خوب مدتهاست مقالهی هفته نداشتهایم و دربارهی استراتژی هم ننوشتهام. دلیل از این موجهتر برای نوشتن چند سطری دربارهی استراتژی؟ اخیرا دو مقالهی عالی در مورد استراتژی خواندم که در این پست به آنها میپردازم:
۱- این مقاله آمارهای جالبی در مورد استراتژی ارائه کرده است:
- ۹۰ درصد شرکتها در اجرا کردن برنامههای استراتژیک خود شکست خوردهاند.
- ۹۵ درصد از کارکنان استراتژی سازمان را درک نمیکنند!
- تنها ۲۷ درصد از کارکنان عادی سازمانها به برنامهی استراتژیک سازمان دسترسی دارند.
- ۶۰ درصد از سازمانها استراتژیشان را با بودجه متصل نمیکنند.
- ۸۵ درصد از تیمهای مدیریتی سازمانها زمانی کمتر از یک ساعت در ماه را به مسائل استراتژیک اختصاص میدهند.
- از میان استراتژیهایی که اجرا میشوند، دو سوم از آنها در چارچوب زمان، بودجه یا دامنهی تعیین شده بهاتمام نمیرسند.
۲- این مقاله هم به نکتهی بسیار بسیار جالبی در مورد استراتژی اشاره میکند: اینکه استراتژی عبارت است از مجموعهای از تصمیمات / انتخابهای استراتژیک: “اگر استراتژی شما شامل یک انتخاب نیست، استراتژی هم نیست!” مثلا جملهی معروف والدیر ویرا در بین دو نیمهی بازی معروف ایران ـ استرالیا در سال ۹۷ و مقدماتی جام جهانی ۱۹۹۸ ـ که همین هفته سالگردش است ـ یعنی: “بروید هر جور دوست دارید بازی کنی؛ فقط آبروریزی نکنید!” استراتژی نیست. اما کاری که پپ گواردیولا در الکلاسیکوی رفت پارسال لیگ اسپانیا انجام داد و اینجا نوشتم، استراتژی است. او برای بازیکنها مشخص کرد که هدف تیم بازی هجومی است و برای رسیدن به این هدف چارچوب نظم تاکتیکی تیم این است: کار گروهی همراه با حفظ توپ بالا و حملات برقآسا. او میتوانست رویکردهای دیگری را هم امتحان کند؛ مثلا: حفظ توپ بالا و حملات مداوم هم گزینهی دیگری بود؛ اما مشکلش این بود که بهدلیل پرس بسیار شدید رئال مادرید باعث افت شدید فیزیکی بازیکنان بارسا میشد. طبعا گزینههای دیگری هم وجود داشت؛ اما پپ طبق معمول بهترین رویکرد را برگزید و برنده شد. 🙂 در همان پستی که در مورد الکلاسیکو نوشته بودم به استراتژی رئال و مورینیو هم اشاره کردم: نظم کامل و آهنین چارچوب تاکتیکی تیم با مشخص شدن نقش دقیق هر بازیکن.
در متن مقاله برای این دو استراتژی نامگذاری جالبی صورت گرفته: استراتژی پپ را که در آن یک حرکت دارای یک هدف کلان اما گنگ مورد نظر است و روش تحقق آن کاملا روشن نیست را “شاتگان” نامیده که کنایه از خودکار بودن شاتگان و به این معنا است که گلوله راه هدف را خودش مییابد. اما در استراتژی مورینیو که استراتژی تفنگ غیرخودکار (Rifle) نامیده شده نیازمند دقت بسیار در هدفگیری هستیم با به نتیجه برسیم. در این حالت باید مدیر یا مربی خودش تیر را به هدف برساند!
این مقالهی دوم مثالهای بسیار جالبی دارد که اگر وقت کردید توصیه میکنم بخوانیدشان.
حسن جان؛ سؤال بسیار خوبی مطرح کردید. بهدلیل اهمیت موضوع، در یک پست مستقل به این سؤال پاسخ خواهم داد.
با سلام ، از بحث بازی و فوتبال خارج شویم !
فرضا شما مدیر یک جمع هستید و میخواهید با آنها بقبولنید استراتژی شما درست است چه کاری میکنید ؟