درس‌هایی از فوتبال برای کسب و کار (۳۵)

“من نمره‌ی هشت از ۱۰ می‌دهم . فصل بسیار، بسیار خوبی بود. اگر پیش از شروع فصل به من می‌گفتند که قرار است قهرمان کوپا و نایب قهرمان لالیگا شوم و به نیمه نهایی چمپیونزلیگ برسم، مطمئنا خیلی خوشحال می‌شدم. اما در این باشگاه همیشه انتظارات بیشتر می‌شود . ما در راه رسیدن به فینال اروپا بودیم؛ اما این اتفاق فصل بعد با تلاش بیش‌تر و بیش‌تر ، محقق خواهد شد.” (ایکر کاسیاس درباره‌ی وضعیت این فصل رئال مادرید؛ این‌جا)

در ادبیات مدیریت استراتژیک، موضوعی داریم به نام هدف بلندپروازانه (BeeHag.) گفته می‌شود که شما باید هدفی رؤیایی را که به‌عنوان به‌ترین موفقیت ممکن در ذهن‌تان دارید، به‌عنوان هدف کسب و کارتان (و البته زندگی‌تان) تعیین کنید و بعد برای رسیدن به آن برنامه‌ریزی و تلاش کنید. این اصطلاح ابداع جیم کالینز است که در کتاب “ساختن برای ماندن” به آن اشاره نموده است. طبق تعریف او (به نقل از ویکی‌پدیا): “یک بی‌هاگ واقعی، هدفی است روشن و انگیزش‌بخش که به‌عنوان نقطه‌ی کانونی تمرکز فعالیت‌ها و تلاش‌ها عمل می‌کند و کاتالیزوری شفاف برای روح تیم است. این هدف یک خط پایان مشخص دارد؛ بنابراین سازمان می‌تواند متوجه شود که چه زمانی به آن هدف دست‌یافته است.” بی‌هاگ هدفی ۱۰ تا ۳۰ ساله است که به‌نوعی چشم‌انداز سازمان را در یک هدف مشخص خلاصه می‌کند. به‌عنوان مثال بی‌هاگ توئیتر “تبدیل شدن به نبض سیاره” است! برای آشنایی بیش‌تر و دیدن نمونه‌های دیگری از بی‌هاگ، به صفحه‌ی ویکی‌پدیای مربوط به بی‌هاگ نگاهی بیاندازید.

در این‌جا می‌بینیم که کاسیاس هدف بلندپروازانه‌ی رئال را تمرکز روی رسیدن به فینال لیگ قهرمانان اروپا دانسته است. حالا فصل قبل نشد؛ سی فصل بعد! این می‌‌شود بی‌هاگ رئال مادرید. 😉

دوست داشتم!
۰

“من نمره‌ی هشت از ۱۰ می‌دهم . فصل بسیار، بسیار خوبی بود. اگر پیش از شروع فصل به من می‌گفتند که قرار است قهرمان کوپا و نایب قهرمان لالیگا شوم و به نیمه نهایی چمپیونزلیگ برسم، مطمئنا خیلی خوشحال می‌شدم. اما در این باشگاه همیشه انتظارات بیشتر می‌شود . ما در راه رسیدن به فینال اروپا بودیم؛ اما این اتفاق

درس‌هایی از شرکت سافت‌تک

پارسال پست مهمانی با عنوان “درس‌هایی از شرکت Infosys” برای وبلاگ امیر مهرانی نوشته بودم که به بررسی علل موفقیت شرکت اینفوسیس هند می‌پرداخت. شرکت اینفوسیس یکی از بزرگ‌ترین مشاوران مدیریت آی‌تی در جهان است. نکته‌ی کلیدی در آن پست این بود که اینفوسیس به‌عنوان یک شرکت هندی چطور توانسته در بازار فناوری سطح جهانی ـ و به‌ویژه آمریکا ـ خودش را مطرح کند.

چند روز پیش مصاحبه‌‌ای خواندم از بنی لوپز مدیر ارشد جهانی‌سازی (Chief Globalization Officer!)‌ شرکت مکزیکی سافت‌تک. شرکتی با قدمتی ۲۹ ساله (تأسیس ۱۹۸۲) که ارایه‌کننده‌ی راه‌حل‌های فرایندی مبتنی فناوری اطلاعات در سطح جهانی است. این شرکت بیش از ۶۰۰۰ نفر پرسنل دارد که در ۳۰ دفتر این شرکت در نقاط مختلف آمریکای شمالی، آمریکای لاتین، اروپا و آسیا مشغول به‌کارند. سافت‌تک ۹ مرکز خدمات جهانی در مکزیک، چین، برزیل، آرژانتین و اسپانیا دارد.

خدمات سافت‌تک را در شکل زیر مشاهده می‌کنید:

در مصاحبه‌ای که بالاتر به آن اشاره کردم، آقای لوپز به برخی استراتژی‌های این شرکت برای رقابت در بازار جهانی اشاره می‌کند. بد نیست نگاهی بندازیم به آن‌ها:

۱- استراتژی ورود به بازار: سافت‌تک در بازاری ـ برون‌سپاری فرایندها در آمریکا ـ فعالیت‌ می‌کند که هندی‌ها با قیمت‌های پایین‌شان به‌شدت آن را در اختیار گرفته‌اند. یعنی استراتژی “ره‌بری هزینه‌ی” پورتر غیرقابل دست‌یابی است و در نتیجه باید لزوما روی استراتژی “تمایز” تمرکز کرد. سافت‌تک چطور باید این کار را می‌کرد؟ آن‌ها برای این کار اصطلاحی را ابداع کردند به‌نام “برون‌سپاری به نزدیک” (Near-Shoring.) آن‌ها روی صنایعی تمرکز کردند که در آن‌ها برون‌سپاری فرایندها و ارایه‌ی راه‌حل‌های آی‌تی مستلزم همکاری نزدیک میان بنگاه مشتری خدمات با بنگاه تأمین‌کننده‌ی خدمات بود. مکزیک از لحاظ جغرافیایی به آمریکا چسبیده؛ بنابراین در هر زمان امکان برگزاری جلسات رو در رو یا بازدید از محل شرکت برای مشتری وجود دارد. در هر حال منظور این است که مهم است استراتژی ورود به بازارتان را درست انتخاب کنید.

۲- ارزش افزوده برای مشتریان، مزیت رقابتی سافت‌تک: استراتژی رقابت ـ یا در واقع مزیت رقابتی ـ سافت‌تک داشتن تخصص در سطح جهان با مهارت بومی‌سازی و نگاه محلی به مسائل است:

  • تولید راه‌حل‌ها، خدمات و فرایندهای این شرکت کاملا متمرکزند.
  • دفاتر این شرکت در نقاط مختلف جهان، راه‌حل‌های سطح جهانی را با توجه به شرایط و ویژگی‌های خاص هر کشور / منطقه و برای مسائل یک مشتری خاص بازطراحی و سفارشی‌سازی می‌کنند.

سافت‌تک با این رویکرد مدعی است می‌تواند در بازارهای محلی با شرکت‌های معظمی مثل IBM رقابت کند. بنابراین مهم است معلوم باشد شرکت شما چه ارزش افزوده‌ای برای مشتری در قیاس با دیگران تولید می‌کند. این ساده‌ترین تعریف مزیت رقابتی است!

