بگو به چه چیزی توجه میکنی تا بگویم کیستی.
خوزه اورتگا وای گاست
بگو به چه چیزی توجه میکنی تا بگویم کیستی.
خوزه اورتگا وای گاست
بگو به چه چیزی توجه میکنی تا بگویم کیستی. خوزه اورتگا وای گاست دوست داشتم!۲
بیش از صد سال از پدید آمدن مدیریتِ علمی و علم مدیریت میگذرد. در طول دو قرن اخیر که بشر متوجهِ علم بودن مدیریت همانند علوم مهندسی و پایه شده، تلاشهای بسیاری برای ارائهی تعریفی جامع و مانع از مدیریت صورت پذیرفته است. این تعاریفِ مختلف همگی بهدنبال نشان داده معنای واقعی مدیریت و کارهایی هستند که یک مدیرِ اثربخش باید آنها را بهخوبی انجام دهد تا بتواند به اهداف خود و سازمان تحتِ مدیریت خود دست یابد. نتیجه اینکه تعدد تعاریفِ موجود از مدیریت تا آنجا زیاد است که از آن با عنوان “جنگلِ تعاریف” یاد شده است!
پیش از این در گزارهها چندین بار دربارهی مفاهیم بنیادین مدیریت نوشتهام. اینکه مدیریت چیست و از آن مهمتر، مدیریت چه چیزهایی نیست! به ۵ واژهی کلیدی در تعریف اصول مدیریت اشاره کردهام و از این نوشتهام که مدیریت بههمان سادگی روزمره است! اما همچنان این موضوع جای نوشتن و گفتوگو دارد. در این پست قصد دارم از زاویهی دید دیگری به تعریف مدیریت نگاه کنم: مدیریت چگونه معنای واقعی خود را مییابد؟
ابتدا بیایید ابتدا روی این تعریف از مدیریت توافق کنیم: “مدیریت عبارت است از علم و هنرِ تحقق اهداف سازمانی با در نظر داشتن اهدافِ فردی.” بنابراین مدیریت، راه و روشی است که مدیر با آن کارویژهی اصلی خود یعنی تحقق اهداف سازمانی و فردی خود، ذینفعان سازمان و همکاراناش را به بهترین شکل بهسرانجام میرساند. با این اوصاف، مدیریت را میتوان بهنوعی با وام گرفتن از ایدههای پیتر دراکر بزرگ، “هنر و علمِ انجامِ درستِ کارِ درست” نیز تعریف نمود. در این تعریف یک نکته بسیار کلیدی است: بهانجام رساندن کارها. و این همان نقطهای است که میتوان با دقت در آن کمی بیشتر به معنای واقعی مدیریت پی برد.
برای انجام دادن کارها چه مراحلی طی میشود؟ کمی فکر کنید. ما ابتدا باید خود را برای انجام یک کار قانع کنیم، پس از شروع کار و در حین کار تا بهانجام رساندن آن تلاشِ پیوسته داشته باشیم و نهایتا نتیجهی کار را با همان کیفیت و کمیت مورد انتظار به خودمان یا دیگری ارائه کنیم. کمی به این جملهی اخیر دقت کنید! در اینجا سه واژهی کلیدی وجود دارند که حقیقتِ معنای مدیریت در آنها نهفته است:
۱- انگیزش: آغاز هر کاری سختترین کار دنیا است! باید اول خودمان را بهاندازهی کافی برانگیزانیم، بر غولِ بزرگِ تنبلی غلبه کنیم و تازه آنوقت است که باید ببینیم چطور کار را باید انجام داد. هنر اصلی مدیران بزرگ همین است. آنها همکارانشان را با نشان دادن یک تصویرِ جذاب از آیندهای که کار در آن بهانجام رسیده است، به افراد کمک میکنند تا بتوانند قدم در راهِ تحقق اهداف سازمان بگذارند. پس از آن هم مدیران بزرگ به همکارانشان کمک میکنند تا بتوانند بهترین روش انجام کارها را کشف کنند و در مواجهه با سختیهای مسیر، ثابتقدم و استوار پیش بروند. در نهایت پس از بهپایان رساندن کار نیز تقدیر و پاداشدهی از افرادی که در تحقق اهداف همسفر و همگام بودهاند، جزئی دیگر از فرایند انگیزش است.
