پنج چالش شخصی برای ایجاد تغییر در زندگی

رقابت در طول تاریخ همواره برای انسان‌ها جذاب است: حس خوبِ برتری بر دیگران و رسیدن به قله، محرک بسیاری از اتفاقات خوب و بد تاریخ بوده است. رقابت در ذات خود در عین این‌که باعث پیش‌رفت و حرکت به‌سوی تعالی است، از نظر حسی هم بسیار تأثیرگذار است و برای همین است که انسان‌ها بدون رقابت نمی‌توانند زندگی با کیفیتی داشته باشند!

اما رقابت همیشه در تعامل با دیگران معنادار نمی‌شود. ما با خودمان نیز همواره در حال رقابت هستیم! 🙂 به این فکر کنید که در شبانه‌روز چگونه وقت خودتان را به چه کارهایی تخصیص می‌دهید؟ افکار و احساسات و اولویت‌های مختلف زندگیمان برای گرفتن وقت از ما در حال رقابت با هم هستند و چه کسی می‌تواند بگوید که “من”ِ وجودی ما چیزی جز همین‌ها است؟ مثال دیگر: حس رضایت بعد از انجام یک کارِ بزرگ، حل یک مسئله‌ی سخت، رسیدن به یک آرزوی دست‌نیافتنی و اتفاقات دیگری از این دست را به‌یاد بیاورید؛ مخصوصا زمانی که همه و حتی خودتان امیدی به رسیدن موفقیت نداشته‌اید. اما آیا تاکنون به این فکر کرده‌اید که ما می‌توانیم با خودمان به‌صورت برنامه‌ریزی شده هم رقابت کنیم؟ بله. رقابت با خود برای به‌تر شدن و رسیدن به رؤیاهای بزرگ زندگی.

احتمالا همگی می‌دانیم که یکی از مهم‌ترین عوامل یاری‌بخش ما در راهِ دشوارِ رسیدن به مقصد، داشتن عادت‌های درست است، عادت‌هایی که به ما کمک می‌کنند تا همان کارهایی را که لازم است را انجام دهیم، وقت‌ محدودمان را درست تخصیص بدهیم و البته مهارت‌های لازم را برای طی این مسیر به‌دست بیاوریم. اما رقیب‌ عادت‌های درست، تنبلی و وقت‌گذرانی و بی‌انگیزگی و سایر عوامل درونی منفی شبیه این‌ها هستند. این عوامل درونی منفی آن‌قدر قدرت‌مند هستند که افراد موفق همواره درصد محدودی از جامعه را تشکیل می‌دهند. بنابراین برای غلبه بر آن‌ها باید تلاش کرد و عرق ریخت و مرارت کشید. و شاید بتوان گفت که یکی از مهم‌ترین تفاوت‌های میان موفق‌ها و ناموفق‌ها همین شجاعت تحمل رنج و مرارت‌ها تا رسیدن به مقصد است.

در این‌جا به پنج چالش مهم اشاره می‌کنم که غلبه بر آن‌ها موجب ایجاد عادت‌هایی بسیار حیاتی برای دست‌یابی به موفقیت خواهند شد. چالش‌هایی که همگی ما در زندگی با آن‌ها مواجهیم؛ اما احتمالا آن‌ها را لاینحل و حتی عادی می‌دانیم:

۱- مقایسه کردن خود با دیگران: عزت نفس از آن اصطلاحاتی است که زیاد می‌شنویم‌ش و فکر می‌کنیم آن را به‌اندازه‌ی کافی هم داریم. اما متأسفانه در زندگی اجتماعی‌مان وقتی جایگاه و شخصیت خودمان را با سنگ محک “نظر دیگران” و “داشته‌های دیگران” می‌سنجیم، در واقع در حال زیر سؤال بردن عزت نفس‌مان هستیم. هر یک از ما انسانی ارزش‌مند است؛ آن‌گونه که لایق پوشیدن لباس حیات از سوی خدای مهربان شده است. فراموش نکنیم که مرز باریک میان تواضع اجتماعی و تحقیر خود تا چه اندازه باریک است.

۲- سرزنش کردن خود: در اغلب اوقات هیچ فردی از روی عمد در زندگی‌اش مرتکب اشتباه نمی‌شود، حتی اگر آگاهانه اشتباه کند (و البته چه کسی است که دیوانگی‌های خاص خودش را نداشته باشد؟) متأسفانه اغلب ما از این مرحله هم گذر کرده‌ایم و خود را برای چیزهایی که در اختیارمان نبوده است هم مقصر می‌دانیم و سرزنش می‌کنیم. پذیرشِ خویش‌تنِ خویش همان‌طور که هستیم در کنار تلاش برای به‌تر شدن، یکی از شاه‌کلیدهای خوش‌بختی است.

۳- مطالعه نکردن: همه می‌دانیم وقت و حوصله نداشتن بهانه‌هایی هستند که برای توجیه مطالعه نکردن پیش وجدان‌مان می‌آوریم. روزی یک صفحه کتاب و مقاله خواندن، نهایتا ۵ دقیقه زمان بیش‌تر از ما نمی‌گیرد. نه؟ اما همین ۵ دقیقه ما را انسان بهتری می‌کند.

۴- وقت نگذاشتن برای بطالت: خنده‌دار است، نه؟ اما ذهن همه‌ی ما در میان روزها و شب‌های شلوغ زندگی نیاز به آن دارد که دمی استراحت کند و به‌هیچ چیز فکر نکند تا خود را بازیابی کند. بطالت آن‌قدرها هم چیز بدی نیست؛ به شرط آن‌که تمامِ وقت زندگی را به خود اختصاص ندهد!

