همهی ما توانایی داریم. تفاوت در شیوهی استفاده از تواناییها است.
شارلوت ویتن
همهی ما توانایی داریم. تفاوت در شیوهی استفاده از تواناییها است.
شارلوت ویتن
همهی ما توانایی داریم. تفاوت در شیوهی استفاده از تواناییها است. شارلوت ویتن دوست داشتم!۵
“ما شانس کمتری از حریفان داریم. اگر سایر تیمها کمی سرعتشان را بیشتر کنند، ما باید تلاش بهمراتب بیشتری داشته باشیم. باید آرام باشیم. هوادارانمان باید رؤیاپردازی کنند؛ اما نباید مغرور شویم. اگر بتوانیم چهارم شویم و به چمپیونزلیگ برویم، باورنکردنی خواهد بود. در اردوهای پیشفصل، به این بازیکنان باور داشتم و همه اعتماد و حمایتم را به آنها دادم. هرگز آنها را سرزنش نکردم و نگفتم که ما این گل را دریافت کردیم، چون شما این کار یا آن کار را کردید؛ بلکه گفتم: خب، ما دوباره صحنهها را تماشا میکنیم و تلاش میکنیم بهتر شویم.” (کلودیو رانیری؛ اینجا)
این روزها همه جا سخن از تیم دوستداشتنی و شگفتیساز لستر سیتی است. تیمی که با امید سقوط نکردن پای به مسابقات این فصل لیگ برتر جزیره گذاشت و حالا مدعی اصلی قهرمانی است. داستان این فصل لستر، از آن داستانهای شورانگیز و باورنکردنی است که احتمالا فقط در ورزش فوتبال میشود آنها را در دنیای واقعی دید: داستانی شبیه داستانهای جادویی هزار و یک شب، که در آن هر اتفاقی ممکن است بیافتد و هر فردی ـ بدون توجه به توانمندیهایی که بهنظر میرسد دارد ـ میتواند کارهایی بزرگ انجام دهد. البته نباید فراموش کنیم که در قله بودن لستر مدیون نتایج فوق درخشان (!) غولهای همیشگی لیگ برتر (یعنی یونایتد، سیتی، آرسنال و چلسی) در این فصل نیز هست؛ اما در هر حال استاد کلودیو رانیری و شاگردان بیادعا و سختکوش او خود با عملکردی باثبات و کوبنده، جایگاه کنونیشان را با شایستگی بهدست آوردهاند.
کلودیو رانیری همان مربی است که همیشه نام او یادآور یک مربی معمولی و بازنده در ذهن ما است: با رزومهای سرشار از نتایج معمولی با تیمهای بزرگ! اما حالا او در جایگاهی است که شاید رشک بسیاری از مربیان بزرگ دنیا باشد. اما چه چیزی رانیری و لستر سیتی جذاب او را در این فصل موفق کرد؟ شاید هنوز برای قضاوت کامل در این مورد زود باشد؛ اما حرفهای آقای رانیری در مصاحبهای که از آن نقل قول کردم، نکتههای جالبی را در خود برای مدیران و رهبران سازمانی دارند:
۱- رؤیاپردازی واقعبینانه: رؤیا داشته باش؛ اما واقعبین باش و جایگاهات را در مسیر حرکت بهسوی رؤیا فراموش نکن!
۲- خودباوری: به خودت و تواناییهای تیمات احترام بگذار و اطمینان داشته باش و این احترام و اطمینان را لحظه بهلحظه به آنها نشان بده!
۳- همدلی در هممسیری: همهی اعضای تیم ـ از جمله مدیر ـ سرنشین یک قایق در اقیانوس طوفانی محیط بیرونی هستند: آنها باید هممسیر باشند و همگی برای رسیدن به یک ساحل مشخص (یعنی همان رؤیای واقعبینانه) تلاش کنند.
