«”غیرممکن” تنها یک کلمه است که افراد ضعیف از آن استفاده می‌کنند تا به‌سادگی از کنار اتفاق‌هایی که در دنیا برای‌شان رخ می‌دهد، بگذرند. بدون آن‌که شجاعت استفاده از توانایی‌ای که می‌توانند شرایط را تغییر دهند را داشته باشند. “غیرممکن” یک عمل نیست؛ بلکه یک نظر است.”غیرممکن” یک صحبت نیست و یک چالش است. “غیرممکن” پتانسیل است. “غیرممکن” موقتی است. “غیرممکن” هیچی نیست!” (دنی آلوس؛ درباره‌ی مأموریت غیرممکن امشب بارسا. این‌جا)

غیرممکن معجزه نیست. آیا امشب باز هم این را خواهیم دید؟

دوست داشتم!
۲

«”غیرممکن” تنها یک کلمه است که افراد ضعیف از آن استفاده می‌کنند تا به‌سادگی از کنار اتفاق‌هایی که در دنیا برای‌شان رخ می‌دهد، بگذرند. بدون آن‌که شجاعت استفاده از توانایی‌ای که می‌توانند شرایط را تغییر دهند را داشته باشند. “غیرممکن” یک عمل نیست؛ بلکه یک نظر است.”غیرممکن” یک صحبت نیست و یک چالش است. “غیرممکن” پتانسیل است. “غیرممکن” موقتی است.

یک بار تا آستانه‌ی مرگ پیش رفته بود؛ اما باز پا به زمین فوتبال گذاشت. با این حال مدتی بعد دوباره در سخت‌ترین موقعیت زندگی یک انسان قرار گرفت: احتمال مرگ ناشی از بیماری لاعلاج سرطان! اما جنگید و پیروز شد و باز هم بازگشت. این جملات درخشان اریک آبیدال عزیز ـ که خود نماینده‌ای است از فرهنگِ زیبایِ امید در باشگاه بارسلونا ـ را بخوانید تا انرژی بگیرید برای مبارزه با زندگی برای دست‌یابی به نشدنی‌ترین و دورترین آرزوها:

ـ هیچ وقت شد که امیدت رااز دست بدهی و به مرگ فکر کنی؟

ـ نه. هیچ وقت. من خیلی به خدا اعتقاد دارم و وقتی کسی به خدا ایمان داشته باشد، می‌داند که کیست که درمورد همه چیز تصمیم‌گیری می‌کند.

ـ دو ماجرا پیش روست: یکی خواست خود من است و دیگری آن چیزی است که خدا می‌خواهد. من به این فکر می‌کردم که با این بیماری بجنگم تا به به‌ترین نحو ممکن به این ماجرا خاتمه دهم: با بازگشتم به زمین چمن … تا بعد از آن ببینیم که چه می‌شود.

ـ برای کسانی که شرایط سختی مثل من را تجربه می‌کنند باید بگویم که شجاع باشید و بجنگید. از نبرد دست نکشید؛ چون همیشه امید وجود دارد. خدا و کمک او را فراموش نکنید و دعا کنید. از کمک سایرین هم بهره بگیرید؛ چون بدون دیگران ما نمی‌توانیم هیچ کاری انجام دهیم.

(منبع: + و + و +)

دوست داشتم!
۱

یک بار تا آستانه‌ی مرگ پیش رفته بود؛ اما باز پا به زمین فوتبال گذاشت. با این حال مدتی بعد دوباره در سخت‌ترین موقعیت زندگی یک انسان قرار گرفت: احتمال مرگ ناشی از بیماری لاعلاج سرطان! اما جنگید و پیروز شد و باز هم بازگشت. این جملات درخشان اریک آبیدال عزیز ـ که خود نماینده‌ای است از فرهنگِ زیبایِ امید

