خوب همان‌طور که دیشب وعده دادم، از امشب به مناسبت فارغ‌التحصیل شدن‌ام درباره‌ی این‌که MBA چیست و من از آن چه آموخته‌ام می‌نویسم: پست اول (همین پست) درباره‌ی این‌ است که MBA کلا چیست و به‌درد چه کسانی می‌خورد خواهد بود، چهار پست وسطی به بررسی دروس گذرانده‌ی ما در چهار ترم دانشگاه‌مان می‌پردازد و پست آخر هم در مورد این است که من از دوره‌ی MBA چه به‌دست آورده‌ام. این‌جا قصد قضاوت در مورد کیفیت دوره‌های ایرانی MBA ـ به‌غیر از دوره‌ی امیرکبیر که خودم در آن‌جا درس خوانده‌ام ـ را ندارم. ضمنا تأکید می‌کنم که این نوشته‌ها دیدگاه‌های شخصی مرا در این زمینه نشان می‌دهند و به‌هیچ عنوان ادعای علمی بودن‌شان را ندارم. من MBA بدون گرایش (عمومی) را در دوره‌ی دوم MBA دانشگاه صنعتی امیرکبیر (پلی‌تکنیک تهران) خوانده‌ام.

با این مقدمه شروع کنیم: این روزها کسانی که می‌خواهند برای کنکور ارشد امسال برنامه‌ریزی کنند شاید برای‌شان مهم باشد که بینند MBA به دردشان می‌خورد یا نه؟ من پست اول را به این نکته اختصاص می‌دهم؛ چون در این زمینه سؤالات زیادی هم از من شده و می‌شود.

بنابراین سؤال اصلی این پست این است: MBA چیست و قرار است داخل‌اش چه اتفاقی بیافتد؟ برای پاسخ به این سؤال خیلی با ماهیت تاریخی این رشته خیلی کار ندارم که برای این ایجاد شد که مهندسان، مدیریت یاد بگیرند. امروزه عملا MBA این روزها به درد دو دسته آدم می‌خورد: مشاوران مدیریت و کسانی که می‌خواهند کسب و کار خودشان را راه بیاندازند.

بارها و بارها گفته شده که تفاوت MBA با دوره‌های کارشناسی ارشد غیر MBA مدیریت بازرگانی در این است که رویکرد MBA به مسائل، رویکرد کاربردی است، نه پژوهشی. منظور این است که شما قرار نیست در MBA علم جدیدی ایجاد کنید؛ بلکه قرار است به مفاهیم و ابزارهایی مجهز شوید که با آن‌ها بتوانید مسائل دنیای واقعی را حل کنید. در این‌جا شما لازم نیست فلسفه‌ی این را یاد بگیرید که چرا استراتژی داشتن خوب است؛ بلکه باید یاد بگیرید چطوری استراتژی تدوین کنید و چطور با مسائل و مشکلات بیزینسی روبرو شوید و آن‌ها را حل کنید (حالا نه به این غلظت البته!) بنابراین در MBA هدف از یاد گرفتن، ایجاد توان حل مسائل بیزینسی است. بارها و بارها این‌جا نوشته‌ام: کار مشاورها همین است و عملا کسانی که می‌خواهند استارت‌ آپ راه بیاندازند هم به چنین نگاهی از علم مدیریت نیاز دارند. این نکته به نظرم در نگاه به هدف‌گذاری برای MBA خواندن بسیار کلیدی است. باید تصمیم بگیرید که MBA قرار است به چه دردتان بخورد! در همین راستا به چند نکته توجه کنید:

۱٫ اگر نظر من را بپرسید من MBA و مدیریت اجرایی (مخصوصا دومی) را به یک جوان تازه فارغ‌التحصیل توصیه نمی‌کنم. مدیریت اجرایی که کاملا برای مدیران نسبتا با سابقه طراحی شده و برای MBA هم داشتن سابقه‌ی کار به نظر من بسیار ضروری است. شما باید برای حل مشکلاتی که در کار با آن‌ها مواجه شدید، به سراغ خواندن فوق لیسانس مدیریت بروید. برعکس‌اش خیلی کمک نمی‌کند بنابراین اگر سابقه‌ی کارتان زیر یک تا دو سال است، MBA خیلی کمک‌تان نمی‌کند (موقعی که من قبول شدم و درس‌ام را شروع کردم؛ حدود دو سال سابقه‌ی کار داشتم.)

۲٫ یک فاکتور دیگر مهم در تصمیم‌گیری در این زمینه آینده‌ی کاری است که برای خودتان در نظر دارید. می‌خواهید شغل‌تان چه باشد؟ مشاور؟ (MBA خوانده‌ها معمولا مشاور مدیریت می‌شوند.) کارشناس در یکی از شاخه‌های مدیریت؟ یا مدیریت بیزنیس خودتان؟ باید ببینید خواندن یا نخواندن فوق لیسانس مدیریت اجرایی چه تأثیری بر انتخاب شغل آینده‌ی شما می‌گذارد. آیا واقعا تأثیری دارد؟ اگر ندارد چرا بی‌خودی وقت و عمر و حتا پول‌تان را تلف کنید؟ (در مصاحبه‌ی MBA پلی‌تکنیک از من دقیقا همین سؤال شد که تو که لیسانس‌ات صنایعه چرا می‌خوای MBA بخونی. جواب‌ام این بود که من توی یک شرکت مشاوره‌ی مدیریت کار می‌کنم که مجبورم می‌کنه با حوزه‌های مختلف علم مدیریت آشنا باشم. ولی مشکل اینه که مطالعات‌ام پراکنده و برحسب نیاز بوده؛ نه سیستماتیک. دوره‌ی MBA قراره این مشکل را برای من حل کنه. این کلیدی‌ترین سؤالی بود که از من پرسیده شد؛ طبعا جواب‌ام نسبتا درست بوده که قبول شدم!) حواس‌تان باشد که این تأثیر نباید هرگز چیزهایی مثل “ارتقای شغلی با گرفتن مدرک بالاتر” یا “عوض کردن زمینه‌ی شغلی (بدون دید درست نسبت به آینده البته)” باشد.

