- و اینک چهل سالگی: ای خضر پیخجسته، مدد کن به همتم … - ۰۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
- لینکهای هفته (۶۳۶) - ۳۱ فروردین ۱۴۰۳
- حکمتها (۸۵) - ۱۳ فروردین ۱۴۰۳
یکی از مهمترین فرقهای یک گربه و یک دروغ این است که جناب گربه فقط ۹ تا جان دارد!
مارک تواین
یکی از مهمترین فرقهای یک گربه و یک دروغ این است که جناب گربه فقط ۹ تا جان دارد!
مارک تواین
“در فرهنگ ما اشتغال بیشتر معطوف به جسم است تا ذهن. بدنات باید درگیر باشد. عرق ریختن تو را دوست دارند …” (مجید قیصری؛ همشهری داستان؛ آذر ۸۹)
“یک مساله این است که ما در مایکروسافت کارت نمیزنیم. ما کارمان را میفروشیم نه وقتمان را. حتی میتوانیم ساعت دو نصفه شب برویم سر کار. مربی من خودش از ساعت سه نصفه شب تا یک بعد از ظهر کار میکرد و بعد به خانه میرفت. من خودم هر وقت کار اداری دارم، نمیآیم. چیزی به اسم برگه یمرخصی وجود ندارد. کافیست به مدیرت خبر بدهی که دیر میآیم یا نمیآیم. خیلی روزها هم از خانه کار می کنم. البته مدیر اگر بخواهد میتواند سخت بگیرد. اما معمولا چنین سختگیری وجود ندارد. چون کار از قبل تعریف شده و باید در زمان مشخص تحویل داده شود. حتی برخی به طور ثابت یک روز در هفته کار در منزل دارند. بعضیها هم فقط چهار روز میآیند و در عوض روزی مثلا ۱۰ ساعت کار میکنند. مهم این است که کار انجام شود.” (مصاحبه با یک مهندس ارشد ایرانی مایکروسافت؛ اینجا)
این دو نقل قول در کنار هم بسیار جالباند. در این چهار سالی که دارم کار میکنم یکی از مشکلات آخر ماه در شرکتهایی که مشغول کار بودهام، تهیهی تایم شیت ماهانه توسط ما کارشناسان و تأییدش توسط مدیران محترم بوده است: خیلی وقتها تایم شیت ناقص است، من در کارت کشیدن یا رد کردن مرخصی و مأموریتهایام اشتباه کردهام، حسابدار شرکت اشتباه کرده و … همیشه با این شیوهی محاسبهی کارکرد مشکل داشتهام؛ چرا که هیچ توجهی به کیفیت کار آدمها ندارد. مثلا اینکه کسی کارش را سریعتر از دیگران انجام دهد، اینکه تفاوت کیفیت خروجی کار آدمها چطور باید مشخص شود و اینکه تفاوت حجم کار آدمها چطور باید معلوم بشود! (مثلا وقتی من میتوانم کار بیشتری را در یک دورهی زمانی مشخص نسبت به دیگری انجام بدهم تفاوتاش کجا باید معلوم شود؟) معمولا در سازمانها تلاش میشود با توجیهاتی مثل تفاوت حقوقی، آیتمهای اضافه بر حقوقی مثل کارانه و پاداش و … آدمها در این زمینه توجیه شوند و بپذیرند که آن تفاوتی که لازمهی احساس عدالت در سازمان است، در عمل هم وجود دارد (اما خوب کتمان نمیکنم که بارها مدیران محترمی که باهاشان کار کردهام، مخصوصا در آن بخش آیتمهای اضافه به خیالشان سر من کلاه گذاشتهاند و سکوت من را به حساب نفهمیدن گذاشتهاند. لطفا خیال نکنند که من نمیفهمم چه کسانی را با چه ترفندهایی از خودشان راضی کردهاند و حواسشان باشد نجابت و احترام گذاشتن از طرف من هم حدی دارد.)
