“من روی مشکلات تمرکز نمیکنم و تنها دنبال راهحلهایی هستم تا به هدفهایمان برسیم. ما برای برآورده شدن اهدافمان باید مشکلات را فراموش کنیم.” (کارلوس کیروش؛ اینجا)
بدون شرح و عالی!
“من روی مشکلات تمرکز نمیکنم و تنها دنبال راهحلهایی هستم تا به هدفهایمان برسیم. ما برای برآورده شدن اهدافمان باید مشکلات را فراموش کنیم.” (کارلوس کیروش؛ اینجا)
بدون شرح و عالی!
“من روی مشکلات تمرکز نمیکنم و تنها دنبال راهحلهایی هستم تا به هدفهایمان برسیم. ما برای برآورده شدن اهدافمان باید مشکلات را فراموش کنیم.” (کارلوس کیروش؛ اینجا) بدون شرح و عالی! دوست داشتم!۲
این درس یکی از مهمترین درسهای این دورهی آموزشی است. در واقع اولین قدم جدی برای راهاندازی کسب و کار کوچکمان تدوین مدل کسب و کار آن است. تا اینجا همه چیز مربوط به خودمان بود و از اینجا به بعد، باید کارهایی را شروع کنیم که ایدهی جذاب ما را وارد دنیای واقعی میکنند.
اما مدل کسب و کار (Business Model) چیست؟ خیلی ساده اگر بخواهم بگویم مدل کسب و کار روشی است که بهکمک آن از ایدهتان پول درمیآورید! مدل کسب و کار با طرح کسب و کار (Business Plan) متفاوت است و در واقع پیشنیاز آن محسوب میشود. تعریف رسمیتر مدل کسب و کار این است: مدل کسب و کار ورودیهای فنی مانند محصول یا خدمت شما را تبدیل به خروجیهای اقتصادی مانند ارزش افزودهی شرکت شما و سود آن تبدیل میکند. شکل زیر را ببینید:
اینجا یک ایدهی خیلی ساده را میبینید: خرید و فروش CD. این ایده بهصورتهای متفاوتی میتواند بهصورت مدل کسب و کار دربیاید؛ از جمله مدل بالا. CDها را بهصورت عمده از تولیدکنندگان محتوا (مثل نرمافزار، فیلم و …) میخریم و بهصورت آنلاین میفروشیم (ایدهی خرید و فروش CD میتواند مدلهای کسب و کار دیگری هم داشته باشد: مثلا یک پلتفرم خرید و فروش CD مثل eBay درست کنیم، در مورد نرمافزارهای خاص و تخصصی مهندسی سفارش مشتریان را آنلاین بگیریم و بعد از تهیهی نرمافزار آن را برای مشتری بفرستیم و …)
وقتی دربارهی مدل کسب و کار صحبت میکنیم، معمولا باید به سؤالات زیر پاسخ بدهیم:
۱- چه مشکل یا چالشی را برای کدام گروه از مشتریان قرار است حل کنیم؟
۲- چه ارزش افزودهای قرار است ایجاد کنیم؟ بهعبارت بهتر چگونه به نیاز مشتری پاسخ میدهیم؟
۳- مشتری هدف ما کیست؟ چگونه میتوانیم مشتریانمان را بخشبندی کنیم؟
۴- چگونه به مشتریان دست پیدا میکنیم، آنها را به خود جذب میکنیم و نگهشان میداریم؟
۵- وضعیت رقابت در صنعت ما چگونه است و ما چگونه قرار است رقابت کنیم؟
۶- چگونه درآمد کسب میکنیم؟ یا بهعبارت جذابتر: چگونه پول درمیآوریم؟
۷- هزینههای ثابت احتمالی (مکان دفتر یا کارگاه، مبلمان، لوازم اداری، تجهیزات، هزینههای خدمات حسابداری، مشاورهی مالیاتی و …) و هزینههای متغیر احتمالیمان (هزینهی مواد اولیه، هزینهی تبلیغات، هزینههای توزیع و فروش و …) کداماند؟
اما چرا مدل کسب و کار مهم است؟ بهدلایل زیر:
۱- مدل کسب و کار روش پول درآوردن شما از ایدهتان است. از این دلیل محکمتر میخواهید؟ 🙂
۲- مدل کسب و کار مبنای اصلی تهیهی طرح کسب و کار (Business Plan) است؟ (هفتهی آینده دربارهش صحبت خواهیم کرد.)
۳- خیلی وقتها، یک کسب و کار جدید و بسیار موفق ایدهی جدیدی ندارد؛ بلکهی مدل کسب و کار جدید و جذابی دارد. مثلا مایکل دل بنیانگذار شرکت معظم دل ایدهی جدیدی نداشت: ساخت و فروش رایانهی شخصی. اما مدل کسب و کار او صنعت رایانههای شخصی را زیر و رو کرد: دل بهجای فروش محصول خودش از طریق سیستم توزیع و خردهفروشیها، آن را خودش مستقیم به مشتری نهایی فروخت!
۴- مدل کسب و کار مثل پی ساختمان میماند؛ به شما نشان میدهد که چگونه میتوانید کسب و کارتان را طوری سازماندهی کنید که بیشترین ارزش ممکن را از آن بهدست بیاورید.
۵- مدل کسب و کار نشان میدهد وقتی ایدهی شما با رقبایتان مشابه است، تفاوت شما با آنها چیست!