۳٫ MBA جزو دوره‌های آموزش محور است که در آن یاد گرفتن مهم است و نه تحقیق و پژوهش. MBA پایان‌نامه ندارد و شما بعد از فارغ‌التحصیلی باید سریع وارد بازار کار بشوید. برعکس در دوره‌های پژوهش ـ محور (یعنی فوق‌های مدیریت معمولی یا فوق‌های صنایع خودمون)، هدف یاد گرفتن روش تحقیق و پژوهش است و این، برای کسانی مفید است که قصد ادامه تحصیل در مقطع دکترا را داشته باشند. در این‌جا شما پایان‌نامه دارید که حداقل یک سال وقت‌تان را می‌گیرد. بنابراین انتخاب با شما است که می‌خواهید از فوق لیسانس گرفتن چه به دست بیاورید؟ هدف‌تان وارد شدن به بازار کار است یا گرفتن دکترا؟ اگر اولی است MBA کاملا به‌ درد شما می‌خورد؛ اما اگر دومی است فوق‌های معمولی مدیریت یا فوق‌های صنایع بیش‌تر به دردتان می‌خورند.

۴٫ در بازار کار هم عملا اگر چه احترام بیش‌تری نسبت به MBA وجود دارد؛ ولی خیال‌تان راحت خیلی تفاوتی را احساس نخواهید کرد (به‌عنوان یک MBA عرض می‌کنم!)

۵٫ فارغ از همه‌ی بحث‌ها؛ تمام حرف‌هایی که در مورد تفاوت دوره‌های MBA با فوق‌های مدیریت در ایران می‌شنوید جار و جنجالی بیش نیستند. باور نکنید. کیفیت دوره‌ها عملا هیچ تفاوتی با یکدیگر ندارد. در به‌ترین حالت شاید بشود گفت که در این مملکت، چون کیفیت ورودی‌های دوره‌های MBA بالاتر است، خروجی‌شان هم بهتر است (که البته مشاهدات من از دوره‌ی MBA امیرکبیر نشان می‌دهد که همین کیفیت ورودی هم سال به سال اوضاع‌اش دارد بدتر می‌شود. امیدوارم شریف و بقیه جاها این‌طوری نباشند.) بنابراین با چنین فرضی حداکثر تفاوت دوره‌ها، در آدم‌هایی است که این دوره‌ها را می‌خوانند، نه خود دوره‌ها.

گفتم که من MBA بدون گرایش خواندم که به نظرم به‌ترین حالت‌اش هم همین است. MBAهای گرایش‌دار هم خوب هستند؛ اما به نظر من (با توجه به تنوع دروسی که گذراندیم و بعضی‌‌های‌شان مثل مدیریت تکنولوژی و مدیریت ریسک بسیار هم جذاب بودند) یک مقدار دید آدم را محدود می‌کنند.

بد نیست بدانید که ماهیت وجودی رشته‌ی MBA از سال ۲۰۰۸ که بحران اقتصادی در دنیا پدید آمد، به‌شدت زیر سؤال رفت! علت‌اش دو نکته بود:

۱- زیر سؤال رفتن کاربردی بودن آموزش‌های این رشته: یکی از علل اصلی بحران اقتصادی، تصمیمات نادرست مدیران MBA خوانده (به‌ویژه افتادن به دام بایاس‌های تصمیم‌گیری) بود. بنابراین ادعای کاربردی بودن آموزش‌ها زیر سؤال رفت. یک جایی می‌خواندم که علت‌اش این بوده که تحقیقات رشته‌ی مدیریت خیلی شبیه تحقیقات رشته‌های فیزیک و شیمی شده‌اند! ریشه‌اش هم برمی‌گردد به دورانی که در دهه‌ی ۷۰ میلادی، اساتید بیزینس اسکول‌‌ها (به‌ویژه در هاروارد و مدرسه‌ی اسلوآن MIT) توسط اساتید سایر رشته‌ها مسخره می‌شدند که پول مفت می‌گیرند! بنابراین تحقیقات علمی مدیریت هم رفت به سمت تحقیقات کمّی و آماری که البته فی‌نفسه بد نیست؛ ولی دیگر یه جورهایی شورش درآمده و تحقیقات را از حالت کاربردی خارج کرده‌اند‌ (توجه کنید که داریم در مورد وارتون پنسیلوانیا و هاروارد و اسلوآن حرف می‌زنیم!)

۲- عدم توجه به نهادینه کردن اخلاق کسب و کار: مثال انرون مثال واضحی از سقوط ارزش‌های اخلاقی بود. مدیران با علم به سقوط قیمت سهام شرکت، سهام خودشان را فروختند و از طرف دیگر، اطلاعات مربوط به ورشکستگی شرکت را هم اعلام نکردند. در نتیجه بلایی بس عظیم بر سر سهام‌داران جزء آوردند! به گمانم در مورد ورشکستگی بانک لیمن برادرز و شرکت‌ بیمه‌ی AIG هم چنین دغدغه‌های اخلاقی وجود داشت. نقد اصلی به این بود که یا در برنامه‌های MBA دروس اخلاق کسب و کار وجود ندارد یا به آن‌ها توجه چندانی نمی‌شود. بنابراین این آدم‌ها وقتی مدیر می‌شوند، جنبه‌های اخلاقی تصمیم‌شان برای‌شان یا مهم نیست یا اهمیت بسیار پایینی دارد.