۴- ایجاد هارمونی عملکردی: در قایق گرفتار توفان “تیم” اگر چه اشتباه یک نفر، اشتباه همه است؛ اما عملکرد خوب یک نفر لزوما بهمعنای عملکرد خوب کل تیم نیست. در عین حال همه همیشه در بهترین وضعیت کاری خود نیستند. هنر رانیری ـ و تمامی مدیران بزرگ ـ ایجاد هارمونی بین عملکردهای اعضای تیم برای خلق یک ملودی گوشنواز از عملکرد تیمی در یک بازهی زمانی بلندمدت است.
۵- همیشه بهتر شدن: هیچوقت برای جبران اشتباهات دیر نیست و از آن مهمتر اینکه یاد گرفتن و بهتر شدن، در هیچ نقطهای از مسیر حرکت به رؤیا (حتی در زمان فتح قله!) نباید متوقف شود.
به امید موفقیت نهایی کلودیو رانیری و ستارههای بیادعای لستر سیتی که تا همینجای فصل هم برای ما روایتگر داستان دلانگیزی بودند از اینکه چگونه میتوان رؤیایی ناشدنی را تبدیل به امیدی پرنور کرد: آنها بهجای رؤیابافی، رؤیاسازی را انتخاب کردند! 🙂
“ما شانس کمتری از حریفان داریم. اگر سایر تیمها کمی سرعتشان را بیشتر کنند، ما باید تلاش بهمراتب بیشتری داشته باشیم. باید آرام باشیم. هوادارانمان باید رؤیاپردازی کنند؛ اما نباید مغرور شویم. اگر بتوانیم چهارم شویم و به چمپیونزلیگ برویم، باورنکردنی خواهد بود. در اردوهای پیشفصل، به این بازیکنان باور داشتم و همه اعتماد و حمایتم را به آنها دادم.
پیش از شروع:
زندگی، سلامت و کار حرفهای:
اعتراف کردن به خطاها باعث سلامت روانی میشود ـ آکادمی تفکر
چرا افراد باهوش دوستان کمتری دارند؟
۱۰ قدم ساده برای آنکه انسان بهتری باشید – دیجیاتو
۵ سؤالی که باعث افزایش کارایی میشوند – زومیت
مدیریت کسبوکار:
بزرگترین وجه تمایز شرکتهای خوب و شرکتهای فوقالعاده ـ دیجیاتو
۹ تاکتیک رهبران بزرگ برای تسلط بر فضای جلسات کاری ـ دیجیاتو
پنج گام در رهبری همکاریهای بینشرکتی ـ حسین جلالی
۳ توصیه اثربخش برای آنکه بهعنوان یک درونگرا رهبر بهتری باشید ـ دیجیاتو
نوآوری، تجاریسازی و تحلیل و توسعهی کسبوکار:
چرا استراتژیهای سنتی به تنهایی کافی نخواهند بود؟
نمایشدهندگان یا مسدودکنندگان تبلیغات؛ برنده اصلی این میدان چه کسی است؟ ـ شبکه
گیمیفیکیشن، بهار خدمات بانکی ـ راه پرداخت
چطور با روایت داستان، ویژگیهای دیزاین یک محصول را به تصویر بکشیم ـ هزار و یک بوم
قوانین طلایی صادرات در دوره پساتحریم
اقتصاد، تأمین مالی و سرمایهگذاری:
هشت مانعساز در رقابت بنگاهها
شارژ مالی نیمه تعطیلهای صنعتی
سپردهگذاری در بانکها شدت گرفت
فناوری، رسانههای اجتماعی و بازاریابی دیجیتال:
سامسونگ آماده عرضه سیستمعامل اینترنت اشیا میشود ـ شبکه
ربات مدیرعامل رئیس های جدید شما ـ زومیت
از کورتانای هوشمند تا علاقه کشورهای در حال توسعه به همکاری؛ نگاهی به تفکرات مدیر عامل مایکروسافت ـ دیجیاتو و اپلیکیشن پیامرسان Kik فروشگاهی برای رباتهای چت راهاندازی کرد ـ دیجیاتو
گارتنر رشد تقاضا برای تلفنهای هوشمند، در سال ۲۰۱۶ به کمترین حد خود میرسد ـ دیجیاتو