۲- نگهداشت: این واژه برای فعالان و متخصصان منابع انسانی آشنا است؛ هر چند مفهوم آن فراتر از چیزی است که در منابع انسانی به آن پرداخته میشود. در ادبیات منابع انسانی منظور از “نگهداشت” حفظ نیروی انسانی با روشهای انگیزشی است. اما آنچه من از نگهداشت در اینجا مورد نظر دارم، حفظِ روند کیفی و کمی انجام کار در تمامی طولِ مسیر انجام آن است. توضیح اینکه خیلی وقتها ما کاری را با انگیزه و هدفمند آغاز میکنیم؛ اما بهتدریج و با گذر زمان و مواجهه با مشکلاتِ بزرگِ پیش رو، انگیزه و توانمان کاهش مییابد و در نتیجه از کیفیت و کمیت کارمان میکاهیم. هنرِ مدیرانِ بزرگ مقابله با این نقطهی ضعف بزرگ است که جزو بزرگترین چالشهای سازمانها در تحقق اهداف خود بهویژه در زمینهی کسب رضایت مشتری و اثربخشی در مصرفی منابع کمیاب سازمانی است. علم رهبری سازمانی مهمترین ابزارهای فرایندِ نگهداشت را در اختیار مدیران میگذارد؛ هر چند مدیریت کیفیت و به بیان بهتر، تعالی سازمانی نیز در سطح عملیاتی و فرایندی سازمان بسیار به کار مدیران خواهد آمد.
۳- تحویل: کار را که کرد؟ 🙂 معمولا در پروژهها یک فازِ تحویلِ موقت و نهاییِ محصول پروژه در نظر گرفته میشود که هدف از آن، آزمودن میزان تحقق اهداف پروژه در مقامِ اجرا و دنیای واقعی است. این همان موضوعی است که فارغ از نوع کاری که انجام میشود و بدون در نظر گرفتن میزان رسمیت آن توسط مدیرانِ بزرگ دنبال میشود. آنها میدانند که تحقق یک هدف زمانی بهشکل کامل انجام میشود که منافع ناشی از آن به همهی ذینفعان سازمان (یا هدف مشخص شده) برسد. بنابراین آنها زمانی که عملیات فرایندی انجام کار بهپایان میرسد، هنوز کار خود را پایانیافته نمیدانند: آنها کار را تا زمانی که توسط ذینفع آن بهصورت کامل تحویل نگرفته شده باشد پیگیری میکنند.
سه واژهی کلیدی فوق به ما نشان میدهند که معنای واقعیِ مدیریت آنچنان هم که بهنظر میرسد، دور از دسترس نیست!
بیش از صد سال از پدید آمدن مدیریتِ علمی و علم مدیریت میگذرد. در طول دو قرن اخیر که بشر متوجهِ علم بودن مدیریت همانند علوم مهندسی و پایه شده، تلاشهای بسیاری برای ارائهی تعریفی جامع و مانع از مدیریت صورت پذیرفته است. این تعاریفِ مختلف همگی بهدنبال نشان داده معنای واقعی مدیریت و کارهایی هستند که یک مدیرِ اثربخش باید آنها
“نیمار تأکید کرد که برای تبدیل شدن به برترین بازیکن دنیا و کسب توپ طلا قصد ندارد با لیونل مسی رقابت کند. او گفت: من میخواهم راه خودم را بروم و نمیخواهم بهتر از بازیکنی باشم. فقط میخواهم بهتر از چیزی که الان هستم بشوم.“(اینجا)
الگوها و اسطورهها یکی از مهمترین جنبههای زندگی هر یک از ما در این دنیا بهشمار میآیند. هر کدام از ما در زندگیمان قهرمانهایی داریم که دوست داریم شبیه آنها باشیم، از شباهتهای ظاهری بگیرید تا رسیدن به موفقیتهای آن افراد. الگوها و قهرمانها یکی از مهمترین جنبههای زندگی ما محسوب میشوند: ما به آنها عشق میورزیم، از دیدارشان بهوجد میآییم و از راه و رسمِ زندگی و کارشان الگوبرداری میکنیم و انگیزه میگیریم.
اما مشکل از آنجا پیش میآید که “الگوبرداری” از این افراد بزرگ و موفق را با “شبیهسازی” اشتباه میگیریم: اینکه اگر همان کارهایی را بکنیم که آن فرد انجام داده، ما هم به همان جایی خواهیم رسید که آن فرد به آنجا رسیده است. این نوع نگاه به داستان موفقیت انسانهای شایسته چند خطا را در دل خود پنهان کرده است:
اول: ما از زندگی آنها فقط یک نقطه را میبینیم و فراموش میکنیم که موفقها برای رسیدن به موفقیت چه مرارتها و سختیهایی را پشت سر گذاشتهاند و اصلا کارهایی که امروز از آنها میبینیم همانهایی نیست که باعث موفقیت آنها شدهاند!
دوم: استعدادها و توانمندیهای ما لزوما مشابه موفقها نیست. از آن مهمتر، ارزشها و تعریفِ معنای زندگی میان هیچ دو انسانی در دنیا کاملا مشابه نیست. بنابراین لزوما ما با موفقها هممقصد نیستیم که بخواهیم با آنها همسفر باشیم و راهِ خودِ آنها را طی کنیم!
