“زیدان مثل دیگر ستارهها انسان مرموزی است. به نظر من او یک اسطوره است که میتواند احساسات مردم را برانگیزد. با این حال، هیچ ستارهای بدون مشکل نیست. گاهی او انسان خوبی نیست و این طبیعت انسان است. به نظر من در سال ۲۰۱۶، هر مربی برای موفقیت به دو چیز نیاز دارد: وجههی مناسب و تأثیرگزاری در برخورد با ستارهها.” (ریموند دومنک؛ مربی تیم ملی فرانسه در جام جهانی ۲۰۰۶؛ اینجا)
شاید نکتهی طعنهآمیز داستان این باشد که دومنک در جام جهانی ۲۰۱۰ بهدلیل نداشتن همین دو عامل موفقیت که خودش اشاره کرده، تیم ملی فرانسه را با خود به قهقرا کشاند! اما از این حاشیه که بگذریم، اصل داستانِ مدیریت در دنیای امروز همینی است که دومنک در مورد آن سخن گفته است. دومنک میگوید که مدیران برای موفقیت بیش از هر چیزی باید روی “مدیریت سرمایهی انسانی” سازمان خود متمرکز باشند. این حرف کاملا درست است؛ چرا که امروزه مزیت رقابتی اصلی بسیاری از بزرگترین شرکتهای دنیا ـ همانند بسیاری از باشگاههای بزرگ فوتبال ـ مدیران و مهندسان و کارشناسان برتر آنها است. چرا؟ مسئله این است که مزیتهای رقابتی دنیای کسبوکار سنتیِ دیروز تقریبا در دنیای امروز معنا ندارد؛ چرا که در مورد انواع مزیتهای رقابتی (مبتنی بر رویکرد مدیریت استراتژیک منبعمحور) با مسائل زیر مواجهیم:
۱- مزیت رقابتی مبتنی بر قدرت مالی: اگر شما محصول / خدمت / مدل کسبوکاری جذابی داشته باشید؛ در دسترسی به سرمایهگذار و گزینههای تأمین مالی متنوع مشکل چندانی نخواهید داشت! (جالب است که شرکتی بهعظمت اپل با آن حجم عظیم پول نقدی که در اختیار دارد، خیلی از استراتژیهای مالی در رقابت استفاده نمیکند!)
۲- مزیت رقابتی مبتنی بر ویژگیهای محصول / خدمت / مدل کسبوکار: اما حتی خود آن چیزی که سرمایهگذاران ـ و طبیعتا مشتریان ـ را بهسوی شما جلب میکند هم جز در بازهی زمانی کوتاهمدت چندان قابل اعتماد نیست. چرا؟ چون هر ویژگی برتری را میتوان در دنیای امروز کپی کرد و برای فرار از قوانین حقوق مالکیت هم هزاران راهکار وجود دارد.
۳- مزیت رقابتی مبتنی بر برند: شاید فاجعهای که فولکسواگن در بحران چند ماه اخیر خود با آن مواجه شد نشانگر آن بود که حتی یک برند قدیمی و برجسته هم نمیتواند تکیهگاهی آنچنانی برای یک شرکت در دنیای امروز باشد!
جای مزیتهای رقابتی سنتی را در دنیای امروز “تجربهی مشتری مطلوب” گرفته است. هر روشی که بتوانید با کمک آن این تجربهی مشتری را برای مشتریان خود خلق و تقویت کنید، یک استراتژی بهحساب میآید! و برای خلق این استراتژی بیش از هر چیزی به نوآوری و حس خوب نیروی انسانیتان نیاز دارید؛ همانهایی که در خط مقدم ارتباط با مشتری شما قرار دارند و همانهایی که محصول / خدمت / کسبوکار شما را بهتر میکنند و توسعه میدهند. نیروی انسانی تنها منبعی است که تمام و کمال در اختیار سازمان شما است و رقبای شما نمیتوانند از آن تقلید کنند!
اما امروز مدیران بیش از هر زمان دیگری در تعامل با نیروی انسانی و رهبری آنها با چالش مواجهاند. جلب رضایت نیروی انسانی شاید جدیترین چالش پیش روی مدیران باشد؛ اما فراتر از آن بهنظر میرسد آنچه دومنک اشاره کرده ـ یعنی وجههی مناسب و قدرت اثرگذاری ـ که میتوان آن را هممعنای “قدرت بالا در رهبری سازمانی” دانست، در دنیای امروز برای مدیران تبدیل به یک ضرورتِ طبیعی (!) برای موفقیت سازمان شده است. خبر خوب این است که این مهارت بیش از هر زمان دیگری قابل یادگیری و آموزش است؛ البته به این شرط که اجرای آموختهها در عمل از یاد مدیران نرود!