بر همین اساس عملا در دو سال اخیر بسیاری از بیزینس اسکول‌ها، برنامه‌های‌شان را مورد بازنگری‌های جدی قرار داده‌اند. خوب چیزی که عملا در مورد برنامه‌های ایران، به‌شوخی بیش‌تر شبیه است! (البته همین‌جا هم سیلابس بعضی از درس‌ها و تکست‌بوک‌های‌شان تا حدودی به دوره‌های جهانی نزدیک است. البته تا حدودی را می‌شود تفسیر کرد!)

این‌ها را گفتم که حواس‌تان باشد MBA جنبه‌های منفی هم دارد. ولی کلا خوبه بیایید بخونید!

در این نوشته سعی کردم تصویری کلی از MBA را برای‌تان ایجاد کنم. چند مستند جانبی (از جمله برنامه‌ی مصوب MBA شریف) را برای تکمیل اطلاعاتی که من در این پست نوشتم، می‌توانید از این‌جا دانلود کنید.

دوست داشتم!
۴

خوب همان‌طور که دیشب وعده دادم، از امشب به مناسبت فارغ‌التحصیل شدن‌ام درباره‌ی این‌که MBA چیست و من از آن چه آموخته‌ام می‌نویسم: پست اول (همین پست) درباره‌ی این‌ است که MBA کلا چیست و به‌درد چه کسانی می‌خورد خواهد بود، چهار پست وسطی به بررسی دروس گذرانده‌ی ما در چهار ترم دانشگاه‌مان می‌پردازد و پست آخر هم در مورد

هفته‌ای باز هم پرلینک در حوزه‌ی فناوری …

فقط یک نکته را این‌جا بگم: این هفته که گذشت مشکلی که فارغ‌التحصیلی مرا به تأخیر انداخته بود حل شد و حالا می‌توانم تقریبا بگویم که MBA شده‌ام. از مدت‌ها قبل تصمیم داشتم به محض فارغ‌التحصیلی نکات مورد نظرم و تجربیات‌ام را از تحصیل در این رشته بنویسم. بنابراین روال عادی گزاره‌ها، هفته‌ی آینده از روزهای شنبه تا پنج‌شنبه متوقف می‌شود و به جای آن ۶ پست خواهم داشت در مورد MBA. منتظرم باشید.

پیش از شروع سه نکته:

  1. لینک‌هایی که به نظرم باید حتما و تحت هر شرایطی خوانده بشوند را با رنگ قرمز از سایر لینک‌ها متمایز می‌کنم. اگر فکر می‌کنید تعداد لینک‌ها زیاد است، با مطالعه‌ی لینک‌های قرمز شده هر آن‌چه را حتما باید بخوانید، خوانده‌اید!
  2. برای دیدن لینک‌های کلیه‌ی قسمت‌های قبل، می‌توانید به این‌جا مراجعه بفرمایید.
  3. این مجموعه پست‌ها در حکم یک دفترچه‌ی یادداشت مطالب مهم برای من هستند. اگر لینک اخبار را هم می‌گذارم، برای این است که به نظرم برخی اخبار حداقل تیترشان باید توسط کسانی که در حوزه مشاور‌ه‌ی مدیریت و آی‌تی فعال هستند، دیده شوند. بنابراین اگر تعداد لینک‌ها خیلی زیاد هستند، اولا ببخشید و ثانیا این‌که حداقل به تیترها نگاهی بیاندازید؛ ضرر نمی‌کنید!

مدیریت:

معرفی سایت: Lumosity باشگاه ورزشی مغز شما، چطور تنهایی به مغز شما کمک می‌کند! (البته اون تنهایی گودری منظور امیر نیست؛ تو محل کار را می‌گه! :دی) و چطور از شخصی درخواست راهنمایی کنیم؟ (به کامنت من پای این مطلب توجه کنید!) (امیر مهرانی؛ The Coach)

ارتباطات سازمانی (علی سرزعیم)

به دنبال راه‌های خلاقانه و کارت ویزیتم را له نکن! (بچه‌های همینا؛ دومی مخصوصا عالی بود!)

ابزارهای مدیریت پروژه (نوشته‌ی کوتاه و بسیار مفید نادر خرمی‌راد)

کرگدن (مجید آواژ؛ روزنوشت‌های بهساد)

آسمان یک رنگ (علی واحد؛ وبلاگ رادمان) و متعاقب آن این دل‌نوشته‌ی آقای مجید آواژ در روزنوشت‌های بهساد در جواب آن: چرا مانده‌ایم و بعدتر جواب آقای واحد به پست آقای آواژ: مانده‌ایم! بسیار خواندنی هستند. اگر دنبال دلیل برای ماندن و جنگیدن در این دیار هستید، این نوشته‌ها را از زبان آدم‌هایی که چند سالی از من و شما بزرگ‌ترند و سختی‌های بیش‌تری کشیده‌اند، بخوانید.

