- و اینک چهل سالگی: ای خضر پیخجسته، مدد کن به همتم … - ۰۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
- لینکهای هفته (۶۳۶) - ۳۱ فروردین ۱۴۰۳
- حکمتها (۸۵) - ۱۳ فروردین ۱۴۰۳
کسی ضد شما نیست. مردم فقط خودخواهاند. همین!
جین فاولر
کسی ضد شما نیست. مردم فقط خودخواهاند. همین!
جین فاولر
“از من بدبختتر پیدا نمیشه!”
“تو چی میفهمی از حال من!”
“بهش حسودی میکنم هیچ مشکلی تو زندگیاش نداره … “
این روزها اینها ترجیعبندهای ثابت گفتگوهای دو نفرهی میان بسیاری از ماست. یک مقایسهی ساده میان رنجها و دردهای خودمان و دیگران و بلافاصله صادر کردن این حکم کلی که “مال من از همه بیشتره.” خوب شاید در فضای غمگین این روزهای زندگی ما ایرانیها، این موضوع تا حدی هم طبیعی باشد! قضیه وقتی بانمکتر میشود که بخواهیم ثابت کنیم که واقعا هم رنجهای من از همه بیشتر است! این البته اشکالی است که خود من هم همیشه داشتهام؛ اما بهواسطهی برخی اتفاقات اخیر در گودر متوجه آن شدهام.
تعارف نداریم. معنای واقعی این جملات اینها هستند:
۱- من بدبختترم؛ پس یعنی تو اصلا درد و رنجی نداری و بنابراین وظیفهات این است که یا به غرغرهای تمام نشدنی من گوش بدهی یا اینکه به احترام من سکوت کنی!
۲- تو بدبختتر از من نیستی؛ واقعا چرا!؟
۳- ای آدم مرفه بیدرد که حقِ منِ پردرد را خوردهای!!! نخوری الهی این خوشیها را!
۴- و از همه بامزهترش ـ که در این ماجرای دعوای گودری من دیدم ـ اینکه تو چرا نمیگذاری دیگران به من بدبخت توجه و ترحم بکنند؟
خوب بیایید نگاهی بیاندازیم به این فرایند “خود ـ بدبختپنداری.” اشکالاش کجاست؟ چند نکته به نظر من میرسد:
اول ـ احساس بدبختی: این شهود ماست که یک اتفاق را مثبت یا منفی احساس میکند. واقعیت، لزوما آنچه ما احساس میکنیم نیست.
دوم ـ مقایسه: در اینجا داریم رنجهای خودمان را با رنجهای دیگران مقایسه میکنیم. ذهن مهندسیخواندهی من به من میگوید که مقایسه باید مبتنی بر معیارهای مشخص یا فکتهای روشن باشد. از آن طرف ذهن مدیریت خواندهام معتقد است که احساس را نمیشود کمّی کرد. چطور واقعا این مقایسه را انجام میدهیم!؟ آیا این هم باز یک احساس است؟
سوم ـ قضاوت اخلاقی: قیاس در جای خودش یک قضاوت اخلاقی در مورد دیگران، زندگیشان و رفتارشان است. شهود اخلاقی ما آنقدر محدود است که نتواند چنین قضاوتی را انجام بدهد …
نتیجه چیست؟ خوب تردیدی نیست که بعد از مدتی خودمان هم باورمان میشود که چقدر بدبختیم! از آن طرف ممکن است دیگران به ما ترحم یا با ما همدردی نکنند و در نتیجه خشم هم به احساس ناامیدی اضافه شود. مرتبهی بعدی حسادت است …
مسئلهی اصلی در اینجا به نظرم ناامیدی و شرایط بد زندگی نیست. مسئلهی اصلی در اینجا “از دست رفتن عزت نفس” است. بسیاری از ما آنچنان از آنچه هستیم بیزاریم که اتفاقات بیرونی را بهانهای میکنیم برای فرار از خود امروزمان. به قول فروغ:
این دگر من نیستم من نیستم / حیف از عمری که با من زیستم!
به نظرم مهمترین جنبهی ماجرا این است: ما از خودمان راضی نیستیم؛ نه از شرایط زندگیمان. و حتما هم فراموش میکنیم که این خود ما هستیم که زندگی امروزمان را ساختهایم.
این باور که شرایط زندگی هستند که ما را میسازند و نه خود ما، باعث میشود که همیشه از دیگران طلبکارِ همدردی و دلداری و ترحم باشیم. اصلا هم مهم نیست که اینطور خودمان باعث تحقیر خودمان بشویم. مهم ثابت شدن این است که من چون در این ماجرا مظلوم واقع شدهام، دیگران باید به من احترام بگذارند.
کاش یاد بگیریم که این جناب “من” شایستهی احترام دیگران برای خوبیهایاش است و نه بدیهایاش و نه حتا بدبیاریهایاش. کاش یاد بگیریم که هیچ آدم بیرنج و دردی در دنیا پیدا نمیشود. کاش یاد بگیریم که به رنجها و دردهای همدیگر احترام بگذاریم. این چند روزه مدام به این آرزوها فکر میکنم …
“من آرامش بیشتری دارم. در رئال مادرید مسئولیتهای فراوانی به دوش من بود. الان نباید نگران هیچ چیز دیگری باشم و فقط میتوانم بر روی تمرینات و بازیهای تیم تمرکز کنم. زندگی من همیشه روی بازی کردن متمرکز بوده و مسائل دیگر اصلا برایم اهمیتی ندارد. زمانی که کارهای دیگری انجام نمیدهی، انرژیات را برای آنچه می خواهی ذخیره میکنی که برای من بازی کردن است.” (رائول گونزالس؛ اینجا در مورد انتقالاش از رئال مادرید به شالکه)
روی چیزی که باید، انرژی بگذارید. انرژیتان را روی کاری که وظیفهی شما نیست و جایی که انرژی گذاشتن شما چیزی را تغییر نمیدهد، هدر ندهید. بچسبید به کاری که باید!
سالگرد زندهیاد محمد نوری دیروز بود و من اصلا حواسام نبود. دعوتتان میکنم تا به یاد او ترانهای از او را که عاشقانه دوستاش دارم بشنوید …
شبی بیپروا ز عشق پاکام
به تو بیهوده شکایت کردم
از این شیدایی، غم تنهایی
برایات جانا، حکایت کردم
آن شب غمگین گریه کردم
آن شب سرد مهآلود
بیتو از دنیا گذشتم
سرنوشت عشقام این بود
بیتو اکنون دل من ز غم سوزد
از این شعله همه جانام افروزد …
از اینجا دانلودش کنید. شعلهی یادش در دل دوستداراناش تا همیشه باقی.
“بارسا فقط مدرسه فوتبال نیست، بلکه مدرسهی زندگی است. به تو ارزشها و مسائل پایهای زندگی را یاد میدهند. ما میخواهیم با ارائهی بازیهای خوب به پیروزی برسیم و به تمام دنیا احترام بگذاریم. این موضوعی ساده و انسانی است که وجود دارد.” (ژاوی هرناندز؛ اینجا)
فلسفه یا رسالت (Mission) سازمان یا گروه شما چیست!؟ ارزشهای پایهای کسب و کار شما کداماند؟ لطفا اول خودتان اینها را بفهمید و بعد، آنها را به کارکنان سازمانتان یا اعضای تیمتان منتقل کنید.
مهم است که همهی اعضا، رسالت و ارزشهای پایهای سازمان یا گروهی را که در آن عضویت دارند درک کنند و براساس آنها و در چارچوب آنها فعالیتهای کاری خود را انجام دهند.
پ.ن. بارسا مدرسهی زندگی است! زیباترین تعبیر در مورد بارسای عصر پپ گواردیولا! ویوا بارسا!!!
روایتتان را برایام بنویسید.
در پستی که چند وقت پیش داشتم، شعارهای تبلیغاتی شرکتهای معروف فناوری را مرور کردیم. این پست اختصاص دارد به بخشی از شعارهای شرکتهای معروف غیرفناوری!
فقط کاش یاد بگیریم از این شعارها برای بهتر کردن خودمان و زندگی شغلی و شخصیمان بهره بگیریم. شعار هوندا بسیار بسیار جالب است و بیارتباط هم نیست با زندگی کردن رؤیاها …
شریل سندبرگ ـ مدیر ارشد عملیات فیسبوک ـ یکی از موفقترین زنان دنیای کسب و کار امروزی است. سه سال از ترک گوگل و پیوستناش به فیسبوک میگذرد و در این مدت دستاوردهای خانم سندبرگ خیرهکننده است: فیسبوک سرانجام به سودآوری رسید، تعداد پرسنل از ۱۳۰ نفر به ۲۵۰۰ نفر افزایش یافت و تعداد کاربراناش از ۷۰ میلیون نفر به ۷۰۰ میلیون نفر رسید. جالب است؛ نه!؟
خانم سندبرگ ممکن است بهزودی بهعنوان اولین وزیر زن خزانهداری ایالات متحده مشغول کار شود که اگر این اتفاق بیافتد، او به یکی از قدرتمندترین زنان دنیای فاینانس تبدیل خواهد شد. چند هفته قبل شریل سندبرگ مراسم فارغالتحصیلیاش را در کالج بارنارد جشن گرفت. به همین مناسبت مجلهی نیویورکر یک نمایهی ۸۰۰۰ کلمهای برای او منتشر کرد که در آن میتوانیم با ایدههای شریل برای موفقیت بهعنوان یک زن برجسته در دنیای کسب و کار آشنا شویم. به نقل از اینجا رازهای موفقیت شریل سندبرگ را مرور میکنیم:
۱- نگران تعادل زندگی و کار نباشید. به جای آن کاری را پیدا کنید که عاشقاش هستید و بعد سخت کار کنید!
۲- از داشتن یک حامی (بهویژه یک حامی مرد اگر زن هستید) نترسید. سندبرگ در هاروارد زیر نظر پروفسور لاری سامرز اقتصاد خواند و بعد از آن با او به بانک جهانی و وزارت خزانهداری رفت. در سن ۲۹ سالگی سندبرگ توسط سامرز بهعنوان سرپرست نیروی انسانی تعیین شد. وقتی از او سؤال شد که آیا نگران نیست که اعتبارش را که به سختی بهدست آورده بهواسطهی شایعههایی که همیشه دور و بر زنان جوانی که از حمایت یک مقام بلند پایهی مرد برخوردارند زیر سؤال برود، جواب داد: “من از کسانی که به من شجاعت بخشیدند و کمکام کردند تا پیشرفت کنم، تشکر میکنم. هیچ کس نمیتواند بهتنهایی موفق شود.”
۳- برنامهریزی برای مسیر شغلی را فراموش کنید. سندبرگ معتقد است برنامهها بهدرد خندیدن میخورند! “من همیشه به آدمها میگویم که اگر تلاش کنند تا نقطههای منفرد و جدای مسیر شغلیشان را به هم وصل کنند و آن خطها را دنبال کنند، مسیر محدودی را پی میگیرند. اگر من تصمیم میگرفتم مسیر شغلی را که در کالج برایام متصور بود ادامه بدهم ـ زمانی که اینترنت، گوگل یا فیسبوکی وجود نداشتند ـ … من نمیخواستم چنین اشتباهی را مرتکب شوم. دلیل من برای نداشتن برنامه همین است: اگر برنامه داشتم، گزینههای امروزم محدود بودند.”
۴- هرگز نترسید. بخش پایانی صحبتهای سندبرگ در مراسم فارغالتحصیلی کالج بارنارد اینگونه بود: “اجازه ندهید تا ترسهایتان آرزوهایتان را نابود کنند. موانع پیش رویتان را همان بیرون نگه دارید و بهدرونتان راهشان ندهید. آینده دوستدار بیباکی است. من به شما قول میدهم که شما هیچ وقت نخواهید دانست که آیا قابلیت انجام کاری را دارید یا نه، مگر اینکه امتحاناش کنید. شما امروز از این پله نیز میگذرید و زندگیتان را بهعنوان یک بزرگسال آغاز خواهید کرد. با آرزوهای بزرگ شروع کنید … امشب به خانه بروید و از خودتان بپرسید: اگر نترسم چی کار خواهم کرد!؟ و بعد همان کار را بکنید. تبریک میگویم!”
۵- هیچ تصمیمی را قربانی تصمیمی دیگر نکنید. تردید در گرفتن یک تصمیم، نباید باعث شود زندگیتان تعطیل شود!
۶- خودِ محل کار با خودِ واقعی هیچ فرقی ندارند. همه جا ـ چه منزل و چه محل کار ـ همیشه خودتان باشید. هیچ فاصلهای میان زندگی شخصی و کاریتان ایجاد نکنید.
۷- از دیگران بپرسید دقیقا منظورشان چیست. خیلی وقتها آدمها منظوری که از حرفشان دارند آنی نیست که شما متوجه میشوید.
۸- نپرسید که چه کاری میتوانید برای رئیستان انجام دهید. خیلی ساده به او بگویید چه کارهایی میتوانید انجام دهید!
۹- خودتان را به غریبهها معرفی کنید. وقتی شریل به فیسبوک پیوست، سریع خود را به سالن کاری شرکت رساند، کار همه را قطع کرد و خودش را معرفی کرد: “سلام دوستان. من شریل سندبرگ هستم. نه. حدستون درست نیست. لطفا گارد نگیرید. من قرار نیست اون بالا پهلوی مارک بشینم. من میخوام تلاش بکنم تا با شما رابطه برقرار کنم.”
۱۰- ادعاهایتان را برای خودتان نگاه دارید! چیزی که بیماری معمول آدمهای بسیار باکیفیت و البته بسیار بیکیفیت است!
و اصل یازدهم که خاص خانمهای متأهل است:
۱۱- هرگز کمتر از همسرتان در خانه کار نکنید! (یا بهعبارت بهتر: نگذارید او کمتر از شما کار کند!)
“میدانم که توقعات بسیار بالاست. من در کشورهای بسیاری کار کردهام و در چهار تیم ملی حضور داشتهام و با تیمهای ملی دیگری بازی کردهام. توقع مردم و جامعه فوتبال از کشورشان در مقابله با جام جهانی برای همه یکسان است. همه به دنبال حضور در جمع چهار تیم برتر جام هستند. اما باید واقعبین باشیم. چند کشور قهرمان جام جهانی شدهاند؟ چند کشور موفقیت مداوم در جامهای جهانی داشتهاند؟ بلغارستان، پرتغال در ۱۹۶۶، نتایج خوبی گرفتند اما مقطعی بود. نیجریه و کرواسی به همین شکل. همهی ما توقعات و آرزوهایی داریم و شاید یکی بخواهد رییس جمهور شود، شاید بخواهید سردبیر شوید یا فردی ثروتمند شوید. آیا هر فردی کارهای لازم برای رسیدن به هدف را انجام داده؟ پاسخ منفی است. بیشتر اوقات مردم تنها به رؤیاهایشان فکر میکنند.” (کارلوس کرش ـ سرمربی تیم ملی فوتبال در اولین کنفرانس مطبوعاتی. اینجا)
چند بار جملاتی را که پررنگ کردهام، بخوانید (مخصوصا جملهی آخرش!) از نظر خودم بهترین جملاتی که در این مجموعهی پستهای درسهایی از فوتبال برای کسب و کار انتخاب کردهام این جملات شاهکار کارلوس کرش هستند.
بهراستی آیا همهی کارهایی را که باید، برای موفق شدن انجام دادهایم یا نشستهایم و از رؤیای خوش روز رسیدن به پیروزی لذت میبریم یا غم و غصهی نرسیدن آن روز را میخوریم!؟
جایی میخواندم که کاش رؤیاهایمان را زندگی کنیم؛ نه اینکه تنها خیالشان کنیم یا حتا بدتر به خیال اینکه محققنشدنی هستند، از آنها فرار کنیم. کارلوس کرش همین درس بزرگ را دارد به ما میآموزد …
پ.ن. این پست را حدودا دو ماه پیش نوشتم و چقدر برای خودم جالب بود که امروزی که به این جملات درخشان نیاز داشتم، دوباره دیدمشان. این یعنی از آن پینوشت دیشبی گذشتم و خوب شدم!
متأسفانه فراموش کردن خوبها و خوبیها، اغلب اوقات کاملا عمدی است …
پ.ن. دلخستهام این روزها. دعایام کنید.