مثال بزنم: من الان نزدیک دو سال است به دلیل دانشجو بودن ماهانه بخشی از حقوقام را به دلیل کسر کار ماهانهام از دست میدهم؛ ولی در عمل نه تنها کمتر از دوران قبل از دانشجویی کار نمیکنم که حجم کارم بیشتر هم شده! به دلیل قانون فعلی من حق اعتراض ندارم و حتا باید از کارفرمای محترم ممنون هم باشم (که هستم: دست گلاش درد نکنه!) که با من دانشجو قرارداد تمام وقت منعقد کرده؛ اما خوب یک وقتهایی هم فکر میکنم با توجه به کارهایی که دارم انجام میدهم، عدالت در این زمینه رعایت نمیشود.
بخش اعظمی از این مشکل به قانون کار فعلی و شیوهی محاسبهی بیمه و مالیات حقوق افراد برمیگردد. در واقع کارفرماهای محترم هم مجبورند که برای محاسبهی کارکرد به این شکل عمل کنند تا مشکلات قانونی دامنگیرشان نشود. از آن طرف خود ما آدمها هم مشکل داریم؛ یعنی همهی ما که خودکنترل و خودانگیز و بالغ نیستیم که بتوانیم در یک چارچوب زمانی مشخص خروجی لازم را تحویل بدهیم (حالا از این گذشتم که خیلی وقتها مدیران هم یا بلد نیستند کار را تعریف کنند یا اینکه بلوغ لازم را برای تعریف محدودهی فنی و زمانی درست کار ندارند.) تفاوتی هم نمیکند که شما یک کارگر پای دستگاه تراش در فلان کارخانهی قالبسازی را در نظر بگیرید یا کارشناس برنامهریزی استراتژیک را در بهمان شرکت مشاوره. بنابراین در عمل شیوهی فعلی در حالت کلی بهینه به نظر میرسد!
این روزها بحث اصلاح قانون کار، نقل محافل کار و کارگری است. من فکر میکنم که اگر در اصلاح قانون کار، شیوهی جدیدی برای محاسبهی حقوق و دستمزد ماهانه براساس خروجی تعریف شود و آدمها محدود به پر کردن تایم شیت ماهانهشان نشوند (که خیلی وقتها هم عملا جز ضرر مالی برای کارفرما و اتلاف وقت برای خود آدم چیزی در بر ندارد)، شاید بتوان به حل مشکلی که در این پست مطرح گردید، نزدیک شد. البته همانطور که بالاتر گفتم از نظر من شیوهی کنونی محاسبهی حقوق و دستمزد و براساس آن بیمه و مالیات برای احتمالا ۸۰ تا ۹۰ درصد آدمها بهینه است و این شکل جدید (اگر واقعا جدید باشد) میتواند بهعنوان یک شکل اختیاری برای کارفرماها مطرح باشد.
اگر من اشتباهی در زمینه ی قانون کار فعلی داشتهام یا اگر در زمینهی این بحث یا نظری دارید، خوشحال میشوم که از نظراتتان باخبر شوم.
تحلیل شکاف یا تحلیل فاصله (Gap Analysis) بخش لاینفک یک پروژهی مشاوره است. همانطور که بارها گفتهام مشاوره چیزی نیست جز طی یک فرایند حل مسئله. و وقتی که مسئله حل شد باید دو نوع تغییر در سیستم مورد نظر ایجاد شود:
بنابراین در گام آخر، قبل از اجرا نیازمند این هستیم که بدانیم چه میزان تغییر در کجای سیستم و با چه برنامهای (برنامهی زمانی، بودجهای و احتمالا کیفیت) باید ایجاد شود. اینجاست که از ابزار تحلیل شکاف استفاده میشود تا ابعاد تغییر و میزان تغییر مورد نیاز در سیستم مشخص شوند.
توضیحاتی بیشتر در این زمینه را در مقالهی این هفته (دانلود از اینجا) بخوانید که البته بیشتر متمرکز است بر تحلیل شکاف در بهبود فرایندهای کسب و کار (BPI.) اما یادتان باشد تحلیل شکاف در هر پروژهی مشاوره یا هر جایی که با حل مسئله مواجهیم معنادار است.
بعدا مفصلتر به این موضوع خواهیم پرداخت.
