چگونه مثل استیو جابز فکر کنیم؟

استیو جابز این روزها کاریزماتیک‌ترین شخصیت دنیای فناوری است. جابز موتور اصلی حرکت اپل است؛ شرکتی با محصولات بسیار جذاب و دوست‌داشتنی و البته ارزش‌مندترین شرکت فناوری جهان. اهمیت جابز تا آن حد بالا رفته که توماس فریدمن ـ ستون‌نویس معروف روزنامه‌ی نیویورک تایمز و نویسنده‌ی کتاب جهان مسطح است ـ معتقد است آمریکا برای این‌که بتواند به شکل شگفت‌آورتری از رکود خارج شود، داشتن جابزهای بیش‌تر است! چه چیزی جابز را از دیگران متمایز می‌کند؟

کارمینه گالو برای فهمیدن پاسخ این سؤال با یک دو جین از کارکنان سابق اپل، تحلیل‌گران و متخصصان مصاحبه کرد. نتیجه؟ استیو جابز هم یک آدم معمولی است؛ فقط بلد است چطور “متفاوت فکر کند!” گالو به‌زودی یافته‌های‌اش را در کتابی با عنوان “رازهای نوآوری استیو جابز” منتشر خواهد کرد. اما او در مطلبی که اخیرا در فوربس چاپ شده، به این موضوع پرداخته که جابز چطور متفاوت فکر می‌کند؟ با هم تکنیک‌های خلاقیت جابز را مرور می‌کنیم:

  1. شاید شنیده باشید نام شرکت اپل از یک منطقه در نزدیکی محل زندگی اسیتو جابز و استیو وزنیاک گرفته شده؛ اما آیا می‌دانید که اپل در عین حال یک نماد است؟ اپل نماد یک درخت است؛ به ساختار یک درخت دقت کنید (مفهوم ریاضی درخت را یادتان هست که؟): درخت به سادگی از یک تنه و چند شاخه تشکیل شده؛ یک موجودیت ساده و قابل فهم که میوه‌اش دست‌یافتنی است!!! جابز معتقد است یک رایانه (و در حالت کلی یک محصول) باید این دو ویژگی را داشته باشد: ساده و قابل فهم و در عین حال قابل دست‌یابی!
  2. متفاوت فکر کردن جابز در قرار دادن دایمی خودش در معرض تجربیات مختلف در زندگی بشری نهفته است. جابز تجربیات منحصر به فردی در زندگی داشته: از یاد گرفتن خطاطی در دوران دانشگاه تا تجربه‌ی ریاضت‌کشی عرفان شرقی در هندوستان! و همین دقیقا راز ایده‌پردازی‌های فوق‌العاده‌ی استیو جابز است. یک مثال بانمک‌اش این‌که خطاط بودن جابز باعث شد وقتی در ۱۹۸۴ اولین مکینتاش را ارایه کرد، مکینتاش اولین رایانه‌ی شخصی بود که فونت‌های زیبایی داشت. یا وقتی او می‌خواست فروشگاه‌های اپل را راه بیاندازد به جای این‌که مدیر فروشی را از صنعت آی‌تی انتخاب کند، یکی از مدیران سابق خرده‌فروشی Target را انتخاب کرد! او و آن مدیر ـ رون جانسون ـ تصمیم گرفتند تا برای به‌ترین بودن، به الگو گرفتن از شرکت‌های فناوری اکتفا نکنند. برای همین به جای طرح این سؤال که: “به‌ترین مدل خدمات مشتری در صنعت آی‌تی چیست؟” یک سؤال کلی‌تر مطرح کردند: “به‌ترین مدل خدمات مشتری چیست؟” و جواب‌شان را هم در “هتل‌های چهار فصل” پیدا کردند. برای همین است که شما در فروشگاه‌های اپل، به جای صندوق‌دار، دربان می‌بینید!
  3. جابز همیشه یک سنت‌شکن بوده؛ توضیح بیش‌تری لازم است؟
  4. جابز ادراک متفاوتی نسبت به دیگران دارد و همین چیزی است که او را نوآور می‌کند نه مقلد. مثلا دو جین آدم ابداع زیراکس را در زمینه‌ی رابط کاربری گرافیکی در سال ۱۹۷۹ دیدند؛ اما تنها جابز بود که به فکر رسید می‌شود این رابط کاربری را در یک رایانه به کار برد و خوب همین ایده شد، مبنای ساختن سیستم عامل مک برای اولین مکینتاش در سال ۱۹۸۴!
  5. اما جالب‌ترین اصل فکر کردن استیو جابز: در یکی از بزرگ‌ترین تحقیقات انجام شده در زمینه‌ی نوآوری و خلاقیت، محققان هاروارد با بیش از ۳۰۰۰ مدیر در طول ۶ سال مصاحبه کردند. یافته‌ی آن‌ها این بود که اصل شماره‌ی یک خلاقیت “ارتباط ایجاد کردن” است: توانایی ایجاد ارتباط موفق میان پرسش‌ها، مسائل و ایده‌های ظاهرا نامرتبط از حوزه‌های مختلف. نتیجه‌ی این تحقیق گسترده‌ی هاروارد چیزی بود که استیو جابز ۱۵ سال به پیش به یک گزارش‌گر گفته بود: “خلاقیت تنها یعنی وصل کردن چیزها به هم‌دیگر.”

استیو جابز شدن انگار خیلی هم سخت نیست ها؛ البته به شرط داشتن همت مضاعف! 😉

دوست داشتم!
۱

استیو جابز این روزها کاریزماتیک‌ترین شخصیت دنیای فناوری است. جابز موتور اصلی حرکت اپل است؛ شرکتی با محصولات بسیار جذاب و دوست‌داشتنی و البته ارزش‌مندترین شرکت فناوری جهان. اهمیت جابز تا آن حد بالا رفته که توماس فریدمن ـ ستون‌نویس معروف روزنامه‌ی نیویورک تایمز و نویسنده‌ی کتاب جهان مسطح است ـ معتقد است آمریکا برای این‌که بتواند به شکل شگفت‌آورتری

لینک‌های هفته (۱۰)

اول از همه یک توضیح ‌این‌که خیلی از لینک‌های این هفته مال هفته‌های قبل هستند ولی من این هفته فرصت کرده‌ام بخوانم‌شان. با این توضیح لینک‌های این هفته را مرور می‌کنیم:

احسان اردستانی این هفته هم نوشت: ابزارهای تحلیل محیطی (در پروژه‌های استراتژی) و پیشنهادی برای وبلاگ های فاخر (در این‌ پست پیشنهاد کرده من و چندنفر دیگه آرشیو وبلاگ‌مون را به صورت فایل PDF روی جایی مثل رپیدشیر بگذاریم. در این مورد نکته‌ای وجود داره که فردا می‌نویسم.)

امیر مهرانی این هفته کلا پست‌هایی نوشت که حسابی آن چیزی که بهش علاقه داره یعنی سوشال مدیا را روی وبلاگ‌اش فعال کرد! در واقع امیر یک بحثی را مطرح کرد و دیگران هم کلی نظر دادند که ببینید و بخوانید نظرات‌شان را: مذاکره در آسانسور و بحث و گفتگو: چرا در کار تیمی موفق نمی شویم؟

محقق جوان در دو قاره و نامه‌نگاری (از حامد قدوسی)

مهدی عرب عامری این هفته هم سه تا پست عالی نوشته: کیفیت نه کم نه زیاد، به اندازه، اقدامات پیش از جلسه – قسمت سه و مدیریت ریسک آری یا مدیریت ریسک خیر.

لحظه فهم حقیقت (در مورد سؤالات مطرح در مورد وضعیتِ بعد از آزادسازی قیمت‌‌ها) و بچه ها چه جوری لغت یاد می گیرن؟ (روشی جالب برای یادگیری زبان!) (از حجت قندی)

سومین کنفرانس اقتصاد ایران برگزار شد (از علی دادپی)

PayPal چیست؟ (از وبلاگ کسب و کار اینترنتی؛ مایا)

ادبیات عوام و خواص (از نوید غفارزادگان در تحلیل بصیرت خواص!)