اما چطور مدل کسب و کارمان را طراحی کنیم؟ برای این کار قدمهای زیر را طی کنید:
۱- تدوین پیشنهاد ارزش (Value Proposition): شامل پاسخ سؤالات شمارهی ۱ و ۲ از سؤالات بالا. در اینجا باید بهدقت محصول / خدمت خودتان و روش تولید و عرضهی آن به مشتری را مشخص کنید. حواستان باشد که باید رابطهی میان تعریف محصول / خدمت شما با مشکل / نیاز مشتری بهخوبی مشخص شود.
۲- تعیین بازار هدف (Target Market): پاسخ سؤال شمارهی ۳٫ در اینجا به شناخت بازار و مشتریان هدف، بخشبندی بازار و مشتریان، تخمین اندازهی بازار و چیزهایی شبیه اینها میپردازید.
۳- تعیین طرح بازاریابی (Marketing Plan): پاسخ سؤال شمارهی ۴٫ طرح بازاریابی شامل: روشهای بازاریابی و تبلیغات، روشهای توزیع و فروش و … است.
۴- تعیین طرح استراتژیک (Strategic Plan): پاسخ سؤال شمارهی ۵٫ با پرسیدن سؤالهای جزئیتری مثل: جایگاه ما در صنعت محل فعالیتمان کجاست؟ رقبا، محصولات / خدمات مشابه و جایگزین (محصول جایگزین مثل چای و قهوه) و محصولات / خدمات مکمل (محصول مکمل مثل چای و قند) محصول / خدمت ما کداماند؟ چگونه پیشنهاد خود به مشتری (یعنی محصول / خدمت) را از محصولات / خدمات دیگران متمایز میکنیم؟ استراتژیهای رقابتی ما برای نفوذ به بازار و رشد کسب و کارمان چه چیزهایی هستند؟ و سؤالهایی مشابه.
۵- تعیین مدل کسب درآمد (Revenue Model): پاسخ سؤال شمارهی ۶٫ برای این کار تمامی منابع درآمدی احتمالی کسب و کارتان را فهرست کنید (حتا چیزهایی مثل محصولات جانبی، خدمات پس از فروش، بهروزرسانی و ارتقای محصول و …) و البته مشخص کنید مشتریان چگونه برای محصول / خدمت شما پول پرداخت خواهند کرد؟ (هر بار خرید، به صورت هفتگی یا ماهانه، اشتراک یا …)
۶- تعیین ساختار هزینهها (Cost Structure): پاسخ سؤال شمارهی ۷٫ برای این کار زمانهای کلیدی (راهاندازی، رشد فروش، توسعهی بازار و …) را در مراحل توسعهی کسب و کار کوچکتان فهرست کنید و هزینههای هر مرحله را جداگانه تخمین بزنید.
روش بالا یک روش ساده برای تدوین مدل کسب و کار است. بد نیست بدانید این روزها پرطرفدارترین روش رویکرد تدوین مدل کسب و کار در دنیا روشی است که در کتاب “خلق مدل کسب و کار” توسط آقای اوسترولدر و همکاران ارائه شده است. این کتاب خوشبختانه بهزبان فارسی هم ترجمه شده که میتوانید از اینجا بهصورت آنلاین تهیهاش کنید.
در صفحهی ویکیپدیای Business Model هم میتوانید اطلاعات بیشتر و جذابتری در مورذ این مفهوم جذاب پیدا کنید. من باز هم در مورد مدل کسب و کار خواهم نوشت.
در اینجا درس هفتم بهپایان رسید. هفتهی آینده بهسراغ یکی دیگر از مفاهیم مهم در توسعهی کسب و کارهای کوچک خواهیم پرداخت: طرح یا برنامهی کسب و کار (Business Plan).
این درس یکی از مهمترین درسهای این دورهی آموزشی است. در واقع اولین قدم جدی برای راهاندازی کسب و کار کوچکمان تدوین مدل کسب و کار آن است. تا اینجا همه چیز مربوط به خودمان بود و از اینجا به بعد، باید کارهایی را شروع کنیم که ایدهی جذاب ما را وارد دنیای واقعی میکنند. اما مدل کسب و کار
فردا سالروز میلاد “تنهاترین” مرد خدا و روز پدر است. بد ندیدم بههمین مناسبت جملهی عجیبی را که دربارهی منش آن حضرت در زمان زمامداریش جایی خواندهام اینجا برای یادآوری به خودم بنویسم: “علی (ع) همیشه آمادهی شنیدن پرسش بود …” اگر اشتباه نکنم مضمون این جمله در یکی از نامههای حضرت در نهجالبلاغه نوشته شده است.
فرقی نمیکند مذهبی باشیم یا نه؛ این جمله از آن جملات طلایی است که باید هر روز و هر لحظه به آن فکر کنیم. من در تمامی این مدتی که از خواندن این جمله گذشته دارم با خودم فکر میکنم که آیا اگر در هر لحظه از زندگیام ـ چه زندگی شخصی و چه زندگی حرفهای ـ از عملکردم در آن لحظه و قبل از آن بپرسند، آمادگی این را دارم که سرم را بالا بگیرم و با لبخندی بگویم که: “هر چه میخواهید بپرسید؟” نمیدانم …
میلاد حضرت علی (ع) و روز پدر (و احتمالا مرد) مبارک!