سوم: موفقیت یک مفهوم نسبی است که حد و اندازهای ندارد. شاید جرأت این را نداشته باشیم که به این فکر کنیم که میتوانیم از موفقها هم موفقتر باشیم؛ اما اساسا رؤیایی که بهاندازهی کافی بزرگ نباشد، ارزش فکر و تلاش را ندارد! 🙂
سه نکتهی بالا بهنوعی شرح حرفهای نیمار در مقایسه کردنِ مسیر موفقیتش با لئو مسی است. نیمار در واقع خواسته تا به ما بگوید برای موفقیت، لازم نیست کار عجیب و غریبی انجام دهید: مهمترین اصلِ اساسی موفقیت این است که همیشه سعی کنیم در زندگی و شغلمان بهتر از دیروزمان باشیم. رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود. 🙂 پس در هر نقطه از زندگی تلاش کن که بهترینِ خودت باشی و از خودِ قبلیات، اندکی بهتر شوی. از ریاضی که یادتان هست: خط از بیشمار نقطه تشکیل میشود. خطِ نمایانگرِ تابعِ صعودیِ موفقیت، از همین نقطههای ریز زندگی تشکیل شده است. امیدوارم تابعِ مسیرِ زندگیتان، از نوع نمایی باشد!
ناگفته پیدا است که در متن بالا هر جایی از افراد صحبت شده، میتوان سازمانها و کسبوکارها را نیز جایگزین کرد. 🙂
“نیمار تأکید کرد که برای تبدیل شدن به برترین بازیکن دنیا و کسب توپ طلا قصد ندارد با لیونل مسی رقابت کند. او گفت: من میخواهم راه خودم را بروم و نمیخواهم بهتر از بازیکنی باشم. فقط میخواهم بهتر از چیزی که الان هستم بشوم.“(اینجا) الگوها و اسطورهها یکی از مهمترین جنبههای زندگی هر یک از ما در این دنیا
پیش از شروع:
زندگی، سلامت و کار حرفهای:
نشانههای خستگی ناشی از کار زیاد
جملات منفی :۱۳ جمله منفی که هرگز نباید بگویید (بازده)
۱۳ کار که افراد دارای ذهن قوی هرگز انجام نمیدهند (بازده)
۱۰ دلیل که آدمهای باهوش درباره خودشان تردید دارند (بازده)
۶ روش غلبه بر ترس از مواجهه با دیگران (بازده)
مدیریت کسبوکار:
چالشهای ارزشآفرینی در شرکتهای چندکسبوکاره – سید حسین جلالی – روایت من از استراتژی
پنج توصیه طلایی برای مدیران جوان پرمشغله
چگونه یادگیری و توسعه در سازمان چابکتر میشود؟
۱۰ درس موفقیت از جف بزوس موسس آمازون برای کارآفرینان (بازده)
نوآوری، تجاریسازی و تحلیل و توسعهی کسبوکار:
چگونه شکستی موفقیتآمیز بخوریم
حقیقتی ترسناک در مورد بقای شرکتها
نشانههای وجود روحیه نوآوری در سازمانها
استراتژیهای رونمایی محصول بخش اول و استراتژیهای رونمایی از محصول – بخش دوم
اقتصاد، تأمین مالی و سرمایهگذاری:
اختیار خرید: ابزار جدیدی برای پوشش ریسک در بازار سرمایه
صرفهجویی در مقیاس، سودآوری در کسبوکار
سهم ۲۵درصدی خدمات از تجارت جهانی
فناوری، رسانههای اجتماعی و بازاریابی دیجیتال:
اقتصاد ۱۴۷میلیارد دلاری اپلیکیشنها
اگر شما گوگل داک را متوجه شوید، بلاکچین را هم خواهید فهمید (کوینایران)
کاربرد بیگ دیتا در شرکتهای تلکام
پیش از شروع: میتوانید فید وبسایت گزارهها و همچنین فید لینکدونی گزارهها (که مطالب این پست از میان آنها انتخاب میشوند) را در فیدخوانتان (اینوریدر بهیاد مرحوم گودر!) دنبال کنید. لینک مطالبی که توصیه میکنم حتما بخوانید، با رنگ قرمز نمایش داده میشوند. میتوانید گزیدهی بهترین مطالب فارسی و انگلیسی مطالعه شدهی من را در تمام روزهای هفته در صفحهی پاکت
همهی ما هر روز در زندگی و کارمان با مسائل گوناگونی مواجهیم که لازم است آنها را حل کنیم. بعضی از این مسائل، کوچک و پیشِ پا افتادهاند و برخی دیگر، چالشبرانگیز و پیچیده. در این میان نباید این را هم فراموش کنیم که بسیاری از مسائل را خودمان ناآگاهانه ـ و حتی آگاهانه ـ ایجاد میکنیم: تصمیمگیری اشتباه، اطلاعات ناقص در مورد یک موضوع، ضعف در تعاملات انسانی و بسیاری از ضعفها و اشتباهات دیگر جزو دلایل پیش آمدن مسائل برای ما در زندگی محسوب میشوند.