۳- ارزش‌آفرینی برای کل بازار، استراتژی توسعه‌ی خدمات سافت‌تک: مدل خدماتی سافت‌تک بسیار جالب است. آن‌ها در صنایع مختلف خدمات خود را ارایه می‌دهند؛ اما واحدهای خدماتی آن به‌صورت کارکردی و تخصصی طراحی شده‌اند. علت چیست؟ وقتی یک واحد تخصصی به‌ صنایع مختلف خدمات خود را ارایه می‌کند، می‌تواند نیازها و مشکلاتی را که در یک صنعت مشاهده کرده و برای‌شان راه‌حل ارایه داده را به‌عنوان خدمات جدید به صنایع دیگر هم ارایه کند! (با توجه به گستره‌ی جهانی عملیات شرکت، واقعا راه‌کار هوش‌مندانه‌ای است!) اما در عین حال در سافت‌تک برای انتقال تجارب بین واحدهای تخصصی مختلف هم مکانیسم‌های طراحی شده است. به‌ این ترتیب در صورت امکان برای نیازها / مشکلات شناسایی شده در هر بخش تخصصی، راه‌حل‌های جامع فرابخشی طراحی می‌شود. بنابراین حواس‌تان باشد توسعه‌ی محصولات / خدمات شرکت هم به استراتژی و فرایندهای خاص خودش نیاز دارد.

۴- کشف ارزش افزوده‌ی هر بخش برای شرکت: آقای لوپز در جای جای مصاحبه بارها بر کشف کردن ارزش افزوده‌‌ای که هر بخش از شرکت (در واقع هر یک از دفاتر این شرکت در کشورهای مختلف) می‌تواند تولید کند، تأکید دارد. منظور این است که مثلا برزیلی‌‌ها و مکزیکی‌ها هر یک در ارایه‌ی چه خدماتی مهارت دارند. البته این در سطح یک شرکت جهانی است؛ اما در سطح هر شرکت یا سازمانی کشف این‌که هر بخش در چه کاری مهارت بیش‌تری دارد، می‌تواند برای سازمان‌دهی شرکت و فرایندها و خدمات‌اش بسیار مفید باشد.

۵- درک عمیق شرایط خاص محیط کسب و کار هر کشور: آقای لوپز مثال‌هایی از شرایط محیط پیرامونی کسب و کار شرکت سافت‌تک (مثلا قوانین و مقررات صادرات خدمات) در کشورهای مکزیک و برزیل می‌‌آورد. در هر صورت هر شرکت برای موفقیت، باید درک عمیقی از آن‌چه در واقعیت اتفاق می‌افتد (و نه لزوما آن‌چه ظاهرا به‌نظر می‌رسد!) داشته باشد.

۶- کشف و مدیریت ریسک‌های کسب و کار و ریسک‌های فناوری برای موفقیت حیاتی است: فکر این یکی از همه برای ما ملموس‌تر باشد؛ چون هر روز در زندگی فردی‌مان داریم تجربه‌اش می‌کنیم!

به‌نظرم رویکردهای مدیریتی سافت‌تک در شرایط امروزی ایران، دست‌یافتنی‌تر و ملموس‌ترند تا درس‌های اینفوسیس!

دوست داشتم!
۱

پارسال پست مهمانی با عنوان “درس‌هایی از شرکت Infosys” برای وبلاگ امیر مهرانی نوشته بودم که به بررسی علل موفقیت شرکت اینفوسیس هند می‌پرداخت. شرکت اینفوسیس یکی از بزرگ‌ترین مشاوران مدیریت آی‌تی در جهان است. نکته‌ی کلیدی در آن پست این بود که اینفوسیس به‌عنوان یک شرکت هندی چطور توانسته در بازار فناوری سطح جهانی ـ و به‌ویژه آمریکا ـ خودش را

مشاهده‌گر (۱۷)

روایت‌تان را برای‌ام بنویسید.

دوست داشتم!
۰

روایت‌تان را برای‌ام بنویسید. دوست داشتم!۰

مقاله‌ی هفته (۱۲): چطور تجربه‌ی کاربری ایجاد کنیم!؟

مدتی این مثنوی تعطیل شد! امیدوارم از این پس دیگر این اتفاق رخ ندهد.

این هفته به مرور مقاله‌‌ای می‌پردازم که ترکیبی است از بازاریابی و استراتژی و مدیریت منابع انسانی! چطور به‌ترین خدمات را ارایه کنیم؟ این سؤالی است که این مقاله در تلاش است تا راه‌کارهایی برای آن ارایه کند. مروری می‌کنیم بر این راه‌کارها:

۱- مشتریان را از لحاظ احساسی مجذوب کنید:

مقاله با یادآوری این نکته شروع می‌شود که موفقیت‌های شگفت‌انگیز اپل در سال‌های اخیر، به تمرکز آن بر روی ایجاد “تجربه‌ی کاربری” برای خریداران محصولات این شرکت برمی‌گردد. این درسی است که استیو جابز به همه‌ی کسب و کارها داده است: “آدم‌ها دوست ندارند تا فقط یک محصول را از شما بخرند و تمام؛ آن‌ها دوست دارند شما بهشان نشان دهید با این محصول چه کارهایی می‌شود کرد!” این را جیمی فانگ مالک شرکت اپی‌سنتر یک فروشنده‌ی محلی محصولات اپل در منطقه‌ی آسیای جنوب شرقی می‌گوید. به همین دلیل شرکت او نه بر ارایه‌ی خدمات ملموس و نه بر جای‌دهی تجربه‌ی خدمات در ذهن افراد، بلکه بر ایجاد یک تجربه‌ی روحی از خدمات (!) برای مشتریان متمرکز است! شعار تبلیغاتی این شرکت هم “دوست داشتن مهربانی” است.

۲- روی افراد درست سرمایه‌گذاری کنید:

کیفیتِ خدمات سومین عامل کلیدی موفقیت در بازار مواد غذایی است. آندره چیانگ مالک رستوران‌های زنجیره‌ای آندره می‌گوید: “طعم‌های جدید، روش‌های جدید و غذاهای جدید می‌توانند مشتریان را هیجان‌زده کنند؛ اما نیت، فرایند تولید و ارایه و داستان پشت هر بشقاب غذا است که ارتباط احساسی مشتری را با آن ایجاد می‌کند و احساسات او را برای پدید آمدن یک تجربه‌ی به‌یادماندنی برمی‌انگیزد.” این‌ها چیزهایی هستند که باید از طریق “تجربه‌ی کاربری” یعنی خدمات و در واقع توسط پیش‌خدمت‌های رستوران به مشتریان منتقل شوند.

به همین دلیل است که او در انتخاب کارکنان‌اش به خلق و خو و توان رقابتی افراد تمرکز می‌کند. برای این کار مثلا او از آن‌ها در مورد آخرین روندهای صنعت رستوران‌داری سؤال می‌کند: “افرادی که به صنعت اهمیت می‌دهند، همیشه به‌روز هستند و به‌تر می‌توانند خودشان را با شرایط روز صنعت وفق بدهند.”

پارادایم قالب بازاریابی این روزها از “کشیدن مشتری به سوی محصولات” به “مشتاق کردن مشتری” تغییر کرده است؛ و این یعنی به‌جای تمرکز بر محصول / خدمت باید روی فرایند ارایه‌ی محصول / خدمت متمرکز بود. این کار را چطور می‌شود انجام داد؟ این فرایند توسط آدم‌های “دارای مهارت تعامل” انجام می‌شود. بنابراین آدم‌هایی را استخدام کنید که “توان تعامل با مشتری” را دارند و نه لزوما “مهارت فنی.” مهارت‌های فنی را می‌توانید به کارکنان‌تان بیاموزید؛ اما مهارت ارتباطی تا حدود زیادی فطری است!

