درایت عبارت است از توانایی توصیف دیگران همانطور که خودشان را تصور میکنند!
آبراهام لینکلن
درایت عبارت است از توانایی توصیف دیگران همانطور که خودشان را تصور میکنند!
آبراهام لینکلن
درایت عبارت است از توانایی توصیف دیگران همانطور که خودشان را تصور میکنند! آبراهام لینکلن دوست داشتم!۰
“ما نمیخواهیم هیچ چیز را به هیچ کس ثابت کنیم. ما فقط به این باور داریم که میتوانیم بهتر از این باشیم و کارهای بیشتری انجام بدهیم.” (سسک فابرگاس؛ در مورد موفقیتش در کسب ۳ جام در ۴ ماه با بارسا؛ اینجا)
سسک بهزیبایی هر چه تمامتر این نکته را به همهی ما یادآوری کرده: برای بهترین بودن هیچ سقفی وجود ندارد! کسی جلوی بهترین را نگرفته. بهترین میتواند حتا از خودش هم سبقت بگیرد.
“ما نمیخواهیم هیچ چیز را به هیچ کس ثابت کنیم. ما فقط به این باور داریم که میتوانیم بهتر از این باشیم و کارهای بیشتری انجام بدهیم.” (سسک فابرگاس؛ در مورد موفقیتش در کسب ۳ جام در ۴ ماه با بارسا؛ اینجا) سسک بهزیبایی هر چه تمامتر این نکته را به همهی ما یادآوری کرده: برای بهترین بودن هیچ سقفی
آغاز هر سال میلادی همراه است با انتشار تعداد زیادی گزارش توسط نهادها و شرکتهای بینالمللی دربارهی سالی که گذشت و سالی که در پیش رو است. بد ندیدم چهار گزارش معتبر و مهم را در یک پست برای استفادهی همه معرفی کنم:
Doing Business In Iran 2012: این گزارش که در ابتدای هر سال توسط بانک جهانی منتشر میشود به بررسی وضعیت فرایندهای راهاندازی و مدیریت کسب و کارها در کشورهای مختلف میپردازد. گزارش بسیار بسیار جالبی است که خواندنش چه مدیر باشید و چه کارآفرین و چه مشاور باشید و چه کارشناس مفید خواهد بود.
The Global Competitiveness Report 2011-2012: احتمالا اسم مجمع جهانی اقتصاد یا همان اجلاس داووس را شنیدهاید. این اجلاس در ابتدای هر سال میلادی برای گفتگو در مورد چگونگی توسعهی اقتصادی جهان در داووس سوئیس برگزار میشود. این مجمع هر سال در زمان برگزاری اجلاس خود این گزارش را در مورد مقایسهی رقابتپذیری کشورهای جهان منتشر میکند.
Accenture Technology Vision 2012:پیشبینیهای شرکت معظم اکسنچر در مورد وضعیت صنعت فناوری اطلاعات در سال ۲۰۱۲٫
Deloitte’s annual Technology Trends 2012: این یکی هم پیشبینیهای شرکت معظم دیلویت در مورد روندهای فناوری (همهی فناوریهای هایتک از جمله آیتی) در سال ۲۰۱۲٫
The 2012 Digital Marketer: Benchmark and Trend Report: این هم یک گزارش منتشر شده در مورد وضعیت بازاریابی دیجیتال در سال ۲۰۱۲٫
پ.ن. تمام لینکها مستقیم به فایل PDF گزارش داده شدهاند تا بتوانید از همینجا دانلودشان کنید.
آغاز هر سال میلادی همراه است با انتشار تعداد زیادی گزارش توسط نهادها و شرکتهای بینالمللی دربارهی سالی که گذشت و سالی که در پیش رو است. بد ندیدم چهار گزارش معتبر و مهم را در یک پست برای استفادهی همه معرفی کنم: Doing Business In Iran 2012: این گزارش که در ابتدای هر سال توسط بانک جهانی منتشر میشود
یکی از ویژگیهای جالب جامعهی آمریکا برای من توجهی است که در آن به نسلهای مختلف اجتماعی ـ فرهنگی و ویژگیهای هر یک از آنها میشود. من البته از زاویهی دید کسب و کار و اقتصاد که با آنها آشنایی دارم دربارهی این مسئله صحبت میکنم و نه زاویهی دید علوم اجتماعی. در آمریکا هر نسلی دارای ویژگیهای خاص خود است و براساس همین ویژگیها دنیای خاص خود را دارد، باید بهشکل مختلفی آنها را تربیت کرد و آموزش داد، محیط و علائق و قابلیتهای کاری متفاوتی دارد و کارهای بزرگ هر نسل با دیگر نسلها متفاوتاند.
