این تکرار لعنتی …

ـ این‌جا دفترچه‌ی یادداشت‌ آن‌لاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشته‌ی مهندسی، پاسخ سؤال‌های بی پایان‌ش در زمینه‌ی بنیادهای زندگی را در علمی به‌نام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم می‌داند و می‌خواهد علاقه‌ی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!
علی نعمتی شهاب
Latest posts by علی نعمتی شهاب (see all)

تکرار

تکرار

تکرار

شوق را چه بی‌رنگ می‌کنی …

محمد علی بهمنی

دوست داشتم!
۴

حرفه‌ای‌ها (۱۱)

ـ این‌جا دفترچه‌ی یادداشت‌ آن‌لاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشته‌ی مهندسی، پاسخ سؤال‌های بی پایان‌ش در زمینه‌ی بنیادهای زندگی را در علمی به‌نام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم می‌داند و می‌خواهد علاقه‌ی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!
علی نعمتی شهاب
Latest posts by علی نعمتی شهاب (see all)

ـ بیش‌تر عمرم، می‌خواستم کسان دیگری باشم؛ دو راهی اصلی همین‌جا بود و به‌زعم من، علت سکون و تعطیلی خلاقیت در من هم جز این نبود. هیچ‌وقت نمی‌توانستم آ‌ن‌چه را دیگران از من انتظار داشتند، برآورده کنم: توقعات والدین مهاجرم را، توقعات بستگان هندی‌ام را، هم‌سن‌وسالان آمریکایی‌ام را و بالاتر از همه، خودم را. نویسنده‌ی درون من می‌خواست مرا ویرایش کند. تربیت من، ملغمه‌ای بود از دو نیم‌کُره، مخالف باورهای عموم و پیچیده؛ من می‌خواستم تربیتی می‌داشتم متعارف، مورد قبول عامه و قابل کنترل. می‌خواستم ناشناس و معمولی باشم. دل‌م می‌خواست شبیه بقیه به‌نظر برسم، شبیه بقیه رفتار کنم. چشم‌انتظار آینده‌ای دیگر بودم که برآمده از گذشته‌ای متفاوت بود و از بازی‌گری، همین‌ش وسوسه‌ام می‌کرد، حس آسودگی که با پاک کردن هویت خودم و سازگار کردن‌م با چیزی دیگر داشتم. چطور می‌خواستم نویسنده بشوم، چطور می‌خواستم چیزی را که درون خودم بود، به‌روشنی بروز بدهم وقتی نمی‌خواستم خودم باشم؟

ـ ذاتا آدم جسوری نیستم. پیش از این، برای گرفتن راه‌نمایی، برای تأثیرپذیری به دیگران نگاه می‌کردم، گاهی حتی برای گرفتن بنیادی‌ترین راه‌نمایی‌ها در زندگی. با این حال، داستان‌نویسی یکی از  جسورانه‌ترین کارهایی است که یک آدم می‌تواند بکند. ادبیات، اراده کردن است، تلاشی عامدانه برای درک دوباره، برای دوباره چیدن و دوباره ساختن چیزی که از خود واقعیت هیچ کم ندارد. حتی در مرددترین و شکاک‌ترین نویسنده‌ها، این اراده باید ظهور کند. نویسنده بودن به‌معنی جهشی است از «شنیدن» به گفتنِ «به حرف‌م گوش کن!»

از روایت: دست به‌دست کردن قصه‌ها؛ جومپا لاهیری، همشهری داستان؛ شماره‌ی مرداد ۱۳۹۰

(عکس از این‌جا)

دوست داشتم!
۴

حکمت‌ها (۶)

ـ این‌جا دفترچه‌ی یادداشت‌ آن‌لاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشته‌ی مهندسی، پاسخ سؤال‌های بی پایان‌ش در زمینه‌ی بنیادهای زندگی را در علمی به‌نام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم می‌داند و می‌خواهد علاقه‌ی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!
علی نعمتی شهاب
Latest posts by علی نعمتی شهاب (see all)

بدی را از سینه‌ی دیگران با کندن آن از سینه‌ی خود ریشه‌کن کن!

حکمت ۱۷۸ نهج‌البلاغه

یا علی

التماس دعا …

دوست داشتم!
۶

کارگاه هنر حرفه‌ای: چطور از هنرمان پول دربیاوریم؟

ـ این‌جا دفترچه‌ی یادداشت‌ آن‌لاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشته‌ی مهندسی، پاسخ سؤال‌های بی پایان‌ش در زمینه‌ی بنیادهای زندگی را در علمی به‌نام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم می‌داند و می‌خواهد علاقه‌ی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!
علی نعمتی شهاب
Latest posts by علی نعمتی شهاب (see all)

متأسفانه یا خوش‌بختانه در ایران “هنر” یکی از حوزه‌هایی است که با “پول” یک‌جا جمع نمی‌شوند؛ مگر این‌که پای محصولی عامه‌پسند و بازاری وسط ماجرا باشد. همین سینمای‌مان را ببینید و پرفروش‌ترین فیلم‌های سال‌های اخیرش. اما هر از گاهی استثناهایی هم مثل “جدایی نادر از سیمین” پیش می‌آید که البته برای آن‌ها هم بهانه‌هایی تراشیده می‌شود. بهانه‌هایی مثل تأثیر مسائل سیاسی، مثل فصل اکران، مثل داشتن یک “فیلم رقیب” با آن کارگردان مشهورش و هزار نکته‌ی باریک‌تر از موی دیگر. در این میان اما همه‌ی ما فراموش می‌کنیم که “هنر” هم پیش از هر چیز “شغل” هنرمند است: هنر با وجود تمام ارزش‌های روحانی و معنوی‌ش، دارای ارزش مادی نیز هست. این نکته‌ای است که متأسفانه در کشور ما فراموش شده و نتیجه‌ش هم شده این بازار آشفته‌ی هنری که در آن هر محصول هنری مزخرفی به اسم “هنر برای هنر” به خورد مخاطبین داده می‌شود و از آن سو، همیشه هم در حال شنیدن گلایه‌های هنرمندان کشور ـ اعم از بزرگ و کوچک و پیر و جوان ـ از “عدم توجه مسئولین” هستیم.

در تمامی این سال‌ها به‌عنوان یک بیزینس‌خوانده‌ی علاقه‌مند هنر برای من این علامت سؤال وجود داشته که چرا هنرمندان خوب کشور ما با این همه استعداد و ذوق و قریحه‌‌ی عالی ـ که من اعتراف می‌کنم حسرت نداشتن‌شان را می‌خورم ـ به ساده‌ترین اصول کسب و کار هم در تولید و ارائه‌ی آثارشان فکر نمی‌کنند. البته وضع هنرهای پرمخاطبی مثل سینما و موسیقی در این میان به‌تر است و عمق فاجعه را باید در هنرهای اصیلی مثل تئاتر و هنرهای تجسمی دید. همین است که بسیار خوش‌حال و در عین حال شگفت‌زده می‌شوم وقتی می‌بینم هنرمند بزرگی مثل اصغر فرهادی عزیز، در عین داشتن استعداد هنری والا، چقدر خوب به رعایت اصول “کسب و کار” در ساخت فیلم‌های‌ش توجه می‌کند (فقط و فقط به کارهای آقای فرهادی روی “برندینگ” خودش و فیلم‌های‌ش توجه کنید!)

رضا بهرامی دوست بسیار نازنین من، هنرمند و فیلم‌ساز است. یکی از ویژگی‌های دوست‌داشتنی رضا برای من این است که در عین هنرمند بودن، اهمیت جمله‌ی معروف “بیزینس ایز بیزینس” را در حوزه‌ی هنر کاملا درک کرده است. 😉 بر همین اساس رضا مجموعه کارگاه‌هایی را با عنوان “کارگاه هنر حرفه‌ای” برای هنرمندان طراحی کرده است تا به آن‌ها یاد بدهد هنر حرفه‌ای و کسب و کار هنری چگونه است (یاد کارهای زمین‌مانده‌ی کارگاه “کار حرفه‌ای” خودم افتام!) رضا در کارگاه‌ش مورد موضوع بسیار مهمی با نام “تفکر طراحی (Design Thinking)” صحبت می‌کند. حوزه‌‌ای از مطالعات هنری که در دنیا هم عمر چندانی ندارد و جذابیت‌ش این‌جاست که در تمامی مشاغل و برای همه‌ی متخصصین کاربردی است و حرف‌های جدیدی برای گفتن دارد (این‌جا هم قبلا در مورد تفکر طراحی توضیح داده‌ام.) من در دو کارگاه مقدماتی این دوره شرکت داشته‌ام و با وجود این‌که رشته‌ام و تخصص‌م چیز دیگری است از کارگاه رضا نکات بسیار زیادی یاد گرفتم (این‌جا در مورد آموخته‌های‌م از کارگاه‌ اول رضا نوشتم.)

با این اوصاف دیگر حرفی باقی نمی‌ماند جز این‌که قابل توجه دوستان هنرمند، پزشک، مهندس و دارای سایر تخصص‌ها:

“این کارگاه در بیست ساعت (پنج جلسه ی چهار ساعته) برگزار می‌شود و برای برگزاری بهتر و انجام تمرین‌های متمرکز، ظرفیت آن پنج نفر است. لطفا برای کسب اطلاعات در زمینه نحوه‌ی برگزاری و ثبت‌نام و دریافت کاتالوگ کارگاه به این آدرس ای‌میل بزنید:

workshop@rezabahrami.com”

برای رضا بهرامی عزیز در راه جدیدی که آغاز کرده آرزوی موفقیت روزافزون را دارم.

دوست داشتم!
۴

حرفه‌ای‌ها (۱۰)

ـ این‌جا دفترچه‌ی یادداشت‌ آن‌لاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشته‌ی مهندسی، پاسخ سؤال‌های بی پایان‌ش در زمینه‌ی بنیادهای زندگی را در علمی به‌نام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم می‌داند و می‌خواهد علاقه‌ی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!
علی نعمتی شهاب
Latest posts by علی نعمتی شهاب (see all)

ـ هر چه مهارت‌ت بیش‌تر شود، حس مسئولیت‌ت افزایش می‌یابد.

ـ همینگوی معتقد بود باید کارت را جایی رها کنی که فردا می‌دانی دنباله‌ش چیست!

ـ حتی دلخواه‌ترین نوع خلاقیت هم قوانین خودش را دارد. تو می‌توانی برای واقع‌گرایی پشیزی ارزش قائل نشوی مشروط به آن‌که در دام اغتشاش و بی‌منطقی نیفتی.

ـ الهام از نظر من به‌معنای رحمت یا نسیم بهشت نیست؛ بلکه لحظه‌ای است که نویسنده با پایداری و تسلط بر موضوع مورد نظرش سوار است و با آن یکی می‌شود. وقتی می‌خواهی بنویسی نوعی تنش میان تو و موضوع پدیدار می‌شود و برای همین دائم تو و سوژه به هم لگد می‌زنید. اما لحظه‌ای فرا می‌رسد که تضادها از بین می‌رود و چیزهایی که حتا به خواب هم ندیده‌ای، رخ می‌دهد. آن لحظه چیزی به‌تر از نوشتن در دنیا وجود ندارد. من به این می‌گویم الهام.

از گفتگو با گابریل گارسیا مارکز؛ داستان همشهری؛ مرداد ۱۳۹۰

(عکس استاد از این‌جا)

پ.ن. هفته‌ی پیش خبرهای بدی در مورد پیرمرد دوست‌داشتنی رئالیسم جادویی منتشر شد. کاش واقعیت نداشت …

دوست داشتم!
۴

کتابخانه (۳): آیا زندگی، واقعا جای دیگری است؟

ـ این‌جا دفترچه‌ی یادداشت‌ آن‌لاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشته‌ی مهندسی، پاسخ سؤال‌های بی پایان‌ش در زمینه‌ی بنیادهای زندگی را در علمی به‌نام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم می‌داند و می‌خواهد علاقه‌ی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!
علی نعمتی شهاب
Latest posts by علی نعمتی شهاب (see all)

وقتی زندگی هر روز از روز گذشته سخت‌تر شود و وقتی روزنه‌ی نجاتی نباشد، آن وقت “این‌جا بودن” تبدیل می‌شود به علت‌العلل تمامی مشکلات زندگی و “آن‌جا” می‌شود “بهشت گم‌شده.” بنابراین رفتن از این‌جا و رسیدن به آن‌جا، بزرگ‌ترین آرزوی آدمی می‌شود. هر چند “این‌جا” و “آن‌جا” تنها معنای مکانی ندارند و می‌توانند حتی به‌سادگی جایگاه آدم‌ها را در زندگی نشان دهند: “کاش جای فلانی بودم!”

و این‌گونه است که اگر آن “دیگری” فردی نزدیک به آدم باشد، تبدیل می‌شود به آینه‌ی تمام‌نمای تمام آن‌چه که من می‌خواستم به آن‌ها برسم و تجربه‌شان کنم؛ ولی نتوانستم … و اگر بتوانم او را به انجام کارهایی که من می‌خواهم مجبور کنم چقدر زندگی رؤیایی می‌شود!

میلان کوندرا در رمان جذاب خود با عنوان “زندگی جای دیگری است” به واکاوی همین موضوع می‌پردازد. “زندگی جای دیگری است” داستان آدم‌هایی است که در بحبوحه‌ی انقلاب فرهنگی کمونیستی دهه‌ی چهل میلادی در جمهوری چک، به دنبال زندگی گم‌شده‌شان در زندگی دیگران می‌گردند: مادر که امیلِ کوچکِ شاعرش مظهر تمامی آرزوهای او در زندگی است، دختر موقرمزی که امیل از او متنفر است؛ اما به‌شکل مازوخیستی او را نمادی برای عشق ازلی می‌داند و در یک نگاه کلان‌تر، مردمی که با شیرینی خیالی زندگی در بهشت وعده داده شده توسط کمونیسم زندگی می‌کنند.

آدم‌های این دنیا همه به‌دنبال بهشت موعودشان در زندگی دیگری می‌گردند. و چه زیباست داشتن توان شکل دادن این زندگی! مادر، امیل را آن‌طور که خود می‌خواهد تربیت می‌کند و او را به کارهایی وادار می‌کند که خواسته‌ی قلبی خود اوست و در مقابل امیل، درمانده تلاش می‌کند تا زندگی را ـ که ذات آن را جز خشونت نمی‌داند ـ در رنج ناشی از تحمل عشق پاک و ساده‌ی دختر موقرمز بجوید.

“زندگی جای دیگری است” قصه‌ی آدم‌هایی است که تلاش می‌کنند تا دنیا را از پشت پرده‌ی دروغ‌های خودشان بینند و به این ترتیب، بهشت موعود خود را در زندگی دیگران بسازند. آن‌ها تلاش می‌کنند تا نداشته‌ها و نقاط ضعف خود را پشت نقاب خشونت و اقتدار توخالی‌شان پنهان کنند. اوج این نگاه در قهرمان رؤیاهای امیل شخصیت اصلی داستان متجلی است: “زاویه” که هر وقت بخواهد می‌خوابد و در خوابی دیگر بیدار می‌شود. “زاویه”ای که برخلاف امیل توان ساختن دنیای “بایدها” و توان تحمیل اراده‌ی خود را به آن دارد.

طعنه‌آور آن است که در پایان داستان، رستگاری از آن کسی است که تنها برای خودش و عشق‌اش و در دنیای خودش زندگی می‌کند. دختر موقرمز برنده‌ی پایانی جدال با زندگی است. همان کسی که رؤیای زندگی جادویی را در سر نداشت و زندگی را همان‌طور که بود، پذیرفته بود و زندگی می‌کرد.

میلان کوندرا در این رمان با آن طنز تلخ همیشگی‌اش به نبرد با تمامی آرمان‌شهرها و دیدگاه‌هایی می‌رود که معتقدند زندگی هر چه باشد، همینی نیست که در همین لحظه تجربه‌اش می‌کنیم. او طعم تلخ تراژدی زندگی مادر و امیل و دیگران را به ما می‌چشاند تا نشان‌مان دهد رستگاری از آن کسانی است که شهامت پذیرفتن زندگی را همان‌طوری که هست، دارند. کسانی که تلاش نمی‌کنند آرامش را با رستگار کردن دیگران به‌دست بیاورند. کسانی که می‌دانند زندگی همین‌جا و همین لحظه است و لازم نیست جای دیگری جستجوی‌اش کنیم.

پ.ن. تک‌تک جملات این پست (مخصوصا جمله‌ی آخر) رونوشت به خودم در این روزها!

دوست داشتم!
۱۱

حرفه‌ای‌ها (۹)

ـ این‌جا دفترچه‌ی یادداشت‌ آن‌لاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشته‌ی مهندسی، پاسخ سؤال‌های بی پایان‌ش در زمینه‌ی بنیادهای زندگی را در علمی به‌نام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم می‌داند و می‌خواهد علاقه‌ی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!
علی نعمتی شهاب
Latest posts by علی نعمتی شهاب (see all)

من وقتی فیلم بازی می‌کنم زیاد به مخاطبم کاری ندارم؛ به لذتی که خودم می‌برم فکر می‌کنم. به این‌که از محیط، بازی‌گران اطراف‌م و خلاقیتی که به‌خرج می‌دهم چه لذتی می‌برم. هر هنرمندی باید اول از کارش لذت ببرد تا مخاطب بتواند از کار او لذت ببرد. هنرمندی که از قبل به مخاطب‌ش فکر می‌کند، بیش‌تر تکنسین است تا خلاق. خلاق کسی است که که از کاری که انجام می‌دهد کیف می‌کند؛ در هر هنری. برای همین است که می‌گویند هنرمندان در لحظه‌ی خلاقیت دیوانه‌اند. یعنی دیوانه‌هایی پاره‌وقت هستند؛ لحظه‌هایی عاقل و لحظه‌هایی دیوانه … همیشه هنرمند باید خودش لذت ببرد؛ بعد حتما عده‌ای پیدا می‌شوند که از لذت بردن او لذت ببرند!

(از گفتگو با رضا کیانیان در مورد فیلم “یه حبه قند”؛  مجله‌ی فیلم؛ شماره‌ی ۴۳۳؛ آبان ۱۳۹۰)

(عکس استاد از این‌جا)

پ.ن. سی خرداد ۶۱مین زادروز خجسته‌ی رضا کیانیان نازنین است. به‌ این مناسبت، این هفته پست‌‌ درس‌‌های توسعه‌ی کسب و کارهای کوچک استثنائا منتشر نمی‌شود. هفته‌ی آینده این درس‌ها را پی خواهیم گرفت.

دوست داشتم!
۲

پایان

ـ این‌جا دفترچه‌ی یادداشت‌ آن‌لاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشته‌ی مهندسی، پاسخ سؤال‌های بی پایان‌ش در زمینه‌ی بنیادهای زندگی را در علمی به‌نام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم می‌داند و می‌خواهد علاقه‌ی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!
علی نعمتی شهاب
Latest posts by علی نعمتی شهاب (see all)

این‌گونه است

پایان

او را

به خودش می‌رسانی

و خودت

سرگردان خودت می‌مانی …

محمد علی بهمنی

دوست داشتم!
۴

درسی از علی (ع) برای زندگی

ـ این‌جا دفترچه‌ی یادداشت‌ آن‌لاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشته‌ی مهندسی، پاسخ سؤال‌های بی پایان‌ش در زمینه‌ی بنیادهای زندگی را در علمی به‌نام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم می‌داند و می‌خواهد علاقه‌ی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!
علی نعمتی شهاب
Latest posts by علی نعمتی شهاب (see all)

فردا سال‌روز میلاد “تنهاترین” مرد خدا و روز پدر است. بد ندیدم به‌همین مناسبت جمله‌ی عجیبی را که درباره‌ی منش آن حضرت در زمان زمام‌داری‌ش جایی خوانده‌ام این‌جا برای یادآوری به خودم بنویسم: “علی (ع) همیشه آماده‌ی شنیدن پرسش بود …” اگر اشتباه نکنم مضمون این جمله در یکی از نامه‌های حضرت در نهج‌البلاغه نوشته شده است.

فرقی نمی‌کند مذهبی باشیم یا نه؛ این جمله از آن جملات طلایی است که باید هر روز و هر لحظه به آن فکر کنیم. من در تمامی این مدتی که از خواندن این جمله گذشته دارم با خودم فکر می‌کنم که آیا اگر در هر لحظه‌ از زندگی‌ام ـ چه زندگی شخصی و چه زندگی حرفه‌ای ـ از عمل‌کردم در آن لحظه و قبل از آن بپرسند، آمادگی این را دارم که سرم را بالا بگیرم و با لبخندی بگویم که: “هر چه می‌خواهید بپرسید؟” نمی‌دانم …

میلاد حضرت علی (ع) و روز پدر (و احتمالا مرد) مبارک!

(تصویر بالا از این‌جا)

دوست داشتم!
۷

حرفه‌ای‌ها (۸)

ـ این‌جا دفترچه‌ی یادداشت‌ آن‌لاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشته‌ی مهندسی، پاسخ سؤال‌های بی پایان‌ش در زمینه‌ی بنیادهای زندگی را در علمی به‌نام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم می‌داند و می‌خواهد علاقه‌ی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!
علی نعمتی شهاب
Latest posts by علی نعمتی شهاب (see all)

ـ … اصولا اعتراف به این‌که سر کار فیلم به آدم خوش می‌گذرد، ممکن است در برخی این تصور را ایجاد کند که ما وقت می‌کشتیم و هر‌ه‌کره می‌کردیم؛ چرا که تصور لذت بردن از نفس فیلم‌سازی برای خیلی‌ها غریبه است. اما من واقعا لذت بردم … کاردستی باحالی بود و خیلی کیف می‌دهد که برای کاردستی درست کردن، لذت ببری و پول هم بگیری!

ـ به چه چیزی می‌توان عمیقا تکیه کرد؟ این را باید کشف کرد. هر بار که بخواهی فیلم بسازی باید دوباره کشف کنی. 

(از گفتگو با حمید نعمت‌الله؛ مجله‌ی فیلم؛ شماره‌ی ۴۳۵؛ آذر ۱۳۹۰)

پ.ن. عکس آقای نعمت‌الله از این‌جا

دوست داشتم!
۱