بارها و بارها گفته شده که اولین و آخرین اصل در دنیای کسبوکار “اعتماد” است. بدون اعتماد، هیچ ارتباط پایداری ایجاد نمیشود. بدون اعتماد، هیچ همکاری آغاز نخواهد شد. و مهمتر از همه اینکه بدون اعتماد، هیچ مشتری دست بهجیب نمیشود! میدانیم که یکی از بزرگترین مشکلات اغلب کسبوکارها در شرایط امروز کشور فروش است. شاید بد نباشد در جستجوی راهحلی برای فروش بهتر، به موضوع کلیدی “کاربرد اعتماد در کسبوکار” نگاه مجددی داشته باشیم.
برای این منظور ابتدا باید به این سؤال پاسخ بدهیم که اعتماد چگونه ایجاد میشود؟ اعتماد با “شناخت” پیوند عمیقی دارد. میدانیم که در مباحث برندسازی و بازاریابی همیشه از “هویت واحد برند” یا “تصویر یگانه”ای سخن گفته میشود که باید از کسبوکار در ذهن مشتریان آن باشد. این تصویر باید “ارزش پیشنهادی برند / کسبوکار” را برای مشتری شفاف و روشن سازد. مردم با دیدن / شنیدن نام برند به یاد چه میافتند و چه حسی پیدا میکنند؟ وقتی برای بازاریابی و فروش به آنها مراجعه میکنید (یا آنها بهسراغ شما میآیند) باید چگونه با کسبوکار شما آشنا شوند و “اعتماد” پیدا کنند؟ چه “اطلاعاتی” باید در اختیار آنها قرار بگیرد؟ آیا ترتیب ارائهی اطلاعات به مشتری مهم است؟ پاسخ همگی این سؤالات در برنامهریزی بازاریابی مشخص میشود. اما تا به حال به این فکر کردهاید که چرا برنامهریزی بازاریابی در زمان اجرا در تحقق اهداف فروش اثربخشی کافی را ندارد؟
بهصورت عمومی در زمان برنامهریزی بازاریابی، کسبوکارها باید با بررسی شرایط محیطی کسبوکار خود و تحلیل ویژگیهای ثابت و همچنین روندهای تغییرات محیطی اقدام به تدوین سناریوهای اجرایی برای پیشبرد کسبوکار و فروش (و همچنین واکنش به تغییرات احتمالی) میکنند. یک سناریو مشخصکنندهی شرایط احتمالی وقوع یک وضعیت، نشانههای بروز آن و راهکارهای مواجهه / مقابله با آن است.
در برنامهریزی بازاریابی و در هنگام تحلیل محیط، روندها و ریسکها برای تهیهی سناریوها معمولا همه چیز براساس اقدامات خود کسبوکار پایهگذاری میشود و خیلی کم به واکنشهای شرکتهای رقیب یا سایر ذینفعان تأثیرگذار بر بازار و محیط فعالیت شرکت توجه میشود. این در حالی است که با بررسی بسیاری از شکستهای بزرگ کسبوکارها در طول تاریخ متوجه میشویم که علت بروز شکست همین برنامهریزی با دید یکسونگر بوده است.
اغلب مدیران تصور میکنند کسبوکار جز همین راه و روشی که آنها دنبال میکنند روش دیگری ندارد و در نتیجه در زمانی که با روشهای نوآورانهی رقبایشان (اعم از رقبای مستقیم / تازهوارد یا دارای محصولات و خدمات جایگزین) مواجه میشوند، با بهانههایی چون: “این روشهای نو جواب نمیدهد”، “برای بازار سنتی ایران زود هستند”، “بگذار کمی زمان بگذرد بعد ببینیم باید چه کنیم” و … اهمیت رقبا در بازار و تأثیر رویکردشان به کسبوکار روی رقابت را نادیده میگیرند.
بهنظر میرسد در پشت این بهانهها سه دلیل اصلی نهفته باشد:
۱- درک و پیشبینی تصمیمات رقبا برای مدیران سخت است: مدیر یک کسبوکار خدماتی بخش خصوصی در ایران معتقد بود کیفیت روشهای کاری شرکتاش در ارائهی خدمات به مشتری بسیار فراتر از نیازها و حتی درک مشتری هستند و اشکال از مدیراناش است که نمیتوانند مشتریان را توجیه کنند. شرکت رقیب این شرکت، با تغییرات بسیار اندکی در شیوههای کاری و تعاملیاش، ظرف زمانی حدود دو سال تقریبا تمامی بازار خدمات شرکت اول را در اختیار گرفت.
