اگر با چند بار سوال کردن جواب‌‌تان را نگرفتید، مطمئن باشید یا سؤال‌تان مشکل دارد یا این‌که اصلا خودتان هم نمی‌دانید دارید در مورد چه موضوعی سؤال می‌کنید!

دوست داشتم!
۰

اگر با چند بار سوال کردن جواب‌‌تان را نگرفتید، مطمئن باشید یا سؤال‌تان مشکل دارد یا این‌که اصلا خودتان هم نمی‌دانید دارید در مورد چه موضوعی سؤال می‌کنید! دوست داشتم!۰

خدایا به عقلای ما (البته در صورت وجودشان!) فرصت فکر کردن بده!

دوست داشتم!
۰

خدایا به عقلای ما (البته در صورت وجودشان!) فرصت فکر کردن بده! دوست داشتم!۰

«من نمی‌خواستم این کار رو بکنم؛ تو مجبورم کردی!» «من گفتم این غذا رو بخوریم، تو خواستی این غذای جدید را امتحان کنی!»  احتمالا با چنین گزاره‌‌هایی در زندگی‌ روزانه‌ی‌مان زیاد روبرو شده‌ایم و بارها خودمان هم آن‌ها را به کار برده‌ایم! متخصصان روان‌شناسی اجتماعی می‌گویند بیان چنین گزاره‌هایی نشان آن است که شما در یکی از مهارت‌های ارتباطی ضعف دارید: جسارت!

ارتباط جسورانه وقتی روی می‌دهد که شخصی تلاش می‌کند حقوق خود را بدون آسیب دیدن به دیگران به دست آورد. این نوع ارتباط با درک و پذیرش این‌که هر کسی حق انتخاب و کنترل زندگی خود را دارد آغاز می‌شود. فرد جسور به جای فکر کردن، دست به عمل می‌زند! (چنان‌که خیلی از مشکلات انسان‌ها به همین دلیل به وجود می‌آیند که ما بلد نیستیم جسور باشیم!) خیلی وقت‌ها گفتن یک «نه» ساده می‌تواند ما را از بسیاری مشکلات در آینده نجات دهد؛ چیزی که معمولا با نمی‌توانم و نمی‌شود نگفتن‌اش را توجیه می‌کنیم!

خوب حالا اگر فهمیدیم جسور نیستیم، چطور این مشکل را حل کنیم؟ راه‌حل به خاطر سپردن اصول رفتار جسورانه است که در ادامه به آن‌ها اشاره می‌کنیم:

۱٫ مردم غیب‌گو نیستند؛ باید آن‌چه را می‌خواهید به صراحت به آن‌ها بگویید.

۲٫ عادت، بهانه‌ی انجام هر کاری نمی‌تواند باشد. وجود الگو به معنای عدم امکان ایجاد تغییر نیست!

۳٫ شما نمی‌توانید دیگران را خوش حال کنید. شما می‌توانید خودتان را خوش‌حال کنید؛ درست مثل دیگران که می‌توانند خودشان را خوش‌حال کنند!

۴٫ قبول کنید که همیشه این احتمال وجود دارد که رفتار شما از سوی مخاطبین شما (از اعضای خانواده و دوستان گرفته تا هم‌کاران و مشتریان)‌ تأیید نشود. این مسئله هیچ ربطی به شخصیت و جای‌گاه شما و به بیان بهتر آن کسی که هستید، ندارد.

۵٫ هر موقع تمایل به گریز و فرار و از انجام کاری یا گفتن چیزی داشتید، از خود بپرسید: «بدترین چیزی که ممکن است برای من پیش بیاید چیست؟» قبل از ترسیدن، عواقب آن کار را مشخص کنید. اگر عواقب منفی آن بر مزایای آن غلبه داشت، آن کار را نکنید (عملا می‌بینید که خیلی وقت‌ها عواقب کار آن‌قدر که فکر می‌کردید بد نیستند!)

۶٫ قربانی نباشید؛ به دیگران اجازه ندهید برای شما تصمیم بگیرند. به خود بگویید: «من آن‌قدر قدرت دارم که کسی حق ندارد از من سوء استفاده کند.» (فقط لطفا جوگیر نشوید و از روی احساس قدرت زیاد، کسی را قربانی نکنید!)