اما تعریف نسل چیست؟ دیکشنری رفرنس دات کام نسل را اینگونه تعریف میکند:
۱٫ مجموعهی افرادی که همگی در یک زمان معین متولد شده و زندگی میکنند؛ مثل نسل بعد از جنگ جهانی.
۲٫ یک دورهی زمانی حدودا ۳۰ ساله که بهعنوان زمان متوسط بین تولد والدین و فرزندانشان پذیرفته شده است.
۳٫ گروهی از افراد که بهصورت متوسط همسن هستند و دارای ایدهها، مسائل، عادتها و رفتارهای مشابهی هستند.
نسل دارای یک تعریف زیستشناختی هم هست که بهکار ما نمیآید. سه تعریف فوق همه در کنار هم میتوانند آنچه را ویکیپدیا “نسل فرهنگی” مینامد + بهخوبی تشریح کنند. ویکیپدیا میگوید در دنیای غربی ـ و بیشتر در آمریکا ـ پنج نسل شناخته شدهاند:
۱- نسل سوخته (Lost Generation): نسلی که در جنگ جهانی اول جنگیدند و بین سالهای ۱۸۹۳ تا ۱۹۰۰ متولد شدند.
۲- نسل سرآمدان (Greatest Generation): قهرمانان جنگ جهانی دوم که بین سالهای ۱۹۰۱ تا ۱۹۲۴ متولد شدند.
۳- نسل ساکت (Silent Generation): متولدین سالهای ۱۹۲۵ تا ۱۹۴۵ که برای جنگیدن خیلی جوان بودند و پدرانشان سربازان جنگ جهانی دوم.
۴- نسل انفجار بچهها (Baby Boom Generation): متولدین بعد از سالهای جنگ جهانی دوم. در واقع منظور متولدین بین سالهای ۱۹۴۶ تا ۱۹۶۴ که نرخ زاد و ولد و رشد جمعیت افزایش قابل توجهی یافت. این نسلی است که استیو جابز نماد آن است: نسلی با احساس خاص بودن و برگزیده بودن!
۵- نسل ایکس (Generation X): متولدین دههی ۱۹۶۰ تا اوایل دههی ۱۹۸۰٫ نسلی با خردهفرهنگهای بسیار گسترده.
۶- نسل وای (Generation Y): معروف به نسل هزاره. نسل ما! 🙂 زمان آغاز و پایان مشخصی برای این نسل در نظر گرفته نشده؛ هر چند آن را معمولا به متولدین اواسط دههی ۱۹۷۰ تا اوایل دههی ۲۰۰۰ اطلاق میکنند.
۷- نسل زد (Generation Z): نسل اینترنت! متولدین اوایل دههی ۱۹۹۰ به این سمت.
تفاوتهای میان نسلهای مختلف را تفاوت شرایط اقتصادی و اجتماعی (و احتمالا فناوری) ایجاد کردهاند. و دقیقن این نکتهای است که خانم تامی اریکسون دربارهی آن اینجا نوشتهاند. خانم اریکسون میگویند که نسل بعدی را بحران مالی جهانی سالهای اخیر خواهد ساخت: “بسیاری از عادتهای اصلی انسانی در سالهای ابتدایی نوجوانی یعنی سنین بین ۱۱ تا ۱۳ سال شکل میگیرند. این زمانی است که کودک در درک رخدادهای دنیای پیرامونیش دچار مشکل میشود. او در این دوره با مفاهیم و ایدهها کشتی میگیرد، قطعات مختلف واقعیت را به هم میچسباند و در ذهنش دربارهی اینکه چه چیزهایی مهماند تصمیم میگیرد. نتایج این دورهی حساس اهداف و اولویتهای زندگی آیندهی او را شکل میدهند.” و در دوران بعد از سال ۲۰۰۸ دنیا برای این بچهها هم دیگر متفاوت از نسل قبل است: “بچههای بین سنین ۱۱ تا ۱۳ سال در سال ۲۰۰۸ با دنیایی کاملا متفاوت از دنیای بچههای ۱۱ تا ۱۳ ساله در ۱۵ سال قبل و بیشتر از آن مواجهاند.” در این دنیا خانوادهها با بحران بدهکاری بابت وام مسکن، بیکاری والدین و بدتر از همه ناتوانی در تهیهی مایحتاج اولیهی زندگی (از جمله غذا) مواجهاند. و این اتفاقات هستند که ویژگیهای کلیدی نسل آینده را میسازند.