چند پست فوق‌العاده‌ی آقای پرویز درگی را این هفته خواندم که مطالعه‌ی همه‌شان را توصیه می‌کنم: اناگرام در عمل: ویژگیها و پاشنه آشیل شخصیت‌های نوازش طلب، اصل تجربه (رونوشت به برادران و خواهرانی که خیال می‌کنند نمره‌ی ۲۰ درس استراتژی به معنی استراتژیست شدنه!)، توصیه‌هایی برای تسلط بیشتر در حرفه فروش (خوب فروش خود آدم در بازار کار هم هست دیگه! پس لازمه بلد باشیم)،  راه‌های به دست‌آوردن آرامش (هر لینکی رو نخوندید این یکی را حتما بخونید!)، ارزش‌های مدنظربرای توفیق کسب و کار (قسمت اول) و ارزش‌های مدنظربرای توفیق کسب و کار (قسمت دوم) (هر دو نکات بسیار مهمی را دارند. نتونستم هیچ بخشی‌اش را انتخاب کنم) و روش L.O.C.A.T.E در ارتباطات موثر با مشتریان (مدل لوکیت، مدل مهمی در روابط انسانیه و خوبه که بلد باشیم و ازش استفاده کنیم.)

چند نکته‌ی جالب در بازاریابی پروژه‌های مشاوره و نرم‌افزاری را از این دو پست آقای مجید آواژ در روزنوشت‌های بهساد یاد بگیرید: فرهنگ سازمانی (قسمت اول) و فرهنگ سازمانی (قسمت دوم)

دو پست وبلاگ دنیای چابک که این هفته خوندم: Lean در خدمت Agile و آیا Agile یک مذهب است ؟ حی الی الجایل؟

و بالاخره به صورت اتفاقی کشف کردم که دکتر مهدی عسلی دوباره و این بار روی دامنه‌ی شخصی وبلاگ‌نویسی را آغاز کرده‌اند. فعلا این مطلب ایشان را علی الحساب داشته باشید: پنجاه سالگی اوپک – مروری بر دستاوردها و چالشها

گودر گزاره‌ها:

کاوش در رفتار انسان‌ها در ام‌آی‌تی چگونه می توان درک بهتری از نحوه رفتار آدمیان داشت؟ (وقتی سازمان زمینه‌ی ارتباطات اجتماعی افراد را فراهم می‌آورد، بهره‌وری سازمان هم بالاتر است!)

لزوم آموزش منافع بلندمدت رعایت اخلاقیات به دانشجویان مدیریت سوگندها کافی نیستند (در نقد سوگندنامه‌ی مدرسه‌ی مدیریت هاروارد؛ به‌ویژه با این نکته‌ی جالب: “هدف از دروس مدیریتی اندیشیدن به مسائل دراز مدت، بررسی اثرات تصمیمات مقامات بالا و داشتن نگاهی به آینده در رابطه با نتایج هر تصمیم است. بسیاری از دانشجویان MBA به این موضوع آگاه نیستند.”)

فوربس معرفی کرد: قدرتمندترین زنان عرصه تکنولوژی در جهان (جالب و خواندنی)

نگاه منبع بیکران سود و زیان بازار (از لودویگ فون میزس؛ نکته‌ی جالب‌اش: در نقد اقتصاد بازار گفته می‌شود که سود یکی با ضرر دیگری همراه است. اما در واقعیت این تعارض وجود ندارد و سود، پاداش پیش‌بینی درست‌تر در رقابت با دیگران است!)

زاویه اقتصاددان‌ها به سراغ شبکه اعصاب می‌روند (نکته‌ی جالب این مقاله: “اگر از این شواهد یک واقعیت بتوان بیرون کشید، آن این است که آدم‌ها در تصمیم‌گیری‌هایشان کاملا سازگار یا عقلایی نیستند. پیتر بوسارتس، استاد اقتصاد موسسه تکنولوژی کالیفرنیا، به این نتیجه رسیده است که مغز انسان ریسک و پاداش را جداگانه ارزیابی می‌کند، در حالی که اقتصاددانان اغلب فکر می‌کنند که مطلوبیت انتظاری گزینه‌های تصمیم، از محاسبه‌ای یکپارچه به دست می‌آید.)

تورم همه چیز را نمی‌گوید چگونه کیفیت زندگی را اندازه بگیریم (تورم را باید با ضریب افزایش قیمت به علت کیفیت اصلاح کرد!)

۱۰ علت اصلی خستگی و راه حل مبارزه با آن

سرعت ذهن چقدر است؟‬ (“واکنش بدن ما در برابر احساس اشیای گوناگون در همه جا نیز به یک سرعت نخواهد بود. مثلاً ما دربرابر صدا واکنش سریعتری داریم تا در برابر نور. در برابر نور شدید واکنشمان سریعتر است تا در برابر نور ملایم. همینطور نور قرمز از نور سفید، واکنش تندتری در ما ایجاد میکند.از چیزهای خوش و دلپزیر به ما واکنش کندتری دست میدهد تا از چیزهای بد و ناگوار”)

شادی ۷۵ هزار دلار می‌ارزد!

دو زبانه بودن برای مغز سودمند است؟ (رونوشت به دوستان خارجی!)

چهار کاری که یک شرکت خدماتی باید به خوبی انجام دهد (مهم‌ترین‌اش این: “برای طراحی یک سیستم مدیریت کارکنان خوب کار را با پرسیدن این دو سوال از خودتان آغاز کنید. اول اینکه: چه چیزی کارکنان‌ را قادر به انجام دادن کارهایشان به صورت عالی می‌کند؟ و سپس: چه چیزی انگیزه لازم برای عالی انجام دادن کارها را به کارکنان‌ می‌دهد؟ پاسخ‌های دقیق این سوالات به برنامه‌ها و سیاست‌های سازمان در موارد مختلف می‌انجامد.
اگر سازمان شما برای شاد کردن مشتریان به فداکاری کارکنانتان نیازمند است، بدانید که طراحی خدماتتان ایراد دارد. فداکاری کارکنان به ندرت یک منبع پایان‌ناپذیر است. بهتر است به جایش سیستمی را طراحی کنید که در آن یک کارمند متوسط هم بتواند مشتری را در حد نهایت خشنود کند.” چقدر هم ما رعایت می‌کنیم!)

فضای کسب و کار کشور ۲۹ پله سقوط کرد (به سلامتی)

باقی ماندن در سازمان پس از تغییر مدیر عامل

«جنگ ارزی» چیست و چرا مغلوبه شده؟ (جالب و مفید)

گوگل را بهتر بشناسیم

جدیدترین گزارش از بازار جهانی رایانه‌های شخصی منتشر شد (HP، ایسر و دل بزرگ‌ترین فروشندگان رایانه در سطح جهان)

۱۰ فناوری برتر سال ۲۰۱۰

مدیران گوگل و فیس بوک در میان برترینها تکنولوژی

امواج مغز، زبان سری ذهن!

ایمیل؛ محبوب‌ترین برنامه ابری کاربران (البته در اروپا؛ در آمریکا برنامه‌های آفیس محبوب‌ترند.)

نکاتی کلی در مورد انتخاب موضوع پایان‌نامه (مهم و مفید برای بچه‌های ارشد)

حداکثر استفاده از باتری دوربین دیجیتال (مهم و مفید)

ماجرای پدری که “آی- فن” خود را به فضا فرستاد! (بانمک؛ حتما عکس‌هاش را ببینید!)

Why miners are still wearing sunglasses (تقاضا برای عینک‌های آفتابی شرکتی که به معدن‌چیان عینک هدیه کرده؛ ۱۰۰۰ درصد در طی فقط دو روز افزایش یافته!!!)

قسمت‌های قبل:

برای دیدن لینک‌های کلیه‌ی قسمت‌های قبل، می‌توانید به این‌جا مراجعه بفرمایید.

پ.ن. ۱٫ لطفا اگر وبلاگی، پستی یا مطلبی را من ندیده بودم یا نمی‌شناسم، کامنت بگذارید و معرفی بفرمایید برای یادگیری بیش‌تر.

پ.ن.۲٫ اگر دوست داشتید توئیتر گزاره‌ها را برای دیدن ایده‌ها و حال و احوال روزانه‌ی من و گودر گزاره‌ها را برای دیدن متن کامل این مطالب و سایر مقالات و اخبار مربوط به مدیریت، مشاوره، فناوری اطلاعات و البته اقتصاد، روان‌شناسی و جامعه‌شناسی (و گاهی هم که خیلی هیجان‌زده می‌شوم، علم!) دنبال کنید.

دوست داشتم!
۰

اول از همه یک توضیح ‌این‌که خیلی از لینک‌های این هفته مال هفته‌های قبل هستند ولی من این هفته فرصت کرده‌ام بخوانم‌شان. با این توضیح لینک‌های این هفته را مرور می‌کنیم: احسان اردستانی این هفته هم نوشت: ابزارهای تحلیل محیطی (در پروژه‌های استراتژی) و پیشنهادی برای وبلاگ های فاخر (در این‌ پست پیشنهاد کرده من و چندنفر دیگه آرشیو وبلاگ‌مون را

گیک اند پوک ـ نابغه‌ی کمیک‌های آی‌تی

طنز و کاریکاتور، خیلی وقت‌ها به‌ترین زبان برای بیان موضوعاتی هستند که اگر جدی گفته شوند؛ نه تنها تأثیری ندارند، بلکه ممکن است جنجال و دعوا و دل‌خوری پیش بیاید. طنز چون اساس‌اش بر تلنگر زدن بر آدم‌ها در عین جدی نبودن است، به‌ترین سلاح برای مبارزه با کژی‌ها و زشتی‌ها در هر حوزه‌ای زندگی بشر است.

