که بین ۷۰ تا ۹۰ درصد مراجعات به پزشکان در مورد مسائل مربوط به استرس است و این‌که استرس یکی از ۶ علت اصلی مرگ است.

اما اگر تمرکز بر آثار منفی استرس اوضاع را بدتر بکند چه؟ (همان‌طور که فکر کردن درباره‌ی عوارض جانبی یک قرص خواب من را نیمه شب بیدار نگه داشت.) و چه اتفاقی رخ خواهد داد اگر ما شیوه‌ی تفکرمان را در مورد استرس بازنگری کنیم؟

برای آزمودن این سؤال آلیا کرام محقق دانشگاه ییل و من تیم مشترکی را با ره‌بران ارشد UBS تشکیل دادیم تا رفتار ۳۸۰ مدیر را در این مورد بررسی کنیم که آیا تغییر ذهنیت می‌تواند استرس را از یک نقطه ضعف به نقطه‌ی قوت تبدیل کند؟

به‌عنوان یک محقق دانشگاه هاروارد، من معمولا این قانون خودم را رعایت می‌کنم که با محققان دانشگاه ییل همکاری نکنم. اما کرام با تحقیق معروف مشترک‌اش با الن لانگر و مطالعاتی که درباره‌ی تأثیرات تغییر ذهنیت بر سلامت انسان داشته شناخته شده است. یکی از اولین چیزهایی که ما کشف کردیم این بود که برنامه‌های آموزش معمول سازمانی در مورد استرس، به شکل ناخواسته استرس را بیش‌تر می‌کنند.

درباره‌اش فکر کنید: پس از خواندن آمارهای فوق درباره‌ی استرس، سلامتی و مرگ چه احساسسی داشتید؟ اولا این‌که حتی اگر استرس نداشته‌اید، آمارهایی شبیه این‌ها باعث می‌شوند تا شما به صورت ذهنی به استرس با احساس “بجنگ یا فرار کن” واکنش نشان بدهید. استرس به‌عنوان یک تهدید تصویر شده، بنابراین ما ما یا نیاز داریم که با آن بجنگیم یا این‌که از آن فرار کنیم؛ چیزی که باعث بیش‌فعال شدن دستگاه عصبی سمپاتیک ما می‌شود. ثانیا این‌که اگر احساس استرس کرده‌اید، حالا شما حتی دلایل بیش‌تری برای احساس خطر دارید؛ چون دیگر می‌دانید که روی کاغذ، استرس می‌تواند شما را بکشد! (حالا برای‌تان در خوابیدن آروزی موفقیت دارم!)

ما روش جایگزینی را یافته‌ایم که بسیار موفق هم بوده است. کرام و من ۳ فیلم‌ ویدئویی مختلف را به دو گروه از مدیران USB نشان دادیم. گروه اول فیلمی را در مورد جزئیات یافته‌ها در مورد خطرات استرس تماشا کردند. گروه دوم فیلمی را دیدند که در آن در مورد یافته‌های علمی در مورد اثرات مثبت استرس بر مغز و بدن انسان بود. اطلاعات این فیلم دوم، کم‌تر شناخته شده‌اند؛ اما به همان اندازه‌ی اطلاعات موجود در مورد جنبه‌های منفی استرس معتبرند. استرس می‌تواند موجب آن شود که مغز انسان استفاده‌ی بیش‌تری از ظرفیت‌های خودش بکند، حافظه و هوش بهبود یابند، بهره‌وری افزایش پیدا کند و حتی سرعت بهبود چیزهایی مثل شکستگی زانو بیش‌تر شود. تحقیقات نشان اده‌اند که استرس ـ حتی در بالاترین سطح ـ باعث افزایش مقاومت ذهنی، روابط عمیق‌تر، آگاهی بیش‌تر، به دست آوردن دیدگاه‌های جدیدتر، احساس چیره‌دستی، احترام بیش‌تر برای زندگی، احساس بامعنایی عمیق‌تر و تقویت اولویت‌بندی‌های آدمی می‌شوند.

یافته‌های تحقیق ما بسیار جالب توجه بودند: وقتی فرد درباره‌ی استرس به‌عنوان یک عامل مثبت به جای دیدن آن به‌عنوان یک عامل منفی فکر می‌کند، سطح استرس واقعی خود را در آن لحظه می‌پذیرد و از آن به‌عنوان یک مزیت بهره‌برداری می‌کند. در این حالت جنبه‌های منفی استرس شروع به ناپدید شدن می‌کنند؛ چرا که واکنش “بجنگ یا فرار کن” فعال نمی‌شود و فرد احساس بهره‌وری و انرژی بیش‌تری می‌کند ـ و در همان حال حتی علامت‌های فیزیکی مربوط به استرس (مانند: سر درد، کمر درد و خستگی) نیز کم‌تر گزارش شده‌اند. به‌علاوه در یک مقیاس ۱ تا ۴، ارزیابی بهره‌وری از متوسط ۹/۱ تا ۶/۲ افزایش می‌یابد و این تغییر بسیار قابل توجه است. امتیازهای رضایت از زندگی نیز افزایش می‌یابند؛ چیزی که در مطالعات گذشته به‌عنوان یکی از شاخص‌های اصلی پیش‌بینی کننده‌ی بهره‌وری و شادی در کار شناخته شده بودند.