خانم اریکسون ۵ ویژگی برای این نسل جدید شناسایی کردهاند که بهنظرم بسیار بسیار جالباند و انگیزهی اصلی من از نوشتن پست از اینجا ناشی شد. این ۵ ویژگی عبارتند از:
۱- نااطمینانی: ریسک در دنیای امروز با زندگی در هم آمیخته شده است. دیگر حتا داشتن یک مدرک دانشگاهی هم تضمینکنندهی آیندهی موفق نیست.
۲- تأکید کمتر بر مادیات: بسیاری از خانوادهها در حال بازنگری اولویتهای مادی خود هستند. این روزها کار داوطلبانه ـ مثل داشتن باغچههای مشترک ـ در حال رشد قابل توجهی است. تعداد زیادی از جوانان بهدنبال سبکهای زندگی خودکفا (self-sufficient life-styles) هستند.
۳- صرفهجویی هوشمندانه: بچههای این نسل با اصول و فرایندهای مالی بسیار آشنا هستند. این بچهها از طریق اینترنت بازیهای مثل فارمویل را بازی کردهاند که در آن زندگی در یک مزرعهی مجازی (همراه با سکههای مجازی) شبیهسازی شده است. آنها یاد گرفتهاند که بهدنبال بهترین معامله باشند!
۴- ترجیح پسانداز به بدهی: این نسل برخلاف نسل خوشبین Y تمایل دارند خودشان اینقدر پسانداز کنند که بتوانند چیزی را که دوست دارند بخرند. در یک تحقیق بین بچههای ۱۲ تا ۱۸ سالهی استرالیایی مشخص شده که بیش از ۵۰ درصد آنها در حال پسانداز برای خرید گجتهای فناوری، خودرو یا … هستند. جالبتر اینکه یک سوم آنها قبضهای تلفنشان را خودشان میپردازند! در همین مطالعه مشخص شده که این نوجوانان قرض گرفتن پول را دوست ندارند.
۵- رؤیای ثروتمند شدن واقعی است: این بچهها با داشتن تصویر افرادی مثل “مارک زوکربرگ” بزرگ میشوند. برخلاف نسل قبلی که پای تلویزیون با “رؤیای آمریکایی” مواجه میشدند، این بچهها تحقق آن رؤیای خوش را در دنیای واقعی میبینند و بنابراین میدانند که “میتوانند.” برای بچههای این نسل تحقق هدف “رسیدن به اولین یک میلیون دلار زندگی” قابل دسترستر از تمامی نسلهای قبلی است.
پ.ن. ما هم در ایران دربارهی نسلهای دههی ۵۰ و ۶۰ و ۷۰ حرف میزنیم؛ اما من که تا بهحال ندیدهام کسی اینقدر مختصر و مفید ویژگیهای این نسلها را مشخص کرده باشد. اگر شما دیدهاید، لطفا من را هم بیخبر نگذارید!
عکس از اینجا
پ.ن. نمیدانم چرا جور نمیشود که من بتوانم پستهای توسعهی کسب و کار و مشاورهی مدیریت را شروع کنم. 🙁 امیدوارم از هفتهی آینده.
یکی از ویژگیهای جالب جامعهی آمریکا برای من توجهی است که در آن به نسلهای مختلف اجتماعی ـ فرهنگی و ویژگیهای هر یک از آنها میشود. من البته از زاویهی دید کسب و کار و اقتصاد که با آنها آشنایی دارم دربارهی این مسئله صحبت میکنم و نه زاویهی دید علوم اجتماعی. در آمریکا هر نسلی دارای ویژگیهای خاص خود
بحث روز فوتبال ایران فحاشی تماشاگران به داوران و بازیکنان و مربیان است و نقطهی اوجش اتفاقات تلخ بازی پرسپولیس و داماش. باز در محافل رسمی حرف از “ضعف در فرهنگسازی” است و راهکارهای “مقابله با ناهنجاریهای گستردهی فوتبال.” این وسط آنچه دارد فراموش میشود، مسئولیت اخلاقی تکتک تماشاگرانی است که روز یکشنبه عصر تلخی را برای فوتبال ایران رقم زدند. انگار ما داریم فراموش میکنیم که این ماجرا تنها گریبانگیر فوتبال ما نیست و تقریبا یکی از اصول ثابت زندگی ایرانی است. فوتبال تنها یک صحنهی نمایش عریان و بینقاب است: جایی که هر کسی خودش است و همه هم همان خودِ واقعی را میبینند.
