۷ روش برای شادتر بودن در محیط کار

ـ این‌جا دفترچه‌ی یادداشت‌ آن‌لاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشته‌ی مهندسی، پاسخ سؤال‌های بی پایان‌ش در زمینه‌ی بنیادهای زندگی را در علمی به‌نام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم می‌داند و می‌خواهد علاقه‌ی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!
علی نعمتی شهاب
Latest posts by علی نعمتی شهاب (see all)

نوشته‌ی: جف استیبل / ترجمه‌ی: علی نعمتی شهاب

چرا شاد نیستیم؟ از نظر لغوی ریشه کلمه شادی در زبان انگلیسی، کلمه‌ ایسلندی happ است که به معنی خوش‌شانسی یا شانس است. اما آیا ریشه‌ی شاد نبودن ما نیز در تصادفی بودن شادی است؟

دالایی لاما ـ به‌عنوان مردی شاد و زیرک ـ در کتاب خود “هنر شاد بودن: مرجعی برای زندگی” می‌گوید که شادی تنها با تمرین دادن ذهن حاصل می‌شود. خوب پس این هم یک فهرستِ تمرین‌ِ پیشنهادی برای شاد بودن:

  1. لبخند بزنید: لبخند زدن مستقیما با شاد بودن در ارتباط است. در بلندمدت مغز میان لبخند زدن و شاد بودن رابطه برقرار می‌کند. باور نمی‌کنید؟ این را امتحان کنید: لبخند بزنید (یک لبخند بزرگ!) و تلاش کنید در مورد یک موضوع ناراحت‌کننده فکر کنید: در این حالت یا لبخند را کنار می‌گذارید یا آن فکر ناراحت‌کننده را!
  2. نگرانی را متوقف کنید: نگرانی یکی از به‌ترین ویژگی‌های بشر است. نگرانی احساسی است که پشتِ سرِ آینده‌نگری، برنامه‌ریزی و پیش‌بینی قرار دارد. ما نگران می‌شویم؛ چون برخی پیشامدهای آینده نامشخص هستند و این احساس، راهنمایی است برای ما تا شروع به فکر کردن درباره‌ی شیوه برخورد با آن پیشامدها کنیم. مشکل این‌جا است که ما درباره‌ی چیزهایی که خارج از کنترل ما هستند زیاد فکر می‌کنیم (مثلا اوضاع اقتصادی کشور.) نگرانی یکی از علل اصلی بیماری‌های روانی است. بنابراین یک نفس عمیق بکشید و نگرانی را از خودتان دور کنید!
  3. یک زنگ تفریح به خودتان بدهید: زنگ تفریح‌ها فرصت مناسبی را برای تأمل کردن فراهم می‌آورند . اغلب، در چنین زمان‌هایی است که ایده‌های برتر و عمیق‌ترین ادراکات بشری پدیدار می‌شوند.
  4. کارها را از روش متفاوتی انجام دهید: بخشی از مشکلات کاری برای بسیاری از افراد ملال و خستگی است. ما به یک روش انجام کار که از ابتدای انجام یک کار یاد گرفته‌ایم می‌چسبیم و آن را بارها و بارها انجام می‌دهیم. اشتیاق خود را به کار، با انجام دادن آن از یک روش متفاوت بازگردانید. همه‌ی تلاش خود را برای یاد گرفتن، برای رشد کردن و برای به چالش کشیدن خود به کار بگیرید. مسئولیت بیش‌تری بپذیرید یا تلاش کنید کارهایی را انجام دهید که روزی فکر می‌کردید هرگز موفق به انجام آن‌ها نخواهید شد. حتی اگر مسئولیت‌پذیری‌تان خیلی به شما اجازه انعطاف‌پذیری را نمی‌دهد، دیدگاه متفاوتی را نسبت به مسئولیت‌های کنونی‌تان اختیار کنید.
  5. مدیریت را متوقف کنید و رهبری را آغاز کنید: اگر شما مدیر هستید، به یافتن راه‌هایی برای انگیزش و تهییج کارکنان‌تان نیازمندید. چگونه؟ ذهن آن‌ها را گسترش دهید. تیم‌ خودتان را با دادن مسئولیت‌های بیش‌تر، قدرت بیش‌تر تصمیم‌گیری و خودگردانی بیش‌تر تقویت کنید. یک نکته‌ی به همان اندازه مهم، جامع‌نگری است: آن‌چه در شرکت به‌عنوان یک موجودیت کلان رخ می‌دهد را بیان کنید و در کارکنان‌تان دیدگاه گسترده‌تری نسبت به این‌که چگونه کارهای آن‌ها کل کسب و کار را تحت تأثیر قرار می‌دهد ایجاد کنید.
  6. تفویض اختیار کنید: یکی از مخرب‌ترین و ضد بهره‌ورترین محصولات فرعی عصر کوچک‌سازی، ترس است ـ بسیاری از مدیران از این می‌ترسند که انجام چنین کاری آن‌ها را در سازمان کهنه و به‌دردنخور سازد! من خبرهای بدی برای شما دارم: اگر این طور فکر می‌کنید، واقعا کهنه و به‌دردنخور هستید! کنترل دایمی برای کسب و کار شما و البته سلامت جسمی و روحی شما مضر است. به‌ترین ره‌بران معمولا برای کارکنان‌شان به‌تر، زیرک‌تر و باظرفیت‌تر از واقعیت وجودی‌شان به نظر می‌آیند.
  7. از کارتان لذت ببرید: خوب این هم چند تا توصیه در این زمینه: اگر کاری را که انجام می‌دهید دوست ندارید، انجام‌اش را متوقف کنید. زندگی کوتاه‌تر از آن است که آدم در آن سرگرمی نداشته باشد. من به کاری که انجام می‌دهم عشق می‌ورزم و وقتی عشقم ته کشید، دیگر آن کار را نمی‌کنم. حتی در این دوران سخت اقتصادی، شما هواخواهان زیادی را در میان کافرمایان خواهید داشت اگر در کارتان واقعا خوب باشید ـ و البته بتوانید آن را با لبخندی بر لبان‌تان انجام دهید!

