«زندگی منشوری است در حرکت دوار!» این جملهی عجیبِ تیتراژ ابتداییِ سریال هانیکو (داستانِ زندگی) سالها است که در ذهن من بهشکل عجیبی ماندگار شده است و هر چقدر که از زندگی میگذرد، میبینم که چقدر ساده اما گویا «داستانِ زندگی» را توصیف کرده است.
این روزها در نیمهی دوم سال اول از دههی ۲۰۲۰ میلادی بهسر میبریم و بهزودی دههی جدید و در واقع قرن جدیدِ شمسی هم از راه خواهد رسید. در همین دو هفتهی گذشته که اشاره به رسیدن سالگرد فینالهای جام جهانی دهههای گذشته را در رسانههای ورزشی میدیدم، به این فکر میکردم که سرعتِ گذر زندگی خیلی بالاتر از آن چیزی است که فکرش را میکنیم؛ هر چند که این یک سالِ اخیر، خودش بهاندازهی چند دهه برای ما ایرانیها طول کشیده و البته دنیا هم با «بحران کرونا» همدرد ما شده است. 🙂
بحرانهای عجیب و غریب و البته مصیبتواری که با آنها مواجه شدهایم یا هنوز هم در درون آنها قرار داریم، در کنار مشکلات عدیدهی اقتصادی کشور و چالشهای روانشناسانه و جامعهشناسانهای که هستی هر یک از ما را تحت تأثیر خود قرار دادهاند، «روزمرگی» این روزها نهتنها «انتخاب» نیست، بلکه چه بسا یک «ضرورت» باشد. اما اینها دلیل نمیشوند که به «آینده» نیاندیشیم و برای آن برنامهریزی نکنیم و اقدامی انجام ندهیم. حتی در این «دوران فطرت» هم آینده، احتمالا تنها دارایی واقعی هر یک از ماست؛ چه بهعنوان فرد و چه بهعنوان مدیر یک سازمان و کسبوکار. این روزها که «بورس» و «سرمایهگذاری» جزو کلیدواژههای عادی جامعه شدهاند، شاید فکر کردن به سرمایهگذاری روی «آینده» هم قمار بدی نباشد و حداقل به ریسکش بیارزد. 🙂 اما چگونه؟ مقالهی این هفته به این موضوع اختصاص دارد.
رابرت تاکر در فوربس، مقالهای منتشر کرده با عنوان «۱۳ اصلِ راهنما برای مواجهه با دههی پیشِ رو» که از عنوانش میشود محتوایش را حدس زد. در ادامه مروری کوتاه دارم بر اصولِ پیشتهادی ایشان. تاکر در ابتدا بر این نکته تأکید میکند که «در دههی پیشِ رو، کسبوکارها و رهبرانشان براساس میزان موفقیتشان در پیشبینی و واکنش خلاقانه به تغییرات سریع دنیای پیرامونی، رشد میکنند یا زمین میخورند.» (تاکر مقالهاش را زمانی نوشته که از «کرونا» خبری نبوده و حالا داستانهای ناشی از این ویروس منجوس را هم به تغییرات سریعی که دو دهه است تبدیل به ذات محیط پیرامونی سازمانها و انسانها شده است، اضافه کنیم؛ بهویژه تأثیرات بسیار عجیب آن بر تنشهای ژئوپلیتیکی و روابط بین کشورها.)
حال میتوانیم بهسراغ ۱۳ اصل پیشنهادی تاکر برای «پیشبینی و واکنش خلاقانه به تغییرات سریع» برویم؛ البته من در شرح ایدههای او، بعضی ایدهها را ترکیب کردهام و نهایتا به این «۹ گزارهی احتمالا معتبر دربارهی آینده» رسیدم:
۱- یک سامانهی هشدار سریع ایجاد کنید تا از تغییرات در حال وقوع، جا نمانید: مطالعهی روزمرهی اخبار و تحلیلها و پیشبینیهای کارشناسان و متخصصان در حوزههای مختلف اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و حتی فرهنگی نهفقط برای مدیران کسبوکارها و بورسبازان، بلکه برای تمام ما ضروری است! البته نباید این نکتهی مهم را هم از نظر دور بدارید که لازم است رژیم دادههای ورودی ذهنتان را پالایش کنید: بخش بزرگی از دادههای ورودی ذهن ما واقعا بههیچ کارِ زندگی و شغل و کسبوکار و از همه مهمتر، آیندهمان، نمیآیند. تلاش کنید درصد دادههای مفید ورودی ذهنتان را با مطالعه و پرسشگری و مشاهدهی متمرکز و هوشمندانه و هدفمند، حداکثر کنید.
۲- مانند «آیندهنگارها» فکر کنید: آیندهنگاری یک رشتهی علمی است؛ اما هر یک از ما با بررسی روندهای تغییرات در حوزههای مختلف میتواند الگوهای نهفته در پسِ آنها را کشف کند و پیشبینیهایی در مورد آینده داشته باشد. بهدنبال نیروهای پیشران مؤثری بگردید که آینده را شکل میدهند تا خودِ آینده را بتوانید پیشبینی کنید. خبر خوب این است که قدرت پیشبینی با تمرین و مطالعه افزایش مییابد: پس از اینکه غلطْ پیشبینی کنید، نترسید!