(تصویر بالا از اینجا)
فردا سالروز میلاد “تنهاترین” مرد خدا و روز پدر است. بد ندیدم بههمین مناسبت جملهی عجیبی را که دربارهی منش آن حضرت در زمان زمامداریش جایی خواندهام اینجا برای یادآوری به خودم بنویسم: “علی (ع) همیشه آمادهی شنیدن پرسش بود …” اگر اشتباه نکنم مضمون این جمله در یکی از نامههای حضرت در نهجالبلاغه نوشته شده است. فرقی نمیکند مذهبی
خوب لینکها را خونده بودم؛ آما دیشب تا صبح مشغول نوشتن پروپوزال برای یک پروژه بودم! 🙂 چه هفتهی پرمحتوایی هم بود. بهبه!
در ابتدای این پست لازم است مصیبت وارده را به آقای آواژ عزیز تسلیت عرض کنم. برای آن عزیز درگذشته آرامش و برای بازماندگان صبر از درگاه خداوند بزرگ مسئلت دارم.
پیش از شروع:
جامعهشناسی، سلامت و روانشناسی و کار حرفهای:
پست مهمان-استخدام در انگلستان (علی واحد؛ وبلاگ رادمان) (بسیار خواندنی!)
آدمها را با یک خطکش متر نکنید (امیر مهرانی؛ The Coach)
تغییر هنجارهای کاری جامعه- دروغ میگوییم (مجید آواژ؛ روزنوشتهای بهساد)
هیاهوی درونت را می شنوی؟ و چه خبر؟ از عقلانیت چه خبر؟ (زهرا جم؛ تراوشهای ذهن یک مشاور) (کشف این هفته!)
سرندیپیتی چیست و یا اینکه چگونه خوششانس باشیم؟ (نیام یراقی؛ یادداشتهای مدیریت ریسک)
استعداد،علاقه، و معمای خلاقیت در افراد (محمد سالاری)
مدیریت زمان در جلسات (شایان شلیله؛ دنیای مجازی یا فاجعه مجازی در ایران)
روز دوم کنفرانس D10: لری الیسون، مدیر عامل اوراکل (نارنجی) (اینجا گذاشتمش چون لری الیسون یک جای این مصاحبه یک جملهی درخشان مربوط به این بخش را دارد! :دی)
راز طول عمر ۱۰۰سالهها/ خوشبینها بیشتر عمر میکنند
خواب بهایی است که باید بپردازید/ مغز در خواب Reset میکند
مدیریت و کارآفرینی:
انتخاب استراتژی: بقا یا توسعه؟ (وفا کمالیان؛ رفتار سازمانی و کاربردهای آن در مدیریت) (البته آقای کمالیان نسبت به بنده خیلی لطف داشتند در این نوشته! من در مورد موضوع استراتژی بقا / توسعه بهزودی مطالبی خواهم نوشت.)
افسانه های بازاریابی (نیام یراقی؛ یادداشتهای مدیریت ریسک) (این مطلب خیلی عالیه. در HBR خونده بودمش؛ اما حس ترجمهش نبود! دست نیام درد نکنه. :))
نظریه سازمان صنعتی (ابراهیم حیدری) (که امیدوارم بیشتر بنویسه در زمینهی استراتژی که اصلن وبلاگ تخصصی نداریم!)
رفتار و ساختار (محسن صحراگرد؛ وبلاگ تجربه)
درس بزرگ برای گوگل: همیشه معروف بودن کافی نیست! (وبشهر)
حرکت کنید! (سید رضا علوی؛ فارسیبیز)
فناوری اطلاعات و ارتباطات:
چیزهایی که استیو جابز را در گور میلرزانند! (دکتر علی رضا مجیدی؛ یک پزشک)
lol. ، دامنهای سطح بالا برای گوگل (سعید امیرولو؛ وببلاگ فارسی)
حذف ماهانه ۱.۲ میلیون لینک از نتایج جستجوی گوگل به دلیل نقض کپیرایت! (فارنت)
با مخالفت آمریکا کنترل اینترنت به سازمان ملل داده نشد
کنفرانس D10، مصاحبههای روز پایانی (نارنجی) (بسیار جالب!)
پشت سرگذاشتن فناوری رتینا از سوی الجی
گارتنر: پیش بینی ۱۷۲ میلیارد دلار پرداخت موبایلی در ۲۰۱۲
رشد ۱۴٫۴ درصدی بازار راهکارهای دورحضوری و ویدئوکنفرانس در سه ماهه اول سال ۲۰۱۲
اینفوگرافیک: پیشبینی ترافیک اینترنت تا سه سال آینده
بیست درصد ترافیک وب در اختیار تبلت و تلفن هوشمند است
شبکههای اجتماعی:
اعضای شورای سیاستگذاری همایش روز رسانههای اجتماعی مشخص شدند
فیسبوک در سودای ساختن گوشی موبایل (دکتر علیرضا مجیدی؛ یک پزشک)
فیس بوک یک سوم ارزشش را از دست داد
احتمالا فیسبوک، اپرا را از آن خود کرده و مرورگر خود را منتشر میکند (زومیت)
صنعت فاوا در ایران:
در لزوم ایجاد یک سیستم فراگیر فروش کتاب الکترونیک در ایران (دکتر علیرضا مجیدی؛ یک پزشک)
شعلههای آتش به جان کامپیوترها و ویروس مهاجم به صنعت نفت شناسایی شد (در مورد ویروس جدید Flame)
موانع توسعهی خدمات باندپهن در کشور/ اپراتورهای وایمکس از بین میروند
رئیس مرکز تحقیقات مخابرات ایران منصوب شد و سرپرست معاونت فناوری و امور بینالملل وزارت ارتباطات منصوب شد و دبیر شورای عالی فضای مجازی منصوب شد
اولویتهای ICT کشور: حفاظت از نرمافزارهای صنایع پیشرفته و تأکید بر امنیت فضای سایبر
رگولاتور وعده داد: صدور پروانه برای اپراتورهای پستی غیردولتی در سال جاری
نبود قانون کپیرایت مهمترین مشکل حوزهی تولید و فروش بازیهای رایانهای (و کلا حوزهی تولید محتوا در ایران. چقدر هم مهمه برای حضرات واقعن!)
