حافظهی ما اغلب از دستورات قلبمان اطاعت میکند …
آنتوان ریوارول
حافظهی ما اغلب از دستورات قلبمان اطاعت میکند …
آنتوان ریوارول
حافظهی ما اغلب از دستورات قلبمان اطاعت میکند … آنتوان ریوارول دوست داشتم!۴
شما همیشه با انتخاب از میان دو گزینه مواجهید: تعهدتان به هدفتان و البته ترسهایتان!
سامی دیویس جونیور
شما همیشه با انتخاب از میان دو گزینه مواجهید: تعهدتان به هدفتان و البته ترسهایتان! سامی دیویس جونیور دوست داشتم!۴
“زندگی کردن” کاری است که هر انسانی باید حداقل یک بار آن را امتحان کند!
هنری جی. تیلمن
“زندگی کردن” کاری است که هر انسانی باید حداقل یک بار آن را امتحان کند! هنری جی. تیلمن دوست داشتم!۷
چون ز خود بیگانه گشتی، رو، یگانهی مطلقی
بعد از آن خواهی وفا کن، خواه رو بیگانه باش
***
دُرهای بیصدف را سوی دریا راه نیست
گر چنان دریات باید! بیصدف دردانه باش …
غزلیات شمس ـ حضرت مولانا
چون ز خود بیگانه گشتی، رو، یگانهی مطلقی بعد از آن خواهی وفا کن، خواه رو بیگانه باش *** دُرهای بیصدف را سوی دریا راه نیست گر چنان دریات باید! بیصدف دردانه باش … غزلیات شمس ـ حضرت مولانا دوست داشتم!۶
آدم باید بلد باشد که گاهی گم شود!
سیمون دوبوار
آدم باید بلد باشد که گاهی گم شود! سیمون دوبوار دوست داشتم!۱
تجربههای انسانی انتقالناپذیرند و این است علت تنهایی انسان …
ویرجینیا ولف
تجربههای انسانی انتقالناپذیرند و این است علت تنهایی انسان … ویرجینیا ولف دوست داشتم!۷
دارم کاریکاتور بانمک خبرآنلاین را در مورد خبری با این مضمون نگاه میکنم: “براساس گزارش مرکز پژوهشهای مجلس شورای اسلامی کار مفید کارمندان ایرانی (به خصوص در بخش دولتی) ۲۲ دقیقه در روز است” که چشمم میخورد به نظرات پایین این خبر. نظراتی که وجه مشترک همهشان یک چیز است: “چقدر بد است که اینجوری است؛ اما من اینجوری نیستم!” نکتهی جالب ماجرا این است که کارکنان بخش دولتی کار میکنند، بهدلیل حقوق و مزایای پایینشان به خودشان حق میدهند که چنین عملکرد فاجعهباری داشته باشند و از آن سو، نظرات کارکنان بخش خصوصی هم پر است از غر و گوشه و کنایه به کارفرماهایشان و همان دولتیهای حاضر در صحنه که ببینید ما چقدر خوب کار میکنیم و چقدر مفیدیم و چقدر داریم هرز میرویم! و همینجا به یاد یکی از دغدغههای اصلی سالهای اخیرم میافتم.
*****
این دیگر به یک تم ثابت رفتاری ما ایرانیها تبدیل شده است که در هر زمینهای متخصص باشیم و قضاوت و اظهارنظر کنیم. خوشبختانه زندگی هم هر روز موقعیتهای فراوانی را برای این تحلیلهای کارشناسی در اختیار ما قرار میدهد؛ از جمله در زمان حضور در تاکسی، اتوبوس، صف نانوایی و مکانهای عمومی شبیه اینها! خوبی قضیه هم این است که همیشه میشود دیگران را نقد کرد و خود را پشت سپرِ غیرقابلِ نفوذِ حضور در جمعی شبیه خود پنهان نمود. تا اینجایش را که همه میدانیم!
