“تفاوت بین پیروزی و شکست در چنین دیداری می‌تواند یک اشتباه کوچک یا یک لحظه از دست دادن تمرکز باشد. این برای دو تیم بسیار مهم است که شیوه‌ی مناسبی را برای این دیدار انتخاب کنند. این به این مسئله بستگی دارد که شما به توانایی‌های خودتان اطمینان داشته باشید یا از اینکه دچار اشتباه شوید، بترسید.” (جیووانی تراپاتونی در مورد فینال لیگ قهرمانان بین بارسا و من یو؛ این‌جا)

بدون شرح. 🙂

دوست داشتم!
۰

“تفاوت بین پیروزی و شکست در چنین دیداری می‌تواند یک اشتباه کوچک یا یک لحظه از دست دادن تمرکز باشد. این برای دو تیم بسیار مهم است که شیوه‌ی مناسبی را برای این دیدار انتخاب کنند. این به این مسئله بستگی دارد که شما به توانایی‌های خودتان اطمینان داشته باشید یا از اینکه دچار اشتباه شوید، بترسید.” (جیووانی تراپاتونی در

“من خیلی خوشحالم که جزئی از این تیم بودم. ما یک مربی سطح بالا داشتیم و بازی‌کنانی که فوق‌العاده بودند.” (پیتر اشمایکل در مورد دوران حضورش در منچستر یونایتد؛ این‌جا)

آیا اعضای گروه / سازمان شما از بودن کنار شما و همکاران‌شان خوش‌حال‌اند؟

دوست داشتم!
۰

“من خیلی خوشحالم که جزئی از این تیم بودم. ما یک مربی سطح بالا داشتیم و بازی‌کنانی که فوق‌العاده بودند.” (پیتر اشمایکل در مورد دوران حضورش در منچستر یونایتد؛ این‌جا) آیا اعضای گروه / سازمان شما از بودن کنار شما و همکاران‌شان خوش‌حال‌اند؟ دوست داشتم!۰

” از نظر من او بهترین مربی دنیاست. وقتی ما سه گانه را به دست آوردیم، او سال‌ها بود که آن تیم را ساخته بود و اعتماد به نفس زیادی به تیم تزریق کرده بود. او کاری کرده بود که ما فکر کنیم بهترین تیم دنیا هستیم و می توانیم برای کسب هر جام تلاش کنیم. به همین دلیل بود که ما آن‌قدر خوب بودیم. هیچ تیمی نمی توانست به ما نزدیک شود. وقتی شما چنین اعتقادی داشته باشید، اتفاقات زیادی می‌تواند رخ دهد.” (پیتر اشمایکل در مورد سر الکس فرگوسن؛ این‌جا)

مهم‌ترین نقش ره‌بر تیم دقیقا همین است: ایجاد کردن این باور در آدم‌‌ها که در تیمی عضویت دارند که قرار است کار بزرگی انجام بدهد و البته می‌تواند این کار بزرگ را انجام دهد. شاید این طوری هم بشود این حرف اشمایکل افسانه‌ای را تفسیر کرد: تمرکز بر استفاده از خوبی‌ها و نقاط قوت تیم خودمان برای بردن به جای تمرکز بر نقاط ضعف تیم حریف! (سبک ره‌بری گواردیولا در برابر سبک ره‌بری مورینیو)

در همین زمینه دو پست قبلا داشته‌ام که پیشنهاد می‌کنم بخوانیدشان:

ساخت هتل ۱۵ طبقه در ۶ روز چگونه ممکن شد!؟

انگیزه‌ی درونی بازیکنان بارسا؛ الگویی برای همه‌ی آدم‌ها

دوست داشتم!
۰

” از نظر من او بهترین مربی دنیاست. وقتی ما سه گانه را به دست آوردیم، او سال‌ها بود که آن تیم را ساخته بود و اعتماد به نفس زیادی به تیم تزریق کرده بود. او کاری کرده بود که ما فکر کنیم بهترین تیم دنیا هستیم و می توانیم برای کسب هر جام تلاش کنیم. به همین دلیل بود که

شنبه شب همین هفته باز هم شاهد یک پیروزی درخشان دیگر برای بارسای گوآردیولا بودیم: بارسا بدون اینیستا و الکسیس، ۸ بر صفر اوساسونا را نابود کرد! مدت‌هاست می‌خواهم درباره‌ی مثلث طلایی موفقیت بارسا بنویسم و چه بهانه‌ای به‌تر از این بازی بی‌نظیر و زیبای بارسا؟