اقتصاد:
درسهای بحرانی مالی برای نظارت بانکی (علی دادپی؛ اقتصاد خرد، بازار و خانوار)
واقعیت پنهانشده در لابهلای نظریه (حامد قدوسی؛ یک لیوان چای داغ)
اثر مهاجران بر بازار کار مقصد (مجلۀ اقتصادی IRPD ONLINE JOURNAL)
محسن رنانی دراتاق بازرگانی مشهد : رفتارهای متعارض وسیاستهای بیثبات اقتصاد ایران را پیر کرده است
ایرانیها سالی ۲ هزار میلیارد تومان دخانیات میخرند (بدون شرح!)
تضمین ذخایر نفت ایران تا ۱۱۶ سال/تکلیف دولت به افزایش ذخایر نفت قابل استحصال
خوب لینکها را خونده بودم؛ آما دیشب تا صبح مشغول نوشتن پروپوزال برای یک پروژه بودم! 🙂 چه هفتهی پرمحتوایی هم بود. بهبه! در ابتدای این پست لازم است مصیبت وارده را به آقای آواژ عزیز تسلیت عرض کنم. برای آن عزیز درگذشته آرامش و برای بازماندگان صبر از درگاه خداوند بزرگ مسئلت دارم. پیش از شروع: برای دیدن مطالبی
“او فوتبال را متفاوت از بقیه میبیند و آن را بهتر از هر کس دیگری توضیح میدهد. بسیاری از مربیان تنها میگویند برو به چپ، برو به راست؛ اما او میگوید چرا و به این ترتیب شما راحتتر درک میکنید که در حال انجام چه کاری هستید.
علاوه بر این، او روش ویژهای برای انگیزه دادن به ما دارد. تیمهای زیادی هستند که جامهای بسیاری میبرند؛ اما بعد از آن اشتهایشان را از دست میدهند. در حالی که ما برای رسیدن به جامهای بعدی، تشنهتر میشویم. ما میخواهیم این حس را که بهترین هستیم را همچنان حفظ کنیم. پپ اجازه نمیدهد ما مغرور شویم. او تلاش میکند در هر بازی بهترین نمایش را از ما بگیرد.” (جرارد پیکه در توصیف پپ گواردیولا؛ اینجا)
قابل توجه مدیران!
“او فوتبال را متفاوت از بقیه میبیند و آن را بهتر از هر کس دیگری توضیح میدهد. بسیاری از مربیان تنها میگویند برو به چپ، برو به راست؛ اما او میگوید چرا و به این ترتیب شما راحتتر درک میکنید که در حال انجام چه کاری هستید. علاوه بر این، او روش ویژهای برای انگیزه دادن به ما دارد. تیمهای
این گزارش نکات بسیار جالبی را در مورد وضعیت تبعیضهای جنسیتی شغلی در مورد زنان در جهان ارائه میکند:
نویسنده: جک زنگر و جوزف فولکمن / مترجم: علی نعمتی شهاب
همه با این موضوع موافقاند که عوامل متعددی روی استخدام فرد مناسب برای یک شغل تأثیرگذارند. چه چیز دقیقا یک مدیر را به ترجیح فرد الف به فرد ب وامیدارد؟ آیا برخی افراد با داشتن آشنایی با این و آن استخدام میشوند؟ بله. آیا برخی افراد بهدلیل تعلقشان به یک جنسیت یا گروه قومیتی خاص ارتقا مییابند یا پست سازمانی جدیدی میگیرند؟ بله. متأسفانه، بیعدالتی همچنان در بازار کار وجود دارد.
همه باور داریم که بهترین و شایستهترین فرد ممکن باید به یک شغل دست یابد و جنسیت، قومیت یا روابط نباید یک عامل تأثیرگذار باشند. اما متأسفانه دادههای موجود در مورد وضعیت بازار کار با این دیدگاه سازگاری ندارند. آنها نشان میدهند که اتفاقا عوامل جانبی تا حدودی زیادی روی تصمیم مدیران برای استخدام و ارتقای افراد تأثیرگذارند.
براساس بررسی نتایج پیمایش ما الگوی اصلی موجود در بازار کار غیرقابل انکار است: اغلب رهبران ارشد هنوز مرد هستند و هر چه در ساختار سلسله مراتب سازمانی بالاتر برویم، شکاف جنسیتی عمیقتر میشود. این در حالی است که تحقیقات طولانیمدت ما و بررسی نتایج بیش از ۳۶۰ ارزیابی انجام شده نشان میدهند که در کلیهی سطوح سازمانی از دیدگاه رؤسا، همکاران و زیردستان رهبران زن، آنها در سه چهارم عوامل کلیدی بالابرندهی اثربخشی رهبری بر مردان همردهشان برتری دارند. اما متأسفانه واقعیت این است که وقتی زمان ارتقا یافتن فرا میرسد، بسیاری از این زنان شایسته نادیده گرفته میشوند.