۳- هنرِ وصل کردن نقطهها را بهدست بیاورید: پازل که درست کردهاید؟ رویدادها و روندهای دنیای واقعی هم پازلی نامشهود را میسازند که با بهقول «هکتور پوآرو» بهکارگیری «سلولهای خاکستری مغز» میتوانید آنها را به یکدیگر وصل کنید و از دلِ آنها، یک تصویرِ بزرگتر و جامعتر از آنچه در دنیای اطرافتان میگذرد بهدست بیاورید. این تصویر را کمتر کسی میبیند و چون آینهای است که آیندههای احتمالی را به ذهن شما باز میتاباند.
۴- برای بهرهگیری از روندهای در حال ظهور (تغییراتی که کمکم در حال رخ دادن هستند)، راهکارهای خلاقانهای داشته باشید: فرقی نمیکند فرد باشید یا شرکت، فرصتها و تهدیدهای آینده روی زندگی همهی ما تأثیرگذارند!
۵- هر اقدامِ امروز، گوشهای از فردا را میسازد: بههمین شکل میتوان گفت که هر بیعملی امروز هم گوشهای از فردا را میسازد؛ منتها گوشهای شکسته که پازل فردا را ناقص و بیمصرف خواهد ساخت.
۶- هیچ چیزی در زیرِ این گنبدِ کبود، تازه نیست: قبل از من و شما هم بسیاری از آدمها در دورانِ تغییرات عظیم تاریخساز، زیستهاند. بعضیهایشان برنده شدهاند و خیلیهایشان بازنده. اینکه برندهها چه دیدهاند و چه کردهاند و بازندهها چه ندیدهاند و چه نکردهاند، میتواند مسیرِ حرکت رو به آینده را شفافتر سازد. مطالعهی مستمر زندگینامهها و کتابها و مقالات تحلیلی در مورد کسبوکارها و سازمانها و همینطور کتابهای تاریخی را از دست ندهید. و البته نباید فراموش کنید که از نظر علمی ثابت شده که در اقتصاد و اجتماع و سیاست، «چرخههایی» وجود دارند که بهصورت پیاپی، عوامل تأثیرگذار بر و نیروهای
۷- رؤیاهای بزرگی داشته باشید و بزرگ فکر کنید: هیچ کسی جز خودِ شما حد بالای رؤیاها و افکارتان را تعیین نمیکند! حرف از «قانون جذب» نیست: رؤیا و فکر بزرگ، انگیزهی بزرگ ایجاد میکند تا تمامِ وجودمان را وقفِ رسیدن به آنها کنیم.
۸- هر عملی را عکسالعملی است، نامساوی و در جهتهای متفاوت: دنیا و زندگی، نتیجهی تصمیمات و عملکردهای تعداد زیادی انسان با افکار و انگیزهها و قابلیتهای مختلف است. مردم چیزی را که نفهمند یا دوست نداشته باشند، پس میزنند. پس حواستان باشد که هر تغییری که آغاز شد و هر نیرویِ پیشران تحول که به راه افتاد، لزوما قرار نیست به نتیجه برسد!
۹- خودتان را به چالش بکشید و زیر و رو کنید: در این دنیای بهشدت در حالِ تغییر، طبیعتا ما و کسبوکار و سازمانمان هم نمیتوانند تغییر نکنند. هر چند تغییر، سختترین کار دنیا است. اما همانطور که اندی گروو، مدیرعامل افسانهای اینتل، جایی گفته بود، «تنها بیپروایان پایدارند»: آینده از آنِ کسانی است که توانایی شکستنِ تصویر ذهنیشان را در مورد خودشان و دنیا دارند و میتوانند با بازانگاری و بازآفرینی، خود را با زندگیِ در دنیایی که «بتِ عیاِرِ هزار چهره» بهترین توصیف برایش است، تطبیق بدهند. برندههای دههی آینده کسانی هستند که در هر لحظه از مسیرِ خطیِ رو به پیشرفتِ زمان، میدانند که دنیای آن لحظه، چیست و چگونه است و درک میکنند که با بهرهگیری از این آگاهی، میتوانند چه ارزش منحصر بهفردی را خلق کنند و در برابرش از دنیا چه انتظاری دارند.
تاکر معتقد است که در دههی پیشِ رو، آینده نیست که اهمیت دارد؛ بلکه نحوهی مواجهه با آینده و تطبیق خود با تغییرات محیطی است که تعیینکننده است. و بهگمانم موجزتر و درخشانتر از این، نمیتوان گزارهای را دربارهی آینده گفت!
بگذارید در پایان، این نکته را هم اضافه کنم که از نظر من، تمامِ این متن دارد در مورد معنادار بودن استراتژی و مفاهیم مرتبطش در عصری حرف میزند که «استراتژی، مْرده است» شعارِ مشترک بسیاری از مدعیان «عصر جدید مدیریت» شده است. واقعیت این است که استراتژی بیش از هر زمانی زنده است؛ اما شکلِ تفکر و پردازش آن بهصورت بنیادین زیر و رو شده است. در نوشتههای بعدی در این مورد بیشتر توضیح خواهم داد.