در طول سال‌های اخیر در گزاره‌ها و در دنیای واقعی در کلاس‌ها و سخنرانی‌ها و مشاوره‌ها و صحبت‌های دوستان‌ام به اهمیت حیاتی به‌روز بودن برای کسب موفقیت حرفه‌ای و البته تداوم بخشیدن به آن بارها و بارها سخن گفته‌ام (از جمله این‌جا را ببینید.) خوش‌حال‌م که شوق و شور این کار را در میان دوستان حرفه‌ای‌ و البته جوان‌های هدف‌دار دور و اطراف‌م به‌خوبی می‌بینم.

به‌روز بودن خوب است چون باعث می‌شود همیشه حرفی جدید برای گفتن داشته باشی، کمک می‌کند تا مسائل و مشکلات جدیدی را بشناسی که شاید قبلا نمی‌دید‌شان، روش‌ها و ابزارهای جدیدی برای کشف و تحلیل و حل مسئله در اختیارت قرار می‌دهد، باعث می‌شود تا دیگران هم به توان تخصصی و حرفه‌ای ما اعتماد بیش‌تری بکنند و بسیاری منافع دیگر را هم در اختیار ما قرار می‌دهد. در کنار این‌ها نباید فراموش کنیم که به‌روز بودن چون همراه با کسب اطلاعات و یادگیری است فی‌نفسه کاری بسیار لذت‌بخش است. بحث این نوشته‌ی من روی همین‌ نکته است: این‌که لذت‌بخشی به‌روز بودن در صورت عدم توجه می‌تواند تبدیل به یک دام شود!

از سال‌های سال قبل از این‌که محیط وب و اینترنت به‌وجود بیاید به‌دلیل علائق بسیار متنوع و گسترده‌ام هر محتوایی گیرم می‌آمد می‌خواندم، گوش می‌دادم یا می‌دیدم: کتاب، مجله، روزنامه، مقاله، فیلم، سخنرانی و … (این اعتیاد به مصرف محتوا در سنین پایین البته بد هم نبود؛ حداقل دو دستاورد برای‌م داشت: گسترده کردن دامنه‌ی اطلاعات و حکایت‌های‌م برای غنی‌تر کردن و جذاب کردن نوشته‌ها و گفته‌های‌م و البته فهمیدن این‌که چه محتوایی را دوست ندارم یا نباید مصرف کنم!) با از راه رسیدن اینترنت عزیز، این مصرف محتوا تبدیل به بمباران شدن با محتوا شد: هر لحظه و هر ثانیه محتوای جذاب جدیدی پیدا می‌شد که نمی‌شد مصرف‌ش نکرد؛ اما خوب، وقت هم محدود است و همیشه که نمی‌شود سرگرم مصرف محتوا شد. بنابراین لپ‌تاپ‌ و سخت‌دیسک‌ها و فلش‌های‌م به کتاب‌خانه و مخزن نشریات‌م پیوستند و تبدیل به مخزنی عظیم از انواع محتوایی شدند که شاید روزی بشود مصرف‌شان کرد. (امروزه دراپ‌باکس و گوگل درایو و “پاکت” نازنین به آن‌ها اضافه شدند!) ذخیره‌سازی محتوا به‌کنار، عذاب وجدان ناشی از مصرف نکردن این محتوای ارزش‌مند، عذاب بیش‌تری داشته و دارد!

جنبه‌ی بدتر ماجرا اما این بود که هر روز محتوای مصرف‌ شده در لحظه به سوی محتوایی می‌رفت که نه‌تنها ارزش افزوده‌ای در بلندمدت نداشتند، بلکه در لحظه هم جز تغییر حال و احوال به‌سوی آب و هوای ابری و بارانی اثر دیگری نداشتند. بدتر از همه این‌که کاری هم نمی‌شد در موردشان انجام داد؛ فقط هر روز آجری بر دیوار بلند رنج آدمی افزوده می‌شد …

در طول سالیان اخیر گزاره‌ها برای من حداقل این حسن را داشت که مجبور بودم برای نوشتن در این‌جا، در طول هفته چند خط کتاب و مقاله‌ی تخصصی بخوانم. اما درد سردرگمی هویت تخصصی که این‌جا نوشته‌ام، در کار به‌روز بودن هم خودش را به رخ می‌کشید: این‌که زمان من برای مطالعه و کسب اطلاعات و دانش و مهارت جدید محدود است و باید چطور از این زمان محدود استفاده‌ی اثربخش بکنم.

از چند ماه قبل که هویت تخصصی خودم را دقیق‌تر شناخته‌ام و تصمیم گرفتم تنها در حوزه‌ی “تحلیل و توسعه‌ی کسب و کار” فعالیت کنم، تصمیم جدی گرفتم که فرمان زمان مصرف محتوای خودم را هم خودم به‌دست بگیرم و نگذارم احساس و علائق‌ غیرتخصصی‌ ـ و بی‌اولویت اول‌م ـ تعیین کنند که حالا وقت مصرف چه محتوایی است (حالا اولویت‌م تنها مصرف محتوا در حوزه‌ی تخصصی‌م و ادبیات و فرهنگ است که این دومی جدا از بزرگ‌ کردن روح آدمی، روی اولی هم تأثیرات عمیقی دارد.) بنابراین اولویت‌بندی موضوعی و زمان‌بندی در مصرف محتوا اولین قدم من برای مدیریت حجم بالای محتوا و اطلاعات و داده‌هایی است که هر روز و هر شب بر سرم آوار می‌شوند!

