کمِ ما مگیر و عذر ما بپذیر
بیش از این برنیامد از دستم
بیش از این خواستم ولی چه کنم؟
چه کنم؟ چون نمیتوانستم …
قیصر امینپور
عید سعید فطر مبارک!
کمِ ما مگیر و عذر ما بپذیر
بیش از این برنیامد از دستم
بیش از این خواستم ولی چه کنم؟
چه کنم؟ چون نمیتوانستم …
قیصر امینپور
عید سعید فطر مبارک!
کمِ ما مگیر و عذر ما بپذیر بیش از این برنیامد از دستم بیش از این خواستم ولی چه کنم؟ چه کنم؟ چون نمیتوانستم … قیصر امینپور عید سعید فطر مبارک! دوست داشتم!۰
«… من از کیومرث صابری (گلآقا) سپاسگزارم که دو بار باعث شد جماعت مرا تشویق کنند. افسوس که دیگر نمیتوانم بهجای او تشویق بشوم. اما باید راهاش را پیدا کنم و ببینم او در طنز چه کار کرده که بین مخاطبان این همه هوادار داشت.» (عمران صلاحی)
«من در هر کاری، متوسط بودن را دوست ندارم. شاید ناشی از صفت خودخواهی باشد، ولی خیال میکنم یا نباید کاری کنم یا اگر کردم، آن کار باید در سطح خوب و حتیالامکان، منحصر به فرد باشد …» (احتمالا جواب گلآقا به سؤال عمران صلاحی!)
*****
۱- گلآقا از آن شخصیتهایی است که هر چند از دوران کودکی و نوجوانی همیشه جزو آدمهای محبوب زندگیام بودند؛ اما متأسفانه دیر کشفشان کردم. و در این یک سال اخیر که با مؤسسهی گلآقا همکاری دارم و بهویژه همین چند وقت پیش که زندگینامهی این مرد بزرگ را خواندم، افسوسام هر روز بیشتر و بیشتر شد.
۲- دو نقل قول بالا را از کتاب «گلآقا: کیومرث صابری فومنی» نوشتهی رؤیا صدر از انتشارات مؤسسهی گلآقا برداشتهام. کتابی که خواندناش با بغض شروع میشود، با لبخندهای شیرین ـ از نوع گلآقاییاش ـ ادامه مییابد و با اشک بهپایان میرسد …
۳- زندگی آدمهای بزرگ معمولا برای من نشانگر معمولی بودن و کوچک بودن دردها و غمهای بزرگ زندگیام هستند. اینکه مسیر زندگی این آدمها از کجا آغاز میشود و در کجا بهپایان میرسد و در این سفر زندگیشان چه روی میدهد و آنها چه میکنند هم به جای خودش. خواندن زندگی این آدمها تحمل “بار هستی” را برای من آسانتر میکند …
۴- وقتی به کودکی فکر میکنم که داشتن تنها یک کتاب بزرگترین آرزویاش بود، وقتی به یاد جوانک معلمی میافتم که بهقول خودش همزمان «معلم، ناظم، مدیر و خدمتگزار» یک مدرسهی دورافتادهی روستایی بود و وقتی تصویر مردی در ذهنام میآید که در تمام زندگیاش بار بزرگ رنجهای مردماش را به دوش کشید و تلاش کرد تا این بار را با نشاندن لبخند بر لبان همان مردم سبکتر کند، “احترام گذاشتن به روح بلندش” برایام عبارتی پیش پا افتاده و تهی از معنا بهنظر میرسد …
۵- کتاب زندگی گلآقا از آن کتابهایی است که باید بارها و بارها خواندشان. پس لطفا یادتان نرود از اینجا تهیهاش بکنید و البته بخوانیدش!
*****
هفتم شهریور ماه، هفتادمین سال تولد بزرگمردی که نمیتوان نام او را جدا از پسوند “ملت ایران”اش به خاطر آورد، بر دوستداراناش ـ و بهویژه گلنسای عزیزم ـ مبارک!
