“در اواخر فصل گذشته، من شرایط خوبی نداشتم و فرصتهای زیادی برای بازی به دست نمیآوردم. من با افراد زیادی صحبت کردم و حالا کاملاً بازیکن متفاوتی نسبت به قبل هستم. حالا پس از اعتمادی که همه به من داشتند، زمان آن رسیده که بهتر و بهتر شوم. شاید قبلا بهجای آن که ذهنم مشغول به خودم باشد، بیش از حد به بقیه فکر میکردم. باید تعادل مناسبی در این زمینه برقرار باشد. همیشه شرایط خوب و بد وجود خواهد داشت اما فعلاً اوضاع خوبی برقرار است و شرایط خوبی دارم.” (تئو ولکات؛ اینجا)
شاید هم بعضی وقتها برای بهتر شدن اوضاع بهترین کار عوض کردن محیط کار و زندگیات باشد: همان کاری که ولکات در زمستان امسال انجام داد و به اورتون پیوست. اما گذشته از این، آن تکجملهی ولکات که پررنگ کردهام نکتهی جالبی دارد: نقطهی تعادل میان پرداختن به خود و مشغولیت با خواستههای دیگران کجاست؟
ما در زندگی به دیگران نیاز داریم. چون انسان هستیم! اما مشکل از آنجایی که آغاز میشود که هر یک از ما انسانها بنا بر آنچه در ذاتمان نهفته است، خود را مرکز جهان میانگاریم. اینجا است که روابط انسانی از تعادل خارج میشود. نیاز ما به دیگران بهجای آنکه مبتنی بر اخلاق و انسانیت باشد، بر خودخواهیهایمان تکیه میکند. بنابراین دنیا و مافیها (و بالتبع، انسانهای این دنیا) همهگی جزوی از از ابزارهای ما برای رسیدن به خواستههایمان میشوند (و این همان مشکلی است که از همان روز اول تاریخ، اساس ظلم را ساخته و همواره آن را مستحکمتر کرده است …)
دنیای واقعی و زندگی روزمره البته ظاهرا به این شدت، تلخ نیست. اما در همین دنیا هم ما با خواستههای بسیاری از دیگران مواجه هستیم که دوست دارند زندگیمان را آنطوری که آنها میخواهند بسازیم و پیش ببریم؛ نه آنگونه که میخواهیم! و این همان جایی است که حرفهای تئو ولکات به کارمان میآید. ولکات میگوید کلید آرامش و موفقیت، تمرکز روی خود و خواستهها در عین گرفتن بازخورد از دیگران است. زندگی هر یک از ما در نهایت زندگی خودمان است و اگر چه میتوانیم با برآورده کردن خواستههای بهحق دیگران، آنها را خوشحال کنیم؛ اما نباید فراموش کنیم که همیشه باید تعادلی بین دو کفهی بین آنچه از ما میخواهند و آنچه میخواهیم وجود داشته باشد. اگر چه هیچ دلیلی وجود ندارد که این تعادل بهمعنی برابر بودن وزن دو کفه باشد؛ اما سنگینتر بودن بیش از اندازهی هر کفه، ما را میان خودخواهی و ایثار جابهجا میکند (و البته اگر چه خودخواهی صفت مضمومی است؛ ایثارِ زیاده از حد نیز تبعات خاص خودش را دارد!)
به حرفهای ولکات از زاویهی دید دیگری هم میشود نگاه کرد. اینکه کلید پیشرفت در زندگی، تمرکز روی بهتر کردن خودمان است، بهجای آنکه به فکر این باشیم که چرا آن دیگری از ما جلوتر افتاده، چطور میشود از او سبقت گرفت یا بدتر از آن، زمینش زد، چرا چرخ دنیا همیشه لنگ میزند و بسیاری از سؤالات بیپاسخ این چنینی در زندگی. اینکه همیشه بخواهی از دیروزت بهتر باشی یعنی پیشرفت و تجربه نشان میدهد که احتمالا تنها راه رسیدن به موفقیت، گام برداشتن آهسته و پیوسته رو به جلو است. همین موضوع را میشود از زاویهی دید روابط انسانی به این شکل تعبیر کرد که نیازی نیست بهتر شدن یا حتی بهتر بودنمان را همیشه به رخ دیگران بکشیم. بهجای آن میتوانیم خروجی کارهایمان دربارهی ما و اهداف و توانمندیهایمان حرف بزند. مطمئن باشید کارهای بزرگ، بهوقتش توسط آنهایی که باید، دیده خواهند شد. ترازوی دوم در روابط انسانی میان دو کفهی خودبیشنمایی (شوآف) و فروتنی حرکت میکند. دوست دارید نقطهی تعادل این ترازو کجا باشد؟
نکتهی آخر هم اینکه دو ترازوی بالا هم در روابط با تکتک انسانها و هم در روابط با گروههای انسانی و جامعه معنادار هستند. شما میتوانید بهدنبال تعداد زیادی نقطهی تعادل بگردید یا اینکه بهسادگی یک نقطهی تعادل کلی را در ترازوی خواستهها و ترازوی خودنمایی بیابید. اینکه کدام را انتخاب کنید یا اینکه ترکیبی از این دو راه را برگزینید، در واقع شکلدهندهی یکی از مهمترین استراتژیهای زندگی شما خواهد بود: استراتژی روابط میانفردی. احتمالا لازم نیست که یادآوری کنم استراتژی برنده با ترکیبی از رؤیاپردازی و واقعگرایی در بستر سختکوشی و انعطافپذیری پدید میآید. همچنین حتما توجه دارید که این دو ترازو در روابط میان کسبوکارها با ذینفعانشان هم کاملا معنادارند.