ای روحِ رام‌ناشده! در جنب‌و‌جوش باش
روحی تو ـ ناسلامتی ـ ای جان، چموش باش

ای مردِ در نهاد من افسرده، سوخته …!
زانوی غم رها کن و در عیش و نوش باش

چون نی، نجیب خواندی و نشنید روزگار
شیپور شو ـ کران به کران ـ در خروش باش

هم‌دوش آبشار ـ نه دل‌واپس سقوط … ـ
هم‌کوله با نسیم ـ نه غربت به‌دوش ـ باش

***

ای بغضِ بی‌محل وسط حرف من نپر
تا جمله را تمام نکردم خموش باش

***

آئینه چون شکست، بجز خرده‌شیشه نیست
این دل بریدنی شده دنیا …! به‌هوش باش!

حمیدرضا حامدی

دوست داشتم!
۲

ای روحِ رام‌ناشده! در جنب‌و‌جوش باش روحی تو ـ ناسلامتی ـ ای جان، چموش باش ای مردِ در نهاد من افسرده، سوخته …! زانوی غم رها کن و در عیش و نوش باش چون نی، نجیب خواندی و نشنید روزگار شیپور شو ـ کران به کران ـ در خروش باش هم‌دوش آبشار ـ نه دل‌واپس سقوط … ـ هم‌کوله با نسیم ـ نه

کاش می‌افتاد در آئیـــنه‌ها
عکس دل‌ها از میان سینه‌ها

جلب می‌کردند هر زنجــیر را
عکس‌های لختی شمشـیر را

هر که می‌شد سنگدل سل می‌گرفت
هر که گل می‌چید رودل می‌گرفت

هیچ باغی برگ لرزیدن نـداشت
هیچ دستی جرأت چـیدن نداشت

شمر یعنی هر که در فصل بهار
خون کبــکی را بـــریزد با نــهار

از تـو بیـزارم، بد و آدم‌کش است
زندگی با “دوستت دارم” خوش است …

این هفته احمد عزیزی بعد از ۹ سال درد و رنج، دیگر برای همیشه به آرامش رسید و ما را در حسرت ذهن زلال و شوراندیش‌ش گذاشت … روح بزرگ‌ش در جوار اهل بیت (ع) که عمری در وصف آن‌ها عاشقانه سرود، شاد باد.

دوست داشتم!
۵

کاش می‌افتاد در آئیـــنه‌ها عکس دل‌ها از میان سینه‌ها جلب می‌کردند هر زنجــیر را عکس‌های لختی شمشـیر را هر که می‌شد سنگدل سل می‌گرفت هر که گل می‌چید رودل می‌گرفت هیچ باغی برگ لرزیدن نـداشت هیچ دستی جرأت چـیدن نداشت شمر یعنی هر که در فصل بهار خون کبــکی را بـــریزد با نــهار از تـو بیـزارم، بد و آدم‌کش است

بی‌تو دنیای من آبستن ویرانی‌هاست
شانه‌های‌م گسل درد و پریشانی‌هاست …

***

عشق یعنی که بباری به گل و سنگ و علف
عاشقِ محض شدن، عادتِ بارانی‌هاست …

***

رفتن‌ت درد عجیبی است که در جان‌م ریخت
رفتن‌ت عاقبت‌ش بی‌سروسامانی‌هاست!

پشت کردی به من و پشت به دنیا کردم
این غم‌انگیزترین معنی حیرانی‌هاست …

هادی نژادهاشمی

دوست داشتم!
۱

بی‌تو دنیای من آبستن ویرانی‌هاست شانه‌های‌م گسل درد و پریشانی‌هاست … *** عشق یعنی که بباری به گل و سنگ و علف عاشقِ محض شدن، عادتِ بارانی‌هاست … *** رفتن‌ت درد عجیبی است که در جان‌م ریخت رفتن‌ت عاقبت‌ش بی‌سروسامانی‌هاست! پشت کردی به من و پشت به دنیا کردم این غم‌انگیزترین معنی حیرانی‌هاست … هادی نژادهاشمی دوست داشتم!۱

ستاره را گفتم:
کجاست مقصد این کهکشان سرگشته؟
کجاست خانه‌ی این ناخدای سرگردان؟
کجا به آب رسد تشنه،
با فریب سراب؟

ستاره گفت که:
خاموش!
لحظه را دریاب!

زنده‌یاد فریدون مشیری

دوست داشتم!
۵

ستاره را گفتم: کجاست مقصد این کهکشان سرگشته؟ کجاست خانه‌ی این ناخدای سرگردان؟ کجا به آب رسد تشنه، با فریب سراب؟ ستاره گفت که: خاموش! لحظه را دریاب! زنده‌یاد فریدون مشیری دوست داشتم!۵

مارمولک پیر، تو همه چیز را دیده‌ای
تو شادی‌های ما، اشک‌های ما را دیده‌ای
قلب‌های پر از رؤیای‌مان را
و آرزوهای وحشتناک‌مان را.
و آیا این هیچ‌گاه تغییر نمی‌کند؟ …

باغ راما؛ آرتور سی کلارک و جنتری لی؛ ترجمه‌ی دکتر ناصر بلیغ؛ نشر نقطه

دوست داشتم!
۲

مارمولک پیر، تو همه چیز را دیده‌ای تو شادی‌های ما، اشک‌های ما را دیده‌ای قلب‌های پر از رؤیای‌مان را و آرزوهای وحشتناک‌مان را. و آیا این هیچ‌گاه تغییر نمی‌کند؟ … باغ راما؛ آرتور سی کلارک و جنتری لی؛ ترجمه‌ی دکتر ناصر بلیغ؛ نشر نقطه دوست داشتم!۲

می‌کشم بر شانه‌های‌م غربت ِاندوه را
غربتِ اندوهِ بی‌مانند ِهم‌چون کوه را

شانه‌های‌م زیر این بیداد کم می‌آورند
کاش می‌شد کوه باشم این غم ِ بشکوه را

کاش دست مهربانی می‌زدود از روی لطف
لایه لایه دردهایِ مبهم ِانبوه را

کاش‌کی دریادلی با ما روایت کرده بود
درد های بی‌شمار ِشاعری نستوه را

دردهایی چون خوره خونِ غزل را می‌خورد
کاش می‌شد باز گویم دردهای روح را … !