۲- مدیران تغییرات موجود در بازار را گذرا میدانند و معتقدند که آینده همان گذشته است! این در حالی است که در اغلب موارد تجربهی گذشتهشان کمتر از آن است که بشود به آن اعتماد کرد، تحلیلهایشان در مورد تجاربشان درست نیست یا اینکه اساسا بازار فعالیتشان چنان زیر و رو شده است که دیگر نمیتوان در تحلیل روندهای بازار به تجربیات گذشته تکیه کرد. مدیر یک شرکت تجاری ایرانی معتقد بود روشهای نوآورانهی بازاریابی رقیب سرسخت کسبوکارش از روی بیتجربگی است و نشانهی تلاش برای فروش به هر قیمتی در یک بازار در حال رکود است. کمتر از یک سال بعد، تفاوت سهم بازار دو شرکت، چیز دیگری را نشان میداد.
۳- مدیران از تغییر دادن و تغییر کردن میترسند: کمتر مدیری پیدا میشود که حاضر باشد چنین اعترافی بکند؛ اما دستاوردهای واقعی مدیران در کسبوکار نمایانگر همه چیز است. ترس از تغییر یک عامل کلیدی شکست در بازارهای در حال رکود یا بسیار رقابتی است. تیم بازاریابی و فروش یک شرکت تجاری ایرانی برای فروش محصولات شرکت در در بازار در حال رکود محل فعالیت شرکت، استراتژی نوآورانهای یافت. با تحقیقاتی که انجام شد از اعتبار استراتژی در میدان عمل نیز اطمینان حاصل گردید. اما مدیر شرکت تصمیم گرفت این استراتژی را اجرا نکند و ضرر بسیار بزرگی را بهدلیل خواب سرمایهی محصولات فروش نرفتهاش تحمل کرد. شرکت دیگری همان استراتژی را اجرا کرد و با محصولات بسیار بیکیفیتتر، موفق شد!
باید پذیرفت که ادراک تغییرات روندهای بازار، لزوم نوآوری برای رقابت و تحلیل استراتژیها و رویکردهای رقابتی کسبوکارهای رقیب یکی از سختترین کارهای دنیا است. اما سخت بودن چنین تحلیلهایی نباید باعث شود تا مدیر کسبوکار از تشخیص نشانههای تغییر در محیط کسبوکار و رقابت ـ بهویژه تغییر در نیاز و مدلهای ذهنی و رفتار مشتری ـ و پیشبینی آیندههای احتمالی بهویژه اقدامات رقیب و در نظر گرفتن راهکارهایی برای مقابله با این اقدامات غافل شود.
پ.ن. این مقاله قبلا در شمارهی خرداد ۹۴ ماهنامهی تدبیر به چاپ رسیده است.
ممنون. اگر دقت کنید من از شرکت مورد نظر نام نبردم. ضمنا جزئیات موارد بهگونهای تغییر داده شدهاند که حتی برای افرادی که رزومهی من را میدانند هم مشخص نشود چه شرکتی مورد نظر بوده است. به این دو شرط و البته بهشرط رعایت انصاف، نوشتن از تجربیات میتواند برای همه مفید هم باشد.
ممنون. نقل قول مطالب گزارهها با ذکر منبع آزاد است. موفق باشید.
مطلب بسیار جالبی بود.
ظاهرا بخش شش سوال کلیدی برای برنامه ریزی بازاریابی موفق در ماهنامه تدبیر چاپ شده ولی در این مطلب موجود نیست.
با اجازه خلاصه مطلب در سایت ما و با ارجاع به مطلب شمامنتشر شد.
http://spsina.com/fa/%D8%A8%D8%B1%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%B1%DB%8C%D8%B2%DB%8C-%D8%A8%D8%A7%D8%B2%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%A7%D8%A8%DB%8C-%D9%85%D9%88%D9%81%D9%82-%D8%A8%D8%A7-%DA%A9%D8%B4%D9%81-%D9%86%DA%AF%D8%A7%D9%87/
نوشته هاتون بسیار پخته تر از دو سال پیش (که شروع کردم به خوندن این وبلاگ) شدن؛ تبریک!
و ضمناً یک سؤال. این که میگید :”مدیر یک کسبوکار خدماتی بخش خصوصی در ایران معتقد بود …” از نظر اخلاق کاری تا چه حد درسته؟ می دونم اشاره ای نکردید ولی به نظرتون تا چه حد میشه تجربه های شرکت های دیگر رو توی فضای عمومی منتشر کرد؟ (من هم می خوام شروع به نوشتن بکنم و توی این دوراهی اخلاقی گیر افتادم :دی !)