«… من از کیومرث صابری (گلآقا) سپاسگزارم که دو بار باعث شد جماعت مرا تشویق کنند. افسوس که دیگر نمیتوانم بهجای او تشویق بشوم. اما باید راهاش را پیدا کنم و ببینم او در طنز چه کار کرده که بین مخاطبان این همه هوادار داشت.» (عمران صلاحی) «من در هر کاری، متوسط بودن را دوست ندارم. شاید ناشی از صفت
خوشبینی از آن ویژگیهای مثبتی است که معمولا اغلب ما فکر میکنیم جزو ویژگیهای درونی آدمهاست: بعضیها خوشبین بهدنیا آمدهاند و دیگران نه. در مقابل بعضیها هم احتمالا مثل گولوم کارتون گالیور بهدنیا آمدهاند: “ما موفق نمیشیم!” و بعدش “من میدونستم موفق نمیشیم!” همین است که بسیاری از ما “آدمِ نتوانستن” هستیم نه “آدمِ توانستن.” اما خوشبینی و بدبینی جزوی از نگرش ما آدمها هستند؛ نه یک ویژگی ذاتی. خوشبینی / بدبینی نوع نگاه ما به زندگی و دنیای اطراف را بازتاب میدهد: میتوانیم فیلتری روی چشممان بگذاریم که فقط نقاط مثبت را ببینیم و میتوانیم هم فقط نقاط منفی را. همه چیز دست خودمان است. ما میتوانیم خوشبین باشیم و البته میتوانیم اینطور نگاه کردن را یاد بگیریم.
اگر پذیرفتیم که خوشبینی یاد گرفتنی است، میتوانیم از راههایی که به ما کمک میدهند تا خوشبین شویم (یا خوشبینتر حتا!)، کمک بگیریم. در این پست بهنقل از اینجا ۱۰ تا از این راهها را مرور میکنیم:
خوشبینی از آن ویژگیهای مثبتی است که معمولا اغلب ما فکر میکنیم جزو ویژگیهای درونی آدمهاست: بعضیها خوشبین بهدنیا آمدهاند و دیگران نه. در مقابل بعضیها هم احتمالا مثل گولوم کارتون گالیور بهدنیا آمدهاند: “ما موفق نمیشیم!” و بعدش “من میدونستم موفق نمیشیم!” همین است که بسیاری از ما “آدمِ نتوانستن” هستیم نه “آدمِ توانستن.” اما خوشبینی و بدبینی جزوی
ـ نظر در تو میکنم ای بامداد، که اندُهگنانه نشستهای
کنارِ دریچهی خُردی که بر آفاقِ مغربی میگشاید.
ــ من و خورشید را هنوز
امیدِ دیداری هست،
هر چند روزِ من
آری
به پایانِ خویش نزدیک میشود
ــ نظر در تو میکنم ای بامداد …
احمد شاملو
ـ نظر در تو میکنم ای بامداد، که اندُهگنانه نشستهای کنارِ دریچهی خُردی که بر آفاقِ مغربی میگشاید. ــ من و خورشید را هنوز امیدِ دیداری هست، هر چند روزِ من آری به پایانِ خویش نزدیک میشود ــ نظر در تو میکنم ای بامداد … احمد شاملو دوست داشتم!۰
“به نظرم فشار چیزی است که مردم را به پیش میبرد. این باعث میشود شما بخواهید چیزی را ثابت کنید، به پیش بروید و تلاش کنید پیروز شوید. من میخواهم فاتح تمامی رقابتها شوم؛ چون عاشق این احساس هستم. من هنوز سالهای بسیاری پیش روی خود و دیگر بازیکنان میبینم. هنگامی که پیروز میشوید، همین باعث میشود درک کنید که چقدر پیروزی لذتبخش است.” (اشلی کول؛ اینحا)
بدون شرح!
“به نظرم فشار چیزی است که مردم را به پیش میبرد. این باعث میشود شما بخواهید چیزی را ثابت کنید، به پیش بروید و تلاش کنید پیروز شوید. من میخواهم فاتح تمامی رقابتها شوم؛ چون عاشق این احساس هستم. من هنوز سالهای بسیاری پیش روی خود و دیگر بازیکنان میبینم. هنگامی که پیروز میشوید، همین باعث میشود درک کنید که چقدر پیروزی لذتبخش
یک مدتی نوشتن این یادداشتها متوقف شده بود. ایده برای نوشتن زیاد است؛ اما انگیزه خیر! با این حال این روزها دیدن یک بیماری اپیدمیک تأسفبار دارد حال مرا بهشدت بد میکند. چیزی که انگیزه را حداقل در حد نوشتن این پست در من ایجاد کرد.