علاوه بر این بررسی دقیقتر دادههای بهدست آمده نشان میدهد که زنان شایسته عموما در چند حوزهی وظیفهی خاص در سازمانها بهکار گمارده میشوند. لازم بهیادآوری نیست که بهصورت کلیشهای فرض میشود زنان در این حوزهها ـ شامل: خدمات مشتریان و منابع انسانی ـ بهترین عملکرد را دارند. حوزههای دیگر چون فروش، عملیات، مهندسی، فناوری اطلاعات، تحقیق و توسعه (R&D) و مدیریت داراییها هنوز کارهایی مردانه محسوب میشوند. آمارهای بهدست آمده از آخرین پیمایش ما روی ۷۸۲۰ رهبر سازمانی در سال ۲۰۱۱، وجود این تبعیض را تأیید میکنند.
با این حال در زمان ارزیابی انتظارهای رهبران ارشد سازمانی نسبت به عملکرد عالی مردان و زنان، ارقام داستان دیگری را میگویند. در جدول ارائه شده در شکل یک، توزیع جنسیتی (براساس درصد) و دیدگاههای رهبران شرکتکننده در نظرسنجی ما در مورد میزان اثربخشی مردان و زنان بهصورت جداگانه برای هر ۱۵ حوزهی اصلی کاری در سازمانها ارائه شدهاند.
* حوزههایی که اثربخشی مردان بیشتر از زنان بوده است.
در تنها سه حوزه از ۱۲ حوزهای که بهصورت سنتی فرض میشود مردان در آنها اثربخشی بیشتری دارند، واقعا همینطور است. جالبتر اینکه دو تا از همین سه حوزهی کاری ـ خدمات مشتریان و امور اداری ـ هم حوزههایی هستند که عموما فرض میشود زنان در آنها عملکرد بهتری دارند. همچنین بیشترین شکاف میان اثربخشی زنان و مردان عموما در حوزههای وظیفهای رخ داده است که بهشدت توسط مردان اشغال شدهاند (فروش، مدیریت عمومی، تحقیق و توسعه، فناوری اطلاعات و توسعهی محصول.) این تفاوتها در انتخاب بهترین و بدترین رهبران حتی نمود بیشتری مییابند: زنان در میان بدترین رهبران درصد کمتری را در مقایسه با مردان به خود اختصاص میدهند و در مقابل، درصد بیشتری از بهترین رهبران زن هستند (شکل دو.)
مشخصا برخی از این الگوها میتوانند براساس تعداد کاندیداهای در دسترس در درون سازمانها از هر جنس توضیح داده شود (مثلا معمولا مهندسان زن کمتری در سازمانها وجود دارند.) اما این حقیقت هم باید در نظر گرفته شود که امروزه زنان شاغل در موقعیتهای رهبری از جامعهی کاملا برگزیدهای به این نقطه رسیدهاند و برای این منظور هم بهسختی تلاش کردهاند و زحمت کشیدهاند.
پ.ن. این مطلب، پیش از این در سایت اقتصاد آنلاین (اینجا) منتشر شده است.
این گزارش نکات بسیار جالبی را در مورد وضعیت تبعیضهای جنسیتی شغلی در مورد زنان در جهان ارائه میکند: نویسنده: جک زنگر و جوزف فولکمن / مترجم: علی نعمتی شهاب همه با این موضوع موافقاند که عوامل متعددی روی استخدام فرد مناسب برای یک شغل تأثیرگذارند. چه چیز دقیقا یک مدیر را به ترجیح فرد الف به فرد ب وامیدارد؟ آیا
زمان از آن چیزهایی است که همیشه محدود است! همیشه کارهایی هست که انجام ندادهایم و البته همیشه زمانی است که لازماش داریم، ولی در اختیارش نداریم. چه باید کرد؟ چطور میشود با محدودیت زمان مقابله کرد؟ انتظارمان را از زندگی کمتر کنیم؟ فهرست کارهایمان را محدود کنیم؟ بعضی کارها را برای انجام برخی کارهای دیگر کنار بگذاریم؟ به نظر میرسد یک راهحل دیگر هم وجود داشته باشد: استفادهی بهینه از زمان موجود. در واقع ثابت شده است که زمانهای هدر رفته بخش بزرگی از زندگی کاری و شخصی هر فرد را تشکیل میدهند. بنابراین براساس اصل پارتو اگر حتا ۲۰ درصد این زمانها را هم بتوانیم بهصورت مفید در بیاوریم، ۸۰ درصد میتوانیم بیشتر کار انجام بدهیم!
