ـ برای من فیلمسازی و نویسندگی مثل رانندگی کردن است. شما برای اینکه رانندگی کنید، باید حتما قوانین را بدانید. مثلا باید بدانید که در سربالایی با چه دنده ای حرکت کنید. ولی وقتی دارید با خانواده به سفر می روید و در ماشین نشسته اید، دیگر به آن قواعد فکر نمیکنید و دست خودتان ناخودآگاه آنها را انجام میدهد. این قوانین تا قبل از نوشتن به درد میخورند. من وقتی شروع به نوشتن میکنم، سعی میکنم بهشان فکر نکنم. در حالی که آنها مثل یک فیلتر در ذهن من وجود دارند. شاید لحظهای که سکانسی را که نوشتهام پاره میکنم، آگاه نباشم که دلیلاش زیر پا گذاشتن یک قانون است. ولی اگر بعد بهاش فکر کنم، میفهمم که این به خاطر مغایرت با یک قانون بوده.
ـ [نوشتن فیلمنامه] اگر دست خودم باشد و تعهدی نداشته باشم خیلی طول میکشد. احتمالا آنقدر که مثلا خودم دیگر از صرافت ساخت فیلم میافتم. برای اینکه این اتفاق نیفتد، قبل از آماده شدن فیلمنامه به کسی که قرار است با هم کار کنیم مثلا تهیه کننده، قول یک تاریخ را میدهم. و این مجبورم میکند که شروع به نوشتن فیلمنامه کنم. اگر این قول را ندهم، نوشتنام طول میکشد. نوشتن این کار آخرم حداقل یک سال طول کشید. و برای «جدایی» فکر میکنم ۶-۵ ماه.
ـ من به اینکه قرار است در آینده به چه نقطه ای برسم اصلا فکر نکردم و نمی دانم آن نقطه کجاست. فیلم ساختن برایم پلکان نیست. من یک زندگی دارم و چیزی که برایم خیلی لذتبخش است، بودن سر صحنهی فیلمبرداری است. رؤیایی که دارم این است که زمان بیشتری از باقیماندهی زندگیام را سر صحنهی فیلمبرداری باشم. ولی از الآن نمیدانم که در آینده چه فیلمی را اگر بسازم خیلی خوشحال خواهم بود.
دقیقن. برای همین هنرمند شده. 🙂
“من به اینکه قرار است در آینده به چه نقطه ای برسم اصلا فکر نکردم و نمی دانم آن نقطه کجاست” اصغر فرهادی یک آدم خیلی حرفه ایست. اسکار گرفته و چنین حرفی زده. به حرف یک کارشناس منابع انسانی در سال قبل فکر می کنم که براساس یک پرسشنامه مرا قضاوت می کرد که ۵-۱۰ سال آینده می خواهی کجا برسی؟ اگر اصغر فرهادی مقابل سیستمهای منابع انسانی ما قرار بگیرد کلاً مردود می شود.