پیش از شروع: میتوانید فید وبسایت گزارهها و همچنین فید لینکدونی گزارهها (که مطالب این پست از میان آنها انتخاب میشوند) را در فیدخوانتان (اینوریدر بهیاد مرحوم گودر!) دنبال کنید. لینک مطالبی که توصیه میکنم حتما بخوانید، با رنگ قرمز نمایش داده میشوند. ضمنا لینکهایی را که از نظر من تنها خواندن عنوانشان کفایت میکند، با پسزمینهی زرد رنگ نمایش میدهم. اگر
من میروم زکوی تو و دل نمیرود
این زورقِ شکسته ز ساحل نمیرود …
گر بیتو سوی کعبه رود کاروانِ ما
پیداست آن، که جز رهِ باطل نمیرود
درجستوجوی روی تو هرگز نگاهِ من
بیکاروانِ اشک ز منزل نمیرود …
استاد محمدرضا شفیعی کدکنی
من میروم زکوی تو و دل نمیرود این زورقِ شکسته ز ساحل نمیرود … گر بیتو سوی کعبه رود کاروانِ ما پیداست آن، که جز رهِ باطل نمیرود درجستوجوی روی تو هرگز نگاهِ من بیکاروانِ اشک ز منزل نمیرود … استاد محمدرضا شفیعی کدکنی دوست داشتم!۸
زندگی چیست؟ معمولا تعاریفی که از زندگی و ماهیت آن ارائه میشوند، از فرط پیچیدگی معنایی یا بیهودگی چیزی شبیه همان تعریف سریال معروف ژاپنی دوران کودکیمان هستند: “زندگی منشوری است در حرکت دوار!” اما معنای زندگی آنقدرها که بهنظر میرسد، موضوع پیچیدهای است؟ واقعیت این است که بخش مهمی از سؤالاتی که دین و فلسفه بهدنبال پاسخگویی به آنها بوده و هستند، همین معنای زندگی است. معنای زندگی پرسشی بهدرازای تاریخ زندگی بشر روی این سیارهی خاکی است. اما اینکه درک ما از زندگی تا چه اندازه به حقیقت نزدیک است، موضوعی است که شاید هیچوقت نتوانیم برای آن پاسخ درستی بیابیم. مهم این است که تاریخ بشر در مسیر خود پیش میرود و ما بهعنوان عضوی از جامعهی انسانی، تاریخ خاص زندگی خود را داریم. اینکه تا چه اندازه این تاریخ شخصی، همانطوری که باید پیش میرود، احتمالا در لحظهی پایانی زندگی بر ما مکشوف خواهد شد. اما تا رسیدن آن لحظه، آیا نمیتوانیم برای کشف این داستانِ نهفته و معنای زندگیِ شخصیمان تلاش کنیم؟ متأسفانه این سؤال هم پاسخ قطعی ندارد؛ هر چند برخی پرسشها میتوانند ما را به یافتن این رازِ بزرگِ هستی نزدیکتر کنند.
بیایید با هم و بهنقل از بیزینساینسایدر به هفت سؤال مهم کلیدی برای کشف معنای زندگی شخصیمان فکر کنیم:
۱- اگر فردا آخرین روز زندگی من باشد، آیا من از مسیر زندگی و تجربیات و دستاوردهایم راضی خواهم بود؟
۲- ارزش پیشنهادی اختصاصی من به دنیا چیست که بود و نبود من را در پازل این جهان بزرگ، معنادار میکند؟
۳- چه کسی بیش از دیگران الهامبخش من است؟
۴- انگیزهی از خواب برخاستنم در صبحها چیست؟
۵- امروز چقدر و چه چیزهایی آموختهام؟
۶- چه کسانی را دوست میدارم و لازم است قبل از اینکه دیر شود، علاقه و مهر و محبتام را به آنها نشان دهم یا بر زبان بیاورم؟
۷- تعریف شخصیام از موفقیت چیست؟
زندگی چیست؟ معمولا تعاریفی که از زندگی و ماهیت آن ارائه میشوند، از فرط پیچیدگی معنایی یا بیهودگی چیزی شبیه همان تعریف سریال معروف ژاپنی دوران کودکیمان هستند: “زندگی منشوری است در حرکت دوار!” اما معنای زندگی آنقدرها که بهنظر میرسد، موضوع پیچیدهای است؟ واقعیت این است که بخش مهمی از سؤالاتی که دین و فلسفه بهدنبال پاسخگویی به آنها
موفقیت همانند یک روز تولد خاص است که وقتی از راه رسید، میبینی همانی هستی که بودی.
