نویسنده: میشل پی دابلیو / مترجم: علی نعمتی شهاب
براساس یکی از تعاریف متعدد خلاقیت، افراد خلاق هر چیز را از زاویهای متفاوت با دیگران میبینند و در آن ویژگیهایی را کشف میکنند که هیچ کس نمیبیند.
اما حتی افراد خلاق (از جمله خود شما!) نیز ممکن است هر لحظه جایی در موانع مسیر گیر کنند. بعضی وقتها نمیشود چیز متفاوتی را پیدا کرد. گاهی اوقات اینقدر زمان دست و پنجه نرم کردن با یک مسئله طولانی میشود که دیدن آن از یک زاویهی دید متفاوت غیرممکن بهنظر میآید.
در چنین شرایطی چه باید کرد؟ چرا تغییر دیدگاه را امتحان نمیکنید؟
این موقعیت را در نظر بگیرید: دوستی دارم که در کار طراحی لباس است. یکی از لباسهایی که طراحی کرده بود، رنگ اصلی نقاشی روی لباس سیاه بود. او بهجای اینکه بهسادگی روی پارچهی سفید رنگ سیاه بهکار ببرد، از پارچهی سیاه استفاده کرد و بخشهای دارای رنگهای دیگر طرح لباس را روی رنگ سیاه پارچه ترسیم کرد.
او روش نگریستن به مسئله را تغییر داد. و بدین ترتیب حالا لباسی را طراحی کرده که از اغلب رقبای خود زیباتر و جذابتر بهنظر میرسد.
حالا نظرتان در مورد این مثال چیست: یک معلم هنر به دانشآموزاناش یک عکس یا شیء معکوس شده را میدهد و از آنها میخواهد تا آنچه میبینند را بکشند: نتیجه یک تصویر نیست؛ بلکه مجموعهای از اشکال هندسی است که ترسیم آنها از تمرینهای نخستین برای یاد گرفتن نقاشی است.
با تغییر دیدگاهتان، چیزهایی را که میبینید تغییر خواهید داد. و زمانی که چیزهایی را که میبینید تغییر دهید، احتمال اینکه چیزی کاملا متفاوت خلق کنید، افزایش خواهد یافت.
دارم صدای شما را میشنوم که در دلتان میگویید: مثالهایی که زدی مربوط به هنر است و به من در مسائل کسب و کارم کمک نمیکنند.
بسیار خوب در اینجا داستانی را برایتان از کتاب “اسباببازیهای متفکران” نوشتهی مایکل میچالکو تعریف میکنم. در سال ۱۹۵۰ متخصصان مدعی بودند که صنعت حمل و نقل از طریق کشتیرانی ر حال مرگ است. هزینهها سر بهفلک میزدند و زمانهای تحویل مدام به تأخیر میافتادند.
مدیران شرکتهای کشتیرانی بر روشهای کاهش هزینه در زمان دریانوردی تمرکز کردند. آنها کشتیهایی را ساختند که سریعتر بودند و به ملوانان کمتری برای پیشروی نیاز داشتند.
این راهحل، کار نکرد. هزینهها بهشدت در حال فرا رفتن از حد کنترل بودند و هنوز رسیدن محمولهها به مقصد زمان بسیاری میبرد.
سرانجام روزی یک مشاور دیدگاه را تغییر داد. بهجای پرسیدن سؤال “به چه روشی ممکن است بتوانیم حرکت کشتیها را در دریا اقتصادی کنیم؟”، او پرسید: “چطور میتوانیم هزینهها را کاهش دهیم؟”
همین است!
کشتیها زمانی که در حال دریانوردی برای انجام وظیفهی واقعی خود ـ حمل و نقل کالاها ـ نیستند، ماشینهای بسیار هزینهبری هستند. و چه زمانی آنها در حال کار نیستند؟ زمانی که کشتی کنار بندرگاه پهلوگیری میکند تا محمولهها را بارگیری یا تخلیه کند.
بنابراین صنعت باید راهحلی برای افزایش سرعت بارگیری و تخلیه مییافت: امروزه وقتی کشتی به بندر میرسد، یک جرثقیل، کالاها را از آن تخلیه میکند و همزمان جرثقیل دیگری در حال بارگیری کشتی است.
این نوآوری ساده باعث بقای یک صنعت بسیار بزرگ شد. و این اتفاق فقط به این دلیل رخ داد که مدیران این صنعت، روشی که به مسئله نگاه میکردند را تغییر دادند.
تمرین: دیدگاهتان را تغییر دهید.
چگونه میتوانید دیدگاهتان را برای حل مسائل کسب و کار / بازاریابیتان تغییر دهید؟
کاری که مدیران صنعت کشتیرانی انجام دادند را امتحان کنید و سؤال را عوض کنید.
بهجای نگریستن به بخش محدودی از مسئله (به چه روشی ممکن است بتوانیم حرکت کشتیها را در دریا اقتصادی کنیم)، دامنهی پرسش را تا میتوانید گسترش دهید (به چه روشی میتوانیم در حالت کلی هزینهها را کاهش دهیم؟)
به یک مثال دیگر توجه کنید:
ممکن است سؤال شما این باشد که “چگونه مشتریان بیشتری بهدست بیاورم؟” حالا فکر کنید چه اتفاقی خواهد افتاد اگر به این شکل دامنهی موضوع مورد پرسش را گستردهتر کنید:
- چگونه مشتریان بیشتری بهدست بیاورم؟
- چگونه کسب و کارم را رشد بدهم؟
- چگونه میتوانم پول بیشتری از کسب و کارم بهدست بیاورم؟
- چگونه میتوانم در یک دورهی زمانی درآمد بیشتری داشته باشم؟
- چگونه میتوانم در زندگیام شادتر باشم؟ (من هم میدانم که با پول نمیشود شادی خرید. اما پولدار بودن در هر حال دلچسب است.)
احتمالا یکی از پرسشهای بالا، جایگاه بهتری را برای یافتن یک راهحل فراهم میآورد. چون احتمالا یکی از این پرسشها، همان مسئلهی “واقعی” است که دوست دارید آن را حل کنید؛ اما تا زمانی که چند قدم عقبتر نروید تا تصویر بزرگتر ماجرا را ببینید، پرسش درست را نمیتوانید بپرسید.
و تا وقتی آن پرسش درست را نپرسید، الهامات درونیتان هم نمیتوانند پاسخی را بیابند که واقعا مسئلهی شما را حل خواهد کرد.