چند روز پیش مطلبی ترجمه کردم در مورد نحوه کار کردن با یک مدیر بد. حالا در این پست میخواهم براساس تجربه خودم در این چند سال توصیههایی را برای مدیران از زبان یک کارشناس بنویسم. در واقع در این پست میخواهیم ببینیم مدیران چه کارهایی را بهتر است انجام دهند و چه کارهایی را نه. طبعا این نوشته براساس مباحث رفتار سازمانی و اصول ارتباطی نوشته نشده و ادعایی هم در مورد علمی بودن ندارد. صرفا مجموعهای است از تجربیات من در مورد کار کردن بهعنوان یک کارشناس و دقت در رفتارهای مدیرانی که با آنها کار کردهام و مطالبی که اینور و آنور خواندهام. خوب برویم سر اصل مطلب:
۱- یاد بگیرید که چطور درست تصمیم بگیرید و مسئولیت تصمیمتان را هم بهعهده بگیرید: برای اولی مهمترین و اصلیترین راه یاد گرفتن اصول روانشناسی تصمیمگیری و شناخت خطاهای تصمیمگیری است. حتی اگر مدیر نیستید یاد گرفتن این مباحث از نان شب برایتان واجبتر است! (بعضیهایاش را در ادامه مینویسم.) دومی هم بیشتر یک تعهد اخلاقی است.
۲- هیچ وقت یک تصویر ثابت از فرد در ذهنتان نسازید: آدمها هر روز تغییر میکنند. از آن بدتر این است که شما در روزهای کار اول فرد یا براساس یک عملکرد نسبتا خوب یا حتی عالی در یک مقطع زمانی تصویری بسازید و بخواهید همیشه بر مبنای آن در مورد فرد قضاوت کنید. (حالا توهم زدن در مورد فرد را فاکتور گرفتم!) حواستان باشد آدمها نقاط ضعف و قوت دارند. هنر شما بهعنوان مدیر استفاده اثربخش از نقاط قوت آدمها است و بازخور دادن در مورد نقاط ضعف فرد است.
۳٫ هیچ وقت احساسات را در تصمیمگیری دخالت ندهید: از این یکی بیش از هر چیزی در دوران کاریام ضربه خوردهام. احساس شما در مورد من کارشناس، احساس شما در مورد یک موضوع یا احساس شما در مورد فرد دیگر ربطی به تصمیمی که میخواهید بگیرید ندارد. خیلی روراست میگویم که بیشترین نمودش این است که وقتی فردی باید سازمان را ترک کند و شما دلتان به حالاش میسوزد؛ چون ممکن است دودش به چشم همه برود و تنها یک نفر قربانی نشود (همان چیزی که احسان اینجا نوشته.)
۴٫ همیشه برای دریافت خروجی کار فرد با توافق خودش زمانی را مشخص کنید: اگر این کار را نکنید، ممکن است هیچ وقت خروجی را نگیرید! ترجیح شخصی من این است که در این فاصله زمانی مدیرم مدام از من نپرسد که کار به کجا رسید.
۵٫ انتظاراتتان چه از نظر رفتاری و چه از نظر کاری به صورت شفاف برای فرد مشخص کنید و مطمئن شوید فرد منظورتان را دقیقا درک کرده است: من نمیتوانم بپذیرم مدیری که با ایشان کار میکنم بدون اینکه به من بگوید از من چه میخواهد، از من ایراد بگیرد که شما آنجوری که من میخواهم نیستی.
۶٫ مختصر و مفید حرف بزنید! لازم نیست یک موضوع را از هزار دیدگاه مختلف توضیح دهید یا برایاش صد تا دلیل بیاورید. ساده و مؤثر و کوتاه حرف بزنید! حواستان باشد که طرف مقابلتان هم از درک و شعور برخوردار است!
۷٫ در انتخاب واژههایتان دقت کنید: گاهی یک واژه از نظر شما اشکالی ندارد، اما در عمل عکساش رخ میدهد! این موضوع خیلی حساس است. پیشنهاد میکنم برای درک این موضوع ادبیات داستانی را خیلی دنبال کنید تا بتوانی موقعیتهای مختلف مواجهه انسانها با یکدیگر را بهتر درک کنید.
۸٫ ادب آداب دارد: باور کنید یاد گرفتن و عمل کردن به اصول ابتدایی آداب معاشرت اصلا بد نیست!
۹٫ بین آدمی که خوب کار میکند و بقیه فرق بگذارید و اجازه بدهید همه این را بفهمند: بدون شرح!
۱۰٫ نقد عملکرد کنید و نه نقد شخصیت: نقد شخصیت رفتار تهاجمی فرد و نهایتا دعوا را در پی دارد!
۱۱٫ یاد گرفتن اصول علمی مدیریت: هر چند شاید مدیران براساس نظریه مهارتهای سه گانه مدیریت براساس سطح سازمانیشان نیاز به سطوح متفاوتی از مهارت فنی، انسانی و نظری دارند؛ اما این بدان معنا نیست که نباید از اصول و ابزارهای مدیریت سر در بیاورند. به خصوص در یک شرکت مشاوره مدیریت، آشنایی علمی با مدیریت ضروری است. پس بهروز بودن را فراموش نکنید!
۱۲٫ هیچ وقت پشت کارشناستان را در برابر کارفرما یا افراد بالادست خالی نکنید: باور کنید کوچکترین حمایت شما، در عملکرد افراد زیردست شما بسیار تأثیرگذار است.
۱۳٫ یادتان باشد که فقط شما زندگی شخصی و مشکلات آن را ندارید: زیردستانتان هم زندگی خارج شرکت دارند. البته این به معنای آن نیست که به افراد اجازه دهید همیشه هر ضعف، اشتباه یا تأخیری را به بهانه مسائل شخصی توجیه کند.
۱۴٫ مرز صمیمیت و رفتار حرفهای را برای زیردستانتان مشخص کنید: یکی از عوامل اصلی پارهپاره شدن سازمان و ایجاد گروههای غیررسمی همین است.
فعلا همینها به ذهنام میرسد. اگر چیز دیگری به ذهنام رسید همینجا اضافه میکنم.