“اگر من اکنون این جا هستم، به خاطر ونگر است. هرگز فراموش نمی کنم که او چه کارهایی برای من انجام داد. من بسیار به او مدیونم. او به من اعتماد به‌نفس داد؛ نه تنها به عنوان یک بازیکن، بلکه به عنوان یک انسان. به همین دلیل است که من به او بسیار احترام می گذارم و واقعا او را دوست دارم؛ زیرا او به بازیکنان‌ش بسیار اهمیت می‌دهد. برای بعضی از مربیان، بازیکنان تنها در زمین مسابقه مهم هستند. اما او همیشه به دنبال این است که با شما صحبت کند و چیزهای بیشتری از شما بداند تا بتواند به شما اعتماد به‌نفس بدهد. این برای من مثل یک عشق دوم است.” (سمیر نصری در ستایش آرسن ونگر؛ این‌جا)

بدون شرح تقدیم به مدیران و ره‌بران گرامی سازمان‌ها! 

دوست داشتم!
۶

“اگر من اکنون این جا هستم، به خاطر ونگر است. هرگز فراموش نمی کنم که او چه کارهایی برای من انجام داد. من بسیار به او مدیونم. او به من اعتماد به‌نفس داد؛ نه تنها به عنوان یک بازیکن، بلکه به عنوان یک انسان. به همین دلیل است که من به او بسیار احترام می گذارم و واقعا او را

“تا زمانی که انگیزه بازی کردن داشته باشم، به کارم ادامه خواهم داد. خدا یک استعداد به من داد و من باید به این هدیه احترام بگذارم. هنوز احساس نمی‌کنم که یک دروازه‌بان معمولی شده‌ام و باید به دوران حرفه‌ای ام پایان بدهم. هرگز یک دروازه‌بان معمولی نبوده‌ام و نخواهم شد.” (جان لوئیجی بوفون؛ این‌جا)

بوفون ـ این دوست‌داشتنی‌ترین دروازه‌بان دنیا‌ ـ به زیباترین شکل ممکن توضیح داده است که زمان مرگ یک فرد در دوران شغلی‌اش کی فرا می‌رسد: روزی که معمولی شده باشد! بنابراین روی دیگر سکه را هیچ‌وقت فراموش نکنیم: یکی از بالاترین اهداف کارراهه‌ی شغلی هر یک از ما، معمولی نبودن و معمولی نماندن و معمولی نشدن در حوزه‌ی کاری‌مان است؛ چیزی که فقط با کسب و توسعه‌ی “تخصص” می‌تواند واقعی شود!

دوست داشتم!
۳

“تا زمانی که انگیزه بازی کردن داشته باشم، به کارم ادامه خواهم داد. خدا یک استعداد به من داد و من باید به این هدیه احترام بگذارم. هنوز احساس نمی‌کنم که یک دروازه‌بان معمولی شده‌ام و باید به دوران حرفه‌ای ام پایان بدهم. هرگز یک دروازه‌بان معمولی نبوده‌ام و نخواهم شد.” (جان لوئیجی بوفون؛ این‌جا) بوفون ـ این دوست‌داشتنی‌ترین دروازه‌بان

آخرین باری که چهره‌ی در هم ژاوی را دیدیم، کِی بود؟ چهره‌ای که در عکس بالا خیلی شبیه چهره‌های بازیکنان رئال بعد از ال‌کلاسیکوهای فراوان سال‌های اخیر است. این نگاه ناامیدانه اما در سه ‌هفته‌ی اخیر و بعد از سه باخت بد بارسا در ال‌کلاسیکوی جام حذفی و لالیگا و همین‌طور بازی رفت با میلان تکرار شد … چه بر سر بارسا آمده؟ آیا تیکی‌تاکا آن‌گونه که بسیاری گفتند به پایان رسیده؟ تحلیل‌های بسیاری در این زمینه در سه هفته‌ی اخیر ارائه شده است. اما این تحلیل‌ها به نظرم اگر چه نکات مهمی را موشکافی کردند؛ اما به چند نکته‌ی بسیار کلیدی هم توجه نداشتند. اشکالات نگران‌کننده‌ای که نباید در سایه‌‌ی پیروزی بزرگ دیشب برابر میلان فراموش شوند.

