“ونگر در مورد تمدید قراردادش با آرسنال گفت: مذاکرات «بهخوبی پیش میروند و مشکلی وجود ندارد؛ اما اگر نتوانم کارم را بهخوبی در باشگاه انجام بدهم، نمیخواهم تا پایان عمرم در اینجا بمانم. آیندهی من بستگی به کیفیت کار من دارد.»” (اینجا)
ونگر به اهمیت امروز برای فردا اشاره کرده است. قبلا هم دربارهی رابطهی امروز و فردا نوشتهام: آن چیزی که معمولا فراموش میشود. داستان از اینجا شروع میشود که روزمرگی بسیار شیرین است و تلاش، بسیار سخت و تلخ. کار امروز با امید فردا برای بسیاری از ما بیهوده مینماید. “تلاش برای چه؟ برای رسیدن به کجا؟ وقتی نمیشود و نمیخواهند و نمیگذارند!” این جملات ترجیعبند حرفهای بسیاری از ما در این روزها است. در این میان آنچه فراموش میشود این است که امروز، بازتابی از دیروز ماست و فردا هم حاصل امروز ما. همانقدر که از نشستن دیروز، امروز نصیبمان شد، از رخوت امروز نیز فردایی بهدست میآید که در بهترین حالت چیزی شبیه امروز است.
بارها و بارها برایم این سؤالات مطرح شده که چرا آدمها به یکنواختی زندگی و روزمرگی عادت میکنند؟ آیا از این سبک زندگی خسته نمیشوند؟ چرا حتی راه نمیافتند تا برسند؟ چیزی که دیدهام، شنیدهام و تجربه کردهام این است که راز داستان بیش از هر چیز در “ندانستن” و “نخواستن” نهفته است. آدمها نمیدانند که باید چه بخواهند. نمیدانند که میتوانند چه کنند. نمیدانند چطور باید زندگی و کار کنند. اما درد اصلی “نخواستن” است. این خواستی که از آن صحبت میکنم، تنها داشتن آرزو نیست. آرزویی است که با تلاش برای رسیدن به آن همراه میشود.
بدانیم و بخواهیم تا بتوانیم!