هیجان‌زده از این نتایج، من و کرام سپس ۲۰۰ مدیر را در برنامه‌ای که “تفکر دوباره درباره‌ی استرس” نام داشت آموزش دادیم؛ برنامه‌ای که بر “استفاده از استرس کنونی به‌عنوان مزیت” در کار تمرکز داشت. این فرایند شامل سه گام است: آگاهی از استرس، تعیین معنایی که در پشت چرایی احساس استرس شما نهفته است و سپس هدایت واکنش شما به استرس به سمت بهبود بهره‌وری که در آن معنا پنهان است. تأثیرات این آزمایش دوم حتی جالب‌تر بود. نه تنها استرس کاهش یافت؛ بلکه استرسی که این مدیران تجربه می‌کردند در عمل باعث بهبود‌های بیش‌تری در افزایش اثربخشی و بهبود سلامت آن‌ها شد.

هدف ما این نبود که نشان دهیم استرس اساسا یک عامل تقویت‌کننده‌ی مثبت است یا این‌که تلاش کنیم این احساس غلط را که استرس فقط آثار تخریب‌کننده دارد، تغییر دهیم. به جای آن، هدف ما متوازن کردن تحقیقاتی بود که نشان داده‌اند ذهنیت فرد نسبت به استرس، نوع واکنش او را به استرس تعیین می‌کند.

استرس در محل کار یک واقعیت است. این مطالعه به این نتیجه نرسیده که هر فردی باید به صورت فعالانه منتظر افزایش استرس‌اش باشد. با این حال سرمربی پاتریوتز، بیل بلیچیک می‌گوید: “این چیزی است که هست.” بعضی استرس‌ها غیرقابل اجتناب هستند. وقتی استرس رخ می‌دهد، فکر کردن در مورد آن به‌عنوان یک عامل مثبت به جای یک عامل منفی می‌تواند ریسک سلامت شما را کم‌تر کند و تفاوت عمده‌ای را در بهره‌وری و عملکردتان پدید آورد.

منبع

پ.ن. گزاره‌‌ها از امشب به روال معمول خود برمی‌گردد.

دوست داشتم!
۲

نویسنده: شاون ایچر/ مترجم: علی نعمتی شهاب نیمه شب به تخت‌خوابم رفته‌ام. حالا ساعت دو صبح است و من هنوز بیدارم. استرس فکر کردن درباره‌ی کتاب‌ام ـ که به طرز خنده‌داری در مورد شادی است ـ من را بیدار نگه داشته. برای این‌که این موضوع را از سرم بیاندازم، لپ‌تاپم را باز کردم و کلیپ‌هایی را از سایت دیلی شو

من اعتقاد زیادی به شانس دارم و متوجه شده‌ام که هر چه سخت‌تر کار کنم، شانس بیش‌تری هم به من رو خواهد کرد.

توماس جفرسن

دوست داشتم!
۰

من اعتقاد زیادی به شانس دارم و متوجه شده‌ام که هر چه سخت‌تر کار کنم، شانس بیش‌تری هم به من رو خواهد کرد. توماس جفرسن دوست داشتم!۰

یازده ماهگی لینک‌های هفته و هفته‌ای بسیار پرلینک!

پیش از شروع سه نکته:

  1. لینک‌هایی که به نظرم باید حتما و تحت هر شرایطی خوانده بشوند را با رنگ قرمز از سایر لینک‌ها متمایز می‌کنم. اگر فکر می‌کنید تعداد لینک‌ها زیاد است، با مطالعه‌ی لینک‌های قرمز شده هر آن‌چه را حتما باید بخوانید، خوانده‌اید!
  2. برای دیدن لینک‌های کلیه‌ی قسمت‌های قبل، می‌توانید به این‌جا مراجعه بفرمایید.
  3. این مجموعه پست‌ها در حکم یک دفترچه‌ی یادداشت مطالب مهم برای من هستند. لینک اخبار را برای این می‌گذارم که به نظرم برخی اخبار حداقل عنوان‌شان باید توسط کسانی که در حوزه مشاور‌ه‌ی مدیریت و آی‌تی فعال هستند، دیده شوند. بنابراین اگر از نظر شما تعداد لینک‌ها بسیار زیاد است، اولا ببخشید و ثانیا این‌که حداقل به تیترها نگاهی بیاندازید؛ وقت زیادی نمی‌گیرد و ضرر هم نمی‌کنید!

