ما در شرایط خوبی قرار داریم و من امیدوارم این شرایط برای میلان ادامه پیدا کند. ما خوب تمرین میکنیم و این یک حقیقت است، در اینجا میتوانید هوای مثبت را تنفس کنید. اولویت زمان حال حاضر است و شما فقط میتوانید سرنوشت آینده را با فکر کردن به زمان حال رقم بزنید. خوشحالم که میدانم عملکرد من بهشکلی مثبت قضاوت شده است. احساس میکنم نقطه مرجع تیم هستم. بدون توجه به نتایج، هیچ یک از مربیان نسبت به آیندهی خود اطمینان ندارند. در پایان، کسانی که باید تصمیم یگیرند، این کار را انجام خواهند داد. اما من نمیتوانم به سؤالات مربوط به آیندهام در همهی کنفرانسهای مطبوعاتی پاسخ دهم، بگذارید روی زمان حال تمرکز کنیم و ببینم در آینده چه خواهد شد.” (استفانو پیولی، سرمربی میلان؛ اینجا)
در این تعطیلات اجباری، تریلوژی «ماتریکس» را دوباره نگاه کردم و در سؤالاتِ بیپایانی دربارهی هستی، منِ وجودی، واقعیتِ دنیای اطراف و چیزهای دیگری شبیه اینها غرق شدم. اما یک نکتهی بسیار مهمِ دنیای ماتریکس، تقدیرگرایی است: اینکه سرنوشت جوری برنامهریزی شده که حتی انتخابهایت هم نمیتواند تغییری در آن ایجاد کند! «نئو» علیه همین تقدیرگرایی قیام میکند؛ هر چند در نهایت مجبور میشود تا در جدال نهایی، برای صلحِ میانِ دنیای ماتریکس و دنیای واقعیت، به سرنوشت، تن دهد و خود را قربانی کند. زندگی این روزهای ما انسانها ـ و بهویژه ما ایرانیها ـ هم انگار همینگونه است: گویی درونِ یک دنیای بازنمایی شده گرفتار شدهایم که در آن، سرنوشتِ مرحلهی بعدی، موضوعی جبری است و هر انتخابی بکنی، باز هم در ادامه، آنچه از پیش نوشته شده رخ میدهد! 🙂 (بگذریم که در دنیای ماتریکس، بازنمایی واقعیت، خوشرنگ و لعاب است؛ اما دنیای پیرامون ما همان دنیای تاریک و پردردِ واقعی است که نئو از لحظهی بیداری به آن پای میگذارد.)
با این دنیا چه میشود کرد؟ واقعیت این است که تمامِ تاریخ اندیشه و عرفان بشری در تمامی نحلههای دینی و غیردینی به جستوجوی پاسخ همین سؤال پرداختهاند و طبیعتا هنوز هم هیچ پاسخ قطعی برای این سؤال وجود ندارد. پرداختن به پاسخهای متنوعی که به این سؤال داده شده، در حیطهی تخصص و دانش نگارنده نیست؛ اما در میان این پاسخها، یکی هست که آن را با نماد بزرگی بهنام «حکیم عمر خیام» و رباعیهای مشهورش میشناسیم و بهگونهای پیولی هم به همین پاسخ اشاره کرده است: تفکر در مورد حال و وا گذاشتن آینده به زمانی که میآید.
در دنیای «ویروس کرونا» که هیچ چشماندازی هم از پایان و تبعاتش نیست، بیش از هر زمانی به این نیاز داریم که غم و اضطرابِ فردا و اینکه چه خواهد شد را کنار بگذاریم. زندگی در این روزها بیش از هر زمانی در ثانیهها و دقایق جریان دارد و نه در ماهها و سالها. پس:
چون روزی و عمر، بیش و کم نتوان کرد
دل را به کم و بیش، دژم نتوان کرد
کار من و تو چنان که رای من و توست
از موم بهدست خویش هم نتوان کرد!
استفانو پیولی نکتهی جالبی را در این زمینه بیان کرده که من اینگونه تعبیرش میکنم: این روزهای خانهنشینی، فرصتی بسیار غنیمت برای رسیدگی به خودمان و زندگیمان است. ببینیم برای امروز چه میتوانیم بکنیم، آن هم بدون فکر کردن به اینکه فردا چه پیش خواهد آمد. حتی در دنیای کسبوکار هم در بحرانی به این عظمت و وسعت، تفکر استراتژیک، چندان بهکار نمیآید! این روزها روزهای تفکر و اقدام کردنِ کاملا عملیاتی و اقتضایی است؛ اما نه با ناامیدی، بلکه این امید که چرخِ پر از بازی روزگار، شاید بالاخره روزی که دور نیست، به کامِ ما رقم بخورد:
از دی که گذشت هیچ ازو یاد مکن
فردا که نیامدهست فریاد مکن
بر نامده و گذشته بنیاد مکن
حالی خوش باش و عمر، بر باد مکن!
این روزها برای من، روزهای رسیدگی به کارهایی است که مدتها بهدلیل مشغولیت شبانهروزی کاری، از پرداختنِ کافی به آنها محروم بودهام: فیلم دیدن، کتاب و مقاله خواندن، آموزش و یادگیری و البته فکر کردن و نوشتن. باشد که در فردایِ بدون کرونا که نمیدانیم چه شکلی است، توشههای امروز، بهکار آیند! 🙂
فکر میکنم «دنیای حیرت» که عارفان بزرگمان از آن بسیار سخن گفتهاند، هیچ زمانی بهاندازهی امروز برای بشر ملموس نبوده؛ آن هم بشری که در این توهم بهسر میبُرد که با تکیه بر روش علمِ تجربی، دیگر هیچ چالشِ برآمده از طبیعتی برایش غیر قابل حل نخواهد بود. اما سیلیِ واقعیت، نشانمان داد که هنوز تا رسیدن به آن مرحله، راه درازی در پیش است:
این چرخ فلک که ما در او حیرانیم
فانوس خیال از او مثالی دانیم
خورشید، چراغدان و عالم، فانوس
ما چون صوریم کاندر او حیرانیم!