کنفرانس بین‌المللی مدیریت فناوری اطلاعات و مقالات بانمک‌اش!

نشسته‌ام و دارم فهرست مقالات کنفرانس بین‌المللی فناوری اطلاعات را می‌‌بینم و افسوس می‌خورم به حال جامعه علمی این کشور. متأسفانه باید این کلیشه را تکرار کرد که ما مدام از تولید علم و پیشرفت علمی سخن می‌گوییم و وقتی پای عمل می‌رسد …

در فهرست مقالات این کنفرانس نکات جالب و در عین حال تأسف‌برانگیزی به چشم می‌خورد:

۱٫ وفور تحقیقات غیرکاربردی و بدون ارزش افزوده و بعضا غلط (نمونه: “راهکارهای اصلاح الگوی مصرف در استفاده از اینترنت در سطح ملی” یا “تحلیل صنعت نرم‌افزارهای متن‌باز در ایران با استفاده از مدل پنج نیروی پورتر”)

۲٫ ترکیب‌های عجیب و غریب مدل‌ها  و تئوری‌ها که نتیجه‌ای جز پیچیدگی بی‌ثمر ندارند (نمونه: “ارائه چهارچوب تلفیقی BSC و EFQM جهت ارزیابی دانش سازمانی”)

۳٫ ارایه کارهای پیش پا افتاده و بسیار مقدماتی به‌عنوان مقاله و تحقیق (طراحی پورتال تدارکات الکترونیکی بر اساس زبان مدل‌سازی یکپارچه)

و بسیاری موارد دیگر از این دست.

در سال‌های اخیر تلاش کرده‌ام همیشه کنفرانس‌های علمی مرتبط با حوزه کاری و درسی‌ام ـ فناوری اطلاعات و مدیریت ـ را دنبال کنم (البته به دلیل اشکالاتی مثل موارد سه گانه مذکور هیچ وقت هم در این کنفرانس‌ها شرکت نمی‌کنم که وقت و پول و عمرم را تلف کنم!) و متأسفانه تا به امروز مقاله قابل توجهی را هم در این کنفرانس‌ها ندیده‌ام که واقعا چیزی را به دانش و تجربه من اضافه کند.

هدف از برگزاری این کنفرانس‌ها چیست؟ تشویق پژوهش؟ به اشتراک‌گذاری دانش؟ نمایش پیشرفت علمی کشور؟ آشنایی مدیران با تحولات روز؟ ارتقای رتبه علمی پژوهش‌گران د انشگاهی؟ یا صرف مقاله دادن و کنفرانس برگزار کردن؟ متأسفانه کنفرانس‌های ما قرار است ترکیبی از همه این هدف‌ها را کنار هم ارایه بدهند و خوب نتیجه‌اش هم معلوم است. چیزی که من از بررسی‌های‌ام روی کنفرانس‌های بین‌المللی غیرایرانی متوجه شده‌ام این است که کنفرانس علمی فقط هدف‌اش به اشتراک‌گذاری دانش میان پژوهش‌گران است و بس.

کنفرانس‌علمی جای یاد گرفتن و آشنا شدن مدیران با مفاهیم علمی نیست و جای کلاس درس را نمی‌گیرد. کنفرانس علمی جای آدم‌های ضعیفی نیست که از عهده انجام دادن کوچک‌ترین کار عملی و حتی نظری بر نمی‌آیند و به دلیل ساختار بیمار کنفرانس‌های علمی ایرانی، ده‌ها مقاله را در رزومه‌شان ردیف می‌کنند و ادعای پژوهش‌گر بودن را دارند. کنفرانس علمی جای کپی پیست کردن‌ و به هم چسباندن چند تا مقاله و حداکثر مباحث چند تا کتاب کنار هم نیست (چیزی که متأسفانه شاید حدود ۹۰ درصد مقالات را در بر بگیرد.) کنفرانس علمی جای ارایه مطالب و مدل‌های عجیب و غریب و غلط نیست! (یکی از دوستان که الان دارد در خارج از کشور دکترای فناوری اطلاعات می‌خواند به من می‌گفت که الان متوجه شده است که مدل پایان‌نامه‌ کارشناسی ارشدش در ایران که براساس‌اش یک مقاله هم در یکی از کنفرانس‌های بین‌المللی ایرانی ارایه داده، کاملا غلط است!)  و بسیاری موارد دیگر …