۵-  انجام ندادن کارهای بزرگ از بیم شکست: حسِ درونیِ “تلاش کردم اما نشد” با حسِ درونیِ “چون مطمئن بودم کاری نکردم” خیلی متفاوت‌اند. دومی را که همه در زندگی‌مان تجربه کرده‌ایم؛ حداقل یک بار هم اولی را تجربه‌ کنیم.

غلبه بر چالش‌های فوق باعث نمی‌شود که یک شبه انسان کاملا موفقی شوید و البته حتی باعث هم نمی‌شود که تمامِ ضعف‌های شما برطرف شوند؛ اما به شما کمک می‌کنند تا اندکی انسان به‌تری شوید. 🙂 ارزش‌اش را ندارد؟

دوست داشتم!
۱۰

رقابت در طول تاریخ همواره برای انسان‌ها جذاب است: حس خوبِ برتری بر دیگران و رسیدن به قله، محرک بسیاری از اتفاقات خوب و بد تاریخ بوده است. رقابت در ذات خود در عین این‌که باعث پیش‌رفت و حرکت به‌سوی تعالی است، از نظر حسی هم بسیار تأثیرگذار است و برای همین است که انسان‌ها بدون رقابت نمی‌توانند زندگی با کیفیتی داشته

گزاره‌ها (۲۲۱)

سرنوشت از آنِ کسانی است که تنبل‌تر از آن هستند که اتفاقاتِ متمایزی را در طول عمرشان برای خود رقم بزنند!

آر استیونز

دوست داشتم!
۱

سرنوشت از آنِ کسانی است که تنبل‌تر از آن هستند که اتفاقاتِ متمایزی را در طول عمرشان برای خود رقم بزنند! آر استیونز دوست داشتم!۱

زندگی منهای روزمرگی (۱۲)

ـ با وجود این‌که با کمی پشت‌کار و اندکی کوشش از عهده‌ی مطالعه‌ی «افلاطون» برمی‌آمدم و می‌توانستم یک مسئله‌ی مثلثات را حل کنم و یا یک آزمایش شیمی انجام بدهم؛ اما چیزی هم بود که قادر به انجام‌ش نبودم: روشن ساختن هدف‌م که در تاریکی فرو رفته بود. مانند دیگران که دقیقا می‌دانستند قاضی خواهند شد، پزشک یا هنرمند و در چه صورتی چه امتیازاتی از شغل خود خواهد برد، من نمی‌توانستم فکر بکنک. ممکن بود من هم روزی یکی از این قبیل اشخاص می‌شدم؛ اما چگونه می‌توانستم بدانم؟ شاید مقدرم بود که جستجو کنم و باز سال‌های سال جستجو کنم، بدون این‌که به کوچک‌ترین هدفی برسم. شاید روزی به هدف‌م دست یابم؛ اما این هدفی بد، خطرناک و وحشتناک خواهد بود. من فقط می‌خواستم به آن‌چه در درون من است جان بخشم. این کار چرا این‌همه سخت بود؟

ـ … اتفاق اصلا وجود ندارد. وقتی که انسان چیزی را احتیاج دارد و می‌یابد، مدیون اتفاق نیست؛ بلکه مدیون خودش است. این احتیاج واقعی اوست و میل واقعی اوست که آن را برای‌ش فراهم می‌کند.

ـ اشیایی را که ما می‌بینیم تصویر اشیایی است که در ما وجود دارد، آن‌چه خارج از ماست به‌هیچ‌وجه واقعیت ندارد. اغلب اشخاص به‌وضعی کاملا غیرحقیقی زندگی‌ می‌کنند، زیرا آن‌ها آن‌چه را در خارج به‌طور مجاز وجود دارد، حقیقتی تصور می‌کنند و هرگز به دنیای درونی خود اجازه‌ی خودنمایی نمی‌دهد. بدون‌شک بدین‌گونه می‌توانند خوش‌بخت باشند …

ـ من همان‌طور که تشخیص داده‌ای در رؤیاهای خود زندگی می‌کنم. دیگران هم در رؤیاهایی به‌سر می‌برند؛ اما نه در رؤیاهای خاص خودشان. تفاوت این‌جا است.

ـ مأموریت حقیقی هر کسی این است: کام‌یابی از خویش‌تن … کار او یافتن سرنوشت حقیقی خودش بوده است ه یک سرنوشت عادی و پروراندن آن. بقیه همه ناقص است. اقدام برای رهایی از سرنوشت خود و هم‌رنگی با جماعت، ترس از خویش‌تن است.

(دمیان؛ هرمان هسه، ترجمه: خسرو رضایی، انتشارات جامی)

 

دوست داشتم!
۳

ـ با وجود این‌که با کمی پشت‌کار و اندکی کوشش از عهده‌ی مطالعه‌ی «افلاطون» برمی‌آمدم و می‌توانستم یک مسئله‌ی مثلثات را حل کنم و یا یک آزمایش شیمی انجام بدهم؛ اما چیزی هم بود که قادر به انجام‌ش نبودم: روشن ساختن هدف‌م که در تاریکی فرو رفته بود. مانند دیگران که دقیقا می‌دانستند قاضی خواهند شد، پزشک یا هنرمند و در

درس‌هایی از فوتبال برای کسب‌و‌کار (۲۴۵): ۵ عامل کلیدی در مسیر تحقق رؤیاهای بزرگ زندگی

“من مطمئنا بهتر از او نخواهم بود. کسی بهتر از فرگوسن وجود نخواهد داشت. آن‌چه در این باشگاه باید رخ بدهد، این است که هم‌چنان رو به جلو حرکت کنیم. فکر می‌کنم آماده‌ی این پست هستم. من در پرستون و اورتون به سختی کار کردم. من برای مدتی طولانی به‌سختی کار می کردم تا خودم را برای یک پست بزرگ آماده کنم. در ذهن‌م، برای خودم پست‌های بزرگی در نظر داشتم. در منچستریونایتد یک تازه‌کار هستم. باید به سختی کار کنم تا منچستریونایتد را هم‌چنان در صدر جدول لیگ برتر نگه دارم. گاهی فراموش می‌شود که ۱۱ سال است در لیگ برتر کار می‌کنم و تا اندازه‌ای باتجربه هستم.” (دیوید مویس؛ این‌جا)