۳- سرمایه‌گذاری روی ارتباط با مشتری را جدی بگیرید:

تحقیقات نشان می‌دهند که هر ۱ دلار سرمایه‌گذاری روی روابط با مشتریان، باعث افزایش درآمد ۱٫۵ دلاری و به‌عبارت ۰٫۵ دلار سود بیش‌تر می‌شود. سیستم‌های CRM و بازاریابی الکترونیکی (به‌ویژه ابزارهای بازاریبای اجتماعی) این کار را بسیار ساده کرده‌اند؛ پس آن‌ها را جدی بگیرید لطفا!

۴- فرایند مناسبی را برای ارایه‌ی خدمات طراحی کنید:

در بندهای دو و سه (به‌خصوص بند سه) به‌نظرم مقاله به‌دنبال این بوده که به‌جز نقش آدم‌ها روی طراحی درست فرایند ارایه‌ی خدمات هم تأکید کند؛ هر چند این را به‌صورت مستقیم بیان نکرده است. فرایند، ابزار دست کارکنان است. هر چقدر هم آدم‌ها توان‌مند باشند بدون فرایند درست ره به جایی نخواهند برد. بنابراین لازم است که به طراحی فرایند درست هم توجه کنید.

می‌توان این مقاله را در شکل زیر به‌خوبی خلاصه کرد (شکل مال مقاله نیست!):


مقاله‌ی این هفته را با عنوان “برای رقابت در ارایه‌ی خدمات، روی آدم‌ها و فرایندهای درست سرمایه‌گذاری کنید” در این‌جا از سایت مدرسه‌ی مدیریت وارتون دانشگاه پنسیلوانیا بخوانید.

دوست داشتم!
۰

مدتی این مثنوی تعطیل شد! امیدوارم از این پس دیگر این اتفاق رخ ندهد. این هفته به مرور مقاله‌‌ای می‌پردازم که ترکیبی است از بازاریابی و استراتژی و مدیریت منابع انسانی! چطور به‌ترین خدمات را ارایه کنیم؟ این سؤالی است که این مقاله در تلاش است تا راه‌کارهایی برای آن ارایه کند. مروری می‌کنیم بر این راه‌کارها: ۱- مشتریان را

لینک‌های هفته (۵۴)

در چند ماه اخیر تعداد لینک‌های هفته به‌شدت افزایش یافته است. این مسئله از یک سو شاید خوش‌حال‌کننده باشد و نمایان‌گر رشد تولید محتوای خوب در زبان فارسی، اما از سوی دیگر هم برای خوانندگان دنبال کردن لینک‌ها سخت شده و هم نوشتن پست لینک‌های هفته به‌تنهایی ۲ ساعت از من وقت می‌گیرد. به‌نظرم این‌طوری یک جورهایی دارد نقض غرض هم می‌شود و هدف اولیه‌ای که از نوشتن این پست‌ها داشتم تحت‌الشعاع قرار می‌گیرد.

برای همین فعلا پست لینک‌های هفته از این شماره در هر بخش حداکثر شامل ۱۰ لینک خواهد بود؛ جز بخش فناوری که به دلیل تعداد زیاد لینک‌ها حداکثر تعدادشان ۱۵ لینک خواهد بود. در هر حال برای دیدن مطالب منتخبی که من به‌اشتراک می‌گذارم می‌توانید گودر گزاره‌ها را دنبال کنید. در جستجوی راهی هستم تا بتوان لینک‌های هفته را مطابق مدلی که این اواخر داشت به‌اشتراک گذاشت. چند ایده هم برای‌اش دارم که به‌زودی در موردشان می‌نویسم. هم‌چنان لینک‌های توصیه شده توسط من با رنگ قرمز نمایش داده می‌شوند.

فعلا علی‌الحساب لینک‌های هفته با مدل جدید (البته کلا هفته‌ی کم لینکی هم بود!):

جامعه‌شناسی، روان‌شناسی و کار حرفه‌ای:

دوره‌های عمر کاری (شهرام کریمی؛ یادداشت‌های صنایعی)

و من پیکاسو شدم (امیر مهرانی؛ The Coach)

مغناطیس انسان را راستگو می کند

ایده‌هایی که به ذهن حمله می‌کنند و نقش تئوری‌ها و تاریخ در پردازش ایده (امیر مهرانی؛ The Coach)

غم نان(خور) ـ قسمت سه-چرا شرکت‌ها حقوق را دیر پرداخت می‌کنند؟ (جه مدیر هستید و چه کارشناس، حتما این پست آقای واحد عزیز را بخوانید. برای من، به‌ترین مطلب این هفته!) (علی واحد؛ وبلاگ رادمان)

جاسوسی از سازمان خود، ضعف یا قدرت؟ (این نوشته‌ی آقای آواژ هم بسیار عالی است!)

در ستایش پروژه و پروژه محور بودن (نادر خرمی‌راد)

به دنبال نسخه سازمان خود باشید (مهدی عرب‌عامری؛ PMPlus)

بیش‌تر سوال بپرس! (یادداشت‌های روزانه‌ی یک مدیر)

تخته‌ی رسم مدل کسب‌وکار (ناصر غانم‌زاده؛ کسب و کار نرم‌افزار)

راه‌حل‌های جادویی مدیریت: راه فرار مدیران از تصمیم گرفتن

چرا نرم‌افزار دنیا را می‌بلعد؟ (تحلیلی بسیار جالب و خواندنی درباره‌‌ی خبر تعطیلی بخش تولید رایانه‌های شخصی اچ‌پی)

فناوری اطلاعات و ارتباطات:

به مناسبت روز وبلاگستان فارسی: دوره‌های وبلاگستان فارسی (عالی و دل‌انگیز! نوشته‌ی دکتر من را برد به دوران قدیم که هنوز گودر اختراع نشده بود و هر روز با شور و نشاط وبلاگ‌ها را روی خود آن‌ها می‌خواندیم …) (دکتر علی‌رضا مجیدی؛ یک پزشک)

هنر گوگل در طراحی لوگوهای مناسبتی یا Doodleها – تازه‌ترین لوگوی گوگل، سالگرد تولد «فردی مرکوری» را گرامی می‌دارد (دکتر علی‌رضا مجیدی؛ یک پزشک)

امنیت حساب کاربری Gmail در ایران (عالی! وبلاگ رسمی فارسی گوگل این هفته افتتاح شد. حالا از این به‌بعد مستقیما به گوگل وصلیم!)

مراحل ایجاد شبکه‌ی اجتماعی مجازی (جوادافتاده؛ رسانه‌های اجتماعی)

پروتکل HTTPS و خطرات شنود آن (زیر خط IT)

اپل: بنیان اندروید از ما الهام گرفته شده است! (یکی به این اپلی‌ها بگه این‌ کارها خیلی ضایع است!)

ممنوعیت فروش یکی دیگر از محصولات سامسونگ در اروپا (تبلت گالاکسی ۷٫۷ اینچ)

پرونده‌ی شکایت اوراکل علیه SAP بسته شد

تا پایان سال ۴۲۷میلیون گوشی هوشمند فروخته می شود

۸۹۰۰ توئیت در هر ثانیه؛ آخرین رکورد توئیتر!