در مواجهه با مسائل انسانها روشهای گوناگونی را بهکار میگیرند: روشهای علمی، منطقی ـ ریاضی، شهودی ـحسی و مهمتر از همه تجربی جزو مهمترین الگوهای حل مسئله برای ما محسوب میشوند. نکتهی کلیدی آن است که این روشها همگی خود مبتنی بر تجربیات جمعی و فردی ما انسانها هستند و در نتیجه متأسفانه هیچ کلیدی برای حل تمامی مسائل دنیا وجود ندارد. با این حال از آنجایی که یاد گرفتهایم برای مسائل از روشهای مشخصی استفاده کنیم و از آنجایی که در بسیاری از موارد آن روشها پاسخگوی حل مسئله بودهاند، بنابراین پیشفرضمان این است که مسائل را همیشه میتوان با همین روشها حل کرد. و امان از زمانی که روشهای حل مسئلهای که آموختهایم و تجربه کردهایم جواب نمیدهند …
روانشناسی تصمیمگیری (همان موضوعی که میتوانید در این کتاب و این کتاب با آن آشنا شوید) بهدنبال تلنگر زدن به ما در همین زمینه است: اینکه تا چه اندازه قدرت ذهنیِ بهظاهر بیپایانِ بشر در معرض انواع خطاهای آشکار و پنهان قرار دارد. این موضوع را میتوان به حل مسئله نیز تعمیم داد: چه بسیار روشهای حل مسئله که در زندگیمان داریم از آنها استفاده میکنیم و در ماهیتِ خود دچار انواع خطاها هستند.
در چند وقت اخیر تلاش کردم کمی به روشهای حل مسئلهام نگاه تحلیلیتر داشته باشم. نتایج این تحلیل را کمی (!) مطالعه ترکیب کردم و نتیجهاش شد مجموعهای از خطاهای ذهنی ما در هنگام انتخاب روش حل مسئله و تلاش برای حل مسائل که در قالب گزارههای نامعتبر (!) زیر آنها را خلاصه کردهام:
شاید یکی از بهترین پیشنهادات برای حل مسئله را خانم ماری انگلبرایت ارائه داده باشد: “اگر چیزی را دوست نداشتید، تغییرش بدهید. اگر نتوانستید تغییرش بدهید، روش فکر کردن در مورد آن را عوض کنید.” خیلی وقتها احتمالا مشکل اصلی در راهِ حلِ مسئله، نوع نگرش ما به خود مسئله است.
همهی ما هر روز در زندگی و کارمان با مسائل گوناگونی مواجهیم که لازم است آنها را حل کنیم. بعضی از این مسائل، کوچک و پیشِ پا افتادهاند و برخی دیگر، چالشبرانگیز و پیچیده. در این میان نباید این را هم فراموش کنیم که بسیاری از مسائل را خودمان ناآگاهانه ـ و حتی آگاهانه ـ ایجاد میکنیم: تصمیمگیری اشتباه، اطلاعات ناقص در
“صدرنشین سری آ هستیم و در آستانهی صعود به دور حذفی لیگ قهرمانان قرار داریم. فکر نمیکنم میتوانستیم شروع بهتری متصور شویم. ما از قبل میدانستیم کارهای زیادی برای انجام دادن داریم و تنها با تلاش زیاد است که به اهدافمان خواهیم رسید. بزرگترین نقطه قوت ما در فصول اخیر، توانایی حفظ تمرکز در شرایط مختلف بوده است.” (جورجو کیلینی دربارهی وضیت تیم یوونتوس؛ اینجا)
تمرکز یکی از ستارههای درخشانی است که برای طی طریق مسیر موفقیت به آنها نیاز داریم. تمرکز به ما کمک میکند تا همان کاری را انجام دهیم که باید. انتخاب کار درست برای انجام دادن یا همان اثربخشی یکی از نتایج مهم داشتن تمرکز است. اما از آن مهمتر نکتهای دیگر نیز وجود دارد: اینکه تمرکز به ما کمک میکند تا منابع محدود در دسترسمان از جمله قدرت ذهنی، مهارتی و فیزیکیمان را تا حد امکان به مجموعه فعالیتهای لازم برای رسیدن به اهدافمان اختصاص دهیم و از هدر رفت منابع جلوگیری کنیم. در عین حال دقت و کیفیت انجام هر کاری نیز وابستگی کاملی به میزان تمرکز ما دارد.