خیلی قصد ندارم دربارهی ماجراهای فوتبالی صحبت کنم. قصد تحلیل هم ندارم. فقط میخواهم چند گزاره را که مدتهاست ذهن من را مشغول خود کردهاند اینجا ثبت کنم. در واقع میخواهم بلند بلند فکر کنم:
۱- امروزه بسیاری از واژههای سابقا زشت وارد زبان روزمره و محاورهی ما شدهاند و تبدیل به واژههای عادی شدهاند. به شوخیهای روزمرهمان دقت کنیم. چرا اینقدر هر روز واژهها و تصاویر عادی زندگی ما زشتتر و سخیفتر میشوند؟
۲- آدمهای زیادی را دیدهام که معتقدند (یا بدتر خیال میکنند) که استفاده از واژههای زشت و ادبیات ناهنجار یعنی Cool بودن و ساده و صمیمی بودن. در مقابل مؤدب بودن هم یعنی کلاس گذاشتن و رسمی و سرد بودن و هر صفت منفی که میشود تصور کرد. جالبتر و بدتر زمانی است که این تصور تبدیل شود به توهم برای قضاوت در مورد شخصیت افراد و باعث طرد شدن فردی شود که تلاش میکند ادبیاتش از برخی واژهها پاک باشد.
۳- جالبتر از همه اینکه آدمهایی را دیدهام که با توهین کردن و استفاده از انواع واژههای زشت دست به تجربه کردن و کشف و شهود میزنند! 😉
۴- توهین کردن و استفاده از ادبیات بیادبی حق و جزوی از آزادی بیان است. شاید؛ اما مرزش کجاست!؟
اما اگر از این حالتهای خاص بگذریم، اغلب ما حالت عادیمان یک جور است و حالت غیرعادیمان جور دیگر. وقتی ناراحت و عصبانی هستیم ادبیاتمان تغییر میکند (این یکی از بزرگترین مشکلات اخلاقی شخص من هم هست که واقعن برایش راهکاری پیدا نکردهام.) اما چرا؟ خیلی وقتها اتفاقی میافتد که ما را ناراحت میکند: کسی به حق ما تجاوز میکند. کسی دربارهی ما قضاوت نادرست میکند. کسی علیه ما حرفی میزند. کسی کاری میکند که تأثیری منفی روی ما دارد و ما هم کاری نمیتوانیم بکنیم. به همین مثال بازی دیروز نگاه کنید: من در مورد قضاوت بسیار بسیار ضعیف محمود رفیعی شکی ندارم؛ اما واقعن با توهین به این داور، هواداران پرسپولیس چه بهدست آوردند!؟
من به این موضوع فکر کردهام که چه اتفاقی میافتد نتیجهاش میشود این. اصولا اولین و دمدستترین قضاوت، “تخلیهی روانی” است. اما من فکر میکنم علت ماجرا “عادت” است. ما اینقدر در زندگیمان عادت کردهایم که در حقمان اجحاف شود و کاری از دستمان برنیاید که هر جا احساس کنیم حقمان ضایع شده، اولین واکنشمان رفتن بهسراغ توهین و واژههای “بیپ”دار است. این در حالی است که در بهترین حالت ممکن است واقعن راهحلی وجود داشته باشد که در نگاه اول مشخص نباشد و در بدترین حالت هم تبعات منفیاش گریبان ما را خواهد گرفت (مثل همین اتفاقی که برای پرسپولیس افتاد.)