منبع

دوست داشتم!
۱

یک طرح ۱۸ دقیقه‌ای برای مدیریت روز کاری‌تان

ـ این‌جا دفترچه‌ی یادداشت‌ آن‌لاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشته‌ی مهندسی، پاسخ سؤال‌های بی پایان‌ش در زمینه‌ی بنیادهای زندگی را در علمی به‌نام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم می‌داند و می‌خواهد علاقه‌ی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!
علی نعمتی شهاب
Latest posts by علی نعمتی شهاب (see all)

نوشته‌ی: پیتر برگمان / ترجمه‌ی: علی نعمتی شهاب

دیروز با بهترین خیال‌های‌اش شروع شد: من صبح با یک احساس مبهم در مورد این‌که باید به چه چیزی دست یابم وارد دفترم شدم. سپس روی صندلی نشستم و رایانه‌ام را روشن کردم و میل‌های‌ام را چک کردم. دو ساعت بعد و بعد از خاموش کردن چند آتش‌سوزی، حل کردن مسائل دیگران و درگیر شدن با هر چیزی که از طریق رایانه‌ام و تلفن به سمت من پرتاب شد؛ من به سختی می‌توانستم به یاد بیاورم که اول که رایانه‌ام را روشن کردم قصد داشتم چه کاری را انجام بدهم! من قربانی کمین‌گاه دشمن شده بودم؛ ولی در عین حال چیزهای بیش‌تری می‌دانستم …

وقتی مدیریت زمان تدریس می‌کنم؛ اغلب با سؤال‌هایی مانند این‌ها کارم را شروع می‌کنم: چند نفر از شما زمان زیادی دارد که برای انجام کارهای‌اش در آن زمان، کافی نیست؟ در ده سال گذشته حتی یک نفر هم دست‌اش را بالا نبرده است!

این بدان معنا است که ما هر روز را با دانستن این‌که قصد نداریم امروز کارهای‌مان را کامل کنیم شروع می‌کنیم. بنابراین این‌که چگونه زمان‌مان را مصرف می‌کنیم یک تصمیم استراتژیک است. و به همین دلیل است که این ایده خوبی است که یک ” فهرست کارهای ضروری برای انجام شدن (To-Do List)” و یک “فهرست کارهای نادیده انگاشته شده (Ignore List)” درست کنیم. سخت‌ترین چیزی که باید روی آن تمرکز داشته باشیم، خودمان هستیم.

با این حال حتی با داشتن چنین فهرست‌هایی، چالش اصلی اغلب، اجرای آن‌ها است. چگونه می‌توانیم به یک طرح بچسبیم وقتی که چیزهای زیادی آن را تهدید به انحراف می‌کنند؟ چگونه می‌توانید بر کارهای محدود و مهم تمرکز کنید وقتی چیزهای زیاد توجه شما را به خود می‌طلبند؟

ما به یک ترفند نیازمندیم.

جک لالین ـ مربی بد‌سازی ـ همه چیز را در مورد ترفندها می‌داند؛ وی برای دستبند زدن به خودش و سپس شنا کردن مسافت یک مایلی یا بیش‌تر همراه با کشیدن قایق‌های بزرگی که مملو از آدم‌ها هستند معروف شده است! با این حال او چیزی فراتر از یک شومن است. وی چند دستگاه‌ تمرین بدنسازی از جمله دستگاهی که دارای قرقره‌‌ها و وزن‌های قابل انتخاب است، ابداع کرده که در تمام باشگاه‌های بدن‌سازی دنیا استفاده می‌شود. و شوی معروف تلویزیونی او “شو جک لالین” با پخش در ۳۴ سال طولانی‌ترین برنامه بدن‌سازی تلویزیونی بوده است.

هیچ یک از ویژگی‌ها یا کارهای جک مرا تحت تأثیر قرار نداده است؛ البته جز ترفندی که به نظر من قدرت واقعی او در آن پنهان است: آیین‌ِ کاری او.

در ۹۴ سالگی او هنوز دو ساعت اول روز کاری‌اش را به تمرین کردن می‌پردازد: ۹۰ دقیقه وزنه‌ زدن و ۳۰ دقیقه شنا یا پیاده‌روی. هر روز صبح او نیاز به انجام چنین کارهایی دارد تا به اهداف‌اش برسد: در تولد ۹۵ سالگی‌اش او قصد دارد از ساحل کالیفرنیا تا جزیره سانتا کاتالینا شنا کند که فاصله‌ای حدود ۲۰ مایل دارند. هم‌چنین او شیفته گفتن این جمله است که: ” من قصد مردن ندارم چون تصویر من را در جامعه خراب می‌کند!”

بنابراین او هم‌چنان استوار و اندیشمندانه به سمت اهداف‌اش گام بر می‌دارد. او از سلامتی‌اش مراقبت می‌کند و آن را در برنامه کاری‌اش گنجانده است.

مدیریت زمان نیز نیازمند انجام آیین‌ی است؛ البته نه به سادگی داشتن یک فهرست یا یک احساس مبهم در مورد اولویت‌های‌مان! این کارها استوار و اندیشمندانه نیستند. مدیریت زمان نیازمند انجام به صورت یک فرایند مداوم است که بدون توجه به این‌که چه چیزی ما را بر روی اولویت‌های‌مان در طول روز متمرکز نگاه می‌دارد آن را دنبال کنیم.

فکر می‌کنم می‌توانیم این فرایند را در سه گام که کم‌تر از ۱۸ دقیقه در ۹ ساعت کاری‌مان طول می‌کشد انجام دهیم:

گام اول (۵ دقیقه) ـ برنامه‌ریزی روز کاری: قبل از روشن کردن رایانه‌تان پشت میزتان بنشینید و تصمیم‌ بگیرید چه کارهایی آن روز کاری را تا حد بسیار زیادی موفق می‌کنند. تصمیمات‌تان را روی یک برگه کاغذ بنویسید. سؤال این است: به صورت واقع‌بینانه چه کارهایی را می‌توانید کامل کنید که بر پیشبرد دستیابی به اهداف‌تان تأثیرگذار بگذارند و به شما امکان داشتن احساس بهره‌ور و مفید بودن روز کاری را بدهند. آن کارها را بنویسید.