بهدفعات در این مدت اخیر به کامنتهایی در گودر، وبلاگها و سایتهای مختلف برخوردهام که بدون هیچ استدلال منطقی و بدون هیچ پشتوانهی علمی، نوشته یا نظر فرد دیگری را زیر سؤال بردهاند. ظاهرا دوران تخصصی شدن علوم سپری شده و باز وارد عصر “حکمت” شدهایم که در آن کسانی با همهی دانشهای بشری آشنایی دارند و میتوانند در آنها اظهارفضل بفرمایند و چقدر هم فروتن هستند بسیاری از این آدمها که نه نامی دارند و نه نشانی که بشود باهاشان تماس گرفت و در فرایند گفتگوی دو طرفه، از علم لدنیشان یاد گرفت!
به نظرم میرسد که “صرف مخالف بودن”، این روزها به افتخار تبدیل شده است. خوب البته همیشه تخریب سادهتر از ساختن است! حالا اینکه با چه چیزی مخالفی و اینکه چرا مخالفی ـ چیزی که قدیمترها پیشنیاز نقد محسوب میشد ـ در این عصر مینیمالیسم دیگر اهمیتی ندارد. من باید مخالفت کنم؛ این حق من است! به قول محمد علی کلی “اغلب اوقات من نمیدونم دارم دربارهی چی حرف میزنم؛ ولی اینو میدونم که دارم حرف حق میزنم!”
و اینجا دقیقا نکتهای است که من میخواهم رویاش دست بگذارم. متأسفانه چه بپذیریم و چه نپذیریم، ما در مورد بسیاری موضوعات نمیدانیم یا کم میدانیم. و متأسفانهتر (!) بهدلیل محدودیتهای شناختی و ذهنی مغز انسان و اشکالات و اشتباهات ذاتی فرایند تفکر، همیشه همهی ما در معرض اشتباه در برداشت و فهم و درک متن یا موضوعی هستیم که دیگری خواسته آن را مطرح کند. از آن طرف اخلاق علمی (یا شاید اخلاق منطقی) هم حکم میکند که در مورد چیزی که نمیدانیم یا نمیفهمیم، سکوت کنیم. و خوب، این همان چیزی است که ما نمیخواهیم بپذیریم: اینکه اظهارنظر در مورد چیزی که خودم هم میدانم نفهمیدهام و بدتر، چیزی که اصلا در موردش اطلاعات و آگاهی ندارم، حق من نیست. اینکه برای نقد، باید با استدلال وارد شد و صرف اینکه “چون من خوشام نیامد” یا “چون من سالها جور دیگری فکر میکردهام” یا حتا “بالاخره باید همیشه یه مخالفی وجود داشته باشه”، دلیل قابل قبولی برای اظهارنظر نیست.
این روزها این کار تبدیل به یک عادت زشت برای همهی ما شده است که “نفهمیدم” یا “خوشام نیامد” را در ظاهر زیبای “مخالفام و براش دلیل هم دارم؛ ولی نمیگم!” یا “حرفات منطق نداره” بیان کنیم. احتمالا این مسئله دو ریشهی اصلی هم دارد: ۱- میترسیم که اگر آن نظر واقعیمان را بنویسیم، معلوم شود که چقدر آدم عمیقی هستیم (تعارف نداریم؛ خودمان که میدانیم که هستیم)؛ ۲- فکر میکنیم که اظهارنظر یعنی کم نیاوردن در دنیایی که رقابت میان آدمها، تبدیل به طبیعتاش شده است.