من همچنان دارم فکر میکنم که چرا این روزها “توهین میکنم؛ پس هستم” برای همهی ما عادی شده است …
بحث روز فوتبال ایران فحاشی تماشاگران به داوران و بازیکنان و مربیان است و نقطهی اوجش اتفاقات تلخ بازی پرسپولیس و داماش. باز در محافل رسمی حرف از “ضعف در فرهنگسازی” است و راهکارهای “مقابله با ناهنجاریهای گستردهی فوتبال.” این وسط آنچه دارد فراموش میشود، مسئولیت اخلاقی تکتک تماشاگرانی است که روز یکشنبه عصر تلخی را برای فوتبال ایران رقم
خوب قرار است از این پس پست ثابت مقالهی هفته بهصورت هفتگی مجددا منتشر شود. امیدوارم اینبار ثبات قدم داشته باشم. 😉
در مقالهی این هفته اشکان کرباسفروشان اینجا روی تککرانچ مدعی شده که دنیای فناوری یک دنیای بازی با جمع صفر است. مروری داشته باشیم بر مهمترین اجزای ایدهی جالب آقای کرباسفروشان:
ـ بازی با جمع صفر یعنی موقعیتی که در آن هر میزان تغییر در سود / ضرر یکی از بازیگران، به معنی تغییر در ضرر / سود دیگر بازیگران است. مجموع سود یا ضرر یک صنعت، مجموع سود یا ضرر تکتک بازیگران آن است. در واقع در اینجا با یک وضعیت باینری یا صفر و یک مواجهیم.
ـ تاریخ نشان داده که فلسفهی جک ولش که معتقد بود “یا در یک صنعت نفر اول یا دوم باش یا کلا آن را ترک کن” در صنعت فناوری معنادار است. بازیگر اصلی میتواند یک کسب و کار باثبات و حتا در حال رشد برای خودش بسازد. بقیه هم بهتر است رقابت را فراموش کنند. به این اسامی توجه کنید: گوگل در بازار جستجو، فیسبوک در شبکههای اجتماعی، گروپان در خریدهای روزانه و آمازون در تجارت الکترونیک. البته احتمال اشتباه نفر اول یا رشد قابل توجه رقبا هم هست؛ اما نهچندان زیاد (مثلا نگاه کنید به جنگ بینگ مایکروسافت با گوگل و از آن سو جنگ گوگل پلاس با فیسبوک و میزان موفقیت آنها.)
ـ در عمل هم در صنعت فناوری میبینیم که این وضعیت بازی با جمع صفر برقرار است: شما یا مک میخرید یا پیسی و یا آیفون میخرید یا گوشیهای اندرویدی!
ـ اما مثال صنعت ویدئو به ما نکتهی مهمی را یاد میدهد. در این صنعت با چهار نوع بازیگر طرفیم: تولیدکنندگان محتوا، توزیعکنندگان، بستر فناوری (مثلا سیستمهای مدیریت محتوا) و تبلیغاتچیها. در عمل میبینیم که برای تولیدکنندگان محتوا بازی جمع صفر وجود ندارد: شما فیلمی را میبینید و خوشتان میآید و میروید سراغ فیلمهای دیگر آن کارگردان یا بازیگران. اما برای خریدن یا اجارهی فیلم باید تشریف ببرید کلوپ سر کوچهتان.
ـ همین مثال را میشود به دیگر بخشهای صنعت فناوری هم تعمیم داد: دربارهی موضوعی جستجو میکنید و هزاران مقاله و مطلب را میخوانید و بیشتر ترغیب میشوید به خواندن در مورد آن موضوع، وقتی میخواهید به مسافرت بروید به یک شهر یا منطقه و در نتیجه صدها مطلب در مورد جاهای دیدنی و محلهای اقامت و و رستورانها و … آنجا میخوانید و خیلی مثالهای دیگر. ولی وقتی خواستید بلیط سفر را بخرید، مجبورید بهسراغ یکی از چندین آژانس مسافرتی موجود بروید. بنابراین اگر دقت کنید در اینجا یک الگوی جالب را داریم میبینیم. محتوا بهصورت یک عامل “کِشَنده” عمل میکند: مصرف محتوا باعث افزایش مصرف محتوا میشود!
ـ اما همانطور که در مثال سه جزو دیگر صنعت ویدئو اینطوری نیست. همانطور که در مورد اجارهی فیلم یا خرید بلیط سفر دیدید، ما در نهایت مجبوریم از میان توزیعکنندگان محدود محتوای مورد نظرمان، یکی را انتخاب کنیم. این در مورد سازندگان بستر فناوری و کسب و کارهای مبتنی بر تبلیغات هم معنادار است: هدف مصرف محتوا است؛سختافزار و نرمافزار، توزیعکننده و تبلیغاتچی همه وسیلهاند! 🙂 برای همین است که دعوای گوگل و فیسبوک سر شبکههای اجتماعی اینقدر بالا گرفته، برای همین است که مایکروسافت از افزایش یک درصد سهمش در بازار جستجو خوشحال میشود و برای همین است که گوگل و اپل دارند همدیگر را در صنعت موبایل میکُشند.