همهی ما میدانیم که بهدست آوردن تمرکز چقدر کار سختی است! در هر زمانی دهها گزینهی جذابتر نسبت به کاری که داریم انجام میدهیم پیش روی ما است که میتوانیم با انتخاب آنها لذت بیشتری ببریم: وبگردی، تلگرامبازی، گشتوگذار در توییتر و اینستاگرام، سر زدن به مراکز خرید، تماشا کردن فیلم و سریال و بسیاری کارهای دیگری که همهی ما با آنها آشناییم، اگر چه لذت بیشتری نسبت به کار کردن به ما میرسانند؛ اما متأسفانه در اغلب موارد تأثیر خاصی روی دستیابی ما به اهدافمان ندارند! همین است که امروزه انواع و اقسام روشهای کسب تمرکز، اولویتبندی کارها، غلبه بر تنبلی و بهتعویق انداختن کارها و … در دسترس ما قرار دارند که میخواهند به ما یاد بدهند چطور بر غولِ جذابِ “بازیگوشی” غلبه کنیم! 🙂 با این حال واقعیت این است که تا خودمان نخواهیم، هیچ روشی نمیتواند به ما در بهدست آوردن تمرکز یاری برساند.
اما کیلینی ـ یکی از معدود ستارههای این روزهای فوتبال ایتالیا ـ به نکتهی جالبی در حرفهایش اشاره کرده است: اینکه کسب تمرکز بهتنهایی کافی نیست و حفظ آن در شرایط مختلف نیز مهم است! داستان اصلا پیچیده نیست. همهی ما تجربیات فراوانی داشتیم که در آنها با هزار و یک زحمت روی کارمان متمرکز شدهایم اما ناگهان با یک اتفاق ناگهانی دوباره تمرکزمان از بین رفته است! چند بار شده در حال درس خواندن یا وسط جلسه روی گوشی هوشمندتان یک نوتیفیکیشن بیاید و با این ایده که “یک دقیقه ببینم ماجرا چیه” برای مدت زیادی سرگرم بازی با گوشیتان شده باشید؟ شبیه همین ماجرا را میتوان برای تیمها و شرکتها نیز پیدا کرد. مثلا شرکتی را در نظر بگیرید که بین چندین پروژهی مهم و استراتژیک، خود را درگیر پروژهای کوچک و با ارزش افزودهی پایین میکند، فقط برای اینکه نباید سودِ ناچیز آن پروژه را از دست داد!
این دقیقا همان چیزی است که انسانها، تیمها و شرکتهای موفق را از دیگران متمایز میکند و در حقیقت یک مزیت رقابتی پنهان برای آنها است: آنها وقتی روی یک کار، ایده، محصول، پروژه و … متمرکز میشوند، اجازه نمیدهند هیچ عامل انحرافی یا موقعیت اضطراری تمرکز آنها را از کار اصلیشان به خود جلب کند. البته طبیعی است که نمیشود این تمرکز را دائما حفظ کرد؛ اما در هر حال در یک بازهی زمانی خاص باید بخش مهمی از زمان و انرژی روی انجام سختکوشانهی آن کار مورد نظر صرف شود تا بتوان از حرکت در مسیر اهداف اطمینان حاصل کرد. فراموش نکنید که رسیدن به هر هدفی نیازمند پیجویی مستمر مسیرِ رفتن تا رسیدن است و در نهایت، آنهایی به مقصد میرسند که بتوانند آهسته و پیوسته حرکت کنند. داستان مسابقهی خرگوش و لاکپشت را یادتان میآید؟
“صدرنشین سری آ هستیم و در آستانهی صعود به دور حذفی لیگ قهرمانان قرار داریم. فکر نمیکنم میتوانستیم شروع بهتری متصور شویم. ما از قبل میدانستیم کارهای زیادی برای انجام دادن داریم و تنها با تلاش زیاد است که به اهدافمان خواهیم رسید. بزرگترین نقطه قوت ما در فصول اخیر، توانایی حفظ تمرکز در شرایط مختلف بوده است.” (جورجو کیلینی
پیش از شروع:
زندگی، سلامت و کار حرفهای:
۱۱ چیزی که افراد موفق شاکرند اما افراد عادی غافلاند! (شبکه)
خلاقیت به نبوغ فردی ربطی ندارد
مدیریت کسبوکار:
تغییر فرهنگی با رفتار رهبران سازمان شروع میشود
چگونه برای کسبوکارم یک شریک B2B خوب انتخاب کنم؟ (مدیر تیوی)
همدلی شرکتی یک ترکیب متضاد نیست
چه کنید تا کارکنان به شما احترام بگذارند؟
ویژگیهای رهبران جوان و موثر در سازمانها
نوآوری، تجاریسازی و تحلیل و توسعهی کسبوکار:
سه درس مهم، برای شکست دادن اخلالگران و اخلالگرها در راهاند، به فکر برنامه جایگزین باشید
چرا نباید بیش از حد روی فواید نوآوری حساب باز کرد؟
ابتکار جالب شرکت آیکیا: تغییر نام محصولاتاش به مشکلات گوگلشده کاربران برای فروش بیشتر! – یک پزشک
آشنایی با سندروم «تکنولوژی درست، زمان غلط»
۷ بخشبندی فینتک را بشناسید: فینتک فقط برای پرداخت آنلاین نیست! (راه پرداخت)
اقتصاد، تأمین مالی و سرمایهگذاری:
چرا اقتصاددانها ثروتمند نیستند (بازده)
واکاوی نسخه ایرانی اقتصاد (ارانیکو)
فناوری، رسانههای اجتماعی و بازاریابی دیجیتال:
قراردادهای هوشمند ۱۲ موارد استفاده برای کسبوکار و فراتر از آن (کوینایران)
موبایلهای هوشمند نیازی به جایگزین ندارند، مکمل میخواهند (دیجیاتو)
۱۰ فناوری نوظهور برتر سال ۲۰۱۶ از نگاه مجمع جهانی اقتصاد
۸ پیشبینی برای جهان در سال ۲۰۳۰ – فردانما
با سیستمعامل رسمی گوگل برای اینترنت اشیاء آشنا شوید Android Things (دیجیاتو)
پیش از شروع: میتوانید فید وبسایت گزارهها و همچنین فید لینکدونی گزارهها (که مطالب این پست از میان آنها انتخاب میشوند) را در فیدخوانتان (اینوریدر بهیاد مرحوم گودر!) دنبال کنید. لینک مطالبی که توصیه میکنم حتما بخوانید، با رنگ قرمز نمایش داده میشوند. میتوانید گزیدهی بهترین مطالب فارسی و انگلیسی مطالعه شدهی من را در تمام روزهای هفته در صفحهی پاکت
پیش از شروع:
زندگی، سلامت و کار حرفهای:
چگونه میتوان یک انسان بهینه بود (آکادمی تفکر)
۵ سؤال کلیدی برای پویا نگه داشتن نیروی خلاقیت (۱۰۰۱ بوم)
چه کنیم وقتی نمیتوان با مدیر جدید ارتباط خوب برقرار کرد؟
مدیریت کسبوکار:
اجزای اعتماد در سازمان (وفا کمالیان؛ رفتار سازمانی)
یادگیریزدایی مشکل اصلی یادگیری سازمانی
هنر رهبری سازمانی: مهارتی که با تسلط بر خویشتن بهوجود میآید
نقش رهبر سازمان (وفا کمالیان؛ رفتار سازمانی)
۸ اشتباه رایجی که از مدیران تازهکار سر میزند
نوآوری، تجاریسازی و تحلیل و توسعهی کسبوکار:
استراتژی تخصصگرایی هوشمند، کلید پیشرفت اقتصادی کسبوکارها
تولید محصول برای بازارهای بدون امکانات
بازاریاب موفق:۱۰ کار که بازاریابهای موفق هر روز انجام میدهند (بازده)
اقتصاد، تأمین مالی و سرمایهگذاری:
تصویری از جهان در سال ۲۰۳۰ (فردانما)
فناوری، رسانههای اجتماعی و بازاریابی دیجیتال:
چگونه میتوان به یک مدیر دیجیتالی موفق تبدیل شد
همکاری انقلابی مایکروسافت و کوالکام: اجرای نسخه کامل ویندوز ۱۰ با پردازندههای ARM – دیجیاتو
پیش از شروع: میتوانید فید وبسایت گزارهها و همچنین فید لینکدونی گزارهها (که مطالب این پست از میان آنها انتخاب میشوند) را در فیدخوانتان (اینوریدر بهیاد مرحوم گودر!) دنبال کنید. لینک مطالبی که توصیه میکنم حتما بخوانید، با رنگ قرمز نمایش داده میشوند. میتوانید گزیدهی بهترین مطالب فارسی و انگلیسی مطالعه شدهی من را در تمام روزهای هفته در صفحهی پاکت
اغلب مدیران تصور میکنند استراتژی جایگاهیابی یا جایگاهسازی اثربخش نیازمند سرمایهگذاریهای آنچنانی و هزینهکرد فراوان بهویژه در زمینهی تبلیغات است. اما برای اینکه ببینیم راههای دیگری هم برای تحقق این هدف وجود دارد، بیایید نگاهی به دنیای جذاب فوتبال داشته باشیم؛ جایی که شاید بیش از هر حوزهی دیگری با موضوع جایگاهیابی برندها در ذهن مشتری ـ یعنی هواداران ـ درگیر باشد. باشگاههای فوتبال در واقع با فروش برندشان به هواداران و خلق ارزش مشتری در قالب لذت و سرگرمی از یک سو و حس تعلق داشتن به یک جامعهی پرافتخار از سوی دیگر، از آنها به روش مستقیم (فروش