فوتبال، برای همه‌ی فوتبالیست‌ها یک شغل است و برای بعضی‌ از آن‌ها، تمام زندگی‌شان. برای بعضی‌ فوتبالیست‌ها، فوتبال بدون موفقیت دوست‌داشتنی نیست؛ اما برای برخی دیگر بیش از خود موفقیت، این راه رسیدن به موفقیت است که لذت‌بخش است. و خیلی وقت‌ها همین تفاوت دیدگاه است که آن‌ها را برنده می‌کند! چیزی که در بارسای عصر پپ دیده‌ایم و من هم بارها در موردش نوشته‌ام.

در موفقیت این بارسای شگفت‌انگیز، سه الگوی رفتاری حیاتی تأثیرگذارند. این سه الگو به‌صورت نمادگونه در بازی سه ستاره‌ی اصلی این تیم ـ مسی، ژاوی و اینیستا ـ نمود یافته‌اند. این سه الگو را در قالب یک مثلث در شکل زیر نشان داده‌ام:

بیایید کمی دقیق‌تر به این مثلث نگاه کنیم:

۱- لیونل مسی: “لذت ببر!” در این زمینه قبلا چند باری نوشته‌ام؛ از جمله در این‌جا که نوشته بودم: “بازی‌کنان بارسا بازی‌کنان توانمندی هستند و این را باور کرده‌اند. اما فقط باور کافی نیست! علاوه بر آن بازی‌کنان بارسا از توان‌مند بودن‌شان لذت می‌برند!” به بازی این پسرک ریزنقش آرژانتینی دقت کنید: همیشه و در همه حال، لذت بردن از فوتبالی که دارد بازی می‌کند برای‌اش مهم‌تر از هر چیز دیگر است. لذت بردن از فوتبال برای او یعنی دریبل زدن و پاس دادن و گل زدن و مهم‌تر از همه زیبا بازی کردن. مسی می‌داند که به‌ترین بازی‌کن جهان است، می‌داند که چه توانایی ها و مهارت‌های شگفت‌انگیزی دارد و از همه مهم‌تر می‌داند که چگونه از این همه خوب بودن، لذت ببرد. بنابراین: از خودت، توانایی‌های‌ات، کارت، دنیای اطراف‌ات و زندگی‌ات لذت ببر! 

۲- ژاوی هرناندز: مهارت را عادت کن!” “فوتبال من پاس دادن است.” این را خودش در یکی از مصاحبه‌های‌اش گفته. پاس دادن یکی از ساده‌ترین و ابتدایی‌ترین مهارت‌های فوتبال است. به مدرسه‌ی فوتبال که بروید، احتمالا از همان جلسه‌ی اول پاس دادن جزو درس‌های اصلی مربی‌تان است. همه‌ی ما وقتی فوتبال بازی می‌کنیم، پاس می‌دهیم و شوت می‌زنیم؛ اما چه چیزی ژاوی را برای پاس‌های‌اش، ژاوی کرده است؟ جالب است که وقتی اسم‌اش را به انگلیسی گوگل کنید یکی از پیشنهادات اصلی گوگل “پاس‌کاری‌های ژاوی” است! ژاوی چه کرده؟ این اواخر که هر هفته با عده‌ای از دوستان فوتسال بازی می‌‌کنیم، به نکته‌ای پی بردم که بعد با دقت در بازی ژاوی، جواب این سؤال را به من داد. کشف من این بود که برای موفقیت در فوتبال، فقط بلد بودن مهارت‌های درست، کافی نیست؛ باید بتوانی آن‌ها را در درست‌ترین زمان ممکن به‌کار بگیری. چیزی که ژاوی را متمایز می‌کند، زمان و فردی است که برای پاس دادن انتخاب می‌کند. کمی که دقت بکنید، متوجه زمان‌بندی دقیق پاس‌های ژاوی می‌شوید. خیلی وقت‌ها اگر ژاوی یک ثانیه دیرتر یا زودتر پاس بدهد، توپ به آن کسی که باید، نمی‌رسد. چطور ژاوی این مهارت شگفت‌انگیز را به‌دست آورده است؟ از نبوغ و استعداد ژاوی که بگذریم، تبدیل شدن یک مهارت درست به یک عادت درست است که باعث شده ژاوی بتواند این پاس‌های جادویی را بدهد. بنابراین: “مهارت‌‌های مورد نیاز برای موفقیت در زندگی و کار را به عادت‌های تبدیل کن!”