آدری هپبورن
موفقیت همانند یک روز تولد خاص است که وقتی از راه رسید، میبینی همانی هستی که بودی. آدری هپبورن دوست داشتم!۱
لحظات حولوحوش تحویل سال که در حال فکر کردن به روزهای گذشته و آدمها بودم و زمانی که فهرست تماسهایم را برای تبریک سال نو بررسی میکردم، یکی از دغدغههای اصلیم این بود که چه کسانی در طول این سالها در زندگیم بودند که حالا به هر دلیلی دیگر نیستند (خوشبختانه مرگ، هنوز جزو علتهای نبودن اغلب این آدمها نیست.) با نگاه به سالی که گذشت متوجه شدم که چقدر آدمهای مهم و نزدیک زندگیام (طبیعتا جز اعضای خانواده) نسبت به سالهای قبل عوض شدهاند. واکنشم به نبودن آدمها ترکیبی از حسرت، سردرگمی و شادی بود! از نبودن بعضی آدمها حسرت خوردم، از نبودن برخی دیگر تعجب کردم و از نبودن اندک افرادی هم حس شادی داشتم (که البته این شادی در عمق خودش، حس خوبی ندارد …)
داستان زندگی همین است. در گذر سالهای زندگی، افراد زیادی به صحنهی زندگی ما میآیند و میروند. در اغلب موارد نه آمدنشان بهاختیار ما است و نه رفتنشان. اما در همان فکر کردن زمان نزدیک تحویل سال، متوجه شدم که چقدر در ایام جوانی (!) ـ یعنی چند سالی قبلتر ـ با رفتن و نبودن آدمها راحتتر کنار میآمدم. ظاهرا با بالا رفتن سن و سال، جای خالی آدمها بیشتر به چشم میآید. اما فقط جای خالی آنها نیست که آزاردهنده است: باز هم بهنظر میرسد هر روزی که به عمر اضافه میشود، سردرگمی ناشی از مواجهه با “چرا”ی رفتن آدمها بیشتر به سراغ آدم میآید. اینکه میبینی آدمها هستند؛ اما دیگر دور و بر تو نیستند، اینکه میبینی آدمها هستند؛ اما تو برایشان وجود نداری و مثالهای دیگری شبیه اینها درون آدمی را خراش میدهد …
اما چیزی که بیش از هر چیزی آزارم میدهد این است که اغلب ما آدمها نگاهمان به روابطمان با دیگران، مربوط به لحظاتی است که به حضور آنها نیاز داریم: برای وقتگذرانیهای مقطعی، برای رفع مشکلاتمان، برای فرار از تنهایی، برای رهایی از چالشهای روابطمان با دیگران (و اغلب عزیزمان) و چیزهایی شبیه اینها. همین است که زمانی که مشکلی حل میشود یا اولویتهایمان عوض میشوند، بهراحتی آدمهای قدیمی را کنار میگذاریم و غرق جذابیت دنیای آدمهای جدیدمان میشویم و این چرخه مدام در طول سالهای زندگیمان ادامه پیدا میکند و اصلا برایمان حیرانی و سرگردانی آدمهای دنیای قبلی ذرهای اهمیتی ندارد.