در مرحله بعد بسیار مهم است که کارهایی که در مرحله قبل تعیین شده‌اند را به صورت بسته‌های زمانی برنامه‌ریزی و زمان‌بندی کنید؛ به شکلی که سخت‌ترین و مهم‌ترین کارها در ابتدای روز انجام شوند. منظور من از ابتدای روز کاری ـ در صورت امکان ـ حتی پیش از چک کردن میل‌های‌تان است. اگر تمام کارهای موجود در فهرست‌تان در تقویم کاری‌تان جا نمی‌گیرند آن‌ها را اولویت‌بندی کنید. تصمیم‌گیری در این زمینه که در چه زمانی و در کجا قصد دارید کاری را انجام دهید، قدرت بسیار زیادی را به شما می‌دهد.

در یک تحقیق که در آن معتادان دارو (می‌توانید افرادی با استرس بیش‌تر از آن‌ها پیدا کنید) موافقت کردند در زمان قطع دارو مطلبی را قبل از ساعت ۵ بعدازظهر بنویسند. در یک روز خاص ۸۰% کسانی که گفته بودند کی و کجا آن مطلب را می‌نویسند، آن را نوشته بودند. هیچ یک از سایر افراد این کار را نکرده بودند.

اگر می‌خواهید یک کار را انجام دهید، تصمیم‌ بگیرید که چه زمانی و در کجا قصد دارید آن را انجام دهید. در غیر این صورت، آن کار را از لیست‌تان خارج کنید!

گام دوم (یک دقیقه در هر ساعت) ـ تمرکز دوباره: ساعت، تلفن یا رایانه‌تان را طوری تنظیم کنید که در هر ساعت یک بار به شما هشدار بدهد. وقتی هشدار را دریافت کردید، یک نفس عمیق بکشید، به فهرست‌تان نگاه کنید و از خودتان بپرسید آیا ساعت قبل را به صورت بهره‌ور و مفید گذرانده‌اید یا خیر؟ سپس به تقویم‌تان نگاه کنید و به این فکر کنید که چطور می‌خواهید ساعت بعدی‌تان را بگذرانید. زمان روز کاری‌تان را ساعت به ساعت مدیریت کنید. اجازه ندهید که ساعت‌ها شما را مدیریت کنید!

گام سوم (۵ دقیقه) ـ مرور: رایانه‌تان را در ۵ دقیقه آخر کارتان خاموش کنید و روز کاری‌تان را مرور کنید. چه کارهایی کردید؟ بر روی چه چیزهایی تمرکز داشته‌اید؟ در کجاها از کارتان منحرف شده‌اید؟ چه درس‌هایی یاد گرفته‌اید که به شما برای بهره‌ور بودن در روز کاری بعد کمک می‌کنند؟

قدرت آیین‌‌ها در پیش‌بینی‌پذیر بودن آن‌ها نهفته است. شما کارهای مشابه را از راهی مشابه و به صورت مداوم انجام می‌دهیم. در نتیجه پی‌آمد یک آیین قابل پیش‌بینی است. اگر شما نقطه تمرکزتان را سنجیده و هوشمندانه انتخاب کنید و به صورت استوار و ثابت‌قدم نقطه تمرکزتان را به خودتان یادآوری کنید، متمرکز باقی خواهید ماند. به همین سادگی!

این آیین خاص البته به شما در عبور از کانال انگلیس در حال کشیدن کشتی با دستان بسته کمک نمی‌کند. اما ممکن است به شما در داشتن احساس بهره‌وری و موفق بودن در زمان ترک محل کارتان در پایان روز کاری کمک کند.

و در پایان روز، بررسی کنید که آیا اولویت‌ دیگری وجود ندارد؟

منبع

دوست داشتم!
۳

Blog action day 2010: Clean water for the world

ـ این‌جا دفترچه‌ی یادداشت‌ آن‌لاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشته‌ی مهندسی، پاسخ سؤال‌های بی پایان‌ش در زمینه‌ی بنیادهای زندگی را در علمی به‌نام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم می‌داند و می‌خواهد علاقه‌ی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!
علی نعمتی شهاب
Latest posts by علی نعمتی شهاب (see all)

همان‌طور در پست لینک‌های هفته‌ی شماره‌ی ۸ قبلا اطلاع‌رسانی کرده بودم، امروز یعنی روز ۱۵ اکتبر، روزی است که در آن قرار است وبلاگ‌نویسان جهان برای جلب توجه جهان به اهمیت تأمین آب آشامیدنی سالم برای همه‌ی انسان‌های روی کره‌ی زمین، در وبلاگ‌شان بنویسند. من هم برای شرکت در این برنامه ثبت‌نام کرده بودم که بر این اساس در این مورد می‌نویسم.

با وجود این‌که این روز، برای یادآوری وضعیت ناسالم آب در سراسر دنیا است؛ اما من نمی‌توانم محرومیت‌هایی را که با چشم‌های خودم در کشور دیده‌ام فراموش کنم و به سراغ محرومیت‌های مردم دیگر نقاط جهان بروم. چند تصویر تلخ از این محرومیت‌ها که با چشم‌های خودم دیده‌ام:

  • دوران کودکی و نوجوانی در همین کرج؛ بیخ گوش تهران: آب سد کرج به هیچ خانه‌ای در شهر کرج نمی‌رسد؛ چون تهرانی‌ها واجب‌ترند! در ۲۴ ساعت مجموعا ۶ ساعت آب وصل است و خانه‌های نقلی محل، اگر تانکر نداشته‌ باشند در طول روز در تشنگیِ آب می‌سوزند.
  • سال ۱۳۸۳ ـ سفر اول به خوزستان: آب آشامیدنی سالم در تقریبا هیچ نقطه‌ای از استان خوزستان وجود ندارد. مجبوریم از آب تانکرها و آب معدنی استفاده کنیم.
  • سال ۱۳۸۴ ـ سفر به چهار محال و بختیاری: از رود زیبای زاینده‌رود که سرچشمه‌اش در این استان است، حتی یک قطره آب هم به مردم محروم این استان نمی‌رسد؛ چون این‌جا اصفهانی‌ها واجب‌ترند!
  • سال ۱۳۸۷ ـ سفر به خراسان شمالی: شهر سرخس که در مجاورت یکی از بزرگ‌ترین پالایشگاه‌های گاز کشور (خانگیران) واقع شده، آب آشامیدنی سالم ندارد!
  • سال ۱۳۸۹ ـ سفر دوم به خوزستان: این بار فقط خرمشهر و آبادان را می‌بینیم؛ وضعیت آب همان است که بود. می‌گویند قرار است به زودی سیستم آب لوله‌کشی شهر برای چندمین بار افتتاح شود …