واقعیت نشان داد که مویس نتوانست به ادعای‌ش جامه‌ی عمل بپوشاند. شاید مدیران یونایتد عجله کردند؛ اما نتایج درخشان (!) استاد در رئال سوسیداد و ساندرلند نشان داد که مویس آن‌قدرها که خودش فکر می‌کرد مربی باتجربه‌ و خوبی نیست. با این حال این اتفاقات دلیل نمی‌شود که درستیِ حرف‌های مویس را انکار کنیم. 🙂

مویس به‌خوبی به سه عامل کلیدی برای پیش‌رفت در زندگی اشاره نموده است؛ عواملی که هر کدام‌ بدونِ آن دیگری نمی‌توانند باعث رسیدن به اهداف بزرگِ زندگی شوند:

رؤیاپردازی: شما اول باید رؤیای بزرگی داشته باشید تا سپس برای رسیدن به آن تلاش کنید! مشکل این است که روزمرگی و شکست‌های گذشته‌ی زندگی مانع رؤیاپردازی ما می‌شوند. اما رؤیاپردازی که هزینه‌ای ندارد: می‌شود در رؤیاهای بزرگ‌، زندگی‌ آیند‌ه‌مان را تصویر کنیم. اما این تصویر در کجا پدید می‌آید؟

خلق تصویر ذهنی: یکی از مسائل اصلی در مسیر حرکت به‌سوی رؤیاهای بزرگ این است که ما می‌دانیم چه نمی‌خواهیم؛ اما نمی‌دانیم چه می‌خواهیم! تعارف را با خودمان کنار بگذاریم: اگر همین الان از شما بپرسند که رؤیای بزرگ زندگی‌تان چگونه تحقق می‌یابد می‌توانید ویژگی‌های آن اتفاقِ خوش و رؤیایی زندگی را توصیف کنید؟ 🙂 بنابراین همان‌طور که استاد مویس گفته است لازم است نقطه‌ی هدف‌مان را مشخص کنیم: برای او پست مربی‌گری در یک تیم بزرگ، هدف بوده است؛ برای شماا  چطور؟

سخت‌کوشی: این یکی را همه‌‌ی ما مدعی هستیم که به‌اندازه‌ی کافی داریم! 🙂 اما واقعیت این است که سخت‌کوشی به‌معنی کارِ زیاد نیست؛ بلکه منظور از آن، انجامِ کارهای اثربخش در زمانِ درست (اثربخشی) و تکرار آن‌ کارها به‌مدت طولانی با داشتن صبر به‌اندازه‌ی کافی است.

اما مویس به دو عامل هم اشاره نکرده که برای تحقق رؤیاها به آن‌ها نیاز داریم و احتمالا خودش به‌دلیل ضعف در آن‌ها نتوانست از بزرگ‌ترین فرصت زندگی‌اش استفاده کند. مربیانی مثل خوزه مورینیو و ماکس آلگری که پله پله از تیم‌های کوچک به تیم‌های بزرگ رسیده‌اند به ما نشان می‌دهند که مویس چه چیزی را کم داشت:

شایستگیپیش از این درباره‌ی تعریف شایستگی در گزاره‌ها نوشته‌ام. منظور از شایستگی، داشتن مجموعه‌ای از دانش‌ها و مهارت‌های خاص در کنار قابلیت کاربرد آن‌ها در دنیای واقعی است. آیا مویس در زمانِ کار کردن در تیم متوسطی مثل اورتون به پرورش شایستگی‌های‌ش برای مربی‌گری در تیم بزرگی مثل یونایتد پرداخته بود؟

رشد گام به‌گام: شخصا فکر می‌کنم مشکل اصلی مویس این بود که به‌یک‌باره پرش قابل توجهی در مسیر پیش‌رفت‌ش داشت. شاید اگر او پیش از آمدن به یونایتد مثل مورینیو که پیش از آمدن به چلسی تیم بزرگ اما سطح پایین‌تری مثل پورتو را اداره کرد، به تیمی سطح بالاتر از اورتون مثل تاتنهام رفته بود، این مشکلات برای‌ش پیش نمی‌آمد. شاید همان‌جا معلوم‌ش می‌شد که برخلاف آن‌ چیزی که خودش فکر می‌کند برای مربی‌گری در تیم‌های بزرگ توان‌مندی لازم را ندارد! بنابراین رشد گام به‌گام در مسیر شغلی یک مزیت کلیدی برای ما به‌همراه دارد: به ما نشان می‌‌دهد که سقف توان‌مندی‌های ما در مرحله‌ی فعلی زندگی‌مان کجاست و باید هنوز برای رفتن به مرحله‌ی بالاتر بیش‌تر تلاش کنیم. 🙂

دوست داشتم!
۵

“من مطمئنا بهتر از او نخواهم بود. کسی بهتر از فرگوسن وجود نخواهد داشت. آن‌چه در این باشگاه باید رخ بدهد، این است که هم‌چنان رو به جلو حرکت کنیم. فکر می‌کنم آماده‌ی این پست هستم. من در پرستون و اورتون به سختی کار کردم. من برای مدتی طولانی به‌سختی کار می کردم تا خودم را برای یک پست بزرگ آماده کنم.