این را هم بگویم که تابستان امسال من در یک کنفرانس علمی داخلی با یک مقاله شرکت کردم که البته به مرحله ارایه شفاهی نرسید و تنها در کتاب کنفرانس چاپ شد. دیدن مقاله چاپ شده آدم حسابی کیف دارد؛ هر چند که الان به این فکر می‌کنم که کیفیت واقعی آن مقاله از نظر علمی شاید فرقی با مقالات این کنفرانس بین‌المللی نداشت و کاش، صبر می‌کردم و در این کنفرانس شرکت‌ می‌کردم!!!

از شوخی گذشته اگر واقعا می‌خواهید پژوهش جدی بکنید، ژورنال‌ها و کنفرانس‌های داخلی را بی‌خیال شوید. با این وضعیت تأسف‌بار تنها راه سنجش عیار واقعی یک پژوهش‌گر تلاش برای چاپ مقاله در یک ژورنال معتبر است (البته نه لزوما ISI‌های مورد تأیید وزارت علوم ایران که هر روز بیش‌تر از دیروز اعتبار خودشان و فرایند داوری‌شان معلوم می‌شود!) البته اگر هدف واقعی‌تان کار علمی است و نه صرف مقاله دادن، لذت بردن از چاپ آن و صد البته پز دادن!

دوست داشتم!
۲

نشسته‌ام و دارم فهرست مقالات کنفرانس بین‌المللی فناوری اطلاعات را می‌‌بینم و افسوس می‌خورم به حال جامعه علمی این کشور. متأسفانه باید این کلیشه را تکرار کرد که ما مدام از تولید علم و پیشرفت علمی سخن می‌گوییم و وقتی پای عمل می‌رسد … در فهرست مقالات این کنفرانس نکات جالب و در عین حال تأسف‌برانگیزی به چشم می‌خورد: ۱٫ وفور

این کتاب‌های جذاب درسی

این ترم برخلاف ترم قبل بسیار به درس خواندن راغب هستم و اگر فرصتی درس دهد (که البته متأسفانه کار نمی‌گذارد) دوست دارم بنشینم و درس بخوانم. راست‌اش اول فکر می‌کردم علت این موضوع جذابیت درس‌های این ترم دانشگاه است و شاید هم دوست‌داشتنی بودن استادهای این ترم‌مان (مخصوصا با در نظر گرفتن مواردی هم‌چون پاچه‌خواری از استادان عزیز برای این‌که بعدا ازشان ریکامندیشین بگیرم!) (;

ولی خوب پس از مدتی متوجه شدم که بخش مهمی از جذابیت درس‌های این ترم من به دلیل زیبایی و روانی و خلاصه ویژگی‌های بسیار مثبت کتاب‌های درسی آن‌ها است. کتاب‌هایی که این شانس را به ما داده‌اند که حتی اگر کاملا به روز هم نباشیم (یعنی کتاب ۲۰۰۹ را بخوانیم) حداقل مثل دوره لیسانس هم متعلق به ۵۰-۶۰ سال پیش نیستند و مال ۲-۳ سال اخیر هستند که خیلی هم البته ویرایش‌های جدیدترشان تفاوتی نکرده است.

از عوامل جذابیت این کتاب‌ها شاید مهم‌ترین‌شان کاربردی بودن‌شان باشد. ما در دوره لیسانس ۶ واحد تحقیق در عملیات را با زجر (!) خواندیم و پاس کردیم؛ اما امروز کتاب درسی‌مان این‌قدر زیبا و کاربردی نوشته شده (مثال‌های کتاب از کاربرد مثلا برنامه‌ریزی خطی را که ببینید می‌فهمید منظورم چیست) که من ادامه تحصیل در زمینه OR را در دوره دکترا به‌عنوان یک گزینه در ذهنم در نظر گرفته‌ام! (;

در عین حال چاپ زیبا، نکات حاشیه‌ای و زبان روان کتاب‌ها هم در جذابیت‌ آن‌ها بی‌تأثیر نیستند.