هر وقت در رفت و آمد در شهر تهران، جایی می‌بینم که مردم با آب لوله‌کشِ تصفیه شده در حال آب‌یاری باغچه‌های‌شان یا شستن خودروهای‌شان هستند (حالا کارهایی مثل پر کردن استخر را که همه می‌شنویم قلم گرفتم)، به یاد همین تصاویر دردناک می‌افتم. این، برای من همیشه یک دغدغه‌ی جدی بوده که چرا مایی که از این نعمت برخورداریم، ذره‌ای به این فکر نمی‌کنیم که برای برخی دیگر از هم‌وطنان عزیزمان، همین قطرات به ظاهر بی‌ارزش آب، حکم کیمیا را دارند …

این یادداشت به دنبال یادآوری مسئولیت اخلاقی تک تک ما در برابر دسترسی به نعمتی به نام آب آشامیدنی سالم است. همه‌ی ما مسئولیم تا جایی که می‌توانیم:

اولا: در مصرف آبِ تصفیه شده صرفه‌جویی کنیم. با توجه به هزینه‌ی هنگفتی که برای تصفیه‌ی آب صرف می‌شود، صرفه‌جویی بنده و شما باعث می‌شود که با کاهش هزینه‌ها، منابع مالی لازم برای پروژه‌های آب‌رسانی در نقاط مختلف کشور فراهم شود (حالا گیرم که عملا این اتفاق نیفتد؛ وظیفه‌ی اخلاقی ما که ساقط نمی‌شود!)

ثانیا : اگر توان تأثیرگذاری داریم (چه بر دولت و چه بر مردم) برای انجام پروژه‌های آب‌رسانی در نقاط محروم کشور تلاش کنیم.

ثالثا: هر از چند گاهی در مورد موضوعاتی مثل همین دسترسی به آب سالم که بر حیات جمعی ما تأثیرگذار است، در وبلاگ‌های‌مان یا گودرمان مطلب بنویسیم و در اختیار سایرین بگذاریم.

از ماه آینده، پروژه‌ای با شرکت آبفای کشور خواهیم داشت که شاید در طی آن، بتوانم در زمینه‌ی آب یادداشت‌های تکمیلی بنویسم.

این پست را با آرزوی دور نبودن روزی که دسترسی به آب آشامیدنی سالم به‌عنوان یکی از حقوق اولیه‌ی هر انسان، برای هیچ انسانی در سطح کره‌ی خاکی آرزو نباشد، به پایان می‌برم.

دوست داشتم!
۰

چگونه بر دیگران تأثیر بگذارید!؟

ـ این‌جا دفترچه‌ی یادداشت‌ آن‌لاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشته‌ی مهندسی، پاسخ سؤال‌های بی پایان‌ش در زمینه‌ی بنیادهای زندگی را در علمی به‌نام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم می‌داند و می‌خواهد علاقه‌ی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!
علی نعمتی شهاب
Latest posts by علی نعمتی شهاب (see all)

“مهم‌ترین قابلیت هر آدمی، تأثیر گذاشتن بر دیگران برای تغییر رفتارشان است.” این جمله از آنِ جوزف گرنی است که در گردهم‌آیی جهان کسب و کار ۲۰۱۰ (۲۰۱۰ World Business Forum) درباره‌ی روش‌های تأثیرگذاری بر دیگران سخن گفته است. آقای گرنی افزوده هر ره‌بری با دو سؤال کلیدی روبرو است:

  1. چه کار باید بکنیم؟ (مسئله‌ی استراتژی)
  2. چطور دیگران را مجبور کنم این کار را انجام دهند؟ (مسئله‌ی تأثیرگذاری)

به‌عقیده‌ی گرنی ره‌بر باید در عمل وقت بسیار بیش‌تری را روی بخش دوم صرف کند؛ چرا که “هیچ استراتژی آن‌قدر درخشان نیست که آدم‌ها نتوانند آن را بی‌ارزش سازند.” بنابراین چالش اصلی ره‌بران نه تدوین استراتژی، که تأثیرگذاری بر انسان‌ها برای اجرای آن است. اما در عمل در تحقیقاتی که گرنی به‌عنوان هم‌کار برای نگارش کتاب قدرت تغییر هر چیز انجام داده، به این‌ نتیجه رسیده که اغلب افراد در مواجهه با این چالش فکر می‌کنند که برای تغییر تنها یک عامل ـ پاداش، یک استدلال قابل قبول و حتی به سادگی یک دستور ـ  کفایت می‌کند! این در حالی است که او ۶ عامل را به‌عنوان عوامل حیاتی در تأثیرگذاری بر دیگران کشف کرده است:

  1. ناخوشایند را خوشایند ساختن؛
  2. پشت سر گذاشتن محدودیت‌های خود؛
  3. کنترل فشار اطرافیان؛
  4. یاری گرفتن از قدرت آمار و ارقام؛
  5. طراحی پاداش‌ها و انتظار مسئولیت‌پذیری؛
  6. تغییر محیط.

طبق نتایج این تحقیقات، به‌ترین افراد تأثیرگذار از هر ۶ عامل فوق به صورت هم‌زمان بهره می‌گیرند. متأسفانه آقای گرنی فرصت کافی برای شرح دادن همه‌ی این ۶ عامل نداشته و تنها به بیان راه‌کار اجرا کردن عامل اول یعنی ناخوشایند را خوشایند ساختن پرداخته است. این راه‌کار “مرتبط کردن آدم‌ها با پیامدهای انسانی یا اخلاقی کارشان” از طریق “داستان‌گویی” است. مثال جالبی هم در این زمینه مطرح شده: آزمایشی در زمینه‌ی تمایل برای پرداخت مالیات انجام شده که در آن سه پیام مختلف روی فرم‌های اظهارنامه برای تشویق آدم‌ها به پرداخت مالیات نوشته شده:

  • برای نپرداختن مالیات جریمه خواهید شد!
  • مالیات پرداختی شما برای … صرف خواهد شد؛
  • با پرداخت مالیات، شما جزو ۸۰ درصدِ کل جمعیت مؤدیان می‌شوید که مالیات‌شان را پرداخت کرده‌اند.