لینک‌های هفته (۳۲۱)

پیش از شروع:

  1. می‌توانید فید وب‌سایت گزاره‌ها و هم‌چنین فید لینک‌دونی گزاره‌ها (که مطالب این پست از میان آن‌ها انتخاب می‌شوند) را در فیدخوان‌تان (اینوریدر به‌یاد مرحوم گودر!) دنبال کنید.
  2. لینک‌ مطالبی که توصیه می‌کنم حتما بخوانید، با رنگ قرمز نمایش داده می‌شوند.
  3. می‌توانید گزیده‌ی به‌ترین مطالب فارسی و انگلیسی مطالعه‌ شده‌ی من را در تمام روزهای هفته در صفحه‌ی پاکت من دنبال کنید!

زندگی، سلامت و کار حرفه‌ای:

با این دو قدم ساده استعداد خود را کشف کنید (دیجیاتو)

عادت‌های محوری چگونه وضعیت زندگی شما را بهبود می‌بخشند؟ (دیجیاتو)

یک چیزی درباره خودمان (علی دادپی؛ سر خیابان فرصت)

درس‌هایی که می‌توان از خاقانی آموخت

۸ توقع غیرمنطقی که برای موفقیت شما واقعا ضرر دارند (بازده)

مدیریت کسب‌وکار:

توصیه‌های کاربردی از جمع‌بندی ایده‌های مدیران منتخب

۱۲ ویژگی یک مدیر عامل موفق (بازده)

چرا«ایر‌بی‌ان‌‌بی» بخش منابع انسانی خود را حذف کرد؟

بزرگ‌ترین مدیران اهمیت «درک شدن» را می‌دانند

ثروت سهام‌داران و ایجاد ارزش در سازمان

نوآوری، تجاری‌سازی و تحلیل و توسعه‌ی کسب‌وکار:

مهم‌ترین رویدادهای خدمات به مشتری در سال ۲۰۱۶

۶ سؤالی که طرح کسب‌وکار شما باید به آن پاسخ دهد

بازاریابی تلویحی: چگونه غیرمستقیم در اعماق ذهن مشتری نفوذ کنیم؟

استراتژی‌های رونمایی محصول، بخش سوم و استراتژی‌های رونمایی محصول، بخش چهارم

داستان برند ردبول، داستان‌سرایی که نوشابه انرژی‌زا می‌فروشد (زومیت)

اقتصاد، تأمین مالی و سرمایه‌گذاری:

مهم‌ترین مسائل اقتصادی سال ۲۰۱۷ از نگاه فوربس

۴ بحران فوری اقتصاد ایران در گفتگو با سعید لیلاز

سه سناریو برای فتح بازارهای منطقه

اقتصاد توجه چیست؟ (بازده)

افسون پول

فناوری، رسانه‌های اجتماعی و بازاریابی دیجیتال:

آینده، پس‌نگری، تحلیل محتوا و تکینگی فناوری 

به نظر می‌رسد روند جایگزینی مدیران با سیستم‌های کامپیوتری آغاز شده باشد (دیجیاتو)

۵ راهبرد بازاریابی دیجیتال که بسیار اثربخش است

۱۰ فناوری جدیدی که شما را شگفت‌زده خواهد کرد (زومیت)

اظهارات جالب ایلان ماسک درباره آینده مشاغل

دوست داشتم!
۳

پیش از شروع: می‌توانید فید وب‌سایت گزاره‌ها و هم‌چنین فید لینک‌دونی گزاره‌ها (که مطالب این پست از میان آن‌ها انتخاب می‌شوند) را در فیدخوان‌تان (اینوریدر به‌یاد مرحوم گودر!) دنبال کنید. لینک‌ مطالبی که توصیه می‌کنم حتما بخوانید، با رنگ قرمز نمایش داده می‌شوند. می‌توانید گزیده‌ی به‌ترین مطالب فارسی و انگلیسی مطالعه‌ شده‌ی من را در تمام روزهای هفته در صفحه‌ی پاکت

گزاره‌ها (۲۲۰)

بگو به چه چیزی توجه می‌کنی تا بگویم کیستی.

خوزه اورتگا وای گاست

دوست داشتم!
۲

بگو به چه چیزی توجه می‌کنی تا بگویم کیستی. خوزه اورتگا وای گاست دوست داشتم!۲

سه واژه‌ی کلیدی برای خلق معنای واقعی “مدیریت”

بیش از صد سال از پدید آمدن مدیریتِ علمی و علم مدیریت می‌گذرد. در طول دو قرن اخیر که بشر متوجهِ علم بودن مدیریت همانند علوم مهندسی و پایه شده، تلاش‌های بسیاری برای ارائه‌ی تعریفی جامع و مانع از مدیریت صورت پذیرفته است. این تعاریفِ مختلف همگی به‌دنبال نشان داده معنای واقعی مدیریت و کارهایی هستند که یک مدیرِ اثربخش باید آن‌ها را به‌خوبی انجام دهد تا بتواند به اهداف خود و سازمان تحتِ مدیریت خود دست یابد. نتیجه این‌که تعدد تعاریفِ موجود از مدیریت تا آن‌جا زیاد است که از آن با عنوان “جنگلِ تعاریف” یاد شده است!