“خانم شیرزاد” و نقش میز پذیرش (عالی! یادمه دکتر روستا هم همیشه می‌گفت این آدم‌های مورد اشاره در این نوشته، مدیرعامل‌های غیررسمی سازمان هستند!) (استاد پرویز درگی)

۱۰ دلیل موفقیت کسب و کارها در یک کشور (بسیار خواندنی و قابل توصیه) (رضا قربانی؛ مدیر رسانه)

۶ گام در تحلیل سود / هزینه (نکاتی بدیهی که معمولا فراموش می‌شوند!) (مشاوره کسب و کار،طراحی سیستم بازاریابی ویژه سازمان‌های کوچک؛ محمدی سالاری)

فناوری اطلاعات و ارتباطات:

تبلت : رویای ما تصویرگران (تبلیغ آی‌پد به‌روایت رضا بهرامی عزیز)

چگونه اعتیاد به اینترنت سیم‌کشی‌ مغزمان را تغییر می‌دهد! (دکتر علی‌رضا مجیدی عزیز؛ یک پزشک)

رموز فروش موفقیت آمیز اپل (عباس صفارائی!؟؛ ویزویز) و شارژ کردن موبایل از طریق کتری آب جوش (مهرداد نایب؛ ویزویز)

وظیفه بلاگر: ارایه مفهوم، اخبار یا آمار؟ (سؤال جالبی است؛ حوصله‌ام گرفت شاید در موردش نوشتم.) (جواد افتاده؛ رسانه‌های اجتماعی)

کاوشگر داده‌های عمومی گوگل (سرویس جدید گوگل) و مارک تواین، سفر و رسانه‌های اجتماعی (وبلاگ مهران)

نقشه شبکه های اجتماعی در جهان (مجله‌ی اینترنتی گویا آی‌تی)

اسکایپ در دستان مایکروسافت (نرم‌افزار ارتباط اینترنتی فقط Ovoo!)

ابررایانه “واتسون” به عنوان شخصیت برتر سال انتخاب شد

۴۰ سال تاریخ تکامل ایمیل در یک تصویر! / ایمیل ۴۰ ساله شد

کاربران اینترنت زندگی اجتماعی بهتری دارند 🙂

بهترین شهرهای آمریکای شمالی برای کارشناسان IT (بریم!؟)

معرفی اولین ویندوزفون نوکیا در چهارم آبان ماه! (فارنت)

خانه ای برای ابداعات گوگل در جستجو (مصطفی لامعی؛ iClub)

با دکمه بخت و اقبال گوگل خداحافظی کنید و چه کسی شما را در گوگل جستجو می‌کند؟ (وبلاگینا)

اندروید، ویندوزفون یا آیفون ، کدام بهترین گزینه برای ماست؟ (قضاوت با شماست؛ من با جادی موافقم.) (روزنوشت‌های میلاد)

نخستین حافظه جانبی برای مغز ساخته شد (نارنجی)

ارسال پیام‌های مخفی از طریق جستجوی گوگل (جل الخالق!)

ویدیوهای ارائه کتاب “۹۷ چیزی که هر برنامه‌نویس باید بداند” به زبان فارسی

تیتر چند خبر را کنار هم ببینید: تمایل ۴۰٪ مردم اروپا به خرید آیفون!، رشد ۸۹ درصدی استفاده از داده‌ها در تلفن‌های هوشمند (رضا؛ دنیای زیبای وب)، ویندوزفون شاید جایگزین آیفون شود (واقعی) و کاهش سهم بازار آندروید گوگل

گوگل به رکورد ۱ میلیارد بازدیدکننده در یک ماه رسید (مبارکه!) و هر ۶۰ ثانیه در اینترنت چه اتفاقی می‌افتد؟ (رضا؛ دنیای زیبای وب)

ادعای جدید لاری الیسون: استفاده بی اجازه گوگل از جاوا و میلیاردها دلار خسارت به اوراکل (این لاری الیسون خیلی حال بهم زنه. واقعا از خودش و شرکت‌اش بدم میاد به خاطر این انحصارطلبی مزخرف.)

شبکه اتریشی “فانک‌فایر” الهام‌بخش پروژه «اینترنت چمدانی» آمریکا (هر کی فهمید این چیه به منم بگه!)

‌وزارت ارتباطات از لیست‌ ادغام‌ها حذف شد (البته به دلایل امنیتی و نه فنی!)

ساختمان‌های اداری و تجاری قبل از ساخت مجوز شبکه رایانه‌ای می‌گیرند (پایان‌کار شبکه‌ هم باید بگیرید از این به بعد! :))

آخرین آمار خطوط اینترنت پرسرعت/ ADSL خانگی تفاوتی با دایل آپ ندارد!

ایران و کسب رتبه نهم آی‌تی در منطقه (حالا شاخص‌اش چیه نگفتند!)

عبور شمار دامنه‌های اینترنتی کشور از مرز ۲۰۰ هزار

با محوریت رگولاتوری استانداردهای حوزه ICT تدوین می شود

اقتصاد:

افزایش نرخ اجاره مسکن و راه‌حل اشتباه آقای وزیر (احمد شریفی)

استراوس خان و فرض‌های اولیه اقتصادی (راس می‌گه حجت قندی در اقتصادانه)

سورپرایز!!!!!!!!! سیاست ارزی جدید! و نرخ ارز و میزان شعور (مجلۀ اقتصادی IRPD ONLINE JOURNAL)

جامعه‌شناسی، روان‌شناسی و کار حرفه‌ای:

۱۰ راه ساده برای آرامش بخشیدن به زندگی

پول زیاد خوشبختی نمی‌آورد/ تایید علمی یک ضرب المثل قدیمی

دوست داشتم!
۰

هفته‌ای باز هم پرلینک در حوزه‌ی فناوری … فقط یک نکته را این‌جا بگم: این هفته که گذشت مشکلی که فارغ‌التحصیلی مرا به تأخیر انداخته بود حل شد و حالا می‌توانم تقریبا بگویم که MBA شده‌ام. از مدت‌ها قبل تصمیم داشتم به محض فارغ‌التحصیلی نکات مورد نظرم و تجربیات‌ام را از تحصیل در این رشته بنویسم. بنابراین روال عادی گزاره‌ها،