دوست داشتم!
۰

در چند ماه اخیر تعداد لینک‌های هفته به‌شدت افزایش یافته است. این مسئله از یک سو شاید خوش‌حال‌کننده باشد و نمایان‌گر رشد تولید محتوای خوب در زبان فارسی، اما از سوی دیگر هم برای خوانندگان دنبال کردن لینک‌ها سخت شده و هم نوشتن پست لینک‌های هفته به‌تنهایی ۲ ساعت از من وقت می‌گیرد. به‌نظرم این‌طوری یک جورهایی دارد نقض غرض

آیا اطلاعات جمع‌آوری شده کافی است!؟

همیشه در هر پروژه‌ی مشاوره اولین فاز پروژه شناخت وضعیت موجود است. همین‌جا معمولا یک چالش اساسی هم وجود دارد: چه اطلاعاتی را باید از چه کسی و چگونه دریافت کرد؟ خوب البته پاسخ این سؤال را باید چارچوب و متدولوژی و برنامه‌ی مدیریت پروژه‌ی مشاور بدهند. اما وقتی پاسخ این سؤال معلوم شد و خواستیم وارد مرحله‌ی جمع‌آوری اطلاعات بشویم، یک سؤال دیگر مطرح می‌شود: چه زمانی می‌توانیم مطمئن باشیم که همه‌ی اطلاعات مورد نیاز با کیفیت مناسب جمع‌آوری شده‌اند؟

این سؤال معمولا یکی از چالش‌های اساسی فاز شناخت وضعیت موجود است. همیشه کارفرما ـ و به‌ویژه مدیران و کارشناسان کارفرما (به‌ویژه آن‌هایی که با موضوع پروژه، اهداف‌ و نتایج‌اش آشنایی ندارند) ـ نگران جا افتادن اطلاعات مهم توسط مشاور است. برای همین است که معمولا گزارش‌های شناخت وضعیت موجود بارها و بارها ویرایش اصلاحی می‌خورند و دست آخر هم احتمالا محدودیت‌های زمانی و ایجاد تأخیر در پروژه است که کارفرما را مجبور می‌کند دیگر بی‌خیال گیر دادن به کفایت و کیفیت اطلاعات شود. اما آیا راهی برای مدیریت این چالش ـ و نه حل آن که عملا بسیار مشکل است ـ وجود دارد؟

چند راه در این زمینه به نظر من می‌رسد:

  1. شاید یک راه خوب این باشد که ببینیم قبل از آغاز جمع‌آوری اطلاعات و با در نظر گرفتن متدولوژی‌ و چارچوب مشاور، کارفرما انتظار دارد مشاور چه اطلاعاتی را جمع‌آوری کند؟ این‌جا با کارفرما بجنگیم احتمالا به‌تر است تا آخر فاز شناخت وضع موجود!
  2. مشاور باید به کارفرما نشان دهد که همه‌ی سرفصل‌های اطلاعاتی که باید طبق چارچوب و متدولوژی‌اش جمع‌آوری می‌شدند، را جمع‌آوری کرده است.
  3. مشاور می‌تواند به کارفرما نشان دهد که با اطلاعات جمع‌آوری شده بعدا قرار است چه کند؟ در واقع چطور قرار است فعالیت‌‌های تحلیلی و تدوین وضعیت مطلوب را پیش ببرد. یا به‌عبارت دیگر هر یک از این اطلاعات جمع‌آوری شده، دقیقا روی ساختن چه بخشی از مدل مطلوب سازمان تأثیر می‌گذارند؟

حالا جدا از اثبات این موضوع به کارفرما، خود منِ مشاور کِیْ باید مطمئن باشم که اطلاعات کافی جمع‌آوری شده است؟ می‌شود همان کارهای بالا را مشاور برای خودش هم انجام دهد؛ اما جایی می‌خواندم که  مشاور برای اطمینان قلبی (!) خود باید به چهار سؤال پاسخ “بله” بدهد:

  1. آیا همه‌ی اطلاعات جمع‌آوری شده قابل کاربردند؟
  2. آیا همه‌ی اطلاعات مرتبط جمع‌آوری شده‌اند؟
  3. آیا همه‌ی اطلاعات ضروری و پایه‌ای جمع‌آوری شده‌اند؟
  4. همین الان با این اطلاعات می‌توانم سیستم مطلوب را بسازم؟

نظر شما چیست؟

دوست داشتم!
۰

همیشه در هر پروژه‌ی مشاوره اولین فاز پروژه شناخت وضعیت موجود است. همین‌جا معمولا یک چالش اساسی هم وجود دارد: چه اطلاعاتی را باید از چه کسی و چگونه دریافت کرد؟ خوب البته پاسخ این سؤال را باید چارچوب و متدولوژی و برنامه‌ی مدیریت پروژه‌ی مشاور بدهند. اما وقتی پاسخ این سؤال معلوم شد و خواستیم وارد مرحله‌ی جمع‌آوری اطلاعات

مشاهده‌گر (۱۶)

روایت‌تان را برای‌ام بنویسید.

دوست داشتم!
۰

روایت‌تان را برای‌ام بنویسید. دوست داشتم!۰

۶ اصل کلیدی موفقیت

جیمز آلتوچر این‌جا ماجرایی از دوران کودکی‌اش تعریف می‌کند: “وقتی شش سال‌ام بود؛ سریالی به نام آقای اِد تو تلویزیون پخش می‌شد. آقای اِد یه اسب سخن‌گو داشت و هر وقت با زن‌اش دعواش می‌شد، می‌رفت سراغ اسب‌اش. پدرم معتقد بود دیدن این سریال برای مغز من خوب نیست؛ چون عادت‌های بدی را در ذهن‌ام جا می‌داد!”

جیمز می‌گوید: “امروز من می‌دونم که خیلی چیزهای دیگه هم برای مغز آدم ضرر دارند. آرزو دارم کاش می‌شد بعضی از سلول‌های مغزی بعضی‌های دیگه رو می‌کشتند. اون سلول‌ها با هوس‌ها، عصبانیت و شایعه‌ها مسموم شدند. بنابراین مغزتون را برای یک ثانیه فراموش کنید. بعضی وقت‌ها مغزتون دشمن شماست. شما وقتی می‌تونید موفق بشین که کاملا احمق باشین. هر وقت نزدیک‌ترین آدم‌هاتون فکر کردند که «این بابا یا دیوونه است یا یه مشکل روانی داره»، بدونید که دارید موفق می‌شید.”

بعد هم جیمز ۶ اصل کلیدی موفقیت را از نظر خودش بیان می‌کند که به نظر او از این میان فقط یکی با “مغز” در ارتباط است! این ۶ اصل را با هم مرور کنیم:

۱- اشتیاق: جیمز فکر می‌کرد که دختر ۵ ساله‌اش استعداد زیادی در رقص دارد. برای همین دخترش را در کلاس رقص گذاشت، او را به شوهای رقص برد و … اما دختر کوچک‌اش هیچ پیش‌رفتی نداشت. در وسط یک برنامه‌ی کلاس جهانی رقص، یوسی کوچولو خواب‌اش برد! “اون اشتیاقی به رقصیدن نداره. من فکر می‌کنم هیچ آدمی بدون داشتن اشتیاق به کاری که می‌کنه، موفق نخواهد شد.”

۲- پشتکار: “من تا ۱۴ سالگی شغلی نداشتم. بعدش هم کمابیش کار می‌کردم و پول در می‌آوردم. بعضی سال‌ها بیش‌تر از چیزی که درآوردم از دست دادم. اما من از این‌که دارم ادامه می‌دم و به جلو می‌رم، سربلند بودم و احساس غرور می‌کردم. من خیلی زود موفق شدم و بعدش خیلی زود شکست خوردم. بارها این اتفاق برای من افتاد. اما خوبی‌اش این بود که تو این ماجراها یاد گرفتم چطوری کم نیارم، به سمت خورشید گام بردارم و چطور خودم را از خشم خدایان در امان بدارم.”

۳- شجاعت: “من شغل خوبی داشتم، حقوق‌ام خوب بود و تازه در حال افزایش هم بود، زندگی هم عالی پیش می‌رفت؛ ولی من رهاش کردم و به یه شانس بزرگ چسبیدم. اما نشد و مجبور شدم دوباره شروع کنم. و باز هم دوباره و دوباره و دوباره. و باز هم تمام زندگی‌ام رو باختم. و دوباره شروع کردم. تا وقتی که بتونم باز هم شروع می‌کنم.”