مدت‌ها است قصد دارم که به بهانه‌ای وبلاگ Geek and Poke را معرفی کنم. گیک اند پوک، کاریکاتوریستی است که کاملا بر روی صنعت آی‌تی و حاشیه‌های‌اش ـ به‌ویژه آن‌چه در پروژه‌‌های برنامه‌نویسی و مشاوره می‌گذرد ـ متمرکز است. هر کاریکاتور جدید گیک اند پوک به باور من، کشف جدیدی در زمینه‌ی اشکالات کارهایی است که ما فعالان صنعت آی‌تی انجام می‌دهیم و بسیاری‌شان را هم خودمان می‌دانیم و به روی مبارک نمی‌آوریم! شاید این طوری با افشای این اشکالات، ما دیگر مجبور شویم که آن‌ها را برطرف کنیم.

نکته‌ی جالب در مورد کارهای گیک اند پوک، شباهت عجیب آن‌ها به فضای کاری ما ایرانی‌ها است، و این‌که این اشکالات در فضای کاری حرفه‌ای و بسیار پیش‌رفته‌تر غرب نسبت به ایران وجود دارند؛ آدم را امیدوار می‌کند که خیلی هم در این حوزه‌ها عقب نیستیم (خودتحویل‌گیری از نوع ایرانی) و شاید اگر بخواهیم، بتوانیم در حوزه‌هایی خاص در کار توسعه‌ی سیستم و مشاوره محصولات قابل قبولی در سطح جهانی نیز عرضه کنیم (حالا اگر آخرش معلوم نشود که خود این کاریکاتوریست ایرانی است!) چیز دیگری هم در کارهای این کاریکاتوریست برای من جالب است و آن، تسلط او به واژه‌های کلیدی و اصطلاحات دنیای فناوری اطلاعات است.

بهانه‌ی معرفی گیک اند پوک، کاریکاتور امروزش بود و به‌ویژه، نتیجه‌گیری اخلاقی‌اش. ببینید و از آن جمله‌‌ی آخرش لذت ببرید که وصف حال نه فقط ما آی‌تی کاران که کل کشور ما است: The Fools With The Tools Make The Rules!

دوست داشتم!
۰

طنز و کاریکاتور، خیلی وقت‌ها به‌ترین زبان برای بیان موضوعاتی هستند که اگر جدی گفته شوند؛ نه تنها تأثیری ندارند، بلکه ممکن است جنجال و دعوا و دل‌خوری پیش بیاید. طنز چون اساس‌اش بر تلنگر زدن بر آدم‌ها در عین جدی نبودن است، به‌ترین سلاح برای مبارزه با کژی‌ها و زشتی‌ها در هر حوزه‌ای زندگی بشر است. مدت‌ها است قصد دارم

چگونه بر دیگران تأثیر بگذارید!؟

“مهم‌ترین قابلیت هر آدمی، تأثیر گذاشتن بر دیگران برای تغییر رفتارشان است.” این جمله از آنِ جوزف گرنی است که در گردهم‌آیی جهان کسب و کار ۲۰۱۰ (۲۰۱۰ World Business Forum) درباره‌ی روش‌های تأثیرگذاری بر دیگران سخن گفته است. آقای گرنی افزوده هر ره‌بری با دو سؤال کلیدی روبرو است:

  1. چه کار باید بکنیم؟ (مسئله‌ی استراتژی)
  2. چطور دیگران را مجبور کنم این کار را انجام دهند؟ (مسئله‌ی تأثیرگذاری)

به‌عقیده‌ی گرنی ره‌بر باید در عمل وقت بسیار بیش‌تری را روی بخش دوم صرف کند؛ چرا که “هیچ استراتژی آن‌قدر درخشان نیست که آدم‌ها نتوانند آن را بی‌ارزش سازند.” بنابراین چالش اصلی ره‌بران نه تدوین استراتژی، که تأثیرگذاری بر انسان‌ها برای اجرای آن است. اما در عمل در تحقیقاتی که گرنی به‌عنوان هم‌کار برای نگارش کتاب قدرت تغییر هر چیز انجام داده، به این‌ نتیجه رسیده که اغلب افراد در مواجهه با این چالش فکر می‌کنند که برای تغییر تنها یک عامل ـ پاداش، یک استدلال قابل قبول و حتی به سادگی یک دستور ـ  کفایت می‌کند! این در حالی است که او ۶ عامل را به‌عنوان عوامل حیاتی در تأثیرگذاری بر دیگران کشف کرده است:

  1. ناخوشایند را خوشایند ساختن؛
  2. پشت سر گذاشتن محدودیت‌های خود؛
  3. کنترل فشار اطرافیان؛
  4. یاری گرفتن از قدرت آمار و ارقام؛
  5. طراحی پاداش‌ها و انتظار مسئولیت‌پذیری؛
  6. تغییر محیط.

طبق نتایج این تحقیقات، به‌ترین افراد تأثیرگذار از هر ۶ عامل فوق به صورت هم‌زمان بهره می‌گیرند. متأسفانه آقای گرنی فرصت کافی برای شرح دادن همه‌ی این ۶ عامل نداشته و تنها به بیان راه‌کار اجرا کردن عامل اول یعنی ناخوشایند را خوشایند ساختن پرداخته است. این راه‌کار “مرتبط کردن آدم‌ها با پیامدهای انسانی یا اخلاقی کارشان” از طریق “داستان‌گویی” است. مثال جالبی هم در این زمینه مطرح شده: آزمایشی در زمینه‌ی تمایل برای پرداخت مالیات انجام شده که در آن سه پیام مختلف روی فرم‌های اظهارنامه برای تشویق آدم‌ها به پرداخت مالیات نوشته شده:

  • برای نپرداختن مالیات جریمه خواهید شد!
  • مالیات پرداختی شما برای … صرف خواهد شد؛
  • با پرداخت مالیات، شما جزو ۸۰ درصدِ کل جمعیت مؤدیان می‌شوید که مالیات‌شان را پرداخت کرده‌اند.

خوب فکر می‌کنید کدام پیام موفق‌ترین بوده است؟ سومی که طبق آن اگر مالیات پرداخت نکنید، جزو اقلیت خلاف‌کار جامعه خواهید بود!

نکته‌ی آخر سخنرانی آقای گرنی: کسانی که برای تغییر عادت‌های خودشان (مثل اعتیاد به سیگار) از این ۶ عامل تأثیرگذاری بهره گرفته‌اند، احتمال موفقیت‌شان ۴ برابر شده و برای تغییر سطح سازمانی نتایج بسیار چشم‌گیر‌تر بوده: احتمال موفقیت با استفاده از عوامل ۶ گانه، ۱۰ برابر شده است!

منبع

دوست داشتم!
۰

“مهم‌ترین قابلیت هر آدمی، تأثیر گذاشتن بر دیگران برای تغییر رفتارشان است.” این جمله از آنِ جوزف گرنی است که در گردهم‌آیی جهان کسب و کار ۲۰۱۰ (۲۰۱۰ World Business Forum) درباره‌ی روش‌های تأثیرگذاری بر دیگران سخن گفته است. آقای گرنی افزوده هر ره‌بری با دو سؤال کلیدی روبرو است: چه کار باید بکنیم؟ (مسئله‌ی استراتژی) چطور دیگران را مجبور کنم

لینک‌های هفته (۹)

این هفته لینک‌های هفته بسیار پر و پیمان است. تشکر ویژه دارم از همه‌ی تخصصی‌نویس‌های وب که حسابی این هفته ما را محظوظ فرمودند. با این مقدمه لینک‌های این هفته را مرور می‌کنیم:

ـ احسان اردستانی عزیز بعد از مدت‌ها، دوباره به صورت منظم دارد می‌نویسد و نتیجه‌اش هم چهار پست عالی این هفته‌اش؛ یعنی: بهت (خاطره‌ای بامزه از کنفرانس مدیریت استراتژیک امسال)، آیا گوگل فقط رقیب شرکت های اینترنتی و نرم افزاری است؟ (یک تحلیل عالی در مورد گسترش فضای رقابت گوگل که اگر در قالب مدل ۵ نیرویی پورتر تحلیل شود، خیلی حرف برای گفتن دارد)، کارمندی (در مورد شرکت محل کارش) و یک تعریف جامع و مانع از استراتژی (که بر شما واجب است این تعریف یک خطی را بخوانید!)