خوب فکر می‌کنید کدام پیام موفق‌ترین بوده است؟ سومی که طبق آن اگر مالیات پرداخت نکنید، جزو اقلیت خلاف‌کار جامعه خواهید بود!

نکته‌ی آخر سخنرانی آقای گرنی: کسانی که برای تغییر عادت‌های خودشان (مثل اعتیاد به سیگار) از این ۶ عامل تأثیرگذاری بهره گرفته‌اند، احتمال موفقیت‌شان ۴ برابر شده و برای تغییر سطح سازمانی نتایج بسیار چشم‌گیر‌تر بوده: احتمال موفقیت با استفاده از عوامل ۶ گانه، ۱۰ برابر شده است!

منبع

دوست داشتم!
۰

چگونه از دیگران کمک بخواهیم بدون این‌که احمق به نظر برسیم

ـ این‌جا دفترچه‌ی یادداشت‌ آن‌لاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشته‌ی مهندسی، پاسخ سؤال‌های بی پایان‌ش در زمینه‌ی بنیادهای زندگی را در علمی به‌نام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم می‌داند و می‌خواهد علاقه‌ی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!
علی نعمتی شهاب
Latest posts by علی نعمتی شهاب (see all)

نوشته‌ی: جودی گلیکمن / ترجمه‌ی: علی نعمتی شهاب

یاد گرفتن چگونگی درخواست کمک از دیگران ـ و این‌که چطور آن را به شکل درست انجام دهیم ـ برای انجام درست کارهای‌مان و فراهم آوردن زمینه موفقیت شخصی‌مان ضروری است. شما ممکن است از این‌که احمق به نظر بیایید بترسید، اما ترسیدن از درخواست کمک از دیگران و نگرفتن کمکی که به آن نیاز دارید نابخشودنی است؛ به‌ویژه وقتی ریسک خیلی بالایی وجود داشته باشد. درخواست کمک در محل کار چیز خوبی است. در واقع درخواست کمک از دیگران از راه درست آن می‌تواند نشان دهد شما چقدر باهوش هستید! این کار نشان می‌دهد که شما قضاوت خوبی دارید و هم‌چنین نشان می‌دهد که شما می‌دانید که چه چیزی را می‌دانید و چه چیزی را نمی‌دانید.  علاوه بر آن کمک گرفتن، از هدر رفتن زمان، انرژی و منابع بسیار زیادی جلوگیری می‌کند.

البته مسئله تنها درخواست کمک نیست؛ بلکه انجام این کار از روش درست آن است. اخیرا من مرد جوانی را ـ که در حوزه مسکن مشغول به کار است ـ تعلیم می‌دادم. او می‌خواست یک مذاکره قدم به قدم با رئیس‌اش در مورد آغاز کردن یک پروژه محلی برای دلالان شرکتی که در آن کار می‌کرد، داشته باشد. مرد جوان چندین بار از من پرسید: “من چطور باید این کار را انجام دهم؟” یا “من چگونه باید در این مورد فکر کنم؟” من هر بار به او تعارف کردم که اختیار دارید؛ خودتان بهتر می‌دانید!

به جای این کار برای دست یافتن به بهترین پاسخ در مورد استراتژی که در این مقاله مطرح می‌شود بیاندیشید ـ و نشان دهید چقدر باهوش هستید. دفعه بعدی که کمک نیاز داشتید:

  1. سؤال‌تان را با آن چیزی که می‌دانید شروع کنید. اول مشق شب‌تان را انجام دهید! اطلاعات کافی را در مورد مسئله یا مشکل‌تان در آن زمینه خاصی که با آن مواجه هستید، جمع‌آوری کنید. به طرف مقابل ایده‌ای در مورد این‌که تا این لحظه چه کاری را تمام کرده‌اید و چه چیزهایی را می‌دانید بدهید و سپس صحبت‌تان را با گفتن این‌که چه چیزی در مورد این مسئله یا مشکل برجسته است، شما در کجا یا در مورد چه چیزی درگیری دارید یا در مورد چه چیزی به کمک نیاز دارید، ادامه دهید.
  2. سپس جهت‌گیری را که نیاز دارید بیان کنید و از طرف مقابل برای بازخور یا ایده دادن در مورد آن یا شفاف‌سازی موضوع کمک بخواهید. در مورد این‌که فکر می‌کنید پاسخ باید چه باشد اظهارنظر کنید. تنها این را نپرسید که: “من چگونه باید به دلالان کمک کنم؟” به جای آن یک مجموعه اقدامات را پیشنهاد کنید و از رئیس‌تان بازخور بگیرید: “من در مورد فرستادن یک حجم انبوه از ای‌میل برای دلالان فکر می‌کنم؛ اما در مورد این‌که آیا این کار اثربخش‌ترین شکل ممکن کمک به آن‌ها است مطمئن نیستم … نظر شما در مورد این روش کار چیست؟”
  3. اگر جهت‌گیری لازم برای حل مسئله را نمی‌دانید، راهنمایی‌های ملموس بخواهید. به‌جای پرسیدن این‌که “چه کار باید بکنم؟” به صورت خاص در مورد ابزارهایی که برای این‌که خودتان آن تصمیم‌ را بگیرید سؤال کنید؛ مثلا یک تحلیل مشابه که اخیرا انجام شده یا یک الگو (Template) برای یک کار مشخص. یک راه دیگر این است که از طرف مقابل بخواهید شما را به فردی که قبلا روی یک پروژه یا اقدام مشابه کار ارجاع بدهد.

در اغلب موارد با پرسیدن سؤالات دشوار به شکل هوشمندانه در کارتان پیشرفت خواهید کرد.

منبع

دوست داشتم!
۰

پروژه‌ی “کشف کردن”!