الن کولمن اولین مدیرعامل زن شرکت دوپونت در طول تاریخ ۲۰۸ سالهی این شرکت، در طول دوران خدمتاش توانسته نتایج درخشانی ثبت کند: ۷ بار جلو زدن سود شرکت از پیشبینی تحلیلگران بازار، کاهش هزینهها بهاندازهی یک میلیارد دلار در سال اول ورود به شرکت و متوقف کردن هزینههای سرمایهای از جملهی آنها بودند. راز موفقیت خانم کولمن چه بوده است؟
بیزینس ویک در مورد خانم کولمن نوشته: “او کارکنان شرکت را که از شرایط بد اقتصادی ترسیده بودند را مجبور کرد تا به جای تمرکز بر چیزهایی که تحت کنترل آنها نیست، بر چیزهایی که در کنترلشان است تمرکز کنند؛ از جمله: مشتریان، هزینهها و موجودی.”
خود خانم کولمن هم معتقد است: “من رهبر بسیار بهتری هستم؛ چرا که سه تا بچه داشتم. بچهها دوست ندارند که آن چیزی را که شما دوست دارید در زمانی که دوست دارید انجام دهند. سازمانها هم دقیقا همین طوری هستند. شما باید به آدمها گوش بدهید و یاد بگیرید چطور آنها را تحت تأثیر قرار دهید.“
به رفتار مادرها با بچههایشان از این به بعد بیشتر دقت کنیم؛ اینکه چطور با بهانهگیریهایشان روبرو میشوند، چطور راضیشان میکنند و چطور مجبورشان میکنند تا آن طور که باید، رفتار کنند.
خودم باورم نشده ۶ ماهه دارم هر هفته این کار را میکنم!!!! آآآآآ به همتام! :دی
پیش از شروع سه نکته:
با این توضیحات لینکهای هفته را مرور میکنیم:
مدیریت:
احسان اردستانی این هفته پستی نوشت با عنوان مرگ سرمایه های اجتماعی که نقطهی آغازی شد برای بحث بیشتر در این زمینه: لیالی اینجا راهکارهایی ارایه داد و چند نفر را هم دعوت کرد برای نوشتن بیشتر. نوشتهی من اینجا، صادق جم اینجا و علی نیکویی را هم اینجا بخوانید و نوشتهی دیگر احسان در این زمینه حواشی “مرگ سرمایه های اجتماعی” (نویسنده مهمان)
بحث و گفتگو: نقش شبکههای اجتماعی در شرایط کاری (امیر مهرانی)
علم غیب در برنامه ریزی پروژه و منشور پروژه – قسمت اول (یک نکتهی اضافی از من: منشور پروژه در پروژهها خیلی مهمه. مخصوصا در حوزهی مشاوره که کسی اهمیتی به منشور نمیده و فرمالیته است عملا. منشور پروژه باید در حوزهی محدوده به همهی ذینفعان دقیقا نشان بده که در پروژه قرار است چه کاری انجام شود و چه کاری نه.) (مهدی عرب عامری)
مشتری اصلی در سیستم خدمات درمانی (سیستم بهداشتی ـ درمانی آمریکا چگونه کار میکند؟ پست جالب نیام یراقی)
درسهایی از کارگاههای عمرانی(۱)- نقشهبردارها (احمد شریفی؛ راستاش من دوست مهندس نقشهبردار زیاد دارم. خارج کارگاه که این طوری نیستند؛ داخل کارگاه هم ندیدمشون!)
اگر ایده ای در سر دارید همین حالا به سوالات زیر پاسخ دهید! (وبلاگ همینا)
خطای رایج در مدل سازی (تحلیلگران دینامیکی سیستمها و کلا تحلیلگران سیستم این مطلب نوید غفارزادگان را بخوانند!)
ده راهنمایی عملی برای ورشکسته کردن یک شرکت نرم افزاری! (علی واحد؛ وبلاگ رادمان)
چرا بازاریابی کردن اینقدر سخت است!!؟؟ (احسان نصیری)
DNA افراد نوآور (“ارتباط دادن، سوال پرسیدن، مشاهده کردن، آزمایش کردن و شبکهسازی”)
دیالوگ و یادگیری سازمانی (“افراد یاد گرفتهاند که دنیا را در ذهنشان به بخشهای متفاوتی تقسیم کنند و سپس در هر بخش فعالیتهای خاصی را در مورد مواردی که در آن بخش وجود دارد انجام دهند. ولی مساله اینجا است که افراد پس از مدتی فراموش میکنند که خودشان این بخشبندیها را ایجاد کردهاند و در نتیجه احساس میکنند بخشهایی که در ذهنشان وجود دارد بازتابی از واقعیت است. به این ترتیب مخلوقات خود ما بر ما حاکم میشوند. شاید بزرگترین مشکل این باشد که ما این کار را به صورت جمعی انجام میدهیم و به نظر میرسد که یادگیری سازمانی تنها در صورتی میتواند صورت بگیرد که ما شروع به زیر سوال بردن این واقعیت بسیار مبهم و در عین حال تاثیرگذار بکنیم.”)