جامعه‌شناسی، روان‌شناسی و کار حرفه‌ای:

زندگی‌تان را مستند کنید (رضا بهرامی عزیز)

ده گام ساده برای افزایش بازدهی (عباس صفارائی؛ ویزویز)

نکاتی که باید در امضای پایین ایمیل رعایت کرد (بسیار مهم!) (شایان شلیله؛ دنیای مجازی یا فاجعه‌ی مجازی)

آیا درد همان رنج است؟ نگاهی به مفهوم درد و رنج از دید دانش پزشکی (بخوانید حتما …) (پست مهمان در وبلاگ دکتر علی رضا مجیدی؛ یک پزشک)

مدیریت:

من این هفته در شش پست ماجرای دوره‌‌ی MBAی که گذراندم را دوره کردم. در همین راستا خانم حسینی لطف کردند و در دو پست در دانشگاه چه یادگرفتم؟ (۱) و در دانشگاه چه یاد گرفتم؟ (۲)- یادداشت شخصی از تجربیات MBAخوانی خودشان نوشتند. توصیه می‌کنم حتما بخوانید.

نمونه قرارداد کاری مدیرعامل و مدل هافستد در فرهنگ (خوش‌حال که شهرام دوباره نوشتن را شروع کرده.) (شهرام کریمی؛ یادداشت‌های صنایعی)

انسان‌ها و سیستم‌ها و کار تمام کن حرفه‌ای و زمینه‌سازها (امیر مهرانی)

جدایی دردناک (احمد شریفی) و ۴۷۴-بازی جوانمردانه (خاطرات یک مدیر) در راستای این پست افشین دبیری: کارفرمای برگزیده ماندن!

الگو و نمونه مستند طرح مدیریت ارتباطات پروژه، نویز در ارتباطات مستند، همه مدیریت پروژه در دفتر مدیریت پروژه و چهار راه برای سودهی پروژه (این آخری عالیه!!! واقعا لذت بردم ازش.) (مهدی عرب عامری؛ PMPlus)

دفاع از خود و پروژه و وقتی فرآیند درست کار نمی‌کند؟ (مجید آواژ؛ روزنوشت‌های بهساد)

پرورش نبوغ بازاریابی در دانشکده مدیریت دانشگاه تهران و اولین اجلاس سالانه فروشندگان حرفه‌ای بیمه در ایران (استاد پرویز درگی)

حمایت از پروژه‌های دانشجویی مهندسی نرم‌افزار (در شرکت رادمان) (علی واحد؛ وبلاگ رادمان)

به‌یادماندنی ترین مدیران عصر دیجیتال (نارنجی) (فهرست جالبی است؛ ولی چند نفر جا افتاده‌اند: لویی گشنر مدیرعامل سابق IBM، لاری پیج و سرگئی برین و اریک اشمیت از گوگل، خانم کارلی فیورینا مدیرعامل سابق HP و خیلی‌های دیگر!)

راز‌های مدیریتی باشگاه فوتبال بارسلونا (مطلب خوبی است؛ اما من ضمن اعتراض به این‌که: “ایده‌ی منو دزدیدن دارن باهاش پز می‌دن” باید بگویم که ترجمه‌ی افتضاحی دارد. کاش اگر کسی از مسئولین صفحه‌ی مدیران دنیای اقتصاد این‌جا را دید، توجه کند که مترجم محترمی که حتا نمی‌تواند اسم معروف‌ترین شرکت مشاوره‌ی مدیریت دنیا “دیلویت” را درست ترجمه کند، چندان صلاحیت ترجمه‌ی متن تخصصی مدیریت را ندارد.)

مشاور کارفرما کیست؟ (امیر نام‌آور؛ وبلاگ ایده)

فناوری اطلاعات و ارتباطات:

دیروز پنج‌شنبه ۹ تیر، روز جهانی «رسانه‌های اجتماعی» به ثبت رسید (به نقل از وبلاگ رسانه‌های اجتماعی جواد افتاده.) ضمن این‌که به همت جواد افتاده‌ی عزیز مراسم این روز در تهران هم برگزار شد. حضور در این مراسم برای من بسیار دل‌پذیر بود و دیدار برخی از دوستان سابقا مجازی و چند دوست جدید برای من باعث افتخار بود. گزارش جشن را رضا قربانی عزیز در پست  جشن روز رسانه‌های اجتماعی و خود جواد افتاده در پست گزارش تصویری جشن روز رسانه های اجتماعی نوشته‌اند. (در پست جواد می‌تونید عکس بنده را هم از زوایای گوناگون زیارت کنید! :)) در همین راستا دو مقاله‌ی چشم‌انداز رسانه‌های اجتماعی در سال ۲۰۱۱ و روز جهانی رسانه‌های اجتماعی را هم بخوانید.