*******

سال ۲۰۰۸ که مربی جوانی به نام پپ گواردیولا در بارسا سر کار آمد، هیچ امیدی به آینده‌ی بارسا وجود نداشت. بارسای رؤیایی فرانک رایکارد به‌معنای واقعی کلمه نابود شده بود: تحقیر برابر رئال با چهار گل و از دست دادن قهرمانی در لالیگا با رفتنِ نمادِ بی‌مانند باشگاه ـ رونالدینیو ـ کاملا تکمیل شد. اما پپ همان تیم را با همان بازیکنان به تیمی جادویی تبدیل کرد. چگونه؟ این راز موفقیت‌های فراوان پپ در سال‌های اخیر بوده است.

 

بارها و بارها به این فکر کرده بودم که چه چیزی بارسای پپ را از تمامی تیم‌های دنیا متمایز کرده است. در طول این سال‌ها جنبه‌های مختلفی از یک تصویر شکسته از فلسفه‌ی مربی‌گری پپ را یافته بودم و قبلا در گزاره‌ها بارها به آن‌ها اشاره کردم و خلاصه‌شان را می‌توانید از این‌جا ببینید. اما در این دو ماه اخیر که معلوم شده پپ فصل آینده در بایرن خواهد بود و به‌ویژه در دو هفته‌ی اخیر به این‌که تفاوت بارسای پپ با بارسای تیتو در چیست، چرا پپ از بارسا رفت و چرا پپ به بایرن رفت، فکر کرده‌ام. حالا به‌گمانم جادوی واقعی “توتال فوتبال” پپ را فهمیده‌ام: تغییر انقلابی با سرعتی بیش‌تر از دیگران! یعنی چی؟  

۱٫ نوآوری انقلابی: تاکتیک پپ در بارسا، شکل جدیدی از توتال فوتبال بود که در خود بارسا هم سابقه نداشت. او روح توتال فوتبال را که مبتنی بر زیبایی فوتبال و بازی تهاجمی و مبتنی بر مالکیت توپ بود را گرفت و با اضافه کردن ایده‌های خودش تیمی ساخت که در آن نبوغ، در چارچوب تاکتیک محبوس نبود!  بارسا ناگهان اوج گرفت؛ چون تیم‌های حریف با تیمی مواجه شدند که راه مقابله با آن را نمی‌شناختند! انقلاب تاکتیکی پپ آن‌قدر ناگهانی و گسترده بود که تا آخرین روز حضورش در بارسا هم تیم‌های دیگر جز به‌صورت مقطعی و موردی نتوانستند با بارسای او هم‌آوردی کنند. این یعنی نوآوری در استراتژی‌ها، روش‌ها و رویکردها. 

۲٫ هر روز به‌تر از دیروزِ خودمان: بارسای پپ هر سال یک پدیده داشت: سال اول مسی و پیکه، سال دوم پدرو، سال سوم تیاگو و بوسکتس و سال چهارم تیو و کوئنکا. اما ماجرا فقط همین نبود: هر سال بازیکنانی که به کار تیم نمی‌آمدند هم از تیم حذف می‌شدند. رونالدینیو و دکو در سال اول و زلاتان در سال دوم، به‌ترین نمونه‌ها هستند. بنابراین تیم، اگر چه به چند ستاره تکیه داشت؛ اما همیشه در حال نوسازی بود. 

۳٫ تغییر مدل‌های ذهنی: پپ تفکر بازیکنان و حتی مدیران و هواداران بارسا را تغییر داد و به جادویی تکرار نشدنی رسید: مثلث طلایی لذت، سادگی و عادت! ـ که فلسفه‌ی مربی‌گری پپ هم در همین سه واژه خلاصه می‌شود ـ هدف فوتبال، نتیجه‌گیری نیست. هدف فوتبال، لذت بردن از توان‌مند بودن خودمان در کنار هم است! تا عمر دارم لحظه‌ی بالا بردن جام فینال ومبلی توسط اریک آبیدال را فراموش نمی‌کنم. جوهره‌ی شعار جاودان “فراتر از یک باشگاه” یعنی همین …

جالب است که استراتژی‌های اصلی اپل استیو جابز هم همین سه مورد بود!

