دارم کافکا در کرانه ی هاروکی موراکامی را می خوانم و لذت می برم. فضای غریب قصه و تفسیرهای نفسگیر موراکامی از زندگی، واقعا جذاب است. چند سطری را از میان این کتاب تا اینجا که حدود یک سوم این کتاب ۶۰۰ صفحهای را خواندهام، برگزیدهام که اینجا مینویسم:
ـ مسئولیت ما از قدرت تخیل شروع میشود. درست همانطور است که ییتس [شاعر ایرلندی] میگوید: مسئولیت از رؤیا آغاز میشود. این موضوع را وارونه کنید، در این صورت میشود گفت هر جا قدرت تخیل نباشد، مسئولیتی در بین نیست … (ص ۱۸۰)
ـ در زندگی وقتهایی هست که اینجور عذر و بهانهها [بلد نیستم یا مهارت ندارم] کاربردی ندارد. موقعیتهایی که هیچ کس عین خیالاش نیست به درد کاری که میکنی میخوری یا نه … (ص ۱۹۳)
ـ فقط یک جور سعادت هست، اما بدبختی هزار شکل و اندازه دارد. به قول تولستوی سعادت یک تمثیل است، اما بدبختی داستان است. (ص ۲۱۳)
ـ در زندگی هر کس یک جا هست که از آن بازگشتی در کار نیست. و در موارد نادری نقطهای است که نمیشود از آن پیشتر رفت. و وقتی به این نقطه برسیم، تنها کاری که میتوانیم بکنیم این است که این نکته را در آرامش بپذیریم. دلیل بقای ما همین است. (ص ۲۱۸)
جا را باز میگذارم برای بیشتر نوشتن از این شاهکار.
ممنون از شما 🙂
من رمانرا خواندم وه ازش لزت بردم، به نزر من کافکا نمایندیه ارزو و خواستههای ممنوع ما هست، و جونی واکر نماینده فرهنگه جامعه هست، و باید انرا کشت
آیا رمان بی نظیرکافکا در کرانه را خوانده اید؟
آیا رمان بی نظیرکافکا در کرانه را نــخوانده اید؟
در هردو صورت لطفا قدم رنجه بفرمایید و مطلبم را در این رابطه بخوانید. خوشحال می شوم که باهم گفت و گو و تبادل نظری راجع به این رمان جذاب داشته باشیم