ـ این‌جا دفترچه‌ی یادداشت‌ آن‌لاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشته‌ی مهندسی، پاسخ سؤال‌های بی پایان‌ش در زمینه‌ی بنیادهای زندگی را در علمی به‌نام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم می‌داند و می‌خواهد علاقه‌ی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!
علی نعمتی شهاب
Latest posts by علی نعمتی شهاب (see all)

کارن دیلون سردبیر هاورارد بیزینس ریویو در این‌جا ماجرای مدیرعامل سابق پروکتر اند گمبل، آقای ای. جی. لافلی را شرح می‌دهد. زمانی که آقای لافلی مدیرعامل P&G شد تصمیم گرفت تا به سراغ پیتر دراکر بزرگ برود تا ببیند دقیقا باید در پست جدیدش چه کار کند. آن‌ها با هم چند جلسه در مورد این‌که وظایف یک مدیر ارشد اجرایی (CEO) چیست بحث و تبادل نظر می‌کنند تا این‌که این جلسات به دلیل مرگ پیتر دراکر ناتمام می‌ماند …

خانم دیلون یک درس اخلاقی بزرگ از این ماجرا می‌گیرد: از همین ام‌روز تصمیم بگیرید که هر چه را می‌توانید بیش‌تر یاد بگیرید بدون این‌که کسی از شما بخواهد. هشیار باشید و از هر فرصتی و هر آدمی برای یاد گرفتن بهره‌ بگیرید. با آدم‌های بزرگ ارتباط برقرار کنید و حواس‌تان باشد که روابطی که منجر به کسب بینش‌های تغییردهنده‌ی قواعد بازی می‌گردند، تصادفی ایجاد نمی‌شوند؛ پس همین الان آن تلفنی که باید را بزنید؛ ای‌میلی که باید را بفرستید و یا با آن آدم رو در رو سخن بگویید. حواس‌تان باشد که اگر این کارها را نکنید؛ روزی به سرنوشت آقای لافلی مبتلا می‌شوید که بزرگ‌ترین حسرت زندگی‌اش این است که چرا چندسال زودتر آن تلفن ساده را به پیتر دراکر نزده بود …

بنابراین: وظایف مربوط به پروژه‌ی “کشف کردن” را در صدر فهرست کارهای روزانه‌تان (To-Do List) قرار دهید.

دوست داشتم!
۲

معیارهای سنجش کیفیت زندگی کاری

ـ این‌جا دفترچه‌ی یادداشت‌ آن‌لاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشته‌ی مهندسی، پاسخ سؤال‌های بی پایان‌ش در زمینه‌ی بنیادهای زندگی را در علمی به‌نام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم می‌داند و می‌خواهد علاقه‌ی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!
علی نعمتی شهاب
Latest posts by علی نعمتی شهاب (see all)

شما وقتی می‌خواهید تصمیم بگیرید برای یک سازمان کار بکنید یا کار نکنید، وقتی که می‌خواهید تصمیم بگیرید در یک سازمان باقی بمانید یا به سازمان دیگری بروید به چه عواملی توجه می‌کنید؟ حقوق و مزایا؟ تسهیلات رفاهی؟ امکان پیشرفت در سازمان؟ یا چیزهای دیگر؟

اگر یک مدل مشخص برای سنجش چیزهایی که در کار کردن در یک سازمان باید برای آدم‌ها مهم باشد در دست داشته باشیم، تصمیم‌گیری در این مورد برای‌مان راحت‌تر خواهد بود. داشتن چنین مدلی کاربردهای مختلفی می‌تواند داشته باشد، از جمله:

  • اول و مهم‌تر از همه: تعیین معیارهای مهم برای من در تصمیم‌گیری در مورد انتخاب سازمان محل کارم.
  • پاسخ به این سؤال که من چقدر از محل کاری کنونی خودم راضی هستم و این رضایت در چه حوزه‌هایی بیش‌تر است و در چه حوزه‌هایی کم‌تر.
  • مقایسه‌ی میان محیط کاری کنونی با محیط‌های کاری احتمالی برای تصمیم‌گیری در مورد ماندن یا ترک محل کارم.
  • مقایسه میان چند گزینه‌ی کاری و انتخاب یکی از میان آن‌ها.

علاوه بر کاربردهای فوق که مزایای وجود چنین مدلی برای افراد را نشان می‌دهند، سازمان‌ها نیز می‌توانند دل‌خواه بودن‌شان را برای منابع انسانی ام‌روز و فردای خود براساس این معیارها بسنجند و به این ترتیب با تعیین نقاط ضعف و قوت خود، بتوانند سرمایه‌ی انسانی خود را تقویت کنند.

مدت‌ها است قصد دارم مؤسسه‌ی Vault را که یک مؤسسه‌ی معتبر در زمینه‌ی ارایه‌ی خدمات مشاوره‌ی شغلی است، در این‌جا معرفی کنم. ام‌شب دیدن این پست در وبلاگ‌های سایت این مؤسسه هم انگیزه‌ی نوشتن این پست شد و هم انگیزه‌ی معرفی این مؤسسه. بیش از هر چیز خواهش می‌کنم توجه کنید که کار Vault کاریابی مستقیم نیست؛ بلکه به افراد یاد می‌دهد که برای پیدا کردن کار متناسب با توانایی‌ها و علایق‌شان باید چه کار کنند؟ (مثلا راه‌نماهایی در مورد رزومه‌نویسی، ویژگی‌های MBA و شیوه‌ی اپلای کردن برای آن و بازار کار پس از فارغ‌التحصیلی و … دارد.) اما مدل کسب و کار این مؤسسه البته فقط محدود به این حوزه نیست و در کنار آن خدمات دیگری هم ارایه می‌دهد. از جمله‌ی این خدمات، رتبه‌بندی معتبر این مؤسسه برای شرکت‌های برتر جهانی در حوزه‌ی مشاوره‌ی مدیریت است که در پست جداگانه‌ای به آن خواهم پرداخت.

یکی دیگر از رتبه‌بندی‌های مؤسسه‌ی Vault، رتبه‌بندی به‌ترین شرکت‌ها برای کار کردن (Best to work for) در میان شرکت‌های مشاوره است که اخیرا رتبه‌بندی آن برای سال ۲۰۱۱ منتشر شده است (علت انتشار برای سال ۲۰۱۱ از الان این است که کاربرد این رتبه‌بندی در اصل برای خود شرکت‌های مشاوره در جذب آدم‌های بااستعداد و معمولا تازه فارغ‌التحصیل شده از دانشکده‌های MBA است. در واقع قرار گرفتن در بین ۵۰ شرکت این فهرست و از آن بالاتر، رتبه‌ی هر چه به‌تر می‌تواند به‌عنوان یک مزیت در رقابت برای جذب افراد برای یک شرکت مشاوره مطرح شود؛ کما این‌که مثلا من دیده‌ام که اکسنچر همیشه به رتبه‌اش در این فهرست استناد می‌کند. بنابراین چون کاربرد این رتبه‌بندی برای آینده است و نه ام‌روز، از هم‌اکنون برای سال آینده منتشر می‌شود.)