امیدوارم بپذیریم که گفتگو وقتی یک فرایند دو طرفه است که مبنایاش استدلال باشد؛ نه سفسطه و مغالطه. ضمن اینکه پذیرفتن اینکه “من همیشه هم حق اظهار ندارم” و اینکه “بیدلیل مخالف بودن افتخار نیست”، نه بد است و نه نشانهی ضعف من. چه بهتر که اگر برای مخالفتام دلیل و منطق دارم، آن را بنویسم و با دیگران گفتگو کنم. ولی اگر خوشام نیامده یا نفهمیدهام واقعیت را بیان کنم. ضمنا در مورد دومی اتفاق عجیب و غریبی هم نمیافتد اگر نظر ندهم. کسی تا حالا از نظر ندادن نمرده است!
یادمان هم نرود که اخلاق حکم میکند در بحث و گفتگو، ادب را رعایت کنیم و هر واژه و عبارتی را که در شأن ادبیات و شخصیت خودمان است، در حق دیگران بهکار نبریم.
این اسماش نه خودسانسوری است و نه سلب حق آزادی بیان. این بخشی از اخلاق علمی و اخلاق زندگی است. فرقی هم نمیکند مثلا در اینجا منظورمان علم مهندسی برق و ریاضی و فیزیک باشد یا علم مدیریت و اقتصاد و جامعهشناسی و حتا ادبیات. فرقی هم نمیکند با یک متن علمی روبرو باشیم یا متنی که فردی احساس یا دیدگاه خاصاش را نسبت به موضوعی بیان کرده است.
کاش حداقل خودم از این پس این موضوع را رعایت کنم.
یک مدتی نوشتن این یادداشتها متوقف شده بود. ایده برای نوشتن زیاد است؛ اما انگیزه خیر! با این حال این روزها دیدن یک بیماری اپیدمیک تأسفبار دارد حال مرا بهشدت بد میکند. چیزی که انگیزه را حداقل در حد نوشتن این پست در من ایجاد کرد. بهدفعات در این مدت اخیر به کامنتهایی در گودر، وبلاگها و سایتهای مختلف برخوردهام
آنقدر پرسه میزنم این کوچه را که
ـ تا ـ
باور کنی که گمشدهی این حوالیام
من که به رستخیز زبان وا نمیکنم
فریاد میشوم که:
بدون تو خالیام!
محمد علی بهمنی
آنقدر پرسه میزنم این کوچه را که ـ تا ـ باور کنی که گمشدهی این حوالیام من که به رستخیز زبان وا نمیکنم فریاد میشوم که: بدون تو خالیام! محمد علی بهمنی دوست داشتم!۰
امشب الکلاسیکوی برگشت سوپر کاپ اسپانیا برگزار میشود. به این مناسبت قصد دارم به موضوع جالبی نگاه کنم که بهنوعی فلسفهی رقابت مربیان این دو تیم محسوب میشود. نکتهای که البته فارغ از بحث رقابت، در زندگی همهی ما انسانها هم نمود بسیار زیادی دارد.
به نوع رفتار پپ گوآردیولا و مورینیو توجه کنید:
۱- استراتژی مورینیو ـ تحقیر: برای مورینیو همیشه رقبا هیچاند. او و تیماش همیشه برترند؛ چه ببرند و چه ببازند. تنها نقش رقیب (و در واقع تنها خوبی رقیب) این است که وجود دارد تا آقای خاص با قدرت بیپایانشان تحقیرش کنند و بعد سرمست از پیروزی، از توانمندی خودشان لذت ببرند. در این استراتژی رقابت، حریف فقط بهدرد تحقیر شدن میخورد؛ بنابراین اگر رقیب تحقیر نشد و یا بدتر شما را با ۵ گل نابود کرد، آنوقت عوامل خارجی ـ مثل داور و یوفا و … ـ هستند که باعث باخت شما شدهاند. در استراتژی مورینیو، بدون رقیب آدم نمیتواند از خوبیها و تواناییهای خودش لذت ببرد. بنابراین وقتی به رقیبی برخورد کنی که نمیتوانی بر او پیروز شوی و وقتی که زندگیات آنطوری پیش نمیرود که فکر میکنی باید پیش برود (یعنی بهنوعی شکست در زندگی!)، این دیدگاهات میشود بزرگترین عامل تخریبی روحیه برای خودت.