اصولا آدمی نیستم که خیلی به گذشته و خوشیها و لحظات خوبش فکر کنم. در عین حال درونگراییام هم وجه مهمی از شخصیتام را تشکیل میدهد که بهشدت باعث گوشهگیریام از جمع شده و میشود و در نتیجه با محدود بودن دایرهی روابطم همیشه کنار آمدهام. هیچ ادعایی ندارم که مشمول توصیفات بند قبل نیستم. کاملا این را میدانم که در مهارت “روابط بین انسانی” ضعفهای خاص خودم را دارم. اما در این روزهای آغاز امسال، بیش از هر زمان دیگری در زندگیام، سردرگمی تغییر رفتار آدمها برایم تبدیل به سرگیجه و دلتنگی شده است و باید راه فرار از آن را بیابم. این نوشته نه مخاطبی خاص دارد و نه گلایهای است از دیگران. مثل بسیاری از دلنوشتههای شخصی من در گزارهها، تنها توصیفی از وضعیتی است که این روزها گرفتار آن هستم و معمولا نوشتن به خارج کردن آن از دایرهی دغدغههای ذهنیام کمک میکند.
بهصورت جدی در سال جدید قصد دارم پیش از شروع هر نوع رابطهای با دیگر انسانها (اعم از دوستانه، کاری و …) به توانم در ادامه دادن آن رابطه یا حفظ سطح صمیمت و احترام آن فکر کنم و در زمان بازنگری در مورد روابطم با دیگران هم تلاش کنم تا توجیهی منطقی یا حتی احساسی برای تغییر اولویتهایم داشته باشم. از آن مهمتر اینکه در این سال جدید، میخواهم تا حدی که میتوانم هیچوقت “چرا”یی را در ذهن دیگران در مورد چیستی و چگونگی و چرایی روابطمان با یکدیگر باقی نگذارم.
امیدوارم بتوانم و از آن بیشتر امیدوارم خیلی زود از این چرخهی عبث سردرگمی و دلتنگی خارج شوم؛ آن هم در روزهایی که این بیت محمدرضا طهماسبی بیش از هر زمانی وصف آن است:
یاد داری که بهجز یاد تو در یاد نبود؟
حالیا بین که بهجز یاد تو از یاد نرفت!
لحظات حولوحوش تحویل سال که در حال فکر کردن به روزهای گذشته و آدمها بودم و زمانی که فهرست تماسهایم را برای تبریک سال نو بررسی میکردم، یکی از دغدغههای اصلیم این بود که چه کسانی در طول این سالها در زندگیم بودند که حالا به هر دلیلی دیگر نیستند (خوشبختانه مرگ، هنوز جزو علتهای نبودن اغلب این آدمها نیست.)
“مشکلی که در مورد اعتماد بهنفس وجود دارد، این است که همچون یک گل کوچک میماند و در صورت ادامه پیدا کردن میتواند در یک ثانیه از بین برود. با این حال همه چیز به اعتماد بهنفس مربوط نمیشود. ما چیزهای بیشتری میخواهیم و دوست داریم بازیکنان نسبت به روشی که عمل میکنند، اعتماد داشته باشند.” (یورگن کلوپ؛ اینجا)
شرح خاصی بر این جملهی استاد ندارم؛ جز اینکه برای موفقیت، بهتر است بیشتر از اعتماد به توانمندی خودمان، به درستی روش کاریمان اعتماد داشته باشیم. 🙂
“مشکلی که در مورد اعتماد بهنفس وجود دارد، این است که همچون یک گل کوچک میماند و در صورت ادامه پیدا کردن میتواند در یک ثانیه از بین برود. با این حال همه چیز به اعتماد بهنفس مربوط نمیشود. ما چیزهای بیشتری میخواهیم و دوست داریم بازیکنان نسبت به روشی که عمل میکنند، اعتماد داشته باشند.” (یورگن کلوپ؛ اینجا) شرح
اولین پست لینکهای هفته در سال ۱۳۹۵٫ 🙂 امیدوارم از نظر تولید محتوای غنی در زبان فارسی سال خوبی را در پیش داشته باشیم. برنامههای جدیدی هم برای گزارهها و وبلاگ جانبی آن مدلهای کسبوکار دارم که بهتدریج خواهید دید.