۷٫ نگرانی در مورد چیزی آن را تغییر نمی‌دهد؛ بلکه باید کاری کرد.

۸٫ شما در جهت خیر و سعادت خود تلاش بسیاری می‌کنید. اگر کسی این موضوع را قبول ندارد، مشکل او است و نه شما. شما در مورد اعمال و رفتار خود باید فقط به یک نفر پاسخ دهید: شخص شخیص خودتان! (البته لطفا نصیحت‌های منطقی را بپذیرید!)

۹٫ اگر قصد دارید جسور باشید، به عواقب آن خوب فکر کنید. به هر حال هر عملی را عکس‌العملی است مساوی و در جهت مخالف! بنابراین انتخاب جسور بودن احتمالا بستگی دارد که آن عکس‌العمل از نتیجه‌ی این عمل قوی‌تر باشد یا نه.

در انتها امیدوارم که بتوانیم در عین جسور بودن، اعتماد به نفس زیادی هم نداشته باشیم؛ چیزی که متأسفانه در ایران امروز و به‌ویژه در محیط‌های کاری مهندسی، گوهری نایاب است.

(برگرفته از کتاب: مدیریت ارتباطات؛ نوشته‌ی: روی. ام. برکو و همکاران؛ ترجمه‌ی دکتر سید محمد اعرابی و داوود ایزدی؛ انتشارات دفتر پژوهش‌های فرهنگی؛ صص ۲۱۶-۲۱۲؛ با اندکی! تغییر)

دوست داشتم!
۸

«من نمی‌خواستم این کار رو بکنم؛ تو مجبورم کردی!» «من گفتم این غذا رو بخوریم، تو خواستی این غذای جدید را امتحان کنی!»  احتمالا با چنین گزاره‌‌هایی در زندگی‌ روزانه‌ی‌مان زیاد روبرو شده‌ایم و بارها خودمان هم آن‌ها را به کار برده‌ایم! متخصصان روان‌شناسی اجتماعی می‌گویند بیان چنین گزاره‌هایی نشان آن است که شما در یکی از مهارت‌های ارتباطی ضعف

نافه شماره‌ی دوم از آن مجلاتی بوده که از خریدن‌شان هرگز پشیمان نشده‌ام. سهل است که لذت سرشاری را هم تجربه کرده‌ام. امروز نشستم و بخش‌هایی‌اش را خواندم و در این بخش‌ها قسمت گفتگوهای‌اش واقعا استثنایی بود. چند بخش از گفتگوها را انتخاب کرده‌ام که این‌جا می‌نویسم؛ در عین حال پیشنهاد می‌کنم که خواندن‌ همه‌ی این گفتگوها (به‌ویژه گفتگو با صفی یزدانیان، منتقد سینما) را از دست ندهید:

ـ من عمیقا ایمان دارم بحران اصلی بشریت در طول تاریخ جهل بوده است و شما هر خرده‌قدمی که بردارید تا این جهل تبدیل شود به معرفت و آگاهی، کاری بنیانی کرده‌اید. جهل را گاهی می‌شود با دادنِ یک سری اطلاعات و آگاهی‌ها به مخاطب کم‌رنگ کرد، گاهی هم می‌شود باعث اندیشیدن مخاطب شد تا خودش جهل را نابود کند؛ نه این‌که شما مدام برای‌اش استدلال کنید که به این دلایل جهالت‌اش را کنار بگذارد. همین که ذهن مخاطب مجبور شود فکر کند، کلید در دستش است و بهترین راهِ به اندیشه واداشتن طرح سؤال است و علامت سؤال گذاردن در مقابل هر آن‌چه هست و نیست. سؤال جرقه‌ی اندیشیدن است و دو کلمه‌ی مقدسِ «نه» و «چرا» کارآمدترین کلمات در تولید اندیشه‌اند … انسان مدیون این دو کلمه است. (از گفتگو با اصغر فرهادی)

ـ مگر می‌شود حسرت را کتمان کرد؟ همه با آن محشوریم؛ حسرت سال‌های سپری شده، حسرت اشتباهات، حسرت راه‌های نرفته یا به غلط رفته. نادیده گرفتن خطالها به منزله‌ی ندیدن و عدم درک آن‌ها است. اگر حسرت درونی باشد و به معنای نهیبی بر خود، حتما مفید خواهد بود، البته بعضی‌ها ابایی ندارند که چهره و رفتار و گفتارشان درون حسرت‌خوار آن‌ها را برملا کند … البته گونه‌ای از حسرت‌ها هستند که دلیلی برای پنهان کردن‌شان ندارم! (از گفتگو با کیانوش عیاری)