۳- آندرس اینیستا: “در ستایش سادگی!” روزهای اولی که ریکارد به بازی می‌گرفت‌اش، به‌شدت روی اعصاب من راه می‌رفت! این پسرک لاغراندام کم‌مو، این‌قدر ساده بازی می‌کرد و این‌قدر بازی‌اش در چشم نمی‌آمد که در مقایسه با رونالدینیو، مسی، ژاوی و دکو واقعا من نمی‌فهمیدم چرا باید در آن بارسا بازی کند. با آمدن پپ اما عصر آندرس هم آغاز شد. پسرک دوست‌داشتنی لاماسیا زیر نظر پپ به عنصری غیرقابل انکار در سیستم تهاجمی بارسا تبدیل شد. او حالا می‌توانست با آن سادگی سبک بازی‌اش ـ پاس‌های سریع و دریبل‌های ریز و پرهیز از هر گونه حرکت اضافی ـ جادو کند. پاس گل بدهد و گل بزند. هنوز هم وقتی هست کسی نمی‌بیندش و وقتی که نیست، تازه برای آدم سؤال پیش می‌آید که کجاست؟ بنابراین: “لازم نیست کار را سخت و پیچیده کنی. این کار به‌معنی مهارت یا استعداد بیش‌تر نیست. ساده باش و ساده کار کن، اما اثربخش!”

راز موفقیت بارسای جادویی عصر پپ همین است: “لذت، عادت‌های درست و سادگی.” چیزی که اوج و کمال‌اش را می‌توان در رفتار و سبک مربی‌گری خود پپ پیدا کرد.

دوست داشتم!
۱

شنبه شب همین هفته باز هم شاهد یک پیروزی درخشان دیگر برای بارسای گوآردیولا بودیم: بارسا بدون اینیستا و الکسیس، ۸ بر صفر اوساسونا را نابود کرد! مدت‌هاست می‌خواهم درباره‌ی مثلث طلایی موفقیت بارسا بنویسم و چه بهانه‌ای به‌تر از این بازی بی‌نظیر و زیبای بارسا؟ فوتبال، برای همه‌ی فوتبالیست‌ها یک شغل است و برای بعضی‌ از آن‌ها، تمام زندگی‌شان.

“من نمره‌ی هشت از ۱۰ می‌دهم . فصل بسیار، بسیار خوبی بود. اگر پیش از شروع فصل به من می‌گفتند که قرار است قهرمان کوپا و نایب قهرمان لالیگا شوم و به نیمه نهایی چمپیونزلیگ برسم، مطمئنا خیلی خوشحال می‌شدم. اما در این باشگاه همیشه انتظارات بیشتر می‌شود . ما در راه رسیدن به فینال اروپا بودیم؛ اما این اتفاق فصل بعد با تلاش بیش‌تر و بیش‌تر ، محقق خواهد شد.” (ایکر کاسیاس درباره‌ی وضعیت این فصل رئال مادرید؛ این‌جا)

در ادبیات مدیریت استراتژیک، موضوعی داریم به نام هدف بلندپروازانه (BeeHag.) گفته می‌شود که شما باید هدفی رؤیایی را که به‌عنوان به‌ترین موفقیت ممکن در ذهن‌تان دارید، به‌عنوان هدف کسب و کارتان (و البته زندگی‌تان) تعیین کنید و بعد برای رسیدن به آن برنامه‌ریزی و تلاش کنید. این اصطلاح ابداع جیم کالینز است که در کتاب “ساختن برای ماندن” به آن اشاره نموده است. طبق تعریف او (به نقل از ویکی‌پدیا): “یک بی‌هاگ واقعی، هدفی است روشن و انگیزش‌بخش که به‌عنوان نقطه‌ی کانونی تمرکز فعالیت‌ها و تلاش‌ها عمل می‌کند و کاتالیزوری شفاف برای روح تیم است. این هدف یک خط پایان مشخص دارد؛ بنابراین سازمان می‌تواند متوجه شود که چه زمانی به آن هدف دست‌یافته است.” بی‌هاگ هدفی ۱۰ تا ۳۰ ساله است که به‌نوعی چشم‌انداز سازمان را در یک هدف مشخص خلاصه می‌کند. به‌عنوان مثال بی‌هاگ توئیتر “تبدیل شدن به نبض سیاره” است! برای آشنایی بیش‌تر و دیدن نمونه‌های دیگری از بی‌هاگ، به صفحه‌ی ویکی‌پدیای مربوط به بی‌هاگ نگاهی بیاندازید.

در این‌جا می‌بینیم که کاسیاس هدف بلندپروازانه‌ی رئال را تمرکز روی رسیدن به فینال لیگ قهرمانان اروپا دانسته است. حالا فصل قبل نشد؛ سی فصل بعد! این می‌‌شود بی‌هاگ رئال مادرید. 😉

دوست داشتم!
۰

“من نمره‌ی هشت از ۱۰ می‌دهم . فصل بسیار، بسیار خوبی بود. اگر پیش از شروع فصل به من می‌گفتند که قرار است قهرمان کوپا و نایب قهرمان لالیگا شوم و به نیمه نهایی چمپیونزلیگ برسم، مطمئنا خیلی خوشحال می‌شدم. اما در این باشگاه همیشه انتظارات بیشتر می‌شود . ما در راه رسیدن به فینال اروپا بودیم؛ اما این اتفاق

“در حال حاضر یک سال از قراردادم مانده و بعد از آن باید ببینیم چه می‌شود. من این جا بسیار خوشحالم و چیزی که قطعی است این است که فصل بعد هم در شالکه خواهم ماند. هنگامی که خوشحال هستید و استمرار دارید، این بسیار به شما کمک می‌کند. حالا می‌خواهیم روی فینال جام حذفی تمرکز کنیم و تلاش کنیم آن را ببریم، تا فصل را به خوبی به پایان برسانیم.” (رائول؛ این‌جا پس از باخت به منچستر یونایتد در نیمه نهایی لیگ قهرمانان اروپا)

قبلا به یاد مدیران آوردیم که لازم است آدم‌ها از بودن در سازمان / گروه آن‌ها احساس رضایت کنند. این بار از زاویه‌ی کارراهه‌ به موضوع رضایت شغلی نگاه می‌کنیم: مهم‌ترین و بزرگ‌ترین موفقیت برای هر فرد در شغل‌اش، خوش‌حال بودن از کیفیت بالای کاری است که دارد انجام می‌دهد!

به‌عبارت دیگر موفقیت یعنی رضایت از بودن!

دوست داشتم!
۰

“در حال حاضر یک سال از قراردادم مانده و بعد از آن باید ببینیم چه می‌شود. من این جا بسیار خوشحالم و چیزی که قطعی است این است که فصل بعد هم در شالکه خواهم ماند. هنگامی که خوشحال هستید و استمرار دارید، این بسیار به شما کمک می‌کند. حالا می‌خواهیم روی فینال جام حذفی تمرکز کنیم و تلاش کنیم آن

“به نظرم فشار چیزی است که مردم را به پیش می‌برد. این باعث می‌شود شما بخواهید چیزی را ثابت کنید، به پیش بروید و تلاش کنید پیروز شوید. من می‌خواهم فاتح تمامی رقابت‌ها شوم؛ چون عاشق این احساس هستم. من هنوز سال‌های بسیاری پیش روی خود و دیگر بازیکنان می‌بینم. هنگامی که پیروز می‌شوید، همین باعث می‌شود درک کنید که چقدر پیروزی لذت‌بخش است.” (اشلی کول؛ این‌حا)

بدون شرح!

دوست داشتم!
۰

“به نظرم فشار چیزی است که مردم را به پیش می‌برد. این باعث می‌شود شما بخواهید چیزی را ثابت کنید، به پیش بروید و تلاش کنید پیروز شوید. من می‌خواهم فاتح تمامی رقابت‌ها شوم؛ چون عاشق این احساس هستم. من هنوز سال‌های بسیاری پیش روی خود و دیگر بازیکنان می‌بینم. هنگامی که پیروز می‌شوید، همین باعث می‌شود درک کنید که چقدر پیروزی لذت‌بخش

امشب ال‌کلاسیکوی برگشت سوپر کاپ اسپانیا برگزار می‌شود. به این مناسبت قصد دارم به موضوع جالبی نگاه کنم که به‌نوعی فلسفه‌ی رقابت مربیان این دو تیم محسوب می‌شود. نکته‌‌ای که البته فارغ از بحث رقابت، در زندگی همه‌ی ما انسان‌ها هم نمود بسیار زیادی دارد.