اما هنوز این کافی نبود. باز هم هم‌چنان حجم محتوای دریافتی از توان من بالاتر بود. برای حل این مشکل به‌یاد یک جنبه‌ی دیگر به‌روز بودن که آن را زمانی کشف کردم که نوشتن را جدی‌تر گرفتم: این‌که ایده‌های نوشتن‌م را از کجا پیدا کنم. این موضوع بعدها وقتی که از سطح کارشناسی بالاتر آمدم و مشاوره‌ی مستقل هم تبدیل به یکی از حوزه‌های اصلی شغل‌م شد هم اهمیت خود را نشان داد: تحلیل‌ها و راه‌کارهای من باید از کجا بیایند؟ این‌جا است که بحث به‌روز بودن اثربخش پیش آمد: من باید در مصرف محتوا باز هم گزیده‌نگرتر باشم و با وجود تمام دردی که هم‌چنان از نخواندن و ندیدن و نشنیدن محتوای مورد علاقه‌ام می‌کشم؛ اما می‌دانم که چاره‌ای ندارم جز این‌که روی مصرف محتوای هدف‌مند تمرکز کنم: یعنی بخش عمده‌ی زمان به‌روز بودن خودم را صرف محتوای دارای تأثیر مستقیم روی شغل‌ و حوزه‌های نوشتن‌م کنم. البته در زمان‌بندی‌م برای مصرف محتوا، علائق دیگرم را هم در نظر دارم؛ اما فعلا برای رسیدن به چشم‌انداز تخصصی و حرفه‌ای‌ام چاره‌ای ندارم جز این‌‌که زمان آن‌ها را محدود نگاه دارم.

اولویت‌بندی موضوعی و زمان‌بندی مصرف محتوا و هدف‌مند نمودن مصرف محتوا راه‌کارهایی هستند که در طول یک سال اخیر به من برای اثربخش‌تر کردن زمان مصرف محتوا کمک‌های بسیاری کرده‌اند. پیشنهاد می‌کنم شما هم به این راه‌کارها فکر کنید.

دوست داشتم!
۹

در طول سال‌های اخیر در گزاره‌ها و در دنیای واقعی در کلاس‌ها و سخنرانی‌ها و مشاوره‌ها و صحبت‌های دوستان‌ام به اهمیت حیاتی به‌روز بودن برای کسب موفقیت حرفه‌ای و البته تداوم بخشیدن به آن بارها و بارها سخن گفته‌ام (از جمله این‌جا را ببینید.) خوش‌حال‌م که شوق و شور این کار را در میان دوستان حرفه‌ای‌ و البته جوان‌های هدف‌دار

کسانی که من را از نظر کاری از نزدیک می‌شناسند، می‌دانند که چقدر در برابر کلاس‌های آموزشی ضمن خدمت (;)) آلرژی دارم! همیشه این برای‌‌م مهم بوده که در این کلاس‌ها قرار است دقیقن شرکت‌کننده‌ها چه چیز را یاد بگیرند؟ نوع نگاه؟ فلسفه‌ی وجودی؟ روش انجام کارها؟ مهارت؟ یا چیزهای دیگر؟ آیا واقعن شرکت‌کننده در این کلاس‌ها، چیز جدید و متفاوتی یاد می‌گیرد یا یک مشت بدیهیات و مبانی و اصولی را که در هر کتابی می‌شود یافت؟ (حالا گذشتم از جفنگیاتی که در خیلی از این مثلا کلاس‌ها و کارگاه‌های آموزشی به خورد ملت از همه جا بی‌خبر داده می‌شود و خیلی‌های‌شان از نظر علمی هم کاملا غلط هستند!) نکته‌ی بعدی تجربه‌ای است که از شرکت در کلاس آموزشی به‌دست می‌آید. آشنایی شرکت‌کننده‌ها با موضوع، تجربیات آن‌ها و البته مدل فکر کردن‌شان همه و همه در کیفیت دوره‌ی آموزشی تأثیرگذارند.

امسال تجربه‌ی شرکت در سه کارگاه آموزشی بسیار مفید را داشتم: کارگاه کشف توانایی‌های امیر مهرانی، کارگاه آموزشی مهارت‌های مشاوره‌ی مدیریت و کارگاه تحلیل کسب و کار با رویکرد فناوری اطلاعات. شرکت در این کلاس‌ها به من کمک کرد تا بتوانم کمی فرضیات‌م را در مورد دست‌آوردهای کلاس‌های آموزشی به آزمون بگذارم که در مورد هر کدام هم تجربیات‌م را نوشتم. شرکت در این کلاس‌ها به من نشان داد یک کلاسِ درست طراحی شده که در آن استاد هم دانش و مهارت و علاقه‌ی کافی را داشته باشد، چقدر می‌تواند مفید باشد.

