رسیدن به رؤیاهای بزرگ زندگی میتواند بزرگترین و دلانگیزترین داستان زندگی هر کدام از ما باشد. اما مسیر رسیدن به آرزوها مسیری دشوار و سنگلاخ است و فشارهای محیط بیرونی آنقدر زیادند که برای دوام آوردن و بهسرانجام رساندن کار، خیلی بیشتر از آنی که فکرش را میکنیم باید “مجنونِ لیلی” باشیم. رسیدن به ساحل آرامش دریای پرتلاطم زندگی نیازمند خودشناسی و از آن بیشتر “خوداتکایی” است. فردی که خود را نمیشناسد، از توانمندیها و نقاط ضعفاش باخبر نیست و نمیداند که چرا و چگونه میخواهد در مسیر تحقق رؤیاهایاش گام بردارد، در مواجهه با اولین مانع مسیر از ادامهی حرکت باز خواهد ماند. اما کسی که با خودشناسی و تکیه بر گوهر وجودی و شور درونی خود، بهدنبال رسیدن به آرزوها و رؤیاهای خود با تکیه بر اندیشه و ایدههای نوآورانهی خود است، از مواجه شدن با کوهی از مشکلات نیز باکی نخواهد داشت.
اما همیشه هم اوضاع آنطور که باید پیش نمیرود. اجازه بدهید بگویم که برخی اوقات مسئلهی اصلی پیش رویِ ما اصلا “آغاز کردن” نیست؛ بلکه درک این است که چه زمانی باید دست از کار کشید و ایستاد! ما کاری را شروع میکنیم و با انگیزه برای تحقق هدفهایمان پیش میرویم. اما هر چه پیش میرویم، نهتنها اتفاق مثبتی نمیافتد، بلکه اتفاقات بسیار بدی میافتند. اما ما با باور اینکه “موقتی است، میگذرد” یا “بالاخره این بدبیاریها تمام میشود”، همچنان پیش میرویم. غافل از اینکه شاید مسیر اشتباهی را برای حرکت انتخاب کردهایم. پس همچنان هزینه میدهیم، بهامید اینکه روزی این هزینهها جبران شوند. “هزینههای سوخته” به تلاش یا پولی اشاره دارند که در راه دستیابی به هدفمان پرداختهایم.
روانشناسان دریافتهاند که هزینههای سوخته میتوانند باعث شوند تا ما کارهای عجیبی انجام دهیم و از همه بدتر اینکه حتی زمانی که طرحمان کاملا شکست خورده است، به حرکت براساس آن ادامه میدهیم. تحقیقات نشان دادهاند که هر چه انسانها روی هدفی سرمایهگذاری کنند، احتمال بیشتری میدهند که موفق شوند ـ بدون اینکه این خیالپردازی ربطی به موفقیت واقعی داشته باشد. خوب است بدانید چه زمانی باید سکان قایق را بچرخانید که در غیر این صورت، افسار اسب مردهای را در دست خواهید داشت.
رسیدن به آرزوها نیازمند دادن هزینه، صبر و کوشش بسیار است. اما هیچوقت نباید از تناسب میان “ارزش تحقق اهداف” با “ارزش از دست رفته بابت هزینهها”ی تحقق رؤیاها غافل شویم. خوب است که در “مسیرِ رفتن تا رسیدن” هر از گاهی لحظهای توقف کنیم، نگاهی به خودمان و دور و اطراف و مسیر طی شده و فاصلهی مانده تا مقصد بیاندازیم. شاید نیاز باشد مسیر حرکتمان را عوض کنیم. شاید لازم باشد اسباب و ابزار سفرمان را عوض کنیم. و شاید … این شاید آخری تلخ است و برای همین پذیرش آن همیشه سختترین کار دنیا: پذیرش اینکه شاید مقصدمان اشتباه است یا دور از دسترس، و در نتیجه بهتر است مقصد دیگری را برگزینیم.
البته خبر خوب این است که پذیرش اینکه هدفمان دستنیافتنی است لزوما بهمعنی شکست خوردن نیست! خیلی وقتها تمرکز بیش از اندازهی یک هدفِ نشدنی، ما را از دیدن اهدافی جذابتر باز میدارد! فراموش نکنیم که خلاصهی داستان زندگیِ ما تجربهی زندگی است که از آن برمیگیریم؛ پس بهتر است با حساسیت بیشتری به عمرِ بازنیافتهای که در مسیر رسیدن به آرزوها صرف میکنیم، بنگریم. چنان که خواجهی شیراز “حافظ” گفت:
در شاهراه جاه و بزرگی خطر بسی است / بهتر کزین گریوه سبکبار بگذری …
پ.ن. عنوان این نوشته، مصرعی است از زندهیاد استاد شهریار.