ـ آدم وقتی از چیزی تعریف کند بعدا پشیمان نمی‌شود؛ معمولا وقتی علیه چیزی منفی‌ می‌گوید ممکن است بعدا پشیمان شود. (نقل به مضمون از گفتگو با صفی یزدانیان)

ـ … حتی وقتی کسی از یک موسیقی مبتذل لذت می‌برد، مگر می‌توانیم برویم به‌ش بگوییم خانم یا آقای راننده که دوست داری تمام شهر آهنگ مورد علاقه‌ات را بشنود به این دلایل این موسیقی خوب نیست؟ آن موسیقی برای زندگی آن آدم معنی دارد و چه خوب که، بالاخره، در این دنیا یک چیزی برای کسی معنی‌ای دارد. من این وسط چه کاره‌ام؟ من در نهایت شاید اگر در ماشین همان راننده باشم؛ از او بخواهم صداش را کم کن، که البته معمولا درخواست پرخطری است و او با دل‌خوری دستگاه را خاموش می‌کند؛ و این اواخر فهمیده‌ام چرا؛ نه، او فقط ناراحت است چون تا پیش از اعتراض تو فکر می‌کرده که دارد تو را در چیزی که دوست دارد سهیم می‌کند، و حالا از این فاصله‌ای که از سلیقه‌اش گرفته‌ای رنجیده است. (از گفتگو با صفی یزدانیان؛ استثنایی!)

دوست داشتم!
۰

نافه شماره‌ی دوم از آن مجلاتی بوده که از خریدن‌شان هرگز پشیمان نشده‌ام. سهل است که لذت سرشاری را هم تجربه کرده‌ام. امروز نشستم و بخش‌هایی‌اش را خواندم و در این بخش‌ها قسمت گفتگوهای‌اش واقعا استثنایی بود. چند بخش از گفتگوها را انتخاب کرده‌ام که این‌جا می‌نویسم؛ در عین حال پیشنهاد می‌کنم که خواندن‌ همه‌ی این گفتگوها (به‌ویژه گفتگو با

خدایا لطفی کن و از این حکمت‌های بی‌شمارت، لااقل یکی را به نعمت تبدیل بفرما!

دوست داشتم!
۰

خدایا لطفی کن و از این حکمت‌های بی‌شمارت، لااقل یکی را به نعمت تبدیل بفرما! دوست داشتم!۰

کپی پیست کردن هم هنر می‌خواهد؛ اگر هنرش را ندارید بی‌خیال شوید!

دوست داشتم!
۰

کپی پیست کردن هم هنر می‌خواهد؛ اگر هنرش را ندارید بی‌خیال شوید! دوست داشتم!۰

بعضی از احساس‌های آدم وقتی خوب و لذت‌بخش هستند که با فعل زمان حال همراه باشند (خوشحال هستم!) و اگر با فعل ماضی بیایند غم‌ناک می‌شوند و مایه‌ی دل‌تنگی. برعکس برخی از احساسات هم هستند که خوب است همیشه با فعل ماضی همراه باشند (ناراحت بودم!)

دوست داشتم!
۰

بعضی از احساس‌های آدم وقتی خوب و لذت‌بخش هستند که با فعل زمان حال همراه باشند (خوشحال هستم!) و اگر با فعل ماضی بیایند غم‌ناک می‌شوند و مایه‌ی دل‌تنگی. برعکس برخی از احساسات هم هستند که خوب است همیشه با فعل ماضی همراه باشند (ناراحت بودم!) دوست داشتم!۰