۲- استراتژی پپ ـ لذت بردن از توانایی خود: پپ اما جور دیگری فکر میکند. پپ معتقد است در درجهی اول باید از خوبیها و توانمندیهای خودمان لذت ببریم؛ چه رقیبی باشد و چه نباشد. وقتی اینطوری به قضیه نگاه کنیم، آنوقت رقابت هم میشود آزمونی برای سنجیدن میزان این توانایی در عمل. اگر رقیب را بردیم، یعنی واقعا تواناییمان بیشتر از رقیب بوده و این یعنی لذت مضاعف؛ ولی حتا اگر هم نبردیم، آنوقت توانایی ما زیر سؤال نمیرود: رقیب قدرت بیشتری داشته. ما حالا فرصت داریم که روی بهتر شدنمان برای رسیدن به رقیب تمرکز کنیم و لذت تلاش برای بهتر شدن، میشود لذت مضاعفمان! بنابراین در استراتژی پپ، همیشه آدم از چیزی که هست لذت میبرد؛ نه از لذتی که دیگران با تحقیر شدنشان تقدیماش میکنند. و این یعنی اینطوری زندگی کردن، شکست ندارد.
میخواهم بگویم که این دو نوع نگاه فقط در رقابت معنادار نیستند. خیلی از ما در زندگی ـ و بهویژه زندگی شغلی ـ مانند مورینیو فکر میکنیم و رفتارهایمان را شکل میدهیم: اینکه همیشه استعدادهای ما کشف نشده، اینکه من خواستم فلان کار را برای سازمانام انجام بدهم و نشد و نگذاشتند، اینکه بهتر بودن من یعنی اینکه تو بدتری (!) و خیلی رفتارهای زشت دیگر در محیط کار و حتا زندگی جلوههایی از همین نگاه مورینیویی هستند.
در مقابل اگر من بپذیرم که با توجه به سیر زندگیام همین نقطهای که الان در آن قرار گرفتم، نقطهی بهینهای برای من است، اگر حسرت گذشته و حرص آینده را نخورم و سعی کنم از چیزی که هستم لذت ببرم و البته اگر از یاد نبرم که من هنوز آدم کاملی نیستم و جا برای بهتر شدن و کسب تواناییهای جدید هنوز هم وجود دارد، آنوقت زندگی با تمام سختیهایاش برایام شیرین میشود!
بنابراین انتخاب با خود ماست که چطور بهزندگی نگاه کنیم و چطور زندگی کنیم: زندگی به سبک پپ یا خوزه!؟
پ.ن. با آرزوی پیروزی مجدد مکتب توتال فوتبال بارسای پپ بر مورینیوی خود ـ تخریبگر!
امشب الکلاسیکوی برگشت سوپر کاپ اسپانیا برگزار میشود. به این مناسبت قصد دارم به موضوع جالبی نگاه کنم که بهنوعی فلسفهی رقابت مربیان این دو تیم محسوب میشود. نکتهای که البته فارغ از بحث رقابت، در زندگی همهی ما انسانها هم نمود بسیار زیادی دارد. به نوع رفتار پپ گوآردیولا و مورینیو توجه کنید: ۱- استراتژی مورینیو ـ تحقیر: برای
بعد از نمودار زیبایی (!) که در پست قبلی دیدیم، اینجا با هم برخی شعارهای جذاب دیگر را در قالب متنی مرور میکنیم:
باز هم از پست قبل یادآوری میکنم که کاش از این شعارها برای بهتر کردن خودمان و زندگی شغلی و شخصیمان بهره بگیریم.
بعد از نمودار زیبایی (!) که در پست قبلی دیدیم، اینجا با هم برخی شعارهای جذاب دیگر را در قالب متنی مرور میکنیم: ـ AMX: “It’s Your World. Take Control” ـ BellSouth: “Listening, Answering” ـ Bowers & Wilkins (Speaker Mfg.): “Listen and You Will See” ـ Cadence: “How Big Can You Dream?” ـ IDT: “Powering What’s Next” ـ IFI: “The Power of Choice” ـ I.F. Engineering Corp: