درس‌هایی از فوتبال برای کسب‌و‌کار (۳۰۰): چگونه یک تیم شکست‌خورده را از نو برای برنده شدن بازسازی کنیم؟

ـ این‌جا دفترچه‌ی یادداشت‌ آن‌لاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشته‌ی مهندسی، پاسخ سؤال‌های بی پایان‌ش در زمینه‌ی بنیادهای زندگی را در علمی به‌نام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم می‌داند و می‌خواهد علاقه‌ی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!
علی نعمتی شهاب
Latest posts by علی نعمتی شهاب (see all)

«هرگز فکر نمی‌کردم که بازگشت به اوج تا به این حد سخت باشد. مانچینی از روز اول ما را به جلو هل داد و تحت فشار گذاشت، او به ما کمک کرد و یک سال تجربه اضافه به همه ما، پیر و جوان، حتی بازیکنان بزرگ‌تر، داد. در این سال ما تجربه و اشتیاقی را کسب کرده‌ایم که به ما این امکان را داده است که این‌جا باشیم و به چیزی که سه سال پیش همچون یک مدینه فاضله به نظر می‌رسید، باور داشته باشیم. ما همه کار می‌کنیم تا یکشنبه شب به آن برسیم.

او روی ذهنیت ما کار کرد و اعتماد به نفس، اشتیاق و عزت نفس را به ما برگرداند. او باعث شد ما باور کنیم که راه او، راه درست و بهترین راه است. او استعداد و کیفیتی که در فوتبال باعث پیروزی می‌شود را به کار گرفت. شما می‌توانید بهترین بازی‌تان را انجام دهید اما اگر کیفیت شما منجر به گلزنی نشود، در بهترین حالت از صفر به صفر می‌رسید. بازی کردن با این همه استعداد در خط هافبک و خط حمله، مسیر ما را آسان می‌کند.» (لئوناردو بونوچی؛ پیش از فینال یورو ۲۰۲۰؛ این‌جا)

باورنکردنی بود اما ایتالیا، قهرمان ۴ دوره‌ی جام‌ جهانی نتوانست در جام‌ جهانی ۲۰۱۸ روسیه حاضر باشد. شاید از آن ایتالیای در هم شکسته‌ که یک مربی فرامعمولی به‌نام جان پیرو ونتورا با کیفیت پایین فنی و بازیکنانی اغلب بسیار بی‌استعداد‌ داشت، تنها تصویری که به‌یادمان مانده باشد، بازی برگشت مقابل سوئد در پلی‌آف جام جهانی بود: ایتالیا برای صعود نیاز به گل داشت؛ اما ونتورا به‌جای فرستادن مهاجم به زمین، به دانیله ده‌روسی اصرار می‌کرد وارد زمین شود و او هم روی نیمکت نشست و نپذیرفت و اصرار کرد تا اینسینیه وارد زمین شود! همین ماجرا خودش برای یادآوری وضعیت اسف‌بار آن ایتالیا کافی است.

و بعد روبرتو مانچینی جانشین ونتورا شد: یک مربی بزرگ با کوله‌باری از تجربه‌ی بازی و مربی‌گری در سطح اول فوتبال ایتالیا و اروپا و با سابقه‌ی قهرمان کردن تیم‌هایی که سال‌ها بود نتوانسته بودند به قهرمانی برسند: اینتر میلان و من‌سیتی. مربی خوش‌تیپ و جذابی که شاید کنار زمین مانند آنتونیو کونته شور و حال زیادی از خودش نشان ندهد؛ اما به وقت‌ش می‌بینیم که کم‌تر از کونته، ایتالیاییِ پرشور و پُر احساسی نیست!

