معمولا یکی از مشکلات مهمی که در زندگی کارآفرینانهمان با آن مواجه میشویم این است که یا اصلا ایدهی کسب و کاری نداریم یا آنقدر ایده داریم که نمیدانیم کدام را انتخاب کنیم! معمولا اگر حالت دوم رخ بدهد، سؤالات بسیاری ذهن ما ما را مشغول میکنند: کدام ایده بهتر است؟ من بهتر است روی کدام ایده وقتم را بگذارم؟ کدام ایده نتیجهبخشتر خواهد بود؟ و سؤالات دیگری شبیه اینها. برای حل این مشکل چه باید بکنیم؟ این بار قرار است با هم در مورد راهحل این مشکل صحبت میکنیم. در اینجا به شما سه آزمون ساده را معرفی میکنم که بهکمک آنها میتوانید برای انتخاب بین ایدههای مختلف کسب و کار، آسانتر تصمیم بگیرید:
۱- آزمون اندازه: اولین و مهمترین نکته در مقایسهی ایدهها مقایسهی اندازهی ایدهها با هم هستند. اندازه را به دو شکل میشود معنا کرد. اول به اندازهی بازار ایده بپردازیم. به این فکر کنید که کدام ایده بهصورت مستقل یا در مجموع دو دنیای واقعی و مجازی (یعنی اینترنت) بازار بالقوهی بزرگتری دارد؟ آیا بازار دیگر (یعنی مثلا بازار مجازی برای بازار واقعی) بازار مکمل محسوب میشود یا بازار مستقلی است با مشتریان متفاوت؟ کشف کنید تعداد مشتریان کدام ایده بیشتر است. برای این کار میتوانید از تحقیقات بازار استفاده کنید یا بازار یک محصول رقیب و یا حتی مشابه محصول خودتان را بررسی کنید. چقدر توانستهاند در آخرین دورهی زمانی بفروشند؟ در طول زمان کسب و کار و فروش و تعداد مشتریانشان با چه روندی رشد داشته است؟ البته همه چیز هم عدد و رقم نیست. گاهی وقتها شهود و شمّ اقتصادی، پاسخ بهتری میدهد! اینجاست که شکل دوم بررسی اندازهی ایده مهم میشود. خیلی ساده و خلاصه از خودتان بپرسید: کدام ایده، قابلیت این را دارد که در بلندمدت به کسب و کاری بزرگ و یک برند دوستداشتنی برای خودتان و دیگران تبدیل شود؟
۳- آزمون نسبت درآمد به هزینه: هدف اصلی از راهاندازی هر کسب و کاری، سودآوری است. سود خیلی ساده عبارت است از درآمد منهای هزینهها. حالا اگر نسبت درآمد به هزینهها را در نظر بگیریم، معیار مناسبی برای مقایسهی مطلوبیت مالی ایدههای کسب و کار بهدست میآوریم: اینکه بهازای هر ریال سرمایهگذاری، چقدر سود بهدست میآوریم. طبیعتا این نسبت برای هر ایدهای بهتر باشد آن ایده، مناسبتر است. دقت کنید که لازم است درآمدها و هزینهها را در طول زمان برآورد کنید. یعنی هم هزینههای طراحی و تولید محصول و راهاندازی اولیه (مثل خرید یا اجارهی مکان فیزیکی یا طراحی و راهاندازی وبسایت فروشگاه اینترنتی، خرید ماشینآلات و تجهیزات و …) را در نظر بگیرید و هم درآمدها (ناشی از فروش محصولات و خدمات و درآمدهای جانبی) و هزینههای بلندمدت (مثل: تبلیغات، هزینهی نیروی انسانی، هزینهی مواد اولیه و …) را. توجه کنید که ممکن است ایدهای نیاز به هزینهی اولیهی بالا داشته باشد و در بلندمدت هزینهی کمتری بخواهد و بالعکس. بنابراین برای مقایسه، لازم است برای هر ایده مجموع درآمدها را بر مجموع هزینههای کوتاهمدت و بلندمدت در یک بازهی زمانی یکسان تقسیم و نتیجه را با هم مقایسه کنید.
۳- آزمون ارزش: دنبال کردن هر ایدهی کسب و کاری، منافع مادی و غیرمادی و البته هزینههای خاص خودش را در پی خواهد داشت. سؤال این است که ارزش نهایی واقعی (یعنی منافع مادی منهای هزینهها) کدام یک از این ایدهها بزرگتر است؟ با سرمایهگذاری مالی مشابه یا سرمایهگذاری وقت و انرژی یکسان از کدام ایده میشود پول بیشتری درآورد؟ آیا ارزش حاصل شده، مطابق انتظار شما هست؟ یک نکتهی بسیار مهم این است که ملاک ارزش لزوما عدد ریالی سود حاصل از کسب و کارمان نیست. خیلی وقتها ممکن است پول زیادی در نهایت برایمان نماند؛ اما احساس رضایت درونی که از طراحی و تولید یک محصول یا خدمت عالی بهدست میآوریم کافی باشد تا کل ماجرا برایمان بیارزد. بنابراین خیلی خلاصه بگویم احتمالا اینجا هم شهود پاسخ بهتری به ما میدهد: فکر کنید با دنبال کردن هر ایده، در آخر کار، چقدر احساس خوب خواهید داشت!
ایدهای که از هر سه آزمون سربلند بیرون بیاید، طبیعتا ایدهی برتر خواهد بود. اما اگر بخواهیم این سه آزمون را اولویتبندی بکنیم، بهترتیب نتایج آزمون ارزش، اندازهی بازار و نسبت درآمد به هزینه را در نظر بگیرید. البته باید بگویم در نهایت البته باز هم با تکیه بر احساس و شور درونیتان، میتوانید درستترین تصمیم ممکن را بگیرید!