۴- دانش: جیمز می‌گوید کار من در حوزه‌ی مالی بود. من دیدم بقیه چه چیزهایی بلدند. و یاد گرفتم و یاد گرفتم. چون حواس‌ام بود که وقتی استخر دارد آدم‌ها را می‌بلعد، آن‌هایی که ته استخر می‌مانند و غرق می‌شوند کسانی هستند که شنا بلد نیستند!

۵- شفافیت: “کسانی پیش من میان و می‌گن: من ایده‌ی خوبی برای راه‌اندازی کسب و کار دارم؛ ولی تا تو زیر این برگه رو امضا نکنی که تعهد می‌دی ایده‌ی منو فاش نمی‌کنی، بهت نمی‌گم! من می‌خوام بهتون بگم اگر به ایده‌تون باور دارید، اگر بهش اشتیاق دارید، اگر دانش تخصصی لازم رو در موردش کسب کردید و اگر اطمینان دارید که واقعا هم این دانش رو دارید، چرا می‌ترسید ایده‌تون را ازتون بدزدند؟”

۶- انعطاف‌پذیری: “همه چیز که همیشه خوب پیش نمی‌ره. هر روز چیزها تغییر می‌کنند. شما نمی‌تونید خودتونو به نتایج بچسبونید. اگر مثلا هدف‌تون اینه که گوگل بیاد کسب و کار شما رو بخره، نمی‌تونید همون محصولی که باید را بسازید. بنابراین انعطاف‌پذیری داشته باشید. به جای فکر کردن به نتیجه، به خودتون و کارتون ایمان داشته باشید و به فرایند توسعه فکر کنید. فرایند درست، خودش بهتون جایزه‌ی لازم رو می‌ده!”

موفق باشید!

دوست داشتم!
۰

جیمز آلتوچر این‌جا ماجرایی از دوران کودکی‌اش تعریف می‌کند: “وقتی شش سال‌ام بود؛ سریالی به نام آقای اِد تو تلویزیون پخش می‌شد. آقای اِد یه اسب سخن‌گو داشت و هر وقت با زن‌اش دعواش می‌شد، می‌رفت سراغ اسب‌اش. پدرم معتقد بود دیدن این سریال برای مغز من خوب نیست؛ چون عادت‌های بدی را در ذهن‌ام جا می‌داد!” جیمز می‌گوید: “امروز

لینک‌های هفته (۵۳)

پیش از شروع سه نکته:

  1. لینک‌هایی که به نظرم باید حتما و تحت هر شرایطی خوانده بشوند را با رنگ قرمز از سایر لینک‌ها متمایز می‌کنم. اگر فکر می‌کنید تعداد لینک‌ها زیاد است، با مطالعه‌ی لینک‌های قرمز شده هر آن‌چه را حتما باید بخوانید، خوانده‌اید!
  2. برای دیدن لینک‌های کلیه‌ی قسمت‌های قبل، می‌توانید به این‌جا مراجعه بفرمایید.
  3. این مجموعه پست‌ها در حکم یک دفترچه‌ی یادداشت مطالب مهم برای من هستند. لینک اخبار را برای این می‌گذارم که به نظرم برخی اخبار حداقل عنوان‌شان باید توسط کسانی که در حوزه مشاور‌ه‌ی مدیریت و آی‌تی فعال هستند، دیده شوند. بنابراین اگر از نظر شما تعداد لینک‌ها بسیار زیاد است، اولا ببخشید و ثانیا این‌که حداقل به تیترها نگاهی بیاندازید؛ وقت زیادی نمی‌گیرد و ضرر هم نمی‌کنید!

جامعه‌شناسی، روان‌شناسی و کار حرفه‌ای:

دنیای شگفت‌انگیز ذهن: خلق «بهشتی از جهنم» یا «جهنمی از بهشت» (درباره‌ی شیوه‌ی عجیب روبرو شدن ذهن با پدیده‌های دنیای اطراف در شرایط مختلف)

می‌خواهم گوینده شوم (تکنیک‌های مصاحبه به‌روایت مازیار ناظمی)

چطور یک رزومه بی‌نقص بنویسیم؟ (ما هی می‌گیم رزومه نباید از دو صفحه بیش‌تر باشه کسی قبول نمی‌کنه. بفرمایید اینم یک نمونه‌ی دیگر!)

پنج سال بعد کجا خواهید بود؟ (عالی طبق معمول نوشته‌های وبلاگ‌های هاروارد. کیس‌هایی مثل کیس دومی این مقاله را که آدم می‌بینه به زندگی امیدوار می‌شه!)

کار گروهی برای غلبه بر خستگی موثر است

۱۵ دقیقه خنده در روز برای جلوگیری از سکته قلبی (می‌شه خندید واقعن این روزها!؟)

مدیریت:

کتاب‌هایی برای مطالعه – بهبود عملکرد در سازمان (شهرام کریمی در این پست یادداشت‌های صنایعی پیشنهادات بسیار عالی داده؛ حتما باید این کتاب‌ها را خواند.)

دیگری چیزی می‌داند که شما نمی‌دانید (زینب جم؛ وبلاگ همینا)

Invictus (این هم وبلاگ “مدیر” که تجربیات مدیریتی یک مدیر جوان است. کشف خواندنی این هفته! ممنون‌ام از خودشان برای معرفی.)

آقا و خانم مدیر! مراقب رفتار خود باشید (یک تذکر واقعا به‌جا از مهدی عرب عامری؛ PMPlus)

فیتیله، فرداها تعطیله (درباره‌ی افزایش تعطیلات عید فطر؛ مطلبی قابل تأمل از مجید آواژ عزیز)

کسب اعتبار به هر قیمتی، تا کجا؟ تا کی؟ (روایت روش تأسف‌آور بعضی شرکت‌های نرم‌افزاری برای رقابت با دیگران: تخریب رقیب!) و نقش مطالعه در مصاحبه استخدامی! (ظاهرا آدم‌ها فکر می‌کنند اگر بگویند اهل مطالعه هستند، شانس استخدام‌ شدن‌شان افزایش می‌یابد!) (امیر نام‌آور؛ وبلاگ ایده)

با «مقاومت در برابر تغییر» چه کنیم؟ (یک راه‌حل فوق‌العاده!)

امپراطوری اپل٬ پس از استیو جابز (“«پل سخت‌کوش‌ترین کارکنان جهان را دارد. آن‌ها ساعت‌های متمادی کار می‌کنند٬ آخر هفته‌ها کار می‌کنند٬ شب‌ها کار می‌کنند٬ تنها به این علت که‌نمی‌خواهند محصولی تولید کنند که به آن شخصاً افتخار نمی‌کنند. این افراد حالا دلیل محکم‌تری هم برای سخت‌کوشی‌شان دارند. می‌گویم که اپل احتمالاً نمی‌توانست هیچ زمانی خطرناک‌تر از اکنون برای رقبایش باشد.” عالی‌ترین نمونه‌ی فرهنگ سازمانی …)

۸ چرخش بزرگ شرکت‌های کامپیوتری (۸ مورد بسیار جالب که شرکت‌های فناوری از رویکرد قبلی‌شان دست کشیدند. نمونه‌ی جالب تغییر استراتژی.)

چگونه هیأت‌مدیره‌‌ی شرکت‌ها از سال ۱۹۸۶ تا ۲۰۱۰ متحول شدند (نتایج یک پیمایش جالب!)