پیش از این در گزاره‌ها چندین بار درباره‌ی مفاهیم بنیادین مدیریت نوشته‌ام. این‌که مدیریت چیست و از آن مهم‌تر، مدیریت چه چیزهایی نیست! به ۵ واژه‌ی کلیدی در تعریف اصول مدیریت اشاره کرده‌ام و از این نوشته‌ام که مدیریت به‌همان سادگی روزمره است! اما هم‌چنان این موضوع جای نوشتن و گفت‌وگو دارد. در این پست قصد دارم از زاویه‌ی دید دیگری به تعریف مدیریت نگاه کنم: مدیریت چگونه معنای واقعی خود را می‌یابد؟

ابتدا بیایید ابتدا روی این تعریف از مدیریت توافق کنیم: “مدیریت عبارت است از علم و هنرِ تحقق اهداف سازمانی با در نظر داشتن اهدافِ فردی.” بنابراین مدیریت، راه و روشی است که مدیر با آن کارویژه‌ی اصلی خود یعنی تحقق اهداف سازمانی و فردی خود، ذی‌نفعان سازمان و همکاران‌اش را به به‌ترین شکل به‌سرانجام می‌رساند. با این اوصاف، مدیریت را می‌توان به‌نوعی با وام گرفتن از ایده‌های پیتر دراکر بزرگ، “هنر و علمِ انجامِ درستِ کارِ درست” نیز تعریف نمود. در این تعریف یک نکته بسیار کلیدی است: به‌انجام رساندن کارها. و این همان نقطه‌ای است که می‌توان با دقت در آن کمی بیش‌تر به معنای واقعی مدیریت پی برد.

برای انجام دادن کارها چه مراحلی طی می‌شود؟ کمی فکر کنید. ما ابتدا باید خود را برای انجام یک کار قانع کنیم، پس از شروع کار و در حین کار تا به‌انجام رساندن آن تلاشِ پیوسته داشته باشیم و نهایتا نتیجه‌ی کار را با همان کیفیت و کمیت مورد انتظار به خودمان یا دیگری ارائه کنیم. کمی به این جمله‌ی اخیر دقت کنید! در این‌جا سه واژه‌ی کلیدی وجود دارند که حقیقتِ معنای مدیریت در آن‌ها نهفته است:

۱- انگیزش: آغاز هر کاری سخت‌ترین کار دنیا است! باید اول خودمان را به‌اندازه‌ی کافی برانگیزانیم، بر غولِ بزرگِ تنبلی غلبه کنیم و تازه آن‌وقت است که باید ببینیم چطور کار را باید انجام داد. هنر اصلی مدیران بزرگ همین است. آن‌ها همکاران‌شان را با نشان دادن یک تصویرِ جذاب از آینده‌‌ای که کار در آن به‌انجام رسیده است، به افراد کمک می‌کنند تا بتوانند قدم در راهِ تحقق اهداف سازمان بگذارند. پس از آن‌ هم مدیران بزرگ به همکاران‌شان کمک می‌کنند تا بتوانند به‌ترین روش انجام کارها را کشف کنند و در مواجهه با سختی‌های مسیر، ثابت‌قدم و استوار پیش بروند. در نهایت پس از به‌پایان رساندن کار نیز تقدیر و پاداش‌دهی از افرادی که در تحقق اهداف هم‌سفر و هم‌گام بوده‌اند، جزئی دیگر از فرایند انگیزش است.

۲- نگه‌داشت: این واژه برای فعالان و متخصصان منابع انسانی آشنا است؛ هر چند مفهوم آن فراتر از چیزی است که در منابع انسانی به آن پرداخته می‌شود. در ادبیات منابع انسانی منظور از “نگه‌داشت” حفظ نیروی انسانی با روش‌های انگیزشی است. اما آن‌چه من از نگه‌داشت در این‌جا مورد نظر دارم، حفظِ روند کیفی و کمی انجام کار در تمامی طولِ مسیر انجام آن است. توضیح این‌که خیلی وقت‌ها ما کاری را با انگیزه و هدف‌مند آغاز می‌کنیم؛ اما به‌تدریج و با گذر زمان و مواجهه با مشکلاتِ بزرگِ پیش رو، انگیزه و توان‌مان کاهش می‌یابد و در نتیجه از کیفیت و کمیت کارمان می‌کاهیم. هنرِ مدیرانِ بزرگ مقابله با این نقطه‌ی ضعف بزرگ است که جزو بزرگ‌ترین چالش‌های سازمان‌ها در تحقق اهداف خود به‌ویژه در زمینه‌ی کسب رضایت مشتری و اثربخشی در مصرفی منابع کم‌یاب سازمانی است. علم ره‌بری سازمانی مهم‌ترین ابزارهای فرایندِ نگه‌داشت را در اختیار مدیران می‌گذارد؛ هر چند مدیریت کیفیت و به بیان به‌تر، تعالی سازمانی نیز در سطح عملیاتی و فرایندی سازمان بسیار به کار مدیران خواهد آمد.

۳- تحویل: کار را که کرد؟ 🙂 معمولا در پروژه‌ها یک فازِ تحویلِ موقت و نهاییِ محصول پروژه در نظر گرفته می‌شود که هدف از آن، آزمودن میزان تحقق اهداف پروژه در مقامِ اجرا و دنیای واقعی است. این همان موضوعی است که فارغ از نوع کاری که انجام می‌شود و بدون در نظر گرفتن میزان رسمیت آن توسط مدیرانِ بزرگ دنبال می‌شود. آن‌ها می‌دانند که تحقق یک هدف زمانی به‌شکل کامل انجام می‌شود که منافع ناشی از آن به همه‌ی ذی‌نفعان سازمان (یا هدف مشخص شده) برسد. بنابراین آن‌ها زمانی که عملیات فرایندی انجام کار به‌پایان می‌رسد، هنوز کار خود را پایان‌یافته نمی‌دانند: آن‌ها کار را تا زمانی که توسط ذی‌نفع آن به‌صورت کامل تحویل نگرفته شده باشد پی‌گیری می‌کنند.

سه واژه‌ی کلیدی فوق به ما نشان می‌دهند که معنای واقعیِ‌ مدیریت آن‌چنان هم که به‌نظر می‌رسد، دور از دسترس نیست!