 مدتی است دغدغه‌ی این را دارم که خودم هم وارد وادی برگزاری کلاس‌های آموزشی شوم و چیزهایی که را که یاد گرفته‌ام و از آن مهم‌تر، کشف کرده‌ام را به دیگران یاد بدهم. البته احتمالا وجود گزاره‌ها و نوشته‌های‌م در این‌جا هم در این زمینه اثرگذار بوده است. ضمن این‌که دوست عزیزی امکانات آموزشی لازم را هم در این زمینه فراهم آورده‌اند. خودم یک فهرست از موضوعات احتمالی این کلاس‌ها را نوشته‌ام. اما بد ندیدم که قبل از این‌که آن فهرست را به نظرسنجی بگذارم، اول از شما خوانندگان محترم و همراه گزاره‌ها بخواهم که در این زمینه نظرتان را برای‌ام بنویسید. سؤال‌ من این است: با توجه به موضوعات اصلی و تم‌ نوشته‌های گزاره‌ها و البته با توجه به نیازها و علایق‌تان، به‌ نظرتان چه موضوعاتی از میان نوشته‌های این‌جا می‌توانند به یک دوره یا کارگاه آموزشی گسترش پیدا کنند؟

منتظر نظرات شما هستم. 🙂

دوست داشتم!
۶

کسانی که من را از نظر کاری از نزدیک می‌شناسند، می‌دانند که چقدر در برابر کلاس‌های آموزشی ضمن خدمت (;)) آلرژی دارم! همیشه این برای‌‌م مهم بوده که در این کلاس‌ها قرار است دقیقن شرکت‌کننده‌ها چه چیز را یاد بگیرند؟ نوع نگاه؟ فلسفه‌ی وجودی؟ روش انجام کارها؟ مهارت؟ یا چیزهای دیگر؟ آیا واقعن شرکت‌کننده در این کلاس‌ها، چیز جدید و

اگر فرض را بر این نگذاریم که نابغه‌ و دانش‌مند دوران هستیم؛ همیشه شرکت در کلاس‌های آموزشی بازآموزی شغلی برای‌مان می‌تواند مفید باشد. خیلی از سازمان‌ها هم این امکان را برای کارکنان‌شان فراهم می‌آورند. کلاس‌های آموزشی همیشه خوب‌اند: سر کلاس حضور پیدا می‌کنیم و چیزهای جدید یاد می‌گیریم، با آدم‌های جدید آشنا می‌شویم و البته در نوع ایرانی‌اش دلی هم از عزا درمی‌آوریم! 🙂 بعد هم برمی‌گردیم سر کارمان تا با همان روش‌های قبلی کار را پیش ببریم!

سه روز آخر هفته‌ی پیش در یک کلاس آموزشی شرکت کردم. در طول کلاس به این فکر می‌کردم که غیر از مطالب جدیدی که دارم یاد می‌گیرم، این کلاس با توجه به این‌که در حوزه‌ی تخصصی کاری من برگزار می‌شد چه ارتباطی با تجربیات قبلی من داشت و چه کمکی به کارم در آینده‌ می‌کرد؟

چند تا نتیجه از این تفکرات (!) گرفتم:

  • تأیید و تصحیح تجربیات: بعضی مفاهیم را در کار یاد گرفته بودم. برای برخی مسائل هم در عمل و براساس تجربه راه‌حل پیدا کرده بودم. دوره‌ی آموزشی به من کمک کرد تا این مفاهیم و آن راه‌حل‌ها را یک بار با مفاهیم علمی و بهترین تجارب موجود در حوزه‌ی کا‌ری‌ام (براساس یک استاندارد بین‌المللی) محک بزنم. خیلی از آن‌ها درست بودند و بعضی‌های‌شان هم نه.
  • درک روابط بین مفاهیم و کاربرد رویکردها و ابزارهای مختلف: باز هم برحسب نیاز در عمل مجبور شده بودم در برخی حوزه‌ها مطالعه داشته باشم. بخشی از دانش تخصصی را هم از دروس دانشگاهی کسب کرده بودم. اما ارتباط میان این آموخته‌های مختلف به‌صورت سیستماتیک برقرار نشده بود. با شرکت در این دوره یک چارچوب ذهنی مشخص برای من ایجاد شده که به من نشان می‌داد هر بخش از آموخته‌های‌ام در کجای یک متدولوژی کلان حل مسئله قرار می‌گیرد، کاربرد هر کدام چیست و ارتباطات متقابل میان این بخش‌ها چگونه‌اند.
  • مواجهه با مسائل جدید: کلاس یک جورهایی مبتنی بر کیس بود. استاد و هم‌کلاسی‌ها مسائلی که در عمل با آن‌ها روبرو شده بودند و راه‌حل‌شان برای آن‌ها را برحسب موضوع مورد بحث بیان می‌‌کردند. بعد مسئله بررسی می‌شد و در نهایت سعی می‌کردیم تا یک راه‌حل مشخص برای این مسائل پیدا کنیم. این تجربه هم باعث شد تا هم از مسائلی باخبر شوم که در کارم به آن‌ها برنخورده بودم (و به‌عنوان یک مشاور برای من لازم بود حتما بدانم که سازمان‌ها در عمل چه مشکلاتی ممکن است داشته باشند) و هم برای حل این مسائل براساس دانش و تجربیات قبلی و آموخته‌های کلاس تمرین کنم. این‌‌طوری در مورد دانش کسب شده در کلاس هم تمرین کردم.
  • آشنایی با ابزارها و راه‌حل‌های جدید برای مسائل قدیمی: خوب بخشی از آموخته‌های کلاس هم شامل ابزارها و راه‌حل‌هایی بود که من بلد نبودم و اگر قبلا با آن‌ها آشنایی داشتم، می‌شد جواب برخی مسائل لاینحل و البته جواب بهینه‌تری برای برخی مسائل دارای راه‌حل (چه سجعی نوشتم! :)) پیدا کرد.
  • و خوب البته ایجاد ارتباطات کسب و کاری و دوستی‌های جدید هم یکی دیگر از نتایج این کلاس بود.
پ.ن. هر چند کلاس رفتن حتما خیلی خوب است؛ ولی دو کلاسی که امسال شرکت کردم این‌قدر “کم‌” هزینه بودند که فکر نکنم حالا حالاها بودجه‌ای برای کلاس رفتن با هزینه‌ی شخصی داشته باشم. یک مقدار ارزون کنید کلاس‌هاتون را خوب!
ضمنا باید اعتراف کنم به همکلاسی‌هایی که همه با هزینه‌ی سازمان محل کارشان در کلاس شرکت کرده بودند، واقعا حسودی‌ام شد. 🙁
دوست داشتم!
۰