ـ امیر مهرانی هم این هفته دو تا نوشته‌ی عالی داشت: ابزار غیرکامپیوتری که کارایی شما را افزایش می‌دهد (این مطلب امیر عزیز از آن نوشته‌هایی است که حسابی جاشان در فضای وب خالیه. باید ـ بارها و هر از چند گاهی برای بالا بردن بهره‌وری کارمان بخوانیم‌اش!) و بحث و گفتگو: تعریف شما از محیط کار مناسب چیست؟ (به‌عنوان مکمل معیارهای سنجش کیفیت زندگی کاری خودم توصیه می‌کنم بخوانیدش)

ـ مهدی عرب عامری این روزها به‌درستی روی یکی از مهم‌ترین نقاط ضعف مشاوره در ایران، یعنی مدیریت پروژه دست گذاشته و در مورد آن می‌نویسد. پیشنهاد می‌کنم حتما نوشته‌های ایشان را دنبال کنید. من که کلی نکته‌ی جدید از این نوشته‌ها یاد گرفتم: اقدامات پیش از جلسه – قسمت یک و اقدامات پیش از جلسه – قسمت دو و چه کسی ابتدا برنامه ارائه می دهد و پست مهمان: نیازهای اجتناب ناپذیر مدیریت ارتباطات در پروژه (نوشته‌ی آخری در وبلاگ امیر مهرانی به‌عنوان پست مهمان منتشر شده است.)

ـ طرح یا پروژه؟ (آقای خرمی‌راد نکته‌ی مهمی را در مورد تفاوت تعریف طرح با پروژه عنوان کردند؛ چیزی که در ایران یک اشتباه عمومی است. حتما بخوانید.)

ـ بروکسل نامه ۱- حمل و نقل (علی سرزعیم عزیز که اخیرا به بروکسل نقل مکان کرده، از این به بعد به جای میلان‌نامه، بروکسل‌نامه را می‌نویسد. این “شهر‌”نامه‌های آقای سرزعیم از این جهت مهم‌ و خواندنی‌اند که همیشه با یک تحلیل اقتصادی، جامعه‌شناختی یا روان‌شناسی هم‌راه هستند. من که از میلان‌نامه‌ها کلی چیز یاد گرفتم.) و غرب را نمی شناسیم (از دکتر علی سرزعیم.)

ـ پویایی اقتصاد و موقعیت اقلیت‌ها و سهام‌داران خرد و فرآیند خصوصی‌سازی (از دکتر حامد قدوسی عزیز)

ـ iReader، افزونه‌ای که مطالعه آنلاین شما را متحول می‌کند و پیشنهادات گوگلی و ۱۰ استفاده‌های غیرمنتظره آنها! (از آقای دکتر مجیدی. این‌ها قدیمی‌اند؛ ولی من این هفته خوندم‌شان!)

ـ نوبل اقتصاد سال ۲۰۱۰ (معرفی برندگان نوبل اقتصاد امسال توسط صادق الحسینی) و در دنیای اقتصاد چه گذشت؟ (روایت صادق از اتفاقات پشت‌پرده‌ی عجیب و غریب یک سال اخیر روزنامه‌ی دنیای اقتصاد)

کار این دو هفته (تعریف فیدبک نامتقارن از دکتر نوید غفارزادگان دوست‌داشتنی)

ـ آیا دلار دو نرخی می شود؟ (از دکتر علی دادپی)

چگونه بفهمیم که یک کار واقعا علمی است؟ و آیا آی کیو ایرانیان روبه نزول است؟ و هزینه فایده طرح انتقال آب به سمنان (از دکتر حجت قندی)

مجادلات ارزی و عاقبت دخالت در بازار (از دکتر پویان مشایخ در مورد دعوای ارزی آمریکا و چین)

گودر گزاره‌ها:

تاثیر فرهنگ بر ساختار مغز

رشد سریع ارتباطات ویدئویی روی اینترنت (گزارشی جالب در مورد رشد فناوری مکالمه‌ی ویدئویی در اینترنت)

چرا بعضی‌ها به ویکی پدیا کمک می‌کنند؟ (چرا؟ چون دوست دارند دیده بشوند؛ درست مثل وبلاگ‌نویسی!)

هند سیستم عامل رایانه می‌سازد (طبق معمول ما حرف‌اش را می زنیم؛ بقیه عمل می‌کنند!)

نمایش روزانه‌ تورم در گوگل (گوگل دارد شاخص تورم آن‌لاین درست می‌کند! واقعا باید نگران گسترش کار گوگل باشیم یا نه!؟)

مغرور‌های ناخوشایند، نادان‌های دوست داشتنی و ایجاد شبکه‌های اجتماعی (از زاویه‌ی دید یک مدیر چگونه باید دوست‌داشتنی بودن یا نبودن و تخصص آدم‌ها را در سازمان مدیریت کنید؟)

علم اقتصاد و قرارداد ازدواج (یک نوع عقد یا به‌عبارت درست‌تر قرارداد ازدواج جدید در این نوشته مطرح شده و در مورد دوام آن بحث شده. من که خیلی با این نوعِ جدید موافق نیستم؛ اما تحلیل نویسنده این‌قدر جالب است که به یک بار خواندن مقاله‌اش بیارزد.)

مهارت‌های مدیریتی استفاده بجا از قدرت در تصمیم‌سازی (جان بالدونی نویسنده‌ی این متن، یکی از نویسندگان بلاگ‌های هاروارد است که قبلا برای نشریه‌ی داخلی شرکت‌مان چند تا از نوشته‌های‌اش را ترجمه کردم. انصافا مثل همیشه خوب نوشته!)

Women’s Salaries Rising Faster Than Men’s (در سطح دستمزد ۶ رقمی یعنی بالای ۱۰۰ هزار دلار در سال؛ نرخ رشد دستمزدهای زنان در آمریکا ۳٫۵ برابر نرخ رشد دستمزدهای مردان شده!)

?Does Size Matter for Ideas (بزرگی ایده مهم نیست: این‌که بدانید کجا، کی و چرا باید از این ایده استفاده کنید مهم است. همین!)

What a Physicist Taught Me About Leading Change (از جان کاتر؛ نویسنده‌ی معروف کتاب هشت خوان تحول. این ایده را قبل‌تر هم جان کاتر داده بود که این‌جا روش تأکید کرده: برای ایجاد تغییرات بزرگ، تیم درگیر پروژه‌ی تغییر را بزرگ‌تر کنید. هر چه بزرگ‌تر، به‌تر!)

گزارش و پیش‌بینی اینفورما از بازار تلفن همراه ایران

جست‌وجوهای اینترنتی آینده را پیش‌بینی می‌کنند (کاربرد اطلاعات جستجوها در گوگل و یاهو برای پیش‌بینی موفقیت محصولات جدید)

صعود نرخ بدهی های بازار جهانیIT به ۵۰۰ میلیارد دلار

در یک نظرسنجی رسمی: استیوجابز محبوبترین فرد بین نوجوانان (جالب است که به خاطر کارآفرین بودن‌اش محبوب شده؛ نه آی‌فون و آی‌پد و مکینتاش!)

دوره های رایگان مدیریت کیفیت (از نظر عنوان که دوره‌های خوبی است. خواستید ببینید کدام‌اش به درد شما می‌خوره.)

ارزهای جنگ ‌آفرین (از دکتر محمود صدری)

اینترنت در سال ۲۰۲۵ چگونه است

خط سیر: نیکون، قدرت و توانایی بی‌پایان تصورات انسان (“هدف اساسی شرکت نیکون کمک به مردم در دستیابی به رویاهایشان است.”)

قسمت‌های قبل:

برای دیدن لینک‌های کلیه‌ی قسمت‌های قبل، می‌توانید به این‌جا مراجعه بفرمایید.

پ.ن. اگر دوست داشتید توئیتر گزاره‌ها را برای دیدن ایده‌ها و حال و احوال روزانه‌ی من و گودر گزاره‌ها را برای دیدن متن کامل این مطالب و سایر مقالات و اخبار مربوط به مدیریت، مشاوره، فناوری اطلاعات و البته اقتصاد، روان‌شناسی و جامعه‌شناسی دنبال کنید.