جستجوی آنلاین عکاس «نازی‌»ها، با «گوگل پلاس» بیشتر در گوگل پَلاس خواهیم بود! تهاجم بزرگ ارتش گوگل به جبهه شبکه‌های اجتماعی و آیا «گوگل پلاس» می‌تواند به اندازه کافی سربازگیری کند و مهمات جمع‌آوری کند؟! (دو پست دکتر در مورد شبکه‌ی اجتماعی تازه افتتاح گوگل که تازه از دیروز به‌دست ایرانی‌ها افتتاح شد، خواندنی است.) (دکتر علی رضا مجیدی؛ یک پزشک)

استفاده از لپ‌تاپ‌ها بصورت دسکتاپ با تکنولوژی جدید سامسونگ (مهرداد نایب؛ ویزویز)

چرا پست بعدی وبلاگ‌تان باید مینیمال باشد؟! (صادق جم؛ بلاگ‌نوشت)

با ifttt، بگذارید اینترنت کارهای شما را انجام دهد! (روزنوشت‌ میلاد)

شبکه جهانی ارتباطات موبایل ۲۰ ساله شد (نارنجی)

گروه هکری LulzSec اعلام بازنشستگی کرد! (فارنت)

اینفوگرافی به مناسبت تولد چهار سالگی آیفون (وبلاگ مانی)

آی پد ۴۰۰ برابر بیشتر اینترنت مصرف می‌کند

آگوست ۲۰۱۱ آیفون ۵ به بازار می‌آید

اتصال ۳۵ میلیارد دستگاه الکترونیکی به اینترنت

سال ۲۰۱۳ ماهواره‌های گوگل در مدار قرار می‌گیرند و گوگل دو سرویس خود را تعطیل کرد و روزانه ۵۰۰ هزار موبایل اندرویدی را فعال می‌کند! و گوگل از شما می‌پرسد:چه چیزی دوست دارید! (دو مطلب آخر از فارنت) (چه می‌کنه این گوگل!)

فیس‌بوک رکورد ۷۵۰ میلیون کاربر را پشت سر گذاشت!

آوریل ۲۰۱۲ ویندوز ۸ می‌آید

نکات مهمی که بایستی درباره وردپرس ۳٫۲ بدانید (رضا؛ دنیای زیبای وب)

برای تعمیر فایل‌های آسیب دیده چه کاری انجام می‌دهید؟ (علی اسماعیل‌زاده؛ بهترین ارتباط)

۱۲ کلید میان‌بر که احتمالاً بلد نیستید!

راهنمای “توئیتر” برای خبرنگاران (جالب)

گوگل پلاس با فونت تاهوما

اقتصاد:

استدلال سلاحی برای غلبه است یا راهی برای فهم حقیقت و موانع سیاسی توسعه و رشد اقتصادی (حجت قندی؛ اقتصادانه)

درس‌هایی از یونان و آرژانتین (علی دادپی؛ اقتصادخرد، بازار و خانوار)

کنترل اجاره مسکن (مجلۀ اقتصادی IRPD ONLINE JOURNAL)

افزایش اجاره باید چقدر باشد؟ (محمد رضا فرهادی‌پور؛ دگردیسی مشغولیت‌ها)

کریستین لاگارد، اولین زن در سمت ریاست «صندوق بین‌المللی پول»

پ.ن.۱٫ از معرفی سایت‌های مفیدی که من نمی‌شناسم‌شان، استقبال می‌شود!

پ.ن.۲٫ با توجه به به‌پایان رسیدن مرور دوره‌ی MBA من، گزاره‌ها از شنبه یعنی فردا به روال سابق خود برمی‌گردد.

دوست داشتم!
۰

یازده ماهگی لینک‌های هفته و هفته‌ای بسیار پرلینک! پیش از شروع سه نکته: لینک‌هایی که به نظرم باید حتما و تحت هر شرایطی خوانده بشوند را با رنگ قرمز از سایر لینک‌ها متمایز می‌کنم. اگر فکر می‌کنید تعداد لینک‌ها زیاد است، با مطالعه‌ی لینک‌های قرمز شده هر آن‌چه را حتما باید بخوانید، خوانده‌اید! برای دیدن لینک‌های کلیه‌ی قسمت‌های قبل، می‌توانید

هفته‌ای باز هم پرلینک در حوزه‌ی فناوری …

فقط یک نکته را این‌جا بگم: این هفته که گذشت مشکلی که فارغ‌التحصیلی مرا به تأخیر انداخته بود حل شد و حالا می‌توانم تقریبا بگویم که MBA شده‌ام. از مدت‌ها قبل تصمیم داشتم به محض فارغ‌التحصیلی نکات مورد نظرم و تجربیات‌ام را از تحصیل در این رشته بنویسم. بنابراین روال عادی گزاره‌ها، هفته‌ی آینده از روزهای شنبه تا پنج‌شنبه متوقف می‌شود و به جای آن ۶ پست خواهم داشت در مورد MBA. منتظرم باشید.