ـ بنابراین مثل اینکه باید بگوییم: محتوا را بهخاطر بسپار؛ بقیه رفتنیاند. 🙂
خوب قرار است از این پس پست ثابت مقالهی هفته بهصورت هفتگی مجددا منتشر شود. امیدوارم اینبار ثبات قدم داشته باشم. 😉 در مقالهی این هفته اشکان کرباسفروشان اینجا روی تککرانچ مدعی شده که دنیای فناوری یک دنیای بازی با جمع صفر است. مروری داشته باشیم بر مهمترین اجزای ایدهی جالب آقای کرباسفروشان: ـ بازی با جمع صفر یعنی موقعیتی
فستکمپانی مصاحبهی جالبی انجام داده با خانم اولیویا فاکس کابانه مربی زندگی. خانم کابانه در این گفتگو دربارهی کتاب جدیدش “افسانهی کاریزما: چگونه هر کس میتواند هنر و دانش جذابیت شخصی را یاد بگیرد” صحبت کردهاند. حرفهای خانم کابانه اینقدر جالب بود که دلم نیامد شما را شریک لذتم نکنم. خلاصهای از نکات مهم این مصاحبه:
ـ یونانیها معتقد بودند که کاریزما یک موهبت آسمانی است که به هر کس ندهندش؛ اما امروزه دانشمندان متوجه شدهاند که این افسانهای بیش نیست.
ـ کاریزما یک مهارت اجتماعی اکتسابی است؛ مسئله اینجاست که معمولا یاد گرفتن آن در سنین پایین اتفاق میافتد و در نتیجه وقتی فرد به بزرگسالی رسید، برای او یک موهبت الهی و یک ویژگی طبیعی فرض میشود (کتاب زندگینامهی استیو جابز را بخوانید این را دقیقن متوجه میشوید!)
ـ هیچ نوع کاریزمای خاص و یگانهای وجود ندارد. برای هر موقعیتی یک کاریزمای درست برای همان موقعیت وجود دارد.
ـ فرهنگ غربی برونگرایی را تقدیس میکند و در نتیجه، بیش از ۵۰ درصد از مردم که درونگرا هستند احساس ضعف و نامطبوع بودن میکنند. اما در حقیقت درونگرایی برای برخی از موقعیتهای کاریزمایی یک دارایی کامل است!
ـ کاریزما سه عنصر دارد: القای قدرت، تمرکز بر مخاطب و انتقال احساسات.
ـ چهار نوع کاریزما وجود دارد:
۱- برای “کاریزمای تمرکز” که در آن قصد دارید یک فرد مجبور کنید همهی اطلاعاتش را با شما بهاشتراک بگذارد، لازم است بتوانید حواس خودتان را روی آن فرد متمرکز کنید و بهدقت گوش دهید. این نوع کاریزما نیازمند درونگرایی است.
۲- یک نوع دیگر کاریزما، “کاریزمای قدرت” است که اثرگذارترین نوع کاریزما محسوب میشود: اینکه بتوانید آدمها را مجبور کنید به شما گوش کنند و از شما اطاعت کنند. این نوع کاریزما دارای اشکالاتی است؛ از جمله کشندهی انتقاد و توفان فکری است و در نتیجه برای محیطهای خلاقانه توصیه نمیشود.
۳- نوع استیو جابزی کاریزما: “کاریزمای رؤیابینی” که در آن شما باعث میشوید افراد احساس کنند از شما الهام میگیرند و در نتیجه از شما تبعیت کنند. این نوع کاریزما بهترین نوع کاریزما برای تقویت توفان فکری است. البته حواسمان باشد، این مربوط به شخصیت استیو جابز در محیط عمومی است. کتاب زندگینامهش را که بخوانید (مثلا فصل مربوط به طراحی مک را) میبینید که استیو جابز واقعی دارای کاریزمای قدرت بود! 🙂
۴- نوع “دالایی لاما”یی کاریزما: “کاریزمای مهربانی” که در آن شما افراد را به آشکار کردن قلب و روحشان تشویق میکنید.
ـ کاریزما در محیط کسب و کار به چند دلیل مهم است: اعتمادساز است، رضایت شغلی و تعهد شخصی در زیردستان یک رهبر ایجاد میکند و بهرهوری را هم بالاتر میبرد.