*******

اما چرا پپ از بارسا رفت؟ به‌نظرم به این دلایل:

 ۱٫ ذهنیت بازی‌کنان باشگاه دیگر با پپ هم‌خوانی نداشت. پپ با بازی‌کنانی اشباع شده مواجه بود که مهارت‌های سطح بالا در آن‌ها شکلی ماشینی پیدا کرده بود. آن‌ها اگر چه هنوز از تیم‌های معمولی و حتی بزرگ با فاصله‌ای زیاد پیش بودند، اما دیگر خبری از جادوی خلاقیت در انجام کارهای تکراری نبود! همین بود که بارسا در مرداب‌هایی مثل چلسی فصل قبل غرق شد …

۲٫ مدیران باشگاه ـ و در رأس آن‌ها راسل رئیس باشگاه ـ با ایده‌های فوتبالی پپ هم‌خوانی نداشتند. راسل در فکر ساختن امپراطوری اقتصادی کهکشانی شبیه رئال بود و هست. برای او ـ برخلاف خوان لاپورتا ـ سودآوری و نتیجه‌‌گیری است که اهمیت دارد و نه لذت بردن از فوتبال. راسل کوچک‌ترین درکی از فلسفه‌ی عمیق و تاریخی و نمادین بارسا ـ به‌عنوان نماد مقاوما مردمی در برابر دیکتاتوری فرانکو ـ ندارد. و همین شد که پیراهن مقدس کاتالونیا ـ که همیشه افتخار می‌کردیم مزین به نام یونیسف است ـ را به پول‌های امیر قطر فروخت!

۳٫ اما فاجعه‌ی اصلی وقتی رخ داد که پپ در بارسا تنها شد. بزرگ‌ترین اشتباه راسل اما به‌نظرم این بود که او نه‌تنها می‌خواست تیمی کهکشانی‌ در زمین داشته باشد، که می‌خواست بیرون زمین هم پر‌ستاره‌تر از رقیب مادریدی‌اش باشد. همین بود که نزدیک‌ترین دوست پپ یعنی تکسیتی بگریستان از بارسا رفت تا آندونی زوبی‌زارتا به تیم بیایید. اما ماجرا فقط همین نبود: راسل از محبوبیت شدید پپ رنج می‌برد و با این کار قصد داشت این محبوبیت را بشکند!

پپ هم‌سو نبودن این تغییرات اجباری را با فلسفه‌ی مربی‌گری‌اش با تمام وجود تجربه کرد و تصمیم به رفتن گرفت.

 *******

بارسای این فصل اگر چه با رکوردشکنی‌های پیاپی شروعی بی‌نظیر را تجربه کرد؛ اما از همان اول فصل مشخص بود که این بارسا، “آنی” را کم دارد که ما را عاشق بارسای پپ کرده بود. بارسای تیتو مثل تانکی سنگین هر آن‌چه زیر پای‌اش بود را له می‌کرد و پیش می‌رفت؛ اما حواس‌اش به مین‌های وسط راه نبود! این بارسا ربات بود. ماشین بود. روح انسانی نداشت! و همین بود که وقتی به تیم‌هایی رسید که ربات بودن را به‌تر از خودش بلد بودند (و در رأس آن‌ها رئال مادرید مورینیو)، سقوط کرد!

 *******

شاید عجیب باشد؛ اما همیشه وقتی در برابر “سبکی تحمل‌ناپذیر هستی” کم می‌آورم، کافی است تا این ویدئوی ۵ دقیقه‌‌ای “گراسیس پپ” را ببینم تا انرژی و شور و اشتیاق‌ام کاملا به وجودم برگردد. شور درونی پپ را در ثانیه ثانیه‌ی این ویدئو ببینید …

 *******

این روزها معتقدم تفاوت بارسای این فصل بارسای پپ در این جمله خلاصه می‌شود: ذهن‌های زمستانی که شور و اشتیاق به فلسفه‌ی فوتبال به‌مثابه زندگی را فراموش کرده‌اند. باخت به میلان، تلنگری بود برای بیدار شدن ذهن‌های بازی‌کنان، مربیان و هواداران. بارسای دیشب، مدل کوچکی بود از بارسای پپ با همان شور و اشتیاق مثال‌زدنی!

اما … متأسفانه شک ندارم که این بیداری کاملا مقطعی است. دوباره از فردا چیزی که مهم می‌شود اخبار گل‌زنی‌ها و رکوردزنی‌های لئو مسی است و نارضایتی‌های الکسیس و ویا از نیمکت‌نشینی. افتخار بارسا ایجاد فاصله‌ی بی‌نظیر با رئال در لالیگا است و نه بی‌نظیر بودن چشم‌نوازی بازی‌های‌اش. مشکل همین جاست: این روزها بارسای راسل و تیتو، دیگر “فراتر از یک باشگاه” نیست: اف‌سی بارسلونا هم باشگاهی است مثل دیگران که به دنبال سودآوری اقتصادی و نتیجه‌گیری و جام بردن است. و این است که من را می‌ترساند …

 *******

به‌نظرم می‌رسد که راز سقوط تمامی تیم‌های بزرگ تاریخ ـ از برزیل پله گرفته تا میلان ساکی ـ همین فراموش کردن مهم بودن اندازه و سرعت تغییر در مقایسه با دیگران است. آن‌ها به‌جایی می‌رسند که سرعت تغییرشان از سرعت تغییر رقبا کم‌تر می‌شود و همین می‌شود که مثل مسابقه‌ی خرگوش و لاک‌پشت در برابر تیم‌های سخت‌کوش که آهسته و پیوسته پیش می‌روند، سقوط می‌کنند. بنابراین: ذهن‌های زمستانی بارسایی. بیدار شوید!

پ.ن.۱٫ عمیقا معتقدم که این، پایان تیکی‌تاکای بارسا نیست: تیکی‌تاکای به‌خواب رفته‌ی این روزها را نابغه‌ی پرشور دیگری بیدار خواهد کرد. او را همه به‌خوبی می‌شناسیم‌اش: ژاوی هرناندز!

پ.ن.۲٫ این پست را به پیشنهاد دوست عزیزم خانم فرانک مجیدی نوشتم. 

دوست داشتم!
۱۳

آخرین باری که چهره‌ی در هم ژاوی را دیدیم، کِی بود؟ چهره‌ای که در عکس بالا خیلی شبیه چهره‌های بازیکنان رئال بعد از ال‌کلاسیکوهای فراوان سال‌های اخیر است. این نگاه ناامیدانه اما در سه ‌هفته‌ی اخیر و بعد از سه باخت بد بارسا در ال‌کلاسیکوی جام حذفی و لالیگا و همین‌طور بازی رفت با میلان تکرار شد … چه بر

“من این فشار بازی کردن برای منچستریونایتد را دوست دارم. فوق العاده است که در دیدارهای بزرگ حضور داشته باشید. شما نمی دانید چه اتفاقی رقم خواهد خورد زیرا مرز باریکی بین پیروزی و شکست وجود دارد. من این گوش به زنگ بودن و هیجان را دوست دارم. نمی‌توانم روزی که باید از فوتبال کنار بروم را تصور کنم. می‌دانم که دلم برای این هیجان و هیاهو تنگ خواهد شد.” (رابین فن‌پرسی؛ این‌جا)

راست‌ش تا حالا به این شاخص رضایت شغلی فکر نکرده بودم: هیجان‌انگیز بودن شغل! بسیار جالب است؛ چه مدیر باشید و از زاویه‌ی دید سازمان به ماجرا نگاه کنید و چه از زاویه‌ی دید شغل خودتان به‌دنبال انگیزه‌ای برای ادامه دادن یا ندادن و انتخاب کردن باشید.