اما متأسفانه بارها و بارها با موقعیتی مواجه شدهام که در این پست میخواهم در موردش حرف بزنم: اینکه اتفاقی در برابر نتایج منفی عمل دیگری قرار میگیریم و احساس وظیفه میکنیم که باید در مقام نقدش قرار بگیریم. اما بخش فاجعهبار ماجرا از نظر من اینگونه رخ میدهد: جایی که ناگهان متوجه میشویم عادتهایمان، رفتارهایمان و عملکردمان آنی نبوده که باید باشد؛ اما در عین حال میدان برای نقد دیگری تا بخواهی فراخ است. نمونهی حاضر و آمادهاش همان کاریکاتور خبر آنلاین و نمونهی معروفترش نقد شدید تماشاگران “اعدام”ها. در موقعیتهای این چنینی، اغلب ما پس از اینکه عرق شرم ناشی از ارتکاب ناآگاهانهی عمل نادرست را از چهرهی مبارکمان پاک کردیم، دست به کار نقد دیگران میشویم تا آن “شرم درونی” را فرافکنی کنیم و از احساس گناه رهایی یابیم. ما جزئی از یک جمع بزرگتر هستیم که همه مرتکب این گناه شدهاند. حالا این وسط یکی بدشانسی آورده و رسوا شده است! اما من که خوششانس هستم باید از خودم دفاع کنم. و بههمین دلیل است که تیر نقدم به خطا میرود: در ماجرای کاریکاتور، نکتهی اصلی منِ کارمند نیستم. نکتهی اصلی ماجرا تنبلی ما ایرانیها است که یکی از نمودهایاش در محیط کار نمایان شده است. در ماجرای تماشای اعدامها هم مشکل اصلی ابتذال فرهنگی است؛ اما نه به آن معنایی که ما فکر میکنیم: این کار در واقع یک تفریح بیهوده و پوچ است! (و چه کسی است که تفریحات پوچ خاص خودش را نداشته باشد؟)
البته یک عامل دیگر هم در چنین موقعیتهایی همراه شدن با موج عمومی ایجاد شده است. افراد بسیار دیگری هم هستند که بدون احساس گناه، صرفا برای اثبات اینکه “آن دیگریها فلان هستند” و البته “من جزو این دیگریها هستم!” شروع میکنند به نقدهای پر سر و صدا. گویی اگر این کار را نکنند، همه فکر میکنند که این افراد هم جزئی از “آن جماعت گناهکار” هستند (تأسفبارتر قضاوت در مورد پدیدههای منفی اجتماعی مثل همان ماجرای تماشاچیان اعدامها است که اغلب از زاویهی تحمیق و تحقیر دیگران و ابراز برائت از آن حماقت و حقارت صورت میپذیرد.)
الان حضور ذهن ندارم؛ اما بهاحتمال زیاد خودم هم از این رفتارها کم نداشتهام (البته در چند سال اخیر که این استدلال منطقی و جذاب را کشف کردهام، سعی کردم آگاهانه دیگر از آن استفاده نکنم!) با این حال هر چقدر که فکر کردم، واقعا علت این رفتارها را نفهمیدم. شاید یک علتاش “زیبایی اقلیت بودن” در چنین موقعیتهایی باشد. شاید هم این فرافکنی، راهحلی باشد برای فرار از بار سنگین یک خلأ بزرگ در زندگی: اینکه بفهمی بخشی از زندگیات به هر دلیلی بهخطا رفته است!
هر وقت که با چنین واکنشها و رفتارهایی مواجه میشوم ناخودآگاه بهیاد این مصرع از شعرهای فروغ فرخزاد عزیز میافتم که هفتهی گذشته چهل و شش سال از پروازش گذشت: “این دگر من نیستم، من نیستم”! مشکل اصلی اما نکتهای است که فروغ در مصرع دوم همین بیت شعر سروده است: “حیف از عمری که با من زیستم …”
شخصا سالهاست که نقد خودآگاه رفتارهای اجتماعی دیگران را ترک کردهام. پیشنهاد میکنم شما هم به این گزینه فکر کنید. حداقلش این است که کمتر حرص میخورید!