یدالله گودرزی (شهاب)

دوست داشتم!
۲

می‌کشم بر شانه‌های‌م غربت ِاندوه را غربتِ اندوهِ بی‌مانند ِهم‌چون کوه را شانه‌های‌م زیر این بیداد کم می‌آورند کاش می‌شد کوه باشم این غم ِ بشکوه را کاش دست مهربانی می‌زدود از روی لطف لایه لایه دردهایِ مبهم ِانبوه را کاش‌کی دریادلی با ما روایت کرده بود درد های بی‌شمار ِشاعری نستوه را دردهایی چون خوره خونِ غزل را می‌خورد

رفتم ز پی‌ات در همه دنیا تو نبودی
از شهر گرفتم ره صحرا تو نبودی

دنبال تو گشتم چه بسا باغ جهان را
گل بود ولی در بر گل‌ها تو نبودی

یک شب همه شب دیده‌ی من سوی فلک بود
من بودم و مه بود و ثریا، تو نبودی

***
در شهر خیالم چه بسا گشتم و گشتم
خوبان همه بودند در آن‌جا، تو نبودی …

زنده‌یاد مهدی سهیلی

دوست داشتم!
۱

رفتم ز پی‌ات در همه دنیا تو نبودی از شهر گرفتم ره صحرا تو نبودی دنبال تو گشتم چه بسا باغ جهان را گل بود ولی در بر گل‌ها تو نبودی یک شب همه شب دیده‌ی من سوی فلک بود من بودم و مه بود و ثریا، تو نبودی *** در شهر خیالم چه بسا گشتم و گشتم خوبان همه

قطار می‌رود
تو می‌روی
تمام ایستگاه می‌رود
و من چقدر ساده‌ام
که سال‌های سال
در انتظار تو
کنار این قطار ایستاده‌ام
و هم‌چنان
به نرده‌های ایستگاه رفته
تکیه داده‌ام …

امروز ۸ آبان، ۹ سال از آسمانی شدن قیصر امین‌پور گذشت. روح‌ بزرگ‌ش شاد.

دوست داشتم!
۲

قطار می‌رود تو می‌روی تمام ایستگاه می‌رود و من چقدر ساده‌ام که سال‌های سال در انتظار تو کنار این قطار ایستاده‌ام و هم‌چنان به نرده‌های ایستگاه رفته تکیه داده‌ام … امروز ۸ آبان، ۹ سال از آسمانی شدن قیصر امین‌پور گذشت. روح‌ بزرگ‌ش شاد. دوست داشتم!۲

نگاه می‌کنم از هر طرف سوار تویی
نشسته یک تنه بر صدرِ روزگار تویی

هزار لحظه گذشت و هزار لحظه دلم
به سینه سر زد و … دیوانه را قرار تویی

***

به اعتبارِ تو امید، تازه خواهد شد
در این زمانه‌ی بی‌مایه اعتبار تویی

اگرچه بخت به من پشت کرده باکی نیست
“مرا هزار امید است و هر هزار تویی!”

جویا معروفی

دوست داشتم!
۳

نگاه می‌کنم از هر طرف سوار تویی نشسته یک تنه بر صدرِ روزگار تویی هزار لحظه گذشت و هزار لحظه دلم به سینه سر زد و … دیوانه را قرار تویی *** به اعتبارِ تو امید، تازه خواهد شد در این زمانه‌ی بی‌مایه اعتبار تویی اگرچه بخت به من پشت کرده باکی نیست “مرا هزار امید است و هر هزار

شاعر ! تو را زین خیل بی‌دردان، کسی نشناخت
تو مشکلی و هرگزت آسان، کسی نشناخت

کنج خرابت را بسی تَسخَر زدند اما
گنج تو را، ای خانه‌ی ویران کسی نشناخت

جسم تو را، تشریح کردند از برای هم
اما تو را ای روح سرگردان! کسی نشناخت …

***

هرکس رسید از عشق ورزیدن به انسان گفت
امّا تو را، ای عاشق انسان! کسی نشناخت …

امروز یکم مهر ماه، هفتادمین سال‌گرد تولد غزل‌سرای بزرگ هم‌روزگار ما زنده‌یاد حسین منزوی بود. روح بزرگ‌ِ ناآرام و عاشق‌ش در آرامش باد!

دوست داشتم!
۲

شاعر ! تو را زین خیل بی‌دردان، کسی نشناخت تو مشکلی و هرگزت آسان، کسی نشناخت کنج خرابت را بسی تَسخَر زدند اما گنج تو را، ای خانه‌ی ویران کسی نشناخت جسم تو را، تشریح کردند از برای هم اما تو را ای روح سرگردان! کسی نشناخت … *** هرکس رسید از عشق ورزیدن به انسان گفت امّا تو را، ای