پیش از شروع:
زندگی، سلامت و کار حرفهای:
پنج گام اجرای برنامههای سالانه ـ میثم زرگرپور
آدمهای موفق با این ۵ روش از پس صبح شنبه برمیآیند | شبکه
هفت اشتباه مهلک یک نقاش ـ هزار و یک بوم
۱۰ توصیه ساده برای آنکه سال جدید را به پربازدهترین سال زندگی خود بدل کنید ـ دیجیاتو
مدیریت کسبوکار:
دنیای چابک – گزارش یک پروژه چابک Simplydesk – قسمت اول
گنجهای درون سازمانی و جهشهای بزرگ | میثم زرگرپور
سامسونگ تغییراتی اساسی در ساختارش میدهد – زومیت
ایدههای خوب نتیجهی تلاش جمعی هستند ـ دیجیاتو
نوآوری، تجاریسازی و تحلیل و توسعهی کسبوکار:
استراتژیهای عمومی در سازمانهای خدماتی دانشبنیان ـ گروه پژوهشی صنعتی آریانا
چالشهای جهانی با نوآوریهای کمهزینه – فردانما
پشت پرده نقشه فیسبوک برای تبدیل مسنجر به یک پلتفرم ـ دیجیاتو
هوش مصنوعی مایکروسافت در برابر رقبا: باتهای نادلا برندهاند یا جارویسِ زاکربرگ؟ ـ دیجیاتو
اقتصاد، تأمین مالی و سرمایهگذاری:
اقتصاد آنلاین – ۹ رویداد جریانساز اقتصادی سال ۹۴
اقتصاد آنلاین – دلیل بالا رفتن سود بانکی در ایران چیست؟
اوراق خزانه، دولت را از چنگال بدهیهایش نجات میدهد؟
۱۰ مصوبه کمیته فقهی بورس در سال ۹۴
فناوری، رسانههای اجتماعی و بازاریابی دیجیتال:
کلاندادهها را فراموش کنید؛ دنیا را کلانالگوریتمها متحول خواهند کرد ـ شبکه و فیدهای الگوریتمی و رقابت کاربران برای بهتر بودن ـ دیجیاتو
چگونه یادگیری ماشین در کسبوکارها مورد استفاده قرار میگیرد؟ ـ زومیت
۱۵ مهارت لازم برای بازاریابان دیجیتالی ـ زومیت
اولین پست لینکهای هفته در سال ۱۳۹۵٫ 🙂 امیدوارم از نظر تولید محتوای غنی در زبان فارسی سال خوبی را در پیش داشته باشیم. برنامههای جدیدی هم برای گزارهها و وبلاگ جانبی آن مدلهای کسبوکار دارم که بهتدریج خواهید دید. پیش از شروع: میتوانید فید وبسایت گزارهها و همچنین فید لینکدونی گزارهها (که مطالب این پست از میان آنها انتخاب
“تغییر فلسفهی فوتبالی بارسلونا احتمالا کار بسیار دشواری است، و بهنظرم حتی فکر ایجاد تغییر در این فلسفه هم اشتباه است! یوهان کرویف فلسفهی باشگاه را ۳۰ سال پیش تعیین کرد و این فلسفه از آن زمان تا بهامروز تغییر نکرده است. البته هر مربی تفکرات خاص خودش را دارد. گواردیولا بازی تیم را مطابق ایدههای شخصیش به کمال رساند و انریکه هم سبک بازی تیم را با تکیه بر مسی، سوارز و نیمار توسعه داد. تفاوت بین این سبکها در این است که بارسا امروز دیگر نیازی ندارد برای رسیدن به گل ۵۰ پاس بدهد. با هنرنمایی این ۳ بازیکن، خلق موقعیتهای گل نیازمند دادن پاسهای زیاد نیست. بنابراین انریکه در فلسفهی بارسا تغییری خاصی ایجاد نکرده است. او سبک بازی تیم را براساس همان فلسفهی هستهای همیشگی بهبود داده است. بزرگترین اشتباه در بارسا میتواند این باشد که مربی را به خدمت بگیرد که فلسفهی خاص خودش را دارد و میخواهد آن را به تیم تحمیل کند. با یاری فلسفهی کرویف است که ما این همه جام بردهایم. (ژاوی در مورد کرویف؛ اینجا)