ـ اما کاریزما تنها خاص رهبران نیست: کاریزما است که مشخص میکند کدام ایدهها برنده شوند و پروژهها چطور اجرا شوند. مثلا برای فردی که بهدنبال کار میگردد، داشتن کاریزما جهت موفقیت ضروری است!
ـ تحقیقات علمی ثابت کردهاند که آدمها میتوانند برحسب موقعیت سطح کاریزمایشان را بالا و پایین ببرند. جلوهی اصلی این موضوع در زبان بدن آنها پدیدار میشود. مثلا دانشمندان دانشگاه MIT موفق شدهاند سیستمی طراحی کنند که با استفاده از آن میتوان فقط با بررسی تغییرات نوسانات صدا در هنگام حرف زدن و حرکات صورت افراد، موفقیت فرد را در فروش در ۸۷ درصد مواقع درست حدس زد! بنابراین “زبان بدن” را جدی بگیرید لطفا.
ـ در مورد زبان بدن دانستن دو نکته ضروری است:
۱- با زبان بدن نمیشود دروغ گفت. هر چقدر هم فکر کنیم که بر حرکات صورتمان کنترل داریم، کوچکترین حرکت غیرارادی حتا بهکوتاهی ۱۷-۳۲ میلیثانیه توسط دیگران بهصورت ناآگاهانه قابل تشخیص است.
۲- شما زبان بدنتان را کنترل نمیکنید؛ بلکه ذهن ناخودآگاهتان را کنترل میکنید. بنابراین لازم است روی تقویت ارتباط ذهن ناخودآگاهتان با حرکات بدنتان مستقلا کار کنید.
ـ کاریزمای دروغین نداریم؛ اما کاریزما میتواند برای اهداف نادرست بهکار رود. بنابراین باید از آن “مسئولانه” استفاده کرد.
فستکمپانی مصاحبهی جالبی انجام داده با خانم اولیویا فاکس کابانه مربی زندگی. خانم کابانه در این گفتگو دربارهی کتاب جدیدش “افسانهی کاریزما: چگونه هر کس میتواند هنر و دانش جذابیت شخصی را یاد بگیرد” صحبت کردهاند. حرفهای خانم کابانه اینقدر جالب بود که دلم نیامد شما را شریک لذتم نکنم. خلاصهای از نکات مهم این مصاحبه: ـ یونانیها معتقد بودند
به اولین پست لینکهای هفته در سال جدید خوش آمدید! پوزش بابت تأخیر. 🙂
پیش از شروع:
مدیریت و کارآفرینی:
التزام، یک اصل اساسی برای موفقیت (یک علی)
انتشار کتاب راهنمای تدوین گزارشهای پیشرفت (کتاب جدید نادر خرمیراد عزیز) 🙂
درسی از مدیرعامل Pinterest: برای شروع کسب و کار اینترنتی، راه خودتان را بروید (نارنجی) (خواندنی؛ اما ترجمهش از افتضاح هم بدتره!)
Why Agile? What’s so great about Agility?
Important Project Management Certifications | Sensible Project Manager
Silicon Valley: The Land of Tech Pioneers and Heroes | Knowledge@Wharton High School
Amazon vs. Apple: Competing Ecosystem Strategies – Ron Adner – Harvard Business Review
Female Grads Report 45% Rise In Salary
Google Grows Up: A Necessary Evil? – Joshua Gans – Harvard Business Review
Two Harvard Business School Professors Win McKinsey Awards – Harvard Business School
فناوری اطلاعات و ارتباطات:
نتیکت: آداب معاشرت فضای مجازی (بهترین لینک تعطیلات! بخونید حتمن.)
چرا library.nu تمام شد؟ (رضا قربانی؛ مدیر رسانه)
سه مشکل بزرگ اینترنت از نگاه اریک اشمیت (مهران نصر؛ رسانههای امروز)
اینفوگرافیک: در هر دقیقه در اینترنت چه میگذرد!؟
درصد کاربران هر روز اینترنت در ایران به تفیک ردههای سنی (جادی؛ کیبورد آزاد)
تلاش استیو جابز به استخدام لینوس تروالدز و نابود کردن لینوکس (آزادراه) (چه جسارتا!)