در اینجا ۲۰ پیشنهاد برای مدیریت اثربخشتر زمان ارایه میشود:
زمان از آن چیزهایی است که همیشه محدود است! همیشه کارهایی هست که انجام ندادهایم و البته همیشه زمانی است که لازماش داریم، ولی در اختیارش نداریم. چه باید کرد؟ چطور میشود با محدودیت زمان مقابله کرد؟ انتظارمان را از زندگی کمتر کنیم؟ فهرست کارهایمان را محدود کنیم؟ بعضی کارها را برای انجام برخی کارهای دیگر کنار بگذاریم؟ به نظر
امروز صبح در خواب و بیداری ناخودآگاهم یاد این پست افتاد! نوشتهای که مربوط است به سه سال و اندی پیش و روزهای اول راه افتادن گزارهها. مدتها گذشته و من بزرگتر و باتجربهتر شدهام و در سازمانهای دیگری هم کار کردهام. یادم هست نوشتن آن پست مربوط بود به شکایتی که از عدم تأثیر عملکرد افراد روی حقوقشان در محل کارم داشتم. چند سال گذشته و البته آن مشکل را چون حل شده بود، فراموش کرده بودم. اما در آن پست به نکتهی مهمی اشاره کرده بودم: اینکه چقدر مجبوریم “تیلوری” فکر و زندگی کنیم. متأسفانه شرایط اقتصادی کشور این روزها بدتر از آن روزها است و اغلب ما شاید انتخاب شغلمان و کارهای جانبی که انجام میدهیم، تنها و تنها با انگیزهی کسب درآمد بیشتر باشد … تا جایی که توانستهام در برابر این وسوسه که معیار اصلیم پول باشد مقاومت کردهام؛ اما متأسفانه باید اعتراف بکنم مواردی هم بوده که به کاری علاقه نداشتم و صرفا برای پولش آن کار را انجام دادهام.
اما در این چند سال اتفاق دیگری هم افتاده که برای کسانی که به نوعی در بخش خصوصی کار میکنند ـ اعم از صاحب شرکت و مدیر و کارشناس و کارگر و کارمند و … ـ آشناست: پدیدهی تأخیر در دریافت حقوق. اینکه تمام ماه را کار کنی و آخر ماه، تراز حساب بانکیت نسبت به ماه قبل منفیتر شده باشد. در تمام سالهایی که کار میکنم و در تمام شرکتهایی که کار کردهام، با این مشکل مواجه بودهام و خوب هیچ وقت هم اعتراضی نداشتهام. از یک طرف وضعیت و مشکلات همکاران متأهلم را میدیدم و از طرف دیگر میدانستم مشکل از جای دیگری است: شرکت ما بهدلیل ماهیت حوزهی تخصصی فعالیتش تقریبا تمام مشتریانش دولتی بودند و مشکل در اینجا بود که آقایان مدیران و کارشناسان بخش دولتی هیچگاه مشکل عقب افتادن حقوق و دستمزدشان را احساس نکردهاند و در نتیجه اصلا برایشان اهمیتی ندارد که مثلا پرداختی یک فاز پروژه ـ که شاید کفاف پرداخت دو تا سه ماه حقوق و دستمزد کل شرکت را بدهد ـ چند ماه دیرتر پرداخت شود (در مورد تک پروژهای که خودم مدیریتش را برعهده داشتم به یک نکتهی عجیبتر برخورد کردم: تمام همّ و غمّ حضرات نه پیش رفتن پروژه که سنگاندازی جلوی پای ما بود و در نتیجه تا جایی که توانستند ما را برای تقصیرهایی که نداشتیم، جریمههای سنگین کردند! انگار که حق قانونی و شرعی و طبیعی پیمانکار نه از بیتالمال مملکت که از جیب آقایان و بهلطف ایشان دارد پرداخت میشود …)
با توجه به این موارد در تمام این سالها با عقب افتادن چند ماههی حقوق ماهانهام نه تنها کنار آمدهام که حتا به آن عادت هم کردهام. جالبتر ایکه مدتی است متوجه شدهام انگیزهی کار کردن برای کسب درآمد برایم بهشدت کمرنگتر شده است. این یک خوبی دارد و یک بدی: خوبیش این است که انگیزهی کار کردنم بیشتر لذت بردن از کار شده است (اشکالی که در همان پستی که اول این نوشته اشاره کردم به خودم گرفته بودم.) اما از آن طرف بدیش هم این است که وقتی انگیزههای غیرمالی به هر دلیلی تضعیف میشوند (مثل مشکلات شدید و عجیبی که پارسال با آنها مواجه شدم)، کاملا بیانگیزه میشوم!
در یکی دو هفتهی اخیر به این موضوع بسیار فکر کردهام. به اتفاقاتی که در این چند سال افتادند. به درددلهایی که با همکاران و دوستانم داشتیم. وجه فاجعهآمیز ماجرا همین است. این فقط مشکل من نیست. من آدمی هستم که هدف و انگیزهی اصلیم در کار کردن کسب درآمد نیست. چون هنوز ازدواج نکردهام هم دغدغه و مشکل مالی آنچنانی ندارم. آدمی هم نیستم که اهل خریدهای آنچنانی و مسافرت کردن باشم. اما در کشوری که حتا بهترین محیطهای کاریش بهشکلهای خاص خودشان انگیزهکش هستند، چند درصد شاغلین مثل من هستند؟ جایی که تئوریهای انگیزشی اغلب نتیجهی عکس دارند! متأسفانه اتفاقی که دارد میافتد این است: دیگر نه تنها تئوریهای رفتاری مدیریت که حتا تئوری مدیریت علمی شادروان فردریک وینسلو تیلور هم برای انگیزهبخشی به آدمها اثری ندارد. حقوقی که با تأخیر بسیار پرداخت میشود، آدمها را به آستانهی بیتفاوتی میرساند و دیگر حتا با پرداخت بیشتر هم نمیشود به آنها انگیزه بخشید.