به نوع رفتار پپ گوآردیولا و مورینیو توجه کنید:

۱- استراتژی مورینیو ـ تحقیر: برای مورینیو همیشه رقبا هیچ‌اند. او و تیم‌اش همیشه برترند؛ چه ببرند و چه ببازند. تنها نقش رقیب (و در واقع تنها خوبی رقیب) این است که وجود دارد تا آقای خاص با قدرت بی‌پایان‌شان تحقیرش کنند و بعد سرمست از پیروزی، از توان‌مندی خودشان لذت ببرند. در این استراتژی رقابت، حریف فقط به‌درد تحقیر شدن می‌خورد؛ بنابراین اگر رقیب تحقیر نشد و یا بدتر شما را با ۵ گل نابود کرد، آن‌وقت عوامل خارجی ـ مثل داور و یوفا و … ـ هستند که باعث باخت شما شده‌اند. در استراتژی مورینیو، بدون رقیب آدم نمی‌تواند از خوبی‌ها و توانایی‌های خودش لذت ببرد. بنابراین وقتی به رقیبی برخورد کنی که نمی‌توانی بر او پیروز شوی و وقتی که زندگی‌ات آن‌طوری پیش نمی‌رود که فکر می‌کنی باید پیش برود (یعنی به‌نوعی شکست در زندگی!)، این دیدگاه‌ات می‌شود بزرگ‌ترین عامل تخریبی روحیه برای خودت.

۲- استراتژی پپ ـ لذت بردن از توانایی خود: پپ اما جور دیگری فکر می‌کند. پپ معتقد است در درجه‌ی اول باید از خوبی‌ها و توان‌مندی‌های خودمان لذت ببریم؛ چه رقیبی باشد و چه نباشد. وقتی این‌طوری به قضیه نگاه کنیم، آن‌وقت رقابت هم می‌شود آزمونی برای سنجیدن میزان این توانایی در عمل. اگر رقیب را بردیم، یعنی واقعا توانایی‌مان بیش‌تر از رقیب بوده و این یعنی لذت مضاعف؛ ولی حتا اگر هم نبردیم، آن‌وقت توانایی ما زیر سؤال نمی‌رود: رقیب قدرت بیش‌تری داشته. ما حالا فرصت داریم که روی به‌تر شدن‌مان برای رسیدن به‌ رقیب تمرکز کنیم و لذت تلاش برای به‌تر شدن، می‌شود لذت مضاعف‌مان! بنابراین در استراتژی پپ، همیشه آدم از چیزی که هست لذت می‌برد؛ نه از لذتی که دیگران با تحقیر شدن‌شان تقدیم‌اش می‌کنند. و این یعنی این‌طوری زندگی کردن، شکست ندارد.

می‌خواهم بگویم که این دو نوع نگاه فقط در رقابت معنادار نیستند. خیلی از ما در زندگی ـ و به‌ویژه زندگی شغلی ـ مانند مورینیو فکر می‌کنیم و رفتارهای‌مان را شکل می‌دهیم: این‌که همیشه استعدادهای ما کشف نشده، این‌که من خواستم فلان کار را برای سازمان‌ام انجام بدهم و نشد و نگذاشتند، این‌که به‌تر بودن من یعنی این‌که تو بدتری (!) و خیلی رفتارهای زشت دیگر در محیط کار و حتا زندگی جلوه‌هایی از همین نگاه مورینیویی هستند.

در مقابل اگر من بپذیرم که با توجه به سیر زندگی‌ام همین نقطه‌ای که الان در آن قرار گرفتم، نقطه‌ی بهینه‌ای برای من است، اگر حسرت گذشته و حرص آینده را نخورم و سعی کنم از چیزی که هستم لذت ببرم و البته اگر از یاد نبرم که من هنوز آدم کاملی نیستم و جا برای به‌تر شدن و کسب توانایی‌های جدید هنوز هم وجود دارد، آن‌وقت زندگی با تمام سختی‌های‌اش برای‌ام شیرین می‌شود!