“من سبک و شیوه‌ی بازی رئال را دوست دارم.آنها فصل خیلی خوبی را پشت سر می‌گذارند. مورینیو مربی‌ای است که بازیکنان به خاطر او بازی می‌کنند. ردنپ (مربی تاتنهام) هم تکنیک مشابهی دارد. آن ها خیلی خوب هستند، آن‌ها به خوبی می‌دانند که چطور باید یک گروه را رهبری کنند. بازیکنان می‌خواهند برای مربی‌شان به پیروزی برسند.” (رافائل فان‌درفارت؛ این‌جا)

بالاترین شاخص موفقیت در ره‌بری و مدیریت همین است: این‌که اعضای تیم از صمیم قلب برای موفقیت ره‌برشان (و نه لزوما خودشان به‌عنوان یک فرد) تلاش کنند.

دوست داشتم!
۰

“من سبک و شیوه‌ی بازی رئال را دوست دارم.آنها فصل خیلی خوبی را پشت سر می‌گذارند. مورینیو مربی‌ای است که بازیکنان به خاطر او بازی می‌کنند. ردنپ (مربی تاتنهام) هم تکنیک مشابهی دارد. آن ها خیلی خوب هستند، آن‌ها به خوبی می‌دانند که چطور باید یک گروه را رهبری کنند. بازیکنان می‌خواهند برای مربی‌شان به پیروزی برسند.” (رافائل فان‌درفارت؛ این‌جا) بالاترین شاخص

نادر این‌جا در مورد استفاده از ابزارهای مدیریت پروژه نوشته که توصیه می‌کنم نوشته‌اش را بخوانید. این یکی دو هفته‌ی اخیر درگیر تدوین پروپوزال یک پروژه‌ی بزرگ مشاوره‌ی مدیریت بودیم. اول از همه باید از همه‌ی همکاران‌ام به‌ویژه نیمای عزیز تشکر کنم بابت این‌که در این دو هفته علی‌رغم فشردگی و حجم بالای کار، کنار هم لحظات خوبی را تجربه کردیم. شخصا از نظر کار تیمی این به‌ترین تجربه‌ای بوده که تا الان داشتم.

به قول علما اما بعد: موقع نوشتن بخش‌های مربوط به متدولوژی کار، نکته‌ی جالبی را متوجه شدم. وقتی می‌خواستم روش کار را بنویسم؛ مجبور بودم فرض کنم که خواننده‌ی غیرفنی با مفاهیمی که من می‌خواهم ازشان صحبت کنم و ابزارهایی که قرار است برای انجام کار ازشان استفاده کنیم، آشنا نیست. بنابراین من باید تقریبا از نقطه‌ی صفر شروع به نوشتن می‌کردم: نوشتنِ صرف این‌که قرار است چه کار کنیم کافی نبود. باید اول می‌گفتم چرا باید این کار را انجام بدهیم، چرا این طوری و چرا از این ابزار باید استفاده کنیم!

به این ترتیب نوشتن خیلی از بخش‌ها برای‌ام بسیار مشکل بود؛ چون باید بدیهیات خودم را به‌عنوان غیربدیهیاتِ خوانندگان برای آن‌ها به زبان ساده و قابل فهم تشریح می‌کردم! به نظرم این تجربه بسیار ارزش‌‌مند بود؛ چون فهمیدم:

  1. وقتی داری می‌نویسی باید چیزهای غیربدیهی برای دیگران را اساس نوشتن‌ات قرار بدهی، نه بدیهیات خودت را. کشف آن چیزهای غیربدیهی خودش کار سختی است!
  2. خیلی وقت‌ها ما از چارچوب، متدولوژی، روش کار یا ابزاری استفاده می‌کنیم که برای همه‌مان جا افتاده که همین است و لاغیر. اما وقتی به فلسفه و ریشه‌ی استفاده از آن‌ها کمی فکر کنیم، آن وقت …
  3. وقتی قرار باشد چرایی هر یک از آن موارد نکته‌ی قبل را روشن کنی، آن وقت چیزهای جالبی را کشف می‌کنی: این‌که خودت چقدر ماهیت ابزار X را فهمیده‌ای، قدرت استدلال‌ و تفکر تحلیلی‌ات چقدر است، چقدر بلدی به زبان ساده یک مفهوم را توضیح بدهی و خیلی چیزهای دیگر. تازه وقتی موضوع مورد نظرت بدیهی باشد که دیگر هیچ! این‌ها همه چالش‌های بسیار سختی بودند که هر چند موقع نوشتن من را خیلی اذیت کردند؛ اما خوب الان از این‌که در حل‌شان به صورت نسبی موفق بوده‌ام، بسی خوش‌حال‌ام!

شاید بد نباشد که این تمرین را برای آزمایش دانش و مهارت‌مان در حوزه‌ی تخصصی‌مان انجام بدهیم: یک متن کوتاه بنویسیم که در آن مشخص باشد چه کارهایی انجام می‌شود، چرا باید این کارها انجام بشوند و چرا این‌طوری و چرا باید از این ابزارها استفاده کنیم. بعد این متن را بدهیم به یک آدم غیرمتخصص و ببینیم که از ماجرا سر در می‌آورد یا نه. جایی می‌خواندم معیار کلیدی موفقیت یک متن این است که خواننده بعد از خواندن‌اش احساس کند چیزی به او اضافه شده!