پ.ن.۱٫ لطفا دوستانی که من رابطهی کاری با آنها دارم و اینجا را میخوانند، این نوشته را به خودشان نگیرند. اینجا غر زدهام؛ اما هدف اصلیم طرح یک مشکل کلی بود که دارم در اطرافم مشاهده میکنم و نگرانم میکند.
پ.ن.۲٫ آقای واحد عزیز قبلتر از این در وبلاگ رادمان برای رفع مشکل دیرکرد در پرداخت حقوق مجموعه مطالب مفصلی نوشتهاند که پیشنهاد میکنم بهترتیب آنها را بخوانید:
غم نان(خور) قسمت سه ـ چرا شرکتها حقوق را دیرپرداخت میکنند؟
غم نان(خور)- قسمت چهار ـ چگونه از بروز دیرکرد در پرداخت حقوق اجتناب کنیم؟
امروز صبح در خواب و بیداری ناخودآگاهم یاد این پست افتاد! نوشتهای که مربوط است به سه سال و اندی پیش و روزهای اول راه افتادن گزارهها. مدتها گذشته و من بزرگتر و باتجربهتر شدهام و در سازمانهای دیگری هم کار کردهام. یادم هست نوشتن آن پست مربوط بود به شکایتی که از عدم تأثیر عملکرد افراد روی حقوقشان در
این احتمالا اولین پستی است که با موضوع کار ما ـ یعنی راهاندازی کسب و کار کوچک شخصیمان ـ ارتباط مستقیم دارد. تا اینجا فهمیدیم که کارآفرین کیست و چه کاره است و چه بار بزرگی را بر دوش دارد. از اینجا بهبعد میرویم سراغ اینکه بهعنوان یک کارآفرین جوان باید چه کارهایی انجام دهیم.
احتمالا شما ایدهای داشتهاید که بهسراغ کارآفرین شدن آمدهاید. اگر هم هنوز ایدهای ندارید نگران نباشید! اینجا به همه چیز از ابتدا میپردازیم. بنابراین اول از همه بیایید ببینیم “ایده” چیست؟ ویکیپدیا میگوید (+) ایده عبارت است از “یک مفهوم یا یک ادراک ذهنی.” ایده در لغت هم دارای معانی چون: نظریه، اندیشه، مقصود و چیزهایی شبیه آنهاست. بنابراین خیلی ساده “ایده” مفهومی است که در ذهن شماست.
از آنجایی که در اینجا هدفمان راهاندازی یک کسب و کار کوچک است، این “مفهوم ذهنی” شما باید در دنیای واقعی و مادی هم مابهازایی پیدا کند. این فرایند انتقال ایده از ذهن شما به دنیای واقعی شامل چند مرحله است:
۱- ایده گرفتن شامل فکر کردن و نظم دادن به مفهومی که در ذهنتان است و روشن کردن ذهن خودتان.
۲- نوشتن مفهومی ذهنی نظم یافته روی کاغذ.
۳- بررسی و پالایش و تکمیل ایدهی مکتوب شده.
۴- توضیح دادن آن برای کسی که در مورد آن هیچ نمیداند (انیشتین جایی گفته ایدهای که نتونی برای مادربزرگت توضیحش بدی به هیچ دردی نمیخوره!)
۵- توضیح دادن آن برای کسی که در مورد آن چیزهایی میداند.
۶- تکمیل و اصلاح ایده براساس بازخوردهای دریافت شده در گامهای ۴ و ۵٫
۷- پذیرش یا رد ایده.
اگر ایده پذیرفته شد بهسراغ مرحلهی بعد یعنی جزئی کردن آن و نگارش طرح کسب و کار میرویم (درس بعد.)
توجه کنید هدف کلی از انجام تمامی مراحل فوق مهم تبدیل کردن مفهوم احتمالا غیرروشن ذهنی شما به یک ایدهی سرراست و شفاف است که برای همه قابل درک باشد. بنابراین هر کاری دیگری که میتواند به رسیدن به این هدف کمک کند را هم خودتان کشف کنید و انجام دهید!
اما در مورد فرایند بالا دو سؤال کلیدی وجود دارند:
الف ـ ایده را از کجا پیدا کنیم؟ پیدا کردن ایده احتمالن سختترین کار در کل فرایند راهاندازی کسب و کار کوچک ماست. ایده همان چیزی است که ما قرار است به دنیا ارائه بدهیم و از بابت آن پول دربیاوریم. طبعا بهدلیل همین سخت بودن این کار است که تعداد کارآفرینان اینقدر محدود است! در این مورد راهنمایی خاصی نمیشود ارائه کرد؛ فقط توجه کنید که اصولا ایدههای کسب و کار در یکی از سه شکل زیر میگنجند:
ـ پیدا کردن کاربرد / بازار جدید برای محصولات / خدمات موجود (مثلا مایکروسافت بعد از عرضهی کینکت تازه کشف کرد که این محصول چه کاربردهای عجیب و غریبی داشته و براساس آن کلی بیزینس جدید راه انداخت!)
ـ یک فناوری / محصول / خدمت جدید (بدیهی است! مثالش با خودتان.)
ـ بهبود یک فناوری / محصول / خدمت موجود (مثلا کاری که گوگل با جیمیل برای ما انجام داد!)
و البته تحقیقات نشان داده که منبع ایدهیابی در یکی از سه زمینهی فوق اینها هستند:
ـ تجربیات کاری گذشته.
ـ کسب و کار خانوادگی.
ـ دوستان و آشنایان.
ـ علائق و عادتهای شخصی.
ـ پیشنهاد دیگران!