دوست داشتم!
۰

این هفته لینک‌های هفته بسیار پر و پیمان است. تشکر ویژه دارم از همه‌ی تخصصی‌نویس‌های وب که حسابی این هفته ما را محظوظ فرمودند. با این مقدمه لینک‌های این هفته را مرور می‌کنیم: ـ احسان اردستانی عزیز بعد از مدت‌ها، دوباره به صورت منظم دارد می‌نویسد و نتیجه‌اش هم چهار پست عالی این هفته‌اش؛ یعنی: بهت (خاطره‌ای بامزه از کنفرانس مدیریت استراتژیک

برگی از یک نوشته (۱): مشاوره‌ی مدیریت یعنی چه؟

مشاوره‌ی مدیریت از آن حوزه‌های کاری است که به دلیل اسم بسیار جذاب و با پرستیژش در ایران حسابی طرف‌دار پیدا کرده است و دارد روز به روز بر تعداد فعالان‌اش افزوده می‌شود؛ بدون این‌که کسی بداند ترمِ مشاوره‌ی مدیریت دقیقا در سطح بین‌المللی برای چه کارهایی به کار می‌رود. چند وقت پیش که بنابر یک توفیق اجباری (!) کتاب فرهنگ جیبی استراتژی نوشته‌ی تیم هیندل و با ترجمه‌ی استاد بسیار بسیار عزیز و نازنین‌ام دکتر سهراب خلیلی شورینی مطالعه می‌کردم، دیدم که هیندل به خوبی این‌که مشاوره‌ی مدیریت چیست را تشریح کرده است. بد ندیدم که این بخش را از کتاب هیندل این‌جا بیاورم تا شاید از این به بعد در به کار بردن اصطلاح مشاوره‌ی مدیریت و عنوان مشاور مدیریت برای خودمان کمی احتیاط کنیم. این هم برگی از این نوشته:

“رسم بر این بوده است که شرکت‌هایی که ایده‌های قابل توجه استراتژیک نداشته‌اند از افراد خارج از شرکت کمک می‌گرفته‌اند. این افراد خارج از شرکت معمولا از رده‌های مختلف مشاوران مدیریت‌اند. در واقع بخش عظیمی از این کسب و کار که امروز صنعت بزرگی شده است در دوران رشد شتابان برنامه‌ریزی استراتژیک در دهه ۱۹۶۰ ساخته شد. زمانی مجله بیزینیس ویک نوشت که برنامه‌ریزی استراتژیک “یک مینی صنعت از مغزهای متفکر مشاور تشکیل داد”‍ با این باور که “هر شرکتی می‌تواند یک استراتژی انتخاب کند که به راحتی آن را به قله‌های موفقیت برساند. تنها به این شرط که درست فکر کند.”

چند شرکت مشاور مشهور استراتژی در بوستون بودند، جایی که می‌توانستند ارتباط نزدیکی با هاروارد داشته باشند. هاروارد دانشگاهی است که منبع بسیاری از هوشمندانه‌ترین (واقبل فروش‌ترین) ایده‌ها درباره استراتژی شرکت‌ها بوده و هم‌چنان هست. مشاوران به‌عنوان واسطه، ایده‌هایی را که از دانشگاه‌ها بیرون می‌آمد برای شرکت‌ها تفسیر می‌کردند و شرح و بسط می‌داند. آن‌ها البته ایده‌های خودشان را هم ترویج می‌کردند. مثلا در دهه ۱۹۶۰، مک‌کینزی و تعدادی شرکت‌های دیگر مفهوم مدیریت ماترسی را در مجامع صنعتی ترویج و تبلیغ کردند.

حرفه مشاوره مدیریت بسیار موفق بوده به طوری که کم‌تر کسب و کاری خارج از تکنولوژی پیشرفته توانسته چنین رشدی داشته باشد. در حرفه مشاوره مدیریت رشد سالیانه ۲۰ تا ۳۰ درصد غیرمعمولی نبوده است. با این وجود مشاوره مدیریت یک صنعت نوپا نیست. در سال‌های نخستین، کسب و کار بر پایه تکنولوژی نبود که چنین رشدی را بتوان از آن انتظار داشت. شر‌کت‌هایی چون آرتور. دی. لیتل می‌توانند سابقه خود را به قرن نوزدهم برسانند. مک‌کنزی و بوز آلن همیلتون کار مشاوره‌ای را از سال‌های نخستین قرن بیستم آغاز کردند. بنابراین چه چیز باعث رونق بی‌سابقه آن‌ها در دهه یاد شده گردید؟

نخست باید به خاطر داشت که اصطلاح “مشاوره مدیریت” چندین رشته را شامل می‌شود. اگر چه برخی از شرکت‌ها به سرعت رشد کرده‌اند، لیکن بقیه رشدی در حد یک کسب و کار رشد یافته را تجربه کرده‌اند. این کسب و کار را می‌توان با اغماض به پنج رشته زیر تقسیم‌بندی کرد:

  1. تدوین استراتژی
  2. ساختار سازمانی (شامل مالی، منابع انسانی و بازاریابی)
  3. مدیریت بخش عمومی
  4. تکنولوژی اطلاعات
  5. توسعه محصول (Product Development)

در ۱۹۸۰ سه بخش عمده کسب و کار مشاوره (سه مورد اول ذکر شده در بالا)، ۸۰ درصد درآمد این کسب و کار را تشکیل می‌داد؛ در ۱۹۹۰ این مبلغ به ۶۰ درصد کاهش یافت و امروز احتمالا به پایین‌تر از ۵۰ درصد رسیده است.

در دهه ۱۹۹۰، حوزه بسیار داغ به تکنولوژی اطلاعات (IT) تعلق داشت. تقریبا این عامل یک تنه کسب و کار را به اوج غیر قابل باوری رساند. در بعضی سال‌ها درآمد انگلستان از مشاوره IT، ۵۰ درصد افزایش یافت؛ در حالی که درآمد سایر رشته‌های مشاوره به ندرت از یک رقمی تجاوز کرد. بین مشاوره استراتژی و مشاوره ITدر شرکت‌ها معمولا ارتباطی وجود ندارد. مطالعه‌ای در سال ۲۰۰۱ نشان داد که بیش از سه چهارم نمونه مؤسسات بزرگ جهانی از مشاوران سنتی استراتژی خود برای مسایل مربوط به IT استفاده نکرده بودند.

از راه رسیدن اینترنت و ترس پایان قرن از ویروس هزاره، برنامه‌ریزی کامپیوترها به نحوی که فقط دو رقم آخر هر سال را می‌توانستند بخوانند، موجب رونق مشاوره IT گردید. ویروس هزاره به این معنا بود که کامپیوترها سال ۲۰۰۰ را ممکن بود با سال ۱۹۰۰ اشتباه کنند. در نتیجه بازنشسته‌ای که قرار بود مستمری‌اش از سال ۲۰۰۰ شروع شود مطابق کامپیوتر باید صد سال دیگر صبر می‌کرد. در عمل اما مستمری‌بگیران این همه در انتظار نماندند. یا این ویروس وهمی بیش نبود یا مشاوران در از بین بردن آن کارشان را به خوبی انجام دادند.

این شرایط بازار، متخصصان IT را فراتر از همه مشاوران قرار داد. شرکت مشاور اندرسون که در سال ۲۰۰۱ نام‌اش را به Accenture تغییر داد، با درآمدی حدود ده میلیون دلار در سال به بزرگ‌ترین شرکت مشاور مدیریت جهان تبدیل شد. این شرکت دست کم ۵۰ درصد درآمدش از مشاوره سیستم‌های اطلاعات است و بسی کم‌تر از ۵۰ درصد آن مربوط به مشاوره خالص استراتژی است، اگر چه خط فاصل میان این دو روز به روز نامشخص‌تر می شود. امروز به ندرت کار استراتژی‌ای وجود دارد که ارتباطی با IT نداشته باشد.

مشهورترین مشاوران استراتژیک، مثل مک‌کینزی و گروه مشاوران بوستون، از رونق سابق افتاده‌اند. لیکن حتی آن‌ها هم نتوانسته‌اند کسب و کار IT را کاملا نادیده بگیرند، اگر چه به روشنی اعلام کرده‌اند که این حوزه را حوزه پررونق و پردوامی برای کار مشاوره نمی‌دانند.”

فرهنگ جیبی استراتژی؛ تیم هندل؛ ترجمه: دکتر سهراب خلیلی شورینی؛ انتشارات اندیشه‌های گوهربار؛ چاپ اول؛ تهران: ۱۳۸۶؛ صص ۲۴-۲۱

پ.ن.۱٫ این متن کمی طولانی اما بسیار جالب و مهم بود.