برای خودم به‌نوعی سخت‌ترین و بامزه‌ترین بخش نوشته‌های‌ام در مورد متدولوژی پروژه، جایی بود که داشتم سعی می‌کردم توضیح بدهم اصلا چرا لازم است اولویت‌بندی انجام بشود! ضمن این‌که توصیف فلسفی که از سیستم داینامیکس نوشتم را فکر کنم خود پیتر سنگه و استرمن هم اگر بخوانند، حتما ازش در چاپ‌های بعدی فرمان پنجم و بیزینس داینامیکس استفاده می‌کنند! 😉

این را گفتم که اعتماد به نفس داشته باشید و نترسید. همین الان یک ورق کاغذ بردارید یا یک فایل ورد باز کنید و شروع کنید. این تمرین به‌نظرم برای کشف پاسخ همان سؤال کلیدی همیشگی یعنی “تخصص شما چیست؟” هم بسیار مفید است.

پ.ن. عکس از این‌جا

دوست داشتم!
۰

نادر این‌جا در مورد استفاده از ابزارهای مدیریت پروژه نوشته که توصیه می‌کنم نوشته‌اش را بخوانید. این یکی دو هفته‌ی اخیر درگیر تدوین پروپوزال یک پروژه‌ی بزرگ مشاوره‌ی مدیریت بودیم. اول از همه باید از همه‌ی همکاران‌ام به‌ویژه نیمای عزیز تشکر کنم بابت این‌که در این دو هفته علی‌رغم فشردگی و حجم بالای کار، کنار هم لحظات خوبی را تجربه کردیم.

شاید مهم‌ترین سؤال خیلی از دوستان جوانی که تازه از دانشگاه فارغ‌التحصیل شده‌اند این باشد که برای موفقیت و پیش‌رفت شغلی باید چه کنیم؟ در این پست براساس این مطلب، ۱۰ توصیه به این دوستان جوان (به‌ویژه مشاوران جوان) ارایه می‌شود:

۱- تازه وارد محل کارتان شده‌اید؟ سعی کنید در اولین فرصت با حداقل ۳ نفر از همکاران‌تان آشنا شوید! (حالا من یک مدت جایی کار می‌کردم کلا دو تا همکار داشتم!)

۲- در یک تیم تدوین پروپوزال عضو شوید (این یکی بیش‌تر خاص شرکت‌های پروژه ـ محور است البته.) این طوری هم تجربه‌ی خوبی کسب می‌کنید و هم احتمال عضویت‌تان را در تیم اجرایی پروژه افزایش می‌دهید! (ضمن این‌که می‌تونید بعد از مدتی مثل من هم پروپوزال نوشتن‌تان را بفروشید و هم مدیر پروژه‌ی پروپوزالی بشوید که نوشتید و برنده شده!)

۳- برای خودتان اهداف سالانه‌ای را تعیین کنید؛ امسال می‌خواهید چه چیزهایی را تجربه کنید، یاد بگیرید، چه عادت‌های بدی را ترک کنید یا به چه اهدافی دست پیدا کنید؟ (مثلا من امسال قراره تافل یا آیلتس بدم! البته فعلا به‌خاطر درگیری‌های کاری در حد قرار مونده؛ شما از من در مورد تحقق اهداف‌تون جلو بزنید!)

۴- خارج از ساعات کاری‌تان، آموزش‌های لازم را کسب کنید (مثل من که رفتم MBA خوندم! ;))

۵- شکاف‌های مهارتی‌تان را پر کنید (من می‌دانم که مثلا در MSP خیلی وارد نیستم. باید بروم یاد بگیرم دیگر!)

۶- کارهایی که می‌شود را به دیگران واگذار کنید یا مکانیزه‌شان کنید. (رونوشت به خودم که هنوز بعد ۵ سال کار کردن اینو یاد نگرفتم که مثلا تایپیست بنده‌ خدای شرکت داره برای همین کار صفحه‌بندی فایل گزارش که هی باهاش درگیرم تا درست بشه حقوق می‌گیره!)

۷- رزومه‌تان را همیشه به‌روز نگه دارید (و لطفا یاد هم بگیرید که چطور رزومه ننویسید!)

۸- برای خودتان یک پایگاه دانشی درست کنید که به وقت‌اش بتوانید از آن برای کارتان بهره بگیرید (چیزی مثل همین گزاره‌ها!)

۹- سازمان محل کارتان شما را به‌صورت سالانه ارزیابی نمی‌کند؟ خودتان چطور؟ حداقل وضعیت تحقق اهداف سالانه‌‌تان را بررسی کنید.

۱۰- زمانی را برای حقظ و تقویت ارتباطات‌تان با دوستان‌تان اختصاص دهید. من شخصا از طریق دوستان‌ام فرصت‌های بیزینسی خوبی نصیب‌ام شده که دارد بیش‌تر هم می‌شود! بنابراین شبکه‌سازی را جدی بگیرید.

دوست داشتم!
۱

شاید مهم‌ترین سؤال خیلی از دوستان جوانی که تازه از دانشگاه فارغ‌التحصیل شده‌اند این باشد که برای موفقیت و پیش‌رفت شغلی باید چه کنیم؟ در این پست براساس این مطلب، ۱۰ توصیه به این دوستان جوان (به‌ویژه مشاوران جوان) ارایه می‌شود: ۱- تازه وارد محل کارتان شده‌اید؟ سعی کنید در اولین فرصت با حداقل ۳ نفر از همکاران‌تان آشنا شوید!