در همین راستا به نظرم می‌رسد شاید واقعا یکی از مهم‌ترین علل فرار ما دانشجویان ایرانی از درس خواندن همین وضعیت اسفناک کتب درسی‌مان باشد. من وقتی از خواندن کتاب درسی‌ام که به صورت کاملا تئوری نوشته شده، خوش‌خوان نیست و نگارش بدی دارد، از جذابیت‌های بصری و چاپ مناسب بی‌بهره است و … لذت نمی‌برم چرا باید با خواندن این کتاب‌ها خودم را عذاب بدهم؟

کاش مسئولان نظام آموزشی کشور فکری به حال کتاب‌های درسی کنند. و کاش‌تر (!) این‌که کتاب‌های درسی به‌ روز دنیا در اختیارمان قرار بگیرد.

در این فضا که دو آرزوی بالا خیلی خیلی دور از دسترس هستند، من چند راه‌کار را برای دسترسی هر چند محدود به سیستم آموزشی بین‌المللی استفاده می‌کنم که سعی می‌کنم بعدا در موردشان بیش‌تر بنویسم.

دوست داشتم!
۰

این ترم برخلاف ترم قبل بسیار به درس خواندن راغب هستم و اگر فرصتی درس دهد (که البته متأسفانه کار نمی‌گذارد) دوست دارم بنشینم و درس بخوانم. راست‌اش اول فکر می‌کردم علت این موضوع جذابیت درس‌های این ترم دانشگاه است و شاید هم دوست‌داشتنی بودن استادهای این ترم‌مان (مخصوصا با در نظر گرفتن مواردی هم‌چون پاچه‌خواری از استادان عزیز برای

تفکر ژورنالیستی

وبلاگ‌های مدرسه مدیریت هاروارد را برای نکات جالب، کاربردی و ایده‌های عجیب و غریب‌شان دوست دارم. امشب این پست را می‌خواندم که در مورد “تفکر طراحی” (Design Thinking) است. ایده‌ این است که امروز برای موفقیت در کسب و کار، تنها وجود مدیرانی که با سمت چپ مغزشان مدیریت می‌کنند کافی نیست و نیازمند کسانی هستیم که با سمت راست مغزشان کار می‌کنند (فرق این دو تا این است که سمت چپ مسئول عملیات ریاضی و منطقی مغز است و بخش سمت راست، مسئول خلاقیت و هنر و این‌جور چیزها.) بنابراین امروز نیازمند “خلاقیت” و “نوآوری” در کنار “عقلانیت ابزاری” هستیم.

اما نکته جالب این مقاله برای من این نبود. آخرهای مقاله نویسنده به انواع دیگری از تفکر اشاره می‌کند که می‌تواند به موفقیت در دنیای کسب و کار کمک کند؛ از جمله تفکر ژورنالیستی: جمع‌آوری اطلاعات، غربال کردن آن‌ها و پیدا کردن ایده و مطلب اصلی و بازگویی مختصر و مفید (و البته به زبان ساده و همه‌فهم) آن. ایده جالبی است که فکر می‌کنم برای کسانی که کار مشاوره می‌کنند بسیار کاربردی و آموزنده باشد.

نویسنده علاوه بر تفکر ژورنالیستی به برخی دیگر از انواع تفکر که می‌توانند به موفقیت کسب و کارها کمک کنند به‌عنوان نمونه اشاره می‌کند: تفکر کتابخانه‌ای، تفکر تاریخی و تفکر هنرمندانه و حتی شاید تفکر خطاطانه (استیو جابز!)

آیا انواع دیگر تفکر هم وجود دارند که باید کشف شوند؟ ویژگی‌های آن‌ها چیست؟ موضوع جالبی است برای فکر کردن!

