بیش از صد سال از پدید آمدن مدیریتِ علمی و علم مدیریت میگذرد. در طول دو قرن اخیر که بشر متوجهِ علم بودن مدیریت همانند علوم مهندسی و پایه شده، تلاشهای بسیاری برای ارائهی تعریفی جامع و مانع از مدیریت صورت پذیرفته است. این تعاریفِ مختلف همگی بهدنبال نشان داده معنای واقعی مدیریت و کارهایی هستند که یک مدیرِ اثربخش باید آنها را بهخوبی انجام دهد تا بتواند به اهداف خود و سازمان تحتِ مدیریت خود دست یابد. نتیجه اینکه تعدد تعاریفِ موجود از مدیریت تا آنجا زیاد است که از آن با عنوان “جنگلِ تعاریف” یاد شده است!
پیش از این در گزارهها چندین بار دربارهی مفاهیم بنیادین مدیریت نوشتهام. اینکه مدیریت چیست و از آن مهمتر، مدیریت چه چیزهایی نیست! به ۵ واژهی کلیدی در تعریف اصول مدیریت اشاره کردهام و از این نوشتهام که مدیریت بههمان سادگی روزمره است! اما همچنان این موضوع جای نوشتن و گفتوگو دارد. در این پست قصد دارم از زاویهی دید دیگری به تعریف مدیریت نگاه کنم: مدیریت چگونه معنای واقعی خود را مییابد؟
ابتدا بیایید ابتدا روی این تعریف از مدیریت توافق کنیم: “مدیریت عبارت است از علم و هنرِ تحقق اهداف سازمانی با در نظر داشتن اهدافِ فردی.” بنابراین مدیریت، راه و روشی است که مدیر با آن کارویژهی اصلی خود یعنی تحقق اهداف سازمانی و فردی خود، ذینفعان سازمان و همکاراناش را به بهترین شکل بهسرانجام میرساند. با این اوصاف، مدیریت را میتوان بهنوعی با وام گرفتن از ایدههای پیتر دراکر بزرگ، “هنر و علمِ انجامِ درستِ کارِ درست” نیز تعریف نمود. در این تعریف یک نکته بسیار کلیدی است: بهانجام رساندن کارها. و این همان نقطهای است که میتوان با دقت در آن کمی بیشتر به معنای واقعی مدیریت پی برد.
برای انجام دادن کارها چه مراحلی طی میشود؟ کمی فکر کنید. ما ابتدا باید خود را برای انجام یک کار قانع کنیم، پس از شروع کار و در حین کار تا بهانجام رساندن آن تلاشِ پیوسته داشته باشیم و نهایتا نتیجهی کار را با همان کیفیت و کمیت مورد انتظار به خودمان یا دیگری ارائه کنیم. کمی به این جملهی اخیر دقت کنید! در اینجا سه واژهی کلیدی وجود دارند که حقیقتِ معنای مدیریت در آنها نهفته است:
۱- انگیزش: آغاز هر کاری سختترین کار دنیا است! باید اول خودمان را بهاندازهی کافی برانگیزانیم، بر غولِ بزرگِ تنبلی غلبه کنیم و تازه آنوقت است که باید ببینیم چطور کار را باید انجام داد. هنر اصلی مدیران بزرگ همین است. آنها همکارانشان را با نشان دادن یک تصویرِ جذاب از آیندهای که کار در آن بهانجام رسیده است، به افراد کمک میکنند تا بتوانند قدم در راهِ تحقق اهداف سازمان بگذارند. پس از آن هم مدیران بزرگ به همکارانشان کمک میکنند تا بتوانند بهترین روش انجام کارها را کشف کنند و در مواجهه با سختیهای مسیر، ثابتقدم و استوار پیش بروند. در نهایت پس از بهپایان رساندن کار نیز تقدیر و پاداشدهی از افرادی که در تحقق اهداف همسفر و همگام بودهاند، جزئی دیگر از فرایند انگیزش است.
۲- نگهداشت: این واژه برای فعالان و متخصصان منابع انسانی آشنا است؛ هر چند مفهوم آن فراتر از چیزی است که در منابع انسانی به آن پرداخته میشود. در ادبیات منابع انسانی منظور از “نگهداشت” حفظ نیروی انسانی با روشهای انگیزشی است. اما آنچه من از نگهداشت در اینجا مورد نظر دارم، حفظِ روند کیفی و کمی انجام کار در تمامی طولِ مسیر انجام آن است. توضیح اینکه خیلی وقتها ما کاری را با انگیزه و هدفمند آغاز میکنیم؛ اما بهتدریج و با گذر زمان و مواجهه با مشکلاتِ بزرگِ پیش رو، انگیزه و توانمان کاهش مییابد و در نتیجه از کیفیت و کمیت کارمان میکاهیم. هنرِ مدیرانِ بزرگ مقابله با این نقطهی ضعف بزرگ است که جزو بزرگترین چالشهای سازمانها در تحقق اهداف خود بهویژه در زمینهی کسب رضایت مشتری و اثربخشی در مصرفی منابع کمیاب سازمانی است. علم رهبری سازمانی مهمترین ابزارهای فرایندِ نگهداشت را در اختیار مدیران میگذارد؛ هر چند مدیریت کیفیت و به بیان بهتر، تعالی سازمانی نیز در سطح عملیاتی و فرایندی سازمان بسیار به کار مدیران خواهد آمد.
۳- تحویل: کار را که کرد؟ 🙂 معمولا در پروژهها یک فازِ تحویلِ موقت و نهاییِ محصول پروژه در نظر گرفته میشود که هدف از آن، آزمودن میزان تحقق اهداف پروژه در مقامِ اجرا و دنیای واقعی است. این همان موضوعی است که فارغ از نوع کاری که انجام میشود و بدون در نظر گرفتن میزان رسمیت آن توسط مدیرانِ بزرگ دنبال میشود. آنها میدانند که تحقق یک هدف زمانی بهشکل کامل انجام میشود که منافع ناشی از آن به همهی ذینفعان سازمان (یا هدف مشخص شده) برسد. بنابراین آنها زمانی که عملیات فرایندی انجام کار بهپایان میرسد، هنوز کار خود را پایانیافته نمیدانند: آنها کار را تا زمانی که توسط ذینفع آن بهصورت کامل تحویل نگرفته شده باشد پیگیری میکنند.
سه واژهی کلیدی فوق به ما نشان میدهند که معنای واقعیِ مدیریت آنچنان هم که بهنظر میرسد، دور از دسترس نیست!
بیش از صد سال از پدید آمدن مدیریتِ علمی و علم مدیریت میگذرد. در طول دو قرن اخیر که بشر متوجهِ علم بودن مدیریت همانند علوم مهندسی و پایه شده، تلاشهای بسیاری برای ارائهی تعریفی جامع و مانع از مدیریت صورت پذیرفته است. این تعاریفِ مختلف همگی بهدنبال نشان داده معنای واقعی مدیریت و کارهایی هستند که یک مدیرِ اثربخش باید آنها