آیا انعطافپذیری نافی اقتدار مدیر است؟مدیریت مقتدرانه (“مدیر باید تصمیم بگیرد که چه جنبههای شخصیتیاش را میخواهد به دیگران نشان دهد و هر جنبه را به چه افرادی”)
استراتژی متنوع سازی شرکت «دل» حضور در حوزههای متنوع به چه قیمتی؟ و موردکاوی دل: چه میزان تنوع در محصولات مطلوب است؟ (این مقالهی دو قسمتی کیس شرکت دل را در مورد استراتژی متنوعسازی بررسی میکند. واجب است خواندناش بهویژه برای دانشجویان MBA)
روزنامه دنیای اقتصاد ویژه نامه MBA (مطالب عمومیاش در مورد MBA بد نیست؛ تبلیغاتاش در مورد دورهی MBA یکی از مؤسسات خصوصی را هم خواستید ببینید. با وجود احترامی که برای دورههای مؤسسات خصوصی قائلم و شرکت در آنها را مفید میدانم؛ اما به هیچ عنوان این دورهها را MBA نمیدانم.)
خلاقیت و نوآوری و معجزه اشتباهات
چرا گوگل به یک استیو جابز نیاز دارد؟
فناوری اطلاعات:
مرا در ۳ کلمه توصیف کن! (سرویس بسیار جالبی که دکتر مجیدی در یک پزشک معرفی کردند! عالیه؛ حتما امتحان کنید) و اندروید ۳٫۰ یا شانه عسل چه ویژگیهای تازهای دارد؟ (از دکتر علی رضا مجیدی؛ یک پزشک)
شیفتگان تکنولوژی در عصر جدید (گیک کیست!؟؛ از جواد افتاده.)
جایزه ۱۰۰میلیون دلاری Google برای انصاف اشمیت!
رویارویی و جبران خسارت بعضی از مدیران اجرایی شرکتهای فناوری با مشاغل مهم در سال ۲۰۱۱
احتمال فروش مایاسپیس به گوگل (من خیلی با مای اسپیس کار نکردم؛ اما به نظرم اشتباه استراتژیکاش این بود که برای کاربران آمریکایی طراحی شد اما در خود آمریکا هم خیلی ازش استقبال نشد.)
افزایش توجه برنامه نویسان به «اندروید»
۱۰ نکتهای که در مورد نوکیا نمیدانید!
Google`s Schmidt Handing CEO Reins to Page: 10 Gains and Losses (اسلایدشوی جالبی در مورد کارهای درست و نادرست اریک اشمیت بهعنوان مدیرعامل گوگل.)
Schmidt, Jobs, Zuckerberg, and the Future of Adult Supervision – Julia Kirby – Our Editors – Harvard Business Review (نظارت بزرگان بر کودکان کاسب! مدلی موفق که برای استیو جابز، پیج و بیرن جواب داده و زوکربرگ سعی دارد بهش تن نده!)
آیپد بیش از ۱۷ میلیون فروش داشت (فروش آیفون هم به ۱۵ میلیون رسید: اینجا.)
اقتصاد:
غولهای «سیلیکون ولی» اقتصاددانان را به زرادخانه خود اضافه میکنند
با کمک گوگل و فروشگاههای آنلاین روشهای جدید محاسبه تورم
به بهانه نودمین سال تولد بوکانان: دولت باید در خدمت منافع عام باشد (بوکانان را علی سرزعیم با مقالات نظریهی انتخاب عمومی بوکانان در روزنامهی دنیای اقتصاد به ما معرفی کرد. اخیرا ایشان مقالاتشان در این زمینه را به صورت کتاب منتشر کردهاند: اینجا)
جامعهشناسی، روانشناسی و کار حرفهای:
پنچر نشوید! (نامهی محمود سیفی عزیز به دوستی که در برابر سبکی تحملناپذیر هستی از پای درآمده … برای همهی افسردگان و به ته خط رسیدگان خواندناش توصیه میشود!)