مانچو تیمی در هم ریخته را به‌دست گرفت. تیمی که سال‌ها بود از استعداد خالی بود. تیمی که باور و شور و اشتیاق‌ش را از دست داده بود. شاید کم‌تر کسی فکر می‌کرد که مانچو بتواند آن تیم را بازسازی کند؛ اما او توانست. بدیهی است که در هر موفقیتی باید کمی چاشنی خوش‌شناسی را هم بپذیریم: او در دورانی مربی ایتالیا شد که نسلی جدید از جوانان بااستعداد ـ در رأس آن‌ها دوناروما، بارلا و فدریکو کیه‌زا ـ به جمع کهنه‌کارانی چون: کیه‌لینی، بونوچی و جورجینیو و حتی اینسینیه و وراتی پیوسته بودند. با این حال، وجود بازیکن خوب یک بحث است و ساختن تیمی خوب از آن‌ها بحثی دیگر. اما مانچو باز هم مثل رستاخیزی که برای اینتر و من‌سیتی رقم زد در این‌جا هم موفق بود: او ایتالیای زیبایی ساخت که در یورو ۲۰۲۰ (که با یک سال تأخیر در تابستان ۲۰۲۱ برگزار شد) چشم‌ها را  نه‌تنها با قدرت دفاعی‌ همیشه بی‌نظیری که از ایتالیا انتظار می‌رود، بلکه با بازی تهاجمی زیبای‌ش خیره کرد. اما او چگونه توانست؟

لئوناردو بونوچی در حرف‌های‌ش قبل از فینال ومبلی به سه گام اشاره کرده است که باعث موفقیت ایتالیای مانچو شد و می‌تواند راه‌نمای مدیران و ره‌برانی باشد که می‌خواهند سازمان‌های در هم شکسته را بازسازی کنند:

۱- اصلاح ذهنیت‌ها و باورمندی به امکان‌پذیری موفقیت: وقتی یک تیم، شکست بزرگی می‌خورد، اولین چیزی که از دست می‌دهد باور به امکان‌پذیری موفقیت است. «ما نتوانستیم» تبدیل به ترجیع‌بند ذهنی تک‌تک اعضای تیم و حتی دیگر افراد مرتبط با آن (مثلا: هواداران در فوتبال و سهام‌داران در دنیای کسب‌وکار) می‌شود. شخصا بارها دیده‌ام که تله‌ی اصلی که آدم‌ها را در زمان شکست‌ها گرفتار خودش می‌کند، همین است: این‌که باورت را به این‌که می‌شود دوباره بلند شد و ادامه داد، از دست بدهی. با این حال، هیچ‌گاه آخر خط نیست؛ حتی اگر برخاستن، مستلزم نابودی هر چیزی که داشتی باشد و شروع دوباره نه از صفر، بلکه منفی ۱۰۰۰ باشد! ره‌بر بزرگی مانند مانچو همین کار را انجام داد: او به بازیکنان‌ش این باور را داد که می‌توانید بلند شوید و دوباره به راه بیفتید! اما این تنها گام اول و اصلاح باورها در سطح فردی است.

۲- بازگرداندن اعتماد به‌نفس، اشتیاق و عزت نفس به اعضای تیم: این‌که می‌شود دوباره راه افتاد و این‌بار به مقصد رسید، یک بحث است و این‌که ما با هم می‌توانیم، بحثی دیگر. هویت و عزت‌ نفس جمعی ـ یعنی این‌که ما در کنار هم و در قالب تیم‌مان ارزش‌مند و توان‌مند هستیم و می‌توانیم ـ آن چیزی است که گم‌شده‌ی بسیاری از تیم‌ها و سازمان‌های امروزی است. به‌نظر من هنر اصلی مانچو این‌جا بود. این‌که اعضای تیم پذیرفته بودند که شاید از نظر کیفیت فردی تهاجمی مثلا از تیم‌هایی مثل آلمان و اسپانیا پایین‌تر باشند؛ اما از نظر کار گروهی و در کنار هم (تفکر سیستماتیک!) هیچ کسی را یارای رقابت با «تیم آن‌ها» نیست، احتمالا مهم‌ترین راز موفقیت ایتالیای مانچو به‌ویژه در بازی‌های سخت مرحله‌ی حذفی تا فینال بود. او نشان داد که حتی یک تیم بزرگ هم می‌تواند از تیم‌های کوچک‌تری تشکیل شده باشد که به‌خوبی در تار و پود تیم اصلی ادغام شده‌اند و شور و اشتیاق‌شان، منبع به پیش راندن کل تیم محسوب شود: به رابطه‌ی مانچو با کادر فنی‌اش ـ و از همه مهم‌تر استاد جان لوکا ویالی ـ نگاه کنید و به ترکیب درخشان مرکز خط دفاع ایتالیا ـ یعنی بونوچی و کیه‌لینی ـ تا ببینید چرا ساختار سازمانی در دنیای امروز، بیش از آن‌که به‌معنای خط و خطوط رسمی و اتوکشیده‌ی مرسوم باشد، به‌معنای قدرت‌مند کردن حلقه‌های ارتباط انسانی برای رسیدن به هدفی کوچک‌تر (هدف زیرگروه یا واحد سازمانی) است که تحقق آن در هارمونی با دیگر تیم‌های سازمان، تحقق اهداف سازمانی را امکان‌پذیر می‌سازد! (هالوکراسی مگر چیزی جز این است؟)