مدل Vault برای رتبه‌بندی به‌ترین شرکت‌ها برای کار کردن، مدل سنجش کیفیت زندگی کاری (Quality of Life) نامیده شده است که پاسخ سؤالی است که در ابتدای همین پست مطرح شد: چه معیارهایی برای تصمیم‌گیری در مورد کار کردن برای یک سازمان مهم‌اند؟ این مدل که به صورت مخفف QOL نامیده شده دارای ۱۴ معیار اصلی است. برای سنجش هر یک از این معیارها از یک طیف ساده‌ی ۱۰ تایی (یعنی از یک به معنی بدترین تا ده به معنی به‌ترین) استفاده شده و از مشاوران شرکت‌های مورد ارزیابی خواسته شده که رتبه‌ی شرکت‌شان را در هر یک از معیارها در قالب طیف ده تایی مذکور مشخص کنند. از مجموع امتیازات داده شده توسط مشاوران هر شرکت‌، امتیاز هر شرکت در آن معیار و از مجموع امتیازات معیارهای ۱۴ گانه، امتیاز نهایی شرکت به دست آمده که به این ترتیب، گروه مشاوره‌ی بوستون (BCG) به‌عنوان به‌ترین شرکت مشاوره‌ی دنیا برای کار کردن شناخته شده است.

معیارهای ۱۴ گانه‌ی مدل Vault به قرار زیر است (در مورد هر معیار، مثالی از شرکتی که در آن معیار به‌ترین شناخته شده آورده شده است):

  1. رضایت کلی از محل کار: مک‌کنزی (من نمی‌توانم هیچ محیط کاری را جذاب‌تر از این‌جا تصور کنم!)
  2. فرهنگ سازمانی: Bain (یک عضو بین هیچ گاه نمی‌گذارد که یک عضو دیگر بین شکست بخورد!)
  3. میزان ساعات کاری: Triage Consulting Group (من هرگز بیش‌تر از ۵۵ ساعت در هفته کار نمی‌کنم.)
  4. تعادل میان زندگی شغلی و زندگی شخصی: Triage Consulting Group (در تعطیلات، شرکت ترجیح می‌دهد من به گردش بروم یا بیس‌بال بازی‌ کنم به جای این‌که سر کارم حاضر شوم.)
  5. نیاز به سفر: Cornerstone Research (اگر مجبور به سفر کاری شوید، در حقیقت این سفر چیزی بیش‌تر از یک افتخار است!)
  6. رابطه با سرپرستان: مک‌کنزی (آن‌ها به شکل شگفت‌آوری پشتیبان افراد با برخوردی گرم و دل‌پذیر هستند.)
  7. ارتباط با مشتریان: Corporate Executive Board (توانایی منحصر به فرد شرکت ما در جذب چندین مشتری تنها در یک روز!)
  8. آموزش رسمی: مک‌کنزی (من هرگز سازمانی را ندیده ام که تا این اندازه روی توسعه‌ی انسان‌ها متمرکز باشد.)
  9. سیاست‌های ارتقای افراد: مک‌کنزی (توجه به شایسته‌سالاری)
  10. حقوق و مزایا: گروه مشاوره‌ی بوستون (BCG) (به شکل وحشت‌ناکی بالا؛ بسیار بالاتر از رقبای ما)
  11. فرایند جذب: مک‌کنزی (مک‌کنزی پیش از هر مرحله‌ مصاحبه، مربیانی را برای آموزش کیس‌ها به افراد تعیین می‌کند که برای داوطلبان بسیار مفیدند!)
  12. ابتکارات سبز / زیست محیطی: Triage Consulting Group (جعبه‌های کامپوزیتی قابل بازیافت، توالت‌های سربسته، پرینت گرفتن روی دو طرف کاغذ، اعطای کمک هزینه‌ی هزار دلاری به کارکنان برای خرید وسیله‌ی نقلیه‌ی هیبرید، مایع‌های تمیزکننده‌ی اورگانیک / طبیعی، فنجان‌های پلاستیکی قابل تجزیه‌ شیمیایی در طبیعت و …)
  13. آینده‌ی کسب و کار شرکت: مک‌کنزی (مشتریان جدید در حال از راه رسیدن‌اند!)
  14. ره‌بری سازمان: مک‌کنزی (مدیران ارزش ـ محور)

فکر می‌کنم که این معیارها در هر سازمانی با هر نوع کسب و کاری و برای هر فردی قابل استفاده‌اند؛ هر چند هر کس می‌تواند براساس اهداف، ارزش‌ها، نیازها و قابلیت‌های خود یک یا چند معیار را از این معیارهای ۱۴ گانه حذف کند.

دوست داشتم!
۱۰

چهار گزاره درباره‌ی هوش جمعی

ـ این‌جا دفترچه‌ی یادداشت‌ آن‌لاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشته‌ی مهندسی، پاسخ سؤال‌های بی پایان‌ش در زمینه‌ی بنیادهای زندگی را در علمی به‌نام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم می‌داند و می‌خواهد علاقه‌ی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!
علی نعمتی شهاب
Latest posts by علی نعمتی شهاب (see all)

از زمانی که دوست خوبم علی آقای سرزعیم کتاب مدیران و چالش‌های تصمیم‌گیری را ترجمه کرد و با حوزه‌ی بسیار جالب روان‌شناسی تصمیم‌گیری آشنا شدم تا زمانی که سر کلاس درسی دکتر عیسایی عزیز ـ که اسم‌اش تحقیق در عملیات بود ولی در واقع روش‌های تصمیم‌گیری را در بر می‌گرفت ـ  جذابیت و کاربردهای این حوزه برای‌ام آشکارتر شد؛ یکی از جذاب‌ترین و در عین حال مهم‌ترین حوزه‌های مطالعه‌ی من همین مباحث مربوط به روان‌شناسی تصمیم‌گیری و خطاهای شناختی بوده است. مهم‌ترین چیزی که از این مطالعات آموختم این بود که برای تصمیم‌گیری درست مهم‌تر است که بدانیم چطور نباید تصمیم‌ گرفت، به جای این‌که بدانیم چطور باید تصمیم‌ گرفت! سعی می‌کنم هر چند گاهی در این حوزه هم به مطالب جالبی که خواندم بپردازم.