دوست داشتم!
۲

بیش از صد سال از پدید آمدن مدیریتِ علمی و علم مدیریت می‌گذرد. در طول دو قرن اخیر که بشر متوجهِ علم بودن مدیریت همانند علوم مهندسی و پایه شده، تلاش‌های بسیاری برای ارائه‌ی تعریفی جامع و مانع از مدیریت صورت پذیرفته است. این تعاریفِ مختلف همگی به‌دنبال نشان داده معنای واقعی مدیریت و کارهایی هستند که یک مدیرِ اثربخش باید آن‌ها

درس‌هایی از فوتبال برای کسب‌و‌کار (۲۴۴): بهترینِ خودت باش!

“نیمار تأکید کرد که برای تبدیل شدن به برترین بازیکن دنیا و کسب توپ طلا قصد ندارد با لیونل مسی رقابت کند. او گفت: من می‌خواهم راه خودم را بروم و نمی‌خواهم بهتر از بازیکنی باشم. فقط می‌خواهم بهتر از چیزی که الان هستم بشوم.“(این‌جا)

الگوها و اسطوره‌ها یکی از مهم‌ترین جنبه‌های زندگی هر یک از ما در این دنیا به‌شمار می‌آیند. هر کدام از ما در زندگی‌مان قهرمان‌هایی داریم که دوست داریم شبیه آن‌ها باشیم، از شباهت‌های ظاهری بگیرید تا رسیدن به موفقیت‌های آن‌ افراد. الگوها و قهرمان‌ها یکی از مهم‌ترین جنبه‌های زندگی ما محسوب می‌شوند: ما به آن‌ها عشق می‌ورزیم، از دیدارشان به‌وجد می‌آییم و از راه و رسمِ زندگی‌ و کارشان الگوبرداری می‌کنیم و انگیزه می‌گیریم.

اما مشکل از آن‌جا پیش می‌آید که “الگوبرداری” از این افراد بزرگ و موفق را با “شبیه‌سازی” اشتباه می‌گیریم: این‌که اگر همان کارهایی را بکنیم که آن فرد انجام داده، ما هم به همان جایی خواهیم رسید که آن فرد به آن‌جا رسیده است. این نوع نگاه به داستان موفقیت انسان‌های شایسته‌ چند خطا را در دل خود پنهان کرده است:

اول: ما از زندگی آن‌ها فقط یک نقطه را می‌بینیم و فراموش می‌کنیم که موفق‌ها برای رسیدن به موفقیت چه مرارت‌ها و سختی‌هایی را پشت سر گذاشته‌اند و اصلا کارهایی که امروز از آن‌ها می‌بینیم همان‌هایی نیست که باعث موفقیت آن‌ها شده‌اند!

دوم: استعدادها و توان‌مندی‌های ما لزوما مشابه موفق‌ها نیست. از آن مهم‌تر، ارزش‌ها و تعریفِ معنای زندگی میان هیچ دو انسانی در دنیا کاملا مشابه نیست. بنابراین لزوما ما با موفق‌ها هم‌مقصد نیستیم که بخواهیم با آن‌ها هم‌سفر باشیم و راهِ خودِ آن‌ها را طی کنیم!

سوم: موفقیت یک مفهوم نسبی است که حد و اندازه‌ای ندارد. شاید جرأت این را نداشته باشیم که به این فکر کنیم که می‌توانیم از موفق‌ها هم موفق‌تر باشیم؛ اما اساسا رؤیایی که به‌اندازه‌ی کافی بزرگ نباشد، ارزش فکر و تلاش را ندارد! 🙂

سه نکته‌ی بالا به‌نوعی شرح حرف‌های نیمار در مقایسه کردنِ مسیر موفقیت‌ش با لئو مسی است. نیمار در واقع خواسته تا به ما بگوید برای موفقیت، لازم نیست کار عجیب و غریبی انجام دهید: مهم‌ترین اصلِ اساسی موفقیت این است که همیشه سعی کنیم در زندگی و شغل‌مان به‌تر از دیروزمان باشیم. رهرو آن است که‌ آهسته و پیوسته رود. 🙂 پس در هر نقطه از زندگی تلاش کن که به‌ترینِ خودت باشی و از خودِ قبلی‌ات، اندکی به‌تر شوی. از ریاضی که یادتان هست: خط از بی‌شمار نقطه تشکیل می‌شود. خطِ نمایان‌گرِ تابعِ صعودیِ موفقیت، از همین نقطه‌های ریز زندگی تشکیل شده است. امیدوارم تابعِ مسیرِ زندگی‌تان، از نوع نمایی باشد!

ناگفته پیدا است که در متن بالا هر جایی از افراد صحبت شده، می‌توان سازمان‌ها و کسب‌وکارها را نیز جای‌گزین کرد. 🙂

دوست داشتم!
۲

“نیمار تأکید کرد که برای تبدیل شدن به برترین بازیکن دنیا و کسب توپ طلا قصد ندارد با لیونل مسی رقابت کند. او گفت: من می‌خواهم راه خودم را بروم و نمی‌خواهم بهتر از بازیکنی باشم. فقط می‌خواهم بهتر از چیزی که الان هستم بشوم.“(این‌جا) الگوها و اسطوره‌ها یکی از مهم‌ترین جنبه‌های زندگی هر یک از ما در این دنیا

لینک‌های هفته (۳۲۰)

پیش از شروع:

  1. می‌توانید فید وب‌سایت گزاره‌ها و هم‌چنین فید لینک‌دونی گزاره‌ها (که مطالب این پست از میان آن‌ها انتخاب می‌شوند) را در فیدخوان‌تان (اینوریدر به‌یاد مرحوم گودر!) دنبال کنید.
  2. لینک‌ مطالبی که توصیه می‌کنم حتما بخوانید، با رنگ قرمز نمایش داده می‌شوند.
  3. می‌توانید گزیده‌ی به‌ترین مطالب فارسی و انگلیسی مطالعه‌ شده‌ی من را در تمام روزهای هفته در صفحه‌ی پاکت من دنبال کنید!