دارم کاریکاتور بانمک خبرآنلاین را در مورد خبری با این مضمون نگاه میکنم: “براساس گزارش مرکز پژوهشهای مجلس شورای اسلامی کار مفید کارمندان ایرانی (به خصوص در بخش دولتی) ۲۲ دقیقه در روز است” که چشمم میخورد به نظرات پایین این خبر. نظراتی که وجه مشترک همهشان یک چیز است: “چقدر بد است که اینجوری است؛ اما من اینجوری نیستم!” نکتهی
اگر دوست دارید در ساحل شنی زمان رد پایی از خود بهجا بگذارید، پاهایتان را روی زمین نکشید.
آرنوت ال. شپارد
اگر دوست دارید در ساحل شنی زمان رد پایی از خود بهجا بگذارید، پاهایتان را روی زمین نکشید. آرنوت ال. شپارد دوست داشتم!۴
این روزها یکی از بزرگترین دردهای جامعهی ما رواج دروغگویی است. دروغ میگوییم و میگویند و میشنویم. برای بسیاری از ما دروغگویی تبدیل به دمدستترین ابزار برای رسیدن به هدف تبدیل شده. از آن بدتر اینکه دیگر انگار دروغگویی زشت هم نیست و بعد از دروغ گفتن، در درون ما هیچ اتفاقی نمیافتد!
من در چندین نوشتهی قبلی گزارهها به موضوع دروغ و دروغگویی پرداختم. از آنجایی که دروغگویی در جامعهی امروز ما تبدیل به یک اپیدمی شده، بد نیست این بار هم چند دلیل ساده را برای اینکه چرا راستگویی خوب است و دروغگویی بد، با هم مرور کنیم:
ـ “هیچ انسانی اینقدر حافظه ندارد که بتواند یک دروغگوی موفق باشد.” (آبراهام لینکلن گفته!)
ـ اگر با دیگران (خانواده، دوستان، همکاران، مشتریان) و البته خودتان صادق باشید، هیچ وقت لازم نیست نگران باشید قبلا چه گفتهاید!
ـ دروغگویی پیچیدگی ایجاد میکند! وقتی دروغ بگویید، مجبورید علاوه بر واقعیت روی چیزهای زیاد دیگری (همان دروغهایتان) تمرکز کنید. ضمن اینکه باید بین واقعیت و دروغ، بین بخشی از واقعیت که آشکار شده و دروغها و بین خود دروغها ارتباط منطقی برقرار کنید. میبینید: دروغ گفتن اینقدرها هم کار سادهای نیست و توان مغزی بالایی میطلبد! (بنابراین دروغگو کمحافظه نیست؛ توان مغزی کافی برای تحلیل این حجم عظیم داده را ندارد!)
ـ دروغگویی هیچ وقت یک رذیلت اخلاقی تنها نیست و همیشه با رذیلتهای اخلاقی دیگری مثل تزویر و دورویی و ریا همراه است.
پ.ن. دلیل دوم عالی بود!!!
این روزها یکی از بزرگترین دردهای جامعهی ما رواج دروغگویی است. دروغ میگوییم و میگویند و میشنویم. برای بسیاری از ما دروغگویی تبدیل به دمدستترین ابزار برای رسیدن به هدف تبدیل شده. از آن بدتر اینکه دیگر انگار دروغگویی زشت هم نیست و بعد از دروغ گفتن، در درون ما هیچ اتفاقی نمیافتد! من در چندین نوشتهی قبلی گزارهها به
بحث روز فوتبال ایران فحاشی تماشاگران به داوران و بازیکنان و مربیان است و نقطهی اوجش اتفاقات تلخ بازی پرسپولیس و داماش. باز در محافل رسمی حرف از “ضعف در فرهنگسازی” است و راهکارهای “مقابله با ناهنجاریهای گستردهی فوتبال.” این وسط آنچه دارد فراموش میشود، مسئولیت اخلاقی تکتک تماشاگرانی است که روز یکشنبه عصر تلخی را برای فوتبال ایران رقم زدند. انگار ما داریم فراموش میکنیم که این ماجرا تنها گریبانگیر فوتبال ما نیست و تقریبا یکی از اصول ثابت زندگی ایرانی است. فوتبال تنها یک صحنهی نمایش عریان و بینقاب است: جایی که هر کسی خودش است و همه هم همان خودِ واقعی را میبینند.