۵ راهکار موثر برای کسانی که در محل کار خسته می شوند (همهاش را تجربه کردم؛ راس میگه!)
با یادداشت کردن، اضطراب خود را کاهش دهید
چگونه محیط کار خود را طراحی کنیم؟
شادترین مردم دنیا کجا زندگی میکنند؟
ویترین واقعیت فوتبال ما و درباره واکنش به شکست مقابل کره -توهم ایرانی چگونه درمان میشود (دو نقد جامعهشناسانه ولی فوتبالی دربارهی شکست ایران برابر کرهی جنوبی در جام ملتهای آسیا)
پ.ن. ۱٫ لطفا اگر وبلاگی، پستی یا مطلبی را من ندیده بودم یا نمیشناسم، کامنت بگذارید و معرفی بفرمایید برای یادگیری بیشتر.
پ.ن.۲٫ اگر دوست داشتید توئیتر گزارهها را برای دیدن ایدهها و حال و احوال روزانهی من و گودر گزارهها را برای دیدن متن کامل این مطالب و سایر مقالات و اخبار مربوط به مدیریت، مشاوره، فناوری اطلاعات و البته اقتصاد، روانشناسی و جامعهشناسی (و گاهی هم که خیلی هیجانزده میشوم، علم!) دنبال کنید.
پ.ن.۳٫ از این هفته پست لینکهای هفته به جمعهها منتقل میشود تا من برسم همهی لینکهایی که باید را مطالعه کنم!
هیچ موفقیتی از وانمود کردن به موفق بودن، بالاتر نیست!
کریستوفر لاش
پیش از مرور این اشتباهات معمول، لازم است به یک نکته توجه کنید: لازم نیست این فهرست را به خاطر بسپارید. این فهرست شامل تمام اشتباهات ممکنی است که ممکن است مرتکب شوید؛ اشتباهاتی که ریشه در عادات، رفتارها یا ناآگاهیهای شما دارند. مهم این است که در مصاحبه برای دست یافتن به یک شغل، خودتان باشید؛ با تمام نقاط ضعف و قوتتان. لطفا فیلم بازی نکنید.
مرور این فهرست به شما کمک میکند تا آن جاهایی که ممکن است از روی ناآگاهی مرتکب اشتباه شوید، جلوی خودتان را بگیرید!
این شما و این هم فهرست اشتباهات احتمالی در یک مصاحبه برای استخدام شدن:
پ.ن. نوشتهی آیدین کسایی را هم در این زمینه با عنوان موقع مصاحبه از این اشتباهات نکنید بخوانید.
احسان اینجا در ویترین افکارش مطلبی نوشته دربارهی افول سرمایههای اجتماعی در ایران و لیالی عزیز هم اینجا در مورد پست احسان نوشته و از من هم دعوت کرده در این رابطه بنویسم. من فکر میکنم که دیگر مدتها است برای نجات جامعه از مسیر سقوطی که در پیش گرفته دیر شده و دیگر به استفاده از سرمایهی اجتماعی نباید امیدی ببندیم. شاید کمی اغراق باشد و شاید من زیادی ناامید شده باشم؛ اما فکر میکنم که اوضاع خرابتر از این حرفها است. مسئله این است که بسیاری ضد از ارزشهای اخلاقی در جامعهی ما به ارزش تبدیل شدهاند و از آن بدتر، آدمها آن چنان در چنبرهی مشکلات شخصی و خانوادگی و کاری خودشان گرفتار شدهاند که اغلب، ترجیحشان ندیدن و گذشتن است: حال چه ندیدن و گذشتن از رفتارهای نادرست خودشان باشد و چه در مورد دیگران. بسیاری از ما فراموش کردهایم که رنج و غم و ناملایمی، پدیدهای خاص زندگی ما نیست و چه بسا کسانی باشند که حسرت زندگی ما را ببرند. از آن بدتر کسانی هستند که تصور میکنند با ندیدن و گذشتن و با بسنده کردن به زندگی حقیر خودشان، دنیای کوچک زندگیشان را کوچکتر میکنند و به این ترتیب، از ترکشهای توپهای خروشان زندگی فرار!