پیش از شروع سه نکته:

  1. لینک‌هایی که به نظرم باید حتما و تحت هر شرایطی خوانده بشوند را با رنگ قرمز از سایر لینک‌ها متمایز می‌کنم. اگر فکر می‌کنید تعداد لینک‌ها زیاد است، با مطالعه‌ی لینک‌های قرمز شده هر آن‌چه را حتما باید بخوانید، خوانده‌اید!
  2. برای دیدن لینک‌های کلیه‌ی قسمت‌های قبل، می‌توانید به این‌جا مراجعه بفرمایید.
  3. این مجموعه پست‌ها در حکم یک دفترچه‌ی یادداشت مطالب مهم برای من هستند. اگر لینک اخبار را هم می‌گذارم، برای این است که به نظرم برخی اخبار حداقل تیترشان باید توسط کسانی که در حوزه مشاور‌ه‌ی مدیریت و آی‌تی فعال هستند، دیده شوند. بنابراین اگر تعداد لینک‌ها خیلی زیاد هستند، اولا ببخشید و ثانیا این‌که حداقل به تیترها نگاهی بیاندازید؛ ضرر نمی‌کنید!

مدیریت:

معرفی سایت: Lumosity باشگاه ورزشی مغز شما، چطور تنهایی به مغز شما کمک می‌کند! (البته اون تنهایی گودری منظور امیر نیست؛ تو محل کار را می‌گه! :دی) و چطور از شخصی درخواست راهنمایی کنیم؟ (به کامنت من پای این مطلب توجه کنید!) (امیر مهرانی؛ The Coach)

ارتباطات سازمانی (علی سرزعیم)

به دنبال راه‌های خلاقانه و کارت ویزیتم را له نکن! (بچه‌های همینا؛ دومی مخصوصا عالی بود!)

ابزارهای مدیریت پروژه (نوشته‌ی کوتاه و بسیار مفید نادر خرمی‌راد)

کرگدن (مجید آواژ؛ روزنوشت‌های بهساد)

آسمان یک رنگ (علی واحد؛ وبلاگ رادمان) و متعاقب آن این دل‌نوشته‌ی آقای مجید آواژ در روزنوشت‌های بهساد در جواب آن: چرا مانده‌ایم و بعدتر جواب آقای واحد به پست آقای آواژ: مانده‌ایم! بسیار خواندنی هستند. اگر دنبال دلیل برای ماندن و جنگیدن در این دیار هستید، این نوشته‌ها را از زبان آدم‌هایی که چند سالی از من و شما بزرگ‌ترند و سختی‌های بیش‌تری کشیده‌اند، بخوانید.

“خانم شیرزاد” و نقش میز پذیرش (عالی! یادمه دکتر روستا هم همیشه می‌گفت این آدم‌های مورد اشاره در این نوشته، مدیرعامل‌های غیررسمی سازمان هستند!) (استاد پرویز درگی)

۱۰ دلیل موفقیت کسب و کارها در یک کشور (بسیار خواندنی و قابل توصیه) (رضا قربانی؛ مدیر رسانه)

۶ گام در تحلیل سود / هزینه (نکاتی بدیهی که معمولا فراموش می‌شوند!) (مشاوره کسب و کار،طراحی سیستم بازاریابی ویژه سازمان‌های کوچک؛ محمدی سالاری)

فناوری اطلاعات و ارتباطات:

تبلت : رویای ما تصویرگران (تبلیغ آی‌پد به‌روایت رضا بهرامی عزیز)

چگونه اعتیاد به اینترنت سیم‌کشی‌ مغزمان را تغییر می‌دهد! (دکتر علی‌رضا مجیدی عزیز؛ یک پزشک)

رموز فروش موفقیت آمیز اپل (عباس صفارائی!؟؛ ویزویز) و شارژ کردن موبایل از طریق کتری آب جوش (مهرداد نایب؛ ویزویز)

وظیفه بلاگر: ارایه مفهوم، اخبار یا آمار؟ (سؤال جالبی است؛ حوصله‌ام گرفت شاید در موردش نوشتم.) (جواد افتاده؛ رسانه‌های اجتماعی)

کاوشگر داده‌های عمومی گوگل (سرویس جدید گوگل) و مارک تواین، سفر و رسانه‌های اجتماعی (وبلاگ مهران)

نقشه شبکه های اجتماعی در جهان (مجله‌ی اینترنتی گویا آی‌تی)

اسکایپ در دستان مایکروسافت (نرم‌افزار ارتباط اینترنتی فقط Ovoo!)

ابررایانه “واتسون” به عنوان شخصیت برتر سال انتخاب شد

۴۰ سال تاریخ تکامل ایمیل در یک تصویر! / ایمیل ۴۰ ساله شد

کاربران اینترنت زندگی اجتماعی بهتری دارند 🙂

بهترین شهرهای آمریکای شمالی برای کارشناسان IT (بریم!؟)

معرفی اولین ویندوزفون نوکیا در چهارم آبان ماه! (فارنت)

خانه ای برای ابداعات گوگل در جستجو (مصطفی لامعی؛ iClub)

با دکمه بخت و اقبال گوگل خداحافظی کنید و چه کسی شما را در گوگل جستجو می‌کند؟ (وبلاگینا)

اندروید، ویندوزفون یا آیفون ، کدام بهترین گزینه برای ماست؟ (قضاوت با شماست؛ من با جادی موافقم.) (روزنوشت‌های میلاد)

نخستین حافظه جانبی برای مغز ساخته شد (نارنجی)

ارسال پیام‌های مخفی از طریق جستجوی گوگل (جل الخالق!)

ویدیوهای ارائه کتاب “۹۷ چیزی که هر برنامه‌نویس باید بداند” به زبان فارسی

تیتر چند خبر را کنار هم ببینید: تمایل ۴۰٪ مردم اروپا به خرید آیفون!، رشد ۸۹ درصدی استفاده از داده‌ها در تلفن‌های هوشمند (رضا؛ دنیای زیبای وب)، ویندوزفون شاید جایگزین آیفون شود (واقعی) و کاهش سهم بازار آندروید گوگل

گوگل به رکورد ۱ میلیارد بازدیدکننده در یک ماه رسید (مبارکه!) و هر ۶۰ ثانیه در اینترنت چه اتفاقی می‌افتد؟ (رضا؛ دنیای زیبای وب)

ادعای جدید لاری الیسون: استفاده بی اجازه گوگل از جاوا و میلیاردها دلار خسارت به اوراکل (این لاری الیسون خیلی حال بهم زنه. واقعا از خودش و شرکت‌اش بدم میاد به خاطر این انحصارطلبی مزخرف.)

شبکه اتریشی “فانک‌فایر” الهام‌بخش پروژه «اینترنت چمدانی» آمریکا (هر کی فهمید این چیه به منم بگه!)

‌وزارت ارتباطات از لیست‌ ادغام‌ها حذف شد (البته به دلایل امنیتی و نه فنی!)

ساختمان‌های اداری و تجاری قبل از ساخت مجوز شبکه رایانه‌ای می‌گیرند (پایان‌کار شبکه‌ هم باید بگیرید از این به بعد! :))

آخرین آمار خطوط اینترنت پرسرعت/ ADSL خانگی تفاوتی با دایل آپ ندارد!

ایران و کسب رتبه نهم آی‌تی در منطقه (حالا شاخص‌اش چیه نگفتند!)

عبور شمار دامنه‌های اینترنتی کشور از مرز ۲۰۰ هزار

با محوریت رگولاتوری استانداردهای حوزه ICT تدوین می شود

اقتصاد:

افزایش نرخ اجاره مسکن و راه‌حل اشتباه آقای وزیر (احمد شریفی)

استراوس خان و فرض‌های اولیه اقتصادی (راس می‌گه حجت قندی در اقتصادانه)

سورپرایز!!!!!!!!! سیاست ارزی جدید! و نرخ ارز و میزان شعور (مجلۀ اقتصادی IRPD ONLINE JOURNAL)

جامعه‌شناسی، روان‌شناسی و کار حرفه‌ای:

۱۰ راه ساده برای آرامش بخشیدن به زندگی

پول زیاد خوشبختی نمی‌آورد/ تایید علمی یک ضرب المثل قدیمی

دوست داشتم!
۰

هفته‌ای باز هم پرلینک در حوزه‌ی فناوری … فقط یک نکته را این‌جا بگم: این هفته که گذشت مشکلی که فارغ‌التحصیلی مرا به تأخیر انداخته بود حل شد و حالا می‌توانم تقریبا بگویم که MBA شده‌ام. از مدت‌ها قبل تصمیم داشتم به محض فارغ‌التحصیلی نکات مورد نظرم و تجربیات‌ام را از تحصیل در این رشته بنویسم. بنابراین روال عادی گزاره‌ها،

نادر این‌جا در مورد استفاده از ابزارهای مدیریت پروژه نوشته که توصیه می‌کنم نوشته‌اش را بخوانید. این یکی دو هفته‌ی اخیر درگیر تدوین پروپوزال یک پروژه‌ی بزرگ مشاوره‌ی مدیریت بودیم. اول از همه باید از همه‌ی همکاران‌ام به‌ویژه نیمای عزیز تشکر کنم بابت این‌که در این دو هفته علی‌رغم فشردگی و حجم بالای کار، کنار هم لحظات خوبی را تجربه کردیم. شخصا از نظر کار تیمی این به‌ترین تجربه‌ای بوده که تا الان داشتم.

به قول علما اما بعد: موقع نوشتن بخش‌های مربوط به متدولوژی کار، نکته‌ی جالبی را متوجه شدم. وقتی می‌خواستم روش کار را بنویسم؛ مجبور بودم فرض کنم که خواننده‌ی غیرفنی با مفاهیمی که من می‌خواهم ازشان صحبت کنم و ابزارهایی که قرار است برای انجام کار ازشان استفاده کنیم، آشنا نیست. بنابراین من باید تقریبا از نقطه‌ی صفر شروع به نوشتن می‌کردم: نوشتنِ صرف این‌که قرار است چه کار کنیم کافی نبود. باید اول می‌گفتم چرا باید این کار را انجام بدهیم، چرا این طوری و چرا از این ابزار باید استفاده کنیم!

به این ترتیب نوشتن خیلی از بخش‌ها برای‌ام بسیار مشکل بود؛ چون باید بدیهیات خودم را به‌عنوان غیربدیهیاتِ خوانندگان برای آن‌ها به زبان ساده و قابل فهم تشریح می‌کردم! به نظرم این تجربه بسیار ارزش‌‌مند بود؛ چون فهمیدم:

  1. وقتی داری می‌نویسی باید چیزهای غیربدیهی برای دیگران را اساس نوشتن‌ات قرار بدهی، نه بدیهیات خودت را. کشف آن چیزهای غیربدیهی خودش کار سختی است!
  2. خیلی وقت‌ها ما از چارچوب، متدولوژی، روش کار یا ابزاری استفاده می‌کنیم که برای همه‌مان جا افتاده که همین است و لاغیر. اما وقتی به فلسفه و ریشه‌ی استفاده از آن‌ها کمی فکر کنیم، آن وقت …
  3. وقتی قرار باشد چرایی هر یک از آن موارد نکته‌ی قبل را روشن کنی، آن وقت چیزهای جالبی را کشف می‌کنی: این‌که خودت چقدر ماهیت ابزار X را فهمیده‌ای، قدرت استدلال‌ و تفکر تحلیلی‌ات چقدر است، چقدر بلدی به زبان ساده یک مفهوم را توضیح بدهی و خیلی چیزهای دیگر. تازه وقتی موضوع مورد نظرت بدیهی باشد که دیگر هیچ! این‌ها همه چالش‌های بسیار سختی بودند که هر چند موقع نوشتن من را خیلی اذیت کردند؛ اما خوب الان از این‌که در حل‌شان به صورت نسبی موفق بوده‌ام، بسی خوش‌حال‌ام!

شاید بد نباشد که این تمرین را برای آزمایش دانش و مهارت‌مان در حوزه‌ی تخصصی‌مان انجام بدهیم: یک متن کوتاه بنویسیم که در آن مشخص باشد چه کارهایی انجام می‌شود، چرا باید این کارها انجام بشوند و چرا این‌طوری و چرا باید از این ابزارها استفاده کنیم. بعد این متن را بدهیم به یک آدم غیرمتخصص و ببینیم که از ماجرا سر در می‌آورد یا نه. جایی می‌خواندم معیار کلیدی موفقیت یک متن این است که خواننده بعد از خواندن‌اش احساس کند چیزی به او اضافه شده!

برای خودم به‌نوعی سخت‌ترین و بامزه‌ترین بخش نوشته‌های‌ام در مورد متدولوژی پروژه، جایی بود که داشتم سعی می‌کردم توضیح بدهم اصلا چرا لازم است اولویت‌بندی انجام بشود! ضمن این‌که توصیف فلسفی که از سیستم داینامیکس نوشتم را فکر کنم خود پیتر سنگه و استرمن هم اگر بخوانند، حتما ازش در چاپ‌های بعدی فرمان پنجم و بیزینس داینامیکس استفاده می‌کنند! 😉

این را گفتم که اعتماد به نفس داشته باشید و نترسید. همین الان یک ورق کاغذ بردارید یا یک فایل ورد باز کنید و شروع کنید. این تمرین به‌نظرم برای کشف پاسخ همان سؤال کلیدی همیشگی یعنی “تخصص شما چیست؟” هم بسیار مفید است.