۳- نهادینه‌ ساختن استراتژی و تاکتیک برنده شدن مطابق مزیت رقابتی و سبک تیمی: ایتالیای مانچو خوب حمله می‌کرد و خوب دفاع می‌کرد. هر چند در نهایت، در مراحل حذفی تا فینال، عامل برنده شدن ایتالیا در درجه‌ی اول، «گل نخوردن» بود؛ اما نمی‌توان انکار کرد تیمی که در خط حمله‌ غیر از فدریکو کیه‌زا هیچ ستاره‌ی درخشانی نداشت (مقایسه کنید با مهاجمان ترسناک دهه‌ی ۱۹۹۰ و ۲۰۰۰ ایتالیا)، قدرت تهاجمی‌اش را هم به‌موقع به‌کار گرفت: زدن گل تساوی به انگلیس مغروری که در دقیقه‌ی ۲ فینال، موفق به گل‌زنی شد و در ومبلی در برابر هزاران تماشاگر خودی بازی می‌کرد، آن هم توسط یک مدافع (بونوچی)، کار هر تیمی نبود! ایتالیا با استراتژی همیشگی‌اش قهرمان شد (شاهد مثال این‌که دوناروما به‌ترین بازیکن یورو شد)؛ اما نقش عناصر هجومی را هم در قهرمانی‌اش نباید دست کم گرفت. استراتژی ایتالیا تکیه بر مزیت رقابتی اصلی‌ش (خط دفاعی مستحکم) در کنار به‌کار گرفتن ابزار مکملی برای غیرقابل پیش‌بینی شدن چگونه ضربه زدن‌ش به حریف بود: تیم‌های حریف نمی‌دانستند چه کسی قرار است به آن‌ها گل بزند!

با پایان یورو و شروع مسابقات مقدماتی جام جهانی، ایتالیا دوباره به تنظیمات کارخانه بازگشت و نتوانست از پسِ سوئیس سخت‌کوش برآید و به‌جای صعود مستقیم، به پلی‌آفِ سختی رسید که باید در آن با پرتغالی رقابت کند که برگ برنده‌اش کریس رونالدو است؛ آن هم در زمانی که به احتمال زیاد او آخرین جام جهانی عمرش را می‌خواهد تجربه کند و در نتیجه هرگز برای صعود، پا پس نخواهد گذاشت.

چه می‌شود؟ نمی‌دانیم. اما چیزی که می‌دانیم این است که جذابیت ایتالیا برای ما هواداران این تیم همیشه این بوده: همواره ضعیف‌ترین کورسوی نور در انتهای یک تونل تاریک، نشانه‌ی امیدی بزرگ است؛ امیدی که باید آن‌قدر صبور باشی تا به آن برسی!

ممنونیم از آقای مانچو برای این تیم زیبا. کسی چه می‌داند؛ شاید هم ایتالیای او آن‌گونه که اخیرا گفته خواب دیده در فینال جام جهانی با پنالتی جورجینیو در مقابل برزیلْ پیروز شد و قهرمان شد! زیبایی فوتبال به همین است که در آن، همه چیز برای همه ممکن است!

دوست داشتم!
۳