بلیط و محصولات باشگاه، دریافت حق عضویت باشگاه و ..) یا غیرمستقیم (حق پخش تلویزیونی، مبالغ پرداختی اسپانسرها، شراکتا در کسبوکارهای دیگران و …) درآمدزایی میکنند. هر چقدر برند باشگاه بزرگتر باشد (یا بهعبارت بهتر هر چقدر تعداد مشتریان باشگاه بیشتر باشد) باشگاه گزینههای متنوعتری را برای درآمدزایی هر چه بیشتر مقابل خود میبیند. اما ساختن یک برند جذاب و پایدار در دنیایی که بزرگترین باشگاههای آن قدمتی بیش از یک قرن دارند، نیازمند داشتن استراتژی جایگاهیابی مشخصی است. این استراتژی جایگاهیابی یا باید مثل باشگاههایی مثل پاریسنژرمن و منچستر سیتی و حتی چلسی با تزریق مقادیر هنگفتی پول بهسرعت اجرا شود (که البته ریسک بالایی هم دارد و تجربه نشان داده باز هم بهراحتی امکانپذیر نیست) یا اینکه بهصورت تدریجی و گام به گام ساخته شود که شاید بهترین مثال در این زمینه تیم اتلتیکو مادرید باشد که اگر چه باشگاه پرسابقه و بزرگی در فوتبال اسپانیا و اروپا است؛ اما بعد از سالها افول با انتخاب روش دوم به جمع غولهای اروپا برگشت؛ بهطوری که در سه سال اخیر دو بار به فینال لیگ قهرمانان اروپا رسیده است.
موفقیت تیمهای مثل اتلتیکو مادرید نشان از آن دارد که برای موفقیت یک کسبوکار در جایگاهسازی نیازی به ریختوپاش و هزینههای آنچنانی نیست. این خبر بسیار خوبی برای مدیران کسبوکارهای کوچک است که بودجهی چندانی را برای تبلیغات و بازاریابی در اختیار ندارند. بهجای آن مدیران کسبوکارها میتوانند با یک فرایند ساده و کمهزینه (و البته در دنیای واقعی، دشوار) استراتژی جایگاهسازی خود را بهخوبی طراحی و اجرا کنند:
۱– فلسفهی رقابتی یا بهعبارت بهتر دیانای برند خود را تعریف کنید: در زیستشناسی دیانای طرح و نقشه و روش ساخته شدن یک سیستم زنده و پویا است: اینکه این سیستم از چه اجزایی ساخته شده است و چطور باید آن را از ابتدا ساخت و توسعه داد. در حوزهی کسبوکار، نقش فلسفهی وجودی همین است. فلسفهی وجودی پاسخ همان سؤال “دلیل و هدف زندگی کسبوکار من جیست؟” است. اینکه کسبوکار شما “آمدنش از بهر چه بود”، “از کجا آمد، کجاست و به کجا میرود” و البته اینکه “داستانش چیست؟”
معمولا فلسفهی وجودی کسبوکارها را با پاسخ به سه سؤال زیر تدوین میکنیم:
۱- چه نیازی در دنیای واقعی و در درون خودتان باعث راهاندازی این کسبوکار شد؟
۲- گروههای هدف مشتری اصلی شما چه کسانی هستند؟
۳- مزیتهای رقابتی یا همان شایستگیهای اصلی این کسبوکار کداماند؟ ما چه چیزی داریم که دیگران ندارند؟ یا به بیان دیگر: چرا مشتریان باید من را انتخاب کنند، نه رقیبم؟
پاسخ این سه سؤال ظاهرا ساده در کنار هم نشان میدهند که هویت اصلی کسبوکار شما چیست.
۲– جایگاه برند خود را تعیین کنید: فوتبال به ما نشان میدهد که سه انتخاب اصلی برای جایگاه برندها در بازار بیشتر وجود ندارد:
الف ـ رهبران بازار (سه یا چهار تیم اول در مسابقات لیگ که برای قهرمانی میجنگند)؛
ب ـ میانهی بازار (تیمهای ردههای سوم تا ششم یا هفتم که برای کسب سهمیهی رقابتهای آسیایی یا اروپایی تلاش میکنند)؛
ج ـ کف بازار (تیمهایی که برای بقا در لیگ میجنگند!)
دنیای کسبوکار هم همین است. یک کسبوکار نوپا و کوچک طبیعتا نمیتواند در مقایسه با رهبران بازار و با درک اینکه از نظر مالی و توان جذب نیروی انسانی توانمند و همینطور بودجههای تبلیغاتی حداقل در سالهای اول خلق برند خود نمیتواند جایگاه اول را بهدست بیاورد، میتواند خود را ابتدا در میانهی بازار تعریف کند تا سپس بهتدریج و هوشمندانه بهسوی جایگاه غولها حمله کند!