پ.ن. عکس از این‌جا

دوست داشتم!
۰

نادر این‌جا در مورد استفاده از ابزارهای مدیریت پروژه نوشته که توصیه می‌کنم نوشته‌اش را بخوانید. این یکی دو هفته‌ی اخیر درگیر تدوین پروپوزال یک پروژه‌ی بزرگ مشاوره‌ی مدیریت بودیم. اول از همه باید از همه‌ی همکاران‌ام به‌ویژه نیمای عزیز تشکر کنم بابت این‌که در این دو هفته علی‌رغم فشردگی و حجم بالای کار، کنار هم لحظات خوبی را تجربه کردیم.

شاید مهم‌ترین سؤال خیلی از دوستان جوانی که تازه از دانشگاه فارغ‌التحصیل شده‌اند این باشد که برای موفقیت و پیش‌رفت شغلی باید چه کنیم؟ در این پست براساس این مطلب، ۱۰ توصیه به این دوستان جوان (به‌ویژه مشاوران جوان) ارایه می‌شود:

۱- تازه وارد محل کارتان شده‌اید؟ سعی کنید در اولین فرصت با حداقل ۳ نفر از همکاران‌تان آشنا شوید! (حالا من یک مدت جایی کار می‌کردم کلا دو تا همکار داشتم!)

۲- در یک تیم تدوین پروپوزال عضو شوید (این یکی بیش‌تر خاص شرکت‌های پروژه ـ محور است البته.) این طوری هم تجربه‌ی خوبی کسب می‌کنید و هم احتمال عضویت‌تان را در تیم اجرایی پروژه افزایش می‌دهید! (ضمن این‌که می‌تونید بعد از مدتی مثل من هم پروپوزال نوشتن‌تان را بفروشید و هم مدیر پروژه‌ی پروپوزالی بشوید که نوشتید و برنده شده!)

۳- برای خودتان اهداف سالانه‌ای را تعیین کنید؛ امسال می‌خواهید چه چیزهایی را تجربه کنید، یاد بگیرید، چه عادت‌های بدی را ترک کنید یا به چه اهدافی دست پیدا کنید؟ (مثلا من امسال قراره تافل یا آیلتس بدم! البته فعلا به‌خاطر درگیری‌های کاری در حد قرار مونده؛ شما از من در مورد تحقق اهداف‌تون جلو بزنید!)

۴- خارج از ساعات کاری‌تان، آموزش‌های لازم را کسب کنید (مثل من که رفتم MBA خوندم! ;))

۵- شکاف‌های مهارتی‌تان را پر کنید (من می‌دانم که مثلا در MSP خیلی وارد نیستم. باید بروم یاد بگیرم دیگر!)

۶- کارهایی که می‌شود را به دیگران واگذار کنید یا مکانیزه‌شان کنید. (رونوشت به خودم که هنوز بعد ۵ سال کار کردن اینو یاد نگرفتم که مثلا تایپیست بنده‌ خدای شرکت داره برای همین کار صفحه‌بندی فایل گزارش که هی باهاش درگیرم تا درست بشه حقوق می‌گیره!)

۷- رزومه‌تان را همیشه به‌روز نگه دارید (و لطفا یاد هم بگیرید که چطور رزومه ننویسید!)

۸- برای خودتان یک پایگاه دانشی درست کنید که به وقت‌اش بتوانید از آن برای کارتان بهره بگیرید (چیزی مثل همین گزاره‌ها!)

۹- سازمان محل کارتان شما را به‌صورت سالانه ارزیابی نمی‌کند؟ خودتان چطور؟ حداقل وضعیت تحقق اهداف سالانه‌‌تان را بررسی کنید.

۱۰- زمانی را برای حقظ و تقویت ارتباطات‌تان با دوستان‌تان اختصاص دهید. من شخصا از طریق دوستان‌ام فرصت‌های بیزینسی خوبی نصیب‌ام شده که دارد بیش‌تر هم می‌شود! بنابراین شبکه‌سازی را جدی بگیرید.

دوست داشتم!
۱

شاید مهم‌ترین سؤال خیلی از دوستان جوانی که تازه از دانشگاه فارغ‌التحصیل شده‌اند این باشد که برای موفقیت و پیش‌رفت شغلی باید چه کنیم؟ در این پست براساس این مطلب، ۱۰ توصیه به این دوستان جوان (به‌ویژه مشاوران جوان) ارایه می‌شود: ۱- تازه وارد محل کارتان شده‌اید؟ سعی کنید در اولین فرصت با حداقل ۳ نفر از همکاران‌تان آشنا شوید!