“در فوتبال، آینده همیشه نامشخص است و هرچه میگذرد کار سخت و سختتر میشود. ما پنجمین قهرمانیمان را در سال جاری کسب کردیم که این یکی از اهدافمان بود. حالا میخواهیم چند روزی را در کنار خانوادههایمان خوش بگذرانیم و بعد دوباره به مأموریتمان که کسب پیروزی است ادامه دهیم. هرچند بازیکنانمان میدانند که کسب جامهای قهرمانی چقدر سخت است.
انگیزهی بازیکنان ما برای کسب عناوین قهرمانی و ارائهی فوتبال زیبا زیاد است و در واقع فلسفه باشگاه بارسلونا همین است. با داشتن چنین فلسفه و چنین بازیکنانی شما همیشه میتوانید برنده باشید. همه بازیکنان ما بینظیر هستند و با اینکه مهرههای مهمی همچون پویول و ژاوی از جمع ما جدا شدهاند، تیم همچنان توانسته است به فلسفه باشگاه پایبند بماند و این یکی از امتیازات باشگاه است. دو روز پیش ما نه مسی را داشتیم و نه نیمار را، اما امروز هر دوی آنها بازی کردند.” (لوئیس انریکه؛ اینجا)
من همیشه در کلاسها و مشاورههایم با زدن مثالهای مختلف سعی میکنم تا مفاهیم مدیریتی را سادهتر کنم. گزارهها تمرینی است در همین زمینه. و هر از گاهی با خواندن یک متن غیرمدیریتی و بهخصوص فوتبالی از نزدیکی الگوهای فکری مورد نیاز برای موفقیت در حوزههای مختلف کاری و کسبوکاری شگفتزده میشوم. لوئیس انریکه شاید بهاندازهی پپ در فوتبال انقلابی نباشد؛ اما مدیر بسیار قابلی است. 🙂 تعریفی که او از فلسفهی وجودی سازمان ارائه کرده نکتهی جالبی دارد که تا امروز کمتر به آن توجه کرده بودم. ابتدا بیایید تعریف کلاسیک و آکادمیک فلسفهی وجودی را با هم بخوانیم:
“مأموریت، فلسفه وجودی و علت بقای یک سازمان و عامل مشروعیتبخش آن را بیان میکند. علاوه بر آن مأموریتها هدف، عملکرد و وظیفهی اصلی سازمان یا هر یک از بخشهای آن را مشخص میکنند (مثلا: تولید خودرو در یک شرکت خودروساز). مأموریت سازمان نشاندهنده طیف فعالیت، از نظر محصول و بازار میشود. در واقع مأموریت یعنی “ما به چه کاری مشغول هستیم؟” این مفهوم ارزشها و اولویتهای یک سازمان و در یک کلام دامنه فعالیتهای کنونی سازمان را نشان میدهد.”
اما چه چیزی در جملات لوئیس انریکه جذاب بود؟ لوئیس انریکه گفته که جدایی ژاوی و پویول و نبودن مسی و نیمار روی جهتگیری حرکتی باشگاه بارسلونا هیچ تأثیری ندارد: باشگاه بارسلونا همیشه دنبال بردن جامهای بیشتر است! این جمله یک نکتهی ظریف در دل خود دارد که مدیران سازمان ها باید به آن توجه داشته باشند: وقتی فلسفهی وجودی سازمان خود را تعریف کردید، بدون توجه به تغییرات درونی و محیطی همواره باید سازمان شما متعهد به اجرای فلسفهی وجودی خود در عمل باشد. بهعبارت دیگر هر کاری که سازمان بدون توجه به شرایط حاکم بر کسبوکار و منابع در دسترس خود همیشه آن را انجام میدهد، همان فلسفهی وجودی سازمان است!
این همان دیانای سازمان است که متأسفانه در اغلب موارد با آن چیزی که مدیران سازمان فکر میکنند، فاصلهی زیادی دارد. کیفیت و کمیت تحقق فلسفهی وجودی ـ همان اثربخشی و کارایی سازمان ـ بحث دیگری است؛ اما نکتهی بالا آزمونی برای تحلیل شکاف میان تئوریِ تفکرِ استراتژیکِ مدیران سازمان و آن چیزی است که در عمل اجرا میشود و اتفاق میافتد.