بنابراین انتخاب با خود ماست که چطور به‌زندگی نگاه کنیم و چطور زندگی کنیم: زندگی به سبک پپ یا خوزه!؟

پ.ن. با آرزوی پیروزی مجدد مکتب توتال فوتبال بارسای پپ بر مورینیوی خود ـ تخریب‌گر!

دوست داشتم!
۴

امشب ال‌کلاسیکوی برگشت سوپر کاپ اسپانیا برگزار می‌شود. به این مناسبت قصد دارم به موضوع جالبی نگاه کنم که به‌نوعی فلسفه‌ی رقابت مربیان این دو تیم محسوب می‌شود. نکته‌‌ای که البته فارغ از بحث رقابت، در زندگی همه‌ی ما انسان‌ها هم نمود بسیار زیادی دارد. به نوع رفتار پپ گوآردیولا و مورینیو توجه کنید: ۱- استراتژی مورینیو ـ تحقیر: برای

” فکر نمی کنم لازم باشد با ترس و لرز مقابل بارسلونا قرار بگیریم. بارسلونا تیم بسیار خوبی است و ما مقابل تیم بسیار فوق العاده‌ای قرار خواهیم گرفت؛ اما فکر نمی‌کنم دلیلی برای ترس وجود داشته باشد. در واقع نباید بترسیم. باید راه‌حلی برای بازی مقابل آن‌ها پیدا کنیم.” (سر الکس فرگوسن؛ این‌جا درباره‌ی فینال لیگ قهرمانان مقابل بارسلونا)

یادمان باشد: ترس و اضطراب راه‌حل نیستند!

بنابراین وقتی پیرمرد فینال را به بارسا باخت و همه‌ی دنیا لرزش دست‌های‌اش را از شدت خشم دیدند، دست به کار دوباره ساختن تیم‌اش شد و چند ستاره‌ی جوان و آینده‌دار را به تیم‌اش اضافه کرد و این روزها هم که به‌دنبال به‌خدمت گرفتن وسلی اسنایدر، ستاره‌ی خط میانی باشگاه اینتر است. فرگی بزرگ در عمل هم ثابت کرد که به حرف‌اش پای‌بند است!

دوست داشتم!
۰

” فکر نمی کنم لازم باشد با ترس و لرز مقابل بارسلونا قرار بگیریم. بارسلونا تیم بسیار خوبی است و ما مقابل تیم بسیار فوق العاده‌ای قرار خواهیم گرفت؛ اما فکر نمی‌کنم دلیلی برای ترس وجود داشته باشد. در واقع نباید بترسیم. باید راه‌حلی برای بازی مقابل آن‌ها پیدا کنیم.” (سر الکس فرگوسن؛ این‌جا درباره‌ی فینال لیگ قهرمانان مقابل بارسلونا)

“من آرامش بیشتری دارم. در رئال مادرید مسئولیت‌های فراوانی به دوش من بود. الان نباید نگران هیچ چیز دیگری باشم و فقط می‌توانم بر روی تمرینات و بازی‌های تیم تمرکز کنم. زندگی من همیشه روی بازی کردن متمرکز بوده و مسائل دیگر اصلا برایم اهمیتی ندارد. زمانی که کارهای دیگری انجام نمی‌دهی، انرژی‌ات را برای آنچه می خواهی ذخیره می‌کنی که برای من بازی کردن است.” (رائول گونزالس؛ این‌جا در مورد انتقال‌اش از رئال مادرید به شالکه)

روی چیزی که باید، انرژی‌ بگذارید. انرژی‌تان را روی کاری که وظیفه‌ی شما نیست و جایی که انرژی گذاشتن شما چیزی را تغییر نمی‌دهد، هدر ندهید. بچسبید به کاری که باید!

دوست داشتم!
۰

“من آرامش بیشتری دارم. در رئال مادرید مسئولیت‌های فراوانی به دوش من بود. الان نباید نگران هیچ چیز دیگری باشم و فقط می‌توانم بر روی تمرینات و بازی‌های تیم تمرکز کنم. زندگی من همیشه روی بازی کردن متمرکز بوده و مسائل دیگر اصلا برایم اهمیتی ندارد. زمانی که کارهای دیگری انجام نمی‌دهی، انرژی‌ات را برای آنچه می خواهی ذخیره می‌کنی