امشب این مقاله‌ی جالب را در سایت رادیو ملی آمریکا (NPR) دیدم. خانم دکتر آنیتا وولی استاد رفتار سازمانی دانشگاه کارنگی ملون در تحقیقی در مورد هوش جمعی به نتایج جالبی رسیده است. خلاصه‌ی نتایج به دست آمده از مطالعه‌ی خانم دکتر وولی:

۱٫ هوش جمعی با هوش افراد عضو گروه رابطه‌ای ندارد و از آن کاملا مستقل است (پس خرد جمعی هم یک فرایند سیستماتیک است.)

۲٫ در گروه‌هایی که در آن‌ها افراد فرصت برابری برای اظهارنظر و مشارکت در مباحث را برای دست‌یابی به تصمیم جمعی دارند، گروه در مجموع باهوش‌تر است.

۳٫ نتایج گروه‌هایی که در آن‌ها نظر یک نفر بر نظرات سایرین غلبه دارد، در مجموع از گروه‌هایی که در بند شماره‌ی دو توصیف شدند بدتر است.

۴٫ جالب‌ترین نتیجه: هر چقدر تعداد خانم‌های حاضر در گروه بیش‌تر باشد، هوش جمعی گروه نیز در مجموع بیش‌تر است! دکتر وولی معتقد است علت، این است که هوش جمعی به کیفیت حساسیت اجتماعی (quality of social sensitivity) وابسته است که به صورت متوسط زنان از سطح بالاتری از آن نسبت به مردان برخوردارند.

می‌توانید برای تقویت زبان انگلیسی پادکست این برنامه را هم از این‌جا دانلود کنید.

دوست داشتم!
۳

آیا واقعا می‌خواهید خودتان باشید؟

ـ این‌جا دفترچه‌ی یادداشت‌ آن‌لاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشته‌ی مهندسی، پاسخ سؤال‌های بی پایان‌ش در زمینه‌ی بنیادهای زندگی را در علمی به‌نام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم می‌داند و می‌خواهد علاقه‌ی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!
علی نعمتی شهاب
Latest posts by علی نعمتی شهاب (see all)

همه ما رفتارهایی داریم که از آن‌ها به “من” تعبیر می‌کنیم. این رفتارها ـ چه مثبت و چه منفی ـ رفتارهایی هستند که ما آن‌ها را جزو ماهیت تغییرناپذیر خود می‌دانیم. در حالی که بسیاری از این رفتارهای “من” مثبت‌اند (مثلا این‌که من آدم باهوشی هستم، من آدم سخت‌کوشی هستم و …)؛ بعضی از آن‌ها هم می‌توانند منفی باشند (من شنونده‌ی خوبی نیستم، من همیشه دیر می‌رسم و …)

اگر به تعریف خودمان از رفتارهای “منِ” درونی‌مان باور داشته باشیم (همان‌طور که اغلب انسان‌ها باور دارند)، آن وقت می‌توانیم یاد بگیریم که همه کارهای ناخوشایند خودمان را با این بهانه که “من همینم که هستم!” توجیه کنیم.

به‌عنوان مثال مدیری بود که از ارتباط با زیردستانش و از پاداش دادن به آن‌ها طفره می‌رفت. وقتی از او پرسیدند چرا پاسخ داد به سه دلیل:

  1. استانداردهای وی بسیار سخت‌گیرانه بود و افراد اغلب به آن‌ها دست نمی‌یافتند.
  2. او نمی‌خواست به صورت ناعادلانه به افرادش پاداش دهد؛ چون به نظر او این کار ارزش پاداش‌های منصفانه را کاهش می‌داد.
  3. او فکر می‌کرد جدا کردن افراد در پاداش‌دهی می‌تواند باعث تضعیف گروه شود.

در عین حال او می‌دانست که تصدیق شایستگی زیردستان‌اش باعث احساس به‌تر در آن‌ها می‌شود و حتی ممکن است عملکرد آن‌ها را نیز بهبود بخشد. ولی وقتی به صورت دقیق‌تر رفتارش را بررسی کرد فهمید که او نمی‌تواند کارهای خوب افرادش را تشخیص دهد؛ چون فکر می‌کند که این جزو رفتارهای “منِ” او نیست!

شجاعت تغییر کردن داشته باشیم!

وقتی او فهمید که مشکل‌اش چیست و این حقیقت را پذیرفت که هر چه بیش‌تر بر عملکرد کارکنان‌اش تمرکز کند ارزش بیش‌تری را برای شرکت و البته خودش ایجاد می‌کند، توانست خواست برای تغییر را در خود ایجاد کند: او نمی‌خواست “من” ناخوشایندی داشته باشد! تنها یک سال بعد، امتیاز ارزیابی سالانه‌ی وی در شاخص تشخیص درست کارهای خوب همکاران، به سایر شاخص‌های مثبت‌اش در ره‌‌بری رسید.

این مثال را هر وقت که به خاطر چسبیدن به یک تصور غلط ـ و احتمالا بیهوده ـ از خودتان در برابر تغییر مقاومت می‌کنید به یاد بیاورید!

منبع

(نویسنده: مارشال گولداسمیت / ترجمه: علی نعمتی شهاب)

دوست داشتم!
۰

خوش‌بختی

ـ این‌جا دفترچه‌ی یادداشت‌ آن‌لاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشته‌ی مهندسی، پاسخ سؤال‌های بی پایان‌ش در زمینه‌ی بنیادهای زندگی را در علمی به‌نام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم می‌داند و می‌خواهد علاقه‌ی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!
علی نعمتی شهاب
Latest posts by علی نعمتی شهاب (see all)

خوش‌بختی فقط داشتن نیست. گاهی اوقات نداشتنْ خود، بزرگ‌ترین خوش‌بختیِ آدمی است …

دوست داشتم!
۰