خیلی قصد ندارم دربارهی ماجراهای فوتبالی صحبت کنم. قصد تحلیل هم ندارم. فقط میخواهم چند گزاره را که مدتهاست ذهن من را مشغول خود کردهاند اینجا ثبت کنم. در واقع میخواهم بلند بلند فکر کنم:
۱- امروزه بسیاری از واژههای سابقا زشت وارد زبان روزمره و محاورهی ما شدهاند و تبدیل به واژههای عادی شدهاند. به شوخیهای روزمرهمان دقت کنیم. چرا اینقدر هر روز واژهها و تصاویر عادی زندگی ما زشتتر و سخیفتر میشوند؟
۲- آدمهای زیادی را دیدهام که معتقدند (یا بدتر خیال میکنند) که استفاده از واژههای زشت و ادبیات ناهنجار یعنی Cool بودن و ساده و صمیمی بودن. در مقابل مؤدب بودن هم یعنی کلاس گذاشتن و رسمی و سرد بودن و هر صفت منفی که میشود تصور کرد. جالبتر و بدتر زمانی است که این تصور تبدیل شود به توهم برای قضاوت در مورد شخصیت افراد و باعث طرد شدن فردی شود که تلاش میکند ادبیاتش از برخی واژهها پاک باشد.
۳- جالبتر از همه اینکه آدمهایی را دیدهام که با توهین کردن و استفاده از انواع واژههای زشت دست به تجربه کردن و کشف و شهود میزنند! 😉
۴- توهین کردن و استفاده از ادبیات بیادبی حق و جزوی از آزادی بیان است. شاید؛ اما مرزش کجاست!؟
اما اگر از این حالتهای خاص بگذریم، اغلب ما حالت عادیمان یک جور است و حالت غیرعادیمان جور دیگر. وقتی ناراحت و عصبانی هستیم ادبیاتمان تغییر میکند (این یکی از بزرگترین مشکلات اخلاقی شخص من هم هست که واقعن برایش راهکاری پیدا نکردهام.) اما چرا؟ خیلی وقتها اتفاقی میافتد که ما را ناراحت میکند: کسی به حق ما تجاوز میکند. کسی دربارهی ما قضاوت نادرست میکند. کسی علیه ما حرفی میزند. کسی کاری میکند که تأثیری منفی روی ما دارد و ما هم کاری نمیتوانیم بکنیم. به همین مثال بازی دیروز نگاه کنید: من در مورد قضاوت بسیار بسیار ضعیف محمود رفیعی شکی ندارم؛ اما واقعن با توهین به این داور، هواداران پرسپولیس چه بهدست آوردند!؟
من به این موضوع فکر کردهام که چه اتفاقی میافتد نتیجهاش میشود این. اصولا اولین و دمدستترین قضاوت، “تخلیهی روانی” است. اما من فکر میکنم علت ماجرا “عادت” است. ما اینقدر در زندگیمان عادت کردهایم که در حقمان اجحاف شود و کاری از دستمان برنیاید که هر جا احساس کنیم حقمان ضایع شده، اولین واکنشمان رفتن بهسراغ توهین و واژههای “بیپ”دار است. این در حالی است که در بهترین حالت ممکن است واقعن راهحلی وجود داشته باشد که در نگاه اول مشخص نباشد و در بدترین حالت هم تبعات منفیاش گریبان ما را خواهد گرفت (مثل همین اتفاقی که برای پرسپولیس افتاد.)
من همچنان دارم فکر میکنم که چرا این روزها “توهین میکنم؛ پس هستم” برای همهی ما عادی شده است …
بحث روز فوتبال ایران فحاشی تماشاگران به داوران و بازیکنان و مربیان است و نقطهی اوجش اتفاقات تلخ بازی پرسپولیس و داماش. باز در محافل رسمی حرف از “ضعف در فرهنگسازی” است و راهکارهای “مقابله با ناهنجاریهای گستردهی فوتبال.” این وسط آنچه دارد فراموش میشود، مسئولیت اخلاقی تکتک تماشاگرانی است که روز یکشنبه عصر تلخی را برای فوتبال ایران رقم