چرا HP باید با SAP ادغام شود؟ (برای ایجاد یک IBM جدید شاید!)

فناوری اطلاعات و ارتباطات:

بخش ویژه ـ لینک‌های مربوط به حمله‌ی امنیتی به کاربران گوگل در ایران:

متأسفانه ماجرایی که چند ماه پیش امنیت کاربران ایرانی گوگل را به‌خطر انداخته بود، دوباره تکرار شد و عده‌ای تلاش کرده‌اند تا با جعل گواهی‌نامه‌های امنیتی پروتکل SSL (همان HTTPS محبوب خودمان!) اکانت‌های کاربران گوگل را هک کنند. به دلیل اهمیت بسیار زیاد موضوع یک بخش جداگانه به لینک‌های این موضوع اختصاص می‌دهم. لطفا چیزهایی که در این لینک‌ها می‌خوانید را کاملا جدی بگیرید:

اگر می‌خواهید امن بمانید همیشه با HTTPS باشید (معرفی افزونه‌ی HTTPS Everywhere برای فایرفاکس؛ افزونه‌ی مشابه کروم)

جعل دوباره گواهی امنیتی گوگل؛ مرورگر خود را به‌روز کنید (وبلاگینا)

به‌روزرسانی گواهی‌نامه‌های ابطال شده امنیتی در مایکروسافت ویندوز (بسته‌‌های به‌روزرسانی انواع ویندوزها) (مجله‌ی اینترنتی گویا آی‌تی)

آپدیت جدید و بسیار مهم فایرفاکس (فوری) (مجله‌ی اینترنتی گویا آی‌تی)

مرور وبلاگ‌ها:

(دکتر علی رضا مجیدی و همکاران‌!؛ یک پزشک):

اطلاعات خودتان را برای همیشه حک کنید! (معرفی نوع جدیدی از DVDها که هزار سال عمر می‌کنند!)

نبرد پیامک با برنامه‌های پیام‌رسان موبایلی: آیا پیامک ۳ تا ۵ سال دیگر محو خواهد شد؟

Shazam به آگهی‌ها بُعد می‌دهد

عبد الفتاح جَندَلی: پدر بیولوژیک استیو جابز

فناوری‌ها و گجت‌های امروز، جلوه‌ای از تخیل دیروز

چگونه کت-کیسه خواب طراحی شده توسط یک دانشجوی ۲۱ ساله توانست چرخۀ بی‌خانمانی را بشکند؟  (واقعن به این خانم حسودی می‌کنم؛ از لحاظ سطح تأثیرگذاری!)

مدیر اجتماع آنلاین کیست؟ (معرفی یک پست جدید سازمانی در عصر رسانه‌های اجتماعی) (جواد افتاده؛ رسانه‌های اجتماعی)

سرویس جدید پیام‌رسان ChatON از سامسونگ رقیبی جدی برای اپل و بلکبری و IFA 2011 : شرکت‌های بزرگ با چه محصولاتی خواهند آمد؟ و بررسی Samsung Galaxy Note : یک تبلت کوچک یا یک گوشی بزرگ؟  (کدومشه واقعن!؟) (مهرداد نایب؛ ویزویز)

تولد سه‌سالگی‌ات مبارک، گوگل کروم و سامسونگ محصولی مشابه آی‌پاد تاچ ارائه می‌کند (حامد اویسی؛ تک‌نوشت)

آیفون ۵: سیستم‌عامل، عامل تأخیر رونمایی است (تحلیل جالب وب‌شهر)

معرفی سرویس Google Related (این هم یک سرویس جدید گوگل!) (مجله‌ی اینترنتی گویا آی‌تی)

۳۱۳ اختراع استیو جابز و ۱۸ میانبر حیاتی برای ویندوز (وبلاگ کاغذ دات نت؛ کشف جدید این هفته)

ظاهر جدید سرویس بلاگر (زیر خط آی‌تی)

دسترسی به Gmail بدون نیاز به اینترنت (وبلاگینا)

اخبار دنیای فناوری و رسانه‌های اجتماعی:

چهارشنبه‌ی این هفته روز جهانی وبلاگ‌ها بود. ضمن تبریک این روز به همه‌ی وبلاگ‌نویسان دنیای وب فارسی، چند مطلب در این زمینه را مرور کنیم:

امروز بلاگ‌نویسی را شروع کنید! (امیر مهرانی)

چطور وبلاگ بنویسیم، کجا وبلاگ بنویسیم؟ (وبلاگینا)

خوب وبلاگ‌ بنویسید؛ لطفا! (نوشته‌ی خودم!)

و حالا لینک‌های هفته‌ی این بخش:

مدیرعامل شرکت Dell: عصر کامپیوترهای شخصی به پایان نرسیده (کتاب بی‌واسطه از دل ایشان، یکی از به‌ترین کتاب‌هایی است که خوانده‌ام.) و در همین راستا: دل امسال خدمات پردازش عمومی خود را راه‌اندازی می‌کند

اسکایپ فروشگاه آنلاین عرضه اپلیکیشن راه‌اندازی کرد

اخبار چاپی، اخبار آنلاین، کدامیک در ذهن ماندگارتر است؟

تعداد بازدیدکنندگان فیسبوک به یک تریلیون رسید (مجله‌ی اینترنتی گویا آی‌تی)

ویکی‌لیکس هک شد (کوزه‌گر و کوزه شکسته!)

افزایش اندازه و سرعت بارگذاری تصاویر در فیس‌بوک! (خیز فیس‌بوک برای رقابت با گوگل پلاس) (فارنت)

دسترسی به رایانه و اینترنت در خانوارهای پرجمعیت بیشتر است

سامسونگ سیستم عامل web OS اچ‌پی را می‌خرد

اخبار گوگل:

گوگل: استفاده از نام واقعی در گوگل پلاس اجباری است!

 ۵۰۰ تغییر سالانه در الگوریتم جستجوگر گوگل (ویدئوی اشاره شده در این خبر را از این‌جا ببینید)

آمار‌های جدید گوگل پلاس

دست‌ آوردهای اندروید در جنگ گوشی‌های هوشمند بیشتر می‌شود (فارنت)

قابلیت جدید گوگل پلاس برای رهایی از افراد مزاحم (واقعن قابلیت Ignore کردن را کم داشت گوگل پلاس!)

سرعت اینترنت ۱۵۲ مگابیت در ثانیه برای گوگل

 اخبار اپل:

بعد از این چه کسی کارهای استیو جابز را انجام می‌دهد؟ (چهار نفر جایگزین یک نفر به‌نام استیو جابز!)

AOL در دهه ۹۰ قصد خرید اپل را داشت! (و چه ضرری کرد!) (فارنت)

دفاعیه‌ی متفاوت سامسونگ در ماجرای شکایت اپل (جالب واقعا!) (نارنجی)

شواهد حاکی از آن است که تلویزیون Apple تا سال ۲۰۱۲ وارد بازار می‌شود (زومیت)

اخبار مایکروسافت:

مایکروسافت و شناسائی مشکل محصولات اپل و گوگل

ویژگی‌های جدید ویندوز هشت که تایید شده‌اند (تو این مطلب به یک ویژگی جدید سیستم کپی در ویندوز ۸ اشاره می‌شود که عالیه!)