زندگی، سلامت و کار حرفه‌ای:

نشانه‌های خستگی ناشی از کار زیاد

جملات منفی :۱۳ جمله منفی که هرگز نباید بگویید (بازده)

۱۳ کار که افراد دارای ذهن قوی هرگز انجام نمی‌دهند (بازده)

۱۰ دلیل که آدم‌های باهوش درباره خودشان تردید دارند (بازده)

۶ روش غلبه بر ترس از مواجهه با دیگران (بازده)

مدیریت کسب‌وکار:

چالش‌های ارزش‌آفرینی در شرکت‌های چندکسب‌وکاره – سید حسین جلالی – روایت من از استراتژی

پیاز نباشید – پرتقال باشید 

پنج توصیه طلایی برای مدیران جوان پرمشغله

چگونه یادگیری و توسعه در سازمان چابک‌تر می‌شود؟

۱۰ درس موفقیت از جف بزوس موسس آمازون برای کارآفرینان (بازده)

نوآوری، تجاری‌سازی و تحلیل و توسعه‌ی کسب‌وکار:

محصول خود را تقلیدناپذیر کنید

چگونه شکستی موفقیت‌آمیز بخوریم

حقیقتی ترسناک در مورد بقای شرکت‌ها

نشانه‌های وجود روحیه نوآوری در سازمان‌ها

استراتژی‌های رونمایی محصول بخش اول و استراتژی‌های رونمایی از محصول – بخش دوم

اقتصاد، تأمین مالی و سرمایه‌گذاری:

اختیار خرید: ابزار جدیدی برای پوشش ریسک در بازار سرمایه

صرفه‌جویی در مقیاس، سودآوری در کسب‌وکار

سرمایه‌گذاری پر رونق در بورس

سهم ۲۵درصدی خدمات از تجارت جهانی

درس کره برای تجارت ایران

فناوری، رسانه‌های اجتماعی و بازاریابی دیجیتال:

اقتصاد ۱۴۷میلیارد دلاری اپلیکیشن‌ها

اگر شما گوگل داک را متوجه شوید، بلاک‌چین را هم خواهید فهمید (کوین‌ایران)

کاربرد بیگ دیتا در شرکت‌های تلکام

تولد بازاری میلیارد دلاری در تکنولوژی

“گالیلئو” رقیب جی.پی.اس شد – ایستنا

دوست داشتم!
۳

پیش از شروع: می‌توانید فید وب‌سایت گزاره‌ها و هم‌چنین فید لینک‌دونی گزاره‌ها (که مطالب این پست از میان آن‌ها انتخاب می‌شوند) را در فیدخوان‌تان (اینوریدر به‌یاد مرحوم گودر!) دنبال کنید. لینک‌ مطالبی که توصیه می‌کنم حتما بخوانید، با رنگ قرمز نمایش داده می‌شوند. می‌توانید گزیده‌ی به‌ترین مطالب فارسی و انگلیسی مطالعه‌ شده‌ی من را در تمام روزهای هفته در صفحه‌ی پاکت

چند گزاره‌ی نامعتبر درباره‌ی حل مسئله

همه‌ی ما هر روز در زندگی و کارمان با مسائل گوناگونی مواجهیم که لازم است آن‌ها را حل کنیم. بعضی از این مسائل، کوچک و پیشِ‌ پا افتاده‌اند و برخی دیگر، چالش‌برانگیز و پیچیده. در این میان نباید این را هم فراموش کنیم که بسیاری از مسائل را خودمان ناآگاهانه ـ و حتی آگاهانه ـ ایجاد می‌کنیم: تصمیم‌گیری اشتباه، اطلاعات ناقص در مورد یک موضوع، ضعف در تعاملات انسانی و بسیاری از ضعف‌ها و اشتباهات دیگر جزو دلایل پیش آمدن مسائل برای ما در زندگی محسوب می‌شوند.

در مواجهه با مسائل انسان‌ها روش‌های گوناگونی را به‌کار می‌گیرند: روش‌های علمی، منطقی ـ ریاضی، شهودی ـحسی و مهم‌تر از همه تجربی جزو مهم‌ترین الگوهای حل مسئله برای ما محسوب می‌شوند. نکته‌ی کلیدی آن است که این روش‌ها همگی خود مبتنی بر تجربیات جمعی و فردی ما انسان‌ها هستند و در نتیجه متأسفانه هیچ کلیدی برای حل تمامی مسائل دنیا وجود ندارد. با این حال از آن‌جایی که یاد گرفته‌ایم برای مسائل از روش‌های مشخصی استفاده کنیم و از آن‌جایی که در بسیاری از موارد آن روش‌ها پاسخ‌گوی حل مسئله بوده‌اند، بنابراین پیش‌فرض‌مان این است که مسائل را همیشه می‌توان با همین روش‌ها حل کرد. و امان از زمانی که روش‌های حل مسئله‌ای که آموخته‌ایم و تجربه کرده‌ایم جواب نمی‌دهند …

روان‌شناسی تصمیم‌گیری (همان موضوعی که می‌توانید در این کتاب و این کتاب با آن آشنا شوید) به‌دنبال تلنگر زدن به ما در همین زمینه است: این‌که تا چه اندازه قدرت ذهنیِ به‌ظاهر بی‌پایانِ بشر در معرض انواع خطاهای آشکار و پنهان قرار دارد. این موضوع را می‌توان به حل مسئله نیز تعمیم داد: چه بسیار روش‌های حل مسئله که در زندگی‌مان داریم از آن‌ها استفاده می‌کنیم و در ماهیتِ خود دچار انواع خطاها هستند.