یوتیوب برای آموزش (iClub؛ مصطفی لامعی)
دریافت یک میلیون نسخه اندروید برنامه ایسنتاگرام در ۲۴ ساعت! (فارنت)
بررسی Google Play سرویس جدید گوگل (تورتک)
طرفداران کتاب الکترونیک بیشتر مطالعه میکنند (نارنجی)
دکمه Start در ویندوز برای همیشه حذف شد (دنیای فناوری اطلاعات)
اینفوگرافیک: هر آنچه لازم است در مورد ویکیپدیا بدانید
سال ۲۰۱۲ به نام “زنان و دختران در ICT” نامگذاری شد
رسانههای اجتماعی:
تفاوت بین رسانههای اجتماعی و شبکههای اجتماعی (جواد افتاده؛ رسانههای اجتماعی)
جشن روز رسانههای اجتماعی در ایران برگزار میشود (جواد افتاده؛ رسانههای اجتماعی)
مفاهیم فناوری اطلاعات؛ نرمافزارهای اجتماعی (مدیا نیوز)
Facebook May Challenge Google+ with Enhancements to Search – SocialTimes
۶۲% Of Adults Worldwide Now Use Social Media (But Email Is Still More Popular)
How Social Sites Make Money – Infographic
اقتصاد:
آیا نرخ بیکاری معیار خروج از بحران است؟ (حامد قدوسی؛ یک لیوان چای داغ) (این مطلب عالی حامد را بخونید. جالبه که اقتصاددانها این روزها دنبال شاخصهای جایگزین برای GDP میگردند؛ از جملهی شاخصهای پیشنهادی: شاخص درآمد سالانه و شاخص شادی ناخالص داخلی!!!)
چشمانداز اقتصاد جهان و جایگاه ایران (تحلیل عالی دکتر مصطفی بشکار)
افزایش قیمت ها در سال ۱۳۹۱ شامل چه چیزهایی خواهد بود؟ (تحلیل خواندنی دکتر علی دادپی)
اقتصاد ایران در سال ۱۳۹۰ (مجلۀ اقتصادی IRPD ONLINE JOURNAL) (بسیار خواندنی!)
انگلیس بزرگترین اقتصاد اینترنتی را دارد
Freakonomics » Who Owns Culture?
Does Empowering Women Improve the Economy? – Forbes
By 2050, 70% Of The World’s Population Will Be Urban. Is That A Good Thing
به اولین پست لینکهای هفته در سال جدید خوش آمدید! پوزش بابت تأخیر. 🙂 پیش از شروع: برای دیدن مطالبی که این پست برگزیدهی آنهاست، میتوانید فید لینکدونی گزارهها را در فیدخوان یا گودرتان دنبال کنید. لینکهای توصیه شده توسط من با رنگ قرمز نمایش داده میشوند. برای مرور سریعتر مطالب، لینکهایی را که از نظر من تنها خواندن عنوانشان کفایت میکند،
گاه
آدمی تنهاتر از آن است که سکوتش میگوید
***
گاه
تنهایی تنهاتر از آن است که دیده شود …
***
تنها
تنهایی
به یادم مانده است …
محمد علی بهمنی
گاه آدمی تنهاتر از آن است که سکوتش میگوید *** گاه تنهایی تنهاتر از آن است که دیده شود … *** تنها تنهایی به یادم مانده است … محمد علی بهمنی دوست داشتم!۲
«اگر هنوز این کار را انجام نداده، به این خاطر است که ما در بخش کلیدی رقابتهای این فصل هستیم. او همه چیز را تحت کنترل دارد و در انتظار زمان مناسبی است. مردم او را تحت فشار می گذارند؛ ولی پپ تنها زمانی کاری را انجام میدهد که به آن اعتقاد داشته باشد. برای او مهم نیست که مردم چه فکر میکنند و تحت چه فشاری قرار دارد.» (دنی آلوس در مورد ماجراهای مربوط تمدید قرارداد پپ گواردیولا در طول این فصل؛ اینجا)
در توصیف پپ عزیز ما: تصمیمی بگیرید و کاری را انجام دهید که به آن اعتقاد دارید! فشارها و انتظارات دیگران اصلا مهم نیست! 🙂
«اگر هنوز این کار را انجام نداده، به این خاطر است که ما در بخش کلیدی رقابتهای این فصل هستیم. او همه چیز را تحت کنترل دارد و در انتظار زمان مناسبی است. مردم او را تحت فشار می گذارند؛ ولی پپ تنها زمانی کاری را انجام میدهد که به آن اعتقاد داشته باشد. برای او مهم نیست که مردم