دوست داشتم!
۲

“من این فشار بازی کردن برای منچستریونایتد را دوست دارم. فوق العاده است که در دیدارهای بزرگ حضور داشته باشید. شما نمی دانید چه اتفاقی رقم خواهد خورد زیرا مرز باریکی بین پیروزی و شکست وجود دارد. من این گوش به زنگ بودن و هیجان را دوست دارم. نمی‌توانم روزی که باید از فوتبال کنار بروم را تصور کنم. می‌دانم

گواردیولا در مورد دوران موفقیت‌آمیز حضورش در نوکمپ گفت:” من بسیار خوش‌شانس بودم که مربی یک تیم فوق‌العاده شدم؛ با فلسفه‌ای که همه به آن اعتقاد داشتند و بازیکنانی بااستعداد فراوان که می‌خواستند هر روز بهتر از روز قبل کار کنند. این راز همه‌ی موفقیت‌های ما بود.” (پپ؛ این‌جا)

گاهی واقعا فکر می‌کنم پپ عزیز، باید حتما درس مدیریت خوانده باشد! او این‌جا هم در یک جمله‌ی کوتاه به‌زیبایی هر چه تمام‌تر، کل مدیریت استراتژیک را در یک جمله خلاصه کرده است. پپ به‌درستی می‌گوید که در هر سازمانی لازم است:

  1. فلسفه‌ی وجودی یا همان Mission سازمان همان چیزی باشد که همه‌ی اعضای سازمان آن را می‌دانند و به آن اعتقاد دارند و به‌دنبال پیاده کردن آن در عمل هستند.
  2. منابع و امکانات مناسبی داشته باشید (از همه نظر: کیفیت مدیریت ارشد، امکانات و زیرساخت‌های نرم‌افزاری و سخت‌افزاری و هر چیز دیگر)؛
  3. نیروی انسانی مستعد و توان‌مند و مهم‌تر از همه علاقه‌مند به رشد و پیش‌رفت و جلو رفتن و جلو زدن! (این‌جا)

اولی روح برنامه‌ی استراتژیک است و دومی و سومی هم مهم‌ترین ابزارهای اجرای استراتژی‌ها در عمل. و البته نباید فراموش کرد که همه‌ی این‌ها تنها در کنار داشتن یک ره‌بر بزرگ مثل پپ هستند که موفقیتی شگفت‌انگیز را تضمین می‌کنند …

پ.ن. برای حضورش در فوتبال دل‌مان تنگ شده بود. بسیار خوش‌حال‌م که تا چند ماه دیگر او را روی نیمکت یک تیم بزرگ، اصیل و دوست‌داشتنی دیگر دوباره خواهیم دید!

دوست داشتم!
۲

گواردیولا در مورد دوران موفقیت‌آمیز حضورش در نوکمپ گفت:” من بسیار خوش‌شانس بودم که مربی یک تیم فوق‌العاده شدم؛ با فلسفه‌ای که همه به آن اعتقاد داشتند و بازیکنانی بااستعداد فراوان که می‌خواستند هر روز بهتر از روز قبل کار کنند. این راز همه‌ی موفقیت‌های ما بود.” (پپ؛ این‌جا) گاهی واقعا فکر می‌کنم پپ عزیز، باید حتما درس مدیریت خوانده باشد!

“فالکائو بازیکنی کلیدی برای اتلتیکو است. او در مدتی که به اتلتیکو آمده، پیشرفت زیادی داشته است. او هیچ گاه از گلزنی خسته نمی‌شود. این واقعا تعجب‌آور است. من هرگز چنین اشتیاقی ندیده بودم؛ زیرا او اشتهای زیادی دارد، نیاز به پیشرفت و بهتر شدن دائمی در او وجود دارد. او می‌داند که این قدرت او برای رسیدن به موفقیت است. او بهترین بازیکنی است که تا به حال مربی‌اش بوده‌ام.” (دیه‌گو سیمئونه، مربی اتلتیکو مادرید در مورد فالکائو؛ این‌جا)

بدون شرح. 🙂

دوست داشتم!
۲

“فالکائو بازیکنی کلیدی برای اتلتیکو است. او در مدتی که به اتلتیکو آمده، پیشرفت زیادی داشته است. او هیچ گاه از گلزنی خسته نمی‌شود. این واقعا تعجب‌آور است. من هرگز چنین اشتیاقی ندیده بودم؛ زیرا او اشتهای زیادی دارد، نیاز به پیشرفت و بهتر شدن دائمی در او وجود دارد. او می‌داند که این قدرت او برای رسیدن به موفقیت