در چند وقت اخیر تلاش کردم کمی به روش‌های حل مسئله‌ام نگاه تحلیلی‌تر داشته باشم. نتایج این تحلیل را کمی (!) مطالعه ترکیب کردم و نتیجه‌اش شد مجموعه‌ای از خطاهای ذهنی ما در هنگام انتخاب روش حل مسئله و تلاش برای حل مسائل که در قالب گزاره‌های نامعتبر (!) زیر آن‌ها را خلاصه کرده‌ام:

  1. این‌جا چراغی روشن است! خیلی وقت‌ها ما روی حل مسائلی کار می‌کنیم که حل شدن‌شان هیچ اتفاق مثبتی را برای خودمان و دنیا رقم نمی‌زند. عمرِ محدودمان را که در نظر بگیریم، احتمالا صورت‌ خیلی از مسائل برای‌مان محو خواهد شد.
  2. هر عملی را عکس‌العملی است، مساوی و در جهت مخالف! متأسفانه همه‌ی مسائل قرار نیست حل شوند. خیلی از آن‌ها را باید به زمان واگذار کرد. بسیاری دیگر را نیز باید به‌دست فراموشی سپرد. با برخی دیگر نیز باید کنار آمد. هنرِ “رها کردنِ به‌موقعِ” مسائل حل‌نشدنی، خود، هنری است که به‌دست آوردنِ آن یکی از کلیدهای خوش‌بختی در زندگی است.
  3. قصه‌ی پرغصه‌ی قفل‌ها و شاه‌کلیدها! همه‌ی مسائل با یک روش قابل حل نیستند! و البته خبر بدتر این است که همه‌ی مسائل را نمی‌توانیم با راه‌حل‌هایی که بلدیم حل کنیم. ناامیدترتان بکنم؟ همه‌ی مسائل راه‌حل‌های شناخته شده ندارند!
  4. چشم‌ها را باید شست! احتمالا حالا که بندهای قبلی را که خوانده‌اید دارید به این فکر می‌کنید که هر چه در مورد حل مسئله می‌دانید و تجربه کرده‌اید به‌هیچ دردی نمی‌خورد و باید آن‌ها را دور بریزید و دنبال روش‌های نبوغ‌آمیز و راه‌حل‌های دیوانه‌وار باشیم (الون ماسک را که دیده‌اید؟) اما خودمانیم: ما که نابغه نیستیم! نکته‌ی کلیدی همین‌جا است. ما در لفظ خودمان را نابغه نمی‌دانیم؛ اما در مقام عمل چرا! به این فکر کنید تا به‌حال چند بار شده که بخواهید برای متفاوت بودن از دیگران و روش حل مسئله‌شان، یک روشِ عجیب و غریب برای حل مسئله ابداع کنید؟ 🙂
  5. “چرا”ی این چراها؟ خیلی از وقت‌ها رویکرد ما به مواجهه با مسائل صرفا نشستن و اندیشیدن به این است که چرا این مسئله اساسا برای من یا ما پیش آمد. این البته بسیار هم در جای خودش خوب است؛ اما اساسا این کار در جامعه کارویژه‌ی فیلسوفان است. بنابراین اگر فیلسوف نیستید (یا نمی‌خواهید باشید) کمی از ابعاد فلسفیِ حل مسئله بکاهید و به ابعاد واقعی آن هم بپردازید!
  6. ماهیِ ما هم‌چنان محروم از ساحل مانده است! واقعیت این است که با وجودِ تمامی مشکلاتِ موجود بر سر راهِ حل مسائل، هم‌چنان افقِ زندگی را باید روشن دید. مسئله برای حل کردن است؛ چه بشود و چه نشود. بنابراین با اولین و دومین و … هزارمین راه‌حل هم ناامید نشوید؛ مگر این‌که دلیلی منطقی برای حل‌نشدنی بودن مسئله بیابید. اگر مسئله تا الان حل نشده، دلیلی ندارد که روزی دیگر و حتی همین امروز یا فردا حل نشود. 🙂
  7. گرفتارانِ صورت را، امیدِ رستگاری نیست! اما یک نکته‌ی خیلی مهم که خیلی وقت‌ها آن را نادیده می‌گیریم، در واقع کلید اصلی حل بسیاری از مسائل به‌حساب می‌آید: آیا اساسا مسئله‌ای وجود دارد یا من دارم مسئله‌ای را می‌سازم؟ اگر این سؤال را در میانه‌ی کلنجار رفتن با یک مسئله‌ی بغرنج از خودتان بپرسید، ممکن است حتی متوجه شوید که مسئله از اساس، چیز دیگری است! خلاصه کنم: این‌که من فکر می‌کنم مسئله‌ای هست که باید حل‌ش کنم، لزوما به این معنی نیست که واقعا هم مسئله‌ای وجود دارد.

شاید یکی از به‌ترین پیشنهادات برای حل مسئله را خانم ماری انگل‌برایت ارائه داده باشد: “اگر چیزی را دوست نداشتید، تغییرش بدهید. اگر نتوانستید تغییرش بدهید، روش فکر کردن در مورد آن را عوض کنید.” خیلی وقت‌ها احتمالا مشکل اصلی در راهِ حلِ مسئله، نوع نگرش ما به خود مسئله است.

دوست داشتم!
۴

همه‌ی ما هر روز در زندگی و کارمان با مسائل گوناگونی مواجهیم که لازم است آن‌ها را حل کنیم. بعضی از این مسائل، کوچک و پیشِ‌ پا افتاده‌اند و برخی دیگر، چالش‌برانگیز و پیچیده. در این میان نباید این را هم فراموش کنیم که بسیاری از مسائل را خودمان ناآگاهانه ـ و حتی آگاهانه ـ ایجاد می‌کنیم: تصمیم‌گیری اشتباه، اطلاعات ناقص در