پ.ن.۲٫ خوب این روزها انتخاب و نوشتن بریده‌هایی از کتاب‌های رمان و داستان و شعر در وبلاگ‌های مختلفی در سطح اینترنت و البته گودر، به خوبی جا افتاده و طرف‌داران کمی هم ندارد. با این حال من ندیدم کسی به این فکر باشد که می‌شود این کار را در مورد کتاب‌های مدیریت و آی‌تی هم انجام داد. عمیقا معتقدم که بریده‌ای از یک متنِ عالی، گاهی آن‌قدر ارزش‌مند است که می‌تواند جای خواندن یک کتاب حجیم را بگیرد. بنابراین از این پس هر از چند گاهی به سراغ برگی از یک نوشته در حوزه‌های مورد علاقه‌ی خودم در زمینه‌های مختلفِ مشاوره‌ی مدیریت، علم مدیریت و مدیریت آی‌تی خواهم رفت.

پ.ن.۳٫ کتابی که برگی از آن را این‌جا خواندید، کتاب بسیار جذاب و پرمحتوایی است که مطالعه‌اش را به تمام علاقه‌مندان مباحث مدیریت استراتژیک توصیه می‌کنم.

دوست داشتم!
۱۰

مشاوره‌ی مدیریت از آن حوزه‌های کاری است که به دلیل اسم بسیار جذاب و با پرستیژش در ایران حسابی طرف‌دار پیدا کرده است و دارد روز به روز بر تعداد فعالان‌اش افزوده می‌شود؛ بدون این‌که کسی بداند ترمِ مشاوره‌ی مدیریت دقیقا در سطح بین‌المللی برای چه کارهایی به کار می‌رود. چند وقت پیش که بنابر یک توفیق اجباری (!) کتاب

پروژه‌ی “کشف کردن”!

کارن دیلون سردبیر هاورارد بیزینس ریویو در این‌جا ماجرای مدیرعامل سابق پروکتر اند گمبل، آقای ای. جی. لافلی را شرح می‌دهد. زمانی که آقای لافلی مدیرعامل P&G شد تصمیم گرفت تا به سراغ پیتر دراکر بزرگ برود تا ببیند دقیقا باید در پست جدیدش چه کار کند. آن‌ها با هم چند جلسه در مورد این‌که وظایف یک مدیر ارشد اجرایی (CEO) چیست بحث و تبادل نظر می‌کنند تا این‌که این جلسات به دلیل مرگ پیتر دراکر ناتمام می‌ماند …

خانم دیلون یک درس اخلاقی بزرگ از این ماجرا می‌گیرد: از همین ام‌روز تصمیم بگیرید که هر چه را می‌توانید بیش‌تر یاد بگیرید بدون این‌که کسی از شما بخواهد. هشیار باشید و از هر فرصتی و هر آدمی برای یاد گرفتن بهره‌ بگیرید. با آدم‌های بزرگ ارتباط برقرار کنید و حواس‌تان باشد که روابطی که منجر به کسب بینش‌های تغییردهنده‌ی قواعد بازی می‌گردند، تصادفی ایجاد نمی‌شوند؛ پس همین الان آن تلفنی که باید را بزنید؛ ای‌میلی که باید را بفرستید و یا با آن آدم رو در رو سخن بگویید. حواس‌تان باشد که اگر این کارها را نکنید؛ روزی به سرنوشت آقای لافلی مبتلا می‌شوید که بزرگ‌ترین حسرت زندگی‌اش این است که چرا چندسال زودتر آن تلفن ساده را به پیتر دراکر نزده بود …

بنابراین: وظایف مربوط به پروژه‌ی “کشف کردن” را در صدر فهرست کارهای روزانه‌تان (To-Do List) قرار دهید.

دوست داشتم!
۲

کارن دیلون سردبیر هاورارد بیزینس ریویو در این‌جا ماجرای مدیرعامل سابق پروکتر اند گمبل، آقای ای. جی. لافلی را شرح می‌دهد. زمانی که آقای لافلی مدیرعامل P&G شد تصمیم گرفت تا به سراغ پیتر دراکر بزرگ برود تا ببیند دقیقا باید در پست جدیدش چه کار کند. آن‌ها با هم چند جلسه در مورد این‌که وظایف یک مدیر ارشد اجرایی

۱۰۰ میلیون دلار برای مهارت‌افزایی در سطح جهان

مسئولیت اجتماعی شرکت‌ها از آن موضوعاتی است که در حوزه‌های استراتژی و اخلاق کسب و کار، بحث‌های زیادی را برانگیخته است. بحث بر سر این است که آیا یک سازمان که برای دست‌یابی به اهداف خود از منابع جامعه استفاده می‌کند (و چه بسا در فعالیت خود، ضررهایی هم به جامعه می‌زند؛ مثل آلودگی زیست‌محیطی و …) باید از درآمد خود برای جامعه هزینه بکند یا خیر؟ من خیلی در این زمینه مطالعه‌ی متمرکزی نداشته‌ام؛ اما در هر حال به نظر می‌رسد هنوز اجماعی در مورد الزامی بودن این مسئله یا داوطلبانه بودن آن در دنیای مدیریت و کسب و کار به دست نیامده است و این مسئله بیش‌تر وابسته به دیدگاه‌های اخلاقی و اجتماعی مدیران و مالکان کسب و کارها است.

در این میان اما سازمان‌هایی که دست به این کار می‌زنند هم کارهای بسیار جالبی انجام می‌دهند. بعضی وقت‌ها این مسئله اجباری می‌شود (مثل اتفاقی که برای BP در خلیج مکزیک افتاد) و گاهی اوقات داوطلبانه است (مثل فعالیت‌های اجتماعی گوگل از طریق بنیاد google.org.) خیلی از این فعالیت‌ها بر ارایه‌ی کمک‌های مالی (مثلا به نهادهای وابسته به سازمان ملل متحد از جمله: یونیدو، UNDP، فائو و …) متکی است و بخش دیگری هم ـ که برای من جالب‌تر است ـ بر توان‌مندسازی و مهارت‌افزاییِ در کشورهای کم‌تر توسعه یافته و حتی فقرای مادی و فرهنگی کشورهای توسعه یافته متمرکز است. طبیعی است که این دومی اثری پایدارتر و به‌تر روی توسعه‌ی جامعه دارد؛ بنابراین وجود مؤسساتی مثل مدرسه‌ی کارآفرینی خورشید که برای توان‌مندسازی بانوان ایرانی فعالیت می‌کند، برای من بسیار جذاب‌تر از فعالیت‌های صرفا یاری‌بخش مؤسسات خیریه‌‌ است.

چند روز پیش شرکت معظم مشاوره‌ی اکسنچر اعلام کرد طی ۵ سال آینده (یعنی تا سال ۲۰۱۵) مبلغ ۱۰۰ میلیون دلار را در قالب برنامه‌ی Skills to Succeed برای ارتقای مهارت‌های افراد در کشورهای مختلف جهان، از جمله در موارد زیر هزینه خواهد کرد:

  • برزیل: آموزش رایگان مهارت‌های مرتبط با بازار برای افراد بی‌کار و هم‌چنین ارایه‌ی مشاوره‌ی رایگان به استارت آپ‌های کوچک؛
  • آفریقا: فعالیت در کشورهای مختلف برای ارتقای مهارت‌های کارآفرینان جوان؛
  • اسپانیا: هم‌کاری با نهادهای محلی برای آموزش گروه‌های مهاجر در زمینه‌ی مهارت‌های مبتنی بر فناوری که به آن‌ها اجازه‌ی ورود به بازار کار اسپانیا را می‌دهد؛
  • فیلیپین و کامبوج: کمک به دانش‌جویان فقیر برای کسب مهارت‌های مورد نیاز برای دست‌یابی به مشاغل موجود در بازار IT و خروج از فقر؛
  • ایالات متحده: ارایه‌ی خدمات آموزشی برای آماده‌سازی جوانان معلول جهت استخدام شدن؛
  • بریتانیا: کمک به افراد برای محقق کردن پتانسیل‌های خود از طریق گرفتن یک شغل یا دسترسی به آموزش‌های مورد نیاز.

به عقیده‌ی اکسنچر در یک دنیای چند قطبی و در حال تغییرات سریع، مهارت‌ها پیش‌ران اصلی توان‌مندسازی اقتصاد هستند و در نتیجه‌ این شرکت، براساس تعهد خود در پرورش استعدادها و با به‌کارگیری مهارت‌های ویژه‌ی خود در زمینه‌ی مشاوره و آموزش، بیش از ۸۰ پروژه‌ی مهارت‌آموزی را در سطح جهان آغاز کرده است.

این خبر چند جنبه دارد: اول این‌که کاش می‌شد این برنامه‌ها را به‌نوعی در ایران هم راه انداخت (شاید هم بشود؛ اگر ایرانی در اکسنچر کار کند و توانایی متقاعد کردن مدیران ارشد شرکت را داشته باشد یا حتی ایرانیانی که پختگی و توان چانه‌زنی لازم را در این زمینه داشته باشند؛ مثلا: اعضای انجمن بین‌المللی مدیران ایرانی.)

دوم این‌که کاش شرکت‌های مشاوره‌ی ایرانی به آن سطحی از بلوغ دانشی و مهارتی و از آن بالاتر، بلوغ اجتماعی برسند که روزی چنین کارهایی را از آن‌ها شاهد باشیم (البته شاید الان هم بعضی شرکت‌ها چنین فعالیت‌هایی را دارند و من بی‌خبرم.)

سوم این‌که کاش حداقل مؤسساتی که الان در زمینه‌ی کارآفرینی در ایران فعال‌اند ـ از جمله فانتازیو ـ بتوانند چنین کارهایی را انجام دهند (که تا جایی که من خبر دارم بخشی از کارشان همین است.)

پ.ن. شخصا به چنین کارهای عام المنفعه‌ای به شدت علاقه دارم. اگر احیانا کسی از خوانندگان محترم این‌جا از چنین فعالیت‌هایی خبر دارد و یا از آن به‌تر، در چنین فعالیت‌هایی مشارکت دارد؛ خوش‌حال می‌شوم که بتوانم در صورت امکان کمک‌هایی در این زمینه بکنم.

دوست داشتم!
۰

مسئولیت اجتماعی شرکت‌ها از آن موضوعاتی است که در حوزه‌های استراتژی و اخلاق کسب و کار، بحث‌های زیادی را برانگیخته است. بحث بر سر این است که آیا یک سازمان که برای دست‌یابی به اهداف خود از منابع جامعه استفاده می‌کند (و چه بسا در فعالیت خود، ضررهایی هم به جامعه می‌زند؛ مثل آلودگی زیست‌محیطی و …) باید از درآمد

لینک‌های هفته (۸)

این هم لینک‌های این هفته:

نکاتی که باید در هنگام ایجاد تغییر در سازمان بدانیم – قسمت دو، مواد لازم برای تهیه طرح مدیریت پروژه توسط یک تازه وارد و طرح مدیریت پروژه، از تهیه تا اجرا (مهدی عرب عامری دقیقا روی نکاتی دست گذاشته که جزو مهم‌ترین نقاط ضعف کارهای مشاوره و نرم‌افزار در ایران محسوب می‌شوند. من شخصا از هر نوشته‌ی ایشان کلی نکته‌ی جدید یاد می‌گیرم.)

Cloud Computing و آینده ی پیش رو، حرکت وبلاگ نویسی جهانی با موضوع آب آشامیدنی (این را حتما بخوانید؛ من هم برای شرکت در این برنامه ثبت‌نام کرده‌ام) و آیفون چگونه محبوب شد ؟ (هر سه از مهرداد نایب عزیز)

کارایی پویا و خانه‌ای که می‌سوزد (از حامد قدوسی)

جامعه و مسئولیت در قبال شهروندان (از روزبه یوسفی؛ نکته‌ی جالب‌اش: ما همیشه از عالم و آدم طلب‌کاریم که برای ما کاری نکردند. ولی مسئله اساسی این‌جا است که می‌دانستند / ما ازشان خواستیم و نکردند؟)

تشخیص فریب های سیاسی ۲ و کتاب های من- تحلیل اقتصادی سیاست (از علی سرزعیم؛ کتاب جدید ایشان کتاب بسیار جالبی برای علاقه‌مندان مباحث اقتصاد سیاسی است. من این کتاب را دیده‌ام و بخش‌هایی‌اش را هم قبل از چاپ خوانده‌ام.)

شبکه‌های اجتماعی و قضاوت مشتریان و ویدئو:‌ فالوده شیرازی و ایجاد تفاوت (از امیر مهرانی. امیر دومین ویدئوکست‌اش را هم تولید کرد. به نظرم حرفه‌ای‌تر از اولی شده. فارغ از هر بحثی در مورد محتوا و کیفیت کار، همین که یک نفر در وبلاگ‌ستان فارسی کار ویدئوکست درست کردن؛ آن هم با موضوع Mentoring و Coaching را جدی گرفته واقعا جای تقدیر و تشکر دارد. موفق باشی امیر جان!)

بیان عملکرد در مصاحبه (خوش‌حالم که شهرام هم دوباره نوشتن را در یک صنایعی از سر گرفت!)

مجموعه پست‌های پویان مشایخ در ستایش ورشکستگی به‌عنوان یک مکانیسم اصلاحی بازار آزاد؛ از جمله: ورشکستگی در آمریکا و Exit strategy

استراتژی و امید (امیدبخشی یک استاد آلمانی به ما ایرانی‌ها در مورد موانع پیشِ رو )

کنفرانس مدیریت استراتژیک (روایت احسان اردستانی از کنفرانس ام‌سال. می‌خواستم برم خوب شد نرفتم!)

گودر گزاره‌ها:

اهداف بلندپروازانه مانع یا راهگشا؟ (ره‌بری جومونگ به زبان علمی!!!)

انتخاب‌های ما روی شادی‌مان تاثیر بلندمدت دارد

نیروی مخرب موفقیت طلبی (شدیدا توصیه می‌کنم این مطلب را بخوانید. نکات بسیار جالبی در مورد انگیزه‌های رفتارهای اجتماعی انسان و اثرات مخرب آن‌ها بر عمل‌کرد آدمی دارد.)

گوگل جذاب‌ترین کارفرمای جهان شناخته شد (شرکته دارند!؟)

رابطه کارآیی و انتخاب‌های دشوار انسان (نویسنده کارآیی و اخلاق را دو قطب متضاد در تصمیم‌گیری توصیف کرده. اما به نظر من کارایی و اخلاق دو موضوع متفاوت نیستند؛ بلکه دو معیارند که باید در تصمیم‌گیری به آن‌ها توجه کرد. تصمیم بهینه لزوما یکی از این دو را قربانی نمی‌کند.)

مشکلات ناشی از بزرگنمایی افراد در مورد توانایی‌های خود بهترین نیروی کار لزوما پرمدعاترین نیست (این مقاله بسیار جذاب و خواندنی است. چه مدیر هستید و چه کارشناس، توصیه می‌کنم بخوانیدش. موضوع مقاله این است که چرا آدم‌ها خودشان را بزرگ‌نمایی می‌کنند.)

دومین دوره کارگاه بین المللی مشاوره مدیریت – آذر ۱۳۸۹ (در این مورد در هفته‌ی آتی خواهم نوشت.)

اوضاع اشتغال در آمار بیکاری (یک تحلیل جالب در مورد آمار بی‌کاری در ایران!)

مهارت‌های مدیریتی ضرورت ادامه تحصیل برای صاحبان کسب‌وکار و کارمندانشان (ما در مملکت‌مان تازه به این کشف رسیدیم که MBA چه چیز مزخرفی است؛ بعد این آمریکایی‌های جاهل درباره‌ی علت‌های مفید بودن MBA مقاله می‌نویسند! مملکته دارند!؟)

خط سیر «بی. ان. پی پاریباس» بانکی برای تغییر جهان (بزرگ‌ترین شرکت جهان با ۱۱ میلیارد سود سالانه، ۹۰۰۰ مدیر روابط عمومی و دو تریلیارد دلار درآمد!)

قسمت‌های قبل:

برای دیدن لینک‌های کلیه‌ی قسمت‌های قبل، می‌توانید به این‌جا مراجعه بفرمایید.
دوست داشتم!
۰

این هم لینک‌های این هفته: نکاتی که باید در هنگام ایجاد تغییر در سازمان بدانیم – قسمت دو، مواد لازم برای تهیه طرح مدیریت پروژه توسط یک تازه وارد و طرح مدیریت پروژه، از تهیه تا اجرا (مهدی عرب عامری دقیقا روی نکاتی دست گذاشته که جزو مهم‌ترین نقاط ضعف کارهای مشاوره و نرم‌افزار در ایران محسوب می‌شوند. من شخصا از هر

معیارهای سنجش کیفیت زندگی کاری

شما وقتی می‌خواهید تصمیم بگیرید برای یک سازمان کار بکنید یا کار نکنید، وقتی که می‌خواهید تصمیم بگیرید در یک سازمان باقی بمانید یا به سازمان دیگری بروید به چه عواملی توجه می‌کنید؟ حقوق و مزایا؟ تسهیلات رفاهی؟ امکان پیشرفت در سازمان؟ یا چیزهای دیگر؟

اگر یک مدل مشخص برای سنجش چیزهایی که در کار کردن در یک سازمان باید برای آدم‌ها مهم باشد در دست داشته باشیم، تصمیم‌گیری در این مورد برای‌مان راحت‌تر خواهد بود. داشتن چنین مدلی کاربردهای مختلفی می‌تواند داشته باشد، از جمله:

  • اول و مهم‌تر از همه: تعیین معیارهای مهم برای من در تصمیم‌گیری در مورد انتخاب سازمان محل کارم.
  • پاسخ به این سؤال که من چقدر از محل کاری کنونی خودم راضی هستم و این رضایت در چه حوزه‌هایی بیش‌تر است و در چه حوزه‌هایی کم‌تر.
  • مقایسه‌ی میان محیط کاری کنونی با محیط‌های کاری احتمالی برای تصمیم‌گیری در مورد ماندن یا ترک محل کارم.
  • مقایسه میان چند گزینه‌ی کاری و انتخاب یکی از میان آن‌ها.

علاوه بر کاربردهای فوق که مزایای وجود چنین مدلی برای افراد را نشان می‌دهند، سازمان‌ها نیز می‌توانند دل‌خواه بودن‌شان را برای منابع انسانی ام‌روز و فردای خود براساس این معیارها بسنجند و به این ترتیب با تعیین نقاط ضعف و قوت خود، بتوانند سرمایه‌ی انسانی خود را تقویت کنند.

مدت‌ها است قصد دارم مؤسسه‌ی Vault را که یک مؤسسه‌ی معتبر در زمینه‌ی ارایه‌ی خدمات مشاوره‌ی شغلی است، در این‌جا معرفی کنم. ام‌شب دیدن این پست در وبلاگ‌های سایت این مؤسسه هم انگیزه‌ی نوشتن این پست شد و هم انگیزه‌ی معرفی این مؤسسه. بیش از هر چیز خواهش می‌کنم توجه کنید که کار Vault کاریابی مستقیم نیست؛ بلکه به افراد یاد می‌دهد که برای پیدا کردن کار متناسب با توانایی‌ها و علایق‌شان باید چه کار کنند؟ (مثلا راه‌نماهایی در مورد رزومه‌نویسی، ویژگی‌های MBA و شیوه‌ی اپلای کردن برای آن و بازار کار پس از فارغ‌التحصیلی و … دارد.) اما مدل کسب و کار این مؤسسه البته فقط محدود به این حوزه نیست و در کنار آن خدمات دیگری هم ارایه می‌دهد. از جمله‌ی این خدمات، رتبه‌بندی معتبر این مؤسسه برای شرکت‌های برتر جهانی در حوزه‌ی مشاوره‌ی مدیریت است که در پست جداگانه‌ای به آن خواهم پرداخت.

یکی دیگر از رتبه‌بندی‌های مؤسسه‌ی Vault، رتبه‌بندی به‌ترین شرکت‌ها برای کار کردن (Best to work for) در میان شرکت‌های مشاوره است که اخیرا رتبه‌بندی آن برای سال ۲۰۱۱ منتشر شده است (علت انتشار برای سال ۲۰۱۱ از الان این است که کاربرد این رتبه‌بندی در اصل برای خود شرکت‌های مشاوره در جذب آدم‌های بااستعداد و معمولا تازه فارغ‌التحصیل شده از دانشکده‌های MBA است. در واقع قرار گرفتن در بین ۵۰ شرکت این فهرست و از آن بالاتر، رتبه‌ی هر چه به‌تر می‌تواند به‌عنوان یک مزیت در رقابت برای جذب افراد برای یک شرکت مشاوره مطرح شود؛ کما این‌که مثلا من دیده‌ام که اکسنچر همیشه به رتبه‌اش در این فهرست استناد می‌کند. بنابراین چون کاربرد این رتبه‌بندی برای آینده است و نه ام‌روز، از هم‌اکنون برای سال آینده منتشر می‌شود.)

مدل Vault برای رتبه‌بندی به‌ترین شرکت‌ها برای کار کردن، مدل سنجش کیفیت زندگی کاری (Quality of Life) نامیده شده است که پاسخ سؤالی است که در ابتدای همین پست مطرح شد: چه معیارهایی برای تصمیم‌گیری در مورد کار کردن برای یک سازمان مهم‌اند؟ این مدل که به صورت مخفف QOL نامیده شده دارای ۱۴ معیار اصلی است. برای سنجش هر یک از این معیارها از یک طیف ساده‌ی ۱۰ تایی (یعنی از یک به معنی بدترین تا ده به معنی به‌ترین) استفاده شده و از مشاوران شرکت‌های مورد ارزیابی خواسته شده که رتبه‌ی شرکت‌شان را در هر یک از معیارها در قالب طیف ده تایی مذکور مشخص کنند. از مجموع امتیازات داده شده توسط مشاوران هر شرکت‌، امتیاز هر شرکت در آن معیار و از مجموع امتیازات معیارهای ۱۴ گانه، امتیاز نهایی شرکت به دست آمده که به این ترتیب، گروه مشاوره‌ی بوستون (BCG) به‌عنوان به‌ترین شرکت مشاوره‌ی دنیا برای کار کردن شناخته شده است.

معیارهای ۱۴ گانه‌ی مدل Vault به قرار زیر است (در مورد هر معیار، مثالی از شرکتی که در آن معیار به‌ترین شناخته شده آورده شده است):

  1. رضایت کلی از محل کار: مک‌کنزی (من نمی‌توانم هیچ محیط کاری را جذاب‌تر از این‌جا تصور کنم!)
  2. فرهنگ سازمانی: Bain (یک عضو بین هیچ گاه نمی‌گذارد که یک عضو دیگر بین شکست بخورد!)
  3. میزان ساعات کاری: Triage Consulting Group (من هرگز بیش‌تر از ۵۵ ساعت در هفته کار نمی‌کنم.)
  4. تعادل میان زندگی شغلی و زندگی شخصی: Triage Consulting Group (در تعطیلات، شرکت ترجیح می‌دهد من به گردش بروم یا بیس‌بال بازی‌ کنم به جای این‌که سر کارم حاضر شوم.)
  5. نیاز به سفر: Cornerstone Research (اگر مجبور به سفر کاری شوید، در حقیقت این سفر چیزی بیش‌تر از یک افتخار است!)
  6. رابطه با سرپرستان: مک‌کنزی (آن‌ها به شکل شگفت‌آوری پشتیبان افراد با برخوردی گرم و دل‌پذیر هستند.)
  7. ارتباط با مشتریان: Corporate Executive Board (توانایی منحصر به فرد شرکت ما در جذب چندین مشتری تنها در یک روز!)
  8. آموزش رسمی: مک‌کنزی (من هرگز سازمانی را ندیده ام که تا این اندازه روی توسعه‌ی انسان‌ها متمرکز باشد.)
  9. سیاست‌های ارتقای افراد: مک‌کنزی (توجه به شایسته‌سالاری)
  10. حقوق و مزایا: گروه مشاوره‌ی بوستون (BCG) (به شکل وحشت‌ناکی بالا؛ بسیار بالاتر از رقبای ما)
  11. فرایند جذب: مک‌کنزی (مک‌کنزی پیش از هر مرحله‌ مصاحبه، مربیانی را برای آموزش کیس‌ها به افراد تعیین می‌کند که برای داوطلبان بسیار مفیدند!)
  12. ابتکارات سبز / زیست محیطی: Triage Consulting Group (جعبه‌های کامپوزیتی قابل بازیافت، توالت‌های سربسته، پرینت گرفتن روی دو طرف کاغذ، اعطای کمک هزینه‌ی هزار دلاری به کارکنان برای خرید وسیله‌ی نقلیه‌ی هیبرید، مایع‌های تمیزکننده‌ی اورگانیک / طبیعی، فنجان‌های پلاستیکی قابل تجزیه‌ شیمیایی در طبیعت و …)
  13. آینده‌ی کسب و کار شرکت: مک‌کنزی (مشتریان جدید در حال از راه رسیدن‌اند!)
  14. ره‌بری سازمان: مک‌کنزی (مدیران ارزش ـ محور)

فکر می‌کنم که این معیارها در هر سازمانی با هر نوع کسب و کاری و برای هر فردی قابل استفاده‌اند؛ هر چند هر کس می‌تواند براساس اهداف، ارزش‌ها، نیازها و قابلیت‌های خود یک یا چند معیار را از این معیارهای ۱۴ گانه حذف کند.

دوست داشتم!
۱۰

شما وقتی می‌خواهید تصمیم بگیرید برای یک سازمان کار بکنید یا کار نکنید، وقتی که می‌خواهید تصمیم بگیرید در یک سازمان باقی بمانید یا به سازمان دیگری بروید به چه عواملی توجه می‌کنید؟ حقوق و مزایا؟ تسهیلات رفاهی؟ امکان پیشرفت در سازمان؟ یا چیزهای دیگر؟ اگر یک مدل مشخص برای سنجش چیزهایی که در کار کردن در یک سازمان باید