یوهان کرویف، بزرگتر از آن است که لازم باشد در وصف او چیزی گفت. اما راستش را بخواهید این مصاحبهی درخشان ژاوی، بار دیگر نشان داد که پرچمدار بعدی بارسا چه کسی خواهد بود! 🙂 این کاریکاتور درخشان و جذاب، حرفهای ژاوی را بهنوعی خلاصه کرده است:
پرچم “توتال فوتبال” از رینوس میشل بزرگ به کرویف رسید و پس از او به پپ و در آیندهای نهچندان دور به ژاوی منتقل خواهد شد. 🙂
اما جذابیت حرفهای ژاوی فقط از جنبهی فوتبالی نیست. ژاوی در مورد فلسفهی وجودی سخن گفته که پایه و اساس هر سازمانی است و پیش از این بارها در مورد آن در گزارهها نوشتهام. اما حتی این هم نکتهی نهایی نیست که برای من جذاب بود! روز پنجشنبه علاوه بر کرویف، مدیر بزرگ دیگری بهنام اندی گروو نیز دیده از جهان فرو بست. در مورد گروو در پست قبلی گزارهها نوشتم؛ اما حالا توصیه میکنم اگر وقت و حوصله دارید این مقالهی جذاب را در مورد میراث مدیریتی او بخوانید. نویسندهی مقاله اشاره میکند که بزرگترین کار اندی گروو، خلق یک الگوی نمادین (تمپلت) یک شرکت فناوری پیشرفته در اینتل بود که تقریبا تمامی شرکتهای بزرگ و نامآشنای امروز صنعت فناوری بهنوعی از این الگو (بهویژه در حوزهی فرهنگ سازمانی و فرایندهای کاری) اقتباس کردهاند.
نکتهی اصلی همینجا است. ارزش کار رهبران و مدیران بزرگی همانند کرویف و گروو و عامل جاودانگی آنها، بیش از افتخارات و نتایجی که در طول زندگی به آنها دست یافتهاند، در ساختن صحنهی بزرگی است که در آن بازیگرانی توانمند، اندیشمند و نوآور، مسیر رسیدن به موفقیتهایی شاید بزرگتر را دنبال میکنند.
اما آنها چگونه به چنین بینشی دست مییابند؟ شاید راز این ماجرا در این نقل قول مشهور از کرویف بزرگ نهفته باشد: “در فوتبال بهطور متوسط هر بازیکن سه دقیقه توپ را در اختیار دارد. بنابراین مهمترین قسمت بازی هر بازیکن آن است که در ۸۷ دقیقه باقیمانده که توپ را در اختیار ندارد، به چه شکل بازی میکند و این مبنای مقایسه بازیکن خوب و بد است.”
کرویف و گروو و دیگر رهبران و مدیران برجستهی تاریخ این را میدانستند که چگونه زمانی که توپ را در اختیار ندارند و از آن بالاتر، حتی زمانی که دیگر در این دنیای خاکیِ فانی نیستند، در زمین بازی دنیای ورزش و کسبوکار و زندگی با مهرهها بازی کنند. بهاحترام آنها و بهاحترام جاودانگیشان، کلاه از سر برمیدارم.
“تغییر فلسفهی فوتبالی بارسلونا احتمالا کار بسیار دشواری است، و بهنظرم حتی فکر ایجاد تغییر در این فلسفه هم اشتباه است! یوهان کرویف فلسفهی باشگاه را ۳۰ سال پیش تعیین کرد و این فلسفه از آن زمان تا بهامروز تغییر نکرده است. البته هر مربی تفکرات خاص خودش را دارد. گواردیولا بازی تیم را مطابق ایدههای شخصیش به کمال رساند