“من از امتیازاتی که تاکنون به دست آوردیم، راضی هستم. هرچند می‌توانستیم امتیازات بیشتری داشته باشیم. من سال را در شرایطی به پایان می‌رسانم که با شرایط متفاوتی سازگار شده‌ام. هوش و زیرکی را می‌توان در توانایی یک نفر در تغییر شرایط هم درک کرد. در شرایط دشوار هم آرامش‌م را حفظ می‌کنم و اجازه نمی‌دهم عصبیت اوضاع‌م را به‌هم بریزد. شاید به این خاطر که توانستم اعتماد باشگاه را حفظ کنم، هم‌چنان در این شغل هستم.” (ماکسی آلگری مربی میلان؛ این‌جا)

جمله‌ی استاد را باید با آب طلا بنویسیم و بگذاریم یک جایی جلوی چشم‌مان!

دوست داشتم!
۲

“من از امتیازاتی که تاکنون به دست آوردیم، راضی هستم. هرچند می‌توانستیم امتیازات بیشتری داشته باشیم. من سال را در شرایطی به پایان می‌رسانم که با شرایط متفاوتی سازگار شده‌ام. هوش و زیرکی را می‌توان در توانایی یک نفر در تغییر شرایط هم درک کرد. در شرایط دشوار هم آرامش‌م را حفظ می‌کنم و اجازه نمی‌دهم عصبیت اوضاع‌م را به‌هم

“من چیزی در مورد ضربه روحی نمی‌دانم. شکست مقابل منچستریونایتد چیزی را تغییر نداد. زیبایی فوتبال این است که شما همیشه در حال مبارزه هستید؛ فرقی نمی‌کند پیروز شوید یا شکست بخورید. بازی بعدی به یک اندازه اهمیت دارد. ما همه از اهمیت دیدار بعدی مقابل نیوکاسل آگاه هستیم. من اگر بخواهم به چیزهای بد فکر کنم، نمی‌توانم بازی خوبی ارائه بدهم. از نظر من، اگر در این دیدار به پیروزی برسیم، اتفاقات خوب زیادی می‌تواند رخ بدهد. من به سمت دیگر این سکه فکر نمی‌کنم. ما این کار را بارها انجام دادیم و نیاز داریم که به همین ذهنیت برگردیم. اگر این کار را بکنیم، اتفاقات خوب هم به سوی ما خواهند آمد.” (ونسان کمپانی کاپیتان منچستر سیتی بعد از باخت در دربی به من‌یونایتد؛ این‌جا)

کمپانی به نکته‌ی بسیار جالبی اشاره کرده: ذهنیت ما بعد از هر شکست! مهم‌ترین نکته این است که معمولا هیچ شکستی، ارتباط سیستماتیکی با وقایع بعد از آن ندارد! بنابراین اگر من امروز امتحان کردم و شکست خوردم، لزومی ندارد که اگر فردا هم امتحان کردم باز هم شکست بخورم. همین تغییر ذهنیت ساده، می‌تواند در زندگی شخصی و شغلی بسیار تأثیرگذار باشد. من امتحان کردم. شما هم ریسک‌پذیر باشید، ذهنیت‌تان را در مورد رابطه‌ی شکست‌های قبلی با موفقیت فردا عوض کنید و همین حالا یک کار منجر به شکست در گذشته را دوباره امتحان بکنید. ضرری ندارد!

دوست داشتم!
۱

“من چیزی در مورد ضربه روحی نمی‌دانم. شکست مقابل منچستریونایتد چیزی را تغییر نداد. زیبایی فوتبال این است که شما همیشه در حال مبارزه هستید؛ فرقی نمی‌کند پیروز شوید یا شکست بخورید. بازی بعدی به یک اندازه اهمیت دارد. ما همه از اهمیت دیدار بعدی مقابل نیوکاسل آگاه هستیم. من اگر بخواهم به چیزهای بد فکر کنم، نمی‌توانم بازی خوبی ارائه بدهم.