ایجاد کسب و کار کوچکمان یک شبه ممکن نیست. باید خون دل خورد و دود چراغ و قدم به قدم پیش رفت تا به نتیجه رسید. برای این منظور بیایید کسب و کار کوچکمان را همانند یک موجود زنده ببینیم؛ موجودی که روزی بهدنیا میآید، رشد میکند و توسعه مییابد، چند سالی “عمر” میکند و متأسفانه روزی دیگر این دنیای فانی را ترک میکند. تا اینجا بحث ما در مورد بهدنیا آوردن این کسب و کار و رشد دادن آن صحبت کردیم. گامهای مختلفی که لازم است انجام بدهیم تا کسب و کارمان راه بیفتد را بررسی کردیم. حالا کسب و کارمان به موفقیت نسبی دست یافته و وقت آن رسیده که در مورد مدیریت کسب و کار صحبت کنیم. سؤال اصلی این است چه کنیم که کسب و کارمان موفق بماند؟
بسیار دیده شده که کارآفرینان، در شروع یک کسب و کار خوب شروع میکنند و به موفقیتهای بسیاری هم دست مییابند. اما در ادامه دچار مشکل میشوند و شکست میخورند. بهعنوان مثال از بین ۱۰۰ شرکت اول آمریکا در اوایل دههی ۱۹۹۰، این روزها شاید حدود ۲۰ شرکت همچنان در فهرست شرکت اول باقی ماندهاند. چرا این اتفاق میافتد؟
مهمترین دلیل این مسئله این است که این افراد تنها به راهاندازی کسب و کارشان فکر کردهاند و نه به بعد از آن. تبدیل شدن به یک کارآفرین موفق تنها شامل مرحلهی راهاندازی کسب و کار نیست. اگر چه یک شروع خوب میتواند در موفقیت کسب و کار بسیار تأثیرگذار باشد، اما اصل کار بعد از ورود محصول یا خدمت به بازار آغاز میشود: جایی که مشتری باید متقاعد شود محصول یا خدمت این کسب و کار جدید به نیازی از او پاسخ میدهد، از محصولات و خدمات مشابه بهتر است و البته به قیمتش میارزد. رقبا هم که بیکار ننشستهاند؛ هدف آنها هم همین است. از همه بدتر اینکه زمانی که ایدهی نویی به بازار عرضه میشود، موج کپیبرداریها هم شروع میشود و باعث میشود کارآفرینی که ایدهی اولیه متعلق به او بوده است تحت فشارهای رقابتی بسیار وحشتناکی قرار بگیرد. موضوع دیگر کنترل هزینهها از زمان راهاندازی یک کسب و کار تا زمان رسیدن کسب و کار به نقطهی سر به سر (که بین چند ماه تا چند سال طول میکشد) است. همهی این مثالها اهمیت بسیار بالای داشتن دانش و مهارت “مدیریت” را برای کارآفرینان نشان میدهند.
حالا فرض کنیم که این مشکلات هم برای کسب و کار این مشکلات هم پیش نیاید و کسب و کار موفق باشد. این موفقیت نسبی، بهتدریج باعث پیش آمدن آفت دیگری میشود. در ادبیات علمی کارآفرینی بحثی بهنام تلهی بنیانگذار وجود دارد. ماجرا از این قرار است که بعد از راهاندازی و موفقیت یک کسب و کار جدید، بنیانگذار به کسب و کار خود دلبستگی عاطفی پیدا میکند. از طرف دیگر چون اقدامات قبلی او منجر به موفقیت کسب و کارش شده، تصور میکند با ادامهی همان کارهای قبل میتواند موفقیت را حفظ کند. به این اضافه کنید این را که اهمیت “مدیریت” کسب و کار بعد از راهاندازی دست کم گرفته میشود. بنابراین پس از راهاندازی موفق کسب و کار، برای حفظ موفقیت و رشد و توسعهی بیشتر کسب و کارمان، باید بهعنوان یک کارآفرین اصول مدیریت را بیاموزیم. برای موفقیت کسب و کارها نمیشود نسخهی جامعی پیچید. هر کسب و کار برحسب شرایط داخلی و محیط بیرونی خودش باید عوامل موفقیت خاص خودش را کشف کند. با این حال میتوان گفت رعایت اصول زیر در موفقیت یک کسب و کار کوچک تأثیر اساسی دارند:
- تلاش کنید برای آینده حتما برنامهریزی کنید.
- دقیقا براساس برنامهها پیش بروید.
- اجرای برنامهها را کنترل کنید. هر جا در اجرا از برنامهها منحرف شدید سریعا دست به اقدامات اصلاحی بزنید.
- در انجام کارها سازماندهی و نظم داشته باشید.
- انعطافپذیر باشید و با تغییر شرایط، برنامهها و اقدامات اجرایی خودتان را هم اصلاح کنید.
- دائما دست به نوآوری بزنید، محصولات و خدماتتان را بهبود ببخشید یا محصولات خدمات جدیدی را براساس نیاز مشتریان به بازار عرضه کنید.
- هزینههایتان را کنترل کنید و مواظب باشید که هزینههایتان از درآمدهایتان فراتر نرود.
- نیروی انسانی باکیفیت را مطابق با نیازهای کسب و کارتان استخدام کنید و حواستان به انگیزش و آموزش متناسب آنها باشد.
مهمترین اصل: محصولات و خدمات خودتان را نسبت به موارد مشابه متمایز کنید. برای غلبه بر رقبایتان باید “مزیت رقابتی” داشته باشید.