وبلاگهای مدرسه مدیریت هاروارد را برای نکات جالب، کاربردی و ایدههای عجیب و غریبشان دوست دارم. امشب این پست را میخواندم که در مورد “تفکر طراحی” (Design Thinking) است. ایده این است که امروز برای موفقیت در کسب و کار، تنها وجود مدیرانی که با سمت چپ مغزشان مدیریت میکنند کافی نیست و نیازمند کسانی هستیم که با سمت راست مغزشان کار میکنند (فرق این دو تا این است که سمت چپ مسئول عملیات ریاضی و منطقی مغز است و بخش سمت راست، مسئول خلاقیت و هنر و اینجور چیزها.) بنابراین امروز نیازمند “خلاقیت” و “نوآوری” در کنار “عقلانیت ابزاری” هستیم.
اما نکته جالب این مقاله برای من این نبود. آخرهای مقاله نویسنده به انواع دیگری از تفکر اشاره میکند که میتواند به موفقیت در دنیای کسب و کار کمک کند؛ از جمله تفکر ژورنالیستی: جمعآوری اطلاعات، غربال کردن آنها و پیدا کردن ایده و مطلب اصلی و بازگویی مختصر و مفید (و البته به زبان ساده و همهفهم) آن. ایده جالبی است که فکر میکنم برای کسانی که کار مشاوره میکنند بسیار کاربردی و آموزنده باشد.
نویسنده علاوه بر تفکر ژورنالیستی به برخی دیگر از انواع تفکر که میتوانند به موفقیت کسب و کارها کمک کنند بهعنوان نمونه اشاره میکند: تفکر کتابخانهای، تفکر تاریخی و تفکر هنرمندانه و حتی شاید تفکر خطاطانه (استیو جابز!)
آیا انواع دیگر تفکر هم وجود دارند که باید کشف شوند؟ ویژگیهای آنها چیست؟ موضوع جالبی است برای فکر کردن!
وبلاگهای مدرسه مدیریت هاروارد را برای نکات جالب، کاربردی و ایدههای عجیب و غریبشان دوست دارم. امشب این پست را میخواندم که در مورد “تفکر طراحی” (Design Thinking) است. ایده این است که امروز برای موفقیت در کسب و کار، تنها وجود مدیرانی که با سمت چپ مغزشان مدیریت میکنند کافی نیست و نیازمند کسانی هستیم که با سمت راست