دوست داشتم!
۳

وبلاگ‌های مدرسه مدیریت هاروارد را برای نکات جالب، کاربردی و ایده‌های عجیب و غریب‌شان دوست دارم. امشب این پست را می‌خواندم که در مورد “تفکر طراحی” (Design Thinking) است. ایده‌ این است که امروز برای موفقیت در کسب و کار، تنها وجود مدیرانی که با سمت چپ مغزشان مدیریت می‌کنند کافی نیست و نیازمند کسانی هستیم که با سمت راست

دارید عصبانی می‌شوید؟ از آن فرار کنید!

مقدمه ـ این اولین پستی است که در مجموعه مدیریت بر خود (Manage Yourself) نوشته می‌شود. مطالب این بخش عمدتا برگرفته است از وبلاگ‌های فوق‌العاده مدرسه مدیریت هاروارد. امیدوارم این نکات مورد استفاده خودم و دوستان قرار گیرد.

در این روزها که بحران اقتصادی همه جا را فرا گرفته است؛ هر کس با مشکلات بسیار بزرگی در زندگی‌اش روبرو است: ممکن است کارش را از دست داده باشد یا در شرف از دست دادن کارش باشد و یا حتی برای کسی که امنیت شغلی‌اش برقرار است باز هم مشکل برقرار است بحران اقتصادی خود را در دستمزدها نشان می‌دهد!
نمود این مشکلات در زندگی شخصی‌مان به گونه‌های مختلف اما مشابهی است: عصبانیت و درگیری بدون دلیل با هم‌کاران و حتی اعضای خانواده، بی‌حوصلگی و تمایل به کار نکردن (و حتی علاقه شدید به خوابیدن برای روزهای متمادی که البته این یکی نتیجه‌ای جز بی‌خوابی‌ در شب‌های متوالی به همراه ندارد!) مشکلاتی هستند که شاید بسیاری از ما با آن‌ها برخورد کرده باشیم. خوب چطور می‌توانیم از این وضعیت خلاص شویم؟
پیش از هر چیز باید به این نکته توجه کرد که در شرایط سختی همانند امروز، انسان‌ها تمایل دارند به رفتار پیش‌فرض (Default Behaviors) خود در روابط اجتماعی تکیه کنند؛ روش‌هایی که به آن‌ها احساس برابری با دیگران را می‌دهد و یا حداقل این اطمینان را ایجاد می‌کند که آن چیزهای اندک در دست‌رس‌شان را هم‌چنان خواهند داشت.
رفتار پیش‌فرض بسیاری از انسان‌ها از واکنش منطقی نسبت به دنیای بیرون بروز نمی‌کند، بلکه برعکس آن‌ها استراتژی‌هایی هستند که انسان‌ها در طول زندگی‌شان یاد می‌گیرند و در هنگام کاربردشان توجه زیادی به آن‌ها ندارند. شاید به‌تر است بگوئیم در مورد این رفتارها در بسیاری از اوقات آگاهی اندکی نسبت به آن‌ کاری که داریم انجام می‌دهیم داریم!
راه فرار از مشکلات ناشی از این گونه رفتارها این است که تلاش شود تا حد امکان این نوع رفتار در ارتباط با دیگران از نوع خوب‌اش باشد و نه نوع بدش (این موضوع برای ره‌بران اهمیت بسیاری دارد؛ چرا که شکاف‌های پدید آمده میان اعضای سازمان‌ها یا تیم‌ها در شرایط بد بسیار گسترده‌تر است.) بنابراین:
۱- صبر کنید، ببینید و گوش دهید: در این شرایط بد، زمینه ایجاد انفجارهای شدید در روابط انسانی وجود دارد و تنها نیاز به یک جرقه کوچک است … بنابراین مهم است که به نشانه‌ها توجه کنید و براساس آن‌ها تصمیم بگیرید (و البته لطفا ترس یا فرار کردن را انتخاب نکنید.)
۲- از اطرافیان‌تان بپرسید چه احساسی دارند: این روزها هر کس داستان خاصی دارد که می‌تواند دیگران را هم تحت تأثیر قرار دهد. به دیگران اطمینان بدهید تا بتوانند به شما اعتماد کنند؛ حتی اگر حل مشکل‌شان از دست شما خارج باشد. شما تنها می‌توانید با نشان دادن توجه و نگرانی‌تان در مورد مشکلات دیگران به آن‌ها کمک کنید.
۳- سه تا چهار کاری را که باید در محل کارتان حتما انجام دهید مشخص کنید: این کارها را با ایجاد موازنه میان آن‌چه باید انجام دهید تا از بقای سازمان‌تان مطمئن شوید، این‌که چگونه باید به اطرافیان‌تان کمک کنید و این‌که چطور می‌توانید این احساس را در خود ایجاد کنید که دستیابی به کدام هدف ممکن است و از چه راهی باید به آن رسید انتخاب کنید.
۴- مواظب خودتان و کسانی که شما را دوست دارند باشید: زمانی را برای ارتباط و پشتیبانی و توجه به آن‌ها اختصاص دهید. این روزها زمانی است که جنبه‌های شخصیت واقعی‌تان آزموده می‌شوند. چه کسی هستید؟ و دوست دارید چه باشید؟

منبع

دوست داشتم!
۰

مقدمه ـ این اولین پستی است که در مجموعه مدیریت بر خود (Manage Yourself) نوشته می‌شود. مطالب این بخش عمدتا برگرفته است از وبلاگ‌های فوق‌العاده مدرسه مدیریت هاروارد. امیدوارم این نکات مورد استفاده خودم و دوستان قرار گیرد. در این روزها که بحران اقتصادی همه جا را فرا گرفته است؛ هر کس با مشکلات بسیار بزرگی در زندگی‌اش روبرو است:

ارتباطات اجتماعی و موفقیت شغلی

این چیزی که می‌خواهم بنویسم ربطی به آن چیزی که معمولا از ارتباط به ذهن ما ایرانی‌ها خطور می‌کند ندارد. این روزها با از فیلتر درآمدن سایت فیس‌بوک و ایجاد شور و شوق فیس‌بوک‌بازی، شاید یک نگرانی عمده (برای مدیران البته!) این باشد که این کارها به معضل اتلاف وقت در میان کارکنان دامن بزند (به‌ویژه در شرکت‌هایی که دسترسی تمام وقت به اینترنت دارند.) اما بررسی انجام شده توسط شرکت IBM به نتیجه جالب و قابل توجهی رسیده است: هر چه مشارکت در سایت‌های اینترنتی وب ۲ (یا همان سایت‌های مشارکت اجتماعی) مثل فیس‌بوک، توئیتر و … بیش‌تر باشد ارتباطات اجتماعی فرد مناسب‌تر است. افرادی که در وب اجتماعی حضور بیش‌تری دارند، عموما در دنیای واقعی نیز روابط اجتماعی به‌تری را می‌توانند برقرار کنند. این‌گونه افراد در محیط کار نیز ارتباط مناسبی را با مدیران‌شان برقرار می‌کنند و در نتیجه به صورت متوسط نسبت به همکاران هم‌سطح‌شان درآمد بیش‌تری دارند. در مقابل افرادی که در وب اجتماعی مشارکت چندانی ندارند، در دنیای واقعی نیز افرادی هستند که در ارتباط برقرار کردن مشکل دارند و در محیط کار، به شدت از نظر زمان انجام کارها و حجم کارهایی که باید انجام دهند با مدیران‌شان دچار مشکل هستند. این افراد به صورت متوسط درآمد کم‌تری نسبت به افراد هم‌سطح‌شان دارند.