هر کسی حتی اگر مدیریت هم نخوانده باشد حتما اصطلاح «مشتری ـ مداری» به گوشش خورده است. در دنیای رقابتی امروز، تولید در هر بازاری بدون توجه به خواسته‌ها و نیازهای مشتری محکوم به شکست است؛ البته طبعا نه در ایرانی که به دلیل انحصار در بسیاری از بازارها، اصلا مشتری اهمیتی ندارد! اما حداقل در دنیای مجازی که تا حدودی بازار رقابت برای دیده شدن و خوانده شدن داغ است، می‌شود به این موضوع توجه کرد. بسیاری از ما هر روز چیزهایی می‌نویسیم و می‌خوانیم و از طریق وبلاگ نوشتن و «هم‌خوان کردن» در گودر آن‌ها را انتشار می‌دهیم. اما یک سؤال اساسی این است که خوب دلیل این همه نوشتن و گودربازی چیست؟ چند پاسخ برای این سؤال به ذهنم می‌رسد:

۱٫ دوست داریم اثری از خودمان به جا بگذاریم! (جاودانگی کوندرا را بخوانید حتما!)

۲٫ دوست داریم دیگران را در لذت خوانده‌ها و شنیده‌ها و دیده‌ها و اندیشه‌های‌مان شریک کنیم.

۳٫ دوست داریم که با نوشتن در حوزه‌ی تخصصی‌مان، دانسته‌های‌مان را به دیگران یاد بدهیم.

۴٫ اصلا فقط دوست داریم خودمان را در دنیای بی در و پیکر آن‌لاین خالی کنیم و لاغیر و اصل هم مهم نیست که محتوای تولید شده توسط ما برای سایرین هم مفید یا لذت‌بخش است یا خیر (خوب گاهی آدم واقعا دلش می‌خواهد یک چیزی بنویسد و خودش را خالی کند.)

۵٫ ترکیبی از موارد فوق.

برای خودم گزینه‌ی ۵ پاسخ درست است؛ هر چند روی ۲ و ۳ خیلی تأکید دارم. این دو گزینه کاملا بر لزوم مشتری داشتن محتوای تولید شده توسط من وبلاگ‌نویس و آن دیگری گودر‌نویس (!) و هر کس دیگری که می‌نویسد و در فضای آن‌لاین و آفلاین منتشر می‌کند (از جمله: روزنامه‌نگاران محترم) تأکید دارند. اما دریغ که بسیاری از ما اصلا به این موضوع توجه نمی‌کنیم و به این فکر می‌کنیم که این‌که من از چیزی لذت می‌برم یعنی لزوما بقیه هم باید از آن لذت ببرند (رونوشت به خودم در مورد گودر!) و از آن بدتر این‌که بقیه بی‌خود می‌کنند خوش‌شان نیاید و اصلا برای من مهم نیست و این‌جور استدلال‌های مزخرف.

و همین می‌شود که مخاطب بسیاری از وبلاگ‌ها و نوت‌های گودر و از آن بدتر نشریات دنیای واقعی خود من نویسنده‌اش هستم و حداکثر چند تا از دوستانم که شاید آن‌ها هم فقط به خاطر روی‌دربایستی می‌خوانند!

شاید کمی بد نباشد به این فکر کنیم که هدف از تولید محتوای ما چیست!؟‍

دوست داشتم!
۰

هر کسی حتی اگر مدیریت هم نخوانده باشد حتما اصطلاح «مشتری ـ مداری» به گوشش خورده است. در دنیای رقابتی امروز، تولید در هر بازاری بدون توجه به خواسته‌ها و نیازهای مشتری محکوم به شکست است؛ البته طبعا نه در ایرانی که به دلیل انحصار در بسیاری از بازارها، اصلا مشتری اهمیتی ندارد! اما حداقل در دنیای مجازی که تا

اغلب آدم‌ها عادت کرده‌اند که تو را با کارهایی را که برای‌شان نکرده‌ای به یاد بیاورند؛ نه کارهایی را که برای‌شان انجام داده‌ای …

دوست داشتم!
۲

اغلب آدم‌ها عادت کرده‌اند که تو را با کارهایی را که برای‌شان نکرده‌ای به یاد بیاورند؛ نه کارهایی را که برای‌شان انجام داده‌ای … دوست داشتم!۲

آدم های بیش از اندازه صادق به همان اندازه‌ی آدم‌های بیش از اندازه دروغ‌گو ترسناک‌اند!

دوست داشتم!
۱

آدم های بیش از اندازه صادق به همان اندازه‌ی آدم‌های بیش از اندازه دروغ‌گو ترسناک‌اند! دوست داشتم!۱