ویندوز فون ۷ باثبات‌ترین سیستم‌عامل همراه (واقعن!؟)

اخبار گجت‌ها و ابزارهای فناوری:

سال ۲۰۱۵ بیش از نیمی از گوشی‌های بازارهای جهانی هوشمند خواهند بود

سال ۲۰۱۱ ؛ سال کتاب دیجیتالی

آی‌تی ایرانی:

اینفوگرافی خدمات موبایل در ایران

رگولاتوری سند راهبردی با رویکرد E-Requlatory تدوین می‌کند

گاوآهن و موقعیت زنان و در ادامه نابرابری‌های جنسیتی (حامد قدوسی؛ یک لیوان چای داغ)

زیبایان در امریکا در طول عمر ۲۳۰۰۰۰ دلار بیشتر از دیگران درآمد کسب می‌کنند. (حجت قندی؛ اقتصادانه)

مجوز بانک آریا به طور کامل باطل می‌شود (این همون اولین بانک اینترنتی ایرانه! البته پرس‌وجو کردم گفتند احتمالا علت اصلی‌اش ارتباط‌اش با ماجرای اختلاس سه میلیارد دلاری بانک صادرات است.)

اقتصاد معاصر و مکاتب مختلف آن 

آشفتگی برنامه‌ریزی‌شده: سوسیالیسم و کمونیسم (یعنی عاشق این حملات عالی و منطقی میزس به مارکسیسم هستم!)

بررسی سیاست‌های حمایتی از صنایع (در کشورهای در حال توسعه)

اقتصاددان جوان ایرانی و استاد دانشگاه نیو همپشایر: پیوستن به سازمان تجارت جهانی تنها راه جلوگیری از مهاجرت کارآفرینان است (ما که تازه دانش‌جوی صنایع شده بودیم، اسم آقای دکتر بشکار ـ که البته اون موقع مهندس بودند ـ را خیلی می‌شنیدیم و ارادت‌ داشتیم خدمت‌شان. ایشان زمانی وبلاگ اقتصادی خوبی هم داشتند که نمی‌دانم چرا تعطیل شد!)

رییس IMF به دنبال رییس بانک جهانی هشدار داد: ورود به مرحله خطرناک در اقتصاد جهان

وثیقه‌ی طلا یا بازگشت طلا به عنوان پول رایج بین‌المللی؟ (تحلیل بسیار جالبی است.)

فارکس بزرگ‌ترین تجارت الکترونیک دنیا (معرفی مختصر فارکس)

در گفت‌وگو با معاون اقتصادی بانک مرکزی تشریح شد تازه‌ترین اخبار از حذف صفرها (من واقعن از سطح استدلال تشکر می‌کنم.)

رواج بی‌کاری پنهان ۵۰ درصدی در اداره‌ها

بیش از ۵۰ درصد از کارگران فعال در واحدهای تولیدی کشور، قرارداد موقت هستند

سود میلیاردی واردات پارچه به جیب چه کسانی می‌رود؟ (خبر خیلی مهم نیست؛ اما یک جمله‌ی بسیار جالب داره: اندازه‌ی بازار چادر مشکی در ایران سالانه نیم میلیارد دلاره!!! باورتون می‌شه؟)

دوست داشتم!
۰

پیش از شروع سه نکته: لینک‌هایی که به نظرم باید حتما و تحت هر شرایطی خوانده بشوند را با رنگ قرمز از سایر لینک‌ها متمایز می‌کنم. اگر فکر می‌کنید تعداد لینک‌ها زیاد است، با مطالعه‌ی لینک‌های قرمز شده هر آن‌چه را حتما باید بخوانید، خوانده‌اید! برای دیدن لینک‌های کلیه‌ی قسمت‌های قبل، می‌توانید به این‌جا مراجعه بفرمایید. این مجموعه پست‌ها در حکم یک دفترچه‌ی

خوب وبلاگ‌ بنویسید؛ لطفا!

امروز ۳۱ آگوست روز جهانی وبلاگ‌ بود. دوستان مختلف در دنیای مجازی در مورد این موضوع نوشته‌اند. من هم بد ندیدم به موضوعی بپردازم که مدت‌هاست برای من یک دغدغه‌ی جدی است. مخاطب این نوشته طبعا بیش‌تر وبلاگ‌نویسان حوزه‌ی مدیریت و آی‌تی هستند که من بیش‌تر دنبال‌شان می‌کنم؛ اما خوب نکاتی که می‌نویسم در وبلاگ‌های سایر حوزه‌ها هم احتمالا معنادار است.

احتمالا وقتی عنوان این پست را خوانده‌اید در ذهن‌تان این سؤال پیش آمده که خوب وبلاگ‌نوشتن یعنی چه؟ اگر خواننده‌ی ثابت یا حتا غیرثابت گزاره‌ها باشید، احتمالا با مجموعه پست‌های لینک‌های هفته مواجه شده‌اید که در آن‌ها تلاش دارم تا به‌ترین مطالبی را که در طول هفته مطالعه کرده‌‌ام، معرفی کنم. بنابراین با سابقه‌ی بیش از یک سال رصد هفتگی بسیاری از وبلاگ‌های حوزه‌ی مدیریت و آی‌تی (که قطعا کامل هم نبوده ولی در حد وسع‌ام تلاش کرده‌ام وبلاگ‌های اصلی این حوزه‌ها را حتما مطالعه کنم)، به ۵ مشکل مشترک میان این وبلاگ‌ها برخورد کرده‌ام. بد ندیدم که یک‌جا مستندشان کنم؛ شاید حداقل باعث شود تا دیگران هم کمی به آن‌ها فکر کنند. بیایید نگاهی بیندازیم به برخی اشکالات وبلاگ‌نویسی تخصصی در حوزه‌های مدیریت و آی‌تی در دنیای وب فارسی:

۱- ضعف ادبیات فارسی: این مشکل به‌ نظر من مهم‌‌ترین و آزاردهنده‌ترین مشکل وبلاگ‌‌های این حوزه است. این مشکل خودش چند وجه دارد:

ـ ضعف املایی: اشتباهات املایی ظاهرا برای‌مان خیلی مهم نیست؛ احتمالا هم در اغلب اوقات درست‌اش را بلد نیستیم!

ـ ضعف در نگارش: طبعا انتظار نمی‌رود که یک وبلاگ‌نویس مدیریت یا آی‌تی مثل یک وبلاگ‌نویس حوزه‌ی ادبیات نگارش خوب، جذاب و روانی داشته باشد؛ اما نگارش بد هم برای خودش تبدیل به معضلی شده است. بارها به مطالبی با محتوای بسیار عالی برخورد کرده‌ام که از بس از نظر نگارش ضعیف بوده‌اند، مشتریان احتمالی‌شان را از دست داده‌اند. چه به‌تر که بتوانید یک سبک نگارشی خاص خودتان هم ایجاد کنید. نمونه‌ی خوب این کار نوشته‌های دکتر علی رضا مجیدی و خواهرشان خانم فرانک مجیدی در یک پزشک است که من هم بسیار از خواندن‌شان لذت می‌برم.

ـ استفاده‌ی نادرست از واژه‌گان تخصصی: واقعا از خواندن مطلبی که در آن واژه‌گان تخصصی دارای معادل فارسی بسیار زیبا و مصطلح، با حروف انگلیسی و یا از آن هم بدتر، با حروف فارسی نوشته‌ شده‌اند، رنج می‌برم. خواهش می‌کنم کمی با زبان تخصصی حوزه‌ی وبلاگ‌نویسی‌تان آشنا شوید. کتاب‌ها و مقالات نوشته شده یا ترجمه شده‌ توسط دیگران را بخوانید تا با معادل‌های درست این گروه از واژه‌ها آشنا شوید. این‌جوری نوشتن باکلاس بودن نیست؛ نشان‌دهنده‌ی ضعف زبانی و نگارشی شما است. حالا بگذریم که شاید ناآگاهی شما را هم نسبت به ادبیات روز حوزه‌ای که دارید در مورد آن می‌نویسید، نشان دهد!