هفته‌ای عجیب و شلوغ و پرلینک در حوزه‌ی فناوری …

پیش از شروع سه نکته:

  1. لینک‌هایی که به نظرم باید حتما و تحت هر شرایطی خوانده بشوند را با رنگ قرمز از سایر لینک‌ها متمایز می‌کنم. اگر فکر می‌کنید تعداد لینک‌ها زیاد است، با مطالعه‌ی لینک‌های قرمز شده هر آن‌چه را حتما باید بخوانید، خوانده‌اید!
  2. برای دیدن لینک‌های کلیه‌ی قسمت‌های قبل، می‌توانید به این‌جا مراجعه بفرمایید.
  3. این مجموعه پست‌ها در حکم یک دفترچه‌ی یادداشت مطالب مهم برای من هستند. اگر لینک اخبار را هم می‌گذارم، برای این است که به نظرم برخی اخبار حداقل تیترشان باید توسط کسانی که در حوزه مشاور‌ه‌ی مدیریت و آی‌تی فعال هستند، دیده شوند. بنابراین اگر تعداد لینک‌ها زیاد هستند، اولا ببخشید و ثانیا این‌که حداقل به تیترها نگاهی بیاندازید؛ ضرر نمی‌کنید!

جامعه‌شناسی، روان‌شناسی و کار حرفه‌ای:

پست مهمان : دیوارهای شیشه‌ای زندان یک توریست (رضا بهرامی عزیز)

بیست رنج مشقت بار در زندگی (عالی تا این حد که این بخش این هفته اومده اول!!!) (مهرداد نایب؛ ویزویز)

آقایان کجا رفته‌اند!؟ (علی واحد، وبلاگ رادمان)

خودخواهی موتور همکاری و همبستگی (جالب!)

مدیریت:

کسب و کار مداوم، تجربه‌ای از یک سمینار (امیر مهرانی که جاش خالی بود این هفته؛ The Coach)

اصرار برنامه‌ریزى پروژه در یک مرحله و خزش محدوده و محتوای پروژه (مهدی عرب عامری؛ PMPlus)

دکتر احمد روستا، پدر بازاریابی ایران، در دیدار از TMBA به مناسبت روز پدر (استاد پرویز درگی)

جلسه (درباره‌ی برگزاری و مدیریت اثربخش جلسات) (baseline.ir)

بازیهای مدیریتی که هرگز بازی نکردیم! (حرف حساب؛ در نقد عدم توجه به بازی‌های مدیریتی و شبیه‌‌سازی در ایران)

فناوری اطلاعات و ارتباطات:

دور و برتان را به گوگل بشناسانید: راهنمای تصویری ویجت Rate Places و اضافه کردن اماکن به نقشه گوگل (این به‌ترین مطلبی بود که این هفته خوندم!) و مصاحبه‌ای خواندنی با بیل گیتس (این هم دومین مطلب برتر هفته از نظر من!) (دکتر علی رضا مجیدی؛ یک پزشک)

این هفته IBM صد ساله شد و مجله‌ی نارنجی مطالب بسیار جالبی در مورد تاریخ‌چه‌ی این شرکت منتشر کرد. توصیه می‌کنم حتما همه را بخوانید: توماس واتسون: ۴۰ سال مدیریت بر آی بی ام، ۹ فن‌آوری مهم و پر کاربرد که IBM پایه‌گذار آن‌ها است، تاریخچه IBM در یک نگاه و در این صد سال، بر IBM چه گذشت؟ (نارنجی)

آشنایی با تاریخچه شبکه‌های اجتماعی اینترنتی (جواد افتاده؛ رسانه‌های اجتماعی)

مرگ تلویزیون: آیا تلویزیون رسانه اول است؟ (رضا قربانی؛ مدیر رسانه)

گوگل چارت (معرفی یک سرویس جدید گوگل؛ عالی!) (وبلاگ مهران‌نوتز)

Forvo، سایتی جامع برای گوش دادن به تلفظ صحیح لغات! (حتا فارسی) (روزنوشت میلاد)

۱۰ کتابی که باید درباره رسانه های اجتماعی خواند (iClub)

چگونه قابلیت‌های جدید جستجوی گوگل را فعال و از آن‌ها استفاده کنیم؟ (نارنجی)

بالاترین دستمزد به کارمندان گوگل می‌رسد

اندروید همچنان رو به رشد

پهن‌باند ۱ گیگابیتی (در آمریکا دم در خونه‌ها!) و هک کردن برای تفریح و سرگرمی (گزارشی جالب درباره‌ی یک گروه هکر خطرناک!) و چگونه اکانت آنلاینم را پاک کنم؟ (بسیار مفید) (دنیای زیبای وب)

گوگل کروم بوک وارد بازار شد و چگونه با کلیک بر روی نتایج جستجوی عکس به لینک مستقیم برویم؟ (مجله‌ی اینترنتی گویا آی‌تی)

از EOM در سابجکت ایمیل استفاده کنید (روشی جالب برای سریع ای‌میل زدن!) (محمود حق‌وردی؛ حرفه روابط عمومی)

هشت قابلیت جدید iOS 5 که در کنفرانس اپل معرفی نشدند (وبلاگ مانی)

کاهش شش میلیونی اعضای فیس‌بوک در آمریکا (خبر جالب)

تقی پور: مجلس قانع شد که ادغام وزارت ارتباطات به مصلحت کشور نیست (البته ظاهرا هنوز تا یکشنبه باید صبر کنیم!)

اقتصاد:

آیا توان‌مندسازی زنان لزومن منجر به توسعه اقتصادی می‌شود؟ و پست تکمیلی‌اش شاید توان‌مندسازی اصطلاح خوبی نبوده! (حامد قدوسی؛ یک لیوان چای داغ)

آمارهای من‌درآوردی در ایران و تغییرات عمده در بازار گاز طبیعی و چرا تورم در چین و هند بالاتر از امریکاست؟ (حجت قندی؛ اقتصادانه)

توقیف قضایی برای مفاسد اجتماعی (مجلۀ اقتصادی IRPD ONLINE JOURNAL)

وزیر کار: تحقق نیافتن ۲٫۵میلیون شغل هم موفقیت است! (بنده تشکر می‌کنم!)