ندیدن و اهمیت ندادن و گذشتن. مهم زندگی خودم است و لاغیر؛ رنجها و زندگی دیگران به خودشان ربط دارد! اینها واکنشهای آشنایی نیستند؟
مدتها تصور میکردهام که شاید اشکال از من باشد که اینقدر دنیای اطرافام برایام مهم است؛ اما این روزها به این نتیجه رسیدهام که دیگران هم مشکل دارند که هیچ چیزی برایشان مهم نیست! وقتی ماجرایی که اینجا در موردش نوشتهام میبینم، عصبی میشوم.
بنابراین به نظرم سؤال اساسی نه افول سرمایهی اجتماعی که سقوط اخلاق فردی است؛ خودپسندی و دیگرنخواهی (در برابر دیگرخواهی) دو رذیلت اخلاقی آشکار این روزهای زندگی ما هستند. من به حرفهای احسان و لیالی چیزی اضافه نمیکنم جز سؤالاتی که مدتها است دارند روح مرا آزار میدهند: تا کی میخواهیم نبینیم و بگذریم؟ تا کی میخواهیم خودمان را توجیه کنیم که این جنابِ منِ درونی مهمتر از هر چیز دیگری در این جهان است؟ تا کی میخواهیم دنیای کوچکمان را هر روز کوچکتر کنیم و با خودمان فکر کنیم این طور بیشتر در امانیم؟
این ندیدن دیگران و چسبیدن به خود است که نتیجهاش میشود همان مثالهایی که احسان زده: اینکه هر کس از هر راهی به دنبال بیشینه کردن سود شخصی خود است؛ بدون توجه به اخلاقی بودن یا نبودن روش کارش و یا از آن بدتر، اهمیت ندادن به پیامدهای آن بر روی زندگی دیگران.
دنیای هر روز کوچکتر زندگی ما: مسئلهی امروز ما این است!
پ.ن. نوشتهی آقای صادق جم را هم در بلاگنوشت در این مورد بخوانید.
قبلتر به نمونهی آزمون استخدامی شرکت معظم مشاورهی بین اشاره کردهام. جالبترین بخش این نمونهی امتحان برای من این سؤالاش بود: “در ۳ جملهی کوتاه، نتایج تحلیلهای انجام شده توسط خودتان بهعنوان مشاور را برای مشتری بیان کنید!” توانایی و مهارت مختصر و مفید نوشتن و از آن بالاتر جمعبندی کردن یک بحث گسترده و پر از جزییات در زیرمجموعهی چند عنوان کلی توانایی است که اغلب ما مشاوران ایرانی نداریم! اولیاش نیاز به تمرین دارد و دومی بیشتر نیازمند توانایی تفکر سیستماتیک و یک مقداری هوش و تجربه است.
این وضعیت البته دلیل هم دارد:
در طول دوران کاریام احتمالا یکی از بزرگترین شانسهایام، کار کردن با مشاور باتجربهای بوده که این جمعبندی یکی از تواناییهای منحصر به فردش است. همیشه در جلسات مشترکی که همراه ایشان بودهام و یا وقتی کامنتهای فنی ایشان را روی خروجی کارم دیدهام، از این توانایی و مهارتشان هم لذت بردهام و هم چیزهای جدیدی یاد گرفتهام.
براساس تجریات خودم کسب این مهارت، هم نیازمند مطالعهی اصول تحلیل سیستم و دیدن گزارشها و کارهای مشاوران خارجی (و البته داخلی) است و هم نیازمند تمرین کردن و از آن بالاتر داشتن منتوری مثل این مشاور باتجربهای است که من زیردستاش کار کردم.
بنابراین مشاوران جوان: حواستان باشد مختصر و مفید نوشتن و حرف زدن و توانایی جمعبندی مهمترین بخشهای یک موضوع پرجزئیات در چند جملهی کوتاه (مثلا در زمان نوشتن خلاصهی مدیریتی برای یک گزارش حجیم) مهمترین مهارت شماست.
این هم ایدههای این هفته: