خوب همه میدانیم که استراتژی یعنی چه و به چه کاری میآید. همیشه ترجمهی استراتژی به عملیات یا همان جاریسازی استراتژی از چالشهای مهم پیش روی مدیران ارشد سازمانها و مشاوران مدیریت بوده است. مدلها و رویکردهای مختلفی برای این منظور در ادبیات موضوع ارائه شدهاند؛ بهویژه کارهای مهم رابرت کاپلان و دیوید نورتون روی کارت امتیازی متوازن.
جیمز آلن که مشاور شرکت معروف بین در انگلستان است، اینجا روی وبلاگهای مدرسهی مدیریت هاروارد به همین موضوع مهم از زاویهی دید جالبی پرداخته است. آلن میگوید تفاوت کسی مثل استیو جابز با دیگرانی که ایدههایی شبیه او در مورد محصولات مصرفی الکترونیکی داشتند در این بود که جابز بهخوبی توانست ایدههایاش را در زندگی روزمرهی اپل و کارکناناش جانمایی کند. همه هر روز که در اپل سر کار میآیند میدانند باید چه کار بکنند و این کار هم دقیقا به استراتژی و ایدههای کلان اپل متصل است. در واقع در اپل و تمامی سازمانهای موفق، استراتژی بهخوبی به کارهای روتین و روزمره ترجمه شده است.
اما همهی ماجرا این نیست. استراتژی ابزاری است برای ساختن آیندهی مطلوب و در نتیجه معمولا فرض میشود که باید بر کارهای جدید متمرکز باشد. آلن میگوید که خیلی وقتها سازمانها اینقدر روی پیدا کردن ایدههای جدید برای استراتژیهای آینده متمرکز میشوند که یادشان میرود هنوز ایدههای قدیمی بسیار عالی دارند! در واقع تکرار درست ایدههای قدیمی و موفق، خودش یک استراتژی موفق محسوب میشود. “شرکتهای موفق معمولا ایدهها و مقصود رقابتی (Competitive Intent) ثابتی دارند.” چیزی که آنها را موفق میکند، هر روز زندگی کردن با همان ایدههای ثابت و قدیمی است. در واقع سلاح رقابتی و ابزار تغییر برای این شرکتهای موفق، جایدهی درست ایدهها در زندگی روزمرهی کارکنان شرکت است.
یک آمار جالب هم توسط آقای آلن ارائه شده: ۸۰ درصد تیمهای مدیریتی معتقدند دارند یک پیشنهاد عالی را به مشتری ارائه میکنند؛ این در حالی است که فقط ۸ درصد مشتریان با آنها موافقاند!
آقای آلن و همکارش کریس زوک این نگاه جالب را در کتابشان با عنوان “قابلیت تکرار (Repeatability)” تشریح کردهاند.
ممنون محمد جان؛ لطف داری. مطلبتون را هم دیدم؛ عالی بود!
سلام
ممنون بابت تمام پست ها بخصوص لینک های هفته که استفاده ازش به برنامه همیشگی شنبه هام تبدیل شده.
پست آخر من را هم نگاهی بنداز