۳– جایگاه برند خود را تثبیت کنید و سپس به جایگاه بالاتر حمله کنید: برنده شدن و ستاره شدن، سختترین کار دنیا است. کسبوکار کوچک مورد نظر ما پس از تریعف فلسفهی وجودی و تعیین جایگاه مورد نظر خود باید پای در مسیر رقابت بگذارد و در این میان توجه داشته باشد که حفظ “برند” از توسعه دادن آن سختتر و مهمتر است. در واقع تثبیت برند در اذهان مخاطبان و مشتریان و ذینفعان است که زیربنای مناسبی را برای حرکت بهسوی توسعهی برند و جایگاههای بالاتر بهویژه رهبری بازار آماده میکند. برای این منظور برندها میتوانند با بهکارگیری دو عنصر کلیدی که هر دو در فوتبال بهخوبی نمایان هستند، برند خود را تثبیت و تقویت کنند:
ارزش ویژهی برند فراتر از ارزش ساختمان و داراییهای فیزیکی و وجوه نقد کسبوکار است: تخمین زده شده که چیزی حدود ۳۰ درصد ارزش شرکتهای فهرست فورچون ۵۰۰ در بازار سهام توسط برند آنها ایجاد شده باشد. “برند” نهفقط در فروش به مشتریان و بازار سهام که در انتخاب و ارزشگذاری شرکتها برای خرید و ادغام نیز تأثیر میگذارد. یکی از کلیدیترین جنبههای برندسازی، ایجاد یک جایگاه مناسب از کسبوکارتان در ذهن مشتری است. جایگاه مناسب خود را بسازید!
پ.ن. این مقاله پیش از این در شمارهی مرداد ۱۳۹۵ ماهنامهی تدبیر بهچاپ رسیده است.
اغلب مدیران تصور میکنند استراتژی جایگاهیابی یا جایگاهسازی اثربخش نیازمند سرمایهگذاریهای آنچنانی و هزینهکرد فراوان بهویژه در زمینهی تبلیغات است. اما برای اینکه ببینیم راههای دیگری هم برای تحقق این هدف وجود دارد، بیایید نگاهی به دنیای جذاب فوتبال داشته باشیم؛ جایی که شاید بیش از هر حوزهی دیگری با موضوع جایگاهیابی برندها در ذهن مشتری ـ یعنی هواداران ـ
پیش از شروع:
زندگی، سلامت و کار حرفهای:
هدفمند بودن یا جستجوگر بودن؟ (امیر مهرانی؛ مربی)
۷ نوع استرس و ۹ روش مقابله با استرس
چگونه انسانها از صد درصد توانایی مغز خود استفاده میکنند (شبکه)
۱۰ راهکار آدمهای موفق برای مدیریت زمان
مدیریت کسبوکار:
درسهایی از هربرت هاینر مدیر موفق آدیداس
۱۰ عادت رهبران کاریزماتیک و باهوش هیجانی (بازده)
رئیسان نمیتوانند کار را برای کارکنان معنادار کنند؛ آنها فقط میتوانند باعث نابودی معنی کار شوند (آکادمی تفکر)
منابع انسانی باید دست راست مدیریت اجرایی باشد
حدود اختیارات مدیرعامل شرکت سهامی خاص
نوآوری، تجاریسازی و تحلیل و توسعهی کسبوکار:
چطور همیشه خلاق باشیم؟ (امیر مهرانی؛ مربی)
چطور میتوان یک طراح کارآفرین شد؟ ۷ نکته برای طراحان صنعتی (۱۰۰۱ بوم)
فرصتی که تبدیل به تهدید شد: نوآوریهای برانداز
ارکان جهتساز استراتژیک سازمانی چیست؟
اقتصاد، تأمین مالی و سرمایهگذاری:
جهان در سال ۲۰۵۰ چه شکلی است؟ (بازده)
مقصران تنزل رتبهی کسبوکار ایران
فناوری، رسانههای اجتماعی و بازاریابی دیجیتال:
مدیریت سرمایه انسانی در عصر یادگیری ماشینی
تکنولوژی یا انسان! کدامیک؟ (ایوب اسماعیلی؛ منابع انسانی)
۵ کاری که هوش مصنوعی بهتر از ما انجام میدهد! (شبکه)
شبکههای عصبی، یادگیری ماشینی و هوش مصنوعی چه تفاوتی با یکدیگر دارند؟ (دیجیاتو)
پیش از شروع: میتوانید فید وبسایت گزارهها و همچنین فید لینکدونی گزارهها (که مطالب این پست از میان آنها انتخاب میشوند) را در فیدخوانتان (اینوریدر بهیاد مرحوم گودر!) دنبال کنید. لینک مطالبی که توصیه میکنم حتما بخوانید، با رنگ قرمز نمایش داده میشوند. میتوانید گزیدهی بهترین مطالب فارسی و انگلیسی مطالعه شدهی من را در تمام روزهای هفته در صفحهی پاکت