من به صورت شهودی با نتایج این پیمایش موافق‌ام و برای هر دو دسته تعیین شده برای آدم‌ها در این گزارش مثال‌هایی هم از محیط کارم به ذهن‌ام می‌رسد. فقط به نظرم باید به چند نکته در این مورد توجه بیش‌تری کرد:

۱- فکر می‌کنم مشارکت در این‌جا به معنی بودن در سایت‌های اجتماعی نیست. یعنی منظور این نیست که من مثلا فقط عضو فیس‌بوک باشم و هر از چند گاهی با گذاشتن چند تا عکس یا انجام یک تست سعی کنم اثری را از خودم در فیس‌بوک به‌جا بگذارم. مشارکت را مثلا باید از تعداد دوستان من یا تعداد کامنت‌هایی که برای دیگران می‌گذارم سنجید.

۲- توانایی ارتباط برقرار کردن با دیگران و حفظ و گسترش این ارتباطات در موفقیت شغلی واقعا تأثیرگذار است. مثلا در یک شرکت پروژه‌ای مثل شرکت ما، من اگر فرضا روزی دیگر نخواهم با مدیرم کار بکنم اگر با سایر مدیران ارتباط دوستانه‌ای داشته باشم احتمالا می‌توانم پروژه‌ام را عوض کنم. ولی وقتی کسی نمی‌خواهد این ارتباط را برقرار کند، خوب وقتی با یک نفر به مشکل برخورد دیگر نمی‌تواند ادامه بدهد (بدترین مثال ممکن را زدم! البته علت‌اش این بود که چیز به‌تری به ذهنم نرسید.)

۳- وقتی چنین تحقیقاتی را می‌بینم و در کنارش مثلا این بررسی را در مورد اتلاف وقت کارکنان آمریکایی می‌بینم، این باور که آدم‌ها در سراسر دنیا چقدر در کار کردن شبیه هم هستند و تا چه اندازه مشکلات مدیران در کشورهای گوناگون به هم شبیهند، بیش‌تر در ذهن‌ام تقویت می‌شود. همین شاید باعث شود بتوان کمی ناراحتی‌هایی را که در محیط کار از دست بد کار کردن یا وقت تلف کردن و از همه بدتر کار نکردن دور و بری‌ها به آدم دست می‌دهد را راحت‌تر توجیه کرد و پذیرفت. آدم‌ها همین هستند؛ شاید نظریه مدیریت X درست می‌گوید که انسان‌ها به صورت پیش‌فرض از زیر کار در رو هستند! (بررسی انجام شده نشان می‌دهد کارکنان آمریکایی به صورت متوسط از ۹ ساعت کار روزانه‌شان،  ۲ ساعت از وقت‌شان را علاوه بر یک ساعت وقت ناهار تلف می‌کنند. این در حالی است که حد ایده‌‌آل اتلاف وقت برای مدیران در طول روز ۲ ساعت ـ یک ساعت وقت ناهار و یک ساعت دیگر اتلاف وقت به صورت نرمال ـ است.)

طولانی شد. ببخشید! 

دوست داشتم!
۱

این چیزی که می‌خواهم بنویسم ربطی به آن چیزی که معمولا از ارتباط به ذهن ما ایرانی‌ها خطور می‌کند ندارد. این روزها با از فیلتر درآمدن سایت فیس‌بوک و ایجاد شور و شوق فیس‌بوک‌بازی، شاید یک نگرانی عمده (برای مدیران البته!) این باشد که این کارها به معضل اتلاف وقت در میان کارکنان دامن بزند (به‌ویژه در شرکت‌هایی که دسترسی

دکتر طبیبیان (۳)

“هر وقت کسی برای حل یک مشکل گفت باید “فرهنگ‌سازی” کرد بدانید که یا نمی‌داند علت ایجاد آن مشکل چیست یا این‌که بی‌سواد است!”

این روزها که درباره اصلاح الگوی مصرف زیاد می‌شنویم باید فرهنگ‌سازی شود این جمله مدام در ذهن‌ام است. جالب این‌جا است که سیاست اصلی یکی از شرکت‌های مهم و مؤثر در این زمینه هم فرهنگ‌سازی است (با تبلیغات تلویزیونی‌شان) و نه اصلاح قیمت محصول خود که البته وقتی قیمت‌گذاری دست خود این شرکت نیست طبیعی است.

دوست داشتم!
۱

“هر وقت کسی برای حل یک مشکل گفت باید “فرهنگ‌سازی” کرد بدانید که یا نمی‌داند علت ایجاد آن مشکل چیست یا این‌که بی‌سواد است!” این روزها که درباره اصلاح الگوی مصرف زیاد می‌شنویم باید فرهنگ‌سازی شود این جمله مدام در ذهن‌ام است. جالب این‌جا است که سیاست اصلی یکی از شرکت‌های مهم و مؤثر در این زمینه هم فرهنگ‌سازی است

دکتر طبیبیان (۲)

“ما ایرانی‌ها این‌قدر در فضای رانتی زندگی کرده‌ایم که یادمان رفته چطور باید اقتصادی فکر کرد!”

دوست داشتم!
۲

“ما ایرانی‌ها این‌قدر در فضای رانتی زندگی کرده‌ایم که یادمان رفته چطور باید اقتصادی فکر کرد!” دوست داشتم!۲

دکتر طبیبیان (۱)

یادم هست وقتی به دوست عزیزم علی سرزعیم گفتم که قرار است با دکتر طبیبیان یک درس اقتصاد خرد بگذرانم به من گفت که در کلاس ایشان، پیش از درس اقتصاد باید شیوه فکر کردن و استدلال کردن را یاد گرفت. الان که چهار جلسه از کلاس گذشته کاملا منظور آقای سرزعیم را متوجه شده‌ام.

آقای دکتر از همان اول به ما گفتند که می‌خواهم شیوه ساختن یک تئوری و استفاده از آن برای استدلال کردن را به شما یاد بدهم. تا این‌جا دکتر به ما یاد داده‌اند که چگونه تئوری تولید را از بنیادهای ریاضی‌اش بسازیم و چگونه از مبانی تئوریک برای تحلیل مسائل دنیای واقعی بهره بگیریم. نکته جالب‌اش این‌جا است که در همین چند جلسه من فهمیده‌ام خیلی از مسائل واقعی اقتصاد را که قبلا فکر می‌کرده‌ام جزو مسائل اقتصاد کلان هستند را به راحتی می‌شود با تئوری‌های اقتصاد خرد توضیح داد و حل کرد. مثلا این‌که چرا کالاها در ایران و در آستانه عید و سال جدید گران می‌شوند ولی در خارج از کشور مثلا در شب کریسمس و به‌ویژه در ایام عید شکرگذاری قیمت‌ها کاهش می‌یابند؟ این مسئله را می‌شود این طور توجیه کرد که:

۱٫ در کشورهای توسعه یافته ورود به بازار و تولید محصول بسیار راحت‌تر است و موانع زیادی وجود ندارد. وقتی تقاضا نزدیک مناسبت‌ها افزایش می یابد انگیزه تولیدکنندگان و در نتیجه تولید و عرضه هم سریعا بالا می‌رود. نتیجه طبیعی این اتفاق هم پایین آمدن قیمت‌ها است.

۲٫ در ایران دولت دو روز پیش اعلام کرد قیمت ۲۰۰۰ قلم کالا را در عید کنترل می‌کند. نتیجه‌ چیست؟ با ثابت ماندن یا کاهش قیمت‌ها‌ این پیام به تولیدکنندگان داده می‌شود که تولید را افزایش ندهید! خوب نتیجه طبیعی این یکی هم کاهش عرضه و افزایش قیمت‌ها است.

دکتر بعد از توضیح دادن این مسئله یک جمله طلایی هم در مورد یکی از کلیشه‌های معروف اقتصاد ایران گفتند و آن هم این‌که: نگوئید تئوری‌های اقتصاد در ایران کار نمی‌کنند. اتفاقا تئوری‌های اقتصاد در ایران کار می‌کنند، ولی چون ما بلد نیستیم از آن‌ها استفاده کنیم علیه ما کار می‌کنند!

باز هم از کلاس عالی اقتصادمان خواهم نوشت.

دوست داشتم!
۳

یادم هست وقتی به دوست عزیزم علی سرزعیم گفتم که قرار است با دکتر طبیبیان یک درس اقتصاد خرد بگذرانم به من گفت که در کلاس ایشان، پیش از درس اقتصاد باید شیوه فکر کردن و استدلال کردن را یاد گرفت. الان که چهار جلسه از کلاس گذشته کاملا منظور آقای سرزعیم را متوجه شده‌ام. آقای دکتر از همان اول

این نظرسنجی را در مورد وضعیت کنونی و تغییرات ساعات فراغت و ساعات کار برادران و خواهران متعهد آمریکایی از دست ندهید. چند نکته واقعا جالب‌اش برای من:

۱- بیش‌ترین زمان فراغت آمریکایی‌ها (تقریبا یک سوم زمان فراغت) به مطالعه می‌گذرد. جالب‌تر از آن نرخ تغییرات این شاخص در طول ۱۰ سال است که تقریبا ثابت است و کم و زیاد شدن‌اش در حدود یکی دو درصد!

۲- هر آمریکایی به صورت متوسط ۵ ساعت در هفته بیش‌تر از من و شمایی که طبق قانون کار ۴۵ ساعت در هفته کار می‌کنیم، کار می‌کند و احتمالا غر هم نمی‌زند چقدر زیاد است خسته شدم!

بقیه‌اش را هم خودتان ببینید. جالب است.

دوست داشتم!
۰

این نظرسنجی را در مورد وضعیت کنونی و تغییرات ساعات فراغت و ساعات کار برادران و خواهران متعهد آمریکایی از دست ندهید. چند نکته واقعا جالب‌اش برای من: ۱- بیش‌ترین زمان فراغت آمریکایی‌ها (تقریبا یک سوم زمان فراغت) به مطالعه می‌گذرد. جالب‌تر از آن نرخ تغییرات این شاخص در طول ۱۰ سال است که تقریبا ثابت است و کم و

دراکر (۲)

پیتر دراکر: عمر نظام‌های اعتقادی بیش‌تر از عمر باورها است.

جایی می‌خواندم که خیلی اوقات یک اندیشه که برای سال‌ها غیر قابل قبول بوده، کنار گذاشته شده و حتی کسی از آن خبر نداشته به یک باره در قالب دیگری ظاهر می‌شود و مورد قبول عمومی قرار می‌گیرد. در واقع تناسخ اندیشه‌ها درست است و وجود دارد. این جمله دراکر به شکلی بسیار مختصر این نکته را بیان می‌کند. باور چیزی است که برای انسان شناخته شده و منشأ عمل است. با کمی فکر به درستی این جمله پی می‌بریم. مثال روشن‌اش را در مکاتب اقتصادی می‌بینیم. در حالی که در یک دوره حدودا ۵۰ ساله بعد از بحران ۱۹۳۰ تفکرات جان مینارد کینز و مکتبش به شدت در سطح جهان پرطرفدار بود، امروز کم‌تر کسی است که از دخالت دولت در اقتصاد دفاع کند. اما هنوز مکتب ”کینزی” هنوز زنده است و نفس می‌کشد و طرفداران کمی هم ندارد. این روزها با پدید آمدن بحران مالی جهان دوباره داریم می‌بینیم که افکار کینز در حال زنده شدن هستند و دولت باراک اوباما هم برخلاف تبلیغات انتخاباتی‌اش در حال افزایش دخالت دولت در اقتصاد است. در داخل کشور خودمان هم که برادران اقتصاددان نهادگرا سال‌ها است دارند همین حرف‌ها را می‌زنند.

دوست داشتم!
۰

پیتر دراکر: عمر نظام‌های اعتقادی بیش‌تر از عمر باورها است. جایی می‌خواندم که خیلی اوقات یک اندیشه که برای سال‌ها غیر قابل قبول بوده، کنار گذاشته شده و حتی کسی از آن خبر نداشته به یک باره در قالب دیگری ظاهر می‌شود و مورد قبول عمومی قرار می‌گیرد. در واقع تناسخ اندیشه‌ها درست است و وجود دارد. این جمله دراکر