کتاب‌های مدیریت و برنامه‌ریزی استراتژیک یک ویژگی بسیار جالب دارند که خواندن‌شان را برای من جذاب می‌کند. همیشه اول کتاب یا در مقدمه‌ یا فصل اول، یک شکل شماتیک از فرایند مدیریت / برنامه‌ریزی استراتژیک آن کتاب وجود دارد که به خوبی به شما نشان می‌دهد که چه مباحث و مفاهیمی قرار است در این کتاب مطرح شود و ترتیب و تقدم و تأخر مطالب کتاب چگونه است. این نقشه‌ی کتاب، خیلی قشنگ ساختار مشخصی را در ذهن خواننده ایجاد می‌کند که کتاب را باید چطوری بخواند (مخصوصا اگر خواننده کل مطالب کتاب را لازم ندارد، این‌که از کجا شروع کند و کجا تمام کند را بفهمد. به‌عنوان مثال فرض کنید من فقط بخش ارزیابی محیط خارجی سازمان را لازم دارم.)

من در سایر کتاب‌ها چنین نقشه‌ای را ندیده‌ام. البته روشن است که منظورم توضیحات مشروحی که معمولا در مقدمه یا فصل اول در مورد محتوای کتاب داده می‌شود نیست و دقیقا همین نمایش ِشماتیکِ محتویات کتاب را در نظر دارم. ضمنا این نقشه حتما با مطالبی که برای معرفی کتاب این طرف و آن طرف نوشته می‌شود هم کاملا متفاوت است.

چند شب پیش داشتم به همین فکر می‌کردم که داشتن نقشه‌ای برای خواندن یک کتاب ـ به‌ویژه کتاب‌های مربوط به علوم انسانی و مدیریتی ـ می‌تواند خیلی برای آدم مفید باشد. چه خوب بود خیلی از این کتاب‌ها ـ مخصوصا قطورهای‌شان ـ چنین نقشه‌ای را اول‌شان داشتند (مثلا فکر کنید کتاب فرمان پنجم با آن جذابیت استثنایی‌اش چنین نقشه‌ای داشت؛ آن وقت جذابیت‌اش مثلا در برابر کتاب مدیریت استراتژیک فرد دیوید چند برابر می‌شد!) اصلا شاید یکی از دلایل تنبلی ما هم برای جدی‌خوانی همین باشد که قبل از شروع کتاب نقشه‌ی مشخصی از آن کتاب دم دست‌مان نداریم تا بدانیم کتاب را چطور بخوانیم، سر و ته آن را چطور پیدا بکنیم و اصلا کجاهای کتاب به دردمان می‌خورد و کجاهای‌اش نه!

چنین نقشه‌ای حتی در خواندن رمان ـ مخصوصا رمان‌های رئالیسم جادویی و جریان سیال ذهن‌ ـ هم می‌تواند به آدم کمک کند. مثلا یادم هست که اول کتاب صد سال تنهایی مارکز بزرگ، شجره‌نامه‌ی خاندان آرکادیو به صورت شماتیک ترسیم شده بود تا آدم وسط داستان، آن همه آرکادیوی مختلف و تکراری را با هم قاطی نکند! چند وقت پیش هم جایی خواندم برای کتاب بزرگ جی آر آر تالکین ـ یعنی ارباب حلقه‌ها ـ کتابی نوشته شده که تقریبا هدف‌اش ترسیم چنین نقشه‌ای برای خوانندگان است.

خوب باید برای حل این مشکل هم فکری کرد. من دو راه‌حل کلی به نظرم می‌رسد:

  1. همان‌طور که خیلی‌ها از کتاب‌های خوبی که می‌خوانند خلاصه تهیه می‌کنند، شاید بشود هر کس کتاب خوبی خواند از آن کتاب نقشه‌ای هم برای بقیه تهیه کند (این کار را من قبلا برای کتاب بسیار نازنین رقص فیل‌ها در این‌جا البته به صورت متنی و نه گرافیکی انجام داده‌ام.)
  2. شاید هم بشود موقعی که کتابی را برای خواندن در دست می‌گیریم، اول‌اش با ورق زدن کتاب و خواندن آن‌جا و این‌جای‌اش و یا حتی خواندن مقدمه یا فصل اول کتاب، چنین نقشه‌ای را تهیه کنیم (این یکی احتمالا برای کتاب‌های ادبیاتی جواب نمی‌دهد.)

یک چیز دیگری هم به نظرم می‌رسد و آن تهیه‌‌ی نقشه‌ای از ایده‌های مطرح شده در یک کتاب است (این یکی هم برای من خیلی جذاب است و قبلا  این‌جا البته باز به صورت متنی برای کتاب خواندنی شرکت سهامی حیوانات انجام داده‌ام.)

این ایده خیلی خام است و شاید هم اصلا درست نباشد. خوش‌حال می‌شوم در موردش نظر بدهید.

دوست داشتم!
۰

کتاب‌های مدیریت و برنامه‌ریزی استراتژیک یک ویژگی بسیار جالب دارند که خواندن‌شان را برای من جذاب می‌کند. همیشه اول کتاب یا در مقدمه‌ یا فصل اول، یک شکل شماتیک از فرایند مدیریت / برنامه‌ریزی استراتژیک آن کتاب وجود دارد که به خوبی به شما نشان می‌دهد که چه مباحث و مفاهیمی قرار است در این کتاب مطرح شود و ترتیب