ـ ضعف درست‌نویسی: ظاهرا برای بسیاری از وبلاگ‌نویسان این حوزه‌، درست‌نویسی فارسی در دنیای مجازی (مخصوصا رعایت نیم‌فاصله‌ی نازنین!) اصلا اهمیتی ندارد. یاد بگیریم که در دنیای مجازی (و از جمله دنیای وب)، درست فارسی بنویسیم. دستور خط مصوب زبان فارسی را حتما بخوانید. البته کتاب غلط ننویسیم استاد ابوالحسن نجفی هم مرجع آموزشی بسیار مفیدی است!

به‌نظرم اشکالات املایی و نگارشی، متأسفانه اغلب ریشه در جدی مطالعه نکردن ما دارند. خیلی از ما حتا حوصله‌ی خواندن رمان و داستان کوتاه را هم نداریم. عادت کردن به نوشته‌های دنیای مجازی (که بسیاری‌شان دقیقا همین اشکالات ادبیات فارسی را دارند) هم که دیگر اوضاع را بدتر می‌کند. بنابراین برای به‌تر شدن ادبیات فارسی‌تان، لطفا بیش‌تر کتاب بخوانید!

۲- معجون کپی به‌علاوه‌ی پیست!: منظورم وبلاگ‌هایی است که ذاتا برای کپی‌پیست ایجاد شده‌اند. هر مطلب خوبی که در وب تولید می‌شود در هزاران وبلاگ ـ و اغلب بدون ذکر منبع اصلی ـ بازنشر می‌شود. یک ژانر جدیدی هم در این زمینه پیدا شده که کارشان کپی پیست مقالات چند ده صفحه‌ای ارایه شده در کنفرانس‌ها و نشریات تخصصی است. من واقعا بارها و بارها به این فکر کرده‌ام که این حضرات، با این کارشان چه نیاز روحی و روانی را از خودشان ارضا می‌کنند؛ اما هنوز درک نکرده‌ام که دقیقا کدام یک از نیازهای هرم مازلوشان ارضا می‌شود! اگر کسی می‌داند، لطفا مرا هم روشن کند. بنابراین کپی پیست ممنوع!

۳- تکرار مکررات: این موضوع در وبلاگ‌های متمرکز روی فناوری بسیار دیده می‌شود که یک خبر و یک مطلب، بارها و بارها بدون هیچ نکته‌ی اضافی با ادبیات متفاوت نویسندگان منتشر می‌شود. بخشی از این مسئله به‌نظرم برمی‌گردد به کم‌بود ایده برای نوشتن (که پایین‌تر به آن خواهم پرداخت)؛ بخشی هم برمی‌گردد به جذابیت خبرها و شاید انتشار هم‌زمان آن‌ها توسط وبلاگ‌های مختلف. شخصا برای حل این‌ یکی ایده‌ی خاصی ندارم؛ جز این‌که لطفا ایده‌های خوب و تک داشته باشید.

۴- ضعف ایده‌‌ها: این هم از مشکلات بسیار جدی وبلاگ‌های این حوزه است. به‌نظرم قاعده‌ی درست وبلاگ‌نویسی این است که وبلاگ، یک ایده‌ی کلی داشته باشد (مثلا ایده‌ی کلی گزاره‌ها، نوشتن درباره‌ی روش‌های درست و حرفه‌ای کار کردن از یک سو و مشاوره‌ی مدیریت از سوی دیگر است) و همین‌طور هر پست هم ایده‌ی مشخصی داشته باشد. اما … در عمل چند اشکال زیر رخ می‌دهد:

ـ نداشتن ایده‌ی کلی: خیلی از وبلاگ‌های حوزه‌ی مدیریت و آی‌تی، از نداشتن ایده‌ی کلی رنج می‌برند. پراکنده‌نویسی و نداشتن هدف مشخص، هم خود نویسنده را گیج می‌کند و هم خواننده‌گان‌اش را. در این حالت یا باید سبک نگارشی‌تان خیلی جذاب باشد، یا جنجالی بنویسید و یا خوش‌شانس باشید که مشتری‌های‌تان را از دست ندهید!

ـ نوشتن، بدون ایده: بعضی پست‌ها را که می‌خوانم؛ آخرش از خودم می‌پرسم: خوب که چی!؟ نویسنده قرار بود به من چه چیزی را انتقال بدهد؟ این‌که خود را به نوشتن متعهد کنید خوب است؛ اما خواهش می‌کنم وقتی واقعا ایده‌ای ندارید (حالا این ایده می‌تواند حتا در حد ترجمه‌ی یک خبر باشد)، ننویسید!

ـ نوشتن با ایده‌های تکراری: نوشتن با ایده‌های تکراری و حتا ادبیات تکراری (!) جز خسته کردن مخاطب، نتیجه‌ای ندارد. البته نوشتن در مورد ایده‌های تکراری خوب است اگر از زاویه‌‌ی دید جدیدی می‌خواهید به ماجرا وارد شوید و واقعا نکته‌ی ناگفته‌ای دارید.

ـ نوشتن با ایده‌های ضعیف: وبلاگ‌نویسی هم بازاریابی دارد. یک وبلاگ‌نویس، هر چقدر هم انگیزه‌های قوی داشته باشد به بازخوردهای مخاطبان (مثل تعداد هم‌خوان شدن، تعداد لایک در گودر و فیس‌بوک و گوگل پلاس وان، کامنت‌ها و …) زنده است. شما باید بتوانید مشتریان‌تان را جذب کنید و سپس آن‌ها را نگه‌دارید. با ایده‌های ضعیف، هیچ وقت در این راه موفق نخواهید شد. وبلاگ‌های موفق دنیای وب، آن‌هایی هستند که نه همیشه ولی اغلب ایده‌های منحصر به‌فرد و یکتایی دارند که در هیچ جای دیگر دنیای وب فارسی پیدا نمی‌شوند. پرسنال برندینگ را در وبلاگ‌نویسی هم جدی بگیرید لطفا!

۵- تعهد نداشتن به نوشتن: بدون هیچ تعارفی گر می‌خواهید وبلاگی داشته باشید که سالی یک بار به‌روز شود، ننویسید به‌تر است. حالا مثل من هم شاید خوب نباشد زیادی متعهد باشید;)؛ اما ماهی حداقل سه چهار مطلب خوب داشته باشید تا هم فراموش نشوید و هم مخاطب جدید پیدا کنید.

مدعی هم نیستم که خودم اشتباهات بندهای یک و چهار را ندارم (در مورد سه بند دیگر مدعی‌ام که ندارم!)؛ ولی تا جایی که توانسته‌ام سعی کرده‌ام تا خودم مرتکب آن‌ها نشوم. شاید برخی از این نکات هم سلیقه‌ای باشند.

در هر حال لطفا وبلاگ‌ بنویسید؛ اما خوب!

پ.ن. نوشته‌ی امیر مهرانی و نوشته‌ی وبلاگ‌ دل‌زده را هم در این زمینه بخوانید.

دوست داشتم!
۱

امروز ۳۱ آگوست روز جهانی وبلاگ‌ بود. دوستان مختلف در دنیای مجازی در مورد این موضوع نوشته‌اند. من هم بد ندیدم به موضوعی بپردازم که مدت‌هاست برای من یک دغدغه‌ی جدی است. مخاطب این نوشته طبعا بیش‌تر وبلاگ‌نویسان حوزه‌ی مدیریت و آی‌تی هستند که من بیش‌تر دنبال‌شان می‌کنم؛ اما خوب نکاتی که می‌نویسم در وبلاگ‌های سایر حوزه‌ها هم احتمالا معنادار