اگر فرض را بر این نگذاریم که نابغه‌ و دانش‌مند دوران هستیم؛ همیشه شرکت در کلاس‌های آموزشی بازآموزی شغلی برای‌مان می‌تواند مفید باشد. خیلی از سازمان‌ها هم این امکان را برای کارکنان‌شان فراهم می‌آورند. کلاس‌های آموزشی همیشه خوب‌اند: سر کلاس حضور پیدا می‌کنیم و چیزهای جدید یاد می‌گیریم، با آدم‌های جدید آشنا می‌شویم و البته در نوع ایرانی‌اش دلی هم

“در این مدت نکات بسیاری آموختم. از نظر روانی البته به نکات جدیدی رسیدم. اما هم چنین زمان آن را داشتم که روی ضعف‌های‌ام هم کار کنم. این‌ها چیزهایی است که هنگامی که زیاد بازی می‌کنید زمان فکر کردن به آن‌ها را ندارید … اما از طرف دیگر، روی سکوها و پشت تلویزیون دید به‌تری از بازی دارید و می‌توانید از جای‌گیری دیگر مدافعان بسیار بیاموزید. این کاری است که من انجام دادم.” (توماس فرمائلن مدافع آرسنال درباره‌ی مصدومیت طولانی‌مدت این فصل‌اش؛ این‌جا)

هر از چند گاهی بد نیست که در ذهن‌مان خودمان را از کارمان اخراج کنیم! یعنی از کارمان فاصله بگیریم؛ ببینیم کجا اشتباه کرده‌ایم و چه کارهایی را درست یا غلط انجام داده‌ایم. حواس‌مان باشد که کسی دل‌اش به حال ما نمی‌سوزد و خودمان باید برای به‌روز بودن و توسعه‌ی شخصی‌مان دست به کار شویم.

در کنار این کار چه به‌تر که از خوب و بد و درست و نادرست کار دیگران هم درس بگیریم.

پ.ن. میلاد “تنهاترین مرد خدا” و روز پدر، بر همه‌ مبارک!

دوست داشتم!
۰

“در این مدت نکات بسیاری آموختم. از نظر روانی البته به نکات جدیدی رسیدم. اما هم چنین زمان آن را داشتم که روی ضعف‌های‌ام هم کار کنم. این‌ها چیزهایی است که هنگامی که زیاد بازی می‌کنید زمان فکر کردن به آن‌ها را ندارید … اما از طرف دیگر، روی سکوها و پشت تلویزیون دید به‌تری از بازی دارید و می‌توانید از جای‌گیری

یکی از انتظارات اغلب کارکنان از سازمان‌های محل کارشان، آموزش و توسعه‌ی آن‌ها است. البته این انتظاری بی‌جا نیست و همان‌طور که همه می‌دانیم، آموزش کارکنان به افزایش بهره‌وری آن‌‌ها در سازمان خواهد انجامید. مشکل اساسی در این زمینه یافتن روش اثربخشی برای آموزش است تا اثر واقعی بر کار افراد داشته باشد. بحثم در این مورد نیست و از آن می‌گذرم.

یکی از آفت‌های اساسی که به نظر من دامن‌گیر نیروی انسانی در ایران (چه در بخش دولتی و چه در بخش خصوصی) شده، عدم تمایل برای توسعه‌ی دانش و مهارت‌های خود خارج از الزامات یا آموزش‌های رسمی ارایه شده توسط سازمان‌ها است. تردیدی نیست که در اغلب رشته‌های دانشگاهی در ایران (به عبارت به‌تر حداقل در رشته‌هایی که من با آن‌ها آشنایی دارم) آموزش‌های ارایه شده عملا در بازار کار به کار دانش‌آموختگان نمی‌آید و فرد در بدو ورود به بازار کار، چاره‌ای ندارد جز این‌که از صفر شروع کند و گام به گام به فراگیری کار بپردازد یا این‌که بنا بر همت خود و با مطالعه‌ی خارج از برنامه به نوعی شایستگی لازم مورد انتظار کارفرمایان احتمالی را بیابد. همین‌جا اولین اشکال پیش می‌آید: اغلب ما از راه اول وارد بازار کار می‌شویم و متأسفانه فراموش می‌کنیم که مدرک دانشگاهی و درس‌هایی که در دانشگاه خوانده‌ایم عامل ورود ما به بازار کار نبوده است! بنابراین این تصور در ما به وجود می‌آید که همان مدرک دانشگاهی، ملاک شایستگی ما بوده و بنابرایندیگر انگیزه‌ای برای رشد و توسعه‌ی شخصی باقی نمی‌ماند!