ـ آموزش و یادگیری.
ـ خوششانسی!!!
متأسفانه در مورد راه پیدا کردن ایدهی جدید بیشتر از این نمیشود “ایده” داد؛ اما برای پردازش ایده (یعنی مرحلهی ۲ و ۳ و ۶ فرایند بالا) میشود! برویم سراغ سؤال دوم.
ب ـ ایده را چطور ارزیابی و شفاف بکنیم؟ بهمحض اینکه ایدهتان را یافتید لازم است از خودتان سؤالات زیر را بپرسید:
ـ نام محصول / خدمت من چیست؟
ـ محصولات / خدمات مشابه آن کداماند؟ آیا اصلا مشابه آن وجود دارد؟
ـ کارکردهای (Functions) اصلی محصول / ویژگیهای کلیدی خدمت من چیست؟
ـ چه کسی از آن استفاده میکند یا آن را میخرد؟
ـ چرا مردم آن را میخواهند یا لازمش دارند؟
ـ به چه مواد اولیه و تجهیزاتی برای ساخت و عرضهی آن نیاز دارم؟
ـ اندازه و رنگهای محصول من چگونه است؟
ـ چه گروههای جمعیتی یا سنی بیشتر از همه به آن نیاز دارند؟
ـ دقیقا چه چیزی محصول / خدمت من را از دیگران متمایز میکند؟
و هر سؤال مرتبط دیگر. هدف از پرسیدن این سؤالات این است که کشف کنیم آیا ساختن و تجاریسازی مفهومی که در ذهن ما قرار دارد آیا در دنیای واقعی شدنی است یا نه؟ البته طبیعتا نمیخواهیم تحقیقات مفصل مربوط به نوشتن طرح کسب و کار را اینجا انجام دهیم؛ فقط اطلاعاتی در این حد لازم داریم که بدانیم آیا میشود “گوگل” ایرانی ساخت یا نه!
بعد از تصمیمگیری در مورد اینکه این ایده شدنی هست یا خیر، مرحلهی بعد نقشه کشیدن برای اجرای ایده در عمل است. دیگر باید آستینها را بالا زد و رفت به سراغ کف بازار! این کار اسمش هست نوشتن طرح کسب و کار. هفتهی آینده در مورد تعریف و محتوا و چگونگی نوشتن طرح کسب و کار صحبت خواهیم کرد.
پ.ن. منبع عکس متن
این احتمالا اولین پستی است که با موضوع کار ما ـ یعنی راهاندازی کسب و کار کوچک شخصیمان ـ ارتباط مستقیم دارد. تا اینجا فهمیدیم که کارآفرین کیست و چه کاره است و چه بار بزرگی را بر دوش دارد. از اینجا بهبعد میرویم سراغ اینکه بهعنوان یک کارآفرین جوان باید چه کارهایی انجام دهیم. احتمالا شما ایدهای داشتهاید که
چند وقت پیش شبکهی مستند تلویزیون مستند بسیار جذابی پخش کرد در مورد برنامهی سفر به مریخ ناسا. جالب این بود که تمام مدت برنامه صرف نمایش محدودیتهای احتمالی سفر شد. دانشمندانی از رشتههای مختلف علمی در مورد ابعاد مختلف این سفر بیسابقه و شگفتانگیز و مشکلات احتمالی آن صحبت میکردند: از مشکلات فنی بگیرید تا مشکلات مربوط به سلامتی جسمی و روانی فضانوردان.
چند نکته در این میان برای من جالب بود:
۱٫ توجه عجیب و دقیق دانشمندان به جزئیترین مسائل پیش روی این برنامه و تلاش برای پیشبینی تمام مشکلات احتمالی و پیدا کردن راهحل برای آنها.
۲٫ مدیریت پروژهی دقیق برنامه از طریق یک تقسیم کار جالب میان دانشمندانی از سراسر دنیا و در نتیجه جلوگیری از دوبارهکاری یا انجام کارهای بیحاصل.
۳٫ راهحلهای خلاقانهی دانشمندان برای حل مسائل: مثلا یک زیست ـ فضاشناس به صحرایی در شیلی رفته بود که از نظر اقلیمی مشابه مریخ است و یک حیات تک سلولی غریب آنجا پیدا کرده بود. براساس این موجود کشف شده و مشابهتهای اقلیمی، او تئوریها و ابزارهای لازم را برای جستجوی حیات در مریخ طراحی میکرد!
اما اینها همه فرع بودند. اصل ماجرا برق غرور و زیبایی لذتی بود که میشد در نگاه و صحبتهای تکتک دانشمندان درگیر در این پروژه دید ـ لذت و غرور ناشی از کار کردن روی یک پروژهی بهظاهر غیرممکن: “اگر بشه چی میشه! ما تلاش میکنیم تا بشه و برای همین میدونیم که حتمن میشه!”
چقدر انرژی گرفتم از دیدن این مستند …
چند وقت پیش شبکهی مستند تلویزیون مستند بسیار جذابی پخش کرد در مورد برنامهی سفر به مریخ ناسا. جالب این بود که تمام مدت برنامه صرف نمایش محدودیتهای احتمالی سفر شد. دانشمندانی از رشتههای مختلف علمی در مورد ابعاد مختلف این سفر بیسابقه و شگفتانگیز و مشکلات احتمالی آن صحبت میکردند: از مشکلات فنی بگیرید تا مشکلات مربوط به سلامتی