دوست داشتم!
۰

هفته‌ای عجیب و شلوغ و پرلینک در حوزه‌ی فناوری … پیش از شروع سه نکته: لینک‌هایی که به نظرم باید حتما و تحت هر شرایطی خوانده بشوند را با رنگ قرمز از سایر لینک‌ها متمایز می‌کنم. اگر فکر می‌کنید تعداد لینک‌ها زیاد است، با مطالعه‌ی لینک‌های قرمز شده هر آن‌چه را حتما باید بخوانید، خوانده‌اید! برای دیدن لینک‌های کلیه‌ی قسمت‌های

“در این مدت نکات بسیاری آموختم. از نظر روانی البته به نکات جدیدی رسیدم. اما هم چنین زمان آن را داشتم که روی ضعف‌های‌ام هم کار کنم. این‌ها چیزهایی است که هنگامی که زیاد بازی می‌کنید زمان فکر کردن به آن‌ها را ندارید … اما از طرف دیگر، روی سکوها و پشت تلویزیون دید به‌تری از بازی دارید و می‌توانید از جای‌گیری دیگر مدافعان بسیار بیاموزید. این کاری است که من انجام دادم.” (توماس فرمائلن مدافع آرسنال درباره‌ی مصدومیت طولانی‌مدت این فصل‌اش؛ این‌جا)

هر از چند گاهی بد نیست که در ذهن‌مان خودمان را از کارمان اخراج کنیم! یعنی از کارمان فاصله بگیریم؛ ببینیم کجا اشتباه کرده‌ایم و چه کارهایی را درست یا غلط انجام داده‌ایم. حواس‌مان باشد که کسی دل‌اش به حال ما نمی‌سوزد و خودمان باید برای به‌روز بودن و توسعه‌ی شخصی‌مان دست به کار شویم.

در کنار این کار چه به‌تر که از خوب و بد و درست و نادرست کار دیگران هم درس بگیریم.

پ.ن. میلاد “تنهاترین مرد خدا” و روز پدر، بر همه‌ مبارک!

دوست داشتم!
۰

“در این مدت نکات بسیاری آموختم. از نظر روانی البته به نکات جدیدی رسیدم. اما هم چنین زمان آن را داشتم که روی ضعف‌های‌ام هم کار کنم. این‌ها چیزهایی است که هنگامی که زیاد بازی می‌کنید زمان فکر کردن به آن‌ها را ندارید … اما از طرف دیگر، روی سکوها و پشت تلویزیون دید به‌تری از بازی دارید و می‌توانید از جای‌گیری

در این وبلاگ بارها و بارها به این نکته اشاره کرده‌‌ام که مشاوره چیزی جز حل مسئله نیست و مشاور خوب، کسی است که به‌تر مسائل را حل می‌کند. حل مسئله هم یک توانایی و مهارت است که باید به مرور زمان و با مطالعه و تمرین کسب و تقویت شود. در این پست چند پیشنهاد برای به‌بود دادن مهارت حل مسئله ارایه می‌شوند:

۱- مشکلات را کشف کنید: اگر مسئله‌ای را پیش روی‌تان نمی‌بینید یا اگر فکر می‌کنید هیچ مشکلی ندارید (!)، یک جای کار اشکال دارد! بگردید تا یک مسئله‌ی واقعی را دور و برتان پیدا کنید. به این ترتیب تجربه‌ی کشف مشکلات را پیدا می‌کنید و مهارت‌تان نیز در حل مشکلات بیبش‌تر می‌شود.

۲- برای حل مسئله روش داشته باشید: خیلی وقت‌ها ما مسائل را نمی‌توانیم حل کنیم؛ چون نمی‌دانیم که چطور باید آن‌ها را حل کنیم. بنابراین اگر روش‌های حل مسئله را بلد باشیم، حل مسئله هم برای‌مان ساده می‌شود. برای نمونه الگوی ۵ مرحله‌ای زیر را ببینید:

  • زمان: به‌اندازه‌ی کافی وقت صرف کنید تا ماهیت واقعی مسئله را بشناسید.
  • طرح مسئله: مسئله را مطرح نمایید و ببینید که دیگران با مسائلی از این نوع چگونه برخورد کرده‌اند.
  • کمک بگیرید: از دیگران بخواهید تا مسئله را از زاویه‌ی دید خودشان بررسی کنند.
  • خلاقیت: ایده‌هایی برای حل مسئله ایجاد کنید.
  • اقدام: به‌ترین راه‌حل را انتخاب و اجرا کنید.

سعی کنید الگوی حل مسئله‌ی خودتان را بسازید و با تمرین زیاد، آن را ملکه‌ی ذهن‌تان بکنید.

۳- دیگران را وارد تیم خودتان بکنید: اگر تخصص یا توانایی حل یک مسئله‌ی خاص یا بخشی از آن را ندارید، از دیگرانی که نقاط ضعف شما را پوشش می‌دهند و شما هم از آن‌ها یاد می‌گیرید، کمک بگیرید! کمک گرفتن از دیگران هم خودش نوعی مهارت حل مسئله محسوب می‌شود! 😉

دوست داشتم!
۰

در این وبلاگ بارها و بارها به این نکته اشاره کرده‌‌ام که مشاوره چیزی جز حل مسئله نیست و مشاور خوب، کسی است که به‌تر مسائل را حل می‌کند. حل مسئله هم یک توانایی و مهارت است که باید به مرور زمان و با مطالعه و تمرین کسب و تقویت شود. در این پست چند پیشنهاد برای به‌بود دادن مهارت