از آن بدتر وقتی است که دیگر وارد بازار کار شده‌ایم و داریم کار می‌کنیم و این‌جا است که آفت دیگری دامن‌گیر ما می‌شود که من آن را «اینرسی منفی اشتغال» می‌نامم. اینرسی منفی اشتغال را از دو زاویه می‌توان دید:

۱٫ من دارم در این سازمان کار می‌کنم؛ پس شایستگی لازم را دارم که در هر سازمان مشابهی حداقل در همین شغل کار کنم!

۲٫ من دارم کار خودم را می‌کنم و در برابرش دستمزد دریافت می‌کنم. اگر سازمان می‌خواهد که من رشد کنم، باید خودش من را آموزش دهد.

و همین است که باز هیچ انگیزه‌ای برای رشد و توسعه‌ی دانش و مهارت به صورت داوطلبانه و به‌ویژه در زمان فراغت و خارج از زمان کاری در فرد به وجود نمی‌آید. وقتی نیازی احساس نمی‌کنیم چرا باید به خودمان زحمت مطالعه و جستجو و یاد گرفتن مطالب جدید را بدهیم؟

قبلا هم گفته‌ام که یک اشکال عمده‌ی اغلب ما این است که فکر می‌کنیم این‌که هم‌اکنون داریم نیازهای مدیرمان را پاسخ می‌دهیم، به معنای شایستگی ما است و نه عوامل دیگر؛ از جمله این‌که مدیرمان خودش چقدر آدم سطح بالایی است یا این‌که ماهیت خود کار ما تا چه حد کار پیچیده و دانش ـ محوری است. از این‌ها بدتر هم توهم زدن در مورد رضایت مدیرمان است که متأسفانه کم اتفاق نمی‌افتد! همین باعث می‌شود که عموما هیچ توجهی به استانداردهای مورد انتظار شغل‌مان نداشته باشیم و اساسا به دنبال پیدا کردن آن‌ها هم نباشیم. مقایسه‌ی ما با دیگران؟ معلوم است که فرد برتر کیست؛ چرا که یا خودمان را عمدا با فردی سطح پایین‌تر مقایسه می‌کنیم (و خودمان را گول می‌زنیم) یا کار پاکان را قیاس از خود می‌گیریم و خودمان را بدون هیچ دلیل مشخصی از دیگران بالاتر فرض می‌کنیم. این در مورد شکل اول اینرسی منفی اشتغال. راست‌اش به نظرم شکل دوم اینرسی منفی اشتغال هم ریشه در شکل اول دارد؛ یعنی اگر شخص انگیزه‌ی درونی نداشته باشد دومی را بهانه می‌کند برای عدم تحرک برای رشد دادن خود!

من نمی‌خواهم درباره‌ی این صحبت کنم که چرا باید خودمان شخصا به دنبال رشد و توسعه‌ی خود باشیم. موضوع بسیار روشن است و من به شدت معتقدم که هر کس این کار را نمی‌کند یا از روی تنبلی است و یا از روی نادانی و توهم. هدفم از این مقدمه‌ی نسبتا طولانی اشاره به مقاله‌ای بود که همین اواخر خواندم. در آن مقاله نوشته شده بود که سازمان‌های آینده، هیچ مسئولیتی را برای رشد آدم‌ها احساس نمی‌کنند؛ چرا که فرض را بر این می‌گذارند که افراد از بلوغ لازم برای توجه به نیازهای رشد و توسعه‌ی فردی خود برخوردارند. سازمان‌های آینده تنها مسئول تعیین شایستگی‌های لازم برای احراز یک شغل و فراهم آوردن شرایط لازم برای جذب به‌ترین افراد برای تصدی آن شغل هستند و لاغیر! این یعنی بازار کار نیز همانند دیگر بازارها، عرصه‌ی رقابت انسان‌ها برای رسیدن مطلوبیت مورد نظر خود (در این‌جا دستیابی به شغل مناسب) است؛ و بدیهی است که در این‌جا هم همانند هر بازار دیگری یک نقطه‌ی تعادلی وجود دارد که در آن هر یک از افراد در بهینه‌ترین نقطه‌ قرار می‌گیرند. این نقطه‌ی بهینه را شایستگی‌ها و توانایی‌های افراد تعیین می‌کند. بنابراین هر گونه سستی و بی‌خیالی و تنبلی نتیجه‌ای جز عقب افتادن ما از دیگران در پی ندارد.

این یک تصویر آرمانی نیست. همین امروز هم اگر بخواهید شغل‌تان را عوض کنید و به‌ویژه زمانی که برای یک شغل بسیار جذاب در بازار کار محبور به رقابت شوید، می‌فهمید که چاره‌ای ندارید جز رشد و توسعه‌ی خودتان و اگر این کار را نکرده‌اید، نباید شکایتی داشته باشید از این‌که شغل باب میل‌تان را ندارید (البته شرایط فیزیکی و مسائل مربوط به روابط انسانی را در محیط کار نادیده گرفته‌ام.)

رشد و توسعه‌ی شخصی هم از نظر من یعنی چیزی که من به‌روز بودن می‌نامم. قبلا این‌جا نوشته‌ام که منظورم از به‌روز بودن چیست. مجموعا از این پست و پستی که به آن لینک داده‌ام دو نتیجه حاصل می‌شود: باید اول بخواهیم که رشد کنیم (همین پستی که خواندید) و بعد بدانیم چطور رشد کنیم (این‌جا.) البته من ترتیب نوشتن در این دو مورد را برعکس کرده‌ام!

بروم کمی به‌روز شوم!

دوست داشتم!
۲

یکی از انتظارات اغلب کارکنان از سازمان‌های محل کارشان، آموزش و توسعه‌ی آن‌ها است. البته این انتظاری بی‌جا نیست و همان‌طور که همه می‌دانیم، آموزش کارکنان به افزایش بهره‌وری آن‌‌ها در سازمان خواهد انجامید. مشکل اساسی در این زمینه یافتن روش اثربخشی برای آموزش است تا اثر واقعی بر کار افراد داشته باشد. بحثم در این مورد نیست و از

فرقی نمی‌کند در یک سازمان مشغول کار باشید، دانش‌جو باشید یا در خانواده‌ نقشی را برعهده داشته باشید. همه جا شما مشغول انجام کارهایی هستید که خروجی‌هایی دارند. عملکرد چیست؟ خروجی کار شما! و هر جا خروجی وجود داشته باشد بحث سنجش و ارزیابی آن هم پیش می‌آید: ارزیابی عملکرد، سنجش میزان فاصله‌ی این خروجی‌ها است با هدف‌ها و بایدها (وضعیت واقعی در برابر وضعیتی که باید به وجود می‌آمده.)

من این‌جا خیلی با روش سنجش عملکرد کاری ندارم. می‌خواهم به شما نشان بدهم که عمل‌کرد از چه اجزایی تشکیل می‌شود تا بتوانید با تغییر آن‌ها، عمل‌کرد خودتان را به‌بود بخشید. این‌جا ما سه فرمول ساده داریم:

عمل‌کرد = توانایی × انگیزش (به معنای تلاش)

در این فرمول داریم:

توانایی = استعداد × آموزش × منابع

انگیزش = تمایل × تعهد

جالب است که از اجزای عمل‌کرد، تنها دو عامل از دست ما بیرون است: استعداد و منابع؛ و سایر اجزا، تا حدود زیادی در اختیار خود ماست. هر چند تمایل را ممکن است بتوان به عوامل انگیزشی سازمان نیز مرتبط کرد، اما به نظرم اگر واقعا کارمان را دوست داشته باشیم تمایل هم خود به خود پدید می‌آید. تعهد هم کاملا یک موضوع اخلاقی است. می‌ماند آموزش که به نظر می‌رسد مهم‌ترین شاخص به‌بود عمل‌کرد انسان باشد: یاد گرفتن!

خیلی وقت‌ها فکر می‌کنم که بزرگ‌ترین دلیل عمل‌کرد ضعیف من در بخش‌هایی از زندگی کاری‌ام ندانستن است و بس! من نمی‌دانم که چطور باید کاری را انجام داد، تئوری مربوط به موضوعی را نمی‌دانم، کارفرما از من انتظاری دارد که یا بلد نیستم انجام بدهم‌‌اش و یا بدتر از آن اصلا آن موضوع را نشنیده‌ام! و … این اواخر برای کاری مشغول جمع‌آوری لیستی از دانش‌های مورد نیاز یک مشاور مدیریت بوده‌ام و مدام دراین حیرت که: تا بدین جا رسید دانش من / که بدانم همی که نادانم!

برای به‌بود عمل‌کردمان چاره‌ای نداریم جز این‌که یاد بگیریم و یاد بدهیم، کتاب و مجله و مقاله مرتبط با کارمان را بخوانیم واز اینترنت به جای گودربازی (رونوشت به خودم) استفاده‌ی مفید بکنیم. این عملی‌ترین راه‌حل به‌بود عمل‌کرد ما در زندگی‌مان است. خلاصه این‌که باید یاد بگیریم تا به‌روز باشیم!

دوست داشتم!
۱

فرقی نمی‌کند در یک سازمان مشغول کار باشید، دانش‌جو باشید یا در خانواده‌ نقشی را برعهده داشته باشید. همه جا شما مشغول انجام کارهایی هستید که خروجی‌هایی دارند. عملکرد چیست؟ خروجی کار شما! و هر جا خروجی وجود داشته باشد بحث سنجش و ارزیابی آن هم پیش می‌آید: ارزیابی عملکرد، سنجش میزان فاصله‌ی این خروجی‌ها است با هدف‌ها و بایدها

یکی از دغدغه‌های اساسی برای هر کسی که می‌خواهد در یک رشته خاص کار کند و درس بخواند (و در واقع متخصص شود) این است که چگونه اطلاعات خود را به روز نگاه دارد: این‌که چگونه با تحولات روز پیش برویم، بدانیم موضوعات روز رشته تحصیلی یا کاری ما چیست، چه موضوعات جدیدی مطرح شده‌اند، موضوعات قبلی چه بوده‌اند و چه تغییراتی در طول زمان داشته‌اند، این‌که چه تئوری‌ها و ابزارهای حل مسئله‌ای وجود دارند و … همه و همه برای رشد تحصیلی و شغلی ما اهمیت دارند. کم‌ترین سود ناشی از این کار، این است که شما می توانید خودتان را در محل کارتان یا در میان هم‌کلاسی‌ها و اساتید، فردی مطلع و قابل اطمینان معرفی کنید؛ فردی که آن‌چه را باید، می‌داند و هم‌واره به دنبال یاد گرفتن چیزهای جدید است. اگر چنین آدمی باشید؛ مطمئن باشید که همیشه از نظر حرفه‌ای در موقعیت خوبی قرار خواهید داشت (وقتی دنبال کار بگردید می‌فهمید چه می‌گویم.) احساس رضایت شخصی از یاد گرفتن و توسعه دانش و مهارت‌های انسان هم که جای خود را دارد.

خوب حالا چطور به روز بمانیم؟ من تلاش می‌کنم از این پس هر از چند گاهی در مورد تجربیات خودم بنویسم. طبعا تجربیات من خاص رشته‌های مهندسی صنایع و مدیریت است؛ هر چند سعی می‌کنم طوری بنویسم که تا حد امکان برای دیگران هم مفید باشند. برای شروع این نکات کلی را داشته باشید تا بعدا دقیق‌تر صحبت کنیم:

۱٫ از دم‌دست‌ترین امکان ممکن شروع کنیم: اینترنت! اینترنت مهم‌ترین و به‌ترین منبع اطلاعاتی برای به روز ماندن است. چیزی که مهم است استفاده اثربخش از این منبع عظیم اطلاعاتی است. چند پیشنهاد در این زمینه:

– سایت‌های اصلی مرتبط با رشته تحصیلی و تخصص‌تان (سایت دانشکده‌های معتبر خارجی، سایت‌های مربوط به ژورنال‌ها و مجلات تخصصی، سایت‌های شرکت‌های مشاوره‌ای معتبر و …) را بشناسید و هر چند وقت یک بار سری به آن‌ها بزنید و در آن‌ها بگردید.

– خیلی از این سایت‌ها خبرنامه‌هایی (Newsletter) دارند که آخرین تحولات مربوط به آن رشته تخصصی را به صورت روزانه، ماهانه و … در اختیار شما قرار می‌دهند. در این خبرنامه‌ها عضو شوید و هر چند وقت یک بار (که البته نباید فاصله طولانی باشد) نگاهی به ای‌میل‌های دریافتی‌تان از آن سایت بیاندازید تا ببینید چه اتفاقات جدیدی افتاده است.

– خیلی از آدم‌های باتجربه و حتی آکادمیک وبلاگ‌ها یا سایت‌های فعالی دارند که در آن‌ها تجربیات و دیدگاه‌های خودشان را در مورد رشته تخصصی شان بیان می‌کنند. آن‌ها را بشناسید و با استفاده از گودر، نوشته‌های‌شان را دنبال کنید!

– سایت‌های ارایه‌کننده کتاب‌های رایگان برای دانلود از به‌ترین منابع اطلاعاتی هستند. حالا لازم نیست که همه کتاب‌ها را دانلود کنید؛ همین که سایت مربوطه را نگاه کنید تا ببینید چه عناوین کتاب‌هایی وجود دارند خودش هم آگاهی‌بخش است و هم انگیزش‌بخش (که بدانیم همی که چه نادانیم!)

۲- برنامه دروس دانشکده‌های مختلف خارجی و حتی داخلی (به‌ویژه پاورپوینت‌های درسی‌شان) منبع آموزشی بسیار عالی هستند. از گوگل برای یافتن آن‌ها غافل نشوید!

۳- خیلی از کتاب‌های درسی معتبر (منظورم Text Bookها است) روی سایت ناشرشان، بخش خاصی دارند که در آن، پاورپوینت‌های تدریس کتاب (که تقریبا تمام نکات اصلی کتاب را در بر می‌گیرند) و کیس‌های اضافه بر کتاب را به صورت رایگان قابل دانلود هستند. این یکی واقعا امکان‌ بی‌نظیری است؛ چون خیلی وقت‌ها شما به کتاب منتشر شده در سال ۲۰۱۰ دسترسی ندارید؛ ولی می‌توانید پاورپوینت‌های آن‌ را مطالعه کنید و به روز شوید! (حتی وبلاگ‌هایی وجود دارند که کارشان این است که پاورپوینت‌های کتاب‌ها ـ و مخصوصا آن‌هایی که روی اینترنت به صورت رایگان قابل دسترسی نیست ـ را برای دانلود ارایه می‌کنند.)

۴- آدم‌های مهم رشته‌تان را در داخل و خارج بشناسید: اساتید دانشگاه، نویسندگان کتاب‌های مرتبط، حتی مدیران و مشاوران برتر و … این جوری هر جایی که اسم طرف به گوش‌تان بخورد حساس می‌شوید که ببینید چه چیز جدیدی می‌توانید یاد بگیرید.

۵- این یکی برای من ذاتا یک تفریح است؛ تفریحی که البته بسیار هم مفید است: تفریح کتاب‌بینی! تقریبا سعی می‌کنم هر ماه سری به کتاب‌فروشی‌های انقلاب بزنم و کتاب های تازه منتشر شده را ببینم و ورق بزنم. خیلی وقت‌ها مدت‌ها دنبال مطلب یا کتاب خاصی بوده‌ام و در این سر زدن‌ها در به شکلی اتفاقی آن را پیدا کرده‌ام. در مورد رشته مدیریت و هم‌چنین رشته‌های اقتصاد و علوم اجتماعی، کتاب‌فروشی انتشارات آگاه روبروی در اصلی دانشگاه تهران با آن کتاب‌فروشان خوش‌برخورد و مطلع‌اش کاملا توصیه می‌شود (این برای من خیلی مهم است که اگر خودشان کتابی را نداشته باشند راه‌نمایی‌تان می‌کنند که از کجا کتاب را تهیه کنید.)

۶- مجلات و کنفرانس‌های داخلی را خیلی نباید جدی گرفت؛ ولی خوب بعضی‌های‌شان مفید هستند و می‌شود به آن‌ها اعتماد کرد. سایت‌های داخلی مفیدی هم هستند که می‌شود از آن‌ها استفاده کرد. (در مورد رشته مدیریت بعدا به مجله‌ها و سایت‌های داخلی مفید از نظر خودم اشاره می‌کنم.)

۷- خود کاری که انجام می‌دهیم؛ هر چند خیلی از اوقات به این نکته ساده و بدیهی توجه نمی‌کنیم!

۸- شبکه همکاران و دوستان: سعی کنید با آدم‌های به‌روز در ارتباط باشید تا هم بتوانید کلید واژه‌های لازم برای جستجوی مطالب مورد نیازتان (از طریق راه‌های ۱ تا ۶) را از آن‌ها به دست بیاورید و هم خود اطلاعات تازه را!

راه‌های دیگری هم هست که بعدا در موردشان صحبت خواهیم کرد. یادتان باشد: “این‌که بدانید چه نوع اطلاعاتی را از کدام منبع اطلاعاتی می‌توانید پیدا کنید، مهم‌ترین موضوع در به‌روز بودن و ماندن است.”

دوست داشتم!
۲

یکی از دغدغه‌های اساسی برای هر کسی که می‌خواهد در یک رشته خاص کار کند و درس بخواند (و در واقع متخصص شود) این است که چگونه اطلاعات خود را به روز نگاه دارد: این‌که چگونه با تحولات روز پیش برویم، بدانیم موضوعات روز رشته تحصیلی یا کاری ما چیست، چه موضوعات جدیدی مطرح شده‌اند، موضوعات قبلی چه بوده‌اند و

این ترم برخلاف ترم قبل بسیار به درس خواندن راغب هستم و اگر فرصتی درس دهد (که البته متأسفانه کار نمی‌گذارد) دوست دارم بنشینم و درس بخوانم. راست‌اش اول فکر می‌کردم علت این موضوع جذابیت درس‌های این ترم دانشگاه است و شاید هم دوست‌داشتنی بودن استادهای این ترم‌مان (مخصوصا با در نظر گرفتن مواردی هم‌چون پاچه‌خواری از استادان عزیز برای این‌که بعدا ازشان ریکامندیشین بگیرم!) (;

ولی خوب پس از مدتی متوجه شدم که بخش مهمی از جذابیت درس‌های این ترم من به دلیل زیبایی و روانی و خلاصه ویژگی‌های بسیار مثبت کتاب‌های درسی آن‌ها است. کتاب‌هایی که این شانس را به ما داده‌اند که حتی اگر کاملا به روز هم نباشیم (یعنی کتاب ۲۰۰۹ را بخوانیم) حداقل مثل دوره لیسانس هم متعلق به ۵۰-۶۰ سال پیش نیستند و مال ۲-۳ سال اخیر هستند که خیلی هم البته ویرایش‌های جدیدترشان تفاوتی نکرده است.

از عوامل جذابیت این کتاب‌ها شاید مهم‌ترین‌شان کاربردی بودن‌شان باشد. ما در دوره لیسانس ۶ واحد تحقیق در عملیات را با زجر (!) خواندیم و پاس کردیم؛ اما امروز کتاب درسی‌مان این‌قدر زیبا و کاربردی نوشته شده (مثال‌های کتاب از کاربرد مثلا برنامه‌ریزی خطی را که ببینید می‌فهمید منظورم چیست) که من ادامه تحصیل در زمینه OR را در دوره دکترا به‌عنوان یک گزینه در ذهنم در نظر گرفته‌ام! (;

در عین حال چاپ زیبا، نکات حاشیه‌ای و زبان روان کتاب‌ها هم در جذابیت‌ آن‌ها بی‌تأثیر نیستند.

در همین راستا به نظرم می‌رسد شاید واقعا یکی از مهم‌ترین علل فرار ما دانشجویان ایرانی از درس خواندن همین وضعیت اسفناک کتب درسی‌مان باشد. من وقتی از خواندن کتاب درسی‌ام که به صورت کاملا تئوری نوشته شده، خوش‌خوان نیست و نگارش بدی دارد، از جذابیت‌های بصری و چاپ مناسب بی‌بهره است و … لذت نمی‌برم چرا باید با خواندن این کتاب‌ها خودم را عذاب بدهم؟

کاش مسئولان نظام آموزشی کشور فکری به حال کتاب‌های درسی کنند. و کاش‌تر (!) این‌که کتاب‌های درسی به‌ روز دنیا در اختیارمان قرار بگیرد.

در این فضا که دو آرزوی بالا خیلی خیلی دور از دسترس هستند، من چند راه‌کار را برای دسترسی هر چند محدود به سیستم آموزشی بین‌المللی استفاده می‌کنم که سعی می‌کنم بعدا در موردشان بیش‌تر بنویسم.

دوست داشتم!
۰

این ترم برخلاف ترم قبل بسیار به درس خواندن راغب هستم و اگر فرصتی درس دهد (که البته متأسفانه کار نمی‌گذارد) دوست دارم بنشینم و درس بخوانم. راست‌اش اول فکر می‌کردم علت این موضوع جذابیت درس‌های این ترم دانشگاه است و شاید هم دوست‌داشتنی بودن استادهای این ترم‌مان (مخصوصا با در نظر گرفتن مواردی هم‌چون پاچه‌خواری از استادان عزیز برای